جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

مقدمه شاملو بر حافظ و سه گزاره – محمود طوقی

۱
عرفان

یکی از این بنیاد هایی که در پیکره فرهنگی ما جاخوش کرده است عرفان است.تا ما با این بنیاد که در جان و روح ما جا خوش کرده است ووقت وبی وقت به سراغ ما می آید تصفیه حساب نکنیم  راه بجایی نمی بریم.

البته این تعیین و تکلیف کردن بمعنای طرد و لعن عرفان نیست آن گونه که کسروی می اندیشید. ما باید روشن کنیم که این اندیشه چه نسبتی با بنیاد های فکری ما درگذشته و حال و آینده  داشته و دارد و قرار است تا کجا با مابیاید و شرایط آمدنش چیست.

اگر این اندیشه براین باوربود و هست که با شهود و کسب معرفت از عالم غیب ما به ناممکن ها و ناشناخته ها می رسیم و مدعی است که قلل فکری و ذوقی و شهودی جهان را در نوردیده است

پس چرا ما در چند وچون روزمرگی خود در گل مانده ایم ونه راه پیش داریم ونه راه پس.

البته شکی نمی توان داشت که در روزگار دراز آهنگ فرود تاریخی ما وآن نهب وغارت ها وآن سرکوب ها و خشک مغزی ها اینان تلاش کردند با نازک خیالی های خود تلخی روزگار را بر کام تلخ ما هرچند کوتاه مدت شیرین کننداما ماندگاری طولانی مدتش در ذهن و روح ما فرصت ندادکه ما موفق شویم  به یک خانه تکانی تاریخی  در تمامی بنیاد های فکری مان دست بزنیم. واز این چاله تاریخی بیرون بیایم.

۲
دنیای وهم انگیز عرفانی

عرفان چه بود و کار عرفای بزرگ ما که براستی بزرگ هم بودند در فرایند نهایی اش چه بود.؟جدا از آن که آن ها در پس پشت نگاه شان چه افکاری جولان می داد.

یک ملت در کلیت تاریخی و فرهنگی اش وقتی مورد تجاوز قرار می گیرد نخست دست به شمشیر می برد و می جنگد .اگر فرهنگی فاقد این خصیصه حب نفس ، وطن، خاک و خانواده باشد دیر یا زود مضمحل می شود و در یکی از این هجوم ها راهی فراموش خانه تاریخ می شود .

اما در این جدال تاریخی جایی می رسد که تیر های ترکشش به پایان می رسد و رزمندگانش با کماندان های شکسته وبی تیر به خانه باز می گردند.پس جبهه نبرد عوض می شود از بیرون به درون نقل مکان می کند.اگر در عین قادر نیست دشمن را شکست بدهد در ذهن برج وبارویی بر پا می کند و از آن جا سعی می کند با پرتاب کلمه و بارقه های درخشان و دشمن کوب اخلاق دشمن را شکست بدهد.این که این برج و بارو چقدردر این نبرد تاریخی کارایی دارد بماند برای بعد .

یکی از این برج و بارو ها را برای ما عرفان می سازد بعد از آن دوران طولانی نبرد های بی حاصل. اما این برج و بارو با شیرین زبانی های کلامی و آرزو های دلاویز ما را برای برانداختن آن مهاجمان بیگانه به پیروزی رهنمون نمی کند و نکرد .بخاطر آن که می خواست در همان دایره جهان را تغییر بدهد که توسط آن محصور شده بود و جز این  دچار نوعی خوش بینی تاریخی بود .و می پنداشت

چون دور جهان یکسره بر منهج عدل است

خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل

اما در عالم واقع دور جهان یکسره بر مبارزه ای بی امان است  نه عدل و در این مبارزه چیزی مقدر و در ناصیه کسی نوشته نشده است  که پیروز خواهد شد .این گزاره که حق پیروز است ویا جبرتاریخ پیروزی زحمت کشان را بر زیاده خواهان رقم خواهد زد هیچ مبنای علمی و عملی در جهان واقع ندارد. پیروز آن کسی است که در اندیشه و در عده و عُده به هنگام تر است .

۳
عرفان فصل مشترک همه ما

پرسشی که هم چنان ناپرسا وبی پاسخ است این است که چگونه می شود فصل مشترک همه ما در عرفان است.

 و چگونه می شود همه اندیشمندان ما از متکلمین گرفته تا فلاسفه و شاعران باز در جایی در عرفان بهم می رسند.

و حتی روز گاری که شاملو آن مقدمه معروف بر حافظ را نوشت که مورد اعتراض بعضی ها قرار گرفت کسی از خود نپرسید که چگونه می شود حافظ فصل مشترک بی دین و با دین ،کافر و مسلمان است .

این فصل مشترک در کجاست؟

 نخست نگاه کنیم به مقدمه شاملو بر تصحیح دیوان حافظ وببینیم شاملو چه می گوید.

«براستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو

که وعده رستاخیز را انکار می کند

خدا را عاشق و شیطان را عقل می خواند

با قدرت ابلیسی شیخان روزگار دلیری می کند

یا‌آشکارا به باور نداشتن مواعید مذهبی اقرار می کند.

به راستی کی است این مرد عجیب که با این همه حتا در خانه ی قشری ترین مردم این دیار نیز کتاب اش را با قران و مثنوی در یک تاق چه می نهند ،دست آلوده به سوی اش نمی برند

سروش غیب اش می دانند و سر نوشت اعمال و افعال خودرا با اعتماد تمام به او می سپارند.

