جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

پشتیبانان رضاپهلوی: خونت را میخورم الاغ … ! – امیرحسین لادن

اینکه اشخاص با دید و هدف و برنامه ی دیگران، به ویژه دگراندیشان، همراه نباشند و انتقاد و مخالفت کنند، نه تنها حرکتی طبیعی و عادی است، بل که حتی می تواند آموزنده و سازنده باشد. حداقل، شخصاً چنین باور و برداشت و آمادگی را دارم. واقعیت اینجاست که برعکس برچسبِ یک سلطنت که نوشته بود: فکر می کنی: الامه ی دهری! بر این باور هستم که یکی از کمبودهایِ فرهنگی مان، پدیده ی “همه چیز دانی است”. نوشته ها و گفته هایم طی نیم قرن گذشته، شاهد این مدعا هستند. در ضمنی که مانند عده ی قابل ملاحظه ای از هم میهنان مان با این زبانزد: “همه چیز را همگان دانند” همراه هستم.

آنچه طبیعی و عادی نیست، یا حداقل برای یک شهروند – نباید چنین باشد – توهین و تهمت و تهدید و برچسب زدن به دیگران است!؟ یعنی بجای انتقاد از نوشته یا مخالفت با موضِع، – نگارنده را آماجِ حمله ی شخصی قرار بدهند!؟ این حرکت نمایانگر کم دانی و درماندگی و توهمِ “همه چیز دانی” است. زیرا چنانچه شخص، کم دان نباشد – آگاهانه و منطقی با موضوع برخورد می کند؛ چنانچه درمانده نباشد – دید وباورِ خودش را ارائه می کند که باعث جلب و جذب دیگران گردد. بالاخره چنانچه گرفتار توهمِ “همه چیزدانی نباشد” – توانائی شنیدن سخنان متفاوت یا حتی مخالف خودش را دارد و نیاز به حمله ی شخصی و تهمت و توهین و …ندارد!؟    

هدف این نوشتارِ مستند، روشنگری است تا هم میهنان مان بتونند آگاهانه انتخاب کنند و هوشمندانه گام بردارند.

باید اقرار کنم که “تنها” این کم دانانِ یک بُعدی را مقصر نمی دانم. زیرا همان روشی را دنبال می کنند که از بت های اعظم شان: رضا شاه و محمدرضا شاه آموخته اند؛ از بوق و کرناهایِ وسائل ارتباط جمعی وابسته شنیده اند؛ و از بت سازان و بت پرستانِ چاپلوس دیده اند. چند نمونه را مرور می کنیم:

جان گونتر می نویسد: “هر چیز که اندک زحمتی به او می داد یا مخالف طبعش بود نابود می کرد، می کشت، می درید و پرت می کرد. وقتی یک رادیوی بیگانه مطالبی علیه او انتشار داد، با لگد آنرا شکست. گاهی خدمتگزاران و اشخاصی را که موجب خشم و غضب او می شدند سخت با چکمه و لگد و تعلیمی تنبیه می کرد. رضاشاه از تربیت و اصول و آداب، عاری بود.  (1)

“رفتار رضاشاه با وزیرانش بسیار خشن و زننده و توهین آمیز بود … . غالباً شاه آنان را با کلماتی چون “مردیکه ی خر، احمق، الاغ، پدرسوخته ِ پفیوز” طرف خطاب قرار می داد.” (۲)

ملک الشعرای بهار که رضاخان – رضاشاه را خوب می شناخت، می نویسد: “ذاتاً خودخواه، ساده لوح و زودباور بود.”  (3)

رضاشاه جای احمدشاه نشست، ولی اکثر تغییرات، ظاهری و بقول مهدی قلی هدایت که شش سال نخست وزیر رضا شاه بود: “تغییرات بلواری و لاله زاری بود”. مانند تغییر لباس و کلاه که ظاهر را عوض می کند، بجای دگرگونی سیستمِ آموزش و پرورش که انسان را هدایت می کند.  (4)

