پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

جمهوری خواهی، همین امروز! – ف. تابان

جبهه ی جمهوری خواهی و سیاست های ائتلافی


در میان نیروهای اپوزیسیون و مخالف حکومت اسلامی، سردرگمی و پراکندی زیادی حاکم است. در مورد علل این سردرگمی ها، تاکنون مطالبی نوشته و گفته شده است. شاید یکی از دلایل این وضعیت تاسف بار، عدم ثبات استراتژیک، در بین پاره ای از فعالان سیاسی شناخته شده و تاثیرگذار باشد. عدم ثبات استراتژیکی که باعث عدم استحکام و استمرار مواضع سیاسی اساسی و اصولی بین این فعالان می شود. برخی این را ناشی از انعطاف پذیری و واقع گرایی می دانند، اما پرسه زدن های مداوم این گروه از فعالین در کوچه پس کوچه های سیاست، بیش از آن که نشانه ی واقع گرایی باشد، نمونه ی سرگشتگی و سردرگمی است. نظرات سیاسی و استراتژیک و «دوران تامل» برخی از آن ها به سه و چهار سال هم نمی رسد. طرفداران اصلاح حکومت به مدافعان دوآتشه ی سرنگونی آن تبدیل می شوند، کسانی که در سودای رهبری چپ بودند، دست دوستی به سوی سلطنت طلبان دراز می کنند، پیشتازان تشکیل جبهه ی جمهوری خواهی ناگهان در می یآبند که راهشان اشتباه و شعارشان سکتاریستی بوده و بی توضیح و با توضیح، دموکراسی خواهی و حقوق بشر – اسم مستعار برای نزدیکی با مشروطه خواهان سلطنتی – را جایگزین جبهه ی قبلی خود می کنند. چنین چرخش هایی را در عرصه ی سیاسی کمتر کشوری می توان شاهد بود. تنها در مدت چند سال، در حالی که وضعیت اساسی کشور تغییری عمده نکرده است، این عده از فعالین سیاسی، از این جبهه به آن جبهه و از این استراتژی به آن استراتژی کوچ می کنند و کالاهای فکری محصول این سردرگمی را که غالبا نسخه های دست دوم نظریات صاحب خانه های اصلی است، به عنوان تازه ترین و بدیع ترین محصولات به جامعه ی سیاسی عرضه می کنند!
در چنین مختصاتی است که عده ای از کسانی که مدافع ایده های جمهوری خواهی بوده اند نیز به این نتیجه رسیده اند که چتر جمهوری خواهی نمی تواند به اندازه ی کافی برای مبارزه در راه دموکراسی در ایران گسترده و فراگیر باشد. هدف این مقاله، پرداختن به همین موضوع اخیر، با بررسی دو جریان عمده ی جمهوری خواهی است که پنج سال پیش، وقتی که این تب به اوج رسیده بود، تشکیل شدند. این بررسی انتقادی البته به معنای نادیده گرفتن اقدامات مثبت هیچ کدام از این دو جریان نیست. یک بررسی جامع هم از علل ناکامی ها و همچنین دستاوردهای دو جریان نیست.

اتحاد جمهوری خواهان ایران
عدم ثبات در بین برخی فعالین این جبهه هم دیده می شود. عده ای از فعالین این جبهه ضرورت تشکیل جبهه ی جمهوری خواهی را مورد پرسش قرار داده اند. احتمالا عدم موفقیت اتحاد جمهوری خواهان در تبدیل شدن به یک جریان فراگیر، بخشی از فعالین این جبهه را به این فکر رسانده است که ظرف جمهوری خواهی، ظرفی تنگ برای مبارزه در راه دموکراسی در ایران است و باید با حفظ اندیشه ی جمهوری خواهی، سیاست جمهوری خواهانه را در شرایط فعلی کنار گذاشت و به فکر تشکیل جبهه ی وسیع تر دموکراسی و حقوق بشر بود، که «نیمه جمهوری خواهان»، «نیمه دموکرات ها» و مشروطه طلبان بعد از انقلاب نیز در آن بگنجند. بخشی از دلایل نفی جبهه ی جمهوری خواهی در مقاله ای که آقای مهرداد مشایخی از فعالین این اتحاد اخیرا منتشر کرده اند، آمده است. (۱)
ریشه یابی عدم موفقیت اتحاد جمهوری خواهان ایران – و نیز جمهوری خواهان دموکرات و لائیک – در جلب لایه های وسیع تر فعالین سیاسی به سوی خود، می تواند در روشن ساختن جوانب این بحث روشنگر باشد.