کی است این کافر که چنین به حرمت در صف پیغمبران و اولیا الله اش می نشانند .»

این به تمامی آن  تصویری است که ما به تمامی از حافظ داریم.

حال ببینیم این تصویر به غایت نا همساز را شاملو چگونه تبیین می کند.

«شناخت حافظ از جهان طبعاً شناختی علمی نبوده است و مصالح فکری او نمی توانسته در آن روز گار درحدی باشد که بتوان با آن نوعی جهان بینی غیر خرافی عرضه کرد .

او نخست هم این قدر احساس کرده است که عقاید جاری منطقی نیست و با عقل سلیم نمی خواند و تا آن جا پیشرفته که عقایدپیشین خود را بدور افکنده و چون برای پرسش های خویش جوابی قانع کننده نیافته در قلمرو خوش باشی لنگر فرو کشیده و این سرنوشت جبری او بوده است .

او سر گردان مادر زاد ظلماتی عمیق است که از هیچ روزنی آفتاب بر آفاقش نمی تابد و حتا هیچ کور سو چراغی سر نخی به دستش نمی دهد .امکان تصور دنیایی بر مبنای قوانین علمی برای  کسی که با زبان  و اصطلاحات مابعد طبیعی درتلاش در یافت پاسخی منطقی برای جهان است ، راست هم چون امکان تصور روشنایی و آفتاب است  د رذهن کور مادرزادی که هر گز کسی با او از نور وآفتاب و احساس شگفت آور دیدن سخنی به میان نیاورده ولاجرم نه از آن توهمی می تواند داشت نه حتا برای چنان توهمی نامی.

حافظ همین قدر احساس می کند که چیزی سر جای خودش نیست این حد نهایی هوشمندی و حدت ذهن اوست بیش از این تنها در صورتی برای او میسر می تواند شد که آشکارا موردی برای مقایسه پیش  چشم اش قرار بگیرد.

حافظ احساس می کرد منطق سستی برای تفهیم جهان ارائه شده است اما بجای این که حقیقت را به طور قطع در جای دیگری بجوید تنها به صرف این که گروهی ذینفع از این شیوه تفسیر سود می برند که خود عملاً اعتقادی به آن ندارند کوشیده است حقیت را با اثبات این نابه کاری نجات دهد.واحتمالاً چون توفیق نیافته در دیگر خبر ها به دنبال آن گشته است و کوشیده است برای وصول به هم آن جواب قدیم مقدمات  دیگری بچیند یا از راهی دیگر به هم آن نتایج برسد

به بیانی روشن تر جهد کرده است تا با هم آن پر گار وهم در آن شعاع دایره دیگر بزند یا همان دایره  را با پرگار دیگری رسم کند ،با همان کلمات از طریق عباراتی دیگر به هم آن مفهوم برسد لاجرم پایش به سنگ بر آمده بی آن که راه بجایی برده باشد به خوش باشی پناه جسته است. خوش باشی منزل گاه ناگزیر همه ی سر گشتگانی ست که بی نقشه در این کویر به دنبال مجهول می گردند .

در عین حال خراباتی بازیی حافظ را بگونه ای عناد و لجاج نیز می توان تعبیر کرد.

فاجعه دردناک اندیشمندانی که در شرایط اجتماعی قرون وسطایی زندگی کنند در آن است

 که تنها به بهای ناچیز زنده ماندن ناچارندتظاهر کنند که به باور های عامیانه محیط فریب خورده خود گردن می نهند .

باری جست و جوی حافظ نا گزیر او را با خیام هم عقیده می کند که زندگی با مرگ جسم به فنای مطلق پایان می پذیرد.

راز موفقیت حافظ و خیام که هردو معاد را انکار می کنند  در جامعه یی تا بدین حد قشری در فلسفه خوش باشی آن دو نهفته است .

خوش باشی و عرفان هر دو آن نتیجه توان بخشی را داشته اند که روحیات قومی را در تیره ترین شراطی چنان بالا ببرند که جو طاقت شکن اجتماعی را تاب بیاورندو به هستی و موجودیت خویش ادامه دهند.



نکاتی در باره ی همکاری با بخش ادبیات اخبار روز
● بخش ادبیات اخبار روز آثاری را می پذیرد که تنها برای این نشریه ارسال شده باشند.
● بخش ادبیات اخبار روز تنها آثاری را می پذیرد که در فرمات “وُرد” ارسال شده باشند.
● بخش ادبیات اخبار روز نسبت به درج یا عدم درج آثار دریافتی آزاد است.
● بازچاپ مطالب بخش ادبی اخبار روز مجاز نیست. نشریات و دیدارگاه های اینترنتی فقط می توانند به مطالب این بخش لینک  بدهند.
● بخش ادبیات اخبار روز آثار دریافتی را ویراستاری نمی کند.
● نظر به این که اخبار روز برای استفاده از حجم دریافتی از فضای اینترنت؛ هزینه پرداخت می کند، لذا بخش ادبیات اخبار روز نسبت به بایگانی کردن مطالب همکارانی که با نشریه پیوند مستمر دارند اقدام می کند. بایگانی ی همکارانی که بیش از یک سال از درج آخرین مطلب آنان گذشته باشد غیر فعال خواهد شد.

https://akhbar-rooz.com/?p=90200 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x