اِلول ساتن، ایرانشناس، می نویسد: “رژیم رضاشاه یک ضعف اساسی داشت و آن اینکه از حمایت فعال اهالی کشور برخوردار نبود. … در بدو کار از عناصر سرشناس و انگیزه های ملی نهضت آزادیخواهانه ی بر جای مانده از انقلاب مشروطه سود جست و سپس آنان را با بی رحمی کامل سرکوب کرد. از نظر بسیاری از مردم، رضاشاه، دست نشانده ی بریتانیا محسوب می شد که توسط آنها سر کار آورده شده بود و مورد حمایت آنها نیز قرار داشت. البته رضاشاه در کشور اقدامات و اصلاحاتی در زمینه ی تغییر ظواهر، شهرسازی، ساختن کاخ ها، قصرها، عمارات چند طبقه، اماکن با هیبت وزارتخانه ها، میهمانخانه های سلطنتی و جاده های شوسه انجام داد. … اما طبقه ی فقیر فقیرتر شده و ثروتمندان ثروتمندتر شده بودند.”  (۵)

آرتور مور، نویسنده و ژورنالیست در مورد این تغییرات ظاهری می نویسد: “… وضع این کشور به زودی به حال قدیمی خود بر می گردد زیرا بر میزان فعالیت افزوده نشده و سطح زندگی مردم بالا نرفته بلکه ترس و وحشت بر کشور مستولی گردیده است.”  (6)

باید با آگاهی از این واقعیت، که رضا خان یک قزاق گردن کلفتِ بی سواد و ناآگاه بود، در موردش قضاوت کرد. الگوهایش و آنچه آموخته بود، در چارچوب زور و خشونت بود. نتیجه اش، یک قزاقِ قُلدر و خشن بود که چیزی جز “اطاعت از مافوق، زورگوئی به زیر دست، و استفاده از چماق” برای حل مشکلات نمی دانست! ناآگاهی و کم دانی و منافع شخصیِ او، ایرانیان را ۲۰ سال، با کَت هایِ بسته، در اختیار شرکت نفت انگلیس و انگیسیها گذاشت. خشونت و یک بُعدی گری او باعث نابودی بهترین فرزندان کشور، مانند کلنل محمدتقی پسیان، تیمورتاش، علی اکبر داور، سرهنگ فضل اله خان*، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، تقی ارانی، و … گردید”. (۷)  

جلال عبده، یک ایرانی آگاه و میهن دوست، می نویسد: اگر رضاشاه بجای تشدید اختناق، خودکامگی، و ایجاد محیط ترور و وحشت در ایران؛ به آموزش و پرورش مردم و تقویت رشد سیاسی آنان می پرداخت تا بتوانند با تحولات اجتماعی در کمال آگاهی به نفع کشور روبرو شوند. ارتشی که وی با هزینه ی هنگفت تهیه کرده بود در سوم شهریور، از هم نمی پاشید و برای حفظ میهن از خطر تجاوز، فداکاری می کرد؛ نه اینکه امرا و افسران ارتش، بجز عده معدودی، در مقابل تعرض خارجی محل مأموریت خود را ترک کنند”.  (8)   

محمدرضا شاه

غرور و تکبر و خودمحوری بی اندازه شاه، همراه با تملق و چاپلوسی اطرافیان، باعث بی اعتنائی و بی توجهی او به مخالفان رژیم، از جمله ملی گراها بود که می توانستند سلطنت را حفظ کنند. زیرا ملی گراها، نه مخالفِ سلطنت بودند، و نه مخالف شاه، بل که مخالفِ زیر پا گذاشتن قانون اساسی و حکومت کردن بجای سلطنت کردنِ شاه بودند.

جنون خود بزرگ بینی و خودشیفتگی محمدرضا شاه، کار را بجائی کشاند که به وزیری که گزارش درآمد کشور را می دهد و با دید شاه همآهنگ نیست، بگوید: خفه شو! به مدیرکلِ حزبی که خودش ساخته، بگوید گُه خوردی! غرور و تکبر در حدی بود که چنانچه یک وزیر و یا نماینده مجلس یا امیر ارتش، دستش را نمی بوسید از کار برکنار میشد! همان غروری که باعث شده بود که در جلسه ی هیئت وزرا بگوید: “من سرچشمه قدرت در کشور هستم. تمام مدیران کل و معاونان وزرا و امرا باید مستقیماً به خود من گزارش بدهند.”

