جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

سپاه دانش و بهداشت به جای رادیکالیسم انقلابی سیاهکل! – ف. تابان

امروز ۱۹ بهمن است، این یادداشت به یاد رفقای جان باخته ی سیاهکل

تقریبا همه ردیه هایی که من در این روزها در مورد جنبش مسلحانه ی سیاهکل خوانده و شنیده ام، در سه مورد مشترک هستند. اول آن که به صراحت نمی گویند آن زمان چه می بایست کرد و دوم این که رادیکالیسم سیاسی ضد سلطنتی را در سلاح چریک ها خلاصه می کنند و در آخر سر آشکار یا غیرآشکار سر از تجلیل از حکومت سلطنتی در می آورند.

۱. نیروها و جریانات سیاسی در آستانه ی جنبش سیاهکل در کشور ما معلوم بودند (و هستند). کسی که آن جنبش را نفی می کند، این را هم بگوید که جوانان ضد ستم و استبداد آن دوران، که آن وضعیت را نمی پذیرفتند، چه می بایست می کردند و به کدام «امامزاده» دخیل می بستند. حزب توده ی ایران؟ جبهه ی ملی ایران؟ نهضت آزادی ایران؟ نهضت امام خمینی و یا…

۲. چریک ها هیچ وقت از چند ده تن فرا نرفتند و هواداران رادیکالیسم سیاسی و انقلابی در دوران شاه سر به هزاران و در آستانه ی انقلاب میلیون نفر می زدند. این هزاران و میلیون هیچ کدام سلاح نداشتند، دستشان خالی بود اما اندیشه ی رادیکال و انقلابی داشتند و آن چه کارساز می شد، همین اندیشه ی رادیکال و انقلابی بود.
ردیه نویسان غالبا ضمن «کلاه از سر برداشتن» نسبت به جان باختگان جنبش چریکی، این را هم اضافه می کنند که «حیف شد آن ها رفتند…». شاید هیچ کس به اندازه ی آن ها که امروز خود را همچنان از آن سنت می بینند، نسبت به جان های پرشوری که از دست رفت، ادای احترام نمی کنند و جایشان را خالی نمی یابند، اما این دل سوزی ها تنها یک سوی مساله است و به عمد سوی دیگرش را نادیده می گیرند. سوی دیگر، آن صدها هزار انسانی است که به این جنبش پیوست. کدام نیروی دیگری به غیر از خمینی توانست چنین دریایی از انسان ها را به کارزار وارد کند؟ (جالب است که مشی فدائیان سال های پنجاه را «جدا از توده» می نامند!) اکر رهبران بعدی فدایی با اشتباهات و خطاهای خود نتوانستند از این نیروی عظیم در جهت مناسبی استفاده کنند، گناه آن را باید به کردن همان ها نوشت.

٣. در بند اول به سکوت در مورد «چه می باید کرد؟» اشاره کردم و فکر می کنم چنین سکوتی تا حدود زیادی آگاهانه است. وقتی که ادامه ی استدلالات ردیه نویسان، تقریبا بدون استثنا به محسنات رژیم سلطنتی و رشد «بالای ده درصدی اقتصادی» و «مدرنیسم» و «پیشرفت» و «رفاه» و غیره می رسد (طوری که انسان باید فراموش کند در این کشور اندکی بعد انقلاب شد!) آن گاه می شود فهمید در بخش های نانوشته ی چنین تحلیل هایی چه باید نوشته شود. پیوستن به سپاه دانش و بهداشت و یا مثلا حمایت از جناج «روشنفکران مترقی» جمشید آموزگار در «حزب رستاخیر ملت ایران» در برابر جناح «روشنفکران سازنده» به رهبری هوشنگ انصاری یا برعکس، و در نهایت و با عزم عالی، ایجاد جناح «سوسیال – دموکرات» و «مسالمت جو» در حزب «فراگیر»، زیر نظر یکی از شخصیت های معتدل دربار، چون شاه اجازه ی تشکیل حزب دیگری را نمی داد. *
ردیه نویسی بر سلاح و خشونت و اشک ریختن بر جان های پاکی که از دست رفت، همه بهانه است. اصل مخالفت با رادیکالیسم ضد استبدادی – سلطنتی و احساس قرابت و نزدیکی به نظام پهلوی است. اگر حرف تا به پایان گفته شود، آن وقت به این جا خواهد رسید که می بایست حکومت سلطنتی را اصلاح کرد و به آن جا رساند که شاه سلطنت کند نه حکومت.
این خط مشی بیش از آن رمانتیک و اتوپیایی است که جوانان آن دوران – که هنوز در استبداد شاهنشاهی نفس می کشیدند و خشونت و سرکوب آن را هر روز به چشم می دیدند، می توانستند آن را باور کنند. چنین سیاستی سال ها بر بخش بزرگی از جنبش سیاسی در ایران حاکم بود و شکست و ناکارایی آن بود که ریشه های رادیکالیسم ضدسلطنتی در ایران را آبیاری کرد. ردیه نویسان بر سیاهکل به عبث تلاش می کنند تقصیر مشی ای را که ۵۰ سال پیش شکست خورد به گردن چریک ها بیاندازند. در این شکست هیچ کس مقصر نبود جز خود شاه و دربار او.

* رستاخیز نام حزبی است که توسط محمدرضا پهلوی تأسیس شد. در ۱۱ اسفند ۱٣۵٣ شاه در حضور نخست‌وزیر، نمایندگان مجلسین شورای ملی و سنا، رهبران احزاب و مقامات کشوری، تأسیس «حزب رستاخیز ملت ایران» را اعلام کرد و دستور داد تا همه مسئولین، روسای احزاب و مردم به عضویت حزب درآیند. همچنین امیر‌عباس هویدا، نخست‌وزیر را به دبیر کلی حزب برگزید.
او در مورد کسانی که مخالف عضویت در حزب بودند گفت: «کسی که وارد حزب جدید نشود… وابسته به یک سازمان غیر قانونی است… چنین فردی جایش در یکی از زندانهای ایران است، یا اگر مایل باشد می‌تواند همین فردا کشور را ترک کند.»


     از : روزبه صالحی

عنوان : « درک سیاهکل در قامت دانشگاه – خیابان است که سالگرد مردگان نیست »
با تشکر از کارکنان سایت اخبار روز و سپاس برای موضع رفیق ” ف. تابان” که ترفندهای ردیه خوان ها، نادمین و نیمه راهان با فدائی را خنثی کرده و نمیگذارید حماسه سیاهکل گرانیگاه جنبش فدائی، از اذهان ایرانیان ونسل جوان پاک شود. جا دارد در اینجا یادی هرچند کوتاه از رفقای جانباخته بنمایم. ردیه خوان های برنامه پرگار بی بی سی – یا به تعبیر رفیق ” تابان” ردیه نویسان – بدانند که هنوزهستند کسانی که می کوشند سیاهکل صرفا به مراسم سالگرد مردگان تبدیل نشود، بلکه باید در قامت دانشگاه-خیابان درک شود. بدانید در روز ۱۹ بهمن تولد سچفخا نیازی به روشن کردن شمع تولد نیست که قهرمانا سیاهکل یکسر شعله‍ی شور برای مبارزه، عشق به مردم و سراسر خشم بردیکتاتوری بودند. آنان نیازی به افروختن شمع‌های ما در سالگرد سیاهکل نداشتند و ندارند؛ آنها در شب خاموش انفعال سیاسی و سیطره دیکتاتوری محمدرضا وابسته سنفونی پرواز خورشید رهایی را سرودند، پس باید صدایشان همچنان شنیده شود تا نسل‌های بعد به آنها افتخار کنند..
قطعا قصد من قدیس سازی از رفقای جانباخته در زمستان دیکتاتوری نیست، یا مبرا از نقد دانستن کل پروسه‍ی مبارزاتی آنان نیست. لیکن واقعیت این است و جز این جفاست زیرا آنان کاری کرذند کارستان و به انبار کتان دیکتاتوری آتشی پرشراره افکندند، انهم در ایامی که محمدرضا شاه با خیالی آسوده از قلع و قمع شدن سویه های رادیکال سوسیالیسم، خود را بانی نوعی ازسوسیالیسم ملی می دانست و ایران را در چندگام مانده به دروازه تمدن می دانست. مردان سیاهکل در آن روزگاران سپری شده ( از یادنرفته و بر لوح ذهن علامندان مانده) توانستند اندیشه سوسیالیسم را از کالایِ صرفا مصرفی آکادمی‌های خرده‌بورژوایی خارج کنند و آن را در عرصه عمل بر سپهر ایرانزمین، درست روی همان زمین سختی که دهقان گیلانی بر آن عرق می‌ریخت و کارگر کفش ملی در آن جان می‌داد، احیا کنند. آهای ردیه خوان های استیج بی بی سی! آگاه شوید و از هتاکی های روا داشته آن شب در خانه رسانه کاپیتالیستی اعلام برائت کنید به شما یادآور می شوم. برخلاف روایت‌های عنوادنه شما سرخورده های سیاسی، قهرمانان سیاهکل مشتی جوان شیفته‍ی اسلحه نبودند، بلکه کسانی بودند که در جستاری دائم برای پاسخ به اقتضائات دوران خود کوشیدند. در آن زمستان یاس و نومیدی بعد از کودتا و پاسیفیسم حاکم بر بزرگان فرجاد، درست در همان لحظات اوج استیصال، صدای شلیک چند فشنگ در شهری کوچک و محصور در انبوه جنگل‌های گیلان، چرتِ دیکتاتور و اذنابش را پاره کرد؟ رفقای کبیر مان مردانه جان باختند انها فدائی شدند تا شعر و موسیقی انقلابی جانی دوباره یابد. پس شما معدود بریدگان از گذشته پرافتخار که برخوان تنعم مادی منبعث از فدائی نشستید انداز نگاه دارید که اندازه نکوست که هم در خور دشمن است و هم لایق دوست. من آنچه در اینجا گفتم جمع رفقا و محل انس هموندان بود نه چون شمایان که بر فرش دشمن نشستید ناجوانمردانه بر تاریخ و حیثیت گذشته خود تاختید. من در جمع خودمانی برشما می شورم و می پرسم که در برابر دوربین رسانه ضد سوسیالیستی دچار شور و شعف زاید الوصفی شدید و در نتیجه چشم ها را بستید و زبان به لعن، طعن و هتک گشودید تا بوی نامطبوع ضدیت روانه گلستان فدائی پراکنده کنید. در شگفتم از شما که سالیان پیش، با بستن بازوبندی گماشتگی سچفخا از مرز خارج شدید و در شرق سکنی گرفتید و از مزایای الصاق خود به چپ و سوسیالیسم و فدائی حظ وافر بردید. حرمت نمک حکم می کند که نمکدان نشکنید. ولی نمی دانم جسارت بیان ندارید که پاسخ دهید چرا چندسالی است که بر شاخ نشسته اید و درخت می برید؟
از نوشته رفقا تابان کمک می طلبم که درست تدقیق فرموده اند:”اصل مخالفت – ردیه نویسان – با رادیکالیسم ضد استبدادی – سلطنتی و احساس قرابت و نزدیکی به نظام پهلوی است. این خط مشی بیش از آن رمانتیک و اتوپیایی است که جوانان آن دوران – که هنوز در استبداد شاهنشاهی نفس می کشیدند و خشونت و سرکوب آن را هر روز به چشم می دیدند، می توانستند آن را باور کنند. چنین سیاستی سال ها بر بخش بزرگی از جنبش سیاسی در ایران حاکم بود و شکست و ناکارایی آن بود که ریشه های رادیکالیسم ضدسلطنتی در ایران را آبیاری کرد. ردیه نویسان بر سیاهکل به عبث تلاش می کنند تقصیر مشی ای را که ۵۰ سال پیش شکست خورد به گردن چریک ها بیاندازند. در این شکست هیچ کس مقصر نبود جز خود شاه و دربار او.”
۷٨۲۵۲ – تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۵       

