گفتوگو با امید طبیبزاده به مناسبت انتشار «مبانی و دستور خط فارسی شکسته»
رهایی از استبداد ادبی
پیام حیدرقزوینی
«مبانی و دستور خط فارسی شکسته» عنوان کتابی است از امید طبیبزاده که مدتی پیش توسط پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد و کمی بعد به چاپ دوم رسید. طبیبزاده در این کتاب بر اساس آثار داستانی و نمایشی فارسی در بازهای صدساله، از ۱۲۹۸ تا ۱۳۹۷، کوشیده تا رسمالخطی برای فارسی شکسته به دست دهد.
شرق در ادامه نوشت: اساس کار طبیبزاده صد و دوازده اثر داستانی یا نمایشی است که یا پرفروش بودهاند یا مورد توجه منتقدان و روشنفکران ایرانی بودهاند. طبیبزاده، دهخدا را اولین کسی میداند که در یکی از متنهای «صوراسرافیل» از شکستهنویسی استفاده میکند و بهطورکلی رواج یافتن شکستهنویسی در نثر فارسی را نتیجه طبیعی تغییرات اجتماعی و تاریخی انقلاب مشروطه میداند. جمالزاده را میتوان مبدع نوعی گفتارینویسی در ادبیات فارسی البته بدون شکستهنویسی دانست و پس از او، این صادق هدایت است که شکستهنویسی را در داستانهایش به کار میبرد و گفتارینویسی را کامل میکند. رواج یافتن شکستهنویسی از همان آغاز با مخالفت بسیاری از اساتید ادبیات و زبانشناسان روبرو میشود اما داستاننویسی فارسی راه خود را ادامه میدهد و شکستهنویسی را به موضوعی سبکی بدل میکند. در سالهای اخیر و با گسترش شبکههای اجتماعی، بار دیگر برخی از اساتید ادبیات و زبانشناسان از به خطر افتادن زبان فارسی گفتند و این موضوع یکی از دلایلی بوده است که طبیبزاده را به نگارش این کتاب واداشته است. او معتقد است که جنس مخالفتها با شکستهنویسی چه در حدود یک سده پیش و چه امروز از یک جنس است. طبیبزاده در کتابش، مروری بر نوشتههای پیشین درباره شکستهنویسی میکند و به ایرادات مختلفی که به شکستهنویسی گرفته شده پاسخ میدهد و سپس بر اساس آثار داستانی و نمایشی معاصر به مبانی و دستور خط فارسی شکسته میپردازد. به مناسبت انتشار این کتاب با امید طبیبزاده گفتوگو کردهایم و به موضوعات مختلفی چون دو زبانگونگی، گفتارینویسی و شکستهنویسی پرداختهایم.
در پیشگفتار «مبانی و دستور خط فارسی شکسته»، این کتاب را حاصل طرح پژوهشی یکسالهای دانستهاید که البته گام اولیهاش کمی پیش از آن و با یک سخنرانی با موضوع «فارسی شکسته در آثار داستانی زبان فارسی» در سال ۱۳۹۵ برداشته شده بود. آیا پیش از آن دغدغهای برای نوشتن کتابی درباره این موضوع داشتید و ضمنا چه ضرورتی باعث شکلگیری چنین پژوهشی شد؟
