شعر امروز
علی کاکاوند
“دو قلب و کشاله های ران”
گوینده: شیرین میرزانژاد
گروه تئاتر اگزیت
آبان ۱۳۹۹
“دو قلب و کشاله های ران”
تو بزرگ شدهای شیرین!
در ایران بزرگ شدهای
یعنی به سن زندان رسیدهای.
قد کشیدهای
آنقدر که بتوانی کشیده شوی در کوچه در خیابان
در حضور این درختان به ظاهر سبز
تو را بر سیاهی خیابان کشیدند و بردند
چیزی بر سرم آوار شد
بوی باران آمد
مرا ببخش که نمی توانم باران را نادیده بگیرم
حتی اگر تو بزرگ شده باشی و سن زندانت باشد
سن کشیده شدن در کوچه در خیابان.
ببین چه زیبا شده آسمان!
چه ابرهایی !
چه بارانی بشود!
هوا شیرین است!
حیف نیست ابرها به هم بپیچند تو نبینی؟
حیف نیست کوهها سبز و خنک باشند تو نباشی؟
تو که زیبا و غریبی
مثل عشقبازی ابرهای آبی
مثل لجبازی سبزی یک گیاه
که ریشه دوانده در دل آسفالت
چرا استعاره بگویم
چرا نگویم مثلِ سرخی گرم خون تو
بر سیاهی سرد خیابان
خونی که از کشالهی رانَت
از کفش نارنجی پارهات بیرون جسته بود.
(یکی به دیگری گفت: به گمانم ماهانهاش است)
ندیدند که سینهات پاره بود
خون از قلبت بود یا پستان چپت؟
خونی که از سرخرگ تو به سیاهرگ خیابان میریخت
شاید فردا که بیدار شوم ببینم
خیابان هزار شیرین زاییده است
شاید به هر درختی برسم بگویم: عیدت مبارک شیرین!
نمی گویم تولدت مبارک
واقعی نیست، تازگی یادش گرفتهایم
اینجا کسی متولد نمی شود
اینجا از شکم مادر پرت میشوی وسط جهنم
وسط چند هزار آدمفروش، چند هزار آدمخوار
و ما گوشتهایی وحشی و لذیذ
برای فروختن، برای خوردن.
اینجا همه شاعرند
اما حیف است تو شاعر باشی
یکی باید باشد که شاعران برای او بنویسند
یکی که موضوع شعرها باشد
به ماهیهای رودخانه نان خشک بدهد
برای گربههای ولگرد دل بسوزاند
قلبش کمی تندتر از حد معمول بزند
صدایش کمی بلندتر از حد معمول باشد
بینیاش کمی معمولی باشد
و سیگار را کمی عمیقتر پک بزند
“نه” تکیه کلامش باشد
حتی اگر موافق چیزی ست بگوید: نه!
شیرینی باید باشد که شعر نگوید
شیرینی که برایش شعر بگویند
اما شاعران به زیبایی شناسی در پیکرهی تو پی نبردند
در رانهای خونیِ آغشته به آشغال کوچه و خیابان چه زیبایی باید باشد؟
تو را بر آسفالت خیابان کشیدند
تو تنها نبودی شیرین!
ای اسب سرکش!
تو دو قلب بودی با چهار کشالهی ران
ببین! من هم زخمیام.
خیابان با درختهایش شاهد ماست
خیابان که تشنه ست
سیراب نمیشود
تو میروی
و من تو را تنها به رویاهای خودت میسپارم
زیباتر از رویاهایت چیزی در اطراف من نیست
تو میروی
مرا از تو دور میکنند
کوهی بر سرم در سرم آوار میشود
ببین چه گونه از آسمان به زمین
از زمین به آسمان می گردد
سری که در دَوَران است
ببین چه گونه رو به ابرها میخندد
سری که در دَوَران است
به چهارراه به ساندویچی به سطل بزرگ آشغال مینگرد
سری که در دَوَران است
به میدان به بانک به مسجد به بانک مینگرد
سری که در دَوَران است
به “سر زد از افق”، به مهر، به خاوران، به آبان میرود
سری که در دَوَران است
به آذر به مختاری به پوینده به گلو به آخ! میرود
سری که در دَوَران است.
دور می شود
میرود در کوههایی با یک رج بلوط یک رج گل زرد
رو به دوردستها رو به خیابانها مینگرد
لبخند میزند
آرام میگیرد
آرام میمیرد
سری که ایستاده
سری که تنهاست.
(سروده آبان ۹۷ ، بازنویسی آبان ۹۸)
علی کاکاوند
نکاتی در باره ی همکاری با بخش ادبیات اخبار روز
● بخش ادبیات اخبار روز آثاری را می پذیرد که تنها برای این نشریه ارسال شده باشند.
● بخش ادبیات اخبار روز تنها آثاری را می پذیرد که در فرمات “وُرد” ارسال شده باشند.
● بخش ادبیات اخبار روز نسبت به درج یا عدم درج آثار دریافتی آزاد است.
● بازچاپ مطالب بخش ادبی اخبار روز مجاز نیست. نشریات و دیدارگاه های اینترنتی فقط می توانند به مطالب این بخش لینک بدهند.
● بخش ادبیات اخبار روز آثار دریافتی را ویراستاری نمی کند.
● نظر به این که اخبار روز برای استفاده از حجم دریافتی از فضای اینترنت؛ هزینه پرداخت می کند، لذا بخش ادبیات اخبار روز نسبت به بایگانی کردن مطالب همکارانی که با نشریه پیوند مستمر دارند اقدام می کند. بایگانی ی همکارانی که بیش از یک سال از درج آخرین مطلب آنان گذشته باشد غیر فعال خواهد شد.