قرار بود شاه در کنفرانس اوپک در الجزایر شرکت کند، اسداله علم، وزیر دربار، دوست و چاکر و غلام خانه زاد شاه پیشنهاد می کند که هیئت مطلعی از وزیر اقتصاد، رئیس بانک مرکزی، وزیر کشور (مسئول اوپک)، و یک عده کارشناس همراه باشند. فرمودند، این خرها چه فایده دارند؟ (اشخاص مورد اشاره علم، از با کفایت ترین بلند پایگاه و برجسته ترین مغزهای آن روز ایران بودند).  (9)

حسین کاظم زاده، وزیر علوم و آموزش عالی دوران حکومت محمدرضا شاه، می گوید: در کنفرانس رامسر ۱۳۵۰، شاه به وزیران خود گفت: “شماها مانند یابو هستید اگر رکاب بزنم خود را از جا می کنید، اگر آرام بمانم از جا حرکت نمی کنید”!

نقش تبلیغات و مطبوعات

نشریاتِ مزدور انگلیس و وابسته به دربار، مخالفان رضاخان، سردارسپه را اجنبی پرست معرفی می کردن (یعنی طرفدار انگلیس!). … جراید انگلستان با کمال زبردستی دریافته بودند، گاهی با نوشتن مقالاتی که موضوع آن ها شکایت از سردارسپه بود، این خیال را قوت می دهد.”  (10) 

در ایران همه ی امور بر محور شاه، یعنی رضاشاه که تبلیغات دولتی، او را موجودی خارق العاده و قدرتمند و شکست ناپذیر وصف می کرد می چرخید. … رسانه های گروهی مطابق میل خودکامه ی حاکم سخن پراکنی می کنند. فرمانهائی که از بالا تحمیل می شود مو به مو به صورت مقالات و مطالب موافق و تأئیدکننده منعکس می گردد و یک روپوش شفاف پُر زرق و برق واقعیات تلخ و جانگداز، فقر، گرسنگی، محرومیت از بهداشت و رفاه، احساس خفقان عمومی و نارضائی ها و شکایات مردم را می پوشاند.”  (11)

یوزف گوبلز، وزیر پروپاگاندی رایش سوم، کنترل کامل زندگی اجتماعی و فرهنگی ملت آلمان را وظیفه و مسئولیت خود می دانست. برای دستیابی به چنین هدفی، کنترلِ تمام رسانه هایِ کشور را، در دست گرفت. گوبلز، اهمیت نفش فیلم و قدرت تأثیر گذاری آن را در افکار عمومی و شکل دادن اذهان مردم تشخیص داد و از آن استفاده ی روزمره می کرد. تصور می کنم که امروز همه می دانند که تبلیغات و پروپاگاندای گوبلز تا چه اندازه ملت آلمان را تحت تأثیر قرار داد و  که حاضر باشند کتاب سوزی کنند! همان ملتی که مطالعه و کتاب خوانی، بخشی از زندگیِ روزمره اش بود.  (12)

در ایران، وسائل ارتباط جمعی مانند تمام اهرم های قدرت و ثروت دربست در اختیارِ رژیم محمدرضا شاه بودند. شاه، همه ی معترضان و مخالفان، به جز مذهبیون را سرکوب کرد. کمونیست و مارکسیست و سوسیالیت و ملی گرا و ملی مذهبی، برای رژیم یکسان بودند. مذهبیون، نه تنها آزادانه عمل می کردند، مانند جلساتِ حسینیه ی ارشاد و سخنرانی هایِ علی شریعتی، بل که سالی چند میلیون بودجه و حقوق داشتند!؟ ضدیت و دشمنیِ شاه با مصدق، و آلرژیِ ناشی از آن به جبهه ملی نیز باعث شد که پس از ۲۵ سال زندان و حصر خانگی و تبعید و سرکوب، نه سازمانی باقی بماند و نه تشکیلاتی که بتواند شاه و سلطنت پهلوی را نجات بدهد و ایران را از به کژراهه رفتن باز دارد!؟

خونت را میخورم الاغ … !  

