سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

هولاکویی، دکتر با نمکی که نمک پاش زخمهای مردم شد! – محمد هادی

سرشناس و چهره اجتماعی و سلبرتی شدن و ورود آنها به مسائل اجتماعی-سیاسی، خواهی نخواهی مانند بسیاری از امور زندگی بهاء و قیمت خود را دارد و از جمله یکی از موارد نه چندان خوش آیند آن‌، در معرض قضاوت و یا انتقاد و افشاء قرار گرفتن است بهمین دلیل پرداختن به برخی از مواضع دکتر هولاکویی بعنوان چهره ای سرشناس در جامعه ایرانی، خارج از حوزه فردی و شخصی، موضوعیت و ضرورت می‌یابد و حتی در اشاره به جنبه‌های فردی و شخصی،  تنها بدلیل تأثیر و یافتن ردپای آن‌ها، در اتخاذ مواضع سیاسی اوست و نه کالبد شکافی شخصیت فردی و بنا به مثلِ هر که بامش بیش برفش بیش، ای بسا دکتر هولاکویی ناخواسته ولی بحق، چوب نقش و نفوذ اجتماعی خود را-با داشتن بیشترین امکانات رسانه ای و رادیوی شخصی- میخورد و الا اگر او در گوشه دفتر خود در بورلی هیلز-مانند بسیاری از همکاران گمنام خود-سرگرم روانکاوی و مشاوره دادن به مراجعین  بود و در برخورد با مسائل سیاسی ایران مواضع آخوندپسند اتخاذ نمیکرد خود بخود پرداختن و انتقاد از او بیمورد و منتفی بود!

 نفس حضور چندین میلیون ایرانی در خارج از کشور و بیرون از حاکمیت آخوندها، خواهی نخواهی گواه این واقعیت است که زندگی در جهنم ساخته و پرداخته آخوندها، غیرقابل تحمل بوده و اگر امکان داشت خدا میداند چند میلیون نفر دیگر از ایران-به امید یک زندگی بهتر-خارج میشدند! وجه دیگر حضور میلیون‌ها ایرانی در خارج از کشور بطور طبیعی، بیانگر وجود پتانسیل مخالفت با آخوندها در میان آنهاست که میبایستی-بعنوان شکرانه عاطفی و اخلاقی خروج از حاکمیت آخوندها-نهایتاً خود را در یاری رساندن به مبارزات مردم داخل به نمایش بگذارد. خود آخوندها از وجود چنین پتانسیلی بخوبی آگاه و با دسیسه و توطئه های گوناگون-از جمله بکارگیری مستقیم و یا غیر مستقیم دست اندرکاران رسانه و اشخاص سرشناس و با نفوذ جامعه ایرانی در خارج از کشور-سعی در انحراف و هرز دادن  انرژی مخالفت با رژیم را داشته و دارند!

در این زمینه متاسفانه بزرگترین دستاورد رژیم-البته با همکاری و همدستی سربازان گمنام و یا  خوشنام محلی-جا انداختن این مسأله بود که:  درست است که رژیم آخوندها بد بوده و باعث و بانی خروج و یا آواره شدن ایرانیان خارج از کشور  شده‌ اند ولی نیروهای اپوزیسیون از آخوندها صد برابر بدتر است و اگر خدای ناکرده رژیم سرنگون شود ایران تکه و تکه و مثل سوریه و لیبی ویران میشود!

در بستر چنین فضایی است که توجه به نقش و مواضع دکتر هولاکویی و رادیو همراه، ضروری مینماید! هولاکویی با غرور و خود شیقتگی ناشی از سر پیری سلبرتی شدن و موقعیت و اعتبار بیش از اندازه بزرگ و غلو شده خود، چندی است که تعارف را کنار گذاشته و بدون رودربایستی در برخورد با تظاهرات مردم بجان آمده داخل و شعار مرگ بر دیکتاتور آن‌ها میگوید: شعار مرگ بر دیکتاتور بلحاظ جامعه شناسی و روانشناسی درست نیست و مردم باید از گفتن آن خودداری کنند! و قاتلان و جانیان رژیم را ضمن بخشش حتماً فراموش هم بکنند و یا از پخش آگهی و اطلاعیه زندانیان سیاسی در خارج از کشور-حتی با پرداخت قیمت پخش آن-در رادیو همراه-بدلیل بیطرفی و غیرسیاسی بودن رادیو-خوداری میکند!

