جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

در کارزار ” من نیز”، صدای قربانیان خاموش باشیم – فرح

‌در این مقاله من زبان زنانی هستم که نمی‌توانند در این کارزار سخن بگویند. با دوازده تن از زنان و دخترانی با میانگین سنی ۱۴ تا ۴۰ سال مصاحبه نمودم. بنا به تعهدی که به تک تک آن افراد دادم فایل سوتی‌شان نزد اینجانب محفوظ می‌باشد و مصاحبه‌های زیر دقیقا از فایل صوتی نوشته شده است

 تعرض و تجاوز به زنان و دختران در هر سطح تحصیلی، شغلی و سنی در جامعه‌ی جنسیت زده و مرد سالار،  پیشینه‌‌ای دیرینه دارد، تفاوتی ندارد  در کشور توسعه یافته باشیم یا در کشورتوسعه نیافته. ماهیت امر تحقیر، توهین و  زیر پا گذاشتن حقوق اولیه انسانی زنان است .

نظام سرمایه‌داری که عامل مهم رشد مردسالاری در جامعه‌ی بشری است و نگاهی کالایی به زنان دارد عامل گسترش نابرابری حقوق زنان می‌باشد. امیدوارم کارزار ” من نیز” نقطه‌ی آغازینی بر پایان  این مناسبات نابرابرجنسیت زده  گردد.

با شروع کارزار “من نیز” دختران و زنان از گوشه و کنار جهان در هر شغل و مقام، متاهل یا مجرد، سکوت تلخ‌ خود را شکسته و از  رنج  روحی و جسمانی که برآنها رفته است سخن  به زبان آوردند. 

زنان ایران نیز به این کارزار پیوستند، تا به وارونگی حقیقت نه بگویند، حقیقتی که در پروپاگانداهای خبری نظام حاکم بر ایران پنهان می‌گردد و انکار می‌شود. زنانی که با شجاعتی کم نظیر  در راستای  شکستن  تابوی تجاوز  در جامعه‌ی جنسیت زده‌‌ و زن ستیز ایران  سد سکوت را شکستند.  بی‌شک آنان که به سخن آمدند، با تبعات سختی روبرو خواهند شد. اما چه باک از گفتن حقیقت.

‌در این مقاله من زبان زنانی هستم که نمی‌توانند در این کارزار سخن بگویند. 

 تجاوزهایی که هرگز بیان نمی‌شود.

چون آن ” قربانیان تجاوز”  توان، زبان، سواد و امکانات بیان آن را ندارند. آنان کودکان کار اعم از دخترکان و پسرکان کوچک هستند، آنان دخترکان ۹ساله تا ۱۷ ساله‌ای هستند که یا به جبر به عقد مردان سن بالا  در آمده اند و  براساس نیاز مالی خانواده به شکل رسمی و مذهبی فروخته می شوند و یا  بر مبنای سنت پوسیده‌ی هزارساله از سن ۹ سالگی شوهرداده می‌شوند و یا توسط نزدیک‌ترین افراد خانواده ، “پدر، برادر، عمو، دایی و ناپدری” به کرات مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند. اکثر این قربانیان تجاوز یا بی‌سواد هستند و یا کم سواد، آنها نه دسترسی به اینترنت دارند و نه سواد اینترنت.  برای آن که صدای‌شان شوم  به میان‌شان رفتم.

