جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

از تحریم تا افسوس، آیا پیروز شدیم؟ – ف. تابان

تحریم گسترده ی انتخابات مجلس شورای اسلامی یک نتیجه ی مهم داشت و آن همسویی و هم رایی مجموعه ی نیروهای مخالف و منتقد در اعتراض به برگزاری این انتخابات ضددموکراتیک بود. با این اقدام هماهنگ، اپوزیسیون اعلام کرد که این حکومت و انتخابات آن را به رسمیت نمی شناسد و این سیاست، یگانه سیاست منطقی و اخلاقی بعد از سرکوب خونین اعتراضات انتخاباتی سال ٨٨ و تقلب بزرگ در آن انتخابات و زندانی کردن کاندیداهای معترض بود.
این وحدت عمل را رای محمد خاتمی به جمهوری اسلامی شکست. می شد این موضوع را فراموش کرد اگر عده ای که به اجبار در صف تحریم قرار گرفتند، پیگیرانه نمی کوشیدند به این خیانت لباس مصلحت بپوشانند و مهم ترین دستاورد تحریم انتخابات یعنی اتحاد عمل طیف های مختلف اپوزیسیون را مورد حمله قرار دهند و شب و روز اعلام کنند که جنس آن ها از جنس «تحریمیان» نیست.
حالا که این جبهه گشوده شده است، یادداشت حاضر می کوشد رفتار بخشی از اصلاح طلبان را که پیش از انتخابات در صف «عدم شرکت» قرار گرفتند، و امروز به دفاع از اقدام خاتمی برخاسته و در سیاست قبل از انتخابات خود اما و اگر وارد کرده اند را، مورد ارزیابی قرار دهد.

خیانت در لباس مصلحت

رای محمد خاتمی نیشتری بود بر بعض فروخورده ی پاره ای از اصلاح طلبان دوم خردادی که جایشان در صف تحریم انتخابات و یا «عدم شرکت» در این انتخابات نبود، اما مرعوب فضای قبل از انتخابات شدند و فریب «قهر گسترده» احتمالی مردم با انتخابات را خوردند. در ایجاد فضایی که شرکت کنندگان دائمی هر انتخاباتی را مرعوب خود ساخت، از جمله خود محمد خاتمی نیز در کنار میرحسین موسوی، مهدی کروبی، و انتظار و فشار گسترده ی افکار عمومی نقش داشت.

برای کسانی که از اصلاحات و انتخابات یک مرام و آیین و ایدئولوژی ساخته اند، هیچ دلیلی برای کنار کشیدن از این انتخابات وجود نداشت. در مرام و مذهبی که اصلاح طلبی را به بی مقدارترین تغییرات حکومتی و سیاست را به انتخاب «بد» در برابر «بدتر» تنزل داده است، بین صف بندی احمدی نژاد – لاریجانی نیز می تواند انتخابی وجود داشته باشد و کمک به افزایش آرای اصلاح طلبانی که در انتخابات شرکت کردند می تواند عین سیاست اصلاح طلبانه تلقی شود. مطابق همه ی آن چه اصلاح طلبان دوم خردادی به زعامت محمد خاتمی در طی سالیان گذشته گفته و نوشته بودند، هیچ دلیلی وجود نداشت که آن ها از این انتخابات کنار بکشند. وقتی می گفتند و می نوشتند که این انتخابات مهم ترین انتخابات جمهوری اسلامی است، سیاست کناره جویی از آن نیز غیرقابل توجیه می شد. به همین دلیل می گویم آن ها مرعوب فضای رادیکال قبل از انتخابات و تقاضا و انتظار افکار عمومی شدند.