هولاکویی و امثال او بیشتر این بندبازی ها را پشت سپر بیطرفی و غیرسیاسی بودن توجیه و ماست‌مالی میکنند غافل از اینکه این بیطرفی و غیر سیاسی بودن خط دار، خود نوعی طرفداری و سیاسی بودن منتهی از نوع هفت خط آنها میباشد! 

دشواری بیطرفی و غیرسیاسی بودن در مبارزه مردم با رژیم در این است که برای حفظ آن باید همواره سمت وزش باد و موقعیت و تعادل قوای طرفین درگیری را سبک و سنگین نمود تا مبادا از قافله  عقب ماند! برای نمونه کافیست به هجوم هزاران بظاهر بیطرف و غیرسیاسی مادرزاد به تظاهرات های سال ۸۸ جنبش سبز-که اشتباهاً به نظر میرسید که تعادل قوا علیه رژیم است-اشاره کرد که چطور همین هولاکویی بی طرف و غیرسیاسی بعنوان گُل سرسبد و نوبر جامعه ایرانی در صفوف اول تظاهراتها و در حلقه ای از حواریون خود و با سینه ای جلو داده  ظاهر شد و حتی کاسبکارانه و فرصت طلبانه سعی نمود تا با استفاده از فضای سیاسی موجود هر طور شده و با استفاده از کتاب‌های ۳۰-۴۰ سال پیش خوانده و خاک خوردۀ خود-مانند تاریخ تمدن ویل دورانت خدا بیامرز- سمیناری به اصطلاح سیاسی-البته با دریافت ورودیه-دست و پا کند! البته از حق نباید گذشت و اذعان نمود که کلاً هولاکویی فردی است تیز هوش و حواس جمع و بمعنی واقعی کلمه در فرهنگ عامیانه ایرانی زبل و زبر و زرنگ و بخوبی بلد است که چگونه گلیم خود را از هر آب پر تلاطم و از دل و دخل هر رژیمی بیرون بکشد! هولاکویی در زمینه مارکت و بازاریابی برای محصولات  روانشناسی خود و فروش آن‌ها الحق استاد است. نشان به آن نشانی که حدود ۳۰-۴۰ سال است که مثل مرغ سوخاری کنتاکی-که با جلو و عقب و درهم نمودن قسمت های مختلف مرغ-آن‌ها را تحت اسامی و اسپشالهای مختلف بخورد مشتریان شکموی خود میدهد، دکتر هولاکویی نیز توانسته است از مجموعه دانش و اطلاعات قدیمی خود و با تکرار مکرر و جابجا و مخلوط نمودن آن‌ها در کلاسها و کشتی‌های تفریحی-آموزشی و سمینارهای مختلف خود بیزنسی بسیار موفق و پولساز بسازد!

هر چند بصورت غیر حرفه‌ای و زننده در وام گیری و استفاده از دستاورد پیش کسوتان روانشناسی، بناحق حق و اعتبار آن‌ها را ادا نمیکند و مثلاً نمیگوید که تیکه کلام معروف خودش-در توجه به سلسله مراتب تولد و بچه چندم بودن در خانواده- تز معروف آلفرد آدلر روانشناس اطریشی است!

البته ناگفته نماند که پرداختن به هولاکویی هیچگاه به معنی بهاء دادنِ بیش از اندازه به او نیست و روشن است که در بطن پروژه و سیاستهای بین المللی برای حفظ آخوندها، هولاکویی و امثال او به تنهایی عدد و وزنه ای  در ماندگاری رژیم نیستند   هر چند همزمان هم نباید از نقش و یاری رساندن آن‌ها-در حد توان خود-به  آخوندها غافل بود! پروژه یاری رساندن به بقای رژیم، تقریباً شبیه ارکستر سمفونی بزرگی است که در آن صد ها نوازنده اصلی و فرعی و حتی نخودی در راستای نُت اصلی و هدایت رهبر ارکستر به نواختن مشغولند در حالیکه هر کدام از نوازنده ها در گوشه و کنار ارکستر به تنهایی عددی نیستند امّا در هماهنگی و سر جمع شدن با دیگر نوازندگان است که عدد محسوب میشوند!

اینکه رژیم آخوندها، با وجودِ بیشمار دردهای بی درمان و بعد از چهار دهه سالهای طوفانی، هنوز لرزان و تلو تلو خوران سرپا ایستاده و سرنگون نشده است امری اتفاقی و بدون علت و دلیل نیست.