اتحاد جمهوری خواهان ایران، پنج سال پیش و در شرایط بسیار متشنج منطقه ای ناشی از حمله ی آمریکا به عراق تشکیل شد. مرحله ی نخست تشکیل این اتحاد تا نخستین گردهمایی سراسری آن در شهر برلین آلمان، روند امیدوارکننده ای بود. بیش از یک هزار تن بیانیه ی اعلام موجودیت ان را امضا کردند و در نخستین همایش آن چند صد تن از نخبگان سیاسی شرکت کردند. همایشی که به یکی از بزرگترین همایش های نوع خود در خارج از کشور تبدیل شد. هدف اتحاد جمهوری خواهان ایران، همانگونه که از نام آن پیداست و در بیانیه ی اولیه آن نیز آمده است، گردهم آوردن نیروهای جمهوری خواه در یک جبهه ی مشترک برای دستیابی به آزادی در ایران بود. اما این اتحاد در جریان فعالیت خود، نتوانست این شروع موفقیت آمیز را ادامه داده و طیف های بیشتری از جمهوری خواهان را گرد هم آورد، که برعکس روز به روز از دامنه ی تاثیرات اولیه آن کاسته شد و نیروهای قابل توجهی از اطراف آن پراکنده شدند.
محدودیت هدف انتخاب شده، یعنی جمهوری خواهی، در این عدم موفقیت نقشی نداشت، زیرا دست کم طیف های گوناگون جمهوری خواهی در ایران با جبهه ی جمهوری خواهی مشکلی نداشتند و این مشکل مربوط به طیف های خارج از این گرایش یعنی جریان مشروطه خواه پادشاهی، و جناح هایی از اصلاح طلبان حکومتی بود، اما اتحاد جمهوری خواهان نتوانست جمهوری خواهان را هم در زیر یک سقف جمع کند. (۲)
دلیل عدم موفقیت اتحاد جمهوری خواهان در گسترش خود، به طور عمده مربوط به شیوه هایی بود (و هست) که عده ای از موسسان و گردانندگان این اتحاد در پیش گرفتند. نقد اِین شیوه ها برای تشکیل جبهه و اتحاد در آینده نیز حایز اهمیت اساسی است و چنانچه ادامه یابد، هر اتحادی را به شکست خواهد کشاند؛ زیرا بیانگر یک درک نادرست، ناکارآ و منزه طلبانه از موضوع اتحادها در عرصه ی سیاست است.