شاید باور نکنید که تا حدود هفت سال پیش خود بنده هم کموبیش از مخالفان شکستهنویسی بودم، اما وقتی پایم به فضای مجازی و مخصوصاً به بحثهای شبکههای اجتماعی باز شد، ناگهان با استدلالهای عجیبِ جمعی از مخالفانِ افراطی شکستهنویسی روبهرو شدم و همین مرا به فکر انداخت. چطور ممکن است شکستهنویسی زبان فارسی را نابود کند؟! چطور میشود از جوانان و حتی کودکانی که روزانه دهها پیامک برای هم میفرستند انتظار داشت مثلاً بهجای «حالت خوبه؟ فردا میای خونه فاطی اینا؟» بنویسند «حالت خوب است؟ آیا فردا میآیی خانه فاطمه اینها»؟ یا بهجای اینکه بنویسند «اونا میرن تهرون» بنویسند «آنها به تهران میروند»؟ از همه بدتر اینکه چطور میتوان پذیرفت نویسندگانی چون صادق هدایت و صادق چوبک و جلال آل احمد و ابراهیم گلستان و غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری و بیژن نجدی… که در گفتوگوهای داستانهای خود از فارسی شکسته بهره بردهاند، درواقع تیشه به ریشه زبان فارسی زدهاند؟! جالب است که وقتی از مخالفان شکستهنویسی میپرسیم اگر شکستهنویسی آنقدر بد است پس تکلیف شاعران و نویسندگان و مترجمانی که از شکستهنویسی استفاده میکنند چه میشود، پاسخ میدهند «شما به آنها کاری نداشته باشید، بحث آنها جداست، ما با آنها مخالف نیستیم، بگذارید آنها هر کار دلشان میخواهد بکنند، ولی مردم عادی مخصوصاً در فضای مجازی و در پیامکها نباید از شکستهنویسی استفاده کنند!». این بدان معناست که جوانان ما به هنگام مکتوب کردن گفتوگوهای خود، نباید از شیوه نویسندگان صاحبنام معاصر خودشان در مکتوب کردن گفتوگوهاشان پیروی کنند! حال باید پرسید چرا؟ لابد چون آنها بدآموزی دارند! این حرف را اگر فرض بفرمایید برخی ممیزهای خیلی سختگیر بزنند تعجبآور نخواهد بود، اما وقتی ویراستارانی که درواقع خدمتگزار همان شاعران و نویسندگان و مترجمان هستند چنین اظهارنظرهای عجیبی میکنند، نمیتوان حیرت نکرد! خلاصه همین بحثها مرا به فکر فروبرد و باعث شد که در این مورد کمی بیشتر تعمق و جستوجو کنم.
در پیشگفتار به این نکته هم اشاره کردهاید که بعد از انجام آن سخنرانی بحثهای موافق و مخالف زیادی درباره آن شکل گرفت. زبده نظرات مطرحشده چه بود و چقدر به شکلگیری این کتاب کمک کردند؟
در واقع مخالفان شکستهنویسی جز تکرار حرفهای استادانی چون مرحوم پرویز خانلری و مرحوم ابوالحسن نجفی، هیچ بحث و حرف تازهای نداشتند و ندارند! این شد که بنده به این نتیجه رسیدم که برای رفع چنین سوءتفاهمهایی باید ابتدا پاسخی به ایرادات آن بزرگان بدهم، و همانطور هم که ملاحظه میفرمایید حدود ۹۰ صفحه از این کتاب صرفاً به رد احتجاجات و آراءِ آن اساتید درباره شکستهنویسی اختصاص دارد. این را هم بگویم که به علت فنی و طولانی بودن این مباحث، جزوه کوچکی را در کمتر از ۸۰ صفحه آماده کردهام که انتشاراتِ «کتاب بهار» بهزودی آن را در شکل شیوهنامهای برای خط شکسته فارسی منتشر خواهد کرد. این جزوه علاوه بر مقدمه کوتاهی که در آن به سؤالات رایج مربوط به شکستهنویسی پاسخ گفتهام، شامل دستور خط و فرهنگ املایی فارسی شکسته است، و مناسب حال کسانی است که علاقه چندانی به مرور انتقادی بحثهای پیشین و نیز مباحث فنی دستوری و آواشناسی ندارند، و صرفاً خواهانِ دسترسی به دستور خطی ساده برای فارسی شکسته هستند.