جدا از حمایت های خارجی و سرکوبِ داخلی -بعنوان اصلی‌ترین ستونهای نگهدارنده رژیم-در خارج از کشور عوامل ریز و درشتی نیز هستند که مستقیم و غیرمستقیم و بصورت تکمیلی و کناری در کنار سایر عوامل اصلی به دوام رژیم کمک میکنند! و هولاکویی نیز با در اختیار داشتن رادیو همراه و با برخوداری از آگهی دهندگان باسخاوت از کیسه خلیفه، در حد قد و وزن خود نقشی در سمت و سو دادن به افکار عمومی ایرانیان دارد! و در همین حد هم قابل نقد و بررسی و افشاگری است!

 معمولاً افکار عمومی-و در اینجا منظور افکار عمومی ایرانیان خارج از کشور-هیچگاه در خلاء و بطور خود بخودی و از طریق تغییرات آب و هوا و یا خسوف و کسوف آسمان شکل نمیگیرد بلکه بیشتر در آشپزخانه های مختلف پخته و پخش میشوند! بهمین دلیل اتفاقی نیست که مثلاً در آمریکا-بعنوان پایتخت مخالفین رژیم در خارج از کشور-ایرانیان گریخته از جهنم آخوندها، نسبت به مسببّین اصلیِ فرار و یا مهاجرت آنها از وطن و نابودیِ میهن شان، حساسیّت چندانی نشان نمیدهند! این بی حسی سیاسی-اجتماعی قبل و بیشتر از هر چیز، نتیجۀ توطئه و تلاشهای شبانه روزی رژیم و عواملِ پیدا و پنهان آنها میباشد!  و اینجاست که نباید از  نقش امثال هولاکویی- به آسانی و بی تفاوت گذشت! که چرا مردم داخل ایران را در مبارزه و خلاصی از جهنم آخوندها، نه تنها یاری نمیرساند که بدتر آنکه گاه و بیگاه نمک پاش زخم و جراحات آنان نیز می‌شود!

دکتر هولاکویی در آستانه هشتاد سالگی و با داشتن چندین لیسانس و فوق لیسانس و دکترا بخوبی می داند که معضلات و گرفتاری های مردم ایران در سطح کلان و ملی و میلیونی آن، بسی فراتر و خارج از راه حل های فردی و جزئی است و نمیتوان بجای تشویق و حمایت از مبارزات مردم در دفع شر آخوندها، انتظار داشت تا میلیون ها ایرانی داخل کشور خود را در صف های طولانی به خط ردیف کنند تا دکتر هولاکویی تک تک آن‌ها را بنوبت روانکاوی و در ردیابی کودک درونشان کمک کند و یا آن‌ها را با کشتی‌ در دریای خزر به سفرهای تفریحی-آموزشی ببرد! ایکاش دکتر هولاکویی و امثال او می دانستند که شرط بندی روی اسبهای پیر و خسته و رو به قبلۀ آخوندها، قماری است که نتیجه‌ای جز باخت و سرافکندگی ندارد!

https://akhbar-rooz.com/?p=45207 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
MAJID ARIA
MAJID ARIA
3 سال قبل

