سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

بر آمدن کوروش – محمود طوقی

فتح بابل توسط کوروش و تساهل مذهبی او در واقع گذار بشریت از تمدن دینی به تمدن سیاسی است. شاه دیگر نه نماینده خدا است و نه خود خداست و جنگ او صبغه دینی و جهادی ندارد

آشتیاگ؛ آخرین پادشاه ماد

در سال ۵۸۵ پیش از میلاد هوخشتره مرد و پسرش جانشین او شد و ۲۹ سال حکومت کرد. اتفاق مهمی دراین زمان نمی افتد جز آن که طبق روایت گزنفون ارمنستان شورش می کند و کورش فرمانده سپاه ماد آن را سرکوب می کند. پس علت اضمحلال چه بود؟

گذار اتحادیه قبایل به دولت و شکل گیری طبقات ساز و کار خاصی داشت و این ساز و کار از طریق جنگ های امپریالیستی اداره می شد. گرفتن سرزمین های جدید و به تبع آن باج و خراج و غارت گنجینه های تلنبار شده و در راس آن ها برده؛ چه برای کار و چه برای فروش.

حکومت ۲۹ ساله آشتیاگ در این عرصه ها حرکت نمی کرد تنها بار سنگین هزینه های ارتش و دستگاه دیوانی بود که بر دوش مالیات دهندگان سنگینی می کرد پس نارضایتی در دو عرصه قوت گرفت؛ در میان اشراف حکومتی و در بین پائینی ها.

بن بست اقصادی بن بست سیاسی را بدنبال داشت و کلید این گشایش باید در بیرون اشرافیت ماد جستجو می شد و بزودی پیدا شد.

قبایل پارس

گذار قبایل از اتحادیه قبایل به دولت دوشادوش هم در سه منطقه از فلات ایران  آماده شد اما گذار از یکی سد گذار دیگری می شد پس باید شرایط سیاسی و اقتصادی آماده می شد تا میوه رسیده از درخت تکامل اجتماعی بر داشته شود.

دولت ماد به پایان خود رسیده بود و باید این رسالت بر شانه های کسی دیگر به انجام می رسید و قرعه بنام رهبران قبایل پارس افتاد که در در دامنه کوه های بختیاری زندگی می کردند. و از بومیان آن منطقه بودند.

در اوایل هزاره اول پارس ها در دو منطقه حکومت محلی داشتند:

۱- پاسارگاد

۲- انشان؛ حوالی شوشتر

که هر دو خراج گذار عیلام بودند.نام دار ترین رئیس این اتحادیه در سده هفتم پیش از میلاد «چیش پیش دوم»بود که پسر کوروش پسر کمبوجیه پسر چیش پیش و پسر هخامنش بود. هخامنش بزرگ خود در سده نهم پیش از میلاد می زیست.

در سال ۶۴۰پ.م آشور عیلام را برانداخت و عیلام تحت تصرف چیش پیش قرار گرفت. گفته می شود در حمله آشور به عیلام بین پارسیان و آشوریان اتحاد پنهانی بسته شده بود.

چیش پیش ۲ پسر داشت:

۱- کوروش

۲- آریا منه

کوروش سوم یا کوروش بزرگ از نوادگان این کوروش است و داریوش بزرگ از نوادگان آریا منه است.

کوروش در شوش بود و آریا منه در پاسارگاد.

در اواخر سده هفتم کوروش قدرت را در سراسر پارس قبضه کرد و آریا منه را از قدرت راند. اتفاقی که برای گذار قبایل ضروری بود و در دیگر مناطق نیز می افتاد. نخست یگانگی کامل در قبایل خودی و بعد حرکت بسوی فتح سرزمین های دیگر .

با فروپاشی آشور پارس جزء امیرنشین های ماد در آمد. و کمبوجیه دوم دختر آشتیاگ را بنام ماندانا  بزنی گرفت.

با مرگ کمبوجیه دوم کوروش سوم یا کوروش کبیر بعدی به قدرت رسید.کوروش از دادن باج به ماد سر باز زد و در سال ۵۵۳ جنگ در گرفت و ۳ سال طول کشید و در سال ۵۵۰ خاتمه یافت و دولت ماد پایان یافت.

