شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

ما رعیت نیستیم – ایرج فرزاد

عروج طبقه کارگر صنعتی ایران همراه با قشر وسیع جوانان اهل علم و دانش در هیات یک حزب سیاسی، تنها شرط انحلال و هزیمت انواع دم و دستگاه قیم ها، این عوامل اجرائی و "ملی میهنی" سناریوهای پشت پرده است
ایرج فرزاد
ایرج فرزاد

آقایان و خانمهای مدیر شورای گذار، عنایت فرموده و برای مردم ایران، چگونگی حکومت محتمل آینده را تشریح و “توشیح” کرده اند. این البته، برای موجوداتی چون سازگارا، علیرضا نوریزاده و جناب عبدالله خان مهتدی و “خاتون” ایشان بار اول نیست که خود را در “دامگه حادثه” به معرض قضاوت میگدارند. قبلا و در شوراهای گذار مخفی، مثل ماجرای “فریب الماس”، توطئه ها و دسیسه های پشت پرده را در کارنامه خود داشتند. آنوقتها، حضرات تا زمانی که نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، ماجرا را فاش نکردند، مطلقا از آمادگی خود برای خدمت به سناریو شیخ های خلیچ و دوائر جاسوسی سیا و موساد کلمه ای با مردم ایران سخن نگفتند. روایت و نسخه دیگر شورای گذار با پیوستن “شخصیت” های جدید، قرار است چهره های رسوا و عناصر اصلی تر و سر در آخور شیوخ خلیج، را روتوش کند و زیر ابروی آنان را بردارد.

اما، یک سوال در متن بازیچه قرار دادن سرنوشت سیاسی مردم ایران و شعور آنان، بسیارجدی است: حتی اگر پرسوناژهای چنین گذار ها و سناریوهائی امثال سازگارا و مهتدی و نوریزاده نبودند، چگونه است که طیفی از موجودات سیاسی هزار چهره، بویژه در “خارج” و آنهم در بزنگاههای سیاسی، همواره مردم ایران را رعیت فرض کرده و فرض میکنند؟ چه نوع ذهنیت و پیشداوریهائی است و بر بستر کدام عوامل اجتماعی در سطح سیاسی و، آنجا که به دست بدست شدن قدرت مربوط است، این قیمومیت مردم را به نیروهائی بیرون از متن مبارزات و مطالبات همان مردم، انگار که اتفاقی “طبیعی” است، واگذار میکند؟ کدام عوامل اجتماعی موجب میشوند و موجب شده اند که در تاریخ معاصر ایران، عده ای بی ریشه، خود را قیم مردم ایران تعریف کنند و مردم را رعیت، ناقص العقل، صغیر و “مستضعف”؟

طرف در کمال بیشرمی، میگوید شورای گذار “انتخابی” نیست، اما این حق را هم برای خود محفوظ نگهداشته اند که تا شکل گیری بدیل جمهوری اسلامی، نماینده جامعه ایران باشند. چه، از منظر این قیم های خوگمارده، پدیده “دولت” و قدرت دولتی، مردمی را که رعیت فرض کرده اند، در بر نمیگیرد. دولت، قدرت سیاسی، پارلمان، مجلس موسسان، قانون اساسی، انتخابات، رای مردم… خارج از حیطه درک و شعور شهروندانی است که در آن ذهنیت بیمارگونه و البته متبختر و همواره از خود متشکر، بخاطر استادی اینها در پشت هم اندازی و دلالی سیاسی، “ولی” و “سرپرست” میخواهند.

من سعی میکنم ریشه هر از گاه یکبار سبز شدن “آلترناتیو حکومتی” و بدیل سیاسی در میان این لایه اشرافیت سیاسی، که بطور واقعی در حاشیه جامعه قرار داشتند و قرار دارند، اما خود را ذیحق میدانند که در دوره های بحرانی: “توی دهن دولت بزنند” و “من دولت تعیین میکنم”، از نظر خود، بشکافم.

تصور من این است که ذهنیت سیاسی شهروند ایرانی، بویژه در جنبش کارگری، از موقعیت مادی آنان در تولید ونفوذ واقعی  اجتماعی آنان، عقب تر است. دو مثال، یکی مربوط  به موضع کارگر صنعت بزرگ در دوران بحران انقلابی دهه آخر ۱۳۵۰ و دیگری در رابطه با کارگران هپکو، هفت تپه و آذر آب، بسیار گویا هستند. در مورد اول، همه ما میدانیم که این “کارگر نفت” ما است که کمر حکومت نظامی ازهاری را میشکند، اما در همان حال هم با تلخی بسیار این را هم میدانیم که این خمینی بود که گفت دولت تشکیل میدهم و کارگر نفت ما، از نظر سیاسی نه تنها “چشم داشتی” به قدرت سیاسی نداشت، بلکه در همان روزهای به قدرت خزیدن و به قدرت خزاندن اسلامیون، اعتصاب خود را به توصیه عناصر حاشیه جامعه ایران، پیر و پاتالهای جبهه ملی و نهضت آزادی، پایان داد.