یکی از بیش از صد واکنشی است که پشتیبانان رضاپهلوی به نوشته ی پیشینِ اندیشکده، نشان دادند. واژه هائی مانند خائن هرجائی، کرم های لجن خوار پنجاه و هفتی، تروریست رژیم، و … ! زمانی که اشخاص توانائی بحث و گفتگو ندارند و به قول معروف: کم میآورند مجبور به تهاجم، فحاشی و حمله ی شخصی میشوند، مانند زبانزدِ “قافیه که تنگ آید شاعر به جفنگ آید.”

مقاله ی مورد گفتگو، در بیش از ۱۰ خبرنامه و نشریه ی مطرحِ فارسی منتشر شد. در یک خبرنامه ی پُر بیننده، بیش از ۸۱۰ رأی گرفت و ۷۰ بار باشتراک گذاشته شد. در شبکه های اجتماعی نیز، پست شده بود. برای مثال در فیسبوک اندیشکده آگاهی و شناخت، ۱۹۸۱۴ بازدید، ۱۶۳ اشتراک و ۲۰۲ نظر داشت.

باید اقرار کنم، با شناختی که از هم میهنانِ شاه الهی، حزب الهی و بت پرستان یک بُعدی دارم انتظار داشتم مورد تهاجم قرار گیرم، ولی امیدوار بودم که نوشته را بخوانند و بعد حمله کنند، ولی از متنِ واکنش ها مشخص بود که این اشخاص تنها عنوان مقاله را خوانده بودند.

رضا پهلوی، مسئولِ کم دانی، خشونتِ جاهلانه، و قلدوری پدر بزرگش نیست!

رضا پهلوی، مسئولِ غرور و تکبر و جنون خودبزرگ بینی ناشی از شخصیت متزلزل پدرش نیز، نیست!

در ضمنی که می دانیم، او نمی تواند جلوی دهانِ شاه الهی ها، گمراهان و یک بُعدی هائی که از او پشتیبانی می کنند، بگیرد، و به آنان پوزه بند بزند!؟ ولی چنانچه به “اتحاد و اتفاق” پایبند است، می تواند و باید موضعِ خودش را در رابطه با حملات شخصی، تهدید و تهمت و توهین، و برچسب زدن مشخص و شفاف نماید. و گرنه سکوتش که تأئید ضمنی این حرکت می باشد؛ هم تمام پیام ها و پیمان ها و اعلامیه هایش، پوچ و بیهوده و بی پایه می کند؛ و هم ماشین تبلیغاتی عظیم و گسترده یِ مثلثِ آمریکا، اسرائیل و عربستان، برای آلترناتیو ساختنِ رضا پهلوی، راه بجائی نخواهند بُرد.

این مثلثِ آلترناتیوساز، با بهره گیری از روشِ گوبلز، از طریقِ تلویزون های من و تو، ایران اینترناشنال، و چند شبکه ی دیگر … ، همراه با دهها نشریه و خبرنامه، صدها شبکه اجتماعی، و نزدیک به هزار مزدبگیر، روزی ۲۴ ساعت، هفته ای هفت روز مشغول ارائه ی ویدیو و فیلم های ساختگی و مونتاژ شده هستند. 

ماشینی در چارچوب ماشینِ تبلیغاتی گوبلز، بوسیله ی اسرائیل و آمریکا، با پشتیبانی مالیِ چند صد میلیون دلاری عربستان و امارات برای علم کردن رضا پهلوی، دوباره سازی شده است. تأثیرگذاری این دستگاهِ عظیمِ تبلیغاتی را برای شکل دادن به افکار عمومی، نباید دست کم و یا نادیده گرفت. مگر اینکه سرنوشت ملت و آینده ی کشور برای مان بی اهمیت باشد و بنابراین بی تفاوت باشیم!

