جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

سفر بی بازگشت – دکتر اسعد رشیدی

اسعد رشیدی

رود برآشفته و آسیمه سر

می‌نوشد واپسین جرعه‌های غروبی

‌که به رنگ خونی تیره درآمده است

می‌غلتد به پهلو،

پشنگهای خُردش

می‌پاشد بر سیمای کوهستانی

که در خواب می‌شود

می‌لغزد فراز تخته سنگهایی

که لم‌داده‌اند

بر بستری خاکستری

مشتی از سنگریزه‌های بازیگوش

می‌دوند در خاطرش،

جلبکهای هراسیده

سینه به ساحل سوده‌اند

و سایه‌ی خلنگزاری در کنارش

پیدا و نهان می‌شود.

نغمه‌هایش را باد می‌برد

تا ساحلی در دوردست…

ماه فراز آمده بر کوهستان

فرو می‌افتد بر شانه‌های ستبرش،

هزار ستاره می‌درخشد بر گونه و دستهایش

که در دوسوی اندام برهنه‌اش آویخته‌اند.

رود می‌خرامد آرام در بستر کبودش

آنجا باد پاورچین، پاورچین

گام در جنگلی تاریک نهاده است،

می‌لغزد از کنار گلوی بریده‌ی گردنه‌ای،

بی اعتنا به هم‌همه‌ی مرغان سپیدی

که بر سینه‌ی فراخش چنگ افکنده‌اند،

نُک‌های تیزشان

در پیکر کوفته‌اش فرو می‌روند،

بالهایشان را به‌هم می‌کوبند،

پرهای خاکستری‌اشان به دست باد

به پرواز درآمده‌اند…

رود به آرامی روان است،

مچاله می‌شود پیکرش از درد

برلبهایش اما،

هنوز ته‌مانده‌ی نُتهای سرگردانی

به رقص درآمده‌اند و

باد هُل‌می‌دهد

آهنگ دیرسالی به آنسوی راه،

میان جاده‌هایی که با نور فانوسی می‌سوزد.

رود می‌خرامد از کنار گندمزارانی

که ساقه‌های بلند و طلائی‌اشان را خم‌کرده‌اند

با نرم‌خندی بر لبانش

پلکهای تب‌زده‌اش برهم می‌افتد

خواب می‌بیند

پشته‌های سبز را،

و پچ‌پچ ماه را به گوش کودکانش

که شادمانانه می‌گریزند به آنسوی آسمان.

رود می‌خروشد و دانه‌های درشت رؤیاهایش را می‌بافد:

ـ بدرود، بدرود

ساقه‌های تُرد نمناک،

جنگل سربزیر و اندوهناک.

و می‌پیچد از کمرگاه کوهی به کوهی،

از کنار دشتی به دشتی

پلکهای نمناکش گشوده می‌شود:

ـ نه، نه کودک بی‌نوای من

تو را نه اینجا،

نه در دامان این آسمان تُرشروی،

نه در کنار این بیابانی

که لبهای تاول‌زده‌اش

 با غریوی خشک

از هم‌گشوده می‌شود،

نه در پهلوی دریده‌ی شهری

که در مه گُم‌می‌شود .

تو آنجا، تنها آنجا زاده می‌شوی

آنجا که آفتاب بی‌تاب و بی‌شکیب

می‌بارد بر موجهای کوتاه و بلندی

که تن بر ساحلی

غرقه در شادی و نور سائیده‌اند.

رود تلوتلوخوران می‌خروشد

با دردی جانکاه بر سینه و گلویش

بطهای سرگردان به پرواز در‌آمده‌اند

و دریا آغوش فراخش را برویش گشاده است.

١٧/٠٩/٢٠٢٠

https://akhbar-rooz.com/?p=47084 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x