     از : صبوری

عنوان : یک نکته وچندتذکر
توجه به این نکته بسیارمهم است که درهرشرایط خاص تاریخی، آنچه که برای جریانات مهم سیاسی بایدرخ می داده، بادرصدی بالا یاپائین اتفاق افتاده است.
باتوجه به شرایط سیاسی آن دوران(پهلوی ها) که جامعه ایران درمسیر مدرنیزاسیون ونیز گذارازفئودالیسم به سرمایه داری آمرانه قرارگرفت، دراصل نوعی جراحی خطرناک برپیکرجامعه انجام شد، که هرگز زخم های ناشی ازآن التیام نیافت وباعث نوعی تعارض آشکارمیان زیربنای اقتصادی باروبنای فرهنگی سیاسی جامعه گردید.هنوز فرهنگ آیینی و مذهبی برروح جامعه استیلا داشت واین روحیه فئودالی حاضرنبودبه این سادگی واقعیت های اقتصادسیاسی جدیدرادرخود هضم کند.فاصله طبقاتی فقراوحاشیه نشینان رامستعدحرکت های آنارشیستی ساخته بود.حتی شاه ودربارش درهمان روابط فئودالی دوران قاجاری سیرمی کردندو مردم رارعیت خودمی پنداشتند(یعنی علیرغم ظاهرامروزیشان همان فرهنگ منحط گذشته راباخودحمل میکردند).فضای روشنفکری هم متاثرازجنگ سردوگفتمان رادیکال انقلابی بودواصولا تنهابا رادیکالیسم چپ خودراتعریف میکرد.رفرمیست ها ولیبرال ها به قدری اطوکشیده وجدای ازتوده های مردم بودندکه هیچ جائی درگفتمان مبارزه یا مشارکت سیاسی نداشتند.تمام راه های نفس کشیدن جامعه توسط رژیم شاه بسته شده بود.تمام راه ها به بن بست کامل رسیده بود ورژیم شاه روزبه روز بیشتردرتوهم سرکوب وکنترل کامل سیاسی جامعه فرومی رفت.دراصل رژیم شاه متاثرازهمان فضای جنگ سرد، تمام نیروی خودراصرف سرکوب چپ هانمود وسهوایاعمدا(به احتمال فراوان به توصیه سرویس های جاسوسی غرب واسراییل)درشکل گیری وتقویت اسلام سیاسی وبنیادگرائی مذهبی نقش بازی کرد…
درچنین فضایی ست که جامعه زخم خورده وجراحی شده، به تبعیت ازهمان آیین های کهن، دوباره به طریقه عیاری روی می آورد.جامعه بی آنکه خود بخواهد یاخودبداندبسوی اسلحه کشانده می شود و این بار دفترجوانمردی هاو ازخودگذشتگی هاازسوی چپ هاوکمونیست ها(ازجمله مجاهدین وفدائیان خلق)ورق میخورد.این خروج جامعه برشرایط سرسام آورتضادهای لاینحل اقتصادی اجتماعی رانشان می داد.درواقع حماسه فدائی ومجاهدخلق روح آزرده جامعه رابه نمایش گذاشت که راهی بجز رودروئی مستقیم ، برای فرارازشرایط خفقان آور آنروزها، نمی شناخت.بقدری این جنبش اصیل بودکه تمام عرصه های هنروادبیات رابه تسخیرخوددرآورد.باتمام آیین های کهن وحتی مذهبی ماگره خوردونشان داد که ایرانی ها هنوز به این شعرفروغ که کسی می آید/کسیکه مثل هیچکس نیست…اعتقاددارند.
اما اینکه رفرمیست ها، سرانجام ودرپایان این ماراتن نفس گیرچه رفتاری داشتند، امروزبرای همه ماآشکاراست.تمام کسانیکه عمری راباشعارشاه بایدسلطنت کند نه حکومت(وحتی بابت این شعارمیان تهی به زندان هم افتادند)سرانجام خودبه عامل مهمی در دستیابی فاشیست ها به حکومت مبدل شدند.به عبارتی همیشه ودرهمه جالیبرال ها(والبته رفرمیست ها)جاده صاف کن فاشیست هابوده اند(به کسانیکه امروز، باتوجه به نتایج دردباراین انقلاب، منتقدرادیکال هاوانقلابیون هستندبایداین واقعیت را بارهاتذکرداد).
باتوجه به تجارب تاریخی، خسارت هائی که اصلاح طلبان ویا لیبرال هابه جامعه واردکرده اند، خیلی بیشترازکسانی بوده که جان خودرابخاطر آزادی وعدالت فداکرده اند…گفتنی هاکم نیست.
۷٨۲۱٣ – تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣۹۵       

     از : نیما حقیقت گرا

عنوان : خطاب به هموطن گرامی جناب آرمان شیرازی
متقابلا ًممنونم از وقت و توضیحات شما. بزرگوار بدرستی اشاره کردید که نه تنها سرزمین ما به بیماری اسلامی عربها مبتلا شده و خیلی از فجایع تاریخ گذشته و حال ایران را میشود به حساب حضور اسلام و نمایندگانش در ایران گذاشت بلکه زبان مردم ایران هم از این آلودگی اسلامی بی آسیب نمانده همانطور که شما به برخی الفاظ روزمره کاربری ایرانیها کاملاً درست اشاره کردید. دشمن ایران و ایرانیها فکر میکنید برای چی اسلام را با زور شمشیر وارد ایران کرد؟ برای اینکه سلطه فرهنگ عربی خودش را در ایران جایگزین کند و تا حدودی موفق هم بوده وقتیکه میبینیم امروز بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال این اسلام عربها مردم ایران را چنان از خود بیخود و بیگانه و گیج کرده که نمیدانند چکار دارند میکنند و چه بلائی بر سر خود و نسل آینده ایران میآورند. کارل مارکس چرا میگفت دین افیون یا تریاک توده هاست که بهترین نمونه اش در ایران ثابت شد و دیده میشود! ایرانیها سفره هفت سین ایرانی میگذارند ولی در کنار آئینه کتاب قرآن عربها را که آئین نامه خشونت و وحشیگری و بربریت است هم روی سفره سنت ایرانی میگذارند!؟؟ یا ایرانیها از یکطرف میل دارند پیشرفت علمی و صنعتی داشته باشند ولی باور ندارند که با مسلمانی و اسلامگرائی نمیشود با ترمز دستی کشیده در صف اول مسابقه ماشین سواری هم از دیگران جلو زد. ملتی پر از تناقض و گیجی هستیم. آمدیم انقلاب بکنیم تا بیعدالتی دیگر در جامعه نباشد و مردم دیگر نوکر شاه و اربابانش نباشند و خود برای زندگی و سرنوشت و خوشبختی خود تصمیم گیرنده باشند ولی میبینیم خمینی فریبکار را به قیّمی پذیرفتند تا برایشان در همه امور تصمیم بگیرد و باورشان شد که این آخوند مرتجع رهائی بخششان است. حالا بعد از ۳۸ سال حکومت ننگ اسلامی که اوضاع مردم بدتر شده در خیلی زمینه ها منتظر نشستند که حلوا بیا به دهان ما. در این بین یکسری ایرانیهای روشنفکر هم گرفتار شدند که با این مردم مذهب زده چه باید کرد که به فکر نجات خودشان باشند وقتیکه دیدند و میبینند که همه وعده های خمینی دجال و دیگر سران ج.ا. فقط حرف مفت بوده و وعده های توخالی و نه تنها مردم را از نظر معنوی بالاتر نیاوردند بلکه زیر بناهای اقتصادی شان را هم نابود کردند و دارند میکنند. بعد نشستند و شب و روز فکر میکنند دشمنان در بیرون از مرزهای ایران نشستند و نمیخواهند که این مردم به صلح و صفا و سعادت برسند در حالیکه هزاران دشمن مردم ایران هر روز در لباس آخوندی جلوی چشمشان در خیابانهای ایران پرسه میزنند. دردناکتر اینکه ایرانیها کتاب عربها قرآن را هم همگی در خانه هایشان دارند میبوسندش و بر روی سرشان میگذارند بدون آنکه از محتوای واقعی تخریبگر آن خبر داشته باشند! من هم اگرچه گاهگداری کمتر امیدی به بهبودی چنین مردمی میبینم چونکه تا مردم آگاه و دانا نباشند نمیشود اوضاع ایران را درست کرد ولی باز وظیفه همه روشنفکران ایرانی میدانم که دست از تلاش برندارند و به فکر نجات مردم و کشورشان باشند. حالا باید دید که چطور میشود اولین مانع بزرگ که حکومت ملایان است را از سر راه برداشت؟ ولی میدانیم که رژیم ضد مردمی اسلامی میلیاردها دلار ثروت نفت و گاز در دست دارد و برای شستشوی مغزی مردم کنترل همه رسانه ها را در دستش دارد. برای همین فکر میکنم اگر شریان اقتصادی رژیم ملاها زده شود طوریکه منبع درآمدی نداشته باشند ریشه و زمینه اقتصادشان خشک خواهد شد و این ممکن است اعتراضات رژیم براندازی مردم را در خیابانها بدنبال بیاورد اگر که نمیخواهیم که با حمله نظامی آمریکا یا دیگر ابر قدرتهای منطقه سرمایه های هزینه شده در ایران با چند تا موشک نابود شوند و عقب ماندگی کشور بیشتر شود، گذشته از خطرات سیاسی ممکن دیگر مثل تجزیه ایران!؟؟ اگرچه این راه حل تحریم اقتصادی رژیم ملاها به نظر برخی رفقا ناخوشایند باشد و فریاد اعتراض سر دهند که مردم قشر پائین جامعه بیشترین آسیب را میبینند یا خواهند دید ولی لطف کنند خودشان آلترناتیو بهتری برای سرنگونی رژیم اسلامی نشان بدهند بجای داد و قال راه انداختن و محکوم کردن!
در ضمن جناب آرمان شیرازی آن فیلم مستند ( آدرس در کامنت زیر ) در باره تاریخ ایران را که به شما توصیه دیدندش را کردم دیدید یا نه هنوز؟ به همه دوستان ایرانی دیگر هم توصیه میکنم که این فیلم را حتماً حتماً ببینند ( نیم ساعت وقت که دارید؟ ). به موضوع چرا با انقلاب ۵۷ فقط جای مستبدها را عوض کردیم ولی استبداد دست نخورده به حیات ننگ خودش در ایران ادامه داد و میدهد میپردازد. به نظرم تا دموکراسی در کشور حاکم نشود امکان ندارد بشود ایران را درست ساخت تا ایرانیها همگی سعادتمند شوند. جناب َشیرازی مشکل بزرگتری که حتی بعد از سرنگونی رژیم ملاها سالیان طولانی با آن دست به گریبان خواهیم بود این است که با آثار مخرب که اسلام با حضور ۱۴۰۰ ساله اش بر سرزمین ایران گذاشته را نمیشود به این راحتی و زودی ترمیم کرد و کار چند نسل است. البته روشنفکرهای ایرانی غیر مذهبی خصوصاً چپها همیشه بهترین بودند و میباشند و امید است روز حاکمیت ایران روزی در دست بهترین تحصیل کرده ها و متخصصین بیافتاد تا به این ملاهای احمق نشان داده شود با حکومت اسلامی عقب مانده نمیشود کشور را سر و سامان داد. همگی سلامت و پیروز باشیم در نبرد با جهالت اسلامی و در براندازی رژیم ملاها. نیمه دوم انقلاب ۵۷ را باید با پیروزی به پایان برد و کارمان با شروع انقلاب برحق ۵۷ نیمه تمام مانده و فکر کنیم این ۳۸ سال را نیاز به استراحت داشتیم تا فکرهای و راه حلهای خود را پیدا کنیم و تجدید قوا کنیم. پیش بسوی نابودی استبداد مذهبی و براندازی دیکتاتوری اسلامی. موفق باشید!
۷٨۲۰۶ – تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۵       