موقعیت عینی و واقعی کارگر صنعتی جامعه ایران، بطور واقعی این طبقه را در راس تحولات اجتماعی آن روزها قرار داده بود، اما، از نظر “سیاسی” و برخورد به مساله “قدرت سیاسی”، نه تنها راسا حزب سیاسی طبقاتی اش را شکل نداد، بلکه جبهه ملی و نهضت آزادی را صاحب صلاحیت تر از خود برای حضور در صحنه جدال قدرت میدانست. طبقه کارگر صنعت بزرگ در ایران، از نظر سیاسی خود را تحت قیمومیت نیروهائی فرض میکرد، که هنوز جامعه ایران را تحت سیطره اشرافیت فئودالی، به رهبری آنها، ایران را بطرف “استقلال ملی” “رهبری” میکرد. طبقه کارگر صنعتی ایران، از منظر آن نیروها و احزاب، هنوز کارگری تصور میشد که آنان آنها را از “میدان کار” برای کشیدن تیغه دیوار انتخاب میکرد. با آن انتخاب سیاسی در بطن تحولات آن سالها، طبقه کارگر ایران، آن تصویر اشرافیت فئودال از خود را عملا پذیرفته بود. وضعیت ذهنی و پیشداوریهای سیاسی طبقه کارگر ایران، از موقعیت اش در تولید و در عرصه مصاف طبقاتی، عقب تر بود. این شکاف است که هنوز هم عده ای با تفکرات ما قبل تاریخ را تحریک میکند که قدرت و نفوذ واقعی شهروند جامعه ایران را نادیده بگیرند؛ و شان و جایگاه او را پائین تر از موقعیت اجتماعی او در سیاست، در تولید، فرهنگ و دانش و در جامعه، فرض بگیرند.

مورد کارگران هپکو و آذر آب و هفت تپه، بسیار گویا تر است. کارگران هپکو، در سخت ترین دوره جنگ ایران و عراق، کارخانه را سر پا نگهداشتند، مجتمع شان، “دانشگاه” داشت و بسیاری از “نخبگان” جامعه در هپکو پرورده شدند. چرا از منظر قیم های نازنین، این کارگران کارآمد و کاردان و آبدیده در دورانهای سخت و دوره دیده در آمریکا و آلمان، نمیتوانند و صلاحیت این را ندارند که ابزار دخالت سیاسی و “بدیل” رژیم در حال سقوط رژیم اسلامی را بسازند؟ فکر میکنم که موقعیت و سطح شعور طبقاتی کارگران این مجتمع ها، در همان سطح کارگران نفت در سالهای مورد اشاره نیست. منظورم این است که به برداشت من، فراتر از ذهنیت های حاکم در آن دوره است. اما سوال این است که چگونه است که این قیم های خودگمارده، “فشار” طبقه کارگر صنعتی ایران کنونی را بر خود احساس نمیکنند؟ چرا طبقه کارگر ایران، پس از چهل سال، از گذشت “من حکومت تعیین میکنم” توسط عنصر حاشیه جامعه ایران، به اتکاء قشر وسیعی از تحصیل کردگان از جمله از صفوف خانواده های کارگری و در دسترس بودن ادبیات سوسیالیستی، به فکر تشکیل حزب سیاسی طبقه خود نیستند؟ چرا برای این قیم های مشکوک، با سوابق “آنچنانی”، سر در آخور شیخ های خلیج و جاسوس و جیره خوار، طبقه کارگر ایران، با این همه عظمت، “وجود خارجی” ندارد؟ و اگر هم هست همان کارگر دورمیدان است که حضرات آنان را خبرمیکنند که آب استخرهایشان را عوض کنند و یا مهتر اسب سواری تخم و ترکه آنان و زعفرانیه و فرمانیه نشین ها؟ 

این مشکل و معضل طبقه کارگر ایران است، بی اعتمادی به قدرت خود در تولید صنعتی و دست کم گرفتن نیروی مولد و خلاق خویش از یک طرف؛ و محصور شدن در عرصه تفکر و سیاست به ذهنیتها و پیش داوریهای دوران ماقبل سرمایه داری با تمام زوائد و حواشی اسلامی و مذهبی آن، از طرف دیگر.  در نتیجه توکل به آن “از ما بهتران”ها که از گور تاریخ سر برآوردند.