شرکت آقای محمد خاتمی در انتخابات برای این دسته از اصلاح طلبان – دسته ای که حالا از حضور او و رای او دفاع می کنند – ضربه ای هولناک بود که یکی از سنگرهایشان را فرو ریخت و پشتشان را در حضور باتردید در صف تحریم، خالی کرد.
از نظر یک سیاست اخلاقی، در جنبشی که تقریبا به طور یک پارچه تحریم انتخابات را اعلام کرده است، رفتار آقای خاتمی که خود در ساختن این یکپارچگی نقش داشت و در روز آخر، به همه ی آن چه گفته بود، پشت پا زد، معنای دیگری جز خیانت ندارد. اما چرا عده ای می کوشند به این خیانت لباس مصلحت و بالاتر از آن خدمت بپوشانند؟

آقای خاتمی نماد نوعی از اصلاح طلبی در ایران بوده است. نوعی از اصلاح طلبی که آقایان موسوی و کروبی نتوانستند و یا نخواستند به آن وفادار بمانند. شکسته شدن وجهه ی آقای خاتمی، جمع شدن بساط این نوع اصلاح طلبی و ویران کردن هر پلی بین این دسته از اصلاح طلبان با حکومت است. بخشی از اصلاح طلبان که جناح محافظه کار جنبش سبز را تشکیل می دادند و در جریان رادیکالیسم بعد از انتخابات سال ٨٨، به حاشیه رانده شدند، به دلایل مختلف در فکر برقراری دوباره ی هژمونی در جنبش مردم ایران هستند. آن ها کوشیده اند و می کوشند که جنبش سبز و هر جنبش احتمالی آینده را به مسیر اصلاح طلبی دوم خرداد بازگردانند. معنای رای آقای خاتمی جز این نبوده است و کوشش در جهت توجیه آن، نیز به همین منظور صورت می گیرد.

فراتر از این اما، دفاع از رای آقای خاتمی به جمهوری اسلامی در انتخابات مجلس نهم، بیانگر افسوس و تاسفی است از قرار گرفتن در جبهه ی تحریم. برای من مسلم است که به تدریج این موج بالا خواهد گرفت و اصلاح طلبان دوم خردادی به انتقاد از مشی تحریم و کناره جویی از انتخابات روی خواهند آورد.
دلیل این پیش بینی بر دو نکته ی اساسی قرار دارد:

اول آن که جو مرعوب کننده ی پیشین شکسته است و آقای خاتمی با رای خود و حکومت با رای سازی خود در شکسته شدن این فضا نقش ایفا کرده اند.
دوم این که «تحریم گسترده» ی انتخابات به تحقق نپیوسته است. تبلیغات حکومت و حضور متعارف مردم در پای صندوق ها، این فکر را که نپیوستن به تحریم انتخابات، جدا ماندن از افکار عمومی و تنها ماندن در برابر توده ی مردم است تضعیف کرده است. در چنین فضایی پشیمانی از سیاست تحریم و کناره جویی از انتخابات، گسترش خواهد یافت. دفاع از رایی که محمد خاتمی به صندوق انداخت پیش زمینه ی اعلام این پشیمانی است.

آن چه آقای عبدی نمی بیند

اظهارات آقای عباس عبدی بعد از شرکت محمد خاتمی در انتخابات، دومین واقعه ای است که «اپوزیسیون» را به تلاطم و واکنش وا داشته است. آقای عبدی دو حرف زده است. یکی این که سیاست تحریم شکست خورده است و دوم این که آقای خاتمی با رای دان خود از جنبش سبز جدا شده است.
طبیعی ترین نتیجه ای که می توان از اقدام آقای خاتمی گرفت همین موضوعی است که آقای عبدی بر آن تاکید کرده است، این نتیجه گیری اما مورد انتقاد سختی قرار گرفته است، زیرا مبارزه بر سر تملک جنبش سبز یک مبارزه ی واقعی است و طرفداران آقای خاتمی قصد ندارند این مبارزه را واگذار کنند.

در مورد شکست سیاست تحریم در پائین بحث خواهم کرد. تا همینجا اما متاسفانه کسانی به جنگ این ادعای آقای عبدی رفته اند که «ته دلشان» هیچگاه با سیاست تحریم نبوده است و دفاعشان از عدم شرکت در انتخابات در برابر استدلالاتی که آقای عبدی می آورد، دفاعی با شمشیر چوبین است.