پرویز راجی، آخرین سفیر شاه در لندن، می نویسد: “یکی از ضایعات حوادث اخیر ایران، صدمه دیدن غرور ملی ما بوده است. … شاه و همه کسانی که شبیه من در اردوگاه شاه قرار دارند، چکونه می توانیم مدعی داشتن غرور ملی باشیم، در حالی که از مردم مملکت بریده ایم و با عجز و لابه از کشورهای غربی تقاضای حمایت از خود را داریم؟ در رژیمی که وابستگی کامل به غرب، ارکان اصلی موجودیش را تشکیل می دهد، ما نیز بحالتی در آمده ایم که اعتقاد خارج از اندازه به قدرت و توانائی متحدان اروپائی و آمریکائی خود پیدا کرده ایم. و چون فکر می کنیم آنها هر لحظه که بخواهند می توانند فقط با تکان دادن چوبدستی جادوئی خود همه چیز را بمیل خویش بگردانند، لذا اینطور بخود می قبولانیم که هر چه در ایران اتفاق می افتد یا نخش در لندن یا در واشنگتن دارد.”  (13)

شاه پس از انقلاب، با تعجب می گوید: “من نمی فهمم چرا آمریکائی ها علیه من قد علم کرده اند، در حالی که من هر چه آنها گفته اند قبول کرده ام”.  (14)

اقرار شاه و نوشته ی پرویز راجی باید اعلام خطری باشد برای کسانی که چشم به دخالت بیگانه دوخته اند.

امیرحسین لادن
پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹
[email protected]

۱) سفر در داخل آسیا، جان گنتر

(۲) از آلاشت تا آفریقا، خسرو معتضد 

(۳) تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، ملک الشعرا بهار 

(۴) خاطرات و خطرات، مهدی قلی هدایت  

(۵) رضاشاه کبیر یا ایران نو، اِلول ساتن     

* پیکرِ سرهنگ فضل الله خان را در حالیکه لباس نظامی رسمی به تن داشت و اسلحه ای در دست، در اطاقش پیدا کردند؛ روی میز اطاقش نامه ای از او بود که نوشته بود: وجدان من به عنوان یک ایرانی میهن دوست، اجازه نمی دهد، مدرکی را امضا کنم که ارتش ایران را در اختیار بیگانگان و افسران ایرانی را زیر دست آنان، قرار می دهد. 

(۶) مقاله “ایران امروز، کهنه و نو، آرتور مور   

(۷) مقاله “این پدر و پسر، نقش بزرگی در نابودی خودشان ساخته های میهن مان و فاجعه ی رژیم فقاهتی داشته اند”، نگارنده 

(۸) خاطرات جلال عبده  

(۹) یادداشت های علم جلد۴  

(۱۰) تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران     

(۱۱) از آلاشت تا آفریقا        

(۱۲) زندگینامه گوبلز، هاینریش فرانِئکل  

(۱۳) خدمتگزار تخت طاوس برگ، پرویز راجی 

(۱۴) یکرنگی، شاپور بختیار

https://akhbar-rooz.com/?p=90057 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جوادی
جوادی
3 سال قبل

همه چیز را همگان دانند به چه معنی است؟
از ضرب المثل همه چیز را همگان می دانند می شه این گزاره را استنباط کرد که همه چیز را یک نفر نمی داند و این یعنی برخی چیزها وجود دارند که یک انسان ، حال هر که باشد نسبت به آنها نادان است. بنابراین همه چیز دان یا دانا( دانای کل) وجود ندارد و همه کم دان هستند. پس کم دان معادل نادانی نسبی به معنی ارسطویی است. یعنی در ذهن عالم صورتهایی هست که ذهن نادان فاقد آنهاست،البته این بدان معنا نیست که ذهن نادان به کلی خالی از معلومات است، بلکه به معنی نسبی مد نظر هست. فکر می کنم روشن کرده باشم که چون همه چیز دان یا دانای کل وجود ندارد ، پس همه انسانهاکم دان هستند و اختلافشان در کم و کیف معلومات است. مثلا شیمیدان،لزوما فیزیک دان نیست و برعکس. بنابراین با اونکه هر دو عالم محسوب می شوند ولی همه چیز رو نمی دانند و کم دان هستند. به نظر می آید که واژه کم دان چون در مورد همه
انسانها قابل اطلاق است، مفید نیست.