درسال ۱۳۹۴(۲۰۱۵میلادی) جهت تحقیق در خصوص تن‌فروشی به پارک‌های محل تجمع  زنان و مردان تن‌فروش در تهران رفتم،(هر چند خیابان‌ها شهر نیز پر از تن فروشان است )  هرپارک مخصوص یک جنس بود، در یک پارک مردان بسیار جوان تن‌فروش، و در پارک‌های دیگر دختران نوجوان و زنان جوان تن‌فروش بودند . شروع گفتگو کارآسانی نبود، گاه تلخ و بد زبان پاسخ می‌دادند، گاه با صحبت‌هایی که می‌کردم و دلایل‌ام را می‌گفتم اندک اعتمادی می‌نمودند  وبا شک و تردید راضی به گفتگو می‌شدند. هرکدام دلایلی برای این تن‌فروشی داشتند، اما در یک مورد  چه زنان و چه مردان همانند هم بودند، ” در کودکی مورد تجاوزجنسی قرار گرفته بودند”. مردان جوان که به سختی حاضر به  گفتگو می‌شدند، از رنج‌هایشان در این تن‌فروشی سخن ‌گفتند؛  “گاه مفعول می‌شویم، گاه فاعل”،  می‌گفتند: مشتریان مردانه‌شان  از تمام طبقات جامعه هستند، مرفه ،بازاری، تحصیل‌کرده وطبقه‌ی متوسط .  مرد جوانی گفت: ما نمی‌توانیم بگوییم بهمان تجاوزشده در کودکی، چون برای یک مرد “شرم تجاوز” بیشتراست!؟. تو برو بگو، می‌تونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و من سکوتی طولانی کردم چرا که به من اجازه ضبط صدا برای اثبات این گفته‌ها ندادند. حال با کارزار ” من نیز” صدای‌شان را خواهم رساند.

جهت ادامه‌ی تحقیقاتم،  به مرکزی واقع در خیابان شوش رفتم، افرادی که روایتشان راستی آزمایی شده بود را معرفی کردند.

با  دوازده تن از زنان و دخترانی با میانگین سنی ۱۴ تا ۴۰ سال مصاحبه نمودم. بنا به تعهدی که به تک تک آن افراد دادم فایل سوتی‌شان نزد اینجانب محفوظ می‌باشد و مصاحبه‌های زیر دقیقا از فایل صوتی نوشته شده است.

بخش یکم:

مصاحبه‌ی اول:

  • اسمت را می گویی؟

من مریم هستم،

  • چند سالت است؟  
  • سال.
  • چرا معتاد شدی؟

خانم، زندگی من قصه نیست! غصه است، می‌خواهی همش را بگم؟

  • حتما”….

۷  سالم بود  که پدرو مادرم از هم جدا شدند، مادرم خواهرم را برد  و من زیر دست زن بابا بزرگ شدم، خودتون میدونید زن بابا یعنی چی؟ دختر سر به زیر و آرومی بودم ، ۳ کلاس بیشتر نذاشتند درس بخونم، چهارده سالم بود که برای اولین باربابام  به من تجاوزکرد، کتکم  زد و گفت به کسی نباید بگی، من هم از ترسم چیزی نگفتم، و این تجاوز هرشب ادامه داشت. چند بار خودکشی کردم ، خودزنی کردم، اما کسی از من نپرسید چرا؟ فقط  می‌بردنم  بیمارستان امین آباد و روزبه و نواب صفوی بستریم می‌کردند.

 ۱۶ سالم شد، مادرم آمد و به زور من را برای پسر عموی خودش عقد کرد. سه ماه عقد کرده بودم، در این سه ماه پدرم مثل قبل تجاوزمی‌کرد(همیشه از عقب این کار را می‌کرد که بکارت‌ام از دست نره)  بعد هم لباس عروس به تنم کردند و من به خانه‌ی شوهررفتم همان شب اول فهمیدم اون هم تریاکی است.  اما من دوستش داشتم  چون از دست پدرم نجات پیدا کرده بودم. چی بگم؟! مادرشوهرم خیلی اذیت‌ام می‌کرد حتی نمیذاشت کنار شوهرم بخوابم اما من تحمل می‌کردم چون حالا خونه داشتم و برای شوهرم غذا درست می‌کردم( من هنوز معتاد نشده بودم) سه ماه بعد از ازدواجم، شوهرم یک شب انقدر منو زد که بیهوش شدم بردنم به بیمارستان، مادرشوهرم گفت این سابقه‌ی خود زنی و خودکشی داره من را در بیمارستان امین آباد دوباره بستری کردند، آنجا متوجه شدم حامله هستم  سه ماه در بیمارستان بودم بعد  مرخصم کردند.  تا موقع زایمان خونه شوهرم بودم که باز بابام آمد، با این که حامله بودم با تهدید از عقب به من تجاوز کرد. وقتی هم که بچه‌ام به دنیا آمد از من گرفتند حتی نگذاشتند ببینمش، گفتند من صلاحیت نگهداری بچه را ندارم ، من هم خودکشی کردم نجاتم دادند بعد خودزنی کردم.  طلاقم  دادند، مادرم  دوباره منو  برد امین آباد بستری کرد خیلی شوک برقی تو بیمارستان بهم دادند انگار تمام تنم را سوزن می‌زدند، قرص‌های زیای بهم میدادند که همش بی حرکت بودم تنها حرکت من لقوه‌ی بدنم بود.