عده ای سیاست تحریم را این طور فهمیده بوده اند و آقای عبدی هم به این فهم دامن می زند که پیروزی سیاست تحریم یعنی آن که مثلا هشتاد – نود درصد مردم در انتخابات شرکت نکنند. آقای عبدی می گوید چون مردم به این میزان از شرکت در انتخابات خودداری نکرده اند، پس تحریم شکست خورده است. من پیش از این نیز چندین بار در این مورد نسبت به خوش بینی هایی که می تواند به وجود بیاید و به سرخوردگی های بعدی بیآنجامد هشدار داده ام. اگر کسی به این امید به سیاست تحریم می پیوندد که مردم به طور گسترده ای از شرکت در انتخابات خودداری کنند، بهتر است هیچ وقت دور و بر سیاست تحریم نگردد، مگر در مواقع انقلابی. تجربه های تاریخی نشان داده است که تنها در شرایط انقلابی و زمانی که مردم به طور گسترده ای به مبارزه ی آشکار با حکومت روی آورده اند، چنین تحریم هایی می تواند شکل بگیرد.

ما در اینجا در یک جنگ نابرابر قرار داریم. در یک طرف نیروهایی قرار دارند که هیچ وسیله ای در اختیار ندارند و نمی توانند دلایل سیاست های خود را برای مردم تشریح کنند. حتی یک دقیقه وقت تلویزیون در اختیار آن ها قرار نمی گیرد، اجازه ی پخش بی دغدغه ی یک اعلامیه و شرکت در یک میزگرد و برگزاری یک میتینگ را در کشور ندارند. در طرف دیگر حکومتی قرار دارد که دارای همه ی امکانات است. از تهدید و ترغیب و زرو و وعده و یارانه نقدی و غیرنقدی تا دوربین های تلویزیونی و بی اخلاقی و دروغ تا بی انتها. طبیعی است در این نبرد نابرابر حکومت امکانات زیادی برای جلب مردم به صندوق ها و امکانات به مراتب بیشتری برای بزرگنمایی این حضور و شرکت و ساختن کوه از کاه دارد.

در یک شرایط عادی که بسیاری از مجراهای مبارزه بسته شده است و حکومت هر صدای مخالفی را سرکوب می کند، می گیرد و به زندان می اندازد و اعدام می کند. سیاست تحریم در انتخابات، بیان یک اعتراض است. این سیاست البته باید بکوشد که تعداد هرچه بیشتری را متقاعد کند تا به آن بپیوندند، اما اساس آن مبارزه عددی و جنگ آماری با حکومت نیست، تمکین نکردن است. تمکین نکردن به صحنه ای که حکومت آرایش می دهد. تحریم، اعتراض است، اعتراض از سوی اپوزیسیون به حکومتی که حق آن را پایمال می کند، تحریم، آعتراض به شرایط ضددموکراتیک انتخابات است، تحریم، اعتراض به محروم کردن مخالفان از شرکت در انتخابات است، انتخابات وقتی غیردموکراتیک است و اپوزیسیون را از رقابت و دخالت محروم می کند، فرصتی می شود برای بیان این اعتراض ها.
آقای عبدی مغلطه می کند وقتی می خواهد این سیاست اعتراضی را تحت الشعاع پنج درصد – ده درصد بالا و پائین تعداد شرکت کنندگان انتخابات – آن هم بنابر تفسیر رسمی حکومت – قرار بدهد.

به نظر من سیاست تحریم انتخابات مجلس نهم، قبل از برگزاری این انتخابات پیروز شد. زیرا برای اولین بار توانست وسیع ترین طیف های اپوزیسیون و منتقدین را به موضع گیری مشترکی حول این که این انتخابات مشروعیت ندارد و ضددموکراتیک است برساند. پیروزی سیاست تحریم در سال ۹۰ در این نکته نهفته بود. آقای عبدی درست همین نکته را مسکوت می گذارد. او نمی گوید مشروعیت انتخابات و ارزیابی از آن در «درصدی» نیست که حکومت ها برای انتخابات خود می نویسند – انتخابات ۹۹ درصدی در رژیم های دیکتاتوری کم نبوده است – بلکه این مشروعیت و عدم مشروعیت در آن است که چه طیف و گستره ای از اپوزیسیون این انتخابات را دارای مشروعیت بشناسد و یا نشناسد. از این نظر انتخابات مجلس نهم با مجلس هشتم بر خلاف گفته ی ایشان تفاوت اساسی داشته است. حرف من در برابر آن ها که آمار را جلوی ما می گذارند فقط یک چیز است: بگذارند یک انتخابات آزاد برگزار شود تا معلوم شود رای ها به کدام سو می رود.