هخامنشیان

هخامنشیان قبایل دیگر ایرانی بودند که در جنوب فلات ایران سکنی داشتند. این نواحی تحت فرمان کمبوجیه اول بود که حکومتی وابسته به مادها داشت.

کوروش در طی سه سال از طریق جنگ و دیپلماسی آشور و ارمنستان و کایپا دوکیه و قبیله‎های فلات کوهستانی ایران را به تصرف درآورد.

این دوره، دوران پیدایش و تأسیس دولت در ایران است. گذار اتحادیه قبایل به دولت و تفکیک جامعه به طبقات گوناگون بارزتر شد، بردگان به علت جنگ افزایش یافتند. سازمان ارتش به سواره نظام و پیاده نظام ارتقاء یافت.

فتح لیدیه

با منقرض شدن حکومت ماد کروزوس پادشاه لیدیه؛ ترکیه کنونی؛ فرصت را مناسب دید تا سرزمین های از دست رفته در زمان هوخشتره را به چنگ آورد. با فرستادن هدایایی برای معبد آپولون خدای یونانیان رخصت جنگ خواست و رخصت گرفت. پس دست اندازی به کت پتوکه آغاز شد تا کوروش را به جنگ وادار کند؛ سال ۵۴۷ پ.م.

در این زمان کوروش در شرق فلات ایران در جنگ با امیران محلی برای به اطاعت در آوردن آن ها بود.

بالاخره جنگ بین کوروش و لیدیه آغاز شد و دو سپاه در در پت پتوکه؛ جنوب غربی آنکارا؛ بهم رسیدند و کروزوس بر خلاف پیش گویی آپولون شکست سختی خورد و به ساردیس گریخت، بدان امید که از مصر و اسپارت برای او کمک برسد و دو هفته مقاومت کرد و بعد سارد سقوط کرد ۵۴۵.پ.م. 

کروزوس بعد از این شکست تصمیم گرفت خودش را در آتش بسوزاند که کوروش ممانعت کرد و او را بخشید. و با خود او را بعنوان مشاور به ایران برد. و لیدیه را به «هار پاگه» از فرماندهان سپاه اشتیاگ سپرد.

دو نکته

۱- برخورد کوروش با آشتیاگ پادشاه ماد و کروزوس پادشاه لیدیه در آن روزگار و حتی روزگار بعد نشان می دهد که ما با یک فرمانده بزرگ روبرو نیستیم با انسانی بزرگ در کالیبری جهانی رو بروئیم. کافی است نگاهی بکنیم به نگاره هایی که پادشاهان آشور بر کاخ ها و معابد خود نگاشته اند و ببینیم در آن روزگار پادشاهان فاتح با اسراء خود چه می کرده اند، آنوقت به بزرگی برخورد کوروش با بزرگان ملل مغلوب پی می بریم.

۲-نکته دوم ماهیت جنگ های آنروزگار و ماهیت جنگ های کوروش و مادهاست. جنگ ها در آن روزگار از چهار قسم بیرون نبودند:

-جنگ های دفاعی

-جنگ های آزادیبخش

-جنگ های تمدنی

-جنگ های استعماری -امپریالیستی

جنگ های دولت های پیشرفته آن روزگار مثل سومری ها و اکدی ها و آشوری ها جنگ های استعماری -امپریالیستی بودند؛ برای غارت،گرفتن برده و گرفتن باج و خراج.

اما جنگ های هوخشتره علیه امپراطوری برده دار آشور هم دفاعی بود و هم رهائی بخش. باید آن قدر جلو می رفتند تا چشم فتنه را کور کنند. در این جنگ ها عمق استراتژیک مهم بود. یعنی رسیدن بجایی که دیگر دشمن قادر نباشد تعرض کند.

این جنگ ها جنگ های تمدنی هم بودند . در همین جنگ کوروش با لیدیه درهای امپراطوری بسوی اقوام دیگر گشوده شد و تعداد زیادی سرباز از ملل مختلف  وارد ارتش کوروش شدند و هزاران نفر با حرفه های مختلف برای کار از یونان بسوی قطب قدرتمند آن روزگار سرازیر شدند و این تبادل فرهنگ و هنر و آداب و رسوم باعث می شد عناصر سازنده تمدن ها تبادل شود.