ایکاش
اگر می شد به گذشته بازگشت، قطعا تاریخ را جور دیگر می نوشتیم.و روزگار امروزمان را بهتر سامان می دادیم. مخاطب اصلی این نوشته عمدتا کسانی هستند که هنوز با شاه و سلطنت مشکل دارند ویا منتظر ظهور شاه، ویا شاهزاده ای هستند، که رعایا را از سردرگمی درآورد و مدیریت بحران را بر عهده گیرد.
پس بقول تولستوی، از چیزهائی صحبت به میان آوریم که همه میدانند، ولی کمتر کسی درباره آنها صحبت می کند.
از آندسته از مردم، که می گویند: “صد رحمت به زمان شاه،” تعجب نمی کنم، بیشتر متعجب می شوم از کسانی که اصرار دارند بگویند زمان شاه، بدتر از دوران آخوندها بود. گرچه دیگر اصلی بدیهی است که این رژیم صد بار فاسد تر و جنایتکار تر از شاه است،
فعلا به دلایل روی کار آمدن آخوندها کاری ندارم.بیشتر در فکر این هستم که چطور می شود تاریخ معاصر را آنطور که صلاح اکثریت در آن است بنویسیم و از شر این آخوندها هر چه زودتر راحت شویم و آینده ای روشن را طرح ریزیم.
با سانسور واقعیت های موجود، نمی توان به حقیقت های مطلوب دست یافت۰معجزه نیز از زمانی ایجاد می شود که ملتی در پرتو خرد جمعی به توانائی‌ های خود ، آگاه می شود و به آن ایمان می آورد.۰ و سپس دست به تغییر می زند.
برگردیم به گذشته،
کوروش شاه شاهان آسوده بخواب که ما بیداریم!!
عجبا ، پدر تاجدار،محمد رضا شاه، خودش در چه خواب عمیقی بود و خبر نداشت!
در پس ، خواب ومستی، این پدر تاجدار،چه روزگار سیاهی برای یک ملت رقم زده شد.!
اگرمی توانستم، تاریخ را به عقب بر گردانم ، ویا اگر مسیحا نفسی داشتم و می توانستم شاهی را برای زمامداری زنده کنم، قطعا نه سراغ محمد رضا شاه میرفتم و نه سراغ پدرش رضا خان که برای ملت خودشان قلدر ! ولی در دست خارجی ها عروسک خیمه شب بازی بودند .
اولی با یک اشاره از طرف سولیوان وهویزر چمدان فرار از وطن بدست می گیرد، ملتی را به امان خدا رها می کند و خود را به امید عمو سام آواره زمین وهوا می کند ، و رضا خان هم با یک نامه از فخیمه انگلیس راهی تبعید به جزیره موریس میشود.گوئی پدر وپسر لیاقت وجور بزه ای از خودشان نداشتند و هارت وپورت هایشان فقط برای ملت ستمدیده خودشان بود.
اگر مسیحا نفسی بود، قطعا از خیل شاهان ۲۵۰۰ ساله به سراغ شاه، شاهان کوروش کبیر می رفتم، چرا که اولا قائم به خود وملتش بود و به کسی به غیر از مردم خودش حساب پس نمی داد.ثانیا ،خردمند بود وعادل،محبوب و معروف، هنوز هم که هنوزه در عصر ما، بعد از ۲۵۰۰ سال همه از او به نیکی یاد میکنند، و از شناخته شدگی بین المللی هم برخوردار است. در زنده ها هم که کسی بغیر از شاهزاده رضا پهلوی مدعی سلطنت نیست، و او هم تازه مدعی نیمه وقت سلطنت است، حق هم دارد، او هم آوارگی پدر را دیده و هم داستان تبعید پدر بزرگش را خوانده ، هم شعار های چندمیلیونی مرگ بر شاه مردم را شنیده، هم خرسند است از محل زندگی اش و هم وقت کافی دارد با خانواده اش باشد، آشپزی اش را کند و گاه بازی هائی از قبیل نینتندو که بهشون علاقه زیادی دارد را آسوده بازی کند.اینها را بعنوان انتقاد نمی گویم، شاید او، بدون تعارف از سر هوشیاری است که در حاشیه ، سلطنت طلبی میکند. خدا لعنت کند دوستان ناباب را که زیر پای شاهزاده پوست خربزه میاندازند واز او در خوشبینانه ترین شقش، برای امیال شخصی استفاده ابزاری می کنند.پس در شرایطی که یک شاهزاده تمام وقت و جان بر کف موجود نیست و مسیحا نفسی هم برای زنده کردن کوروش نشانی وجود ندارد. شاه، شاه کردن وسلطنت، سلطنت کردن یا توهم محض است و یا شیادی محض، شاید بعضی ها هم برای روز مبادا، شاهزاده بازی میکنند ، شاید فکر می کننداگر تغاری شکست وماستی ریخت، یاچتر ولایت پاره شد واوضاع بهم ریخت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم دست نخورده ماند. شاید سپاه جهل بتواند شاهزاده پهلوی را بر تخت بنشاند و خود را از مهلکه نجات دهد.(شاهزاده پهلوی همیشه مخالف درلیست تروریستی گذاشتن سپاه بود) ! پالانی عوض شود، وروز از نو، روزی از نو!!
عده ای هم دراین میان ،چون میدانند،که نه مسیحا نفسی است ونه مرده ای قرار است زنده شود، با این مرده کشی، آسوده به ایران تحت حاکمیت آخوند ها رفت و آمد می کنند، رفع مسئولیت از خود کرده و آسوده خاطر،هم پز اپوزیسیون بودن می دهند وهم به امور مالی خود در ایران رسیدگی میکنند. البته هستند اندک ایرانیان شریفی که شاید هنوز بدنبال سلطنت مشروطه هستند، که البته ربطی نه به شاه و پدرش واحتمال به یقین ربطی هم به شاهزاده
رضا پهلوی ندارد. اگر داشت بعد از ۴۰ سال یکبار هم که شده از پدر بزرگش در سرکوب مبارزان مشروطه خواه، واز پدرش به خاطر سرکوب روشنفکران وهمدستی با کاشانی ها وشعبان بی مغ ها در کودتای ۲۸ مرداد انتقاد می کرد. مگر مصدق یک مشروطه خواه صدیق نبود،!!؟؟ مگر مصدق چه می خواست؟او می خواست، شاه سلطنت کند نه حکومت !