جالب آن جاست که بخش قابل توجهی از «منتقدان» آقای عبدی نه تنها با او بر این نکته که سیاست تحریم پایه ی یک جبهه ی ضددیکتاتوری را ساخت، مجادله نمی کنند؛ بلکه به طور خستگی ناپذیری می کوشند بگویند که جنس تحریم آن ها با جنس تحریم دیگران فرق داشته است.

من بر این عقیده ام که ما در سیاست تحریم انتخابات پیروز شدیم. احزاب و گروه های سیاسی، سازمان های اجتماعی و مدافعان حقوق بشر و حتی گروه های فرهنگی، یعنی تقریبا اکثریت اپوزیسیون و منتقدین وضعیت کنونی، به طور یک صدا انتخابات حکومت را فاقد مشروعیت اعلام کرده و آن را فرمایشی خواندند و رد کردند. عدم شرکت منتقدین و مخالفین، انتخابات مجلس نهم را از مشروعیت ساقط و راه را برای اقدامات بعدی باز کرد. اپوزیسیون باید بر این نتیجه گیری باقی بماند.

در این ارزیابی اما نباید اغراق کرد. اتحاد عمل حول تحریم انتخابات تا حدودی ناشی از شرایطی بود که بر برخی از نیروهای منتقد و اصلاح طلب تحمیل شد. با بسته شدن بیشتر روزنه ها آن ها عملا به سوی تحریم انتخابات رانده شدند. بحث های بعد از انتخابات نشان می دهد که این اتحاد عمل، مستحکم نبوده است و در انتخاب های بعدی وضعیت می تواند کاملا دگرگون شود. این سیالیت اوضاع به وضعیت بخشی از اصلاح طلبان بر می گردد که بین دو قطب حکومت و اپوزیسیون دموکرات سردرگم مانده اند. تنها باید ابراز امیدواری کرد که این سردرگمی با جدایی قطعی از حکومت و پیوستن به جنبش مردمی به سرانجام برسد.

     از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫چند موضوع قابل بسط و بحث
جناب تابان، به نظر میرسد موضوع رأی دادن خاتمی فقط یک تصمیم و حرکت انفرادی با ویژگی و سابقه تاریخی از محافظه کاری های او نیست. این تصمیم او نمیتواند با گفته های اخیر رفسنجانی بی ارتباط باشد. بطور خلاصه میتواند جریانی از این قرار هم مصداق پیدا کند، که امید است توسط نویسندگان سایت بیشتر مورد تفحص و موشکافی قرار گیرد.

‫۱. رژیم به جهت پیش بینی استقبال اندک مردم از انتخابات فرمایشی و قلابی اخیر به دنبال هر نوع مکر و حیله و وسیله فرار از بحران متوصل میشود.

‫۲. یکی از کم هزینه ترین راه ها ایجاد تفرقه و دو دستگی در هر اتحاد، اجماع و اجتماع است. حداقل جدا کردن صف اصلاح−نظام طلبان محافظه کار در خط رفسنجانی از صف اصلاح طلبان سنتی ولی معترض است. رفسنجانی قبلاً صف و سوی نهایی خود را که همان بیعت اسلامی با خامنه ای باشد، مشخص کرده بود. موضع خاتمی اما، بویژه با اظهار ناسالم بودن شرایط انتخابات در جهت تحریم تا شرکت، وابستگی و بیعت گذشته او را با نظام مصلحتی−ولایی رژیم زیر سوال برده بود، در حالیکه هم خامنه ای و هم رفسنجانی میل داشتند او قاطعانه به صف نظام یا رژیم می پیوست.

‫۳. رژیم و مزدورانش به راه حل ایجاد شکاف بعنوان کم هزینه ترین راه کار آن هم از طریق ضعیف ترین عناصری چون خاتمی روی میآورند.