جوادی
جوادی
3 سال قبل

خطاب به آقای لادن
آقای لادن در مقاله ای می گوید مانند میلیونها ایرانی دیگر، سلطنت را به هر نوع و شکل آن نمی خواهیم. نظیر این عبارات را آقای خمینی نیز گفته اند. ایشان در آستانه انقلاب ۵۷ می گفتند فرض کنیم که شما دنبال تحقق تمدن بزرگ هستید و باز فرض می کنیم تمدن بزرگ چیزی مثبتی باشد ولی مردم شما را نمی خواهند. اون زمان هم معلوم نشد چند میلیون شاه را نمی خواستند و امام را می خواستند. در همه پرسی تاسیس جمهوری اسلامی می توانست طرفداران سلطنت مشخص شود،ولی پرسش خیلی حرفه ای مشخص شد، جمهوری اسلامی آری یا نه.
آقای لادن نگفتند تمام مردم سلطنت را نمی خواهند، معنی این حرف این است که بخشی از مردم طرفدار سلطنت مشروطه اند. آیا می توان گفت میلیونها ایرانی به خاطر تجربه ناموفق جمهوری اسلامی ، جمهوری را به هر شکل و نوع آن باور ندارند؟
در همان مقاله به نقل از ماندلا انسانها را به دو دسته دانا و کم دان بخش می کنند، بدون اونکه تعریفی از دانا و کم دان ارائه دهند. البته در منطق ارسطو تعریفی از عالم و نادان در دست است و تاکید می شود که جهل نسبی است و این معادل با نسبی بودن علم است. فرق عالم با جاهل همیشه نسبت به یک موضوع قابل تعریف است و نمی توان از این دو عنوان به طور مطلق استفاده کرد. در حالیکه آقای ماندلا واژگان دانا و کم دان را مطلق به کار می برد و دانا در اینجا یعنی دانای کل. ما می دانیم که دانای کل وجود ندارد و همه کم دان هستند. بنابراین این تقسیم بندی انسانها به دانا و کم دان اگر به معنی نسبی آن در منطق ارسطو در نظر گرفته نشود، بی معنی است.‌
از طرفی آقای لادن مخالفانش را معمولا کم دان در نظر می گیرد و خودش را دانا. نکته دیگر اینکه به نقل از ماندلا می گوید که افراد کم دان هستند که به تبعیض بر اساس نژاد، مذهب و جنسیت باور دارند. ارسطو نقل می کند که تالس از علم خود به سود خویش و به ضرر دیگران استفاده می کند و نتیجه می گیرد که علم با اخلاق قرین نیست و این درست خلاف نظرآقای ماندلا و لادن است. نمونه قرن بیستمی اش فیلسوف فاشیست ایتالیای جنتیله و نیز فیلسوف طرفدار نازیسم،آقای هایدگر است. آیا اینها را باید کم دان دانست؟

جوادی
جوادی
3 سال قبل

استبداد یک مساله صوری است یا محتوایی؟
حکومت ها از نظر شکل دو نوع اند: جمهوری و سلطنت. جمهوری افلاطون درباره یک نظام استبدادی است و به زعم بعضی از متفکران افلاطون در جمهوری تصویری از حکومت تمامیت خواه ترسیم می کند و افلاطون را فیلسوف استبداد می شناسند. پس می بینیم دست کم در یک مورد و در یک رساله مهم کلاسیک واژه جمهوری در معنایی غیر دموکراتیک به کار رفته است. به لحاظ تاریخی نیز ما جمهوری کرامول را داشتیم که به روشنی از نوع استبداد فردی بود. در قرن بیستم و حتی الان نیز حکومت های استبدادی فراوانی را در قالب جمهوری می بینیم. جمهوری خلق چین به وضوح از نوع استبداد شیخ یا شاه نیست. حکومت مطلقه منحصر به ولایت مطلقه فقیه یا شاه نیست. حتی به نام فلسفه نیز می تواند حکومت استبدادی تاسیس شود. حکومت تمامیت خواه شوروی و سایرحکومت های کمونیستی مبتنی بر فلسفه مارکسیسم شکل گرفته بودند و همه نیز عنوان جمهوری داشته اند. بنابراین می بینیم که استبداد مساله ای مربوط به شکل حکومت نیست و در هر دو قالب جمهوری و سلطنت در تاریخ روی داده است. پس برداشت محتوایی از اصطلاح جمهوری با شواهد تاریخی همخوانی ندارد. تعحب می کنم از کسانی که واژه جمهوریت را طوری به کار می برند که انگار جمهوری و دموکراسی معادل اند. معنی جمهوری به لحاظ تاریخی هرگز با دموکراسی معادل نبوده است و این از کج اندیشی های ایرانیان و مسلمانان است که فکر کردند مساله استبداد را صرفا با نفی سلطنت و استقرار جمهوری
میشه حل نمود. استبداد نه تنها مساله صوری نیست ،بلکه در نهایی ترین تحلیل حتی دارای ماهیت معرفت شناختی است و میشود از دموکراسی معرفتی در برابر استبداد معرفتی حرف زد.
به نظر من تا استبداد فرهنگی به عنوان مساله اصلی و ریشه استبداد سیاسی مورد نقد رادیکال قرار نگیرد، ما به دموکراسی نخواهیم رسید.