     از : علی قدیمی

عنوان : راه بیراهه
خطا نکنیم .تازمانیکه نظام سرنگون نشده بود کسی مسئولیتی اجتماعی از چریکها را انتظار نداشت . اما پس از سرنگونی و همکای عمیق فدائیان با حزب توده نه تنها راه فدائیان به بیراهه رفت بلکه خود هدف انقلاب یعنی ازادی قربانی اهداف حزب توده و قربانی سیاست خارجی شوروی شد . بدرستی از چند چریک انتظار نمیرود که بتوانند کشوری را اداره کنند. در سال ۵۷ انچه میتوانست کشور را اداره کند تجربه و کاردانی سیاسی بود . طیف اخوند و چریکها دارای این کیفیت و کمیت سیاسی اجتماعی نبودند.این کاردانی سیاسی فقط از حزب توده با کادر های با تجربه اداری و نظامی برمیامد . اما چرا باید از حزب توده انتظار میداشتیم ؟ حرب توده توانست نخبگان کشور را در درون حزب گرد اوری کند. و حزب توده تجربه تلخ ۲۸ مرداد را پشت سر داشت و سازمانی نیرومند بود که میتوانست مسیر تحولات را بسوی ازادی و استقلال کشور و جدائی دین از دولت بچرخاند . فاجعه امروز را بسیاری در همان روزها و سالها به حزب کوشزد کردند ولی پاسخی نیامد جز تهمت .نگاهی به روزنامه های حزبی ان زمان ودفاع حزب از ارتجاع خمینی کافی است که فدائیان را قربانی اهداف سیاسی حز ب توده بدانیم . شرم اور است وقتی که در حسینه زندان همین فدائیان خلق مرگ بر پیکاری سر میدهند .
۷٨۱۹٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۵       

     از : Hadi Shahab

عنوان : تجربه نشان داد تنها مردگانند که اشتباه نمیکنند و تنها کسی که مبارزه میکند میتواند شکست بخورد کسی که مبارزه نمیکند مدتهاست که مبارزه را باخته.
من نیز با نظر آقای تابان موافقم آنجا که مینویسد :
“ردیه نویسان بر سیاهکل به عبث تلاش می کنند تقصیر مشی ای را که ۵۰ سال پیش شکست خورد به گردن چریک ها بیاندازند. در این شکست هیچ کس مقصر نبود جز خود شاه و دربار او…”
منتها میخواهم علت این شکست را کاملتر کنم.
عقب ماندگی فکری دهقانان در ایران بطور عموم و در منطقه سیاهکل بطور خاص نیز یکی از دلیل عمده شکست سیاهکل بود. قدرت نظامی نظام شاه و فقر فرهنگی بیش از اندازه دهقانان صحنه نبرد را از آغاز نابرابر کرده بود.
منتها شجاعت و از خود گذشتگی چریک ها و نه گفتن به قدرت حاکمه از چریک فدایی قهرمانی آرمان خواه ساخت که اسطوره تاریخ ایران شد.
نظام اسلامی با تحریف و دروغ سعی در جعل و مخدوش کردن تاریخ ان قهرمانان دارد.
کلمه فدایی نامی است که امروزه برخی از مشاورین نظام اسلامی نیز با خود به یدک میکشند.
براستی این افراد “نگهدار, فتاحپور, سطوت, طاهری پور و یارانشان ” چه شباهتی به حمید اشرف , جزنی , پویان و یا احمد زاده دارند؟

سوالی که مطرح است اینست که آنزمان آیا مشی دیگری به غیر از مشی چریکی میشد اتخاذ کرد ؟ بله بردن آگاهی بمیان طبقه کارگر و سایر زحمتکشان شهر و روستا.

جانبازان جنبش فدایی به این مهم آگاه بودند اما بر این باور بودند که اول بایست جو اختناق شکسته شود و بعد میتوان به کار مهم تبلیغ و ترویج سیاستی انسانی پرداخت.

تجربه نشان که این تاکتیک نمیتوانست استراتژی باشد.
درس سیاهکل درس انسان شجاع است که برای بهروزی دیگران از جان خود گذشته است. مبارزان قبل از ما به درستی گفته اند: “
تجربه نشان داد تنها مردگانند که اشتباه نمیکنند و تنها کسی که مبارزه میکند
میتواند شکست بخورد کسی که مبارزه نمیکند مدتهاست که مبارزه را باخته.”

هادی شهاب
۷٨۱۹۷ – تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۵       

     از : دورآشنا

عنوان : “تهییج”!!؟
لنین در “چه باید کرد” و از جمله در بخش “چه وجه مشترکی بین اکونومیسم و تروریسم وجود دارد؟” می گوید:«..فعالیت سیاسی دارای قانون مخصوص به خودی است مستقل از شعور کسانی که حتی با منتهای حسن نیت مردم را به ترور و یا جنبه ی سیاسی دادن به مبارزه اقتصادی دعوت می کنند» و «..”سوابودا” ترور را به عنوان وسیله ای برای “تهییج” نهصت کارگری و دادن یک “تکان فوری” به آن تبلیغ می کند. مشکل است استدلالی را به تصور درآورد که آشکارتر ازاین خود خویشن را باطل کند! باید سوال کرد که مگر در زندگی روسیه (بخوان در هر استبدادی- از کامنت گذار)، فشار و تبعیض و بی عدالتی آن قدرها کم است که باید وسایل مخصوصی برای “تهییج” اختراع شود؟ از طرف دیگر اگر کسی اصولأ تهییج نمی شود و حتی استبداد روس(و مثلأ ایران-از کامنت گذار) هم نمی تواند او را تهییج کند، در اینصورت مگر واضح نیست که این شخص به جنگ تن به تن میان حکومت و مشتی تروریست نیز با خونسردی کامل خواهد نگریست..؟» و این آموزه ی لنین را آیا در ایران تجربه نکردیم؟ و صد البته که منظور لنین از تروریست نه مزدوران و مرتجعین انتحاری نمونه ی داعش و القاعده که مردم را هدف می گیرند بلکه دقیقأ «روشنفکران و تحصیبکرده های پُرشور و احساسی» نظیر سوسیال رولوسیونرها و از جمله برادر خودش می باشد که به نیابت از توده ها در جنگ با استبداد به ترور مقامات نظامی و حکومتی دست می زنند و توده ها را از مبارزه اساسی و سراسری دور و منزوی می کنند
۷٨۱۹۶ – تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۵       

     از : آرمان شیرازی

عنوان : پاسخی کوتاه به پرسشهای نیما
هم میهن گرامی، آقای نیما حقیقت گرا، درود بر شما! سپاسگزارم که برای این گفتگوی سازنده وقت و انرژی میگذارید.
نکته کلیدی اینست که انقلاب ۵۷، پیش از هر چیز، برآمد مستقیمی از بافت و اندیشه ی اکثریت چند میلیونی مردمی بود که در آن شرکت کردند. این مردم همان باورمندانند که…:
… “تصویر امام را در ماه” دیدند و، چه دردانگیز، پذیرفتند؛
… از دیرباز مشتری سخت-پای خرافه های روحانیت-ساخته بوده اند؛
… اکنون نیز بخشی از آنان پایه های اجتماعی حکومت قرن پنجمی ایرانند؛
… بنیادهای فکریشان “انشاء اله – ماشاء اله – الحمدلله” است که با سیمان خرافه پیوند خورده اند؛
… زیارت میروند، عاشورا میگیرند، امامزاده سیار می پرستند، پیوسته بین “شک سه و چهار” سر میکنند و از زندگی انسانی غافلند!
آری شوربختانه این مردم اصلی ترین عامل روی کار آوری حکومت اسلامی بودند. در برابر این انبوهه مردم نمیتوان ایستاد تنها میتوان و باید آنانرا آموزش داد… اما تا یاد بگیرند چه ویرانی ها که پدید نخواهند آمد و چه جان ها که از دست نخواهند رفت… زنده یاد احمد کسروی، فرزانه ی دلیر و خرافه-ستیز میهنمان، همانند بسیاران دیگر، جان خویش را در همین راستا از دست داد.
اگر بیاد بیاورید، در اردیبهشت ۵۸ (بهار انقلاب) تنها سازمان فدائیان (پیش از انشعاب) بود که رسما اعلام کرد که در رفراندم “جمهوری اسلامی، آری، نه؟” بدلیل ناروشنی ماهیت آن شرکت نمیکند و آیت اله طالقانی به “نیم درصدی ها” مشهورش کرد! بنابراین، چپی که از سیاهکل برآمده بود سودای آزادی و بهروزی مردم را داشت نه روی کار آوری حکومت تبهکار اسلامی را. اگر همه جانبه تر بگوییم، حکومت اسلامی را یک عامل غیر مستقیم یعنی شاه با سیاست هایش (برابر گفته شما) و سه عامل مستقیم که در نوشتار پیش بر شمردم سرکار آوردند.
در روزهای پیش از انقلاب نیز، دار و دسته های متشکل اوباش اسلامی به جدا کردن صف زنان از مردان و تحمیل شعار های خود بر همگان پرداخته بودند. دشوار نیست ببینیم چه کسانی شعارهای “رکس آبادان را، مسجد کرمان را، شاه تو آتش زدی!” و “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” را به جنبش مردم تحمیل کردند. ازینرو، پرسش شما که: “آیا وقتش نرسیده که ما چپهای سابق نقشدار در انقلاب ۵۷ هم از مردم ایران بخاطر فاجعه حکومت اسلامی عذرخواهی بکنیم (چون) که این بلای بدتر از رژیم شاهی را بر سر مردم درمانده ایران آوردیم؟” مبنای واقعی نداشته و بجا نیست. اما، میتوان، شایسته است و باید زیاده روی های زیانمند سیاست مشترک “اتحاد و انتقاد” حزب توده ایران و سازمان فدائیان اکثریت در برابر حکومت اسلامی را به نقد کشید و به انتظار داوری مردم آگاه و بیدار شده ی ایران نشست. ناگفته نماند که، برای سالم سازی جنبش پیش روی برای آزادی و پیشرفت کشورمان، شایسته است چنین برخوردی از سوی همه ی نیروها به سیاست گذشه شان صورت گیرد.
بهروز و پایدار باشید!
۷٨۱۹۴ – تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱٣۹۵       