شما اساس کارتان را در این کتاب، آثار داستانی و نمایشی فارسی در بازهای صدساله قرار دادهاید و صدودوازده اثر نمایشی و داستانی را که بین سالهای ۱۲۹۸ تا ۱۳۹۷ منتشر شدهاند انتخاب کردهاید. معیارتان برای انتخاب این صد و دوازده اثر چه بوده است؟
البته اگر پیکرهای شامل تمام متون داستانی و نمایشی فارسی میداشتم کار بنده بسیار راحتتر و حاصل کار هم بسیار دقیقتر از آب درمیآمد. من میدانم که پیکره مفصلی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی تهیه شده است، اما چون دسترسی بدان نداشتهام نمیتوانم درباره چندوچونش قضاوت کنم. مثلاً نمیدانم آیا در آن پیکره نسبت به ضبط صورتهای شکسته دقت و توجه لازم را داشتهاند و آنها را عیناً مانند خود متون اصلی ضبط کردهاند، یا مانند استاد ابوالحسن نجفی در «فرهنگ فارسی عامیانه» تمام صورتهای شکسته را مبدل به صورتهای سالم کردهاند؟ بههرحال تا آن پیکره از طریق فضای مجازی در اختیار همه قرار نگیرد نمیتوان درباره کیفیتش قضاوت کرد؛ و راستش نمیدانم چرا آن پیکره را مانند دیگر کشورهای جهان، در اختیار عموم قرار نمیدهند! یکی از گرفتاریهای ما در حوزه مباحث دستوری و مخصوصاً تحول تاریخی زبان فارسی همین است که پیکره مناسب و موثقی در اختیار نداریم. پیکره دیگری هم در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی وجود دارد که البته بسیار مفید است و بنده هم بسیار از آن بهره بردهام، اما چون بخش ادبیات معاصر آن هنوز تکمیل نشده است ترجیح دادم خودم پیکرهای مختصر تهیه کنم که دربارهاش توضیح خواهم داد. میدانم که استاد دکتر علی رواقی هم طی بیش از سی سال کار مدام و فشرده، تمام متون داستانی فارسی معاصر را بهدقت فیش کرده و مجموعه بسیار ارزشمندی فراهم آوردهاند، اما آن انبوه فیشها هم به دلایلی که نمیدانم چیست هنوز مبدل به پیکرهای قابلاستفاده در فضای مجازی نشده است. بههرحال بنده ترجیح دادم پیکره خودم را تهیه کنم و معیارم نیز برای تهیه آن این بوده است که آثاری را برگزینم که یا پرفروش بودهاند، یا در بین روشنفکران ایرانی مطرح و مهم بودهاند و جوایز ادبی مهم و معتبری گرفتهاند و یا هر دو. این را هم بگویم که گرچه پیکره بنده خیلی مفصل نیست اما با بررسی موردی پیکرههای بزرگتر یا کوچکتر دیگر، از حیث آمار انواع صورتهای شکسته، به همان نتایجی رسیدم که در کتاب خودم و براساس پیکره خودم بدان رسیده بودم.
در کتاب مروری بر مطالعات پیشین درباره فارسی شکسته کردهاید و به اجمال به بررسی آنها پرداختهاید. برای نوشتن این کتاب به کدامیک از مطالعات پیشین بیشتر توجه داشتید و آیا روشی که شما در این کتاب به کار بردهاید در مطالعات قبلی هم استفاده شده بود؟
همانطور که گفتم مخالفان شکستهنویسی چیزی اضافه بر استدلالهای استادان خودم، یعنی مرحوم خانلری و مرحوم نجفی، طرح نکردهاند، بنابراین طبیعی است که بنده هم سعی کنم بیش از هر چیز به انتقادات همان دو بزرگوار پاسخ دهم. تصور میکنم کتاب بنده نخستین منبعی باشد که در آن ضمن شرح تاریخچه شکستهنویسی در نثر معاصر فارسی، با دقت به تمام ایرادهایی که به شکستهنویسی گرفتهاند پرداخته شده است. در واقع آنچه بیش از هر چیز این کتاب را از بقیه آثار مشابه متمایز میکند به همین مسائل مربوط میشود، و البته به طرح مباحث فنی مربوط به اشتقاق صورتهای شکسته از صورتهای سالم. جالب است که مخالفان شکستهنویسی از یک سو چشم خود را به صورتهای شکسته موجود در انبوه آثار داستانی معاصر بستهاند و از سوی دیگر تصور میکنند با نصیحت و موعظه میتوانند مانع از شکستهنویسی جوانان در فضای بیکران مجازی بشوند. و جالبتر اینکه نه داستاننویسان به رهنمودهای فاضلمآبانه آنها توجه کردهاند و نه جوانان اصلاً از حضور پرهیاهوی آنها مطلع هستند! مخالفت آنان با شکستهنویسی بهمنزله مخالفت با ظهور پدیدهای است که بنا به ضرورتی تاریخی بیش از صد سال است که متولد شده است! تمام تلاش بنده در این کتاب معطوف به اثبات همین واقعیت بدیهی بوده است که شکستهنویسی وجود دارد، ناگزیر است، و نادیده گرفتن آن به معنای حذف آن نیست بلکه به معنای دامن زدن به تشتت هرچه بیشتر در خط است. متأسفانه هنوز که هنوز است خوی و خصلتِ هزوارشپردازانِ مستبدی که خط و سواد را ملک طلق کاست خود میپنداشتهاند، در مغز و روح برخی از ما میرزابنویسهای ایرانی مسکن دارد و هرازگاهی خودش را به نحوی از انحا نمایش میدهد.