جوادی
جوادی
3 سال قبل

سیر طعنه زد به پیاز
آقای لادن در مقاله ای تحت عنوان سلطنت سقوط کرد، شاه درگذشت می گوید:
سلطنت سقوط کرد، شاه درگذشت و چهار دهه سپری شد ولی هنوز عده ای کم دان و گمراه دنبال نبش قبر و نفس در کالبد مرده اند. .. و در ادامه می گوید: در ایران فردا حکومت سرور و ارباب و آقای مردم نیست، خدمتگزار مردم است.
نقد: آقای لادن شمشیر شما دولبه است، چطور متوجه آن نشدید. با اجازه شما ادعای کلیدی شما را در مورد یک شخصیت دیگر نیز می توان تعمیم داد و گفت:
حکومت دکتر مصدق سقوط کرد،دکتر مصدق درگذشت و پنچ دهه سپری شد ولی هنوز عده ای کم دان و گمراه دنبال نبش قبر رویداد ۲۸ مرداد و پیراهن عثمان کردن آن هستند. ایشان ظاهرا با
قاطعیت پیش بینی می کنند که در ایران فردا حکومت سرورو ارباب و آقای مردم نیست، خدمتگزار مردم نیست. من نمی دونم چطور میشه در سیاست پیشگویی کرد؟ در مورد انقلاب ۵۷ نیز شبیه این پیشگویی ها را دیدیم. پیشگویی می شد که دیو چو بیرون رود، فرشته درآید و تا شاه کفن نشود وطن وطن نشود و برعکس اش را دیدیم، وطن که وطن نشد ویرانه شد.به زعم آقای لادن استبداد فقط در شاه و شیخ خلاصه می شود و استبداد از نوع دیگر به مخیله ایشان و همفکران شان خطور نکرده و یا اگر هم خطور می کند آن را اعلام نمی کنند. دوست من آقای لادن استبداد ماهیتی راستگرا ندارد و در هر دو طیف راست و چپ امکان پذیر است. حتما باید یه جمهوری دموکراتیک خلق نظیرحکومت کره شمالی در ایران شکل بگیرد تا متوجه استبداد از نوع دیگر شویم. صدام حسین نه شیخ بود و نه شاه و چپ گرا و ناسیونالیست نیز بود و در عین حال مستبد. سرهنگ قذافی نیز مستبد بود ولی نه شیخ بود و نه شاه. دوست من با نگاهی به حکومت های کنونی در دنیا متوجه می شویم که دموکراسی در هر دو قالب پادشاهی و جمهوری وجود دارد و استبداد نیز در هر دو قالب به حد وفور وجود دارد.یعنی تصدیق این حقیقت مهم اینقدر برای یک عده دشوار است؟ گناه شاه عدول از قانون اساسی مشروطه بود، خوب گناه مخالفان اش که سلطنت او را غیر قانونی می نامیدند، بدتر بود زیرا همان قانونی را که شاه به تمام اصول آن پایبند نبود، ساقط کردند و قانون شریعت را جایگزین آن کردند. گناه محمد رضا شاه از محمد علیشاه که بدتر نبود. مشروطه خواهان محگد علیشاه را خلع کردند ، نه اینکه مشروطه را براندازند. مخالفان شاه اگر مشروطه خواه می بودند، ما الان دموکراسی می داشتیم نه تئوکراسی. شاه با وجود اینکه مستبد بود دست به انقلاب سفید زد ولی مخالفان اش انقلاب دوبنی ۵۷ یا انقلاب سرخ و سیاه را رقم زدند و یک استبداد تمامیت خواه را جایگزین استبداد ضعیف تر قبلی کردند.

