پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

چرا گفتمان چپ شرمگین از انقلاب با گفتمان حکومت درباره ی انقلاب یکی می شود؟! – ف. تابان

۱٫
مقاله ی آقای مرتضی ملک محمدی در مورد انقلاب بهمن * از روحیه ی پشیمانی و افسوسی تبعیت می کند که به گفته ی خود وی در این سال ها دارد همه گیر می شود، اما «همه گیر» شدن نه نشانه ی درست بودن چیزی است و نه نشانه ی نزدیک شدن به «پاسخ»، متاسفانه آقای ملک محمدی با «موج» و مطابق مد روز حرکت کرده است. این موج امکان تعقل و بررسی بی طرفانه را می گیرد و گرفته است. او را از یک افراط به افراط دیگر رسانده است. او می گوید بدون تصفیه حساب با انقلاب بهمن نمی توان با جمهوری اسلامی تصویه حساب کرد اما عجبا، که به طور حیرت انگیزی با گفتمان مسلط و رسمی حکومت در باره ی انقلاب همراه و همسو شده است. او مهر تاییدی زده است بر همه ی آن چه که حکومت – و نیز جناح راست افراطی سلطنت – در مورد انقلاب می گویند. او یک انقلاب بزرگ را به تمامی به روحانیون و مذهبی ها واگذار کرده است!
بررسی آقای ملک محمدی در مورد انقلاب بهمن یک بررسی سیاه و سفید است. درست مثل سی و پنج سال پیش. سی و پنج سال پیش ایشان انقلاب را سفید سفید می دیدند، امروز سیاه سیاه می بینند. متد تحلیلی عوض نشده است. جای بازیگران تغییر کرده است.
اگر این نوع «تحلیل»ها در سطح تحلیل می ماند، می شد آن ها را نادیده گرفت، اما چنین تحلیل هایی نتیجه گیری های سیاسی بسیار خطرناکی با خود دارد که من تردید دارم آقای ملک محمدی هم به چنین نتیجه گیری هایی راضی باشد. تاکید من در اینجا نه بحث بر سر یک واقعه ی سپری شده بلکه بر نتیجه گیری هایی است که از این نوع بررسی ها حاصل می آید و به کمک آن ها جنبش اعتراضی در برابر حکومت اسلامی خلع سلاح می شود.

۲٫
در محکمه ای که آقای ملک محمدی برای محاکمه ی انقلاب بهمن تشکیل داده است، همه بر صندلی اتهام نشسته و محکوم شده اند به غیر از «متهم اصلی» یعنی نظام سلطنت. هر چه در مقاله ی کوتاه ایشان کاوش کردم نشانی از حکومت شاه و نظام سلطنت در فهرست متهمین و مجرمین این انقلاب نیافتم. تا به این جمله برخوردم: «ما در زمانی دست به انقلاب بردیم و حساب خود را از جهان جدا کردیم که جهان در آستانه جهانی شدن بود و ملت های دیگر برای تجدید مناسبات اقتصادی در یک جهان جدید آماده می شدند. و در درون, ما در شرایط رونق افتصادی داخلی که به پشتوانه آن شاه در برابر غرب شاخ و شانه می کشید او را به زیر کشیدیم». و جلوتر انقلاب بهمن را به یک انتقام کشی از «۲۸ مرداد» فرو می کاهد: «تصمیم بر این بود که در هر شرایطی باید انتقام بیست و هشت مرداد را باز پس گرفت.»
به نظر می رسد مشکل آقای ملک محمدی نه با «اسلامی شدن» انقلاب که با «به زیرکشیدن شاه» است، به نظر می رسد که در بررسی ایشان «استبداد سیاسی» شاه در برابر «رونق اقتصادی» مورد ادعای این مقاله گم شده است. به همین جهت است که در دادگاه ایشان صندلی متهمین را از شاه و نظام استبدادی اش خالی می بینیم.
آقای ملک محمدی در ابتدای مقاله ی خود می گوید: انقلابات یک ضرورت تاریخی هستند, لازم و نالازم بودنشان دست کسی نیست. اما ضروری بودن به معنای درست بودن و قابل پذیرش بودن نیست. بنظر می رسد این حکم هگل که هر چه ضروری است حقیقی است در مورد انقلاب اسلامی درست از کار در نیامد.
آقای ملک محمدی این را می گوید و می گذرد و دیگر هرگز به این موضوع بر نمی گردد که این انقلاب ضرورتی بود که کسی نمی توانست جلودارش باشد. وقتی یک موضوعی اجتناب ناپذیر است، دیگر بحث بر سر خوب و بد بودنش نیست، بحث بر سر خبط و خطا بودنش نیست. دیگر چرا باید به خاطر یک واقعه ای که اجتناب ناپذیر است سرزنش شویم؟ در چنین مواردی معمولا بحث بر سر چرایی وقوع و چرایی اجتناب ناپذیر بودن حادثه است. موضوعی که آقای ملک محمدی به طور کلی در مورد آن سکوت می کند.
هر بررسی پیرامون انقلاب بهمن که بر این حقیقت تاکید نداشته باشد که نظام سلطنتی و حکومت شاه، عامل اصلی وقوع انقلاب بهمن بوده اند، یک بررسی جانبدارانه به نفع نیروی سلطنت در ایران است. اگر در «دادگاه انقلاب بهمن» قرار به محکومیت و یافتن مجرم باشد، این مجرم در درجه ی اول نظام سلطنتی آن دوران است.
اول آن که آن نظام با برقراری یک استبداد سیاسی، با اشاعه و گسترش فقر و فساد و تبعیض در جامعه ی ایران و با بستن گوش خود بر هر صدای اصلاح طلبی، کشور را در فضای انقلابی نیمه ی دوم قرن بیستم، الزاما به سوی انقلاب می راند که راند.
دوم. خصلت اسلامی این انقلاب را پیش از همه نه نادانی و غفلت چپ ها و ملی ها و مردم که شاه با سیاست های «اسلام پرور» خود و خمینی با استفاده از فرصتی که بر اثر خطاهای تاریخی شاه به دست آورد، تامین و تضمین کردند. وقتی شاه هر گونه فعالیت مخالفین در ایران را سرکوب کرد و میدان را برای فعالیت مساجد و آخوندها باز گذاشت، طبیعی بود که مساجد و آخوندها در فضای انقلابی آن دوران صدایی بلندتر از دیگران داشته باشند. این موضوع به عقب ماندگی جامعه ی ایران و نفهمی مردم ارتباطی نداشت. توجه داشته باشیم که ایران پیش از آن دو انقلاب و جنبش بزرگ را از سر گذرانده بود. نه در مشروطیت و نه در سال های ۲۰ تا ۳۲ اسلامی ها نتوانسته بودند یکه تاز بی رقیب حرکت های سیاسی – اجتماعی در ایران باشند، زیرا کسان و گروه های دیگری بودند که امکان رقابت با آن ها را داشتند. شاه از سال ۴۲ به این سو همه ی رقبای مسجد و مذهب را از میدان به در برد و مسجد و مذهب را یکه تاز انقلابی کرد که خود با جدیت به تدارک آن مشغول بود!
این تقصیر مردم نبود؛ از عقب ماندگی آن ها هم نبود، که حکومت شاه همه ی گروه ها و جریان های سیاسی را سرکوب کرد و به جامعه اجازه نداد صدای دیگری جز صدای آخوندها و روحانیون را بشنوند. رسم شده است که مردم آن دوران را به نادانی متهم کنند. این نادانی اگر هم بود حاصل استبداد شاهنشاهی بود که اجازه نداد چشم و گوش مردم به روی حقایق بیشتری باز شود.

۳٫
آقای ملک محمدی در پایان مقاله ی خود نتیجه می گیرد: «آن نه ی انقلابی مردم به نظام شاهی نه ی از موضع ترقی خواهی نبود.» او در جای دیگری هم می گوید: «این انقلاب شعارها و وظایفی را در برابر خود قرار داده بود که از نظر تاریخی عمرشان به پایان رسیده بود»!
آقای ملک محمدی واقعا باور کرده است که انقلاب بهمن ۵۷ به خاطر نان و آب و آزادی نبود، به خاطر اسلام بود. او باور کرده است آن میلیون ها مردمی که به خیابان ها آمدند نان و آزادی نمی خواستند، اسلام می خواستند!
حکومت ایران سی و پنج سال است می خواهد این را به جامعه بقبولاند که ان انقلاب به خاطر آزادی و عدالت نبود و به خاطر اسلام بود. حکومت هنوز نتوانسته است این جعل بزرگ را در جامعه ی ما تثبیت کند، متاسفانه حالا عده ای از روشنفکران چپ مثل آقای ملک محمدی به کمک او آمده اند تا ثابت کنند آن انقلاب به خاطر اسلام بود. همه ی کسانی که می گویند انقلاب ایران به خاطر اسلام و لابد فئودالیسم و ولایت فقیه (به تعبیر ملک محمدی وظایفی که از نظر تاریخی عمرشان به پایان رسیده بود) انجام شد به همان ادعایی خدمت می کنند که حکومت سی و پنج سال است می کوشد آن را به باور عمومی جامعه ی ما بدل کند و خوشبختانه هنوز موفق نشده است.
چنین نتیجه گیری یک اشکال بزرگ دیگر هم با خود دارد. «مبارزه» مردم را در ۲۲ بهمن ۵۷ تمام شده می انگارد. بعد از آن را نمی بیند. بر تاریخ سی و پنج ساله ی نبرد بی امان همان مردم با حکومت اسلامی برای به کرسی نشاندن و تحقق خواست های خود چشم می بندند، و یا ان را کاملا بی ربط و جدا از تلاش ها و مبارزات پیش از آن تلقی می کند. اگر مردم ایران در انقلاب بهمن خواهان حکومت اسلام و آن چه که خمینی می گفت بودند که امروز باید مثل خود حکومت راضی و خوشحال از آن انقلاب و این سی و پنج سال می بودند. خود این حقیقت که امروز آن انقلاب مورد نقد اقشار وسیع جامعه قرار دارد بیانگر این واقعیت است که آن چه مردم از آن انقلاب می خواستند چیز دیگری بوده است. از همان فردای انقلاب نبرد برای آن «چیز» دیگر آغاز شد. از سوی روشنفکران دموکرات و لائیک جامعه ی ایران که هیچ وقت تسلیم «انقلاب اسلامی» نشدند، آغاز شد، در کردستان و ترکمن صحرا زبانه کشید و مردم در ابعاد وسیع تر خود بعد از آن که فرصت یافتند دریابند آرزوها و خواست هایشان توسط سرکردگان انقلاب به یغما رفته است بار دیگر به میدان نبرد برگشتند تا حق ضایع شده ی خود در انقلاب بهمن را باز پس بگیرند. گیرم که خواست ها تکامل یافته و امروز بهتر بیان می شود، اما خواست های امروز مردم علیه خواست های دیروز آن ها نیست. تکامل یافته تر آن هاست. این نبرد که ما امروز سی و پنج سال است شاهد آن هستیم نه نبردی است برای برگرداندن نظام تک حزبی رستاخیزی، نه نبردی است برای بازگرداندن سلطنت و شاه به ایران، نه نبردی است برای احیای نظام فئودالی و خان خانی و دیکتاتوری، و نه نبردی است که با استقرار حکومت اسلامی شروع شده باشد. نبردی است برای عدالت و آزادی. آیا آقای ملک محمدی معتقد است مبارزه ی امروز مردم ایران با مبارزه ی دیروز مردم ایران از دو جنس مختلف است؟ آیا او معتقد است که آن مردم (در قبل از انقلاب) با این مردم (در بعد از انقلاب) از دو جنس مختلف هستند؟ مبارزه ای که امروز جریآن دارد، همان مبارزه ای است که سی و پنج سال پیش هم جریان داشت، مبارزه ای برای رفع تبعیض، برای آزادی و برای عدالت. البته پخته تر و هشیارانه تر.
چه سودی حاصل می اید که خواست های مردم در انقلاب بهمن را با خواست رهبرانی که به مردم دروغ گفتند یکی بگیریم؟ آن هم در جامعه ی استبداد زده ای که به جز دوران کوتاهی هیچ وقت رنگ آزادی ندیده بود و تحزب معنی نداشت؟ تجربه نشان داده است که به خصوص در کشورهای استبدادی هیچ وقت خواست های مردم به طور صحیح و دقیق از طرف آن ها که خود را رهبران مردم می خوانند منعکس نمی شود. آیا همین امروز می توان مردمی را که به روحانی رای دادند با حرف ها و اقدامات او سنجید و قضاوت کرد؟ ایا اندکی دورتر می توان جنبش سبز را در وجود موسوی و کروبی خلاصه کرد؟ باز دورتر، آیا می توان مردم خالق دوم خرداد ۷۶ را در چارچوب افکار محمد خاتمی محصور کرد؟
ببیند چه شباهتی است بین گفتمانی که آقای ملک محمدی پیش کشیده است، با گفتمان طیف راست اصلاح طلبی که امروز می کوشد همه ی مبارزات مردم ایران علیه حکومت اسلامی را به حساب مجاهدین خلق و سلطنت طلبان افراطی بنویسد. ملک محمدی می گوید آن که انقلابی بود و در انقلاب بهمن شرکت کرد خمینی چی است و راست اصلاح طلب می گوید آن که خواهان براندازی جمهوری اسلامی است مجاهد و سلطنت چی است. شاید در فردای تحولات ایران مجاهدین خلق و سلطنت طلبان دست بالا را پیدا کنند، هیچ کس نمی تواند آینده را کامل پیش بینی بکند. اما اگر حتی این اتفاق هم بیفتد نباید مردم ایران را به خاطر مبارزه ی خود برای استقرار یک حکومت دموکراتیک محکوم کرد و آن ها را به زندگی در زیر سایه ی جمهوری اسلامی دعوت نمود. نباید گفت آن ها مبارزه کردند تا اسلام مجاهدین و یا سلطنت پهلوی را به قدرت برسانند.
در انقلاب بهمن باید با بین گرایش های مختلف مرز کشید، باید بتوان تفاوت آن ها را تشخیص داد. من با این ایده موافقم که ما در یک تقسیم بندی کلی دست کم دو «انقلاب» داشتیم. یکی همان انقلاب اسلامی که آقای ملک محمدی در نقد آن می نویسد و دیگری «انقلاب مردم» که آزادی و عدالت می خواست و تا همین امروز نیز ادامه یافته است و آقای ملک محمدی نمی خواهد آن را ببیند و به رسمیت بشناسد.

۴٫
مقاله ی آقای ملک محمدی را به دست یک نفر از معترضین سال ۵۷ بدهید و او را به وسط خیابان بفرستید. او بر اساس آن چه در این مقاله نوشته شده، چه باید بکند؟ زانوی غم به بغل بگیرد؟ خود را کنار بکشد؟ رفرمیست بماند و به درب بسته بکوبد؟ «ضرورت تاریخی» که فرا رسید، چشم خود را ببندد و روی خود را بر گرداند و خود را به ندیدن و نشنیدن بزند؟ در جبهه ی حکومت شاهنشاهی بایستد؟
یا اینکه مبارزه کند؟
انقلاب بهمن ۵۷ تکرار نمی شود، آمده است و رفته است. اگر قرار بود جلوی آن گرفته شود، می بایست خیلی پیشتر – خیلی پیشتر از آن که نخست وزیری به شاپور بختیار داده شود – جلوی آن گرفته می شد. هیچ کس جز سلطان مستبد هم نمی توانست جلوی آن را بگیرد. آن وقت که صدای گلوله ها در پاسگاه سیاهکل طنین انداخت می بایست دریابد که جامعه ی ایران به سوی انقلاب می رود، آن زمان که نظام تک حزبی در ایران برقرار می شد و به مخالفین می گفتند بیایید پاسپورت هایتان را بگیرید و بروید باید فهمیده می شد که نفت بر آتش انقلاب ریخته می شود. درست است آقای ملک محمدی! ما با «خورشید اکتبر» خودمان را گرم می کردیم. اما آن که نفت بر آتش انقلابی می ریخت که قرار بود تر و خشک را با هم بسوزاند، سلطان مستبدی بود که خیآل می کرد سلطان مادام العمر است.
این ها همه گذشته است.

خطر اما در همین امروز است. خطر در این است که آقای ملک محمدی می نویسد: «نظام اسلامی فرزند مشروع انقلاب بهمن بود. هیچ تصادف و سوتفاهم و دزدی و دغلی هم در کار نبود». توجه کنید که این گفتمان تا کجا به گفتمان رسمی و حکومتی نزدیک شده است. (و کاملا با گفتمان جناح راست افراطی سلطنت طلب هم تطابق یافته است). در مقاله مورد اشاره می توان تشابهات بیشتری بین «گفتمان» تازه ی آقای ملک محمدی با گفتمان رسمی حکومتی پیدا کرد. آیا این بی دلیل است که گفتمان آقای ملک محمدی با گفتمان رسمی و حکومتی از انقلاب یکی می شود؟ بی دلیل نیست. زیرا هر دو در صدد حذف نام و نشان و خواست های واقعی مردمی که در انقلاب شرکت داشتند از این انقلاب هستند.
آقای ملک محمدی با این نتیجه گیری چه می خواهد بگوید؟ می خواهد بگوید خمینی و نظام اسلامی او هیچ بدهکاری به مردم ندارند؟ می خواهد بگوید همه چیز طبق وعده و به قاعده و صحیح پیش رفت؟ خمینی امانتداری کرد؟ می خواهد بگوید: خمینی هیچ تقلبی نکرد؟ می خواهد بگوید: ولایت فقیه و مطلقه را به ریا و کلک بر جامعه غالب نکردند؟ می خواهد بگوید وعده ی مجلس موسسان و بعدتر تشکیل مجلس خبرگان ساخته و پرداخته ی چپ هاست؟ می خواهد بگوید مردم بی خود اعتراض کردند که چرا مجلس موسسان تشکیل نشد و انتخابات آزاد برگزار نشد؟ می خواهد بگوید قرار نبود مارکسیست ها هم در فردای انقلاب آزاد باشند؟ می خواهد بگوید مردم بی خود اعترض می کنند که قرار ما این بود که در کشور آزادی و عدالت برقرار شود؟
او می خواهد بگوید مردم نباید به حکومت اعتراض کنند که خواست ها و مطالبات آن ها در انقلاب بهمن را به یغما برده و اعتراض آن ها را در خون خفه کرده است؟

*   اینجا را ببینید



     از : ‫البرز

عنوان : حال شما غیر رندانه‫ بگوئید
‫آقای دبیری، به بیان مرقومه شما، من، «…خیلی رندانه مسئولیت ۵۸ ساله تمامیت خواهان پهلوی و ۳۵ سال رهبران مذهبی را با سایر نیروها که علیه این تمامیت خواهان مبارزه کردند با یک چوب زده ام…»
‫حال شما غیر رندانه‫ بگوئید، پس از گذشت ۵۸+۳۵=۹۳ سال وجود تمامیت خواهان در کشور و مبارزات صورت گرفته، آیا مردم ایران به آزادی بیان، احزاب و اجتماعات رسیده اند.

‫دوست گرامی، قصدم نادید انگاشتن مبارزات انجام یافته نبوده، بل خواستم نشان دهم، بعد از صد و هفت سال تلاش هنوز هم همانجایی هستیم که آغاز کردیم.
‫هنوز هم، بعد صد و هفت سال مبارزه، عده ای با توسل به قوه مجریه و قضائیه و مقننه متصل بخود، و نه متصل به منافع ملی کشور، توی روز روشن، توی دهن هرکسی که مخالف نظر آنها حرف و سخنی گفته یا نوشته باشد، می زنند، درست همانگونه که رضاخان می زد، درست همانگونه که محمد رضا شاه میزد و درست همانگونه که آقای خمینی میزد.