آیا دلیل اینکه در بررسیتان فقط بر آثار داستانی و نمایشی تمرکز داشتهاید این است که در شعر خیلی کم از کلمات شکسته استفاده شده است؟
بله، دقیقاً همینطور است! نویسندگان ما طی صد سالِ اخیر، در رمانها و آثار نمایشی خود بسیار از صورتهای شکسته استفاده کردهاند، اما شاعران ایرانی در اشعارشان جز در مواردی بسیار اندک از این صورتها استفاده نکردهاند. در واقع آنچه باعث ایجاد بحثهای مخالف و موافق در مورد شکستهنویسی شده، صرفاً به ادبیات داستانی ما مربوط میشود و نه به شعر. جالب است که هیچکدام از مخالفان شکستهنویسی به استفادۀ مثلاً ملکالشعرای بهار یا نسیم شمال یا دهخدا یا شاملو یا فروغ از صورتهای شکسته در اشعارشان ایراد نگرفتهاند و حتی از آن خشنود هم بودهاند، اما ظهور صورتهای شکسته در رمان را برنتافته و آن را باعث تباهی زبان فارسی دانستهاند! علت این است که شکستهنویسی در رمان فارسی از یکسو بنا به ضرورتی تاریخی شکل گرفته است و از سوی دیگر رشدی روزافزون و سیستماتیک داشته است. نکته مهمتر دیگری که باید بدان توجه داشت این است که رمان چه در جهان و چه در ایران محصول مدرنیته بوده است، و ظهور روزافزون صورتهای شکسته در رمانهای فارسی دلیلی جز گرایش نویسندگان ایرانی به بازتاب هرچه دقیقتر و واقعیتر و البته شفافتر اندیشه خودشان نداشته است. به نظر بنده مخالفت با شکستهنویسی در رمانهای فارسی از همان ابتدا بهمنزله نوعی مخالفت با ظهور کامل اندیشه مدرن در زبان فارسی بوده است. البته این بحث تفصیل بسیار دارد که در این مختصر نمیگنجد و بنده در اینجا فقط به اختصار عرض میکنم که محققان بسیاری همچون چون جان اندرو بویل و حسن کامشاد و داریوش آشوری و اوا گرمیاس به این بحث پرداخته یا بدان اشاره کردهاند. علاقهمندان میتوانند محل آراءِ نویسندگان فوق و تفصیل بحث را در کتاب بنده بیابند و دنبال کنند.
در صفحه سیزده کتاب درباره تفاوتهای بین دو گونه رسمی و گفتاری زبان فارسی نوشتهاید که این تفاوتها آنقدر زیاد نیست که بر اساس آن بتوان از وجود قطعی دوزبانگونگی در زبان فارسی صحبت کرد؛ بااینحال در صفحه بیستودو کتاب و در مقایسه زبان فارسی و زبان انگلیسی آمده که «زبان فارسی دارای نوعی دوزبانگونگی است». آیا بهطور قطعی میتوان گفت که زبان فارسی فاقد دوزبانگونگی است؟
بگذارید ابتدا بهاختصار بگویم دوزبانگونگی چیست. دوزبانگونگی یعنی وجود همزمان دو گونه زبانی معیار در یک جامعه زبانی، که از آن دو گونه یکی خاص محیطهای رسمی و آموزشی و ادبی است، و دیگری خاص محیطهای غیررسمی و خودمانی و دوستانه. منظور بنده از وجود قطعی دوزبانگونگی، وضعیتی است مانند آنچه در مورد زبان عربی یا یونانی داریم. شدت دوزبانگونگی در مورد فارسی بهشدت دوزبانگونگی در آن زبانها نیست، یعنی آن گروه از کودکان ایرانی که فارسی گفتاری را بلدند، برای فراگیری فارسی رسمی ناچار نیستند آموزش خاصی ببینند، یا به مدارس خاصی بروند یا معلم سرخانه بگیرند، اما مثلاً کودکان عراقی یا مراکشی یا مصری که گونه گفتاری زبان خود را از اهل خانه و در کوچه و خیابان یاد گرفتهاند، برای یادگیری عربی فصیح حتماً به آموزش جدی