اما “بانوان” و آقایان اشراف مسلک در برابر مردم ایران و نوکرمنش در قبال “مراکز آنچنانی”، روی اسب بازنده شرط بندی کرده اند. تحرک جامعه ایران و جنب و جوش طبقه کارگر، توهمات پوچ و خواب و خیالات رعیت نواز حضرات را برهم خواهد زد. اینها هم ناچارخواهند شد مثل “آدم” رفتار کنند و دست از رویاهای ارتجاعی گشت و گذار در حجره ها، سرسراهای ایام فئودالی و نان خوردن از انبان سازمانهای جاسوسی غرب و پول های شیوخ خلیج بردارند.

عروج طبقه کارگر صنعتی ایران همراه با قشر وسیع جوانان اهل علم و دانش در هیات یک حزب سیاسی، تنها شرط انحلال و هزیمت انواع دم و دستگاه قیم ها، این عوامل اجرائی و “ملی میهنی” سناریوهای پشت پرده و هزارتوی دوائر قدرت ساز و “رژیم چینج” است. باید یکبار برای همیشه شهروند ایرانی و طبقه کارگر ایران، این تناقض بین وضعیت عینی خود؛ و غلبه پیشداوریها و نگرش دشمنان خود را در عرصه نبرد سیاسی و جنگ بر سر قدرت سیاسی، حل کند. طبقه کارگر بیش از هر زمان دیگر لازم است از تکرار فاجعه سرنوشت قیام و اعتصابات خود در دهه آخر سالهای ۱۳۵۰ جلوگیری کند و این بار در رابطه با عبور و گذر از جمهوری اسلامی، مردگان تاریخ را در قبرستان اساطیر پوشالی اعصار ماقبل تاریخ، مدفون کند.

۱۰ اکتبر ۲۰۱۹

[email protected]

www.iraj-farzad.com

https://akhbar-rooz.com/?p=7340 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیما راستگو
4 سال قبل

ساده ترین انتظار از انسانی که دستکم بخش اعظم زندگی خود را در کشورهای غربی و در بطن فرهنگ مدرن گذارنیده ، این است که نسبت به زنان تحقیر آمیز رفتار نکند، هر نقد و نظری دارد با فرهنگ، کلاس بالا و مقبول طرح کند.
این جمله ” جناب عبدالله خان مهتدی و “خاتون” ” ، این کلمه ” خاتون ” در اینجا معلوم نیست چیست؟
تحقیر خانم ناهید محمدی بمثابه یک مبارز و فعالی سیاسی کرد است؟
تحقیر ایشان بمثابه همسر عبدالله مهتدی است؟
برخورد شخصی و خصومت های مدل کمونیسم کارگری با دیگر مبارزین و فعالین سیاسی است؟
واقعا” تنها باید و باید از فرهنگ بشدت غیر مودبانه کمونیسم کارگری ها و ایرج فرزداها پرسید.
خانم ناهید محمدی یک انسان سیاسی مبارز شناخته شده است، هر انسانی او را نشناسد ایرج فرزاد به خوبی میشناسد.
ناهید محمدی جزو فعال ترین و شناخته شده ترین زنان مبارز مریوان در انقلاب ۵۷ و مبارزات مردم کردستان بوده و هست، ایشان قبل از زندگی مشترک با عبدالله مهتدی خود چهره ای آشنا، متین ، صمیمی و مبارز بوده، القاب خاتون به ایشان، بیشتر بیانگر رفتار عقب مانده ائی است که ایرج فرزاد نسبت به کسانی دارد که زمانی در یک حزب فعالیت مشترکی داشته اند.
حق دمکراتیک انسانهاست در هر حزبی باشند یا نباشند.
همانگونه که ایرج فرزاد روزی همراه حمید تقوائی بوده، روزی نبوده، روزی برای این یکی ارادت داشته فردا برای دیگری، حق ایشان است امروز هم در سایت اخبار روز فعال باشد.
کاش این نسل های قدیمی کمی از جوانان با فرهنگ میآموختند و از برخورد زن ستیزانه و تقویت فرهنگ مردسالارانه خودداری میکردند. خصوصا” آنجا که تبلیغ ” سوسیالیسم ” هدف است ، این مردسالاری و القاب عقب مانده و قدیمی پوچ و بی ارزش است.
امید که ایرج فرزاد هم همانند دیگران از تجارب خود بیاموزند و از این عقب گردها دائمی خودداری کنند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x