‫مرقوم فرموده ای، «….در ایران آینده مردم نمی خواهند…..» این نخواستنها را همه سال، در همه این صد و هفت سال گذشته به گواهی تاریخ ایران شاهدش بوده ایم، اما تاریخ ایران در همه این صد و هفت سال گذشته گواهی بر حکومت مستبدین بر کشور دارد.

‫آقای دبیری، آیا این همه نمی تواند، باعث به فکر واداشتن شما شود، که چرا پس از صد و هفت سال تلاش و جانفشانی هنوز تقریبا همانجایی هستیم که پیشینیان ما آغاز کردند.

‫به گمان من، وجود حکومتهای استبدادی و انحصار طلب یکی از عوامل تکرار مکرر استبداد در کشورمان بوده است، و عامل دیگر، که کم اهمیت تر از عامل اول نیست، عدم وجود یک اپوزیسیون متحد حول برنامه ای مدون برای آینده ایران است.

‫حال چرا اپوزیسیون نمیتواند حول برنامه ای مدون و با تکیه بر منافع ملی کشور گرد هم آید، معلول عوامل متعددی است، اما مهمترین آن عبارت است از شیوع افکار استبدادی در بین اکثر نیروهای اپوزیسیون
۶۱۶۴۵ – تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۲       

     از : هومن دبیری

عنوان : بیعانه به البرز
چون این مقاله ء جاندار آقای تابان که شما هم از آن خیلی استفاده کردید در صفحه اول اخبار روز نیست و خوانندگان از کامنت های جدید شما و بنده احتملا بی خبر می مانند. علی الحساب با درود به شما میگویم که شما خیلی رندانه یا ناخود آگاه مسئولیت ۵۸ ساله تمامیت خواهان پهلوی و ۳۵ سال رهبران مذهبی را با سایر نیروها که علیه این تمامیت خواهان مبارزه کردند با یک چوب زده اید.
در ایران آینده مردم نمی خواهد مانند دوران و توسط این قبیل تمامیت خواهان اداره شود مسئله اینست. حق حاکمیت مردم باید تامین شود و همه در برابر قانون مساوی الحقوق باشند. پاسخ کامل شما را در کامنت های آینده ببینید.
۶۱۵۵۲ – تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣۹۲       

     از : رضا بهرامی

عنوان : تفاوت میان انقلاب و شبه انقلاب
درود دوباره به هموطنان عزیز
جناب بهبودیجناب بهبودی، مواردی که شما برشمرده اید و آنها را «انقلاب» انگاشته اید، خسرو ناقد در مقاله اش آنها را جزو انقلاب های کلاسیک نمی داند. آنچه در شیلی و در زمان آلنده و در ایران دوران مصدق، و همچنین در «انقلاب های رنگانگ» در بسیاری از جمهوری های سابق شوروی، وقوع پیوست انقلاب نبودند؛ تلاش برای اصلاح امور بود که برخی با دخالت های خارجی به شکست انجامید و برخی مانند لهستان و چکسلواکی و غیره، بدون خشونت و خونریزی با موفقیت همراه بود. وگرنه آلنده نه پینوشه را که از ژنرال های سابق بود به فرمانده کل قوا منصوب می کرد و نه مصدق زاهدی را و نه بعد از اصلاحات گورباچف، کسانی مانند یلسین و پوتین که از سرکردگان حزب کمونیست و روسای کا گ ب بودند به قدرت می رسیدند. بلکه مانند انقلاب فرانسه، انقلاب بلشویکی اکتبر، انقلاب چین، انقلاب کوبا و انقلاب ایران، خاندان سلطنتی و خانواده تزار و حاکمان و وزیران و سرکردگان نظامی همه سر به نیست می شدند. و درست همین تفاوت میان انقلاب و شبه انقلاب است.
برخلاف نظر بسیاری از نیروهای چپ، بپذیریم که در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلابی به معنای کلاسیک آن بوقوع پیوست؛ درست مانند ۱۹۱۷ در روسیه. در پی «سارقان انقلاب» و «انحراف انقلاب» نگردیم؛ جست‌وجویی بی نتیجه است.
شما ظاهراً مقاله ناقد را دقیق مطالعه نکرده اید که می گوید: “بعد از هر انقلاب، در همه‌جا، گیوتین و جوخه اعدام و طناب دار است که حکم می‌راند”. کجا در شیلی زمان آلنده حمام خون به راه افتاد؟ ساندینیست ها و یا بولیواریست ها که به مخالفان خود کم و بیش امکان فعالیت دادند و حتی برخی احزاب مخالف بعدها حتی به قدرت رسیدند.
رفتن و سرنگونی یک دیکتاتور که به معنای وقوع انقلاب نیست! توصیه می کنم کتاب «انقلاب» هانا آرنت را بخوانید تا تعریفی جامع از انقلاب های کلاسیک به دست بیاورید و تفاوت آنها را با «انقلاب های رنگی» و «بهار عربی» و تلاش برای اصلاحات دریابید.
شاید هم از دو نقل قولی که از مارکس در توجیه و تبلیغ خشونت در مقاله آمده برآشفته شده اید! بله مارکس می گوید: “خشونت قابله هر جامعه کهنه‌ای است که باردار جامعه‌ای نو است”. و بعد هم در توجیه آن می گوید: “سلاح نقد، البته نمی‌تواند جایگزین نقد سلاح شود، خشونت مادی باید با خشونت مادی ساقط شود؛ و تئوری، تنها زمانی به خشونت مادی تبدیل می‌شود که توده‌ها را در برگیرد”.
حال شما به این پرسش خسرو ناقد جواب بدهید: “پرسش اساسی این است که آیا جامعه نویی که با کمک قابله خشونت پا به عرصه وجود می‌گذارد و “قدرت سیاسی را از لوله تفنگ” کسب می‌کند، می‌تواند پس از تولد، بدون خشونت و با سلاح نقد در راه دمکراسی و جامعه‌ای عاری از خشونت گام بردارد و رشد کند؟”
تعریفی از انقلاب می خواهید؟ بفرمایید؛ به شرطی که از نظریه های نخ نمای قرن هیجدهمی و تکرار مدام اینکه «انقلاب می تواند مثلا بورژوائی باشد، اگر جامعه در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی باشد و…» دست بکشید و فرایند و نتیجه انقلاب های کلاسیک قرن بیستم (از روسیه تا ایران) را بررسی کنید و بر اساس مشترکات این انقلاب ها و واقعیت های تاریخی، به ارزیابی آنها بپردازید. برای مثال این نقاط اشتراک که خود می تواند تعریفی جامعه شناختی از انقلاب باشند:
– “بر ذهنیتِ انقلابی همواره این اصل حاکم است که “انقلاب رهایی‌بخش” یا باید مطلق و کامل و “جهانی” باشد و یا “رهایی” نیست؛ یا همه چیز یا هیچ چیز، راه میانه‌ای وجود ندارد.”
– ” انقلاب‌ها نه تنها با خشونتی گسترده پا می‌گیرند، بلکه با توجیه، تکرار و تکثیر خشونت، ادامه حیات می‌دهند. توجیه خشونت و تأکید بر بکارگیری آن در مقابل مخالفان و معترضان، اغلب با این بهانه صورت می‌گیرد که انقلاب در خطر است و تا گسترش آن به تمام سطوح و ارکان و اعضای جامعه باید تداوم یابد”.
– حاکمیت و نظام پاگرفته از انقلاب تا آنجا که توان دارد، نه تنها سران و کارگزاران نظام پیشین را از میان برمی‌دارد، بلکه می‌کوشد تمام تشکیلات و نهادهای موجود را منهدم کند و بنیاد همه چیز را به کل تغییر دهد و با کوبیدن مُهر انقلاب بر همه چیز، دورانِ جدیدی را آغاز کند.”
بحث درباره خشونت سیاسی و فرایند انقلاب ها را که از مباحث کلیدی جامعه ماست، جدی بگیریم! باز هم مطالعه دقیق مقاله خسرو ناقد را توصیه می کنم:
http://naghed.net/Maghale_ha/revolution_democracy_Khosro_Naghed_andishepooya.htm
۶۱۵۴۷ – تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣۹۲       

     از : ‫البرز

عنوان : مشکلات را چگونه می خواهیم بر طرف کنیم
‫آقای تابان، از نوشتار خوب شما نهایت استفاده را بردم. این نوشتار در زمره معدود نوشته هایی است، که به معرفی رویداد بهمن ۵۷ آنگونه که بود، پرداخته است.

‫با نگاهی به ایران در می یابیم که:
‫خمینی و طرفداران او، ‫نیروهای مختلف چپ و طرفداران آنان، و سلطنت طلبان واقعیتهای دنیای سیاست ایران از قدیم تا به امروز بوده اند. ‫در طول زمان حداقل در عرض صد و هفت سالی که از تصویب اولین قانون اساسی کشور در اولین مجلس ملی کشور گذشته، همواره‫ یکی از این نیروها بر ‫حسبِ شرایطی بر نیروهای دیگر در مقاطعی کوتاه یا بلند تفوق یا برتری داشته است.
‫و همیشه چنین انگاشته شده، که وجود مشکلات، نارسایی ها، امراض و بدیها بواسطه آن بوده که فلان نیرو در قدرت بوده، و یا فلان نیرو در قدرت نبوده است.
‫واقعیتهای زندگی هر یک از طیفهای سیاسی ایران،‫ مملو است از نقاط ضعف و قوت بسیار، و تمامی طیفهای سیاسی ایران اهم تلاش خود را معطوف نقد(بخوان سرکوفت و تشر زدن) به دیگر نیروها کرده است.

‫در دنیای واقعیت، در‫ کشوری به نام ایران:
‫بیش از صد سال از تدوین و ‫تصویب اولین قانون اساسی کشور گذشته، ‫اما هنوز هم مبارزه برای رعایت قانون، عدالت، آزادی بیان، احزاب و اجتماعات در سر ‫لوحه برنامه تمامی نیروهای سیاسی کشور قرار دارد،
‫سیاست خارجی منطبق با منافع ملی مردم ایران وجود ندارد،
سیاست درستی در جهت حفظ، رشد و شکوفایی محیط زیست و طبیعت وجود نداشته است،
‫‫مشکل بیکاری بخصوص در میان جوانان کشور مشکلی شناخته شده، اما هرگز سیاستی اساسی برای استفاده خلاق و بهینه از نیروی جوان کشور وجود نداشته است،
‫‫سیستم آموزشی کشور، از آغاز پیدایش خود در خدمت ضروریات اجتماع قرار نداشته، و همه سال تعداد کثیری، بر تعداد کثیر مدرک به دستان بیکار کشور می افزاید، ‫
‫وجود فقر، بیکاری، بیسوادی و یا کم سوادی، نبود امکانات تفریحی و…. علل خوبی برای جذب جوانان کشور به لشگر بزرگ معتادان و فروشندگان مواد مخدر است،

حال بیایید فرض را بر این بگیریم، دیگر نیرویی به نام ج.ا در کشور حاکم نیست، مشکلات فوق الذکر را چگونه می خواهیم بر طرف کنیم.
۶۱۵۴۵ – تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣۹۲       

     از : مسعود بهبودی

عنوان : حضرت رضا و تئوری انقلاب شان
سعدی علیه الرحمه به تیرانداز جماعت توصیه می کرد که تیر و کمان بدست گیرند، حول خود بچرخند و در همه جهات کورکورانه تیراندازی کنند، شاید یکی از تیرهای شان به هدفی اصابت کند.
حالا قضیه نویسنده این مطلب نقل شده از حضرت رضا بهرامی است.
انقلاب را اول باید تعریف کرد و بعد داد سخن سر داد:
انقلاب اجتماعی مثل هر چیز دیگر، دیالک تیکی از فرم و محتوا ست:
محتوای انقلاب می تواند مثلا بورژوائی باشد، اگر جامعه در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی باشد.
مثل انقلاب فرانسه.
فرم انقلاب اما می تواند قیام مسلحانه توده ای باشد.
جنگ چریکی باشد.
انتخابات پارلمانی باشد.
مگر سالوادور النده با تکرار و تکثیر خشونت و خون و «بلعیدن فرزندان خود» و غیره زمام امور را بدست گرفت؟
مگر ساندینیست ها و یا بولیواریست ها پس از قبضه قدرت سیاسی به تکرار و تکثیر خشونت و خون و بلعیدن و سرقت و غیره پرداختند؟
اینکه ارتجاع داخلی و خارجی تصمیم به توطئه می گیرد و بمب گذاری و ترور و تجاوز نظامی و غیره را سازمان می دهد، چه ربطی به خود انقلاب دارد؟
۶۱۵٣٨ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۲       

     از : رضا بهرامی

عنوان : مقاله ای بحث انگیز درباره انقلاب
رفقا به نظرم این مقاله خسرو ناقد خیلی مناسب بحثی است که درباره انقلاب در گرفته. ظاهراً پیشتر هم در مجله “اندیشه پویا” منتشر شده.
حالا هم در سایت گویانیوز منتشر شده و هم در سایت ناقد.
خواندش را شدایداً توصیه می کنم:
http://naghed.net/Maghale_ha/revolution_democracy_Khosro_Naghed_andishepooya.htm
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۴/۰۳/۱۷۶۸۳۶.php
فعلاً این چند سطر را داشته باشید:
“ما معمولاً نه از سرانجام انقلاب‌ها تصوری روشن داریم و نه از دمکراسی برداشتی درست. تصور می‌کنیم انقلاب، آغاز برقراری آزادی و در نهایت زمینه‌ساز استقرار دمکراسی است. طرفداران انقلاب، آنگاه نیز که در عرصه عمل می‌بینند، انقلاب با خشم و خشونت و خرابی همراه است و آزادی و عدالت اجتماعی و برقراری دمکراسی را در پی ندارد، باز از تصویر رویایی و تصورِ آرمانی خود از انقلاب دست نمی‌کشند. آنان بجای درک این واقعیت که خشونت در ذات و همزاد انقلاب است و در واقع انقلاب با تکرار و تکثیر خشونت و با “بلعیدن فرزندان خود”، ادامه حیات می‌دهد و استبداد می‌زاید، بیش‌تر در پی یافتن “سارقان انقلاب” و دلایل “انحراف انقلاب از مسیر اصلی خود” برمی‌آیند و با تئوری‌های گوناگون می‌کوشند توجیهی برای ناکارآمدی انقلاب در استقرار دمکراسی بیابند و دامن انقلاب را از ناپاکی‌های بزدایند؛ تا همچنان دورِ باطل ” انقلاب – استبداد – انقلاب” را تکرار کنند”.
۶۱۵٣۷ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۲       

     از : کیا

عنوان : پا پوزش
در کامنت پایینی منظور رفیق سواد کوهی میباشد و در کامنت ماقبل آن” سنگ مفت است و گنجشگ مفت ….”.صحیح است
۶۱۵۲٣ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۲       

     از : کیا

عنوان : رفیق سرکوهی سنگ تمام گذاشت!
در یک کلام تحلیلی ، از تاریخ نوین ایران مختصر ،کوتا و قانع کننده.
۶۱۵۲۱ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣۹۲       

     از : هرمز سواد کوهی

عنوان : برای خانم میترا ف و آقای بامدادان
هموطن نادیده و ارجمند سرکار خانم میترا ف دست شما را می فشارم ، نظر شما درست است و ده ها گزینه دیگر را می توان از آگاهان شنید. نوشته های محققان و نویسندگان مستقل همه از وابستگی های سیستم حکومتی حکایت می کنند. ما از تمام فعل و انفعالات پشت پرده هنوز خبر نداریم که تبدیل به تصمیمات رسمی می شد. بنظر میرسید که سردمداران مانند شطرنج بازان ناشی سرنوشت مردم و کشور را به بازی گرفته بودند از مجلس و قانون هم بعداز کودتای ۲۸ مرداد خبری نبود مگر قوانین ظالمانه استعماری مثل تصویب قرار داد کنسرسیوم و کاپیتولاسیون که آنقدر ننگین بود که حکومت جرات نمی کرد از قوانین دیگر مثل تغییر قانون انتخابات بنفع شرکت زنان در انتخابات در مقابل خمینی و بازرگان از خود دفاع نماید. آنها نیز از این ضعف حکومت نهایت سوء استفاده را کردند.
نوک بحران و گسست سیستم با کنارگیری یا بر کناری امیر عباس هویدا نخست وزیر ۱۳ ساله ظاهر شد. حکومت با توصیه “از ما بهتران” دست به خیلی ترفند ها زد که وانمود کند آب از آسیاب تکان نخورده است. نگارنده فاقد آن معلومات است . شما میدانید که تمام جهان غرب و در راس آن عمو سام بشدت به تکاپو افتاده بودند.

اما آقای مزدک بامدادان کاش به این نکات توجه می کرد و سیستم حکومتی را با تمام اجزاء آن در نظر میگرفت. از درونش جریانی منقد حتی هنوز ظهور نکرده است.
نکته ای که بیشتر ِشکست خوردگان در انقلاب ۵۷ و کسانی که بعدا علنا و شرمگینانه به آنها پیوستند علیه شرکت کنندگان و مدافعان انقلاب مطرح می کنند بسیار خنده دار است. گفته اند: ” واسه کسی بمیر که برات تب کنه ” پس تمام مغضوب شدگان، خان نشین شدگان و زندانیان دلیلی نداشتند که برای حکومت جبار در حال زوال دلسوزی کنند.که چی بشه ؟ آقای بامدادان ناراحت نشوید.

آنها ادعا می کنند که مدافعان انقلاب دموکرات نبودند و از آزادی و حقوق بشر بوئی نبرده بودند و با توسل به انواع معایب علیه مخالفان حکومت گذشته اعلام جرم می کنند
آقای مزدک بامدادان و تمام کسانی که سوراخ دعا را گم کرده اند و به بهانه دموکرات نبودن نیروهای چپ و رادیکال و یا سایر ادعا های خود علیه نیروهای ملی و مذهبی وقوع انقلاب را نادرست ارزیابی می کنند به عرض میرساند:

مردم ایران در فاصله ۱۳۲۰ و ۱۳۳۲ تجربه بی نظیر فعالیت پارلمانی مشروطه و چند حزبی را دارد. بر خلاف ادعای مزدک بامدادان و تمام کسانی که تاکتیکی سنگ دموکراسی را بسینه میزنند و قدائیان و چپ را بخصوص واجد آن صفات نمی شناسند.

باید گفت تجربه ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ ایران و تجربیات تمام کشورهای جهان که دموکراسی و پارلمانتاریسم در آن نهادینه شده است. نشان میدهد: در چارچوب قواعد و سنت های مشروطه Constitutional Rules تمام احزاب ، نحله های فکری و شخصیت های سیاسی و مذهبی که در بین مردم پایگاه نسبی و واجد شرائط مندرج در قانون اساسی آن کشور هستند می توانند در در انتخابات و رقابت ها شرکت کنند. پس دموکراسی فقط برای دموکرات ها نیست. شاه تا آخرین روزها قیم مردم باقی ماند.

مطابق تمام تجربیات از انقلاب فرانسه تا امروز شرطی برای عدم شرکت احزاب و شخصیت هائی که بزعم آقای مزدک بامدادان دموکرات نیستند وجود ندارد.

در همین آلمان ، احزاب مسیحی محافظه کار همیشه بعداز جنگ جهانی دوم هژمونی داشته اند. در ایالات متحده حزب جمهوریخواهان ، در انگلستان حزب محافظه و همینطور سایر کشورها که امروزه حتی احزاب نئو نازیست و بیگانه ستیز نیز در پارلمانها و دولت ها حضور دارند.