     از : سیمین محمودی

عنوان : آفرین بر فریده ب
ضمن تایید کامل کامنت فریده ب گرامی که آفرین بر ایشان ، خواهشم از این خواهران و برادران شاه اللهی ها این است که شما اینهمه تلویزیون و رادیو، روزنامه و شبنامه و ظهر نامه و هزار درد بیدرمان دیگر دارید، خوب آنجا که شب و روز و به لطف اون ۷۵ میلیون دلار سالانه کمک آمریکا بهمراه کمکهای اسرائیل و دیگر اجانب، بر آزاده اندیشان و دموکراتهای چپ و ملی گرا می تازید، شما را به پدر بزرگوارتان کوروش، به ملکه عزیزتان فرح و به مکه تان پاسارگاد! بگذارید این دوستان که تنها به نیروی خود و نیروی مردم پایبندند و هیچگونه کمک دشمنان مردم را نمی پذیرند، کار خودشان را بکنند. عصبانی هم نشوید. والله به کی باید قسم بخورم که هم شما مخالف رژیم حاکم بر ایران هستید وهم این طیف چپ و دموکرات. تنها فرق ما با شما در مورد خاندان کودتا این است که شما می گویید چون اینها بدند پس حتما بایدآنها خوب بوده باشند. هیچ کس هم مخالف این نیست که در آن دوران آزادی شخصی موجود بود و در این نظام این آزادی هم نیست. در آن زمان هم در دستگاه دولت و بسیاری از نهادهای دولتی اختلاس میشد الآن هم بیشتر اختلاس هست وووو. ولی آنزمان اگر محصلی در مراسم جشن ۴ آبان شرکت نمی کرد دمار از روزگارش در می آوردند. یک بار دمار مرا درآوردند زمانی که دهنم هنوز بوی شیر میداد. سانسور کتاب در آن زمان صدها بار بدتر و بیشتر بود از دوران حکومت ملایان. مثالی بود در آن دوران که می گفتند در ایران وضع دندانپزشکان خیلی خراب است. علتش را که می پرسیدی جواب این بود که در ایران دهن باز کنی ساواک با چوب و چماق بسراغت می آید. وقتی دندانپزشک بری که نمی تونی دهنتو ببندی . با این وجود شاه که مرد، پس خدایش بیامرزدش.
۷٨۱۹۲ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : نیما حقیقت گرا

عنوان : خطاب به هموطنان گرامی زیر:
جناب تابان- با تشکر از جواب مختصر شما به سوال بنده. چرا نوشتید: ” متاسفانه مجبورم این جا دوباره در بحث ها شرکت کنم” من شخصاً از شما که پیشکسوت سیاسی ما هستید تمنّا دارم که بیشتر در بحثهای ما شرکت بکنید تا برخی سوء تفاهم ها شاید برطرف شود. مثلاً من هنوز نفهمیدم وقتیکه شما مقاله جناب احمد پورمندی را که از خاتمی آخوند ( که خودش ترمز دستی است ) خواهش میکند برای نجات نظام اسلامی به میدان بیاید روی سایت خود میگذارید؟ آیا نمی شود این کار شما را نوعی سازشکاری با رژیم ملاها دانست؟ البته من در آن نوشته جوابش را دادم ولی غیبش زده و جواب سوالات مرا هم نداد و نمیدهد. باز ممنون از شما که برای مخاطبین خود حداقل احترام قائلید و وقت گذاشتید و چند جمله نوشتید که نشان از شخصیت والاتبارتان دارد. من هم با نظر شما در جواب من کاملاً موافقم چونکه کسانی که از شیوه مبارزه مسلحانه یا رادیکالیسم ( که همیشه باید آخرین راه حل و در ته مبارزه سیاسی باشد! ) انتقاد میکنند و میگویند کار رفقای چریک ما در حماسه سیاهکل اشتباه بوده چرا جوابگو نیستند که بجای آن چه آلترناتیو دیگری بوده یا میتوانسته باشد وقتیکه همه راههای دیگر را رژیم زور و خفقان شاه ستمگر بسته بود؟ آنزمان یا باید دهانت را می بستی و با رژیم شاه سازش میکردی که برای افراد چپ عاشق عدالتخواهی غیر ممکن بوده و کلا ًهست یا باید بلند میشدی جواب زور را با زور میدادی و بنابراین رادیکالیسم را بعنوان گزینه و آلترناتیو اتوماتیکوار بر روی میز میآورد. در ضمن چرا نباید رادیکالیسم یا نبرد مسلحانه را بعنوان ابزار فشار قوی روی رژیمهای مستبد شاه و اسلامی کنونی نادیده گرفت؟ تا فشار از بیرون یا از درون بر برخی سران رژیمهای دیکتاتوری نباشد محال است این دیکتاتورهای احمق مثل شاه و خمینی و خامنه ای تن به حتی رفرمی کوچک بدهند چه برسد داوطبانه قدرت را به نیروهای مردمی واگذار بکنند. خواهشناً اجازه بدهید کامنتها اینبار کمی طولانی تر باشند چونکه چنین بحث روشنفکری در باره چرا انقلاب ۵۷ شد و غیره نیاز به فضای باز بیشتری دارد.
جناب آرمان شیرازی: شما با آوردن دو جمله از کامنت من در زیر درصدد جوابم برآمدید. ممنون از توجه شما و نوشتید: ” این گفته که “ما استبدادی را با استبداد بدتر دیگر تعویض کردیم” نادرست است.” شاید من با آوردن فعل جمع ” کردیم ” خواستم که مسئولیت همه ماها را که باعث و بانی قدرتگیری خمینی و جاده صاف کن حکومت اسلامی شدیم بنوعی “شریک جرم” کنم و مقصر بدانم. آیا وقتش نرسیده که ما چپهای سابق نقشدار در انقلاب ۵۷ هم از مردم ایران بخاطر فاجعه حکومت اسلامی عذرخواهی بکنیم که این بلای بدتر از رژیم شاهی را بر سر مردم درمانده ایران آوردیم؟ در سه نکته ای که گفتید با شما کاملاً موافقم ولی استاد من عیب بزرگ شاه احمق در این بود که میلیونها ملای تشنه به خونش را بعنوان خطری برای رژیم خودش و ایران نمیدید که چه پایگاهی در بین مردم با مذهب لعنتی اسلام دارند آنوقت چهارتا روشنفکر چپ کمونیست یا غیره مخالف خودش را که بهترین و دلسوزترین وطنپرستها بودند را دشمن خودش حساب میکرد. این شاه گور به گور شده مقصر است که نگذاشت روشنفکران ایرانی که در آندوران هم مثل صادق هدایت یا جمال زاده و هزاران نفر دیگر که کم نبودند با اسلام مبارزه کنند و به مردم آگاهی بدهند که دست از خرافه پرستی بردارند. ولی چون شاه هم فهمیده بود از نمد خراف پرستی دینی مردم میتواند شاید کلاهی برای خودش بدوزد هرچند وقت یکباری امام صاحب الزمان به خوابش میآمد و هوای او را داشت و فکر میکرد که مردم فریب ادا و اطوار تظاهر به مسلمان بودن او را میخورند. خود او باعث اشاعه و رشد نقش تخریب گر اسلام در ایران شد یا نه؟ در دنباله نوشتید:” گفته ی دیگر که “گروهائی مثل فدائیان و مجاهدین و غیره آنزمان … (باید) به هرقیمتی مانع قدرتگیری (خمینی) میشدند” آزاد از بند زمان و مکان, و شاید بتوان گفت از سر آرزو, مطرح شده است.” عزیز من وقتیکه شما (ها) در صف مبارزه برای رهائی مردم از استبدا شاهی پیشگام شدید و جلو راه افتادید نباید چپ و راست خودتان را نگاه بکنید که چه کسانی در صف مبارزه کنارتان قرار دارند؟ انتقاد من این است که چرا حضرات رهبر مبارزات آنزمان شناخت ضعیفی از خمینی فریبکار داشتند که حنایش برای مردم ایران نباید دیگر رنگی میداشت چونکه او مخالف انقلاب سفید شاه و موافق فئودالیسم بود و حتی در سخنرانی اش که هست مخالف رای دادن زنها بود و برای همین با شاه مخالف بود یا نه؟ از خمینی مرتجع تر آخوندی در راس انقلاب پیدا نمیشد پس چی شد که این هندی زاده غیر ایرانی با همه عقب ماندگی ذهنی سوار بر انقلاب مردمی ایرانیان شد و فدائیان و مجاهدین هم در ابتدا برایش دست هم میزدند و در پشت سرش قرار گرفتند؟ خطاها را توجیه نکنیم بلکه با “انتقاد از خود” سعی کنیم به اشتباهات خود پی بیریم اگر موافقید؟ در ضمن متوجه عرض شما نمیشوم شما قبول ندارید که استبداد دینی کنونی در ج.ا. از استبداد شاهی بدتر است و خطرناکتر؟ اگر فقط و حوصله دارید حتما به این ویدئو با آدرس زیر نگاه کنید که حتی خود عبدالکریم سروش از رژیمی های دیروزی تازه امروز داد میزند که با انقلاب ۵۷ فقط استبدادی جای استبداد دیگر جایگزین شد. عنوان فیلم: زیباترین مستند در باره ایران:آدرس لینک:
https://www.youtube.com/watch?v=wCVtPFqvWr۸
جناب مزدک بامدادان: تنها وصله ای که به آقای تابان نمیچسبد متهم کردن او به طرفداری از رژیم ملاهاست چونکه ایشان خیلی روشنفکرتر از این حرفهاست. شاید لازم باشد که جنابعالی موضعگیری ایشان را بدون پیش ذهنی و پیش داوری خودتان دوباره بخوانید و بهتر است آلترناتیو خودتان را رو کنید تا ببینیم چند مَرده حلاجید؟ با پلمیک و سعی درخراب کردن کسی و تهمتهای ناروا زدن فقط وقت خودتان و دیگران را تلف میکنید. بحث منطقی و بدون انحراف بکنید تا ما از شما دوتا چیز تازه یاد بگیریم. ممنون از شما پیشاپیش! شما فکر میکنید که آیا رفقای فدائی از جانشان سیر شده بودند یا فقط عشق آن داشتند که بعنوان ” شهید” از آنها در تاریخ ایران نام برده شود؟
جناب ایکاروس: اشاره درستی کردید و در صف روشنفکران بحث منطقی قرار میگیرید.
– همگی در صف متحد مبارزه با رژیم ملاها موفق و سربلند باشیم. چونکه کشور در ورطه نابودی کامل است با روی کار آمدن جریان تندررو در آمریکا. امروز گزارش شد که ارتش آمریکا در خلیج فارس به اوج آماده باش نظامی در آمده برای حمله نظامی احتمالی به ایران؟ این مردک دیوانه ترامپ که عقل درست و حسابی ندارد و با احساساتش تصمیم میگیرد یکهو دیدید با بمب اتمی میافتاد به جان ایران که راس آن هم یک آخوند ابله بنام خامنه ای رهبر نشسته و برایش مهم نیست که ایران نابود و تجزیه بشود یا نه؟ اگر هرکسی نفوذ سیاسی دارد در خارج از ایران برای نجات ایران ابتدا از شر حکومت اسلامی باید بکوشد تا بهانه دست اندازی به خاک ایران به قدرت خارجی داده نشود. وگرنه چند سال دیگر نشسته ایم اینجا و از خود میپرسیم چرا ایران تجزیه شد؟ با آروزی سلامت و پیروزی برای همه هموطنان دلسوز ایران!
۷٨۱۹۰ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : فریده ب.