و منظم نیاز دارند. پس شدت دوزبانگونگی در زبان فارسی مانند زبان عربی و یونانی نیست اما درهرحال این زبان دارای نوعی دوزبانگونگی هست. نکته دیگری که باید بدان توجه داشت این است که وجود دوزبانگونگی در زبان فارسی کشف بنده یا نظر بنده در این کتاب نیست. ابتدا خارجیهایی که میخواستند زبان فارسی را یاد بگیرند متوجه شدند که بین زبان فارسی در محیطهای رسمی و زبان فارسی در کوچه و خیابان تفاوتهای فاحشی وجود دارد. مثلاً، همانطور که اشاره شد، ما در محیط رسمی میگوییم «آنها به تهران میروند»، اما در کوچه و خیابان میگوییم «اونا میرن تهرون!»؛ بدیهی است که این حد از تفاوت در نحو و واژگان و تلفظ، آن خارجیها را حیرتزده میکرد چنانکه گویی با دو زبان متفاوت سروکار دارند. امروزه در میان زبانشناسان ایرانی کاملاً بدیهی است که در ایران دو گونه معیار وجود دارد، یکی فراگونه برای نوشتار و محیطهای رسمی، و دیگری فروگونه برای گفتار و محیطهای دوستانه و غیررسمی. مثلاً استاد ما آقای دکتر علیاشرف صادقی در سال ۱۳۶۲ مقالهای با عنوان «زبان معیار» در مجله «نشر دانش» منتشر کردند که در آن صریحاً از وجود دو گونه معیارِ رسمی و معیار گفتاری در زبان فارسی سخن گفته و شیوه تکوین آنها را توصیف کردهاند. وجود دو گونه معیار فراگونه و فروگونه در یک جامعه زبانی یعنی دوزبانگونگی، و علت اصلی به وجود آمدن صورتهای شکسته نیز در آثار داستانی معاصر فارسی، چیزی نیست مگر وجود همین دوزبانگونگی. جالب است که علت بسیاری از مخالفتها با شکستهنویسی نیز چیزی نیست جز بیتوجهی به همین واقعیت که ما در زبان فارسی دارای دو گونه زبانی معیار هستیم.
میتوانید با یک مثال نشان دهید که چگونه در زبان فارسی دو گونه معیار وجود دارد؟
بله، سؤال بسیار خوبی است. ببینید، مثلاً نویسندهای مانند غلامحسین ساعدی نمایشنامهای مینویسد با عنوان «خانهروشنی» که شخصیتهای آن عبارتاند از یک تیمسارِ میلیتاریستِ دیوانه رو به موت، یک پزشک شارلاتان بیمسئولیت، و یک گماشته دروغگو و تنبل. مکان داستان هم جایی در ایران است. البته نویسنده مطلقاً تصریح نمیکند که داستانِ نمایشش در ایران میگذرد اما همینکه شخصیتهای نمایشش به فارسی حرف میزنند نشان میدهد که مکانِ نمایشِ او در ایران است. حال اگر یکی از این شخصیتها بخواهد از لفظ «خانه» استفاده کند چه باید بگوید؟ بدیهی است که یا باید بگوید «خانه»، یا باید بگوید «خونه». اما چرا این شخصیتها از الفاظ دیگری چون «خَنِه» (مشهدی) یا «هونَه» (یکی از گونههای لری) یا «خانَه» نباید استفاده کنند؟ زیرا زبان فارسی در ایران دارای دو گونه معیار است که نویسنده بسته به حال و هوای اثر و سبک خودش فقط از یکی از آن دو میتواند استفاده کند: یا معیار رسمی (خانه)، و یا معیار گفتاری (خونه). آن الفاظ دیگر هیچکدام معیار نیستند بلکه گویشی هستند. یعنی فقط اگر نویسندهای بخواهد تصریح کند که شخصیت داستان یا نمایشش مشهدی است ممکن است از لفظ «خنه» استفاده کند، که تازه معمولاً هم این کار را نمیکنند چون میدانند خوانندگانشان فقط همان دو گونه معیار زبان فارسی را بلدند و نه لزوماً گونه مشهدی را.