پس اگر حکومت تمامیت خواه پادشاهی مطلقه ، بعداز کودتای ۲۸ مرداد حق موجودیت و فعالیت تمام نحله های فکری و شخصیت های مدعی را انکار کرد. حکومت را تک حزبی کرد . انتظار داشتید آزادیخواهان و دموکراتهای ایران در سال ۵۶ و ۵۷ از کره ماه نازل شوند تا شما آنها را واجد شرائط مبارزه علیه حکومت تمامیت خواه پهلوی بدانید ؟

نه دوست عزیز همانطور که در سالهای قبل از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ ، آیت الله کاشانی با رای مردم مذهبی و سنتی به مجلس آمده بود و تا ریاست مجلس بالا رفته بود. ده ها عامل انگلیس و دربار در زیر یک سقف با نیروهای ملی و چپ و منفردین و مستقل رقابت میکردند که صورت جلسه های مجلس شاید هنوز در کتابخانه مجلس موجود باشد. در همان مجلس قوانین مفیدی تصویب شد. فقط استعمار و عوامل آن را قبول نداشتند. پس دموکراسی به معنی فعالیت سیاسی آزادیخواهان نیست. دموکراسی مثل یک اساسنامه برای همکاری نحله های مختلف سیاسی در یک کشور است که مورد قبول اکثریت جامعه می باشد.

در سال ۵۷ در میان بسیاری از نیروهای غیر مذهبی این باور وجود داشت که بعداز سقوط حکومت پادشاهی با تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید
قطار انقلاب در ادامه مسیر نهضت ملی شدن نفت برای پیشرفت و استقلال و عدالت اجتماعی خواهد رفت . خمینی بار ها بخاطر ۲۸ مرداد شاید حفظ ظاهر کرده بود.

بهمین دلیل ما از مردم خواستیم که در فراندوم جمهوری اسلامی آری یا نه شرکت نکنند. چون قانون اساسی هنوز تدوین نشده بود . بعد هم “خدعه ” کردند و مجلس موسسان را مصادره کردند. ما امیدوار بودیم که علیرغم قانون اساسی ارتجاعی مجلس خبرگان ، نمایندگان مردم از سراسر ایران در اولین مجلس شورای ملی می توانند در قانون گزاری شرکت فعال نمایند.
حضور نیروهای ملی و ملی مذهبی در اولین دور ه مجلس نشان میداد که علیرغم تمام بگیر به بند ها و تقلب ها علاوه بر نمایندگان نهضت آزادی ، دکتر قاسملو ، خسرو قشقائی و تیمسار دکتر احمد مدنی به مجلس راه یافتند. پس نیروهای ملی و دموکرات تلاش خود را کردند و حرفهای شما فقط احساسات جریحه دار شده شما را نشان میدهد . تعقیب و دستگیری نمایندگان مردم ثابت نمود که حکومت بعداز انقلاب مانند سلف خود تمامیت خواه و با دست های خونین خود فقط خون میگیرد. مردم نیز با این جنایات بلاواسطه آشنا شدند.

حکومت مذهبی نشان داد که هیچ دگراندیشی را تحمل نمی کند.تمام تلاش نیروهای ملی ، ملی مذهبی و چپ و دموکرات برای تفهیم حکومت به پای بندی به صیانت انتخابات و مشارکت تمام نیروها نتیجه نداد. بیشتر کسانی که با انقلاب همراهی کردند پیش بینی چنین شکستی را نمی کردند. به زندانهای حکومت نگاه کن که پر از حزب الهی های سابق می باشد که در زندان شاه نیز مهمان بودند.

آقای مزدک بامدادان شما بجای بنیان گذاران جمهوری اسلامی که به انقلاب مردم خیانت کردند و با انحصار طلبی جا در پای رستاخیزی ها گذاشتند و چماقدارن خود را مانند سومکائی های قبل از ۲۸ مرداد به جان نیروهای ملی و دموکرات و چپ و مذهبی انداختند و قربانیان جنایات حکومت را نشانه گرفته اید.

آقای مزدک بامدادان ، مخالفت و انتقاد شما از فدائیان اکثریت این حق را بشما نمی دهد که وضعیت بعداز جنگ تحمیلی و جنگ داخلی بعداز ۳۰ خرداد را را انکار کنید.

علیرغم تمام سرکوب ها و کشتار و اعدام و حذف تمام نیروهای شرکت کننده در انقلاب . جنبش آزادیخواهانه مردم ایران و در راس آنها جوانان و زنان بی انقطاع ادامه داشته است. شرکت بی سابقه ۸۰ درصدی واجدین شرائط در انتخابات در سال ۷۶ تائید نضج جنبش آزادیخواهانه می باشد. مردم هیچوقت قبلا بیش از ۵۵ در صدر در انتخابات شرکت نکرده بودند.

شما را چه میشود؟ وقایع سال ۸۸ در داخل و خارج از کشور و شکست کاندیداهای اقتدار گرایان در انتخابات اخیر همه و همه در تائید خواست آگاهانه مردم برای رسیدن به حق حاکمیت خود می باشد. حرفهای شما در بین مبارزان امروز و نسل بالنده و ترقیخواه در ایران تاثیری ندارد. این پروسه ادامه دارد تا رسیدن به قانون اساسی مورد قبول اکثریت مردم مبتنی بر انتخاب آزادانه کاندیداهای مردم بدون آقا بالا سر !
در چنین شرائطی اراده مردم در مشارکت نمایندگان واقعی آنها تبلور خواهد یافت.

شما چه بخواهید و چه نخواهید مردم این راه تا پیروزی نهائی دنبال خواهند کرد.
تکرار غصه های شما از پیامدهای انقلاب ۵۷ در اراده ءمردم تاثیر نخواهد گذاشت.
موفق باشید.
۶۱۵۱۲ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۲       

     از : ضد شاه

عنوان : به خدا شاه خیلی دیکتاتور بود
من نمیخواستم کامنتی بگذارم اما وقتی توصیف برخی از کامنت گذاران محترم را می خوانم به نظرم می رسد که این دوستان یا خیلی کم سن و سالند یا دوره انقلاب اصلا در حال و هوای دیگری بوده اند. چنان از رژیم پهلوی می گویند که انگار یک دیکتاتور مامانی و ناناز بوده است. من که فراموش نمی کنم حداقل به اندازه سن و سال خودم که از سال ۵۶ در دانشگاه مدام نیروهای رنجر مستقر بودند. مدام ضرب و شتم و کتک. حمله چماق داران به دانشجویان کوهنورد و خرد و خونین کردن آنها. استفاده از ارتش برای مقابله با تظاهرات آرام دانشجویان. مگر فراموش کرده اید که دانشجویان دانشگاه تهران بدون شعار و در سکوت تا سینما کاپری (بهمن) راهپیمایی کردند و در پیاده رو نشستند و ارتش حمله کرد و وحشیانه سرکوب کرد. مگر فراموش کرده اید حمله به خوابگاه دانشگاه را. حالا قتل عام مردم کردستان و اذربایجان و… ۲۸ مرداد و… بماند. اما شاه که با امریکا سر این که کمی ازادی بدهد داشت می جنگید و نمی پذیرفت اصلا جای این تصور را نمی گذاشت که ممکن است کمی هم فضا را باز کند و وقتی شروع به کوتاه آمدن کرد که دیگر سیل راه افتاده بود. اما دوستان چنان می گویند انگار یک شاه بداخلاق داشتیم درکش نکردیم و خواستیم شلوغ بازی راه بیاندازیم. این یک مغلطه است برای آن که نتوانیم امروزمان را درست ترسیم کنیم و برایش راه حل پیدا کنیم.
۶۱۵۱۰ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۲       

     از : کیا

عنوان : رفقا “هر چه فریاد دارید” بر سر ولی‌ بکشید !
سنگ مفت است و گنجشگ مف گاش سنگ پران آرشی باشد!

در خرقه خیس نیک‌ پنهان شو که گذر گاه از میا‌‌ن آتشی باشد!

پراکندگی در سال ۵۷ بزرگترین نقطه ضعفی بود که اپوزیسیون داشت.

اکنون اجازه ندهیم که این دوباره صورت بگیرد ،اینبار دیگر مقصر اصلی‌ ما خواهیم بود.
۶۱۵۰۷ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۲       

     از : میترا ف

عنوان : امید و اطاعت کامل
آقای سوادکوهی با قسمت بزرگ نظرات شما موافقم اما بنظرم شما ابعاد مختلفی را فراموش می کنید و در بیان اینکه حکومت پهلوی می توانست راه حلهای دیگری جستجو کند حرف زیاد است اما بزرگترین آن این است که این فرد و دربارش و اجدادش همگی استقلال فکری و عملی بسیار کمی داشتند بخاطر اینکه در تاریخ خود از ابتداء وهمچنین در بحرانهای بزرگ مثل ۲۸ مرداد آمریکا و انگلیس با تدارک وبرنامه ریزی مستقیم آنها را از بحران و مشکلات رها کرده بود و فکر می کردند که در ۵۷نیز آنها به حمایت و پشتبانی اشان می آیند که دیدیم اینچنین نشد.
۶۱۵۰۴ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۲       

     از : مزدک بامدادان

عنوان : شرم هم یک ویژگی انقلابی است!
آقای سرکوهی گرامی،
من نه پایور آن رژیم بودم و نه اکنون بدنبال بازگرداندن آن هستم. پس بیش از چهارپنجم پرسشهای شما پیوندی با من و اندیشه‌های من ندارند، بروید و از خود انها بپرسید. همچنین نمی‌دانم شما از کجای نوشته من “جوش‌آوردگی” دیدید و از کجا دانستید که من “عصبی” هستم. ولی این را می دانم که انسانهای ایدئولوژیکی مانند شما هرگز توان دیدن، چه رسد به پذیرفتن بوده‌های تاریخی را جز از پشت نگاه آرمان‌زده خود ندارند. من که بارها گفته‌ام رژیمی با ویژگیهای رژیم شاه نمی‌توانست برای همیشه برجای بماند، دیگر در پی گرفتن کدام “اعتراف” از من هستید، رفیق!؟ پرسشی که شما و دیگر دلباختگان انقلابب شکوهمند نه چندان زیرکانه از پاسخش می‌گریزید، این است که مگر می‌شود از دل انقلابی که همه کنشگرانش دیکتاتور، آزادی‌ستیز و خودمحوربین بودند، چیزی بجز جمهوری اسلامی بیرون بیاید؟ رفیق نازنین! توده‌ایها یکشبه عاشق و دلخسته شیخ صادق خلخالی نشدند، همانگونه که فدائیان اکثریت یک شبه به گرداب همکاری با نیروهای سرکوبگر این رژیم نپرداختند. همه نیروهای سراسری که در آن انقلاب ننگین نقش‌آفرینی کردند، همگوهر و همسرشت خمینی بودند، یا چون مجاهدین رهبر خاص الخاص خود را پروراندند، یا چون اقلیت بروی رفیقان خود آتش گشودند، زیرا همه قدرت را برای خود می خواستند، و یا چون حزب توده و اکثریت در آغوش نه چندان نرم خمینی خزیدند!
شما بفرمائید چه پیوندی هست میان لودادن دگراندیشان در سال ۶۰ به نیروهای امنیتی اسلامگرا، آنهم بدست کمونیستهای دین ستیز، با رخدادهای سال ۵۶؟
هیچ کس از کسانی که در نکوهش رفتار انقلابیون ۵۷ می نویسند، شرمگین از “انقلاب” نیستند. من و همه کسانی که مانند من می اندیشند، شرمگین از این هستیم که چرا جاروکش واپسمانده‌ترین نیروی تاریخی و اجتماعی شدیم و هیولایی بنام خمینی را بر سرزمین خود فرمانروا کردیم. شما و دیگر دلباختگان انقلاب شکوهمند ولی از اینکه شاه را برانداختید و جمهوری اسلامی را بر سر کار آوردید، هنوز که هنوز است بر خود می بالید! اینجاست که باید گفت «شرم هنوز هم یک ویژگی انقلابی است»
۶۱۵۰۱ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۲       

     از : masoud memar

عنوان : آقای مزدک بامدادان
شما نوشتید : « آیا این “مردم” در یک روز زیبای پائیزی ناگهان از خود پرسیدند: «برویم سینما، یا برویم انقلاب کنیم؟» می‌دانیم که چنین نیست. »
روند تاریخی که کسب تجارب و دگر اندیشی و درک شناخت از خود و پیرامون خود را نیز بهمراه دارد را مانند گفته خود شما انتخاب نمیکنند بلکه در پروسه تاریخی کسب میکنند. کسب این تجارب تلخ و فهم دموکراسی نتیجه شکستن سد حکومت استبدادی شاه بود . اگر هم همه براندازان مستبد بودند و عقب مانده اما استقلال خود را جانشین حکومتی مستبد و وابسته کردند که شاه رفتن و ماندن خود را با سفارت آمریکا تعیین تکلیف میکرد. بله بخش بزرگی از مخالفان حکومت با تعریف امروزی آزادی مشکل اساسی داشتند و شعار استقلال و آزادی به یک معنی بود یعنی آزادی از بند استبداد پهلوی و کسب استقلال خویش. نه تعاریف آکادمیک امروزی از استقلال و آزادی. شاید این پروسه و روند تاریخی مسیر دیگری غیر از انقلاب ۵۷ را میتوانست طی کند اما تمامی فاکتها اثبات میکند که این روند دیگرگونه را شاه میتوانست ممکن کند نه احزاب و سازمانهای در زندان و زیر شکنجه و مخفی و در تبعید. شاه میتوانست به جای اعلام کشور تکحزبی حداقل احزاب غیر برانداز را برسمیت بشناسد تا بتوانند در انتخابات مجلس شرکت کنند اعلام مشروطه ( شاه سلطنت میکند نه حکومت ) هم پیشکش دربارش ٫ این حداقل را هم نتوانست و روند تاریخی نه با انتخاب فرد بین سینما و انقلاب بلکه تنها مسیر طبیعی را طی کرد. حال بگوئید شاه با آزاد گشتن دختر و پسر و اتاق خواب کسی کاری نداشت بله نداشت و حکومت اسلامی دارد ٫ وضعیت اقتصادی بهتربود بله بهتر بود آنموقع فقط چند خانواده غارت میکرد الان به برکت استقلال ٫ هزاران فامیل غارت میکنند و برای مردم چیزی ته کاسه نمیماند.
حال این وضعیت نابسامان را میخواهید گردن انقلاب بگذارید. آزادید اما ما آذری ضرب المثلی داریم : ( حنا را بعد از عروسی به ک.. میمالند) این حنا باید قبل از اسقاط دولت مصدق نه قبل از اسقاط دولت امینی نه قبل از تشکیل سازمانهای مسلح نه حداقل زمان تشکیل حزب رستاخیز مالیده میشد تا روند دیگری را تجربه میکردیم.
۶۱۴۹۹ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۲       

     از : هرمز سواد کوهی

عنوان : پاسخ دیگری به مزدک بامدادان
تاریخ تکرار فصول نیست ، توالی چشم اندازهای بی برگشت است.
با سلام مجدد ، یاد آوری می کنم که بحث اصلی در بارهء چپ شرمگین از انقلاب است . قبلا نیز شما از این دست نوشته ها جوش آوردید. البته شما آزادید هر جور میخواهید فکر کنید وبنویسید و حق ما نیز محفوظ است.
بحث ما این است که تاریخ را نباید عوض کرد. خوب و بد حکومت گذشته و نیروهای مخالف واقعیت هائی است که نمی توان با چرخش قلم حذف نمود یا اضافه کرد در بارهء خوب و بد آنها نیز بدیهی است که بستگی به منافع و جان بینی رقبا دارد.
دوست گرامی شما بهیچ کدام از سئولات نگارنده جواب ندادی .
آیا از اعتراف به نقش استعمار انگلیس ، آمریکا و شرکاء آنها در امور ایران می ترسی؟
آیا نمی دانی که ما بزرگترین سازمان سیاسی چپ در ۱۴ اسفند ۵۷ بر مزار شادروان دکتر مصدق حضور داشتیم که با نگاه باند خمینی و دولت موقت بازرگان متفاوت بود؟
آیا فراموش کردی که در رفراندوم جمهوری اسلامی آری یا نه شرکت نکردیم و خمینی و اعوان انصارش را به چالش کشیدم ؟
آیا در بارهء اعمال چماقداران با دهان کف کرده در سراسر ایران ندیدی ، نخواندی یا نشنیدی که علیه ما عربده می کشیدند” چریک آمریکائی اعدام باید گردد” ، “کسی که رای نداده حق نظر نداره ” و.. و..و. آیا مصاحبه تلویزیونی اولین رئیس جمهور بنی صدر با رهبران فدائیان در رابطه با قتل توماج ـ مختوم ـ واحدی باپاسدار محسن رضائی را فراموش کردید؟
دوست گرامی صدها فاکت و سند و مدرک وجود دارد که نه تنها فدائیان بلکه نیروهای دیگری از جمله جبهه دموکراتیک مردم ایران تمام سیاست های ارتجاعی و ضد آزدایهای اساسی و حقوق بشری حکومت بعداز انقلاب را بشدت محکوم میکردند و تمام حملات چماقداران و باند های سیاه به اجتماعات جزیانات مختلف سیاسی ناشی از همین مبارزات بود.
خواهشمند است در بارهء مواضع ما تا ۱۳ آبان ۵۸ صادقانه و واقع گرایانه انتقاد کنید.
کسی ادعا نکرده که بی عیب بوده ، لطفا مشخص کنید که مشکل شما چیست. شعار ندهید.
چون طبق معمول ،گریزی هم به حرکت سیاهکل و مراسم یادبود آن نمودی
برای این قسمت از پاسخ خود نیز ، نظر جنابعالی را به نوشته ء آقای محمد ارسی که پیشینه ء فدائی ندارد. ولی بمناسبت چهل و سومین سال جنبش قدائی همزمان با تبلیغات دشمنانه ء “فرهنگ کاران امنیتی” نوشته ، جلب می کنم ، تعجب کردم که برای ایشان کامنتی ننوشتی :
چند نکته درباره‌ حرکتِ سیاهکل و جنبش فدایی
محمد ارسی
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/۴۹۷۶۱/

اما جناب مزدک بامدادان ، شما ، مثل تمام کنشگران سیاسی و حقوق بشری و تحلیل گران سیاسی و مورخین و منقدین حق دارید در بارهء مواضع سازمان چریکهای قدائی خلق ایران بعداز ۱۳ آبان ۵۸ و اشغال سفارت آمریکا و تبعات آن ، انشعابات و عملکرد جریانات مختلف فدائی و تناقضات آن بنویسی.
فراموش نکن که انقلاب فرهنگی نیز وجود داشت. اصلا نطرت در مورد عفریت جنگ تحمیلی چیست که در ۳۱ شهریور ۵۹ شروع شد ؟ باید همان طور شاخ به شاخ با حکومت می جنگیدیم؟ از انفجار و ترور در مراسم اول ماه مه ۱۱ اردهشت ۱۳۶۰ بنویس ، نباید مراسمی برگزار کنیم؟ در اروپا و آلمان همه ساله برگزار نمی کنند؟
و از جمله سیاست یک جانبه اتحاد و انتقاد سازمان اکثریت با رژیم ؛ تحت برنامه “شکوفائی جمهوری اسلامی ” و هر چه دیگر که بنظرت میرسد و میخواهی بگوئی .
همینطور موضع سایر جریانات سیاسی و نقش مردم در تمام این تلاطم های اجتماعی همراه با کودتا ، جنگ ، بر اندازی ترور و.اعدام و شکنجه و..

خواهشمند است مسائل را عمدا در هم و بر هم نفرمائید در بارهء کودتا ۲۸ مرداد ، واقعه ۱۵ خرداد ، وقایع قبل از انقلاب و تمام جریانهای مبارز و جنبش دانشجوئی ، بحران ۵۷ مستند بنویسید. فراموش نکنید یک عمو سامی بخصوص از زمان “مرحوم” مجله توفیق ، معرف حضور تمام ایرانیان بود مردم در باره قرار داد کنسرسیوم و قانون کاپیتولاسون و جدائی بحرین زیاد میدانستند. رادیو تلویزیون صدای آمریکا در ایران برای اخبار دست اول بدون دخالت “سانسور” رژیم در اختیار و در دسترس بود . البته این رسانه ها برای هزاران مستشار نطامی و امنیتی آمریکا و خارجی بود . ایرانیان هم استفاده میکردند . لطفا احساساتی نشوید از حوادث خوب و بد رژیم گذشته بنویسد که هیچکس نمی تواند آنها را از تاریخ حذف کند و بجای آن درد و دل های خصوصی خود را بگوید .مانند آنها ئیکه در نوک هرم و هیرارشی حکومت پیش بودند و کشور را به بحران سال ۵۶ رساندند. کتابهای نویسندگان مستقل را بخوانید. ما را محاکمه نکنید.