عنوان : دوگانه ی دروغ
تمام تلاش آقای بامدادان در این دو نوشته این است که آقای تابان را به این موضع گیری بکشاند که شاه بهتر بود یا جمهوری اسلامی؟ این روش همه ی شاه الهی هاست. دلیلش هم روشن است. خود حکومت شاه هیج نداشت که جزو افتخاراتش بنویسد و این ها بدان بنازند، اما می خواهند با استفاده از سیاهی های بی کران جمهوری اسلامی برای حکومت شاهنشاهی آبرو بخرند.
من همه ی مقاله های آقای تابان را می خوانم و می دانم که ایشان مخالف سرسخت حکومت اسلامی است، بنابر این تلاش آقای بامدادان که او را موافق حکومت اسلامی بنمایاند یکی از همان روش های بحث است که خود آقای تابان آن را «پلمیک ارزان قیمت» نامیده است.
۷٨۱٨۹ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : البرز

عنوان : و از سوی دیگر وقتی متهم می شود به اینکه “هوادار شاه است”
این متأسفانه شیوه ی بحثِ آقای بامدادان است، که مطلبِ را چنان بپیچاند، که حتی خودش هم در نیابد در باره چه سخن می گوید، و سرانجام در گیجی حاصل از این ممر، خاندانِ پهلوی را از تمامی جرائمش تبرئه نماید. جرائمی که در اثر آنها جمهوری اسلامی از قعر خرافات طلوع کرد.

آقای بامدادان می نویسد؛ «…نگاه کسانی چون آقای تابان به روزگار پیش از انقلاب شکوهمند، نگاهی از سر کینه کور به پهلویها است. از این رهگذر هر کس که بخواهد به آن روزگاران نگاهی خردورزانه و دادگرانه داشته باشد، از نگاه ایشان هوادار شاه است…»
او از یکسو اعتراض مردمانِ معترض به خفقان و استبداد محمدرضاشاهی را “کور و غیر خردورزانه و دادگرانه” معرفی کند، و از سوی دیگر وقتی متهم می شود به اینکه “هوادار شاه است”، در نهایت اعجاب چنین به نظر می رسد که خود را گرفتار رنجی بزرگ می بیند.
………………………
آقای تابان گرامی، نوشتم،«… “رهبران بعدی فدایی” از جایی دیگر نیامده بودند، ایشان تربیت یافته ی همین جنبش بودند…» حال اگر شما از این سخنم چنین برداشت می کنی، که می کوشم، اشتباهِ یکی را پایِ دیگری می نویسم، این برداشت شماست، و نه من.
۷٨۱٨٨ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : همایون

عنوان : آن زمان و این زمان
این بحث ها را شاید بشود این طور خلاصه کرد: آن زمان امکانات نبود، اراده بود. این زمان امکانات هست و اراده نیست!
۷٨۱٨۶ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : مصطفی طلایی

عنوان : چارچوب بحث
من تا به حال اینجا کامنت ننوشته بودم. اما به نظر با مزدک بامدادان باید در چهارچوب بحث چپ ها با هواداران سلطنت بحث کرد، یعنی بحث از چهارچوب بحث نیروهای آزادی خواه خارج می شود. آقای تابان هم نباید با او به عنوان یکی از اعضای جنبش دموکراتیک بحث کند. این ها که او مطرح می کند بحث های پرووکاتوری است. می خواهند بحث را به این جا بکشانند که شاه بهتر بود یا خمینی؟ و چون کارنامه ی خمینی کاملا سیاه است نتیجه بگیرند پس شاه خوب بود. جواب آزادیخواهان اما روشن است: لعنت به هر دوی آن ها! ما مستبد خوب و مسبتد بد نداریم. آزادی خواهان باید با مستبدین در هر لباس مبارزه کنند.
۷٨۱٨۵ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : یک خواننده بی طرف

عنوان : درباب شرم…
این آقای مزدک بامدادان شرم را خورده و … قی کرده است. به جای این که از تهمت هایی که در برابر چشم این همه آدم می زند عذرخواهی کند بر غلظنت آن ها می افزاید و نتیجه گیری های صدمن یک غاز می کند. من بعضی مطالب او را خوانده ام. کینه ی کور و تمام نشدنی به مبارزان ضددیکتاتوری دوران پهلوی دارد. آن قدر کینه دارد که خود پهلوی چی ها باسابقه تر از او ندارند. حکایت همان کاسه ی داغ تر از آش است.
اخبار روز چه تحملی دارد!
۷٨۱٨۴ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : امیر ایرانی

عنوان : تطهیر
چه بخواهیم چه نخواهیم مبارزه برعلیه سدکنندگان آزادی ، دمکراسی و عدالت اجتماعی آفریده می شود!
بحثی که می تواند مفید و پیش برنده امور بشود بحثی خواهد بودکه:بهترین ومفیدترین شیوه ی مبارزه گری را مطرح کند و بیآفریند.
اینکه عملکرد گروهی را بهانه ای کنیم برای توجیه گری عملکرد نهادها وحاکمان ضد آزادی و ضددمکراسی و ضد عدالت اجتماعی، می توان این اقدام توجیه گرایانه را نهایت روحیه فرصت طلبی دید و معنی کرد.
متاسفانه در این نوع بحث ها مشاهده می شود؛ مبارزه گری های خاصی که اثرات مخرب دارند و بگونه ای توجیه گر استبداد شده یا می شوند بهانه ای می شوند که گروهی بسمت تطهیر نهادهایی استبدادساز و استبدادپرور(شاه وشیخ) در این سرزمین بروند.
۷٨۱٨۲ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : مزدک بامدادان

عنوان : تحریف؟ یا گریز؟
آدمی نباید هوش خوانندگان را به هیچ بگیرد و بپندارد با دسته کوران و کران روبرو است. هنگامی که کسی می‌نویسد «امکانات مبارزه ی سیاسی در جمهوری اسلامی بسیار بیشتر از حکومت پهلوی در دهه پنجاه است» دست به همسنجی دو رژیم زده است و یکی را بهتر از آن دیگری دانسته است. واگرنه می‌توانست ینویسد: «امکانات مبارزه ی سیاسی در دهه نود خورشیدی بسیار بیشتر از دهه پنجاه است». ما می‌توانیم گناه همه بدبختیها را به گردن شاه بیندازیم، ولی بیگمان اینکه در آن سالها اینترنت هنوز اختراع نشده بود، گناه شاه نیست! آیا آقای تابان براستی در برابر پرسش «چرا دست به تفنگ بردید؟» می خواهد پاسخ دهد «زیرا اینترنت نداشتیم؟»!
از آن گذشته هنوز دانسته نیست چرا اپوزیسیون با داشتن “امکاناتی بسیار بیشتر” از زمان پهلوی حتا توان رهبری یک جنبش ساده را هم ندارد و در برابر تازیانه خوردن کارگران آق‌دره جز ناله و نفرین کاری از دستش برنمی‌آید؟ این “امکانات بسیار بیشتر” اگر بکار گستراندن آزادی و آگاهی و آسایش و بازپس‌راندن ستم و سرکوب نیاید، چیزی جز یک بهانه کم ارزش برای نپذیرفت خویشکاری آدمکشیهای کور دهه پنجاه نیست.

همسنجی آقای تابان مرا بیاد سخنان چند روز پیش خامنه‌ای می‌اندازد که گفته بود: «زمان شاه طرف برای یک شعر چرند ۶ماه زندان رفت»
چه خوب که دستکم چریک و آیت‌الله بر سر آزادیهای سیاسی زمان شاه همسخنند . . .
۷٨۱٨۱ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : ف. تابان

عنوان : درباره ی یک تحریف
متاسفانه مجبورم این جا دوباره در بحث ها شرکت کنم تا به یک تحریف خیلی آشکار اعتراض کنم. این کامنت نویسی ها مرا بیشتر متوجه می کند آن چه گفته ام درست است، یعنی ردیه نویسی بر سیاهکل، الزاما سر از حمایت از حکومت پهلوی در می آورد. نمونه اش همین کامنت آقای بامدادان. ایشان می توانند نظر خود را داشته باشند، آما حق تحریف نظر مرا ندارند که بنویسند من حکومت جمهوری اسلامی را «دموکرات تر» از رژیم شاه می دانم. همین را آقای علی با صراحت بیشتری تکرار کرده و می گوید من «آزادی های سیاسی در جمهوری اسلامی را به رخ» می کشم!!
این طور بحث کردن پلمیک سطح پائین است. آن چه من گفته ام و در همین جا هم هست این است که «امکانات مبارزه ی سیاسی» در جمهوری اسلامی بیشتر از حکومت پهلوی است. این امکانات شامل چیست؟ همین سایت ها و شبکه های اجتماعی، شکاف هایی که تضاهای درون رژیم به وجود می اورد و در سایه ی آن می شود تکان خورد، وجود ده ها حزب و سازمان سیاسی از سیاه تا سرخ… رادیو ها و تلویزیون های مخالف که بی وقفه رو به ایران برنامه پخش می کنند… این ها هیچکدام به جمهوری اسلامی مربوط نیست و آن ها هرآنچه می توانند می کنند تا جلوی همه ی این ها را بگیرند، اما این ها امکاناتی را پیش پای مبارزان امروز می گذارد که شاید رویا و آرزوی بنیانگذاران سیاهکل بود و چه بسا اگر چریک های فدایی اولیه هم – حتی تا حدودی – از آن برخوردار بودند، هرگز به سراغ اسلحه نمی رفتند.
۷٨۱٨۰ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : مزدک بامدادان