البته شکی نمی توان داشت که بخشی از این جنگ ها زمینه های مادی داشت، چه گرفتن خراج و چه از آن خود کردن زمین های حاصلخیز و چه دسترسی به راه های تجارتی و چه گرفتن برده.

فتح بابل

برای درک بیشتر فتح بابل باید دیدکه در سده ششم پ .م. وضعیت سیاسی – اقتصادی بابل چه گونه بود.

در این زمان نبوخد نصر دوم؛ داماد شاه ماد پادشاه بابل بود. پادشاهی که بر یک امپراطوری برده دار فرمان می راند و مصمم بود تا با کشیدن پرچم یک دین واحد وحدت سیاسی را بر امپراطوری حاکم کند. و این شدنی نبود الا با ممنوعیت عقاید دینی و بنه کن کردن خدایان اقوام مختلف و آوردن آن ها به معبد خدای بابل.

چند نکته مهم

۱-نباید از یاد برد که در دنیای آن روزگار پادشاهان یا خدا- پادشاه بودند و یا پیامبر- پادشاه. و جنگ ها، جنگ های جهادی و دینی بودند. بواقع گسترش تمدن از کانال گسترش دین می گذشت.

اما در میان ایرانیان این گونه نبود و علت داشت. از نظر رشد تمدنی ایران در مرحله بالاتری بود. زردشت در هزاره های قبل آمده بود و چند خدایی و بت پرستی جایی در اندیشه های ایرانی نداشت. هر چند در جنگ ها اهورمزدا شاهان ایرانی را کمک می کردند اما این کمک ها یک کمک مادی بود و نشانه ای از رسالت دینی و جهادی در آن نبود.

۲-در این روزگار معابد و متولیان معابد، بزرگ برده دار هم بودند. یگانگی دینی و تعطیلی معابد با مخالفت کاهنان روبرو می شد و هم اینان بودند که از کوروش پنهانی خواستند برای فتح بابل بیاید.

۳- فتح دیگر مناطق و کوچاندن اجباری و برده سازی دیگر ملل در کوتاه مدت سود سرشاری به جیب برده داران بابلی می ریخت اما در بلند مدت زمینه های شورش و مقاومت را شکل می داد.

ملل کوچانده شده که بشکل برده در زمین های شاهی کار می کردند یکی از زمینه های سقوط نبوخد نصر دوم بودند.

شکاف در قدرت سیاسی بابل

در سال ۵۶۲ نبوخد نصر درگذشت. پسر او به قدرت رسید که ۲ سال بعد در کودتای نرگال شرصر؛ داماد نبوخد نصر؛ کشته شد. نرگال ۳ سال بعد در گذشت و پسرش ۳ ماه بعد با کودتای نبونهید پسر متولی معبد سین در حران کشته شد؛ سال ۵۵۶پ.م.

نخستین اشتباه

در سال سوم سلطنت، نبونهید بفکر افتاد تا معبد سین؛ خدای ماه؛ را مرکزیت ببخشد پس مردوخ خدای بزرگ بابل و دیگر خدایان را به معبد سین برد و با یک درجه تخفیف در پائین دست خدای سین گذاشت و این امری نبود که کاهنان بابلی از آن بگذرند .قدرت مذهبی با قدرت سیاسی و منافع اقتصادی پیوندی ناگسستنی داشت.

پس مشروعیت مذهبی او توسط کاهنان بابلی زیر ضرب رفت.

بعد تصمیم گرفت چون هوخشتره پادشاه ماد برای امپراطوریش تاریخی اساطیری بسازد تا بتواند حکومت خودرا مشروعیت تاریخی و ایدئولوژیک بدهد و یگانگی سیاسی ایجاد کند.

ممنوعیت حج و انتقال این مراسم از بابل به حّران زمینه ساز شورش هایی در میان رودان و شام شد که با قدرت ارتش فرو نشانده شد.