عده ای از رهبران و موسسان این اتحاد، متاسفانه سرمست از «اکثریت» خود در نخستین همایش آن، از همان ابتدا سنگ بنای تشکیل اتحاد جمهوری خواهان را کج نهادند. به طور عمده تحت تاثیر همین عده از فعالین، اتحاد جمهوری خواهان که قرار بود به اتحادی فراگیر تبدیل شود، به سرعت جنبه ی حزبی یافت و با استفاده از ماشین رای، مصوبات خود را یکی بعد از دیگری به تصویب رساند، در حالی که هواداران این طرز فکر از موفقیت های خود لبخند به لب داشتند، اما هر کدام از این مصوبات، دیواری بین اکثریت جمهوری خواهان درون سالن همایش و طیف های دیگری که در این گردهمایی شرکت نکرده بودند و یا در همان سالن با این روند موافقت نداشتند، می کشید. آن چه از کنفراس سراسری برلین بیرون آمد، در اساس نوعی از جمهوری خواهی بود که مهم ترین مشخصه اش امید بستن به اصلاحات و اصلاح طلبان حکومتی بود. به این ترتیب اتحاد جمهوری خواهان ایران بعد از نخستین همایش خود – دست کم در عرصه ی سیاسی – سخنگوی طیف راست جناح اصلاح طلب جمهوری خواهی در ایران شد و طبیعی است که نتوانست دیگر گرایش های جمهوری خواه را با خود همراه سازد و به این ترتیب راه اتحاد فراگیر مسدود شد. (۳)
به زودی معلوم شد، برای بخشی از فعالین سیاسی اجتماع کرده در این جبهه، که سال های متمادی از هرگونه تشکیلات و سازمان و حزب دوری کرده و به صورت منفرد فعالیت می کردند، اتحاد جمهوری خواهان ایران در واقع خانه ای است که به آن ها هویت سیاسی می بخشد و از همین رو با اصرار فراوان اصول تشکیلاتی یک حزب، شامل اساسنامه، برنامه و نحوه ی اداره ی حزبی را بر اتحاد جمهوری خواهان تحمیل کردند. این تناقض و دوگانگی در این جریان همچنان ادامه دارد. در اتحاد جمهوری خواهان، اصل هر نفر یک رای حاکم است، افراد به طور مستقل در آن شرکت می کنند، شورای مرکزی و سایر ارگان های آن دقیقا مشابه با سایر احزاب سیاسی شکل گرفته است و روند تصمیم گیری ها نیز به طور عمده متکی بر روند تصمیم گیری های حزبی است. با توجه به چنین ساختاری، اتحاد جمهوری خواهان ایران بیش از این که به یک جبهه ی حاصل توافق های مشخص جریان های مختلف سیاسی شبیه باشد به یک حزب سیاسی شبیه است، اما خود این را نمی پذیرد و گاه حتی می کوشد بر فراز احزاب سیاسی موجود قرار بگیرد. این وضعیت شاید ناشی از نحوه ی تشکیل این اتحاد باشد که عبارت بود از اجتماع فعالین منفرد.
در اتحاد جمهوری خواهان، گرایش نیرومندی وجود دارد که می خواهد نگاه خود به سیاست و اعتقاداتش را منشاء دوری و نزدیکی قرار دهد و به این ترتیب مانع باز شدن درهای اتحاد جمهوری خواهان و تبدیل آن به یک اتحاد گسترده تر می شود. در آستانه ی تشکیل اولین گردهمایی اتحاد جمهوری خواهان در برلین، آقای فرخ نگهدار در سلسله مقالاتی، «چهار اصل» برای جمهوری خواهان ایران کشف کرد و آن گاه اعلام نمود حالا همه بیایند و بر اساس این «اصول» با هم متحد شوند!
این نگاه زیاده خواهانه همچنان در بین گروهی از فعالین این جریان تداوم یافته است، من از مقاله ی اخیر آقای مهرداد مشایخی – صرفا به عنوان یکی از آخرین نمونه ها – مثال می آورم:
آقای مشایخی می نویسد:
«تا آنجا که به «جمهوری‌خواهان» بر می‌گردد، ابتدا باید از طریق مباحث نظری و گفتگوهای مقدماتی مشخص کنیم که کدام «جمهوری‌خواهی» می‌تواند مبنای همکاری و ائتلاف قرار گیرد.» وی سپس در دو بعد «ارزشی – آرمانی» و «سیاسی – برنامه ای» به توصیف آن جمهوری خواهی که به اعتقاد ایشان می تواند مبنای همکاری و ائتلاف قرار گیرد، می پردازد. در چنین متدی آقای مشایخی آن چه را که در ذهن دارد، به عنوان «مدل جمهوری خواهی» که می تواند مورد ائتلاف قرار گیرد، معرفی می کند. طبیعی است که با محور قرار دادن چنین «جمهوری خواهی» برای ائتلاف و همکاری، آقای مشایخی تنها می تواند با کسانی که مانند او در این مورد فکر می کنند، متحد شود.