جوادی
جوادی
3 سال قبل

با سلام
آقای لادن که مخالفان مشروطه خواهش را کم دان ،نادان و وابسته به اجنبی می داند، آیا ذره ای با تفکر سیستمی آشنایی دارد؟ آیا آگاهی دارد که قدرت فاسد است و قدرت مطلق فساد مطلق می آورد؟ من به عنوان یک پارلمانتاریست می پذیرم که شاهان پهلوی مستبد بوده اند، ولی آیا مخالفانشان دموکرات بوده اند؟ نفی شی اثبات غیر اون نیست. حتی مخالفت با استبداد جمهوری اسلامی و همزمان کوبیدن سلطنت پهلوی، دموکرات بودن منتقد را ثابت نمی کند. آیا آقای لادن ازمعیار تجربی پوپر برای تشخیص دموکراتیک بودن یک حکومت آگاهی دارد. بارها در مقاله های شان از کلمه گمراه استفاده می کنند. این کلمه، کلمه کلیدی جزم اندیشان و انحصارطلبان معرفتی است. کسانی که تنها یک راه را برای دسترسی به حقیقت تعریف می کنند و با کثرت گرایی مخالف اند.
آیا کسی که جمهوری افلاطون را نخوانده و استبداد در قالب جمهوری را منکر است، حق دارد دیگران را گمراه بنامد؟ آقای دکتر بختیار که به سلطنت مشروطه اعتقاد داشت، شاید از نظر آقای لادن دموکرات نبوده و مخالفان آقای بختیار در جبهه ملی که ناسازگاری اسلام و دموکراسی را در آن مقطع نیز تشخیص نمی دادند، به زعم ایشان دموکرات واقعی اند.

Behrouz
Behrouz
3 سال قبل

آقای لادن گرامی‌ نتیجه حکومت پهلوی و تغییرات بنیادی جامعه ایران کافی‌ است که بر معنای کلی‌ مقاله شما خط بطلان کشید.برای نمونه نگاه کنید به تاسیس دانشگده فنی‌ امیر کبیر و اهداف بی‌ مانند شاه برای آینده ایران.بی‌ تردید شخصیت حقیقی‌ پهلوی‌ها را میتوان از پایه گذاری زیر ساخت‌های جامعه مدرن بهتر شناخت تا نظر دست و پا شکسته جان کونتر و آرتر مور و ساتن و علم . اگر قبول کنیم که رژیم شاه ایرادتی داشت که حتما داشت آن را مثلا در مقایسه با چپ‌های هم دوره خود باید سنجید. از این منظر حتما رضا شاه و محمد رضا شاه هم درستر فکر میکردند هم ایران دوستیشان قابل مقایسه با این نیرو‌ها نبود و هم پاکیزه تر بودند. با احترام بهروز فتحعلی

کیا
کیا
3 سال قبل

ظاهرا در دور شیطانی دیکتاتوری سکولار و مذهبی قرار گرفته ایم!
دیکتاتوری شاه موجب دیکتاتوری مذهبی شد و اکنون دیکتاتوری مذهبی موجب قدرت گرفتن دیکتاتوری گذشته شده است.
راه حل تشکیل دولتی موقت از همه نیروهای ضد دیکتاتوری است تا شاید بتوان از این دایره شیطانی به بیرون بیاییم .
مسلما با جریانهای معقول مشروطیت خواه و اسلامیون معقول باید زبان مشترکی را بوجود آورد.

حمید
حمید
3 سال قبل

اقای لادن از این همه وقت تلف کردن و حمله به خوانواده پهلوی خسته نشدید؟. نسل جوان ایران از… سیاسی مثل شما خسته شده اند.

حسین
حسین
3 سال قبل

کسی که این متن را نوشته است باید دادگاهی کرد نه فقط بخاطر دروغ نویسی و افترا و فحش نویسی و بی حرمتی های ی آن بلکه بخاطر بی حرمتی به شعور خوانندگان باید این شخص رت در برابر آنچه نوشته که دروغ نویسی محض است باید مسئول و پاسخگو نمود

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x