شکست و پیامدهای حکومت از دولت موقت بازرگان تا امروز موجب یهم ریختن شیرازهء امور گردیده است . خسارات فراوان جانی و مالی برای میلیونها ایرانی که در ساختن ایران در حال توسعه تا سال ۵۶ نقش تعیین کنند داشتند. حکومت گذشته تمامیت خواه بود این حکومت از آن تمامیت خواه تر است و مذهبی!!! سرنوشتی جز حکومت قبل ندارد.

آقای مزدک بامدادان ، سازندگان اصلی ایرانی یعنی تکنوکرات ها و فرهنگ سازان که در تمام مراکز تولیدی ، صنعتی ، دانشگاهی و آموزش خدمت میکردند و شاید بازنشسته شده باشند بیش از همه در جریان ندانم کاریهای حکومت مطلقه پادشاهی و حزب رستاخیز و شبکه امنیتی آن بودند. بجای همذات پنداری با مسئولین و مسبیین فروپاشی حکومت گذشته و ندانم کاریهای آنها که امروز اشک تمساح می ریزند، به ایرانیان شریف گوش کنید که هنوز نمی دانند در سال ۵۶ چه بر سر حکومت شاهنشاهی که بسمت “دروازه های تمدن بزرگ” در حرکت وبد . در رعد وبرق و طوفان “غیر منتظره” جزیره آرامش بحرانی شد. مردم نمی دانستند که شاه بیمار یا مردنی بود. آنها ” از ما بهتران” که میدانستند ، باید بنا بر نص صریح قانون اساسی، که همان رژیم پیش بینی کرده بود و با ماده ء واحده ای در دهه ۴۰ تصویب : “در صورت وقوع حادثه غیر مترقبه برای اعلیحضرت ؛ شهبانو بعنوان نایب السلطنه مسئولیت میگیرد تا ولیعهد به سن قانونی برسد. ” نقل به مضمون
چنین نمی خواستند و سرنوشت کشور را وجه المصاله منافع خود قرار دادند.
آنها چرا بجای تدبیر با آرامش و خرد، برای جانشین شاهی که همه کاره بود به نایب السطنه ء قانونی اکتفا نکردند؟ آیا آنها می ترسیدند که با خلا ء شاه ، نایب السطلنه کاری از پیش نمی برد؟
در این باره هیچ یک از پایوران حکومت گذشته حاضر نیست اظهار نظر کند.باز هم از شما میخواهم عصبی نشوید حواس خود را بر سال ۵۶ متمرکز کنید و نوشته های شادروان دکتر فریدون هویدا نمایندهء دائمی حکومت شاهنشاهی در سازمان ملل متحد ـ یونسکو را مطالعه کنید که چه برنامه هائی بعداز ۱۳۵۵ قرار بود دنبال و اجرا شود که هرگز صحبت نشد.
۶۱۴۹۷ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣۹۲       

     از : مزدک بامدادان

عنوان : پاسخی بر پیامی
آقای سوادکوهی گرامی،
من در دهها نوشته خود به سرشت کودکامگی، سرکوب و نابرابری در رژیم پهلوی پرداخته‌ام و اگر خواننده که شما باشید نگاه سیاه و سپیدش را بکنار بگذارد، بی‌گمان یافتن این فرازهایی برایش دشوار نخواهد بود. برای نمونه من نوشته‌ام:
«واپسین شاه ایران یک فرمانروای بیگانه از مردم خویش، خودکامه و خود بزرگ‌بین بود، که در زندانهایش دگراندیشان را شکنجه و اعدام می‌کردند و روزنامه‌ها بدستور او سانسور می‌شدند و هیچ حزب یا سازمان آزاداندیشی که بتواند اندیشه سیاسی را در ایران به جنبش در آورد، از سوی او برتافته نمی‌شد»
همین ویژگیها بسنده‌اند، که رژیمی دیگر نتواند بر سر پای خود بایستد. سخن من ولی چیز دیگری است. من برآنم که براندازان رژیم پهلوی همان ویژگیهای بالا را – ای بسا بیشتر – در خود داشتند و هیچکدام، آری هیچکدام از آنان پروای “آزادی” را نداشت. شیفتگان انقلاب بهمن همیشه از مردم سخن می‌گویند و پشت آنان سنگر می‌گیرند. ولی با خود روراست باشیم؛ آیا این “مردم” در یک روز زیبای پائیزی ناگهان از خود پرسیدند: «برویم سینما، یا برویم انقلاب کنیم؟» می‌دانیم که چنین نیست. “مردم” یک توده سازمان‌نایافته است. این پیشگامان‌اند که این توده را سامان می‌دهند و رهبری می‌کنند، پس بگذارید ببینیم “پیشگامان” این مردم چه کسانی بودند:
پیروان خمینی
جبهه ملی
نهضت آزادی
شریعتی و حلقه پیرامون او
حزب توده
مجاهدین خلق
فدائیان خلق
کنفدراسیون دانشجویان

شما، آقای تابان و همه آن دیگرانی که می‌گویند انقلاب برای برانداختن دیکتاتوری و رسیدن به آزادی بود، باید نشان دهید که این “پیشگامان” خود چه اندازه به “آزادی” پایبند، و از دیکتاتوری بدور بودند. جبهه ملی و نهضت آزادی تا اندازه‌ای دموکرات بودند، ولی درست همین دو نیرو در گروه براندازان نبودند و تنها خواهان بازگشت به ارزشهای مشروطه می‌بودند (شاه سلطنت کند، نه حکومت). دیگر براندازان، از خمینی گرفته تا مجاهدین، و از حزب توده گرفته تا فدائیان، یا بدنبال حکومت عدل علی بودند و یا خواهان دیکتاتوری پرولتاریا. این پیشگامان همه و همه انسانهای دیکتاتوری بودند که تنها می‌خواستند دیکتاتوری خود را جایگزین دیکتاتوری شاه کنند، و درست از همین رو بود که در همکاری با خمینی سر از پا نشناختند و از آنجایی که سرشتی یگانه و همانند داشتند، دست در دست هم کمر به نابودی همه دستآوردهای جامعه ایران از مشروطه تا به آنروز بستند.
دوست گرامی! “مردم” و پیشگامان آنان حق دارند که بر بهترین رژیم جهان هم بشورند و آنرا سرنگون کنند، ولی تنها تا جایی که آماجشان چیزی بهتر از آن باشد. نه مردم و نه پیشگامانشان ولی هرگز حق ندارند دستآوردهای درست جامعه خود را نابود کنند و یک دیکتاتوری مدرن و گیتیگرا را با یک دیکتاتوری افسارگسیخته و واپسگرای دینی تاخت بزنند.
پرسش این نیست که چرا انقلاب کردیم، پرسش این است که چرا جمهوری اسلامی را بر سر کار آوردیم!
شما و آقای تابان می‌گویید گناه از ما نبود، خمینی ما را گول زد و انقلابمان را دزدید، و گناه گول خوردنمان هم بگردن شاه بود که هیچ نیروی دیگری را بجای نگذاشته بود. من ولی می‌گویم گناه از من بود که تنها در پی فرهنگ عاشورائی و شهادت‌خواهی و تنها از آنرو که می‌خواستم کینخواه خون سیاهکل و ۲۸ مرداد و چهام خرداد و پانزدهم خرداد باشم، خمینی را بر دوش خود نشاندم و چهره‌اش را در ماه دیدم و منی که کمونیست بودم، در دادگاه سخنم را با “اناالحیاه عقیده والجهاد” آغاز کردم و علی را مولای خود خواندم. گناه از من شاعر مارکسیست بود که کارم از سرودن چکامه جاودانی “آرش کمانگیر”، به سرودن ترانه “والا پیامدار، محمد!” رسید. گیرم که همه اینها هم گناه شاه بود و او ما را چنان در ناآگاهی فروبرده بود که گول خمینی را خوردیم، ولی آیا در فردای سرنگونی او هم گناه از او بود که می‌گفتیم: «سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید»؟ آیا گناه از شاه بود که حزب طراز نوین طبقه کارگر صادق خلخالی را کاندید نمایندگی مجلس کرد؟ ایا همکاری با خمینی و لاجوردی و گیلانی در سرکوب دگراندیشان هم گناه شاه بود؟
نه گرامی! ما بدنبال خمینی براه افتادیم، زیرا اگرچه او ریش داشت و ما سبیل، او عبا می‌پوشید و ما پیراهن چینی و کاپشن امریکایی، در ژرفای درونمان با هم همسرشت و هم‌گوهر بودیم. برای همین هم بود که بزرگترین سازمان چپ خاورمیانه را در پای او قربانی کردیم. ما هم به اندازه او دیکتاتور و سرکوبگر بودیم، ما هم اگر رفیق سازمانی‌مان عاشق رفیق دیگری می‌شد، او را به بیابان می‌بردیم و می‌کشتیمش، ما همه تا اندازه ای خمینی بودیم و اینجاست که به جان سخن من می‌رسیم: «از آن انقلاب با آن کنشگران و پیشگامان چیزی بجز جمهوری ننگین اسلامی نباید بیرون می‌آمد، سخن از دزدیده شدن انقلاب یک فریب کودکانه برای خواب کردن خویش است»
رژیمی که شاه نماینده آن بود، باید دیگرگون (یا با انقلاب و یا با رفرم) می‌شد، در این نکته با شما همسخنم، ولی جایگزین این رژیم نباید جمهوری اسلامی می‌شد، اگر شده است، گناه از ماست. اینکه شاه همه گرایشها را از میان برد و همه صداها را خفه کرده بود، سخن تازه‌ای نیست و ویژه ایران هم نیست. مگر شما دیکتاتوری را می‌شناسید که صداها را خفه نکند و به مردم آزادی بدهد. مگر “پارک چونک هی” دیکتاتور کره جنوبی نهادی با بودجه‌ای سرشار براه‌انداخته بود که برایش یک اپوزیسیون شیک و مدرن بسازند؟ کدام دیکتاتور را می‌شناسید که به جامعه آزادی بدهد، که شاه دومیش باشد؟ چرا دیگران به جمهوری اسلامی دچار نشدند؟ آیا دیکتاتوری شاه از خونتاهای امریکای لاتین هم سرکوبگرتر بود؟
بگذارید به خود بیائیم و آگاهانه از خود بپرسیم چرا چنین شد. دلباختگان و شیفتگان انقلاب بهمن که هنوز هم ماجراجوئی سیاهکل را “حماسه” و کشتن سرباز وظیفه نگهبان بانک را “مبارزه در راه خلق” می‌دانند، برای آنکه دستان خود را در بیگناهی بشویند، اگر دستشان برسد گناه همه بدبختیهای انسانها در همه جای جهان، از برده‌داری و کشتار سرخپوستان در امریکا تا جنگ بالکان را هم به گردن محمدرضاشاه می‌اندازند. ولی نسل امروز دیگر به سادگی ما فریب نمی‌خورد و هر روز بر شمار کسانی که بزرگترین بی‌خردی تاریخ ایران را به چالش می‌گیرند، افزوده خواهد شد. بدون برخورد بی‌گذشت با گذشته، از ساختن آینده‌ای بهتر ناتوان خواهیم ماند. بخوانید هما ناطق از کنشگران همان شبهای اسطوره‌ای “انستیتو گوته” چه می‌نویسد:
«پرونده بنده چه بسا نابخشودنی‌تر از دیگران باشد. چرا که در انقلاب، هم مدرس بودم و هم محقق! بدا که شور چنان ورم داشت که اندوخته‌ها و دانسته‌ها را به زباله‌دانی ریختم و در همرنگی با جهل جماعت به خیابانها سرازیر شدم. ادیبانه‌تر بگویم: گُه زدم!»
باور کنید، هرکس که انگشت سرزنش را بروی دلباختگان انقلاب شکوهمند نشانه می رود، “سلطنت‌طلب” نیست! بجز سیاه و سپید، رنگهای دیگری هم هستند که به جهان اندیشه زیبایی می بخشند.
شاد باشید
۶۱۴٨۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : عیسی صفا

عنوان : معامله با شیطان
آقای تابان برخلاف نظرشما که در نقد ملک محمدی روی گذشته و انقلاب بهمن متمرکز شده اید ، به نظرم هدف ایشان از پرداختن به گذشته ، هدفی در آینده است. آقای ملک محمدی از رهبران اتحاد جمهوریخواهان بود که مدتها گوش ما را با « انتخابات آزاد» کر کرده بودند. انتخاباتی که قرار بود با « نظارت بین المللی» باشد ، یعنی پای قدرت های بزرگ سرمایه داری را به میهن ما بکشاند. این شعار نارکا رآمد بودن خود را در کودتای انتخاباتی ۸۸ نشان داد.از طرف دیگر اتحاد جمهوریخواهان با یک نامه فرخ نگهدار دچار انشعاب شد ! که خود نشانگر بی برنامه گی این اتحاد از نظر سیاسی بود. در ادامه بخشی از رهبران اتحاد جمهوریخواهان در نشست هایی چون استکهلم و پراک وارد اتحاد با سلطنت طلبان شدند. یعنی به تنها شعار خود که جمهوری خواهی بود هم وفادار نماندندو شعارشان زنده باد سلطنت ، زنده باد جمهوری شد! آنچه که اکنون ملک محمدی می گوید توصیه ای است برای آینده. اگر سلطنت با کمک نیروهای خارجی احیا شد ، از نظر ایشان نیروهای دمکرات ، مترقی و انقلابی نباید مقاومتی بکنند و کت بسته تسلیم آن نیروها شوند. از ایشان باید به عنوان « چپ سابق» یاد کرد ، ولی ماجرا به اینجا خاتمه نمی یابد. مدل دمکراسی ایشان زیر علامت سوال است. هم در نقد گذشته و حکومت پهلوی و هم در آینده.
۶۱۴٨٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : کیا

عنوان : جمشید جان حق داری “کامنت برای کامنت”!
اینجا همه کامنت برای کامنت مینویسند.

سنگ مفت است ولی‌ گنجشگ نه‌.

سنگ ابزار است و گنجشگ تولید اگر سنگ به هدف بخورد!



در ضمن اگر توی اعصاب میرم می‌تونم کامنت نویسی را تعطیل کنم فقط عنوان کن!
۶۱۴۷۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : جمشید برومند

عنوان : کیا : سنگ مفت ، گنجشک مفت
کیا در زیر نوشته آقای مرتضی ملک محمدی در کامنت اول خود نوشت:
“اتحاد همه نیروهای ضّد دیکتاتوری لازم است تا از این منجلاب بیرون بیاییم.”
در کامنت دوم وکیل تسخیری اقای ملک محمدی شد :
” رفیقی قلم در دست گرفته و آنچه را باور دارد بر کاغذ آورده است ،درست یا نه درست ،شجاعت می‌خواهد و من به این شجاعت احترام می‌گذارم.”

حالا هم جّو زده شد و با یک “فرمان ” استراتژی و تاکتیک براندازی را ارائه می کند:
“براندازی در پروسه خویش استوار است و جنبش سبز پرچم در آن میباشد .
راهش هم تقریبا مشخص است : رفراندم! “

به این میگویند “کامنت برای کامنت” مهم نیست اصل موضوع چی باشه ! جانمی جان !
۶۱۴۷٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : حق

عنوان : سئوال از اقای تابان و همفکرانش
ایا ما در آنزمان می دانستیم که شاه راه را دارد برای امدن خمینی و حکومت فاشیست مذهبیش هموار می کند یا نه؟ اگر جوابتان نه است، بفرمایید که این چه اپوزیسیونی بود که این توطئه شاه را نفهمید تا بجای اینکه رو دست بخورد رو دست بزند؟ چون این توطئه ای می بود که عاقبت اسفناکش برای جریانات کمونیستی و مارکسیست اسلامیهای مجاهدین خلق غیرقابل قیاس با آنچه بود که شاه با امثال بیژن جزنی کرد؟ کدام اپوزیسیونی که تسلیم چنین توطئه ای می شود تا وضع بطور نجومی بدتر شود؟؟؟ بعد هم کل تقصیر را بگردن توطئه شاه و دروغگویی و خدعه خمینی بیاندازد و ادعا کند انقلاب شکوهمندش دزدیده شده است؟؟؟ سیاست یعنی دروغ و توطئه و منافع ملی با ظاهری اخلاقی در جاهایی. سیاستورز با این واقعیتها اشناست. ناشی وقتی وارد بازی سیاست شود چیزی بهتر از اپوزیسیون شاه در نمی آید و مدینه فاضله ای بجز جهنم ج.ا نمی تواند بیافریند. اپوزیسیون شاه فکر می کرد عقل کل است و در همین توهم خواست بماند و ارتباطی با سانسور شاه نداشت چون نه تز دکترای دکتر مصدق را خوانده و فهمیده بود و نه تز دکتراهای شاپور بختیار و فریدون فرخزاد و تز بنی صدر و اقتصاد توحیدی اش را و نه توضیح المسائل و چرندیات خمینی را. چنین اپوزیسیون نسیب هیچ ملتی مباد!

ایا ما می دانستیم یا نمی دانستیم که جمهوری و حکومت اسلامی یعنی چه و در کجای دنیا پیاده شده و از بوته ازمایش موفق از اب در آمده که با ملاها همراه شدیم؟ شاه ما را مجبور کرد برویم دنبال اخوندها یا انتخاب خودمان بود که بین شاه و خمینی ما خمینی جلاد را انتخاب کنیم؟ انتخاب ما خمینی بود و این انتخاب ما با خود مسئولیت می اورد. بنابراین خواسته یا ناخواسته و چه اعتراف کنیم و چه نکنیم ما مسئول هستیم و فرار از زیر بار آن غیرممکنست. من به سهم خودم مسئولیتم را سالها پیش پذیرفتم با اینکه عددی نبودم ولی شماها ۳۵ سالست که این مسئولیت خود را نپذیرفته اید و بجایش شاه را مسئول معرفی می کنید درصورتیکه هر کسی مسئول رفتار خویش است و باید شجاعت قبول مسئولیتش را داشته باشد وگرنه به پیش نمی رود. بگذریم از کسانیکه نفع خود را در پیش رفتن و عبور از گذشته شان ارزیابی نمی کنند و همچنان مرغشان یک پا بیشتر ندارد.