در این زمان کوروش سر گرم فتح لیدیه بود و خدای سین به نبو نهید وعده داد بود که بزودی کوروش بزیر پاهای او خواهد افتاد و او به این وعده الهی دلخوش بود.

جنگ رهائی بخش

آوازه برخورد کوروش با کروزوس پادشاه شکست خورده لیدیه به بابل رسید و کاهنان را وا داشت تا به کوروش نامه بنویسند و آن ها را برای رهائی از ستم نبونهید یاری کند. این رابطه را ما در سنگ نوشته ها و الواحی که بجای مانده است از زبان مردوخ متوجه می شویم.

زمینه سقوط چه بود

در سنگ نوشته ای که در حّران پیدا شده است به روشن ترین وجهی این زمینه را بیان می کند:

– پای بند نبودن نبونهید به هیچ قانونی

– به کشتن دادن بزرگان در جنگ های بی حاصل

– مالیات های سنگین از رعایا

– بستن جاده های بازرگانی

– گرفتن اموال مردم

– کشتن مردم

– دشمنی خدایان با او

در سال ۵۴۰ بابل آماده شورش بود. نبونهید تلاش کرد با کمی تساهل مذهبی رضایت کاهنان را بدست بیاورد ولی دیر شده بود.

پس کوروش براه افتاد. بهانه لازم هم مهیا بود باز پس گرفتن حّران که در زمان ماد جزء متصرفات ایران بود.

با گذشتن کوروش از تنگه جلولا تمامی میان رودان علیه نبونهید برخاستند. و بمحض رسیدن کوروش به دروازه های بابل مردم دروازه ها را بروی او گشودند.

سپاهیان کوروش به فرماندهی برادرش گاوءبروو در سال ۵۳۹ پ.م. به آرامی وارد بابل شدند. و کوروش طی بیانیه ای عفو عمومی داد. نبونهید هم دستگیر و به شوش تبعید شد.

با این پیروزی شام و فلسطین جزء متصرفات ایرات شد. و مرز ایران به دریای مدیترانه و غزه رسید. سران شام و شیوخ عربستان به بابل آمدند و ابراز اطاعت کردند. و گاوءبروو شهریار بابل شد. و کوروش فرمان بازسازی حصار بابل و خرابی های دیگر را داد. و یهودیان اسیر را به موطن خود بر گرداند و دستور باز سازی معابد آنان را داد.

در زمینه سیستم برده داری آن جا اصلاحاتی به نفع برده ها انجام شد اما دست به سیستم برده داری زده نشد.

از سویی ایران با مصر همسایه شد. آمدن معماران و پزشکان مصری به ایران نشان می دهد که رابطه در این دوران با فرعون مصر دوستانه بوده است.

دو اعلامیه و دو شاه

دو سنگ نبشته که اعلامیه ‏های سیاسی ـ نظامی دوران کهن است از دو شاه باقی مانده است. یکی از آن پادشاه عاشور بعد از شکست عیلام است و دیگری از آن کوروش بعد از فتح بابل است.

نخست پژوهش کنیم و ببینیم کوروش بعد از فتح بابل چه می ‏گوید:

«منم کوروش ،شاه جهان، شاه بزرگ، شاه شکوهمند، شاه بابل، شاه سومر و اکاد، شاه چهار اقلیم جهان،

پور کمبوجیه، شاه بزرگ شاه انشان،

نوه کوروش شاه بزرگ شاه انشان،

تخمه چیش پیش بزرگ شاه بزرگ شاه انشان، از دودمان شاهان روزگار دور…

من هنگامی که با مسالمت و آرامش وارد بابل شدم

سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند

من به هیچ کس اجازه ندادم که مردم سومر و اکاد را هراسان کند

من دارائی های مردم بابل و اطرافش را از دستبرد در امان داشتم

من مردم بابل را از تکالیف تحمیلی رهاندم و آزادی بخشیدم

من مجسمه های خدایان که مدت های درازی معابدشان متروک مانده بود. به جایگاه اصلی شان بر گرداندم

مردم این سرزمین ها را گرد آوردم و همه شان را به سرزمین های اصلی شان بر گرداندم و املاک شان را به آنان باز دادم