۴. تاریخ مصرف احمدی نژاد و دولتش بزودی بسر میآید و نه تنها باید فکری برای رئیس ‫جمهور بعدی کرد، بلکه باید جوابگوی یک حداقلی از انتقادها هم شد تا در ظاهر پرداختن و پاسخگویی به خواسته های معترضیین هم به نمایش درآید! برای جواب به این دو موضوع، مورد اعتمادترین و بهترین گزینه نظام همان دو عنصر آزموده قبلی یعنی رفسنجانی و خاتمی است، نه الزاماً انتخاب مجدد آنها البته از دیدگاه خامنه ای، که حداقل برای داغ کردن تنور انتخابات و مشارکت هرچه بیشتر مردم.

‫۵. بسیار طبیعی است که یا خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی باهم به این طرح مشترک جمهوریت آینده رسیده باشند؛

‫۶. یا رفسنجانی و خاتمی بطور مستقل از خامنه ای دست به این کار زده باشند؛

‫۷. یا به احتمال زیاد خامنه ای به رفسنجانی و رفسنجانی به خاتمی طرح آینده ریاست جمهوری را مطرح کرده باشد. در این صورت باز رسانه های جمهوری اسلامی باید به گرد رفسنجانی بروند و او را دوباره مطرح کنند، که اکنون عیناً همین کار را دارند می کنند!

‫۸. ‫پس احتمالاً رفسنجانی و خاتمی پس از بیعت با رهبر نظام در دور جنجالهای نمایشی انتخابات ریاست جمهوری بعدی ‫فعالیت و شرکتی موثر و تنور داغ کن خواهند داشت! با این سناریو شاید بشود به یکی دیگر از اسرار نهفته کارهای زیرابی رفسنجانی−خاتمی پی برد! ‫اتحاد مجدد رفسنجانی−خاتمی در سایه بیت و بیعت با رهبری ایده ال دیگری برای نظام خودمحور است ‫اتحاد مجدد رفسنجانی−خاتمی در سایه بیت و بیعت با رهبری فرصت و مجال و ایده ال دیگری برای نظام خودمحور است تا باز هم بحران دیگری را پشت سر گذارد.

۴۴٨۲٨ – تاریخ انتشار : ۱۶ فروردین ۱٣۹۱       

     از : رامسس

عنوان : آقای نامی شاکری
این دو سالی که گفته‌اید خیلی زیاد است. من خودم شاید حدود شش ماه پیش از ۲۲ بهمن در استادیوم «آریامهر» بودم. استادیوم پر بود (متأسفانه فراموش کرده‌ام چه مسابقه‌ای بود) و ممد بوقی با بوقش، به‌طرزی که کاملاً پیدا بود برنامه‌ریزی‌شده است، شعارهایی برای «پایندگی» شاه و سلطتتش می‌داد و بی‌اغراق می‌گویم بیش از نیمی از جمعیت با فریادهای خود به او پاسخ می‌گفت و زنده‌باد و هورا می‌کشید. خود شاه یک‌جا در کتاب پاسخ به تاریخ خود می‌گوید که او خیلی تعجب می‌کند، چون چند ماه پیش از بهمن به مشهد رفته بوده و تظاهرات گسترده‌ی مردم را در حمایت از خود دیده‌ است، و می‌گوید چطور می‌شود این مردم که آن‌قدر او را دوست داشتند، ناگهان بر او بشورند؟
۴۴۷۷۶ – تاریخ انتشار : ۱۴ فروردین ۱٣۹۱       