ایا ما مخالفان شاه رفتیم تحقیق کنیم که نمونه نظام و حکومت دینی و مذهبی در دنیا هست یا نیست قبل از اینکه در ایران ازمایشش کنیم؟ اگر جواب نه است، آنوقت باید بنازیم به سطح بلوغ و کیفیت اپوزیسیون شاه انهمه دانشجو و دانش آموخته کنفدراسیونی برونمرزی و جبهه ملی! عجب اپوزیسیونی، این اپوزیسیون بود! معلوم است که نتیجه کار بهتر از ج.ا قرار نبود بشود! پس نمی دانستیم و چه اعتراف کنیم چه نکنیم ما اپوزیسیون بالغ و عاقل و دورنگری نبودیم و مسئولیم. نگویید دلیل ندانستن ما سانسور شاه بود چون خودتان بهتر از من می دانید که اینهمه کنفدراسیونیهای خارج کشوری و اینهمه دکتر و مهندس مثل بازرگان و ابراهیم یزدی و و و سالها در خارج درس خوانده بودند و دسترسی به همه اطلاعات سانسور شده شاه داشتند. اینها چرا نرفتند تحقیق کنند؟؟؟ اصلا بفکرشان رسیده بود که تحقیق کنند؟؟؟ آخر کدام ادم عاقل و بالغ و با کفایتی و تحصیلکرده ای و در جایی در دنیا همه نظامهای موجود دنیا را بدون هیچ مطالعه ای کنار می زند و نظام شتر گاو پلنگ تجربه نشده ای در دنیا را سوار مملکتش می کند اخر؟؟؟ یا نظام توتالیتر کمونیستی چین و روسیه را ارجح ارزیابی می کند به متعادل ترین دیکتاتوری که در ایران داشتیم؟؟؟ کره جنوبی هم دیکتاتوری بود ولی از نوع نظامیش. با اصلاحات دمکرات و ازاد شد و دختر همان دیکتاتور را چندی پیش در مقام ریاست جمهوری این کشور نشاند. انروزها کره جنوبی ارزوی ایران شدن داشت و امروز پنجمین قدرت اقتصادی جهانست. ما امروز باید خود را با کره شمالی مقایسه کنیم و بترسیم. اشکال بزرگ و اشکال اول از ما بود و اینرا نمی توان با این طرز تفکر که هر که در قدرت است همه مسئولیتها منجمله خطاهای ما را هم بگردن دارد ماستمالی کرد و اینطوری از مسئولیتهای خود فرار کرد.

در ضمن حتما مقاله آقای تابان “انتخاب سیاه” را دوباره می خوانم تا بفهمم مواضع شما در انجا چه بود و چرا؟
۶۱۴۷۷ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : کیا

عنوان : این تبلیغات نیست!
شاهنشاهی به زبال دان تاریخ فرستاده شده‌ است و ولایی سازی هم سرنوشت شاهنشاهی را سیر می‌کند.

براندازی در پروسه خویش استوار است و جنبش سبز پرچم در آن میباشد .

راهش هم تقریبا مشخص است : رفراندم!
۶۱۴۷۲ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : فیروز

عنوان : انقلاب به خاطر آزادی؟
آقای تابان، شما چگونه ادعا میکنید که جریاناتی امثال فداییان و حزب توده به خاطر آزادی انقلاب کردند؟ این جریانات کعبه آمالشان شوروی و یکسری کشورهای سوسیالیستی دیگر بود که در آنها هیچگونه آزادی وجود نداشت و مردم و فعالین سیاسی از همان آزادیهایی هم که در دوران شاه وجود داشت برخوردار نبودند. اینها رسما و علنا به دیکتاتوری اعتقاد داشتند، منتهی دیکتاتوری یک طبقه بر طبقات دیگر جامعه.
با این درک از آزادی و عدالت بود که این جریانات توانستند به سادگی به طرفداری از آخوندها و همکاری با رژیم اسلامی روی بیاورند و در نشریاتشان دستور قتل و سرکوب مخالفین رژیم را صادر کنند.
۶۱۴۶۷ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : احمد صلاحی

عنوان : پرسش و پاسخ م .زرگر
آقای تابان به زرگر میگوید:”من خودم را طرفدار براندازان جمهوری اسلامی نشان نداده ام. با خیلی از براندازان، آن ها که براندازی را از طریق جنگ و یا برای احیای سلطنت در ایران و یا نوع مجاهدینی اش می خواهند هم مخالف هستم. اما در عین حال مخالف کلیت این حکومت و برکناری آن و تشکیل یک حکومت دموکراتیک و انتخابی در کشور هستم.”

آقای م.زرگر میگوید:” آقای ف. تابان، معیار سنجش سیاسی افراد و جریانات نه حرفهای آنان که اعمال آنان است. شما در حرف ممکن است طرفدار براندازی باشید،……..

…شما چگونه طرفدار براندازی نظام جمهوری اسلامی هستید، در صورتی که از موسوی و کروبی و روحانی حمایت می کنید و به همه طرفداران براندازی اتهام می زنید که خواهان حمله نظامی به ایران هستند و از این قبیل حرفها که فقط برای از میدان به در کردن رقبای سیاسی گفته می شود……..

اولا جنابعالی کاری نداری که آقای تابان در این نوشته چه گفته و در پاسخ به کامنت قبلی شما چه نوشته . تلاش میکنی خیلی بازاری به بهانه ء این نوشته در پاسخ به اقای مرتضی ملک محمدی می باشد . علایق سیاسی خود را بدون هویت تیلیغ نمائی.

ثانیا شاید از بی خبری ، برای جریاناتی که بعداز حمله نظامی به لیبی، هوس های “انقلابی ” کردند . یا در خواست امنیت هوائی برای آسمان کردستان کردند و رسما تقاضای حمله نظامی به ایران کردند و در باره مزایای “کمک های بشر دوستانه ” ی نوشتند . دفاع می کنی و آقای تابان را برای از میدان به در کردن رقبای سیاسی متهم می کنی …. آیا این نوشته که در داخل و خارج از کشور با اعتراضات وسیع روبروشد را نخوانده اید؟
چرا با حملهء نظامی به رژیم ایران موافق هستم؟ – علی میرفطروس
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۴۱۵۵۲

در بارهء بقیه مواضع مشعشعانه “انقلابی ” نیز می توانید با جستجوی گوگول آگاه شوید. موفق باشید.
۶۱۴۶۲ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : خشایار رخُسانی

عنوان : الگوبرداری کره جنوبی از ایران
یاداشت پیشین را من کوتاه نوشتم، تا از پرداختن به «ریزگان (جزییات)» خودداری کردم ، زیرا میپنداشتم که این «ریزگان» برای سیاسی کارهای دهه پنجاه روشن است.
آقای تابان در پاسخ به من مینویسند: «کاش شاه یک نخود خرد داشت و از مقامات کره جنوبی می آموخت و کاری نمی کرد که کشور ما به دست آخوندها بیفتد و وضعیت ما به اینجا برسد.»
ولی راستی این است که اگر کره جنوبی امروز خودش را در جایگاهِ پنجمین کشور تُخشاکی (صنعتی) جهان بالا کشیده است، از اینروست که این کشور در سال ۵۷ مو به مو از سیاستِ اقتصادی ایران الگوبرداری کرد، به ویژه الگوبرداری از سیاست فن آوری مونتاژ ماشین ها و ابزارهای صنعتی در کشور ایران؛ به سُخن دیگر راز شکوفایی اقتصادی کره جنوبی، پیروی از همان سیاست اقتصادی بود که چپ های بُنیادگرای ایران و دوستان آقای تابان، شاه را به «گُناه» آن به «نوکری» برای «امپریالیسم» بدنام میکردند.
هرکس که با الفبای سیاست و همبودگاهشناسی آشنایی داشته باشد، خوب میداند که بدون پَشک میانه (طبقه متوسط) و کارگران توانمند نهادینه شُدن مردمسالاری در هیچ کشوری امکان پذیر نیست. به سخن دیگر پَشکِ میانه (طبقه متوسط) استوارترین دژ و نیرومندترین پَشتیبان مردمسالاری در هر کشوری است. سیاست شاه نیز در کُل فراهم آوردن چنین پَشکی (طبقه ای) بود، که تنها میتوانست از راه گُسترش فن آوری های نوین، تُخشاک (صنعت) و آسایش هَنجُمَنی (اجتمایی) و توانمندی های اقتصادی برای همه شهروندان پدید آید که چپ های بُنیادگرا و بُنیادگرایان دینی به او مُهلت ندادند
۶۱۴۵٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : احمد صبوری

عنوان : وقاحت سیاسی
دویست و خورده ای جوان زیر سی ساله در تلاش برای ساختن جامعه ای متعادلتر جان می بازند حالا حضرت آقا قلم بر می دارد و آنها را شریک دیکتاتور بزرگ در سرنگونی دیکتاتور می داند. آقا مسول کسی است که در حکومت بوده کسی است که قدرت داشته !! این را نمی فهمید؟. جوانی که یک اطاقک برای مخفی شدن از دست جنایتکاران ساواک نداشته مسول است یا آنکه ۱۰۰ ها میلیون سهم امام می گرفته؟ . جوانی مسول است که برای فعالیت در اطاق کوه و موسیقی سالهای نازنین جوانی اش را می بایست در زندان باشد یا رژیمی که برای کمونیست کشی احتیاج به فتوای آیت الله بروجردی و اصفهانی و شریعتمداری داشته؟
آن یکی حتی نمی فهمد که انقلاب از زاغه های جنوب تهران شروع شد. حضرات نمی فهمند که طبقه متوسط امروز ایران بارها بزرگتر از دوران پهلوی ها است. تعداد دانشجویان مهندسی در ایران در آستانه انقلاب کمتر از ۳۰۰۰ نفر است. آخرین شماره صادره نظام پزشکی در آستانه انقلاب ۹۰۰۰ است یعنی در در تمام دوران پهلوی این تعداد دکتر در ایران مجوز کار داشته . اینها وقتی در مورد دوران شاه می نویسند آدم شک می کند که راجع به سوئد می نویسند یا جامعه درب و داغان که شاهکار معماریش یک برج بد قواره در کنار فرودگاه بوده و شش دانشگاه در سایز دبیرستان های خارج و یک مشت بد بخت رعیت که شاه باید بجایشان فکر کندچنان. از آزادی زنان می گویند که انگار نه انگار که آن دایناسور دو زن طلاق داده به این جرم که پسر برایش نیاوردند این بابا با انقلاب در رفته اما برای پسرهایش دو برابر دختر هایش ارٍث گذارده. با هر کس و نیمکسی ور می رفته شهبانوی عقب مانده اش می گوید برای رفع خستگی بوده .
آقا انتظار داری که یک جوان آشنا با تحولات دنیا بنشیند که نخست وزیر کشورش نشیمن گاه اعلیحضرت را لیس بزند و وی منتظر شود شاید این جانور بیست سال دیگر بهش فرصت ابراز نظر دهد؟. می گوئی این جوان اگر به قدرت می رسید چه بدی ها که نمی کرد . خیر برو سری به آمریکای لاتین بزن این خبر ها هم نیست در نیکاراگوا و شیلی و برزیل و آرژانتین و پرو و السالوادار و اروگوئه چریکهای سابق حکومت می کنند هیچ کدام به وحشی گری نظام شاه و عقب ماندگی اش نیستند؟
اینها اینقدر پلیدند و دروغگو که ۹ زندانی را ربودند و تیر باران کردند می گویند می خواستند فرار کنند گستاخ ها حتی یکی از آنها زخمی نشد که زنده بماند و حقیقت بگوید؟ نا جوانمردها وقتی ۱۰۰ در صذ از آن طرف می میمرد باید سه تا از شماها چیزی اش شده باشد؟ آخه این ها در قرن بیست یکم چنین دروغهای سخیفی می گویند و خودشان را اپوزیسیون می دانند و می خواهند جوان فهمیده آرمانخواه برابری طلب آزاده ما در خیابان جاوید شاه و خدا شاه میهن و شاهنشه ما زنده بادا بگوید چنین نخواهد شد . عرض خود می بری و زحمت ما می داری
۶۱۴۵۶ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : masoud memar

عنوان : حضور آقای مزدک بامدادان
نوشته شما چه میخواهد بگوید ؟ آیا منظورتان اینست که استبداد در پوزسیون و اپوزسیون به یک گونه بود؟ من هم یقین دارم بود و هنوز هم وجود دارد . اما استبداد رضاشاه و پسرش که جزو الیت های جامعه نبودند ٫ اصولأ قادر به نهادینه کردن حداقل مدرنیته نیز نبودند بر خلاف دیکتاتوری آتاتورک که از الیت های جامعه بود . شاه وارداتی که میرپنج قزاق باشد و کمی خواندن و نوشتن بعد از تاجگذاری بیاموزد و پسرش بدون سواد اجتماعی و تاریخی و سیاسی تحمل دولتهای خودی از جمله دولت مصدق ٫ امینی را هم نداشته باشد دست به استبداد فردی بزند که حتی فاقد سواد اجتماعی یک دانشجوی سال اول دانشگاه باشد و با جشن دوهزار و پانصد ساله ادای شاه شاهنشاهان دربیاورد ٫ انتظار داشتید ایران امروز در ردیف انگلستان بود؟
جمهوری اسلامی بهترین زایش ممکن آن مملکتداری بی پایه و باحماقت بود
. حماقت فرد شاه در تاریخ ایران بینظیر بود. من یقین دارم همانطور که بعد از فرار خودش نیز گفت توطئه غرب بود اگر در چند روز قبل از ترک کشور که با سفارت آمریکا در تماس بود بجای چراغ قرمز ٫ چراغ سبزی از آورندگانش میگرفت دست به چنان حماقتی میزد که حمام خون در کشور درست میکرد شما کافیست یکبار مراسم خداحافظی را نگاه کنید و پتانسیل آنچه گفتم را در رفتار ایشان که مأیوس گشته ببینید. همین جامعه نیم بند اپوزسیونی و انتخابات تق و لق مدیون فروپاشی آن دستگاه مخوف حکومتی و شاه و فامیل حق بجانب بود که رضاشاه میرپنج را آوردند و موقعی که بردند ثرورتمندترین شخص ایران بود لابد مملکت ارث باباش
بود. حالا پسرش نیز با پول غارت شده مردم قیافه دموکرات میگیرد که شاید غرب مثل بابابزرگ و پدرش او را نیز بیاورند و تاجی سرش بگذارند. هم جهان عوض شده هم ایران هم جامعه .
۶۱۴۵۵ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۲       

     از : هوشنگ ح

عنوان : رژیم گذشته عامل سقوط خویش و به قدرت رسیدن حکومت اسلامی
فکرمیکنم ف-تابان روشن وواضح والبته بطورمختصرعلت وریشه های قیام مردم، رفتن رژیم قبلی وروی کارامدن حکومت اسلامی را توضیح دادند. یک رژیمی بدست مردم ساقط شد، واین هم واضح است که مردم انرا به خاطرتفریح ویا ازروی هوس ساقط نکردند. حالا همه میتوانند برایش علت ویا علت هایی ردیف کنند، فشاراقتصادی، نبود ازادی،….
حکومت فعلی هم ازهوانیفتاد، بلکه ازدامن همان رژیم گذشته سربرون اورد، ودراینباره‌ تابان هم مختصرا توضیح دادند که چرا رژیم قبلی بانی وعلت بقدرت رسیدن حکومت اسلامی میباشد.
بهرصورت بایداقرارکرد که رژیم گذشته خودهم عامل سقوط خویش وهم بانی به قدرت رسیدن حکومت اسلامی است باهمه خوبی ها(اگرخوبی داشته باشد) وبدی هایش.
۶۱۴۵٣ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : م. زرگر

عنوان : معیار عمل است نه حرف
آقای ف. تابان، معیار سنجش سیاسی افراد و جریانات نه حرفهای آنان که اعمال آنان است. شما در حرف ممکن است طرفدار براندازی باشید، ولی در عمل چند سالی ست خط اصلاح طلبی را دنبال می کنید. افرادی چون شما را می توان اصلاح طلبان شرمگین نامید. سازمانی که شما از کادرهای بالای آن بودید، خود را کمونیست، مخالف مذهب و طرفدار برپایی سریع السیر سوسیالیسم در ایران می دانست، ولی این سازمان علیرغم همه این ادعاها به طرفداری از یک حکومت اسلامی به رهبری آخوندها روی آورد و با آن همکاری هم می کرد. در عمل این سازمان در جبهه جمهوری اسلامی قرار گرفته بود، هر چند که از کمونیسم و سوسیالیسم هم حرف می زد.

شما چگونه طرفدار براندازی نظام جمهوری اسلامی هستید، در صورتی که از موسوی و کروبی و روحانی حمایت می کنید و به همه طرفداران براندازی اتهام می زنید که خواهان حمله نظامی به ایران هستند و از این قبیل حرفها که فقط برای از میدان به در کردن رقبای سیاسی گفته می شود. آیا شما فکر می کنید که با به قدرت رسیدن کاندیداهایی که از صافی شورای نگهبان رد شده اند، می توان این نظام را سرنگون کرد؟ شما حتی از به کارگیری واژه سرنگونی هم ابا دارید! سیاست عملی شما هیچ فرقی با سیاست اصلاح طلبان ندارد. شما هر چند شاید خجالت بکشید بگویید که اصلاح طلب هستید، ولی در عمل به تغییرات در نظام جمهوری اسلامی از طریق گامهای کوچک و از طریق موسوی ها و کروبی هایی که خمینی را سرمشق خود می دانند، دل بسته اید. این گامها به نظر شما بسیار بزرگ و انقلابی به نظر میرسند، و همین یعنی که عملا شما در طیف اصلاح طلبان قرار گرفته اید.
۶۱۴۵۱ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : هرمز سواد کوهی

عنوان : بار هم مزدک بامدادان
آقای مزدک بامدادان که مدتها است علیه شرکت کنندگان برای تحقق انقلاب ۵۷ می نویسد . کار یهم به علل وقوع انقلاب ندارد. اما ، خیلی ناشیانه از یک موضوع مهم و اصلی فرار می کند.
ایشان که فقط علیه مخالفان خکومت گذشته می تازد. هنوز تا به امروز نگفته است که حکومت شاه بعنوان مسئول اصلی کشور بعداز ۲۸ مرداد۳۲، خصوصا در سال ۵۶ و ۵۷ چه اشتباهاتی کرد که باعث جری شدن بیشتر مردم و مخالفان او گردید؟
حکومت چه کارهائی باید میکرد تا مردم با آن کنار بیایند؟
و چه کار هائی نباید نمیکرد که مردم از آن منزجر تر نشوند؟

اگر مزدک بامدادان که دست بقلم خوبی دارد به این اشکال تا کنونی خود جواب ندهد فقط نشان از روش کسانی دارد که مطالعه ء پروسه تغییرات اجتماعی را خیلی سطحی و ظاهری سر هم می کنند و دینامیزم و محرکه تغییرات را یا نمی فهمند یا باور ندارند . عوامل و فاکتورهای اصلی که نقش تعیین کننده در تغییرات داشته را سهوا یا عمدا کنار میگذارند.
ـ مزدک بامدادان تا بحال اصلا کاری نداشته که چرا حکومت انگلیس در ایران معاصر ریشه دوانده بود و تا سال ۳۲ در تمام امور سیاسی و اجتماعی ایران دخالت میکرد و در کودتای ۲۸ مرداد با ایالت متحده همدست بود . به این هم کار ندارد که بعداز ۲۸ مرداد حکومت ایالات متحده به کشور ایران مثل ایالت پنجاه و سوم خود به میهن ما نگاه میکرد. البته ایشان می داند که موضوع فقط علاقه به روابط اقتصادی ، صدور نفت و منابع طبیعی نبود… به این هم کاری ندارد که حکومت تمامیت خواه شاه چماقدارن ساواکی خود را حتی در خاک آلمان غربی علیه مخالفان خود پیاده میکرد به این هم کاری ندارد که در دنیای جنگ سرد حتی افغانستان نیز اشغال میشد که حکایت از موقعیت ژئوپولیتیک ما در همسایگی شوروی میکرد. به این هم کاری نداشت که ترکیه هم به ناتو پیوسته بود. به این هم کاری ندارد که در فاصله ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ چه اتفاقاتی در درون حکومت تمامیت خواه رستاخیزی افتاد که پبش از همه صدراعظم ۱۳ ساله آن کنار گذاشته شد ؟

آقای مزدک بامدادان اگر به اهمیت تاریخی سال ۵۶ و گسست حکومت توجه نکند هیچوقت این حرفهای تکراریش تمام نخواهد شد. واقعا سال ۵۶ مثل ۵۵ و ۵۴ نبود ، شاه تازه حزب رستاخیز را ساخته بود و در آمد های نفتی بی نظیر بود. چه اتفاقاتی افتاده بود که حکومت با عجله دست به کارهای اصلاحی زد ؟ فراموش نکنید که بیژن جزنی و یارانش در سال ۵۴ در تپه های اوین بخاک و خون کشیده شدند و در سال ۵۵ حمید اشرف و یارانش در خانه های تیمی پر پر شدند. حکومت فاتحانه در زندان و سراسر ایران خون میگرفت.
باید بخودتان پاسخ دهید چرا حکومت به همان روش ادامه نداد؟ برعکس شروع به اصلاحات نمود. این اصلاحات از کجا سرچشمه گرفت ؟ چرا در سال ۵۶ ؟

متاسفانه آقای مزدک بامدادان انتظار دارد : مردم و روشنفکران باید عریضه می نوشتند که شاه از “تقصیرات ” هویدا بگذرد. و دانشجویان در دانشگاه بنفع هویدا تظاهرات کنند و زندانیان سیاسی برای او اعتصاب غذا نمایند. البته فرض محال این کار را میکردند بازهم سرکوب میشدند. هیچ توضیحی برای ادامه آن حکومت تمامیت خواهد ندارد . البته وقایع بعداز انقلاب با او اجازه نمیدهد که واقع بینانه به علل سقوط بپردازد.