بعد از سه ماه پدرم آمد من را ا ز بیمارستان بیرون آورد  و برد خونه خودش، بهم تریاک داد و از آن به بعد شدم معتاد، تجاوزهایش دوباره شروع شد،  برای من  دیگه عادی شده بود ” بعد از کشیدن تریاک تازه از رابطه خوشم  می‌آمد!”.

بعد از مدتی هم شروع به خودفروشی کردم، یعنی هم با پدرم بودم هم با مردهای دیگه . ازهمین راه هم زندگی‌ام را تامین می‌کردم، تک پر بودم، خانم رییس نداشتم. بعد از دو سه سال از خونه پدرم زدم بیرون. رفتم توی یک پارک و کارتن خواب شدم، اما همان شب اول سه تا مرد آمدند بالای سرم، گفتند اگه اینجا می‌خواهی بمونی باید “بدی” گفتم “نمیدم”، یک از آنها چنان سیلی بهم زد که پرت شدم روی زمین و اونها هم کارخودشان را کردند. تا مدتی در همان پارک بودم، اما اینقدر بهم تجاوزکردند که دیگه نمی‌توانستم تحمل کنم و رفتم سمت تجریش، در یک خرابه‌ که  فقط یک طرفش دیوارداشت، زیرم نایلون می‌انداختم و روم یک پتوی کهنه که از زباله‌ها پیداش کرده بودم  سقفم هم آسمان خدا بود.

از وقتی از دست بابام خودم رو گم و گور کرده بودم، دیگه مواد نمی‌زدم، تن‌فروشی می‌کردم خرج روزم را درمی‌آوردم.  گاهی هم  به مغازه‌ی  عموم می‌رفتم.  اونجا بود که با شوهردوم‌ام آشنا شدم،  تریاکی بود، البته  می‌گفت پنج سال است  ترک کرده، برای من مهم داشتن یک سقف بود که اون سقف هم شد آشپزخانه مادرشوهرم. اونها قبیله‌ای زندگی می‌کردند، همه‌ی بچه‌هاشون با زنها و شوهراشون توی یک خانه که اجاره کرده بودند باهم بودند.  یک سال من را صیغه کرد، بعد جاریم گفت حامله شو تا عقدت کنه منم دخترم را حامله شدم اونم عقدم کرد، آخه نمی‌خواستم دوباره معتاد بشم و کارتن خواب، دیگه ۲۶ سالم شده  بود، بچه‌ دوم‌ام که پسره ،  اصلا نفهمیدم کی باردارشدم، یک بارداری ناخواسته بود، وقتی به دنیا آمد  فهمیدم  شوهرم کراک می‌کشه توی تلویزیون نشون میداد که بدن‌شان کرم میذاره، بهش که گفتم انقدر منو زد که بیهوش شدم، هر روز کتکم میزد و فحشم می‌داد، برای همین بچه‌ها را گذاشتم از خونه اومدم بیرون و بعد طلاق گرفتم، رفتم پیش یکی از دوست پسرهای قدیمی‌ام که معتاد بود،  پنج‌سال با اون زندگی کردم ، دوباره معتاد شده بودم، شیشه میزدم، هم تن فروشی می‌کردم هم با دوست پسرم بودم  یک روز یکی از دوستان دوست پسرم به من گفت بیا برو انجمن اِلی آنجا ترک کن، گفتم مگه میشه توی سن ۳۵ سالگی ترک کرد؟ اون  گفت؛ میشه، من هم رفتم آنجا خیلی درد کشیدم و سختی تا این که  ترک کردم و پاک شدم.  بعد هم آمدم خانه خورشید، مرتب از من آزمایش می‌گیرند و مشاوردارم که هر وقت احساس لغزش کنم باهاش حرف میزنم اما تن فروشی می‌کردم،  هربار که می‌رفتم ۱۵۰ می‌گرفتم و شب تا صبح را ۵۰۰ تومان،  تا این که ۱۵ میلیون پول پیش خونه تهیه کردم یک اتاق گرفتم و کمی لوازم خریدم،  الان ۵ سال و دوماه است که مواد نزدم و  پاکم و خیلی خوشحالم.