چنین طرز تفکرهایی نمی توانند پرچم دار اتحاد وسیع جمهوری خواهان باشند و به اهداف اولیه ی این اتحاد و همچنین تلاش هایی که در درون آن برای گسترده کردن اتحاد جمهوری خواهان وجود دارد، آسیب می زنند. آن ها تنها می توانند حداکثر همفکران خود را نمایندگی کنند. اشتباه است اگر آقای مشایخی و همفکران او فکر کنند با تعویض شعار جمهوری خواهی با انتخابات آزاد یا هر شعار دیگری، آن ها مانع اصلی را از سر راه برداشته اند، زیرا چنین طرز تفکری بلافاصله با موضوع دو بعد «ارزشی – آرمانی» و «سیاسی – برنامه ای» و «کدام انتخابات آزاد» روبرو می شود و باز می کوشد درک خود را – این بار از انتخابات آزاد – محور اتحاد کند و ناکامی و عدم موفقیت از نو تکرار می شود.

جمهوری خواهان دموکرات و لائیک
مشکلاتی که جمهوری خواهان دموکرات و لائیک را با ناکامی در گسترش صفوف خود مواجه کرد، علاوه بر آن چه که پیش از این در مورد اتحاد جمهوری خواهان ایران گفته شد، یک سلسله مسائل دیگر هم بود. دید و احساس «ضدسازمانی» در جمهوری خواهان دموکرات و لائیک به صورتی قوی تری از اتحاد جمهوری خواهان ایران عمل می کرد و در آن، جریانی حساسیت زیادی نسبت به مبرا نگاه داشتن خود از هرگونه نزدیکی با سایر احزاب سیاسی کشور نشان می داد. تحت تاثیر این گرایش، مناسبات جمهوری خواهان دموکرات و لائیک با بخش بزرگی از احزاب سیاسی دوستانه نبود و هدف خود را نه نزدیکی احزاب بلکه جلب فعالین سیاسی به «صفت منفرد» قرار دارند.
این جنبش که می خواست از نظر سیاسی تندتر و رادیکال تر از اتحاد جمهوری خواهان ایران باشد و در حقیقت جمهوری خواهی چپ و رادیکال را نمایندگی کند، در تار و پود همان دشواری هایی گرفتار شد که جنبش چپ ایران سال هاست در ان دست و پا زده است. جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک، خلاف اتحاد جمهوری خواهان ایران که کوشیده است حضوری موثر در عرصه ی سیاسی ایران داشته باشد، نتوانست به عنوان یک جریان سیاسی فعال در سطح جامعه برآمد کند و شاید به همین دلیل از پیله ی خود خارج نشده دچار اختلاف و تنش و انشعاب شد. این بیماری، یک بیماری قدیمی در بین نیروهای چپ در ایران است. بخشی از چپ های ایرانی بیش از آن که سیاسی باشند، آرمان گرا هستند و نمی توانند آرمان گرایی خود را با سیاست و مبارزه ی سیاسی فعال همراه کنند و این آرمان گرایی را در عرصه ی مبارزه ی روزمره پیاده کنند. به همین دلیل غالبا از نظر سیاسی در حاشیه باقی می مانند. به نظر من تحولات اخیر در جمهوری خواهان دموکرات و لائیک در جهت تضعیف این فکر و گرایش بوده و می تواند تاثیرات مثبتی در باز شدن این جریان به عنوان یک «اتحاد» داشته و به برعهده گرفتن نقش سیاسی بیشتر بیانجامد.