من خدایان سومر و اکاد را که نبونهید به بابل منتقل کرده بود در معابد پر شکوه اسکان دادم

من امنیت و آرامش را برای مردم همه سرزمین ها آوردم

من دیوار خشتی شهر بابل که ناتمام است با آجر و ساروج خواهم ساخت و حفاظ شهر را تقویت خواهم کرد

کارهای ناتمام را به اتمام خواهم رساند

دروازه های بزرگ شهر را من با مس خواهم پوشاند و پایه هایشان را از برنز خواهم ساخت

من یک نوشته بر دروازه که نام آشور بانی پال؛ شاهی که پیش از من بوده است؛ را بر خود دارد و من آن را در وسط آن دروازه بزرگ دیده ام را دست نخواهم زد تا برای ابد باقی بماند»

اما اعلامیه دوم از آشور بانی پال است که در سال ۶۴۰ پ.م به مناسبت پیروزیش در عیلام نوشته است.

می‏ گوید: «من شوش را گشودم و تمامی ذخایر آن ‎را به کشورم آشور بردم.

 من آجرهای معبد شوش راکه با سنگ لاجورد تزئین شده بود همه را شکستم.

من خدایانشان با زر و زیورها و کاهنانشان را با خود به بابل بردم

من همه متولیان معابد را نابود ساختم

من همه معابد را باخاک یکسان کردم

۳۲ مجسمه سلطنتی را به آشور بردم.

خدایان‎شان را به اسارت بردم

من باغستان مقدس شوش را به آتش کشیدم.

من گورهای شاهان قدیم و جدید شوش را زیرورو کردم، لاشه ‏های‏شان را از گور به در آوردم و استخوان‎های‏شان را به آشور بردم.

من به مسافت یک ماه  و ۲۵ روز راه بستان‎های عیلام را تبدیل به ویرانه کردم و در زمین ‏هایش نمک پاشیدم.

من دختران و زنان شاهان و تمام خاندان‎های قدیم و جدید شاهان اعیلام، تمام ساکنین و مردان و زنان بزرگ و کوچک  و چهار پایانشان را به غنیمت بردم.

از این پس جانوران از برکت وجود من به آرامش در شهرهای عیلام خواهند زیست.

دیگر شادی و صدای سم ستوران در عیلام به گوش نخواهد رسید.»

دو اعلامیه و دو پادشاه در برابر ماست یکی به جنایت‏ هایش و دیگری به کرامت ‏هایش افتخار می کند.

اعلامیه کورش مو به مو توسط سنگ نبشته ‏های به جا مانده از کاهنان بابل تأیید می‏ شود.

گفته می‏ شود کورش نگاهش به فتح مصر بود. پس دلجویی‏ اش از یهودی‏ ها و فینیقی ‏ها ناشی از نگاه استراتژیک او به جنگ بعدی و جاسازی متحدین‏ اش در کنار مصر بوده است. به صرف پذیرش این امر از بزرگی رفتار  او چیزی کم نمی‎شود.

در این‏ که کورش به عنوان سیاستمداری در کالیبر جهانی از دافعه‏ ها و جاذبه ‏های ملل مغلوب خبر داشت، شکی نیست.

اما جدا از تمامی آینده‎نگری‏های کورش برای فتح مصر و جنگ بعدی، هیچ شکی نمی‏ توان داشت که او در لباس یک جهانگشا، انسان بزرگی با ویژگی‏ هایی برجسته بود. کورش به عنوان یک شاه در دنیای کهن به گواهی تمامی سنگ نبشته‏‎ها کم‎نظیر بوده است امروز که ما در قرن بیست و یک کرده ‏های او را مرور می‏ کنیم می‎بینیم هنوز با کرده‎های او فاصله ‏ای بسیار داریم.

جنگ های تمدن ساز

در روزگاری که قبایل چه بخاطر زمین و آب و چه بخاطر گذار به دولت در حال تکامل اند جنگ به امری اجتناب ناپذیر در تاریخ بشر تبدیل می شود. اما این جنگ ها جدا از زمینه های اقتصادی شان از غارت گرفته تا باج و خراج و تامین برده برای کار در مزارع و معادن یک ویژگی دیگری هم دارند؛ تمدن ساز بودن آن ها.