  • در این مدت پدرت را ندیدی؟

سعی می‌کردم خودم را از دستش گم و گور کنم، چندسالی نتوانست پیدایم کند، اما بعد از این که  خونه اجاره کردم پیدایش شد و باز رابطه جنسی داشتیم تا سن ۳۸ سالگیم، اما نذاشتم دوباره معتادم کنه.

  • الان چه می‌کنی؟

با شوهرسوم‌ام هستم، اون بچه بهزیستی است از ۱۱ سالگی خانواده‌اش ترکش کردند، معتاد بوده اما الان ۵ ماه است که دیگه مواد مصرف نمی‌کند.

  • کارمی‌کنید؟

نه، کار نیست من و شوهرم بیکار هستیم.

  • از کجا مخارج‌تان را تامین‌ می‌کنید؟

چندبار مجبورشدم برم دوباره تن فروشی تا بتوانیم اجاره خانه را بدهیم و خرج خوردو خوراک‌مان را در آوریم. اما بعدش خیلی پشیمان شدم ، از این که به شوهرم خیانت کردم از خودم متنفرشدم.

  • آیا پدرت به دیدنت می‌آید؟

چند روز پیش آمده بود و می‌خواست باهام بخوابه اما من نذاشتم،  موادش را کشید و دود کرد توی صورتم، برای همین جواب آزمایش عدم اعتیادم مثبت آمده است.

  • از بچه‌هات خبر داری؟

از دخترم که از شوهر اولم است اصلا خبر ندارم، فقط شنیدم شوهرکرده و بچه دارشده، بهش احساسی ندارم چون اصلا ندیدمش، اما پسرو دخترم را که از شوهر دوم‌ام است می‌بینم، پسرم را خیلی دوست دارم، البته گاهی می‌بینم‌شان.

من در مترو دست‌فروشی کردم، در خرابه‌ها و پارک‌ها کارتن‌‌خوابی کردم، هم تن فروشی کردم،  هم بهم تجاوزشدید کردند، اما الان پاک هستم، خوشحالم که پاکم، می‌خوام دیگه بخاطر اجاره خونه و خرج زندگی نرم دنبال تن فروشی.

  • وقتی تن فروشی می‌کردی مشتری‌هایت از چه طبقه‌ای بودند؟

مشتری‌هایم بازاری و  پولداربودند، بعضی‌هاشون تحصیل کرده و کارشان را می‌کردند و می‌رفتند،  بعضی‌هاشان هم تریاکی بودند به من اصرار می‌کردند بکشم اما من قبول نمی‌کردم.  گاهی کتکم میزدند تا از عقب هم سکس کنم من نمیذاشتم چون بدم می‌آمد اما مجبورم می‌کردند، گاهی هم چند نفر می‌شدند طوری از عقب و جلو بهم تجاوز می‌کردند که تا مدتی نمی‌توانستم تن‌فروشی کنم.

https://akhbar-rooz.com/?p=46292 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x