     از : نامی شاکری

عنوان : “نظام” یعنی من!
” نظام” ، مفهومی پیچیده است مرتبط با مفاهیمی چون “دولت” ،”طبقه ی حاکمه ” ، “هیئت حاکمه” ، “رژیم ” و غیره . جریان حاکم در ایران توانسته یک برداشت خاص خود از “نظام” را حتی به معارضان و منتقدان خود تحمیل کند : نظام یعنی من ! به نظر من خطای آقای خاتمی در تحلیل آخر، تسلیم شدن به همین تحمیل بود! (و احتمالا ناشی از خط و نشان از سمت و سوی جریان حاکم که : با ” تحریم” انتخابات ، شما را در صف مقابلان “نظام” قرار خواهیم داد !)
“تحریم” انتخابات دوازده اسفند توسط طیف وسیعی از جریان های سیاسی، پیش و بیش از آنکه “نظام” را هدف قراردهد، همین “رژیم” عارض بر”نظام” را هدف قرار داد! پیامی صریح به جریان حاکم که بیش از این اجازه ی سوء استفاده از مولفه ی “انتخابات” ، در چارچوب همین نظام را به شما نخواهیم داد! رفتار ارکان “رژیم” حاکم با این موضع واحد و یکپارچه(که حتی با رفتار لحظه ی آخر آقای خاتمی، آسیب جدی ندید) حاکی از وحشت و نگرانی آنها از این “رفتارجدید” در صفوف منتقدان،معارضان و مقابلان است ! رفتاری که به تدریج تعمیم خواهد یافت و با گسترش به صوف “رژیم”، آنرا بیش از پیش ایزوله خواهد کرد. اما این بازی های آماری که بسیاری از تحلیل گران “بیطرف” از جمله آقای عبدی درگیر آنند، در تحلیل “ماهیت” موضوع تاثیر چندانی ندارد.برای بسیاری از مردم ،حضور در انتخابات و دیگر جشن های حکومتی (در هر حکومت و نظامی) یک جور”عادت مرضی” است . مثل همین سیزده بدر رفتن شان . بسیاری از مردمی که همین امروز بساط عیش در دشت و صحرا گسترده اند، همان مردم تاسوعا و عاشورا و ۲۲ بهمن و انتخابات ۱۲ اسفند اند! از این “کمیت” ها، حقانیتی برای طرفی تحصیل نمی شود. در آخرین انتخابات ریاست جمهوری “رژیم” بعث در عراق، چیزی نزدیک به صددرصد مردم عراق به صدام حسین رای داده بودند! اصلا این “کمیت های آماری”در جوامع فاقد مولفه های “انتخابات” ، فاقد ارزش سیاسی اند. بیچاره “رزیم” هایی که به این اعداد و ارقام دل می بندند!(در یکی از آخرین جشن تولدهای آخرین پادشاه ایران در استادیوم مملو از مردم استادیوم آزادی، کارگران ایران خودرو، یک اتومبیل پیکان را در مقابل اعلاحضرت مونتاژ کردند، تویش بنزین ریختند و در میان غریو و هلهله ی آن انبوه مردم، سوارش شدند و رفتند! انبوه مردمی که کمتر از دوسال بعد در روز ۲۶ دی ۵۷ در خیابان های تهران تصاویر پادشاه فراری را لگدکوب می کردند!)
نکته ی دیگر اینکه تعمیق هرجنبش با ریزش و رویش هایی همراه است. اگر جنبش تاریخی مردم ایران ، توانسته جریانی مثل مهندس موسوی را “جذب” کند (مخاطبان را بار دیگر دعوت می کنم به رجوع به هجده بیانیه ی او)، نا محتمل نیست که در ادامه ،جریانی مثل خاتمی را از دست بدهد. اگر چه تاسف بار است، اما مصیبت بار نیست . آقای خاتمی اگر مفهوم اصلاح طلبی در چارچوب نظام را به چارچوب “رژیم” حاکم تنزل دهد، ازهمراهی با همراهان راه سبز امید، باز خواهد ماند!
۴۴۷۶٨ – تاریخ انتشار : ۱٣ فروردین ۱٣۹۱       

     از : عیسی صفا

عنوان : زبان مشترک
اهمیت تحریم منزوی کردن رژیم ولایت فقیه و ایجاد زبان و سیاست مشترک در نیروهای ضددیکتاتوری است. این سیاست مشترک زمینه وحدت در بین نیروهای وسیع ضد ارتجاع را فراهم کرده است.با این تحریم آرایش جدیدی در بین نیروهای سیاسی ایران به وجود آمده است. بیش از همیشه امکان کنار گذاشتن رژیم ولایت فقیه بلوغ یافته است. عبدیها از برباد رفتن نظام می ترسند.
۴۴۷۵۵ – تاریخ انتشار : ۱۲ فروردین ۱٣۹۱       

https://akhbar-rooz.com/?p=9014 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x