حال شما میخواهید برای این گونه معیار گفتاری هم دستور خطی بدهید؟
بله دقیقاً! مسئله این است که ما دو گونه معیار داریم که از این دو گونه فقط برای یکی، یعنی برای فراگونه (فارسی رسمی)، رسمالخط مشخص و جاافتادهای داریم (مانند آنچه در «شیوهنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی» درج شده است)، اما برای آن دیگری، یعنی برای فروگونه (فارسی گفتاری) که صد سال است وارد نوشتار ما شده است و امروزه در فضای مجازی رواج کامل دارد، هیچ دستور خط جاافتادهای نداریم. اگر آن فراگونه معیار به دستور خطی نیاز دارد، این فروگونه معیار هم دستور خط خودش را میخواهد! برخی سادهلوحانه میپرسند اگر برای فارسی گفتاری دستور خط مینویسیم چرا نباید برای فارسی مشهدی، و کاشانی و اصفهانی… دستور خط بنویسیم؟ پاسخ خیلی ساده این است که آن گونهها هیچکدام معیار نیستند و وارد نوشتار فارسی رسمی هم نشدهاند که نیاز به دستور خطی داشته باشند، اما فارسی گفتاری هم معیار است و هم از طریق رمانها و نمایشنامهها و ترانهها و اشعار عامیانه و زیرنویس فیلمها وارد نوشتار فارسی شده است، و اخیراً هم در فضای مجازی رواج یافته است. درهرحال در این کتاب کوشیدهایم دستور خطی برای فارسی شکسته به دست دهیم که حتیالمقدور شبیه به دستور خط فرهنگستان برای خط فارسی رسمی باشد.
بهطورکلی چرا دوزبانگونگی در برخی زبانها مثل زبان انگلیسی وجود ندارد اما مثلا در زبان عربی این موضوع دیده میشود؟
گاه یک گونه زبانیِ بهاصطلاح وجههدار که مبتنی بر ادبیات غنی یا متون مذهبی پرطرفداری است بهتدریج برای نوشتار و انتقال اطلاعات گوناگون آمادگی بیشتری نسبت به گونه گفتاری پیدا میکند. در مورد زبان عربی ما میدانیم که عربی فصیح که بسیار به عربی قرآنی نزدیک است حکم فراگونه را در اکثر جوامع عربیزبان دارد. این گونه حدود چهارده قرن است که شکل گرفته و در این مدت برای بیان مسائل پیچیده علمی و فلسفی و مباحث انتزاعی ساخته و پرداخته شده است. درعینحال فاصله زبان گفتار در هریک از مناطق عربیزبان با گونه فصیح بیشتر و بیشتر شده است و این امر بهتدریج وضعیتی شدیداً دوزبانگونه را پدید آورده است. اما انگلیسی معیار جدید فقط چهار قرن است که شکل گرفته است، مضافاً اینکه در تمام این مدت نویسندگان و شاعران این زبان از نزدیکشدن دو گونه نوشتاری و گفتاری انگلیسی به هم نهراسیدهاند و درنتیجه اجازه ندادهاند که فاصله زیادی بین آن دو گونه پدید آید. باید توجه داشت که دوزبانگونگی بیشتر شبیه به یک طیف است تا فرض بفرمایید شبیه دو قطب کاملاً مجزا و متفاوت. یعنی در تمام زبانهای دنیا بین گونه رسمی و نوشتاری و گونه محاوره تفاوت است، اما گاه این تفاوت مانند آنچه در زبانهای عربی و یونانی داریم بسیار زیاد است، گاه مانند زبانهای آلمانی و انگلیسی نسبتاً کم است. در مورد فارسی این تفاوت به اندازه عربی و یونانی نیست، اما به نظر بنده بیش از اینکه به وضعیت انگلیسی و آلمانی نزدیک باشد به وضعیت عربی و یونانی شبیه است.