آقای مزدک بامدادان واقعا نمی تواند راه های عملی و ممکن برای جلوگیری از وقوع انقلاب پیشنهاد کند.چگونه یک حکومت با راهبردهای دقیق و جامع و کلان می تواند کشوری را با ثبات سیاسی و اقتصادی عجین کند که با بحران روبرو نشود.
باید دید چرا مردم در یک پروسه ۲۵ ساله اعتمادشان از حکومت سلب شده بود . چرا هیچ حزب و تشکیلاتی علنی و قانونی وجود نداشت؟ هر کس اگر می توانست بر جنازه حکومت لکدی میزد . آقای بامدادان باید کمی رک باشد .
باید بگوید: در سال ۵۶ کانون نویسندگان ۱۰ شب شعر خوانی را نباید بر گزار می کرد. مملکت احتیاج به بحث و گفتگوی ادبی و آزادی بیان نداشت.
باید بگوید : حکومت شاه نباید نامه ء احمدی رشیدی مطلق را منتشر میکرد تا هواداران خمینی را جریحه دار کند که بخیابانها بریزند.
باید بگوید : مصطفی خمینی و دکتر علی شریعتی نباید می مردند تا بخاطر آنها عزاداری شود.
باید بگوید : شاه نباید به ضیافت جیمی کارتر در کاخ سفید میرفت آن هم توطئه بود.
باید بگوید : تلویزیون ملی نباید تظاهرات دانشجویان ایرانی در مقابل کاخ سفید را نشان میداد که اشک اعلیحضرت را در آورده بودند.
البته آقای بامدادان می تواند در باره تمام سفارت های خارجی در تهران و تمام رسانه های خارجی فارسی زبان و کنفدراسیون جهانی دانشجویان و تمام سازمانهای سیاسی که مخفیانه اعلامیه صادر میکردند اعلام جرم کنند که هیچکس نبایدبرای سرنگونی رژیم تمامیت خواه فعالیت میکرد.
تمام این گروهها باعث شدند که نیروهای انتظامی را “تحریک” کنند تا دستشان با خون مردم”مرفه”که از “رفاه” خسته شده بودندخونین شود. وگرنه نه ۱۷ شهریور صورت میگرفت نه سینما رکس را آتش میزدند.

بار دیگر ؛ آقای مزدک بامدادان آیا بزعم شما که همیشه علیه مخالفان خکومت گذشته می تازید. ممکن است بفرمائید حکومت شاه در سال ۵۶ و ۵۷ چه اشتباهاتی کرد که باعث جری شدن مردم و مخالفان گردید حکومت چه کارهائی باید میکرد تا مردم با آن کنار بیایند؟ و چه کار هائی نمیکرد که مردم از آن منزجر تر نشوند؟
۶۱۴۴٨ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : علی تهرانی

عنوان : گفتگوی پایانی
جناب تابان, با تشکر از پاسخی که مرقوم فرمودید. برای ختم گفتگو خدمتتان عرض کنم که زندگی در زمان شاه نه تنها برای من بلکه برای شما و ۳۵ میلیون ایرانی دیگر هم نباید زیاد بد بوده باشد. آیا شما و میلیونها ایرانی دیگر که در خارج هستید در زمان شاه مجبور به ترک وطن شدید ؟

در زمان شاه آزادی سیاسی نبود ولی آزادی زندگی کردن که بود.

در این سن و سال شما وقتی همچنان صحبت از مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی می زنید آیا برنامه و یا طرح مدونی برای اداره مملکت بعد از سرنگونی آخوند ها دارید ؟ اگر دارید که خوشا بحالتان و به مبارزه ادامه دهید. ولی اگر برنامه ای ندارید آیا مطمئن هستید که جنگ داخلی در پیش نخواهد بود؟

آیا گروهی و یا فردی وجود دارد که حداقل ۵۰ درصد مردم قبولش داشته باشند و به حرفش گوش کنند تا بتواند جامعه را اداره کند ؟

در فردای سرنگونی چه گروه و یا نیروئ نظامی قادر به تامین امنیت و جلوگیری از آشوب و بلوا است ؟

آزادی و حکومت قانون زمانی در جامعه ای حاکم میشود که اکثریت مردم درک درستی از آن داشته باشند که معمولا از راه مبارزه بدست نمیاید و احتیاج به گذر زمان و رشد فرهنگی ، اجتماعی و آموزشی یک جامعه در طی چند نسل دارد. به نظر من در جامعه ایرانی این اتفاق در طی دو نسل آینده رخ خواهد داد مگر آنکه یک درگیری نظامی احمقانه با امریکا این روند را متوقف کند.

دوست عزیز، زیاد برای سرنگونی این رژیم عجله نکنید نیجه کار معلوم نیست چه از آب دارید!
۶۱۴۴۷ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : ف. تابان

عنوان : پاسخ به چند پرسش
ممنون از همه ی دوستان که نظرات خود را تا اینجا پای این مقاله گذاشته اند. برخی از این نظرات پاسخ به نظرات دیگر است و پرسشی از من در آن ها مطرح نشده است. برخی نظرات تبلیغی است و پاسخی نمی طلبد. من در زیر پاسخ کوتاهی به برخی از نظرات که در آن ها پرسش هایی از من طرح شده است می دهم.

در پاسخ به آقای م. زرگر
ظاهرا شما هم مثل برخی آیت اله های ما خود را در جایگاه تشخیص مسلمان بودن یا نبودن دیگران می دانید. ایا من باید در پیشگاه شما قسم بخورم و «اشهد» بگویم تا شما به من اجازه ی حضور در جبهه ی براندازان بدهید؟ نه، برادر گرامی، من خودم را طرفدار براندازان جمهوری اسلامی نشان نداده ام. با خیلی از براندازان، آن ها که براندازی را از طریق جنگ و یا برای احیای سلطنت در ایران و یا نوع مجاهدینی اش می خواهند هم مخالف هستم. اما در عین حال مخالف کلیت این حکومت و برکناری آن و تشکیل یک حکومت دموکراتیک و انتخابی در کشور هستم.

در پاسخ به آقای محمودی
طبیعتا من وکیل مدافع تمام انقلاب های قرن بیستم نیستم. اما مگر غیرانقلاب ها چه کردند؟ به دور و بر خودمان نگاه کنیم. این همه حکومت دیکتاتوری در سراسر جهان. آیا انقلاب ها باعث این ها هستند؟ اوضاع فعلی جهان نشان می دهد زور دموکراسی خواهان از هر نوعش، هنوز خیلی کم است.
یکی از بحث های من این است که گذشتگان را با چوب خط امروز ارزشگذاری و تنبیه نکنیم. اکثر انقلاب های قرن بیستم اساسا به خاطر برقراری دموکراسی صورت نمی گرفت یا دست کم هدف مقدمشان این نبود. بخش مهمی از آن ها انقلاب های رهایی بخش بودند و کشورها دنبال استقلال خود از استعمارگران بودند. یک دسته از انقلاب ها ناشی از جنگ ها بودند، یا در آن دنیایی دو قطبی درآمدن از این قطب و پیوستن به آن قطب. حتی در انقلاب ایران که جزو آخرین انقلاب های قرن بیستتم بود خواست استقلال جایگاهی کمتر از آزادی نداشت.
مفهوم و جایگاه امروز دموکراسی در دنیا با مفهوم و جایگاه قدیم و حتی قرن بیستمی آن، متفاوت است. انقلاب هم مثل هر موضوع دیگر اجتماعی تکامل و تحول می یابد، انقلاب هم به طور دائم از جنبه ی خشونت آمیزش کاسته شده تا امروز که ما به مفهوم انقلاب مسالمت آمیز رسیده ایم. هدف انقلاب ها هم متحول شده است. انقلاب های قرن بیست و یکم اکثرشان حول موضوع آزادی دارند می چرخند. نقش مردم هم متفاوت شده است. حضور اینترنت و وسایل ارتباط جمعی و شکل گیری جامعه ی مدنی، قدرت مانور و یکه تازی و عوامفریبی رهبران را دائما کمتر کرده است. امروز در کشور ما هم آزادی در راس همه ی خواست هاست. هر تحولی در کشور ما از این وضعیت متاثر خواهد شد. من فکر می کنم تنها ما معترضین نیستیم که در مورد سرنوشت نهایی مبارزه تصمیم می گیریم. هر تحولی قاعده ای دارد. مردم تا زمانی به درب بسته می کوبند، درب که باز نشد. از دیوار بالا خواهند رفت.

در پاسخ به آقای علی تهرانی.
شما زندگیتان در زمان شاه آن قدر ها هم بد نبوده است. بنابر این طبیعی است ناراضی و منتقد اصل انقلاب باشید. اما به جز این، درست می فرمایید. این حکومت از حکومت قبلی بدتر است. به همین دلیل این حکومت هم برپا نخواهد ماند حتی اگر حکومتی بدتر از آن سر گار بیاید. زندگی منطق خودش را داد. مردم تا جایی زیر بار زور می روند و بعد منفجر می شوند. بحث من با آقای ملک محمدی بر سر این بود این مردم چرا منفجر شدند و وقتی منفجر شدند آیا انقلاب اسلامی و ولایت فقیه و حکومت آخوندی می خواستند یا آزادی و عدالت از جمله اهداف بخش های بسیار وسیعی از شرکت کنندگان در انقلاب بهمن بود. من موافقم که این خواست ها به ثمر نرسید و به همین دلیل امروز هم مبارزه برای آن ادامه دارد.

در پاسخ به آقای خشایار رخسانی:
متاسفانه همچنان سرتان را کرده اید در برف و تبلیغ سلطنت می کنید. به شیوه ی خودتان پاسخ می دهم: کاش شاه یک نخود خرد داشت و از مقامات کره جنوبی می آموخت و کاری نمی کرد که کشور ما به دست آخوندها بیفتد و وضعیت ما به اینجا برسد.

در پاسخ به آقای مزدک بامدادان:
دنیا پیشرفت می کند و مفهوم فقر هم نسبی است. این که مردم ایران از چهارصد سال پیش بهتر زندگی می کردند دلیل بر این نمی شود که فقر و فاصله ی طبقاتی را تحمل کنند. کاش آقای بامدادان در آن سال ها سری به گودها و محله های حاشیه ای تهران زده بودند تا فقر را به چشم خود می دیدند. انقلاب ایران ترکیبی بود از خواست های مختلف اقشار مختلف. اقشار متوسط آزادی می خواستند، تهی دستان و فقرا عدالت و نان می خواستند. انتقاد من به آقای ملک محمدی اتفاقا همین است که همه ی خواست ها و نیروهای شرکت کننده در انقلاب را به نفع یک خواست و تفسیر از انقلاب حذف کرده است.
سوالات نه گانه ی ایشان ربطی به بحث من در این مقاله نداشته است. داستان گنه کرده در بلخ آهنگری… است. گیریم همه ی آن چه که آقای مزدک بامدادان نوشته اند درست و حتی ده برابر بیشتر از آن، فدائیان یک نیروی ارتجاعی تر از شاه بوده باشند. این که دلیل نمی شود مردم استبداد شاهنشاهی را تحمل کنند چون فدائیان بد بوده اند. فداییان در حکومت نبوده اند و مسئول فقر و بدبختی مردم هم نبوده اند، مردم هم انقلاب نکردند که آن ها را سر کار بیاورند. مردم علیه آن که مسئول فقر و بدبختی اشان بود قیام کردند. درک این موضوع نباید کار مشکلی باشد.
۶۱۴۴۶ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : مزدک بامدادان

عنوان : دلباختگان انقلاب شکوهمند و پرسشهای آزاردهنده
آقای تابان گرامی، با درودهای گرم
از آنجایی که پیشتر در نوشتاری بنام “در چنبر اندیشه‌های تابان” به نگرش شما و هم‌اندیشان شما پرداخته‌ام، سخن را کوتاه می کنم. نوشته‌اید:
«آقای ملک محمدی واقعا باور کرده است که انقلاب بهمن ۵۷ به خاطر نان و آب و آزادی نبود، به خاطر اسلام بود. او باور کرده است آن میلیون ها مردمی که به خیابان ها آمدند نان و آزادی نمی خواستند، اسلام می خواستند!» اینگونه سنگر گرفتن پشت نام مردم، چندان روشنگرانه نیست. در باره آب و نان می‌دانیم که چه خوشمان بیاید و چه ناخوشمان، تنگدستی و ناداری مردم ایران در همسنجی با تاریخ ۴۰۰ سال گذشته کشورمان به پائینترین اندازه رسیده بود. پس “نان و آب” را باید از فهرست انگیزه‌های انقلاب کنار گذاشت، بویژه که این انقلاب به وارونه بسیاری از انقلابهای دیگر، نه خیزش پابرهنگان، که شورش بافتهای میانی جامعه بود. می‌ماند “آزادی”. من در همان نوشته پیش‌گفته پرسشهایی را با شما در میان گذاشته بودم که هرگز پاسخی نیافتند. ولی از آنجا که درب اندیشه شما بر همان پاشنه کهن می‌گردد، آنها را دوباره در اینجا می‌آورم،
تا بداند مومن و گبر و یهود / اندر آن صندوق جز لعنت نبود!
امیدوارم با پاسخ به این پرسشها (که می‌دانم روان بسیاری از شیفتگان انقلاب شکوهمند را میخراشند) گامی در راستای روشنگری بردارید:

۱. الگوی شاه یک کشور پیشرفته، ولی بدون آزادیهای سیاسی بود.
– الگوی فدائیان (و دیگران) کدام کشور بود؟
۲. شاه یک دیکتاتور بود.
– رویکرد فدائیان (و دیگران) به رژیم حکومتی پس از سرنگونی شاه چه بود؟ گفتمان “دیکتاتوری پرولتاریا” در این میان چه جایگاهی داشت؟
۳. شاه سیستم تک حزبی (با یک حزب فرمایشی) براه انداخته و پارلمان را از کار انداخته بود.
– رویکرد فدائیان (و دیگران) به پارلمانتاریسم و پلورالیسم سیاسی (آزادی حزبها و رقابت آنها با یکدیگر) در فردای پس از شاه چه بود؟
۴. شاه دگراندیشان را شکنجه و اعدام می‌کرد.
– رویکرد فدائیان (و دیگران) به دگراندیشی در درون سازمان چگونه بود؟ آیا آنچه که در باره “تصفیه‌های خونین درون سازمانی” گفته و نوشته می‌شود، ریشه در دگراندیشی هموندان سازمان داشت؟
۵. شاه می‌گفت هر کس ناراضی است، پاسپورت بگیرد و از کشور برود.
– رویکرد فدائیان (و دیگران) به پدیده ناراضیان درون سازمانی چه بود؟ گفتمان “سانترالیسم دموکراتیک” در کجای این رویکرد جای می‌گرفت؟
۶. شاه در باره مخالفانش دروغ می‌گفت و دست به جنگ روانی می‌زد.
– رویکرد فدائیان (و دیگران) به روا بودن دروغ در باره رژیم شاه چه بود؟ آیا آنان نیز شاه را کُشنده صمد بهرنگی و علی شریعتی و غلامرضا تختی و جانباختگان سینما رکس می‌دانستند؟ (همچنین بنگرید به شمار کشته‌شدگان و زندانیان)
۷. شاه خیزش پانزدهم خرداد را سرکوب و رهبر آن خمینی را تبعید کرد.
– رویکرد فدائیان (و دیگران) به جنبش پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ و انگیزه‌ها و رهبری آن چه بود و آنرا چگونه می‌سنجیدند؟
و دیگر اینکه:
۸. برنامه اقتصادی فدائیان (و دیگران) برای ایران پس از شاه چه بود و آنها می‌خواستند ایران را بر پایه کدام برنامه اداره کنند؟
۹. در پهنه سیاست جهانی فدائیان (و دیگران) همپیمانان، دوستان و دشمنان ایران را در کجا می‌جستند؟

راستی را این است که این انقلاب “ضد سلطنتی” نبود، این انقلاب همانگونه که خمینی بدرستی گفته بود، یک “انقلاب اسلامی” بود و در سال ۱۳۴۲ آغاز شده‌بود و با نگاه امروز می‌بایست به جمهوری اسلامی می‌انجامید. جدا کردن دو پدیده “انقلاب اسلامی” و “جمهوری اسلامی” و سخن راندن از اینکه انقلاب همانگونه که رخ داد درست و بی کژی و کاستی بود و شبی هنگامی که ما در خواب بودیم، دزدان سیاهپوشی از بام پائین پریدند و آنرا ربودند و در توبره‌ای انداختند و با خود بردند، تنها افسانه‌ای است که بدرد لالائی می‌خورد، تا آدمی خود را بفریبد و در خواب کند.

و نیز راستی را چنین است که چپ کهنه‌اندیش ما در یک شیدائی سوداگونه از عشق لیلی در بستر مجنون خزید و دست یاری به واپسمانده‌ترین نیروی تاریخ ایران داد. انقلاب اسلامی، این نوزاد کَژاندام و دیوانه و ویرانگر، فرجام آن همآغوشی تلخ بود و بیهوده نیست که هر دو سوی درگیر در آن همبستری فرزندشان را این چنین دوست می‌دارند و شکوهمندش می‌خوانند.