عنوان : آویختن به گذشته
از آنجایی که من چند سال پیش و در چارچوب جستاری بنام “انقلاب شکوهمند و دلباختگانش” سنگهایم را با آقای تابان و هم‌اندیشان ایشان واکنده‌ام، در اینجا به اندکی بسنده می‌کنم:
۱. پاسخ به این پرسش که «جوانان ضد ستم و استبداد آن دوران، که آن وضعیت را نمی‌پذیرفتند، چه می‌بایست می کردند» هر چه باشد، بیگمان آدمکشی کور، یعنی آنچه که در سیاهکل رخ داد، نیست، زیرا با همین نگرش می‌توان پرسید: «جوانان بلوچ که در زیر سهمگین‌ترین ستمهای قومی و زبانی و دینی دست‌وپا می‌زنند، بجز حمله به پاسگاه سراوان و کشتن چند سرباز بینوا چه می‌توانند بکنند؟» از یاد نبرید که به گفته شهیندخت مولاوردی «روستایی را در سیستان و بلوچستان داریم که تمامی مردان آن روستا اعدام شده‌اند» اکنون بر گردن آقای تابان است که بگوید چرا کار رزمندگان جُندالله در سراوان تروریسم است و کار فدائیان در سیاهکل حماسه.
۲. نگاه کسانی چون آقای تابان به روزگار پیش از انقلاب شکوهمند، نگاهی از سر کینه کور به پهلویها است. از این رهگذر هر کس که بخواهد به آن روزگاران نگاهی خردورزانه و دادگرانه داشته باشد، از نگاه ایشان هوادار شاه است. این کینه کور کار را بجایی می‌رساند که دلباختگان انقلاب شکوهمند، چهره جمهوری اسلامی را از پلشتیها می‌پیرایند و آن را رژیمی دموکرات‌تر از رژیم شاه می‌دانند و می‌نویسند: «امکانات مبارزه ی سیاسی در جمهوری اسلامی بسیار بیشتر از حکومت پهلوی در دهه پنجاه است» به دیگر سخن رژیمی که ستار بهشتی را برای نوشتن در وبلاگی با ده-بیست خواننده زیر شکنجه می‌کشد، از رژیمی که در آن خواندن کتاب مادر زندان به همراه دارد، دموکرات‌تر است. چریکهای دیروز از آنجایی که دلیری پذیرش کژرویهای خود را ندارند، رو به سپیدنمائی از جمهوری اسلامی آورده‌اند و از ما می‌خواهند باور کنیم در رژیمی که هر ۸ ساعت یک تن را اعدام می‌کند و زندانهایش پر از زندانیان سیاسی هستند، رژیمی که دههاهزار کُنشگر سیاسی را در سه دهه اعدام کرده است، رژیمی که راهپیمائی آشتیجویانه مردم را به گلوله می‌بندد، رژیمی که خون نداها و سهرابها و هزاران بیگناه دیگر بر دستانش خشک شده، از رژیم شاه دموکراتتر است. آقای تابان و هم‌اندیشانش آماده‌اند با گفتن این سخنان آب به آسیاب ولایت فقیه بریزند، ولی نپذیرند سیاهکل نه حماسه، که کاری عاشورایی و در چارچوب باورهای واپسمانده شیعه دوازده‌امامی بوده است. بیهوده نیست که فدائیان نیز چون مجاهدین جانباختگان خود را “شهید” می‌نامیدند و می‌نامند، که واژه‌ای سددرسد دینی (اسلامی) است.
۳. این که کسی در جوانی دست به کاری بی‌خردانه بزند، بخشودنی است، ولی این را که کسی پیرانه‌سر از بی‌خردیهای روزگار جوانی خود شرمگین نباشد و حتا از آنها بر خود ببالد، هرگز نمی‌توان بخشید. آیا قهرمانان تفنگ و گل و گندم هرگز از بازماندگان آن چند ژاندارم بینوا – که بخشی از همان خلق قهرمان ایران بودند – برای این آدمکشی کور پوزش خواسته‌اند؟
۷٨۱۷۹ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : علی

عنوان : ازادی سیاسی در جمهوری اسلامی
اقای تابان٬
مخالفت باحکومتهای استبدادی همیشه یک ارزش بوده وخواهد بود٬ولی به بهانه ضدیت با رژیم شاه نمیتوان استبداد مذهبی ویا چپ را توجیه کرد.
مبارزه علیه استبداد شاه کاملا درست بود اما نه اینکه یک استبداد دیگری را جایگزین کرد و در ثانی شما در این رژیم ازادیهای اجتماعی را هم از دست دادید ولی دارید ٌازادیهای سیاسی جمهوری اسلامیٌ رابه رخ میکشید.ایا میدانید که چی بر سر کشور امده؟ واقعیت تلخ اینست که چپ قادر نیست هویت خود را در ضدیت با جمهوری اسلامی تعریف کند چیزی که در رابطه با رژیم شاه خیلی ساده بود وهنوز هست….سخن بسیار است
۷٨۱۷۷ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : ایکاروس

عنوان : هسته اصلی بحث
تابان به درستی و کاملا جواب سئولات را داده است و دیگر نیازی به گفتن نیست ولی هسته اصلی بحث او همچنان بدون پاسخ است. هیچیک از نظر دهندگان بالاخره نگفته اند که چه باید می شد؟ و بحث تابان هم همین است که مخالفین عمدتا از گفتن پاسخ طفره می روند و یا بحثشان دست کشیدن از رادیکالیسم انقلابی ست و نهایت به گند چال حمایت و پشتیبانی از روند “تمدن بزرگ” فرو می افتند. تقریبا هسته اصلی عمده این نظرات، خواسته یا ناخواسته همین است. برای مثال “نیکروز اعظمی” نامی در سایت عصر نو پس از کلی فلسف بافی از تبدیل ایده به واقعیت و قلمبه سلمبه بافی فلسفی نهایتا عمق سواد بینش و تحلیلش این است که باید به خاک پای بختیار می افتادیم و حلوا حلوایش می کردیم و جالب آنکه نهایت و سرانجام ایده های چریک ها را (که حداقل اذعان به حمایت از منافع توده ها می کردند) اگر واقعیت می یافت به چیزی همچون حکومت جانی اسلامی می داند ولی “دموکراسی” خواهی عنصری همچون بختیار را (که چیزی به جز تداوم حکومت سلطنتی و یا نهایتا جمهوری ای بدون مردم نبود) منتهی به پیشرفت و خوشبختی جامعه می داند.
۷٨۱۷۶ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : تابان

عنوان : درباره ی بعضی پرسش ها
پاسخ به بعضی سوالات
برخی دوستان در اینجا اظهارنظرهایی کرده اند که من وارد بحث با آن ها نمی شوم، چون نظرم در متن یادداشت مشخص است. اما در مورد بعضی سوالات:

به خانم آزاده سپهری. به نظر من امکانات مبارزه ی سیاسی در جمهوری اسلامی بسیار بیشتر از حکومت پهلوی در دهه پنجاه است. شما احتمالا آن دوره را به یاد نمی اورید. من اما به یاد می آورم. حتی خواندن کتاب «مادر» ماکسیسم گورکی به طور علنی ممکن نبود. من در پایان این یادداشت یک نقل قول از شاه در زمان تشکیل حزب رستاخیز آورده ام. «یا حزب رستاخیز یا زندان»، «بفرمائید خارج از کشور…» هم برای تبلیغات بود. بعضی از دوستان ما چنان کینه ای نسبت به جمهوری اسلامی دارند (درست) که همه ی آن واقعیات را فراموش کرده اند (نادرست).
دفاع از درستی یک مشی سیاسی در پنجاه سال پیش به معنی دفاع از آن در زمان حاضر نیست. اما هسته ی آن، یعنی رادیکالیسم سیاسی و انقلابی به نظر من همچنان سیاستی است که باید در برابر حکومت اسلامی در پیش گرفته شود.

به آقای نیما حقیقت گرا. دفاع من از سیاهکل به معنی هر آن چه در آن چنبش گذشت نیست، ما یک زمان با نقد درونی روبروییم و یک زمان با ردیه نویسی. بحث من در این یادداشت با ردیه نویسانی است که می خواهند از نفی سیاهکل نادرستی رادیکالیسم علیه سطلنت پهلوی – و چه بسا هرگونه رادیکالیسمی – را نتیجه بگیرند و به این جا برسند که ما می بایست از «جناح های مترقی» در حکومت شاه دفاع کرده و یا برای اصلاح رژیم کودتایی مبارزه می کردیم.

به آقای البرز: همان پاسخ بالا را تکرار می کنم. فکر می کنم بسیار کارهای بهتر هم در آن چهارچوب می شد کرد. اما مسئولیت اعمال رهبران بعدی فدائیان را الزاما نمی توان به گردن رهبران قبلی آن نوشت. هر کس باید مسئول رفتار و تصمیمات خود شناخته شود. در آن مقطع پس از انقلاب کسان دیگری نیز بودند که طور دیگری فکر می کردند.

به آقای حصاری: شما محتوی اصلی یادداشت من را احتمالا متوجه نشده اید. من رادیکالیسم سیاسی در برابر حکومت های استبدادی را نفی نکرده ام، بلکه از آن دفاع کرده ام. سیاهکل حاصل سال ها زندگی «من» و امسال من در اروپا نبود، حاصل تلاش انقلابیونی بود که دیگر راه ها را بسته و بی فایده دیده اند. سوال خیلی روشن است: اگر این راه اشتباه بود باید گفته شود چه راهی درست بود؟ این موضوعی است که هیچ کدام از ردیه نویسان حاضر نیستند علنا در مورد آن حرف بزنند.

آقای علی: این جور استدلالات که در محافل معینی باب شده است، هدفش تطهیر حکومت های استبدادی موجود است. این که اگر فدائیان قدرت را به دست می گرفتند، چه و چه می شد، دلیلی بر گردن نهادن به استبداد پهلوی و اسلامی و… نیست. با بحثی که شما طرح کرده اید نتیجه این می شود که همان رژیم شاه می ماند بهتر بود و ما نمی بایست علیه ان مبارزه می گردیم. این طور استدلالات برای دور کردن مردم از مبارزه و تبلیغ انفعال و بی عملی صورت می گیرد.
۷٨۱۷۴ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : علی

عنوان : صل سوال اینست
اقای تابان٬
اصل سوال اینست اگر بر فرض رهبران فدایی قدرت را در انقلاب بدست میگرفتند چی میشد؟ دیکتاتوری (پرولتاری) مارکسیت لنینیستها در ایران برپا میشد البته با خوانش فدایی( چون حزب توده وسایر احزاب چپ خوانشهای متفاوتی میداشتند).اما یک چیز معلوم بود که استبداد چپ جای استبداد راست را میگرفت.و اینبار کشتار مقدس مخالفان برای عدالت اجتماعی مورد نظر کمونیستها بر پا میشد. (در افغانستان صدها هزار نفر در پاکسازی طبقاتی از بین رفتند) اینها تهمت نیست بلکه بخشی از باورهای ایدولوژی مارکسیست لننیستها بود و هست.تعجب من اینست شما که دیگر مارکسیست لننیست نیستید چرا قدرت گرفتن فداییان را مثبت ارزیابی میکنید.البته اگر صرفا و صرفا ادعا کنیم که استبداد چپ فقط سیاسی بود ولی استبداد اخوندا سیاسی و مذهبی بود بود را میشه تا حدی کنار امد اما فقط تا حدی!!
۷٨۱۷٣ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : امیر ایرانی