اتحاد یعنی توافق بر حداقل ها
اتحاد یعنی توافق بر سر حداقل ها. این تعریف هر چند ظاهرا مورد پذیرش همگان است، اما در عمل رعایت نمی شود و یکی از علل مهم آن است که احزاب سیاسی و فعالین ایرانی در ایجاد اتحادها نمی توانند موفق باشند. با توجه به این تعریف، در میان جمهوری خواهان، «حداقل» یعنی پذیرش یک حکومت جمهوری که متکی بر رای مردم باشد، یک حکومت کاملا انتخابی، فارغ از هر نوع تعریف و صفت اضافی. اما باز به عنوان نمونه، ببینم، آقای مشایخی همین موضوع را چگونه بررسی می کند و نتیجه می گیرد:
وی در مقاله ی خود می نویسد:
«سه جریان مختلف جمهوری‌خواهی ایرانی می‌توانند، به طور مثال، اختلاف‌های جدی در تعریف و نگاه خود نسبت به نظام جمهوری مورد نظرشان داشته باشند. به طور مشخص، یکی می‌تواند بر حکومت بسیار متمرکز تأکید کند و دیگری بر حکومت فدرال غیر متمرکز؛ یکی بر جمهوری «شورائی» / سوسیالیستی و دیگری بر جمهوری پارلمانی رایج در اروپا؛ یکی مدل لائیک فرانسوی را بپذیرد، دیگری الگوی سکولار آمریکائی را و، سومی، تعریف «بومی» سکولاریسم مرتبط با اسلام‌گرایان سکولار را. دستکم، می باید پذیرفت مادام که بر سر این مختصات جمهوری آینده ایران مباحث و توافق‌های بیشتری صورت نگرفته باشد، بسیار دور از ذهن خواهد بود که مسئله ائتلاف‌ها را حول مفهوم شکافته نشده «جمهوری» به سرانجام رسانیم».
توافق در این مورد به چه معنی می تواند باشد؟ آیا انتظار است که همه ی نحله های جمهوری خواهی که در اینجا برشمرده شده اند، از نظرات خود دست بردارند، و روی مختصات معینی از جمهوری خواهی مثلا حکومت فدرال غیرمتمرکز، به توافق برسند؟ طبیعی است چنین تقاضایی غیرممکن و نشدنی است و چون نشدنی است، آیا باید از اتحاد وسیع جمهوری خواهان دست شست؟ به دلیل وجود همین گرایشات مختلف است که احتمالا آقای مشایخی قصد دارد از ایده ی جمهوری خواهی دست بردارد و به شعار دیگری متکی شود. اما بر هر شعاری انگشت گذاشته شود، همین تقسیم بندی ها را کم یا زیاد در آن ها می توان دید. وقتی ائتلاف بین جمهوری خواهان «دور از ذهن» باشد، چطور می توان از ائتلاف جمهوری خواهان با هواداران نظام پادشاهی گفتگو کرد؟
از نظر من توافق بر روی حداقل ها در اینجا یعنی توافق بر روی جمهوری به عنوان یک حکومت انتخابی و نه چیزی بیشتر. این موضوع که جمهوری مورد نظر باید متمرکز باشد یا غیرمتمرکز، شورایی باشد یا پارلمانی، لائیک فرانسوی باشد یا سکولار آمریکایی، مسایلی هستند که موضوع امروز اتحاد نیستند و نمایندگان مردم در زمان خود باید بر اساس روش های شناخته شده ی دموکراسی به آن پاسخ بدهند، قطعا در آن زمان کسانی که امروز برای جمهوری خواهی مبارزه می کنند، می توانند برنامه های مختلفی ارایه دهند و حتی رو در روی هم قرار گیرند. جمهوری خواهانی که به هر یک از این شاخه های پیش گفته وابسته اند، می توانند امروز هم برنامه های حزبی خود را داشته باشند و در عین حال بر سر مفهوم عام «جمهوری» متحد شوند و بپذیرند که ساختار نظام سیاسی کشور باید از طریق دموکراتیک و به رای مردم تعیین شود و در قانون اساسی آینده نحوه ی سازماندهی، وظایف و جهت گیری های عمده اش تدوین گردد. ما امروز برای اتحاد احتیاج به نوشتن قانون اساسی مورد توافق عمومی و روشن کردن جزئیات ساختار نظام سیاسی آینده کشور نداریم.