رفت و آمد سربازان برای کار در ارتش، رفت و آمد هنرمندان و سوداگران برای کار و تجارت باعث آشنایی ملل با هنر، دانش، و شیوه اندیشیدن و زندگی دیگر ملل می شد و جوامع عقب افتاده را به روز می کرد.

برخورد کوروش با شاهان و حکومت های شکست خورده، برخورد کوروش با سرزمین های فتح شده، احترام او به عقاید مذهبی ملل، تساهل و تسامح او با افکار و کردار آدم ها، بازسازی شهرهای فتح شده، رعایت حقوق برده ها و فرو دستان، همه اثرات تمدن ساز این جنگ هاست.

فتح بابل توسط کوروش و تساهل مذهبی او در واقع گذار بشریت از تمدن دینی به تمدن سیاسی است. شاه دیگر نه نماینده خدا است و نه خود خداست و جنگ او صبغه دینی و جهادی ندارد.

کوروش فرهنگ و هنر را از خدمت دین و معابد خارج کرد و به خدمت آبادانی شهرها و کاخ ها کشید و حکومت های قومی و محلی را به حکومت های منطقه ای تبدیل کرد.

مرگ کوروش

شمال شرقی ایران مورد هجوم مدام قبایل سکایان و ماسساگت‎ها بود. این قبایل در مدارج پست بربریت و توحش بودند. ازدواج دسته جمعی و کشتن پیرها در ایشان مرسوم بود.

کوروش در جنگ با قبایل اسکیت کشته شد و در پاسارگاد به خاک سپرده شد.

منش کوروش

فتح سرزمین‎های بیگانه توجیه خاص خودش را دارد. از زاویه امروز نمی‌شود به بررسی دیروز نشست و اعلام کرد کوروش متجاوز به سرزمین‎های دیگران بوده است. این لشکرکشی‎ها باید در بستر تاریخی آن روزگار بررسی شود و اختصاص به کوروش و یا دیگر شاهان ایرانی ندارد. پیش از کوروش در زمان مادها، ایران تحت انقیاد دولت قدرتمند آشور بود. و مدتی بعد ایران به تصرف اسکندر از آن سوی جهان قرار می‌گیرد. آنچه کوروش را در میان دیگر فاتحان آن روزگار برجسته می‌کند نقش او به‎عنوان یک فاتح است. کوروش در کتیبه‎ای که بعد از فتح بابل می‌نویسد. نشان می‌دهد که در پی غارت و ویرانی منطقه متصرفه نیست. به عقاید و باورهای مردم احترام می‌گذارد خدایان همۀ اقوام را محترم می‌شمارد به آبادانی و بازرگانی ممالک متصرف اهمیت می‌دهد و اقوامی را که به زور کوچ داده شده بودند یا به اسارت آورده شده‎اند به سرزمین مادری خود بر می‌گرداند.

کوروش از خود چهره‎ای انسانی نشان می‌دهد. در کتیبه‎های او آثاری از قساوت و سنگدلی یک فاتح نسبت به ملل مغلوب نیست.

علت جنگ‎های مداوم

کوروش از مادها شروع می‌کند و به قدرت می‌رسد و بعد به سمت آشور و ارمنستان و کاسپاکدیه رفت و مدتی بعد متوجه لیدی و بابل شد و در آخر نقشه فتح مصر را در سر داشت که در جنگ با قبایل اسکیت کشته شد.

نخستین سؤالی که به ذهن می‌رسد این است که چرا کوروش به فلات ایران بسنده نکرد و مدام در پی آن بود که قلمرو پادشاهی خود را گسترش بدهد و در آخر جان بر سر این کار گذاشت.

چهار علت اصلی می‌توان برشمرد:

۱- نخست آن‎که کشور با حدود و ثغور معین وجود نداشت.قبایل مختلف در جای جای زمین می‌زیستند که در حال گذار به دولت بودند. برای این قبایل سرعت اسبان و قدرت شمشیرهای‎شان معین می‌کرد که کجا باید چادرشان را برپا و زندگی کنند. پس مرزها مدام در حال جابه‎جایی بود. و هر قبیله‎ای این حق را برای خود قائل بود که به هر سو حرکت کند. و تنها زمانی از حرکت باز می‌ماند که محل مناسبی بیابد و یا توسط قبایل قوی‏تر از حرکت بازماند.