عنوان : گذشته و گذشتگان و گذشتگانی
زایش جدید یعنی گشودن حیات و زندگی فردی وجمعی جدید؛
زندگی جدید یعنی مبارزه کردن برای بقا و بهتر شدن در بقا؛
پس زندگی و مبارزه باهمند و درهم تنیده اند و تفکیک ناپذیر از همند.
مبارزه رو به جلو دارد؛ جلو روندگیش دو عبور در پیش دارد:
۱) عبور از گذشته، گذشته ها و گذشتگانی
۲) عبور از حال ، حال ها و حالیانی.
پذیرندگان بالا سخن:
رهش، برخوردش و نگرشش با گذشته و گذشتگان و حال و حالیان بگونه ای دگر خواهد بود.
اما:
یادآوری گذشته و گذشتگان و گذشتگانی برای چیست!؟
این پرسشی ست، چه بسا، ذهن بسیارانی را به خود مشغول کرده باشد و مشغول کند.
قطعاً آنی که ذهنش در گذشته است یا به گذشته نظری دارد: پاسخی یا پاسخ هایی برای اقناع خویشش خواهد داشت.
آن پاسخ یا پاسخ ها چه می تواند باشد!؟
۷٨۱۷۲ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : آرمان شیرازی

عنوان : نقش آنان چون چراغی بود رخشنده، که از هر سو و در هر آنه با تاریک پیرامون ستیزان بود…
چند نکته ی درخور توجه:
شاه که پس از سرنگونی دولت ملی مصدق بدست آمریکا و انگلیس ابقاء شده بود نه تنها قانون مشروطه را زیر پا نهاده و حکومت (نه سلطنت) میکرد, بلکه خیره سرانه و بگونه ی روزافزون آزادی سیاسی را محدود میکرد. با برقراری حکومت تک حزبی (اجباری) در اوائل دهه ۵۰, آزادی رسما از فرهنگ “آریامهر” حذف شد و تا لحظه ای که بر جا بود با آن همچنان بیگانه ماند. کدام انسان فرزانه میتواند این شدت از خیره سری را “اصلاح پذیر” ارزیابی کند؟! در دهه پایانی حکومت پهلوی ما شاهد هیچ برآمد سیاسی (هدفمند, متشکل و ترقی خواه) در کشور نبودیم. شاه حتی به کارشناسان مجال اظهار وجود نمیداد و خود به تنهایی در همه امور کشوری تصمیم میگرفت. در چنین فضای تحمیلی و با تاثیر گیری از جنبش جهانی چریکی بود که گروههای طرفدار مبارزه مسلحانه (برای برقراری آزادی و از میان برداشتن دیکتاتوری) در ایران پدیدار شدند. شگفت انگیز است که شماری از نگرگاه امروز به داوری شرایط متفاوت آنزمان می نشینند و بدون محکوم کردن دیکتاتوری به سرزنش قهرمانان آنزمان میهن میپردازند. تو گویی (در ایستایی زمان) آن دیروزیان از این امروزیان شانس یک مبارزه سیاسی هدفمند و تاثیر بخش را ربوده اند!

رهبرانی که بعد از انقلاب کنترل سازمانهای فدایی و مجاهد را در دست گرفتند از جایگاه فکری دیگری (متفاوت از رهبری آغازین) آمده بودند. درست بهمین دلیل آن سازمان ها را به کژراه کشانیدند و اکنون خود در جایگاهی ایستاده اند که هیچ مناسبتی با اهداف (اجتماعی) سازمان آنزمانشان ندارد.

این گفته که “ما استبدادی را با استبداد بدتر دیگر تعویض کردیم” نادرست است. چرا که رزم “ما” برای آزادی و پیشرفت جامعه بود و نه چیز دیگر. شوربختانه اما, سه عامل نیرومند دست اندر دست یکدیگر حکومت اسلامی را روی کار آورند:
۱ – خرافه باوری و عقب ماندگی تاریخی بیشینه مردم که همواره ی آسان-گذری برای تاخت و تاز روحانیت بود
۲ – حضور متشکل چند ده هزار نفری روحانیت با ستاد های عملیاتی (مساجد) پر شمار در سراسر کشور
۳ – دخالت دول امپریالیستی که همواره مخالف برقراری حکومت های ملی و چپگرا هستند

گفته ی دیگر که “گروهائی مثل فدائیان و مجاهدین و غیره آنزمان … (باید) به هرقیمتی مانع قدرتگیری (خمینی) میشدند” آزاد از بند زمان و مکان, و شاید بتوان گفت از سر آرزو, مطرح شده است. بیاد آورید که رهبری مجاهدین از همان آغاز ساز به قدرت رسیدن خود را میزد, آنهم بدون همکاری با نیروهای دیگر. گرچه فدائیان هوادارن خود را تشویق به رای دادن به نمایندگان مجاهدین میکردند پاسخ همراهانه اما از سوی دگر بر نمی آمد. در کنار این ناهمراهی, جمعیت چشم-بسته-هوادار روحانیت چندین برابر مجموع هوادارن نیروهای فدائیان و مجاهدین بود و هر لحظه آماده ی اجرای فتاوی پر شمار ارتجاعی و غیر انسانی “رهبران” خویش…

در برابر حکومت ویرانگر اسلامی نیز تا کنون دیده ایم که “اصلاح” پس رونده و بکلی ناکارآ بوده و برآمدهای “خشونت پرهیز” گامی به پیش بر نداشته اند جز آنکه حق دفاع از خود در برابر تعرض و تجاوز را از فرهنگ مبارزه سیاسی (از طریق محکوم کردن مبارزه مسلحانه پیش از انقلاب) زدوده اند. بر عکس, حکومت اسلامی همواره در برخورد به هرگونه آوای حق طلبی (زنان, کارگران, آموزگاران) سرکوبگرتر به میدان آمده است. چه درد انگیز بود دیدن آنکه بزرگترین برآمد “خشونت پرهیز” در سال ۸۸ با “رهبری” اصلاح طلبانه چگونه (از شعارهای نامفهوم و غیرسیاسی-مذهبی به “راهپیمایی سکوت” و سپس “دعوت به خانه نشینی”) به شکست کشانیده شد. راستی کمی بیندیشیم که چه فرصت بیمانند تاریخی از کف مردم ایران ربوده شد! آیا درین دیار کسی هست که هنوز بگوید: “خدا را چه دیده ای؟” شاید در شکیبایی بی پایان خشونت پرهیزان معجزه ای آسمانی نهفته است که تبهکاری حکومتیان و ویرانی ایران را در چشم بر هم زدنی دگرسان خواهد کرد!
۷٨۱۷۱ – تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

     از : کیم : میر

عنوان : کسی برای تاریخ نمی تواند تعین تکلیف کند!
عجب بلبشویی ! یکی روند تاریخ را نمیشناسد ! دیگری تاریخ و حرکت در مسیر علمی اش را از تلویزیون”من و تو” فرح پهلوی تقسیر میکند و زمانه شاه را قابل تنفس میداند ! تو گوئی عده ای تحصیلکرده و دانشمند بیماری روحی روانی داشتند و خودکشی بیمارگونه کردند ! ویکی از ته کلاس فریاد میزند که رژیم شاه قابل اصلاح بود و بازی دمکراسی را بلد بوده ووووو ! ببینیم خاندان پهلوی درست و در مقطغ تاریخی خود بنیانگذاری شده یا نه؟تا قبل از این خاندانهای شاهی و بر اساس قاعده پی افکنی رژیم های شاهی .فردی با تلاش و جمع آوری نیرو و تصرف و احاطه بر سرزمینی هر چند کوچک بوسیله سرداری با سپاهئی یا صاحب منصب نظامی با مخاصمه وجنگ با شاه یا حاکمان مسلط و شکشت و اضمهلال آن سلسله و پادشاهی جدیدی را بنام خود بنیان می نهاد که آخرین آنها آغامحمد خان قاجار بود که از همین قاعده غرفی بتخت نشست. آیا پادشاهی پهلوی هم با این قاعده و قانون تاسیس شد یا باکودتا و حمایت مستقیم خارجی که بزرگترین استعمارگر بود ؟! هر دو شاه این خاندان با کودتا و دست و امکانات خارجی آمده و با قیام و اعتراضات و اردنگی مردم از کشور فراری شدند . یعنی این رژیم از بیخ و بن عامل استعمار و غبر قانونی و بمنظور بردن ثروت ومنابع بوده و مهمتر اینکه مدت کوتاهی از انقلاب مشروطه این خیانت بزرگ اتفاق افتاد که هنوز آرمانهای ان باقی مانده . فقط در عجبم که این مفسرین تاریخ و سیاست مدت طولانی در غرب زندگی کردند هنوز رعایت اصول دمکراسی که همانا با سند و با نزاکت و یا حضور نماینده حزب یا سازمان ثالث مورد نقد وفحش . مطلب نوشتن را نیاموخته اند. خاندان پهلوی بر اساس قانون علم تاریخ خاندان پهلوی محکوم بسقوط و فنا بودند و خود نیز آماده این الزام کرده بودند بهمین جهت با اولین تشر ارباب جل و پلاس رو گول شان میذاشتن
۷٨۱۶٨ – تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

     از : آزاده سپهری

عنوان : حتی شعار سرنگونی ج.ا. هم دیگر قبح دارد!
آقای خسرو صدری،
افرادی با گرایشات شما حتی شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را از ادبیات چپ ایران حذف نمودند.
همین احزاب و جریاناتی که آقای تابان ازشان اسم برده (حزب توده ی ایران، جبهه ی ملی ایران؛ نهضت آزادی ایران) همه در نظام جمهوری اسلامی، همان حداقل امکاناتی را هم که در زمان شاه داشتند، از دست دادند. نیروهای حزب توده بطوری وحشیانه قلع و قمع شدند که تقریبا هیچ اثری ازشان نماند. در نظام قبلی اینقدر امکان بود که افراد بتوانند با گرایشات مخالف آشنا شوند و هوادارشان شوند، ولی در این نظام صدای مخالفین را با وحشیگری بدجوری خفه کرده اند. در زمان شاه، شوروی در تهران انجمن داشت، فیلم های کمونیستی نشان میداد و برای کمونیسم تبلیغ میکرد، کسی هم بخاطر رفت و آمد به انجمن شوروی کشته نمیشد. انتشارات پروگرس در ایران رسما فعال بود. و خیلی موارد دیگر. از نظر اقای تابان حزب توده بی بخار بوده، ولی مبارزات ویترینی کنونی اصلاح طلبان و لوس بازهای “یواشکی” شان، اینها جزو امکانات فراوان مبارزاتی محسوب میشود. کدامیک از این فعالیتهای ویترینی اصلاح طلبان در ایران تاکنون نتیجه ای داده؟ کدام قانون تا بحال تغییر کرده؟ بعد از این همه سال حتی کسانی مثل فرخ نگهدار جرات ندارند به ایران برگردند، چون همین مبارزات ویترینی هم برای خودیها و خانواده های حزب اللهی سابق است.
۷٨۱۶۵ – تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