بدون کم بها دادن به سیاست ها و توطئه های خارجی، بی هیچ تردید، اصلی ترین دلیل روی کار آمدن جمهوری جهل وجنایت آخوند ها، ۵۰ سال سانسور وسرکوب درحکومت مطلقه پهلوی بود . زیر پا گذاشتن دستاوردهای انقلاب مشروطه و ودر راس آن، کودتای ننگین ۲۸ مرداد بود. محمد رضا شاه برای حفظ سلطنت استبدادی اش با تکیه بر ساواک ،دست در دست روحانیون مرتجع در تحمیق جامعه فعال بود. جوانان،دانشجویان و روشنفکران را به جرم خواندن فلان کتاب ( کتاب های ممنوعه) دستگیر، بازخواست وروانه زندان می کرد. رژیم شاه اگر چه به وجود ارتجاع سیاه واقف بود، ولی جز حقوق دهی وحمایت از آنها کاری نکرد .وی تمامی هم و غمش حفظ استبداد بود، از اینرو، به شدت سرکوب را متوجه شخصیت ها وجریانات اصلاح طلب، آزادیخواه و عدالتخواه کرده بود.و ای کاش این چنین نبود. ایکاش ایران ما،همگام ودر راستای توسعه اقتصادی، و آزادیهای اجتماعی، از توسعه سیاسی نیز بهره مند می شد.ایکاش بجای تشکیل حزب رستاخیز واعلام رسمی تک حزبی ، کثرت گرائی ترویج می شد و رستاخیز ملی برای به روز شدن ودر جرگه کشورهای دموکراتیک قرار گرفتن، مورد توجه واقع میشد.. و ایران ما در پرتو آگاهی و شناخت به این راحتی مقهور بزرگترین شیاد قرن نمی شد. ایکاش، ایکاش. ایکاش……
دوای درد ما ایکاش ها نیست، چاره ای دیگر لازم است !!!
پس فلک را سقف بشکافیم وطرحی نو در اندازیم.
طرح نو، برای ما راهی است طی شده، که چند قرن پیش تر در اروپا و غرب رفته اند، راه دموکراسی، جمهوریتی مبتنی بر آرای عمومی، جمهوریتی که در آن نیازی به سایه خدا و ولی فقیه نیست، جمهوریتی که بر اساس آن جدائی دین از دولت تضمین شود و با پذیرش سکولاریسم،بر خلاف شاه و شیخ، رسمیتی و برتری برای هیچ دینی قائل نشویم . دین رسمی در قانون اساسی وجود نداشته باشد. ودیگر لزومی هم به نوشتن نوع دین یا بی دینی در شناسنامه ها نباشد. البته در صد سال گذشته راه بسیار پر مشقتی را با فراز ونشییب های بسیار پشت سر نهاده ایم ، و امروز گرچه در سیاه ترین دوران تاریخ خودمان بسر می بریم ولی از هر زمان دیگر به خواست های ملی مان که آزادی، دموکراسی وعدالت اجتماعی است نزدیک تر هستیم. بهار رویش ناگزیر ایران زمین در فازی نوین آغاز شده و همچون سحر که که از پس تاریکترین زمان شب طلوع میکند، در میان بهت ونا باوری شب پرستان به ثمر خواهد رسید.

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
در دلم
می‌جوشد از یقین؛
احساس می‌کنم که
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین.

با یقین به طلوع سحر و سر بلندی مردم شریف ایران. یاد ونام تمامی پیشقراولان آزادی،و رهائی مردم ستمدیده ایران جاودانه گرامی باد !

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x