در سالهای اخیر و با گسترش ابزارهای جدید ارتباطی، بسیاری از زبانشناسان و اساتید ادبیات درباره استفاده از زبان فارسی در فضای شبکههای اجتماعی هشدار دادهاند و ابراز نگرانی کردهاند. اما به نظر میرسد که شما چندان با این نگرانیها موافق نیستید و در کتاب نیز «استفاده از گونه میانجی گفتاری در ارتباطات دوستانه اینترنتی» را تنها راه و منطقیترین شیوه ممکن دانستهاید. آیا نگرانی درباره شیوه استفاده از زبان فارسی در شبکههای اجتماعی از جنس همان نگرانی قدیمی درباره استفاده از زبان شکسته در آثار داستانی است؟ و به نظرتان آیا شبکههای جدید ارتباطی هیچ خطری را متوجه زبان فارسی نمیکنند؟
بله جنس این نگرانیها به نظر بنده عیناً یکی است، و البته هر دو هم بیهوده است! بیهوده نه از این حیث که فنآوریهای جدید تأثیری بر زبان فارسی نمیگذارند- که قطعاً هم میگذارند- بلکه از این حیث که هیچ گریزی از تغییر نیست و با هیچ نیرویی نمیتوان مانع از آن شد. واقعیت این است که طی همین ۲۰ یا ۲۵ سال اخیر نقش نوشتار در دنیا کاملاً تغییر کرده است. مثلاً ۲۵ سال پیش کودکان دبستانی کلاس دوم یا سوم ابتدایی جز مشق شبشان هیچچیز دیگر نمینوشتند، اما امروزه این کودکان از طریق پیامکها یا نامههای الکترونیکی گاه روزانه بیش از صدها کلمه مینویسند، آن هم در موضوعات گوناگونی که غالباً هیچ ربطی هم به درس و مشق ندارند! قطعاً ذهن چنین کودکانی بهمراتب پیچیدهتر و فعالتر از ذهن کودکان ۲۵سال پیش است، آنگاه برخی دایههای دلسوزتر از مادر با حرارت تمام عنوان میدارند اگر کودکان و جوانان امروز هیچچیز ننویسند بهتر از این است که شکسته بنویسند! اینها همان میرزابنویسها و هزوارشپردازی هستند که قبلاً عرض کردم! نوشتار برای مردم این دوره کمکم جای گفتار تلفنی را گرفته است، پس بدیهی است که نقش آن نیز تغییر کند و هرچه شبیهتر به گفتار بشود. به نظر بنده این تغییر نه تنها بد نیست، بلکه بسیار هم خوب است چون مانع از
عمیقتر شدن دوزبانگونگی در زبان فارسی میشود و شکاف بین دو گونه معیار را هرچه کمتر میکند. ما اگر نگران ادبیات قدیم خود هستیم نباید مانع از تغییر زبان امروز خود بشویم، بلکه باید خواهان تدریس هرچه بیشتر ادبیات در مدارس خود باشیم. جالب است که مدام از اهمیت و حجم کتابهای فارسی در نظام آموزشی ما کاسته میشود، و ما بهجای اعتراض به این اشتباه مهلک در نظام آموزشی خودمان، سادهلوحانه میگوییم اگر جوانان هیچ ننویسند بهتر از این است که شکسته بنویسند!
در کتاب اشاره کردهاید که سادهنویسی و استفاده از ویژگیهای زبان گفتاری در داستاننویسی و آثار نمایشی فارسی به کمی پیش از انقلاب مشروطه برمیگردد و دهخدا را با احتمال اولین کسی دانستهاید که در یکی از متنهایی که در «صوراسرافیل» منتشر کرده از کلمات شکسته استفاده کرده است. به نظرتان این تغییر و تحولات زبانی که همزمان با جنبش مشروطه شکل گرفت چقدر تحت تأثیر شرایط اجتماعی و تاریخی آن دوران بوده است؟ به عبارتی آیا میتوان سادهنویسی، نزدیک شدن به زبان گفتاری و شکستهنویسی را پاسخی به ضرورت زمانه دانست؟
قطعاً همینطور است! جمالزاده در دیباچه معروف خودش بر کتاب «یکی بود یکی نبود»، برای اشاره به موقعیتی که در آن زبان مردم ارزش مکتوبشدن و ورود به ادبیات را ندارد، بهدرستی و بهزیبایی از تعبیر «استبداد ادبی» استفاده کرده است. مغلقنویسی و پیچیدهگویی و عربیمآبی از ویژگیهای این استبداد ادبی بود که خوشبختانه طوفان مشروطه بساطش را در هم پیچید و طرحی نو درافکند. نویسندگان و شاعران عهد مشروطه از طریق نزدیک کردن زبان ادبی به زبان مردم، نوعی «دموکراسی ادبی» را پدید آوردند