     از : حصاری

عنوان : متد برخورد با منتقدین
آقای تابان عزیزی بحث شما اشکال متدیک دارد. چرا که از تنگناهای موجود در زمان رژیم شاه توجیهی می سازید برای موجه جلوه دادن به قول شما رادیکالیسم انقلابی. شما سعی نموده اید منتقدین را به این سمت سوق دهید که یا بگوئید در آن سالها چه می بایست میکردیم و یا موافقت نمائید با جنبش چریکی! این روش صحیح نیست. شما اصل را بر اصلاح ناپذیر بودن رژیم پهلوی می نهید و از آن نتایج کمیک برداشت می کنید ولی نمی گوئید آیا سطح مطالبات و توسعه ی فرهنگی مردم بیش از مفاد مندرج در کتاب “انقلاب سفید” بود؟ اگر بود که مطمئنم شما نیز می دانید که نبود پس چرا جامعه شاهد جنبشهای خودانگیخته نبود.
شما از پس سالها زندگی در اروپا گویا فراموش نموده اید “هنر” سیاست ورزی و مبارزه سیاسی در جوامع عقب مانده ای چون ایران را!
آقای تابان هنر مبارز سیاسی آن نیست که وقتی تمامی درها را بسته یافتی بلافاصله دست به اسلحه ببری. اگر بر نظرات شما صحه بگذاریم و ادامه دهیم آنگاه بایست از رادکالیسم اسلامی – انقلابی! نیز حمایت کنیم و بر تمامی ترورهای انجام شده مهر تأئید بزنیم، سپس آستینی بالا بزنیم و برای مقابله با جمهوری جهل و جنایت اسلحه به دست بگیریم.
متأسفانه مغز نهفته در دیدگاه شما همچنان مبارزه سیاسی در شرایط دیکتاتوری را مماشات با دیکتاتوری ارزیابی می کند و آنرا مردود می داند.
باید از برخوردهای عکس العملی پرهیز نمود و در برخورد با موضوعاتی همچون “جنبش چریکی” بگونه ای سخن گفت که برای نسل امروز ایران مبحثی آموزشی باشد. آنها باید بدانند که آقای تابان به این دلیل سالهاست از مشی چریکی دست شسته و روی به مبارزه سیاسی آورده که منطقا ً “رادکالیسم انقلابی” را مردود می داند نه آنکه در رژیم اسلامی جهل و جنایت همه آزادند تا فعالیت سیاسی کنند.
۷٨۱۶۱ – تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

     از : البرز

عنوان : ما یا زنگیِ زنگیم، و یا رومی روم
هموطن گرامی آقای تابان، همراه با شما می پندارم، که با عینکها و امکاناتِ امروز نمیتوان به تحلیل یا نقدِ شیوه و روشهای مبارزاتی آغازینِ جنبش فدایی نشست. تحلیلی واقعبینانه از چرایی و امکانِ تأسیس جنبش فدائی را باید در همان ظرفِ زمانی خودش جُست و تحلیل کرد.

همانگونه که محمدرضاشاه و دستگاه حکومتیش را هم باید در همان ظرف زمانی خودش، و نه در مقایسه با ج.ا. ، موردِ وارسی و بررسی قرار داد.
هم از این روست که می پندارم، اگر محمدرضاشاه، شعبان بی مخ و حواریونش را بر زنده یاد دکتر مصدق ترجیح نداده بود، چه بسا در اثر رشدِ آن دموکراسیِ اولیه، جوانانِ دهه های چهل و پنجاه به جای کوشش برای یافتن تیر و تفنگ، در وادیهایِ دیگری چون تولید علم و…می افتادند، و اصلاً تأسیس سازمانهایی چون فدائی و مجاهد به اندیشه ی آنان خطور نمی کرد.

اما با شما در این مطلب که می نویسی؛ «…اگر رهبران بعدی فدایی با اشتباهات و خطاهای خود نتوانستند از این نیروی عظیم در جهت مناسبی استفاده کنند، گناه آن را باید به گردن همان ها نوشت…» کاملاً موافق نیستم، گر چه آن را رد هم نمی کنم.

بگذار واضحتر بنویسم. “رهبران بعدی فدایی” از جایی دیگر نیامده بودند، ایشان تربیت یافته ی همین جنبش بودند. به عبارتی دیگر، تگناهایی که جنبش فدایی از آغاز تأسیس خود تا وقوع قیام بهمن ۵۷ با آن درگیر بود، اعضا و هواداران جنبش را در عرصه های اجتماعی تنگدست و بی تجربه بار آورده بود. بزرگترین علتِ این تنگدستی هم، عدم اعتمادِ این جنبش به تجربیاتِ نسلهای ماقبل خود بود، لذا در هر مواجهه ای با مشکلات تقریباً از صفر شروع می کردیم.

و وقتی بالاخره تصمیم گرفتیم، از تجربیات دیگران هم بهره بگیرم، چنان با شتاب سمت حزب توده ایران رفتیم، که بیکباره چشم بر تمامی خطاهایِ این حزب بستیم. این شیوه از عمل هم یکی از اساسی ترین خصایل جنبش فدایی است، یعنی ما یا زنگیِ زنگیم، و یا رومی روم.
۷٨۱۵٨ – تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

     از : نیما حقیقت گرا- از آلمان

عنوان : محمدرضا پهلوی «آمدن خمینی به ایران، خواست خدا بود!»؛
با تشکر از سردبیر محترم سایت اخبار روز جناب ف. تابان که نمیگذارد حماسه سیاهکل از اذهان ایرانیان پاک شود و یادی هرچند کوتاه از رفقای از جان گذشته کرده. میشود در یکسری زمینه ها با نظرات شما موافق بود ولی برخی دیدگاه شما سوال برانگیز میشود. در کنار مقاله “آیا سیاهکل اجتناب پذیر بود؟ از مریم سطوت” در چند سطر زیرتر نوشته شما نظرات ما هم آمده و در کل نظرات موافق و مخالف چنین حرکت چریکی خوب درج شده که نشان از بلوغ فکری برخی دوستان دیگر دارد. برای تکرار نشدن حرفهای گفته شده در آن مقاله خواستم کلاً بگویم اگر ما انتقادی به شیوه عمل نبرد مسلحانه آنهم با رژیم خونخوار شاه داریم بیشتر بخاطر نتیجه نهائی چنین جنبشی است که باندازه کافی رویش فکر نشده بود که چه پیآمدی خواهد داشت. ای بسا اگر چنین رفقائی مثلاً به خارج از ایران میرفتند و مبارزه از بیرون میکردند شاید موفقتر بودند و نشان میدادند که نظام شاه چقدر پوشالی و ضد مردمی است همانطور که دانشجویان ایرانی موقع حضور شاه در آلمان چنان آبروئی از او بردند که رسوای عالم شده بود. وگرنه من هم مثل شما از رد کنندگان نبرد مسلحانه میپرسم وقتیکه در یک نظام استبدادی مثل شاه و یا خامنه ای کنونی نمیشود بطور آزادانه مبارزه سیاسی کرد و دیکتاتور همه راهها را برای روشنفکران مخالف خودش میبندد تا مبادا منافعش بخطر بیافتاد راهی غیر از نبرد مسلحانه یا خشونت آمیز میماند؟ اما ایراد دیگری که به همه ما که دستی در انقلاب یا قیام ۵۷ برای سرنگونی شاه مستبد داشتیم وارد است این است که نتیجه کار ما از انقلاب ۵۷ چه بوده یا چی شد؟ شاه دیکتاتور نوکر امپریالیسم را زدیم کنار ولی جایش یک آخوند مرتجع خمینی دجال نشست که با ایدئولوژی اسلامفاشیستی و ارتجاعی خودش باز کشور را به قرون وسطی برگرداند که در مقایسه میشود گفت از چاله درآمدیم و خودمان را به چاه سیاه حکومت اسلامی انداختیم و نمیشود گفت افتخار ما انقلابیهای ۵۷ میتواند باشد. انتقاد من به بیسوادی یا ناآگاهی رهبران سیاسی گروهائی مثل فدائیان و مجاهدین و غیره آنزمان بوده و هست که امثال من هم دوران انقلاب دنباله روی میکردند که چرا این حضرات روشنفکر سیاسی پیشگام شناختی حتی نسبی از خمینی بی همه چیز نداشتند که چه خواب شومی برای ایران دیده بود و آیا نباید به هرقیمتی مانع قدرتگیری او میشدند که نشدند هیچ بلکه دنباله روی هم کردند تا در قدم اول ابتدا شاه کنار زده شود و از خمینی مرتجع بعنوان پل عبور از سطلنت فکر میکردند میتوانند استفاده بکنند. آیا صداقت نداشتند و رسیدن به هدف ( سرنگونی شاه ) وسیله را توجیه میکرد بدون اینکه به عواقب کارشان آگاه باشند؟ این شاه قولی خودش آنقدر عقبمانده ذهنی بوده که خودش خطری برای کشور محسوب میشده و عشق قدرت جانشین خدا بودن او را چنان مست کرده بود که نمیدانست چکار میکند. ببینید در مصاحبه ای با خبرنگاری در ویدئو یوتیوب زیر میگوید” «آمدن خمینی به ایران، خواست خدا بود!». دیگر سلطنت طلبهای نادان و ناآگاه برای چه مینالند که شاه احمقشان نباید سرنگون میشد وقتیکه خودش میگوید که خواست خدا بوده که او سرنگون شود؟ شاه آدم بی عقلی بود و حیف این هم هزینه صرف تحصیلات او در کشورهای اروپائی شده بود. از شاه دیکتاتور رسیدیم به ملایان مستبد با حکومت اسلامی فاشیستی شان. جناب تابان دیکتاتوری شاه بدتر است یا یک فاشیسم مذهبی آنهم از نوع ارتجاع اسلامی؟ انقلاب ۵۷ را عقبگرد نمیدانید یا یک ضرورت تاریخی بود؟ کسی نمیخواهد که نظام سلطنت دوباره برگردد بلکه در مقایسه آیا بد رفت و بدتر جایش آمد یا نه؟ خمینی جلاد فقط در اعدامهای ۶۷ بیش از ۲۰۰۰۰ زندانیان سیاسی را به جوخه اعدام سپرد که شاه را در مقابل او فرشته میکند یا نه؟ جناب تابان درد این است که ما استبدادی را با استبداد بدتر دیگر تعویض کردیم با کشته دادن بهترین و باارزشترین رفقای خود! آدرس ویدئوی شاه در زیر ( کوتاه ۵ دقیقه):
https://www.youtube.com/watch?v=EtIbvKFSDYU
۷٨۱۵۵ – تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

     از : خسرو صدری

عنوان : نه اون خوبه نه ایشون ولی…
ولی شما خانم سپهری اگر مثل من سنتان قد میداد بخاطر می آوردید که آن زمان حتی اگر کسی هنگام پخش سلام شاهنشاهی در سینما از جایش بلند نمیشد، چپقش را چاق مینمودند.دیده ام که میگویم.
۷٨۱۵٣ – تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

     از : آزاده سپهری

عنوان : اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی، مبارزه مسلحانه در نظام سلطنتی
عجیب اینجاست که شما از مشی مسلحانه در برابر نظام سلطنتی دفاع میکنید، ولی در مقابله با جمهوری اسلامی چنین مشی ندارید و حتی در دوره هایی نسبت به اصلاح طلبان که بخشی از نظام کنونی هستند، نگاهی مثبت داشتید. آیا این را باید اینطور فهمید که به نظر شما نظام جمهوری اسلامی قابل اصلاح تر از نظام قبلی ست، و آیا در این نظام امکانات برای مبارزه سیاسی و دخالت در امور سیاسی بیشتر از سابق است؟
۷٨۱۴۹ – تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

https://akhbar-rooz.com/?p=8970 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x