۲-جوامع در حال گذار به دوران برده‎داری بودند. تقسیم کار این امکان را به بشر داده بود تا غذا و امکانات اضافی پیدا کنند و نیاز به نیروی کار بیشتری برای کار در مزرعه داشته باشند. این نیرو باید توسط جنگ تأمین می‎شد. درواقع جنگ به‎عنوان یکی از منابع تأمین‎کننده کار مجانی بود.

۳-زیستگاه بشر در این دوران به علت سطح پایین تکنولوژی و ابزار تولید محدود بود. انسان‌ها باید در مناطق آبرفتی و حاصلخیز و در کنار رودها می‎زیستند. تا آب و محل کافی برای کشاورزی و دامپروری داشته باشند. و این امکان برای تمام قبایل نبود. پس دیگر قبایل به خود اجازه می‎دادند تا به زور برای تصاحب این سرزمین‎ها اقدام کنند. درست کاری که آریایی‎ها با مردم بومی فلات ایران کردند. وقتی سرزمین‎های اولیه‎شان دچار سرما و یخ‎بندان شد.

غارت اموال دیگران

در آن روزگار غارت نوعی کار تلقی می‎شد. بشر در آن روزگار منع اخلاقی برای این‎کار نمی‎دید. پایین بودن سطح ابزار تولید، تنگی معیشت، کم بودن مناطق حاصلخیز قبایل را وامی‏داشت که با زور شمشیر خود را در تولید دیگران سهیم کنند. در این روزگار جنگ نوعی کار تلقی می‎شد. در دوره‎های بعد بشر سعی کرد برای این‎کار نوعی توجیه ایدئولوژیک درست کند. جنگ‎های مذهبی و گسترش دین برتر از این جمله جنگ‎ها است.

 بهانه‎ها، روزگاری دین بهی بود. و روزگاری دیگر دفاع از ارض موعود و زادگاه مسیح و روزگاری دیگر دعوت مردم به توحید، اما با همان سازوکار اولیه، شرکت در کار و ثروت دیگران.

۵- سرکوب قبایل وحشی

قبایلی که به دوران تمدن رسیده بودند و دولت‏ های متعددی تشکیل داده بودند، مدام از سوی قبایلی که در مرحله بربریت بودند مورد نهب و غارت قرار می‎گرفتند. چاره‎ای نبود که هر از چندگاهی این قبایل سرکوب شوند تا زندگی شهرنشینی از گزند این هجوم‎ها و غارت‎ها در امان بماند و مدنیت گسترش یابد. کوروش در یکی از همین جنگ‎ها کشته شد.

https://akhbar-rooz.com/?p=89900 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عظیم
عظیم
3 سال قبل

حناب محمود طوقی این نوشته شما داستانک است یا طرحی برای یک داستان ؟ تاریخی است یا مد روز؟ خیالی است یا واقعی ؟ توهم است یا توصل ؟ باستان پرستی است یا دل مشغولی ؟ تاریخ است در یک صفحه برای بچه ها یا اظهار وجود ؟ از منابع انگلیسی است یا روسی ویا آلمانی ؟ ازمستندات روزنامه ای است و یا دانشگاهی -مثلا دانشگاه شیکاگو یا استنفورد و …؟ جنبه عدالت خواهی دارد یا پارس پرستی ؟ منظور کورش اون زمان بوده یا کورش این زمان – رضا شاه کبیر- ؟ از دیدگاه سوسیالیستی مطرح شده ویا شاه پرستی ویا پان ایرانیستی ؟ از….و یا ….؟ از….و یا….؟ اصلا موضوع فرهنگیه ؟ سیاسیه ؟ اجتماعیه ؟ اقتصادیه ؟ ویا روا……نی؟

کیا
کیا
3 سال قبل

کار فرهنگی ای مثبت و متناسب با اوضاع روز.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x