با سپاس پیشاپیش
۶۱۴۴۱ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : خشایار رُخسانی

عنوان : نابغه های سیاسی ایران
برای اینکه آدم بپذیرد که انقلاب اسلامی یک اشتباه مرگبار بود و به همه‍یِ بدبختی هایی که این انقلاب گُجَستَکِ در سه دهه گذشته برای مردم ایران به بار آورده است، پی بَرَد، نیاز نیست که هتمن «نابغه های سیاسی» باشد، تنها چیزی که او نیاز دارد یک نُخود خِرَد است و اوج فاجعه اینجاست که آن بخش از کسانی که در سال ۵۷ توهم «روشنبینی» داشتند. امروز. بجای پذیرفتن این اشتباه مرگبار در همراهی با انقلاب اسلامی، هنوز از این انقلاب هواداری میکُنند.
راز مردم کُره جنوبی که در سال ۵۷ درآمد سرانه‍یِ آنها یک دوم درآمد سرانه مردم ایران بود، ولی امروز کشور آنها پنجمین قدرت صنعتی جهان و درآمد سرانه آنها ۲۰ برابر مردم ایران شُده است، و کشور ایران دارد همه «رکورد های» جهانی را از دنده عقب میزند، این است که کره جنوبی از «برکـت» وجودِ این «نابغه های سیاسی» بی بهره است.
۶۱۴٣۷ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : مسعود بهبودی

عنوان : حضرت عیسی و ایرادات بنی اسرائیلی اش
من مطلب حضرات ملک محمدی و تابان را نخوانده ام.
فقط کامنت عیسی را خوانده ام و راجع بدان ابراز نظر می کنم:

خصلت تمام ارضی (گلوبال) سرمایه حتی بنا بر نص صریح مانیفست حزب کمونیستی از همان آغاز تشکیل نظام سرمایه داری وجود داشته است.
آنچه در اثر انقلاب علمی و فنی تشدید شده، سرعت بالای گردش سرمایه است که خود قابل بحث است.
یکی از ایرادات صاحب نظران خود بزرگ پندار وطنی بی خبری از مفهوم «بورژوازی واپسین» است.
اگرچه در رابطه با تضاد بورژوازی مترقی آغازین و بورژوازی ارتجاعی واپسین هزاران صفحه مطلب از تئوریسین های بزرگ مارکسیسم ـ لنینیسم منتشر شده است.
بورژوازی دیگر لیبرال نیست و نمی تواند هم باشد.
بورژوازی واپسین و معاصر همه دستاوردهای مترقی بورژوازی آغازین را با پیگیری شگفت انگیزی بگور سپرده و گور مربوطه را بتون ریزی کرده است.
واژه نئولیبرال یاوه بی محتوائی بیش نیست، ولی دام موثری برای تحمیق مردم است.
حضرت عیسی شاید ندانند، ولی خیلی از عیسویان نه تنها می دانند، بلکه شب و روز عملی اش می سازند و آن طبقه بندی سرمایه داری به سرمایه داری اهلی (لیبرال) و وحشی (به قول عیسویان، نئولیبرال) است.
دام وارگی این یاوه ایدئولوژیکی در آن است که اگر احیانا توده ی کارد به استخوان رسیده دنبال آلترناتیوی بگردد، نخود سیاه جذاب سرمایه داری اهلی و لیبرال را بجوید و نه سوسیالیسم منفور خاص و عام را.
پرچم لیبرالیسم را دیری است که طبقه کارگر حمل می کند و نه بورژوازی.
لیبرالیسم برای خود بورژوازی ایدئالی دست نا یافتنی است.
بورژوازی واپسین و معاصر حتی شعار کلاسیک لیبرالیسم را تحریف کرده است:
واژه ی آزادی را از نو تعریف و عملا تحریف کرده و با زباله پر کرده است.
واژه برادری را بکلی دور انداخته است.
و به جای واژه برابری، واژه من درآوردی و بی محتوای برابری در شانس گذاشته است.
۶۱۴٣۰ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : اردشیر زارعی قنواتی

عنوان : طلبکاران از راه رسیده و فقر دانش سیاسی آنان
خیلی مایل نبودم وارد دعوا و بحثی شوم که صورت مساله تاریخی دارد اما هم اکنون ما به ازای آن در فاکتورهای مخدوش، نقدی پرداخت می شود. این همه مقاله و نوشته در مورد انقلاب سال ۵۷ خوانده و دیده ام و بیشتر راویان و تحلیلگران جوری از آن صحبت می کنند که گویا یک باره مردم ایران دچار توهم شدند و تصمیم گرفتند که شاه را بیرون کرده و روحانیون را بر مصدر کار سوار کنند. کمتر کسی از “پروسه تاریخی” تحولات اجتماعی و روندهای حرکتی یک جامعه خفته و شاید بهتر گفته شود به زور خوابانده شده در طی سال های بعد از انقلاب مشروطیت از سوی استبداد و ارتجاع شاه و شیخ سخن می گوید. حالا هم نوبت تازه از راه رسیدگان مدعی لیبرال دمکراسی یا وازدگان سیاسی بریده از چپ سال های دور است تا با دست گذاشتن بر آلام مردم در افشانی کرده و روشنفکران سیاسی و به خصوص کوشندگان چپ را آماج هرگونه اتهامی قرار دهند. مقاله آقای تابان که در واقع واکنشی تا حدود زیادی درست به این موضوع است بنده را واداشت تا اظهار نظری به اختصار کنم.
البته حساب این تازه به دوران رسیده های مدعی دمکراسی و وازدگان سیاسی چپ را از همین اول از فعالین سیاسی چپ صادقی چون خانم رقیه دانشگری باید جدا کنم که بعد از سال سکوت از شرم خود نسبت به وضعیت موجود و نقش خویش در اشتباهات سازمان فداییان خلق (اکثریت) در طی سال های ۶۰ تا ۶۳ سخن گفته اند. هر چند این شرم و عذرخواهی در مورد بعضی اشتباهات تاکتیکی در عرصه عمل سیاسی و حزبی نیز خود جای سوال و بررسی دقیق دارد و می تواند در جریان تحلیل قابل قبول تلقی شود اما اینکه عده یی با اهداف کاملا آشکار پشت این مقاله سنگر گرفته و هر ادعای چندش آوری را مطرح می کنند دیگر غیر قابل تحمل می باشد. از طرف دیگر از همان ابتدا باید بحث ضرورت تاریخی انقلاب منتهی به حوادث ۵۷ را از قاعده عمل سیاسی یک حزب، سازمان و تشکیلات سیاسی جدا کرد و این دو موضوع را در جایگاه عینی و ذهنی خود مورد داوری قرار داد. علم جامعه شناختی و منطق سیاست اثبات کرده است که هر عکس العملی بازتاب عینی یک عمل “پیشینی” است و انقلاب و رفرم نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. حامیان سلطنت و نظم پادشاهی وقتی می خواهند به حساب چنین نظمی رسیدگی کنند چرا خط کش جامعه دمکراتیک امروزی را مبنای تحلیل قرار نداده و به شرایط فرهنگی و عقب افتاده ایران آن روزگار بسنده می کنند ولی وقتی برای کوشندگان و فعالین چپ نسخه پیچیده و چرتکه می اندازند یک باره غیبگو شده و حساب وضعیت امروز را از بازیگران دیروز به این بهانه که مگر شما نمی دانستید …. و یا اینکه آگاهانه در مسیر کنونی مشارکت داشته اید، را طلب می کنند. این کسان از جنایات حاکمیت پادشاهی و نقش اول شاه در این مورد ظاهرا قائل به هیچ پاسخگویی نبوده و فراموش می کنند که حق طبیعی هر انسانی برخورداری از آزادی و عدالت اجتماعی است و ۵۷ بازتاب همین ضرورت بود. اینکه انقلاب به بیراهه رفت یا آرمان های آن توسط عده یی مصادره شد هیچ ربطی به این ضرورت تاریخی ندارد. در مورد اشتباهات فعالین چپ در آن مقطع زمانی هر چند که به جد مستحق انتقاد می باشد اما امروز روز با حل معما بعد از ۳۵ سال بعضی طوری به خیال پردازی افتاده اند که انگار دانشمندان سیاست ورزی می باشند و دیگران جاهل بوده اند. اینکه عده یی به تازگی به این صرافت افتاده اند که نقش چپ را در تثبیت موقعیت کنونی تا به آن اندازه ارتقا دهند که انگار چپ ایرانی در این مقطع زمانی موقعیت آلترناتیوی و تعیین کننده داشته است بدون شک یک دروغ و فرافکنی روشن است که هر تحلیلگر منصفی به بطالت ان آگاه می باشد. بزرگترین اشتباه چپ ایرانی نه این اشتباهات تاکتیکی در جریان عمل سیاسی که بی شک ادبیات “خروس جنگی” آنان در اتهام زنی به همدیگر و عدم همبستگی برای اتحاد است که امروز از فراز این تشتت “کوتوله های سیاسی” آنان را در موضع دفاعی قرار داده اند. تا به امروز بیشترین کسانی که برای عدالت و آزادی در ایران هزینه داده اند فعالین جنبش چپ بوده اند و همین نشان می دهد که دیکتاتورها بهتر از مدعیان لیبرال دمکراسی دشمنان خود را می شناسند. البته نباید فراموش کرد که بسیاری از این مدعیان برای بی عملی خود و یا مشارکت با محافل خاص داخلی و خارجی در تغییر شرایط و کنشگری منفی امروز خود ناگزیر باید چیزی برای تاخت خویش و مرثیه سرایی معکوس بر سر گور نامداران چپ پیدا کنند. اینکه چپ به اشتباهات خود اذهان می کند نشاندهنده سلامت و شجاعت آن است ولی اینکه سلطنت طلبان، وازدگان سیاسی و لیبرال های وطنی هنوز شجاعت نقد گدشته حاکمیت پهلوی ها و لیست جنایات پایان ناپذیر غرب لیبرال در جهان معاصر را ندارند هر چند جواب آن روشن است اما باید این کسان پاسخ دهند.
با سپاس بیکران
اردشیر
۶۱۴۲۹ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : masoud memar

عنوان : سلطنت در تاریخ ٫انقلاب ۵۷ در حال روند
بدون قبول واقعیت ٫ سیاستورزی با هر آرمانی غیر از تحمل شکست نیست و چه بسا بن بست.
حضور سلطنت طلبان عرض میکنم که بساط سلطنت در ۱۳۵۷ برچیده شد. حضور مشروطه خواهان نیز عرض میکنم که کدام سلطنت را میخواهند مشروط کنند در افسانه ها؟ ٫ جامعه اگر به مشروطه خواهی بسنده کند دنبال مشروطه خواهی عینی میرود یعنی مشروطه ولایت فقیهی که حاکم است نه ذهنی. با رصد کردن شیوه و نحوه مبارزات مردمی از جمله جنبش سبز شاید خیلیها این تصورذهنی را داشته باشند که جنبش اصلاحات در همان گفتمان مشروطه ولایتی است. اما نادرستی این تز در گفتمان و مطالبات بوضوح دیده میشود و ولایت فقیه نه در جامعه نهادینه شده است نه در ساختار قدرت ٫ فقط در ساختار حقوقی نهادینه شده است که هر دو موافقان و مخالفان ولایت فقیه از گفتمان حقوقی آن بنفع خویش سود میجویند.
اگر شاه مستبد و مرتجع تنها راه رهائی از استبدادش را انقلاب اسلامی باقی گذاشت و این منش سیاسی را خامنه ای دنبال میکند یا قبول من یا قبول حمله خارجی و تجزیه ایران ٫ منتها او هم مانند شاه که جامعه را نمیشناخت جامعه را نمیشناسد و فکر میکند مردمان ۹۲ همان مردمان ۵۷ هستند و با تجربه تاریخی دست به انقلاب نمیزنند . البته یک چیز را خوب میداند شعار مرگ بدون درود ممکن نیست و تا زمانی که جامعه نتواند به کسی درود بگوید به او مرگ بر نیز نخواهد گفت . اما غافل از اینکه دوران (مرگ بر) و( درود بر) تنها راه ممکن نیست بلکه نسبت به هر کنشی میتوان واکنش مناسب را اتخاذ کرد. میتوان سبز شد میتوان بنفش شد میتوان از خود دیکتاتور نیز سود جست . سیاستمداری آنقدر راحت است که اکثر ایرانیان سیاستمدار هستند راحتتر از مهندسی و دکتری است. اما موفقترین سیاستمدار کسی است که بر مبنای واقعیتهای موجود ( درست و نادرست ) سیاستگذاری کند نه سرفأ بر مبنای آرمان و ذهنی گرائی.
سیاست گر سوار است و سمندی تیزرو دارد
حقیقت چون کمندش سخت گردن در گرو دارد
رذیلت گر چه پیش ظلم گردن خم کند شاید
فضیلت گردنی در عین ذلت خم نشو دارد
« شهریار »
۶۱۴۲۶ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۲       

     از : عیسی صفا

عنوان : جهانی شدن؟ چطور ، چگونه؟
بر خلاف نظر آقای ملک محمدی چیزی این چنین انتزاعی بنام « جهانی شدن» وجود ندارد ! جهانی شدن یک پسوند دارد: جهانی شدن سرمایه داری نو لیبرال. آنچه که از طرف ایشان و نظرات مشابه تعجب انگیز است ، بی خبری کامل از خصلت ویرانگر جهانی شدن سرمایه داری نو لیبرال است. سوال برانگیز و حیرت آور است که بعد از سی سال زندگی در غرب ، چگونه آنها تهاجم سرمایه داری نولیبرال را در جوامعی که زندگی می کنند ، دریافت نکرده اند. گویا در طی سی سال توریست این جوامع بوده اند ! آقای ملک محمدی از جهانی شدنی دفاع می کند و آن را به عنوان خط راهنمای تحلیل خود بکار می گیرد که از نظر ایدئولوژیک « مرده » است. از نظر اقتصادی دچار بحرانی است که حتی رهبران سیاسی آن چشم اندازی برای خروج از این بحران را نمی بینند. جهانی شدن سرمایه داری نولیبرال شرکت مساوی ملت ها در این روند نیست. هیر آرشی قدرت در این جهانی شدن وجود دارد که در راس آن آمریکا قرار گرفته است. با وجود جهانی شدن سرمایه داری برای ملت ها ی با اقتصاد کم بنیه ، ورود به آن به معنای کنار گذاشتن هر پروژه اقتصادی بر پایه منافع ملی است. سپردن سرنوشت جوامع به دست یک عده سفته باز و تکنوکرات است که میهن در چمدانهایشان است در هتل های لوکس !
۶۱۴۰۷ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۲       

     از : کیا

عنوان : محتوا که تغییر نمیکند!
واقعه ۵۷ را میتوان “شورش ، قیام ، انقلاب ،انقلاب سیاه ،… ” نامید .

محتوا که تغییر نمیکند!

از فردای واقعه ۵۷ که هسته ‌اش آزادی و استقلال بود جنگ که بر که “دمکرات‌ها و انحصار طلبان ” سر قدرت صورت گرفت تا اکنون.

در واقع انقلاب تثبیت نشد و به بیراهه رفت و بجای شاه ولی‌ بر تخت نشست و از شاه هم بدتر کرد و میرود که جامعه را به ققهرا بکشاند.

سوال چه باید کرد ،جلوی چشما نمان است و ما در تئوری بافی‌‌ها به دنبالش میکردیم!

روحانیون در زمان شاه تنها تشکیلاتی بودند که اجازه فعالیت داشتند “به خصوص حوزه و حجتیه ” و سازمان سنتی آنها مثل یک حزب عمل میکرد .

رهبری اجتناب نا پذیر در دستان آنها قرار گرفت و دمکراتها به دلیل پراکندگی و کم تجربگی و جنگ موفق نشدند در نبرد که بر که به بالا به یایند بلکه به جوخه های مرگ به زندانها و به خارج کشانده شدند.

در واقع انقلاب ادامه دارد و موفق هم خواهد شد.

اتحاد همه نیروهای دمکراتیک و ملی‌ چه مذهبی‌ و چه سکولار جواب چه باید کرد است!
۶۱۴۰۶ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۲       

     از : بهروز

عنوان : چپ رفرمیست و پارادوکسهایش
رفرمیستهایی مانند ملک محمدی و نگهدار و فتاپور و امثالهم که امروز انقلاب را به عنون نیروی محرکه تحولات اجتماعی نفی می کنند به بهانه شکست انقلابها ( میدانیم به لحاظ تاریخی تمامی انقلابات و جنبش های اجتماعی در جوامع پیشاسرمایه داری یا شکست میخوردند یا به نوعی نظام ستمگر جدیدی را تولید می کردند) انفعال یا حداکثر پند و اندرز دادن به حکمرانان را توصیه می کنند. از نگاه آنها، انقلاب مضر است و ویرانی به بار می آورد، و بهترین راه تحول آن است که بگذارید جامعه سیر طبیعی خود را از سر بگذراند و با تغییرات تدریحی به مدینه فاضله این آقایان برسد. این اقایان اما فراموش می کنند که هیچ ساختار منحطی حتی در اوج انحطاط خود بدون عمل انسان که با سطحی از خودآگاهی همراهست از بین نمی رود، و ثانیا، انقلابات نیز جزیی از سیر طبیعی تحولات اجتماعی هستند که از تدریج به گسست می رسند. به قول انگلس انقلاب در اراده هیچ شخص، گروه و حتی طبقه اجتماعی نیست.
آقایان رفرمیست به اهمیت تاریخی انقلاب بهمن توجه نمی کنند. در انقلاب بهمن ساختارهای کهنی که چند هزار سال سابقه داشتند و چون رسوباتی هزاران ساله در ذهن انسان ایرانی جا خوش کرده بودند به یکباره در هم شکستند، و حتی با دقیقه ای اندیشه به این ساختار شکنی که نه یک اتفاق عادی و همه روزه است به عظمت آن اذعان خواهیم کرد.
۶۱۴۰٣ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۲       

     از : علی کبیری

عنوان : هنوز هم بساز آخوندها میرقصیم!
آقای تابان سئوالی را به عنوان تیتر مقاله ی خود مطرح کرده اند:

«چرا گفتمان چپ شرمگین از انقلاب با گفتمان حکومت درباره ی انقلاب یکی می شود؟!»

به عقیده ی من پاسخ آنست که هردو گروه این واقعه را انقلاب نامیده اند. بهمین علت، مردمی که هم اکنون در گیر بااین حکومت مرتجع هستند، از واژه ی انقلاب مثل جن از بسم الله میترسند و حاضر نیستند به انقلاب دیگری درجهت براندازی این نظام دست بزنند. ولی باید این موضوع را مورد بررسی قرارداد که آیا نظام موجود را میتوان از راههای مسالمت آمیز تغییر داد؟ شوربختانه اکثریت فعالین سیاسی به این سئوال پاسخ مثبت داده اند. به سبب نتیجه گیری این گروهها در تعیین مشی برای تغییر این نظام از راههای مسالمت آمیز، راه آنها با راه اصلاح طلبان رژیم وحتی خودِ رژیم در یک جهت قرارگرفته و بنابراین تا مادامی که در براین پاشنه بگردد، کمیت این قافله تا بحشر لنگ خواهد بود. علت آنست که اصلاح طلبان همانطور که تاکنون دیده ایم، جزئی از این نظام یا پادوهای این نظام هستند که نفعشان در تغییر آن نیست. بلکه آنها هم آهنگ بابرنامه های تنظیم شده از سوی وزارت اطلاعات رژیم عمل میکنند. گو اینکه بظاهر ساز مخالف هم میزنند. بهمین خاطر اکنون سالهاست آنهائی که بر طبل دنباله روی از اصلاح طلبان میکوبند، هم خود و هم پیروانشان را دچار سرخوردگی و ناامیدی کرده اند.

حال به بینیم که چرا مردم از شنیدن نام انقلاب واهمه دارند؟ علت این ترس بخاطر اعمال ضد انسانی و ضد دمکراسی و خائنانه ایست که این رژیم بنام انقلاب مرتکب میشود و این امر بطور آگاهانه از جانب دست اندرکاران اطلاعاتی آن برنامه ریزی شده است. این بازی رژیم جنبه ی روانشناسانه داشته و نتیجه ی اجرائی آن نیز موفقیت آمیز بوده است. متقابلاً فعالین سیاسی حاضردرصحنه باید به مردم حالی کنند که درعرض ۱۴۰۰ سال از گذشت اسلام، معجزه ای بنام انقلاب ازآن سرنزده است چون مزخرفاتی که در صدر اسلام بضرب شمشیر و قتل عام سایر مذاهب و حتی بت پرستان به آنها تحمیل شده است، نمیتواند بنام دین پذیرفته شود. ولی اگر چنین واقعیتی بوقوع پیوست، پس نباید نتیجه ی آنرا به عنوان دین پذیرفت. ما در سرتاسر تاریخ صدر اسلام شاهد قتل و غارت و تجاوز و جنگ و جدال و کشور گشائی از جانب مسلمانان از مرزهای چین تا منتها الیه غرب قاره ی اروپا و شمال آفریقا هستیم.