و این عمل هم به اعتلای ادبیات انجامید و هم به اعتلای سطح فرهنگی جامعه. از آن پس بود که امکان پیوستن عموم مردم به جریانهای فرهنگی کشور میسر شد، و در نتیجه قشر روشنفکری در فضای فرهنگی جامعه ایران پدید آمد که تا پیش از آن هیچ نشانی از آن در ایران نبود. جمالزاده ابداعگرِ نوعی گفتارینویسی در ادبیات فارسی بود بدون شکستهنویسی؛ یعنی او در نثر خود از واژههای گفتاری و نیز از نحو گفتاری استفاده میکرد، اما لغات را نه به تلفظ گفتاریشان، بلکه به تلفظ رسمیشان ثبت میکرد. دیری نگذشت که صادق هدایت، به قول اندرو بویل، تیر خلاص را به سمت استبداد ادبی پرتاب کرد و با افزودن شکستهنویسی به سبک ناقص و مصنوعی جمالزاده، گفتارینویسی را به کمال رساند. نکتهای که در اینجا باید بدان توجه داشت این است که شکستهنویسی در آثار داستانی یک ویژگی سبکی است که برخی ویراستاران و ادبا بهعبث کوشیدهاند تا بحث درباره آن را به حوزه درست و غلط منتقل کنند! باید دانست که هر نویسندهای حق دارد بسته به سبک و فضای داستانش از هر میزان صورت شکستهای که مایل است در آثارش استفاده بکند و یا اصلاً نکند- این مسئله جز خود او به هیچکس دیگر مربوط نیست. تنها نکتهای که در این میان به ویراستاران مربوط میشود این است که اگر نویسندهای از صورتهای شکسته استفاده کرد، آن صورتها باید با رسمالخط واحدی ظاهر بشوند. بنده در این کتاب با بررسی آثار داستانی و نمایشی در طی صد سال نشان دادهام که بهرغم مخالفت شدید برخی ادبا و ویراستاران با شکستهنویسی، نهتنها از میزان صورتهای شکسته در آثار ادبی جدیدتر کاسته نشده بلکه به وجه چشمگیری بدانها افزوده هم شده است.
شما هم در کتابتان و هم در اینجا از دو اصطلاح «گفتارینویسی» و «شکستهنویسی» استفاده کردهاید. لطفا به اختصار تفاوت این دو را توضیح دهید.
بله، ببینید بزرگانی چون خانلری و مینوی و نجفی و سمیعی و صادقی و بسیاری دیگر همه در آثار خود برای اشاره به تفاوت بین صورتهایی چون «میتوانم» و «میتونم»، یا «تهران» و «تهرون»، از لفظ «شکسته» و عبارت «شکستهنویسی» استفاده کردهاند. حال عدهای پیدا شدهاند که میگویند «شکستهنویسی» غلط است و شکل صحیح آن «گفتارینویسی» است! ظاهراً هر جمعی در این مملکت خودش را مبدأ تاریخ میداند! نکته اینجاست که بین «گفتارینویسی» و «شکستهنویسی» تفاوت است و قدما از سر تفنن یا بیکاری از عبارت «شکستهنویسی» استفاده نکردهاند! «گفتارینویسی» یعنی استفاده از سه ویژگی مهم گفتار در نثر، و این سه ویژگی عبارتاند از واژگان گفتاری، نحو گفتاری و تلفظ گفتاری. اما «شکستهنویسی» فقط به استفاده از تلفظ گفتاری در نثر اشاره دارد. مثلاً همانطور که گفتیم جمالزاده نوعی گفتارینویسی منهای شکستهنویسی را ابداع کرده بود. البته حاصل کارش بسیار زیبا و دلفریب بود، اما درهرحال واقعی نبود. کسی که گفتارینویسی را تکمیل کرد، صادق هدایت بود که تلفظ گفتاری یا همان صورتهای شکسته را هم به واژگان و نحو گفتاری در نثر خودش اضافه کرد. بنابراین «شکستهنویسی» بخشی از «گفتارینویسی» است. بحث درباره «گفتارینویسی» و مخصوصاً مبحث نحو آن، بسیار مفصلتر و پردامنهتر از بحث درباره «شکستهنویسی» است. مثلاً بنده در کتاب خودم و در اینجا صرفاً به «شکستهنویسی» پرداختهام و تقریباً هیچ وارد دو مبحث واژگان و نحو نشدهام. در نهایت باید عرض کنم کسانی که اصرار به «گفتارینویسی» بدون «شکستهنویسی» دارند و نویسندگان را از بهکارگیری صورتهای شکسته منع میکنند، در واقع از پدیدهای مصنوعی و غیرواقعی سخن میگویند، و باید دانست که اصرار به بازگشت به هر شکلی از استبداد ادبی، نامی ندارد جز ارتجاع ادبی!