اما آیا هیچگاه از خود پرسیده اید که اگر آن نامه ی کذائی منسوب به احمد رشیدی مطلق در روزنامه ی اطلاعات ۵۶ منتشر نمیشد، آیا آخوندها قادر بودند تا رهبری این اسماً انقلاب را بدست گرفته و جوانان پرشورِ ساده لوح و بی تجربه ی آن زمان را پل رسیدن خود به مقصد کنند؟ پاسخ به سئوال آقای تابان دربرهه ی کنونی نیز چنین است: هنوز هم فعالین سیاسی دارند بساز رژیم آخوندی میرقصند!
۶۱۴۰۱ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۲       

     از : کیم میر

عنوان : شما تنهائید !!
عده ای منتظر و مترصد و با تشکیلات مخرب در کمین نشسته اند تا ستونی باز کنند وبی محا با به روشنفکران بمانند همتایان داخلیشان بنام مردم بتازند . و با شانتاز “ما را بهمراه مردم تنها بگذارید “وبدون تابلو خود را بمردم سنجاق کرده و مانند “استاد بزرگ ما”وکیل مردم معرفی کرده و با تکبر و تبختر اعلام میدارند شما را با مردم چکار بروید کشک تان را بسائید ای!”روشفکران”..قبلن این عده با خجالت و پشت دیگران پنهان شدن وارد این صفحات میشدند ولی مدتیست آفتاب تموز “ارباب “و بیگ برادر “به تن فسرده وخجالتی آنها خورده وجانی گرفتن و حال میدان را مناسب یافته بصورت تشکیلاتی که رنگ و بوی گذشته را در قالب “رزمنده” و “پیکارگر”داردبه روشنفکران “که هم در عروسی و هم در عزا سرشان را بریدند نهیب میزنند که مثلن ما از شما نیستیم و با مردمیم با هم بشما میگوئیم بروید پی کارتان . و زورچپان و با صد من سریش و شاید هزار من “ما”بمردم از همان قدیما چسپیده بودم و وکالت هم صد البته داشتیم این حرفا را میزنیم . (خدا رحمت کناد “انور خوجه” همین حرفا را زد و سر “زا” رفت) .و ناگهان دیگری از راه میرسد و با نوشته ای “دستت درد نکند”جه در افشانی کردی جای این کلمات گرانبار و زیبا که وام گرفته از “استاد بزرگ ما”است همه را محظوظ کردی و “د” بیا …حالا نگو کی بگو تعریف و تمجید ادامه یافته که چه نشستین این “روشنفکران”ملعون با “حزب”سنتی و که قبلن آنچنان بود و حالا این چنین شد و پوسیده هم شده آمده و “ما”و مردم را با آن “سازمان” که اگه اونچوری نمشد وحالا با “ما”و مردم بود “بمردم” عزیز “ما” چیزها میگن و حالا چون “ما”وکالت دائمی از مردم داریم بهشان میگوئیم شما بریده از “مردم”دست از سر”ما بردارید”. با رمل و اسطرلاب ریختن و بخود وعده دادن کمی اعتماد بنفس پیدا کرده و منتظر نقش تاریخی تخریب میشوند.و بدون اینکه بمردمیکه هر روزه با بکار بستن انواع حیله و دورغ ودست در جیب یکدیگر کردن و بدون سهم خواهی از حاکمیت و قبول عنوان پر افتخار “صغیر فکری ” که قدرت تعیین سرنوشت ندارد را مورد سرزنش قرار دهد تا دست از اعمال نا شایست خود بردارد . به “روشفکران” تاخته و بخیال خود برای آینده “بستر سازی” میکند.بعنوان آسیب شناسی باید بمردمیکه به این کارها جهت پر کردن جیبشان مشغولند نهیب زد و بکارهای بدشان تذکر داد تا جائیکه بشخصیتشان” بر” بخورد آنها خطاب قرار داد که دست بر دارند که از مشروطه تا کنون بواسطه این اینگونه اعمال مثل مورچه کمر شکسته دور خود میگردیم . چون این اکثر هر بار با فریب خوردن وعده های “مجانی میکنیم “بدنبال آنها راه افتاده و با خبر چینی _لودادن_در دستگیری_کشتار با طناب و گلوله_وراه افتادن در صف تظاهرات و نمایشهای ارعابی و کلاهبرداریهای کوچک و بزرگ شرکت مستقیم داشته و موجبات درهمریختن و انهزام جمع های کوچک و بزرگ و دور کردن مردمان از یکدیگر کمک شایانی میکنند و اینگونه در جلب منافع بطور ناشایست و تیره گی فضای کشور ید بیضائی دارند. و این آسیب اصلی تمام مدت جامعه ماست . و کسانیکه متحیرند که چرا با اینهمه مصائب اتفاقی نمی افتد این موضوع آسیب اصلیست و رفع و دفع آن اقدامی عاجل و اصلیترین وظیفه است . و برای رسیدن به آنچه که آرزو داریم در منکوب کردن این خلقیات ناپسند و مردم گریز اولین کار است ولاغیر و دوری جستن از این وکالت های بی پایه ودورغین امری ضرور . اتحاد وهمدلی و یکرنگی دیگر مردمان مسئولیت شناس و “روشنفکران “وظیفه شناس و خواهان عدالت و انسجام آنها هر چند در ابتدا اندک است ولی بسرعت همگیر وغالب خواهد شد.و این مشق امروز و امشب ماست.
۶۱٣۹۶ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۲       

     از : علی تهرانی

عنوان : بازیگران سال ۵۷
نتیجه هر عمل سیاسی و اقتصادی را با ماحصل آن می سنجند نه با شعار !

انقلاب شکوهمندی که رفقا هنوز به نیکی از آن یاد می کنند نتوانست رژیم دموکرات تری از رژیم شاه برای ایران و ایرانی به وجود بیاورد و حتی آزادی لباس پوشیدن را هم از قشر وسیعی از مردم گرفت!

بعضی از رفقا برای توجیه اعمال خود در سال ۱۳۵۷دائما از رژیم مستبد شاه مایه می گذارند و توضیح واضحات میدهند. ما هم مثل شما و میلیونها ایرانی دیگر در آن رژیم زندگی میکردیم. زندگی آنقدرها که شماها میگویید بد نبود !

در هر رژیم دموکراتیکی که شما قبول دارید بانیان انقلاب ۵۷ سالها بود که از سیاست کناره گیری کرده بودند ولی در مملکت ما این دوستان هر روز یک توجیحی برای اعمال خود پیدا می کنند.


بغیر از چهار تا آدم سالخورده مصدقی که کسی برای حرفهایشان تره هم خرد نمی کرد کدامیک از سازمانهای سیاسی شرکت کننده در انقلاب ۵۷دموکرات آزادیخواه بودند!

جناب تابان مسئله شرمگین بودن چپیها نیست. در سال ۵۷ دعوا فقط و فقط دعوای قدرت بود و طبیعی هم است که روحانیون با شبکه مساجد و قشریون مذهبی پیروز این دعوا خواهند بود. در این سن و سال حداقل خودمأ را گول نزنیم.
۶۱٣۹٣ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۲       

     از : خسرو صدری

عنوان : سلطنت طلب خجالتی!
آقای ملک محمدی نه تنها با همه چپ ها ، بلکه با “عدالت اجتماعی” هم مشکل جدی دارند و اگر کمی خجالتی نبودند،با وضوح بیشتری سلطنت را می ستودند. چپ ستیزی ایشان در بعد جهانی ازبیان احساسشان به انقلاب اکتبر و ستودن “جهانی شدن” (هژمونی بلامنازع آمریکا برجهان) و در عرصه داخلی ، از زیر سوال بردن همه نحله های فکری چپ کشورمان ، کاملا پیداست.می گوید:”بخش بزرگی از جوانان انقلابی و چپگرا از فردای انقلاب حساب خود را از نظام برآمده از انقلاب جدا کردند ولی حرمت انقلاب را پاس داشتند. گویی هیچ رابطه ای میان انقلاب و نظام برآمده از آن نیست”.( همانگونه که می بینید با “چپها” مشکل دارد).
می گوی: “انقلاب بهمن آخرین انقلاب قرن بیستم بود…ما در زمانی دست به انقلاب زدیم که همه نظام های برامده از انقلابات قرن بیستم برای خارج شدن از صحنه تاریخ آماده می شدند. .. خورشید انقلاب اکتبر مدتها بود که سرد شده بود…جهان در آستانه جهانی شدن بود و ملت های دیگر برای تجدید مناسبات اقتصادی در یک جهان جدید آماده می شدند”.
اولا انقلاب نیکاراگوا با انقلاب ایران همزمان بود ومدتها پس از آن هم جبهه فارابوندو مارتی السالوادوردرآستانه پیروزی قرار داشت که با ضعیف شدن اتحاد شوروی وآغاز یکه تازی آمریکا، شکست می خورد. ثانیا از نظر “چپ” ها این حکم که هرچه اتفاق می افتد ضروری است و هرچه ضروری است حقیقی است ، در رابطه با شکست انقلاب اکتبر و اتحاد شوروی صدق نمی کند. به این دلیل ساده و همه فهم که پس از فروپاشی شوروی، آمریکا به بیش از ۱۰ کشور جهان تجاوز نظامی کرده که تنها در عراق به قیمت جان حدود یک میلیون نفرتمام شده است و نظم نوین هم مطابق گفته حامیان قبلیش ، مثل فوکویاما، به نابودی طبقه متوسط منجر شده است.
آقای ملک محمدی همزمان هم از وضعیت جهان و جهانی شدن و هم از”شاخه شانه کشیدن شاه در مقابل غرب” به نیکی یاد می کند و سرگیجه خود را مثل همه هم کیشانش به نمایش می گذارد.آخر سلطنت طلب ها هم آمریکا و غرب را دوست دارند و هم شاه را.منظورش البته این است که شاه نمی خواست نوکر غرب باشد و از این رو سقوط کرد! خوب ،بنابر این همزمان نمی توان از هردو دفاع کرد .ولی این آقایان هنوز پس از ۳۵ سال گیج مانده اند که این تناقض را چگونه باید حل کنند. بزرگانشان ولی می دانند که دفاع از رژیم های سلطنتی سالهاست از دستور کار آمریکا خارج شده است.
بخش های طرفدار سیاست های اسرائیل در آمریکا، مایلند اینگونه وانمود کنند که عیبی هم اگر هست در “ایرانی ها” ست که چنین انقلابی کردند و با ما درافتادند. فیلم ضد ایرانی ۳۰۰ هم “شاه”کار همین گروه است..
۶۱٣٨۰ – تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲       

     از : همشهری

عنوان : لانه زنبور
رفیق تابان، انگشت درلانه ی زنبور کرده اید. سلطنتی ها دارند به خط می شوند!
۶۱٣۷۷ – تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲       

     از : سینا صدرالعلما

عنوان : جناب رضا راهدار گرامی…
حضرتتان بدرستی میفرمائید:
{نمی دانم چه باید به این أقایان “روشنفکر” گفت؟ چرا شهامت و جوانمردی پیشه نکرده و بجای طلب کاری از خلق و انقلابیون و مبارزانی که با ایمان به آرمان آزادی و رهائی, زندگی و نان و نام خویش را در آن راه گذاشتند, نمی گوئید “ما” اشتباه کردیم. بگوئید ما روزی با کلمات پر زرق و برق سیاسی همرنگ جماعت شده و خود را سرگرم و مشهور و نان خور آن کرده بودیم ولی دیگر عمری سر آمد و کشش بیشتر نداریم. مگر کسی طلبی از شما دارد؟}
گمان من بر این است که آخرین پرسشتان در این جمله جوابی مثبت دارد!!! کسانیکه تا سال ۱۳۶۰ توسط گروه ها و سازمان های من درآوردی و بی بهره از دانش فرهنگی و تاریخی میهن ، آن کردند که راه بازگشتی نداشت و در اکثر موارد جوانان خوش قلب سازمانشان را به دست جلادانی چون لاجوردی و گیلانی و خلخالی سپردند ، چند هفته ای تلاش کردند در ستون سیاسی اخبار روز از بار بینهایت سنگین اعمالشان بکاهند؟؟؟ ولی هرگز و هیچگاه در طول تاریخ بحکم زمان قادر به پرداخت یک مو از بدهیشان را نه تنها نخواهند داشت بلکه بخیال باطل خودشان حاضر نیستند بدرستی از اشتباهات مرگبارشان سخنی بگویند.
اینها نه تنها ناشی از اشباهاتشان بلکه با وجود شواهد موجود آنزمان حتی بدرستی اشتباهاتشان ایمانی راسخ داشتند و این حالت هولناک و جنایتبار کنونی محصول و فرآورده آن است.
نوشتارتان متین و رسوا کننده کوشه ناچیزی از تاریخ جنایتبار و جهنمی آخوندیست.
با درودی گرم بر شما…
۶۱٣۷۵ – تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲       

     از : محمودی

عنوان : یک پرسش ساده
آقای تابان، یک پرسش ساده از شما:
آیا در تمام انقلاب های قرن بیستم، از روسیه تا ایران، جایی را سراغ دارید که انقلاب به دیکتاتوری نکشیده شده باشد؟
۶۱٣۷۴ – تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲       

     از : م. زرگر

عنوان : شما هم خواهان براندازی جمهوری اسلامی هستید؟
آقای ف. تابان، شما نوشته اید “راست اصلاح طلب می گوید آن که خواهان براندازی جمهوری اسلامی است مجاهد و سلطنت چی است.” با این جمله شما خود را طرفدار براندازی جمهوری اسلامی نشان داده اید. ولی چنین خطی نه در مقالات شما، نه در سرمقالات این سایت که شما سردبیرش هستید و نه در اکثر مقالات منتشر شده در این سایت دنبال نمی شود. شما مدتی به دنبال موسوی و کروبی افتاده بودید که هیچکدام به فکر براندازی نیستند و دائما امام امام می کنند و بعد از انتخابات اخیر نیز از روحانی طرفداری می کردید که از قاتلین رفقای شما بوده و هست.
اتفاقا گفتمان شما بسیار بیشتر شبیه گفتمان حکومت است تا گفتمان “چپ شرمگین از انقلاب”. شما در این وانفسا که مسئله مرگ و زندگی رفقایتان در میان است، خشم خود و نوک حمله خود را به سوی سلطنت طلبان گرفته اید و به این وسیله حاکمان اسلامی را تقویت می کنید.
۶۱٣۷٣ – تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲       

     از : زانیار

عنوان : اصرار بر شکوهمند خواندن فاجعه ۵۷
آقای ف. تابان عزیز و دوست داشتنی. هر چه زودتر شما و دیگرهمفکران به نتیجه آقای ملک محمدی برسید کار همگی برای به زیر کشیدن حکومت برآمده از آن انقلاب منحوس یا از دید شما شکوهمند راحتتر خواهد بود.
۶۱٣۷۱ – تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲       

     از : رضا راهدار

عنوان : ما را تنها بگذارید
نمی دانم چه باید به این أقایان “روشنفکر” گفت؟ چرا شهامت و جوانمردی پیشه نکرده و بجای طلب کاری از خلق و انقلابیون و مبارزانی که با ایمان به آرمان آزادی و رهائی, زندگی و نان و نام خویش را در آن راه گذاشتند, نمی گوئید “ما” اشتباه کردیم. بگوئید ما روزی با کلمات پر زرق و برق سیاسی همرنگ جماعت شده و خود را سرگرم و مشهور و نان خور آن کرده بودیم ولی دیگر عمری سر آمد و کشش بیشتر نداریم. مگر کسی طلبی از شما دارد؟ می توان انقلاب مشروطه را تقدیم شیخ فضل الله نوری کرد و پشت کاشانی و زاهدی کودتای ۲۸ مرداد را ندیده گرفت و انقلاب ۵۷ را پیشکش ایت الله خمینی و مشتی جانیان قداره بند نمود و خود را راحت کرد. آیا می توان خواهش کرد که ما و مردم ما و تلاش بیش از یک قرن ملت ما را در راه آزادی تنها گذاشته و راه و بار خویش را پیش گیرید؟ زمانی که رژیم اشکارا و بی پرده از دخالتش در سوریه و لبنان و عراق می گوید چرا شما نمی توانید وابستگی و یا هواداری سازمان و حزب خویش را بیان کنید؟ یا برای یک بار هم که شده بگوئید پشت چه کسی پنهان شده اید و دنبال چه هدفی می گردید؟ مگر مردم در انتظار نشسته اند تا یکی به آنها بگوئد که چکار کنند؟ مگر انقلاب و دگرگونی مثل پروژه ساختمانی است که زمان و بودجه و نیرویش را بر آورد کرد؟ مگر روشنفکر رسالتی بلند بالاتر از روشنگری دارد؟
به امید پیروزی بر جهل و نیرنگ و ریا
۶۱٣۶۹ – تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲       

اين مطلب را به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=8984 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی آهی
علی آهی
3 سال قبل

در هر کجای جهان جز ایران اگر چنین اشتباه عطیم و خود زنی به این وسعت و عظمت صورت میگرفت ! الیت و جامعه پیشرو و پیشگام و انقلابی و آزادی خواه مبارز و ووو از شدت و بزرگی صعف و خبط و خطایش دست به یک نقد ساختار شکنانه از فلسفه فکری و عملی گذشته اش میزد؟هیچ نقد منصفانه و قابل دفاعی که چپ و ملی نداشته اند که بماند ، با فرافکنی و توجیه عذر بد تر از گناه آدرس های اشتباه یا غلط و اعوماجی هم میدهند و امید بهبود اوصاع را ا هم دارند!!! در کجای تاریخ ؟در کدام کشور جز ایران؟ یک رژیم فاسد دیکتاتور نامردمی و دارای تمام بدیهای دیگر از هر چه بد است بد تر را در همدستی و با تائید و مشارکت مذهب و مذهبیون به رژیم بهتر جایگزین کرده اند؟ بجای اینهمه کم فهمی و کج فهمی و درک و برداشت ناقص و صعیف از مارکسیسم و انقلاب انتظار بیجائی است اگر پرسیده شود تحریرالوسیله خمینی را نباید تمام مخالفین و مبارزین میخواندند و فحوایش را میدانستند؟حقیقتا شاه از تمام دیکتاتور های هم عصر خودش وطن فروش تر ، نامردم تر و نادان تر بود چون از کمترین درک انسانی از زندگی و اجتماع و مسئولیت بی بهره بود و اقیانوسی از بلاهت و خودخواهی و خود بزرگ بینی را تجمیعا در خود داشت’ و با آنهمه توهم و تجاهل و بیرحمی و شقاوت با مخالفینش خود را عقل کل هم میدانست و میخواست رستاخیز هم بپا کند که مجعولش را کرد! ولی اگر این خمینی را با آن رساله و نوشته هایش به هر ملتی در دنیا میدادی جز انقلابیون و مبارزین و آزادیخواهان چپ و ملی ایرانی هیچ انسانی او را به شاه سراسر نقص که جلوه هائی از سکولاریزم در زمانش جاری بود و آبجو را از هربقالی در کجای ایران میتوانستی آزادانه بخری ترجیح میداد؟جز انقابی و مبارز و روشنفکری که اینکه نه انقلاب بفهمد و نه آزادی و نه تحول و پیشرفت! چطور چپ و ملی ایرانی تقیه و خدعه را که با تمام شجاعت و شهامت خمینی در چندین اثرش مکتوب و به دفعات نقل کرده بود نخوانده بود و ندیده و نشنیده بود و میخواست با یک چنین هیولا و اژدها و اختاپوس هزارسر به پیشرفت و تحول برسد؟کمترین برداشت از مدرن و پیشرو بودن مگر نه بر علیه سنت و کهنگی و پلاسیدگی و پوسیدگی است؟اگر دین میتواند منشا تحول و پیشرفت و دگرگونی باشداسلام و تشیع با آن میزان خون و چرکی که از آستینش در سرتاسر حیات ناپاکش در این کشور میچکید!بوزینگان اسیر هم از دست عقرب به چنین مار قافیه ای لباس عافیت و انقلابی گری میپوشاندند؟فلسفه فکری ملیت و تمدن ایرانی و کاپیتال ایرانی را باید از نو نوشت..لجن در لج -میعاد در لجن

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x