چنان چه این دیدگاه کنار گذاشته نشود هیچ اتحاد موفقی را نمی توان سازمان داد. من فکر می کنم باید نقش احزاب سیاسی موجود در این جهت بیشتر از پیش فعال شود و هم اتحاد جمهوری خواهان ایران و هم جمهوری خواهان دموکرات و لائیک نیز بپذیرند که به عنوان دو حزب سیاسی در این روند شرکت کنند. طبیعی است که احزاب بهتر از روشنفکران و فعالین سیاسی مستقل می توانند روند تشکیل ائتلاف جمهوری خواهان را مدیریت و هدایت کنند.

آیا رفرمیست ها و انقلابیون می توانند با هم همکاری کنند؟
در این جا می خواهم یکی از کلیدی ترین پرسش ها در مورد موضوع اتحاد را مطرح کنم و آن نوع مناسبات و همکاری بین اصلاح طلبان و رادیکال ها یا رفرمیست ها و انقلابیون است. هر چند معمولا این «تندروها» و «رادیکال ها» هستند که به سیاست های انزواجویانه و سکتاریستی مشهورند، اما در چند سال اخیر در میان طیف اصلاح طلب و رفرمیست جامعه ی سیاسی ایران، این سیاست انزواجویانه با شدت حتی بیشتری دنبال شده است و اصلاح طلبان خارج از حکومت نیز به طور پیگیرانه، با پیش کشیدن معیارها و اصول مورد قبول خود برای هر گونه نزدیکی، راه همکاری را سد کرده اند.
در وضعیت فعلی، یکی از نخستین مسائل، پاسخ به همین پرسش است. اگر پاسخی منفی به اتحاد و همکاری بین اصلاح طلبان و انقلابیون داده شود، دیگر صحبت کردن از اتحاد وسیع بی معنی می شود، اصلاح طلبان باید دنبال تشکیل جبهه ی خودشان بروند و انقلابیون هم دنبال تشکیل جبهه ی خودشان.
پاسخ من به این پرسش به طور قطع مثبت است. یعنی نیروی مخالف استبداد که به معتقدین به روش های اصلاح طلبانه و انقلابی تقسیم شده است نباید هر یک به راه خود برود و باید بر سر مواردی مشترک، به اتحاد و همکاری برسد. اتحاد وسیع، اتحاد حداکثر آزادی خواهان ایران است. طبیعی است که در هر دو سو، نیروهای کاملا افراطی وجود دارند که به جز شرایط معین – و شاید هم هیچگاه – جذب هیچ اتحادی نخواهند شد.
برای این که بتوان چنین اتحادی را به درستی مدیریت کرد، ضروری است مراحل مبارزه ی فعلی را مشخص و از هم تفکیک نمود. چشم انداز سیاسی ای که در حال حاضر در برابر ما قرار دارد، شامل مبارزه علیه استبداد دینی و مرحله ی گذار به جمهوری، استقرار حکومت جمهوری و سپس برنامه و وظایفی است که در برابر این جمهوری قرار خواهد گرفت. در یک اتحاد وسیع باید تمرکز اصلی بر روی استقرار جمهوری دموکراتیک که خواست مشترک بخش بسیار وسیعی از جامعه ی ایران است، قرار داشته باشد و یک توافق حداقلی بر روی هدف جمهوری در عام ترین شکل آن صورت گیرد.
برنامه ی حکومت آینده باید از دایره ی توافق و اتحاد در شرایط فعلی کنار گذاشته شود. از مسائل اقتصادی گرفته تا چگونگی سازماندهی قدرت سیاسی و سیاست خارجی و مساله ی ملی و قومی و سایر مسایل چنان نظرات مختلف و گرایشات طبقاتی متفاوتی وجود دارد که امکان توافق روی آن ها در یک اتحاد بزرگ غیرممکن است، اتحادی نیز که در این مرحله می خواهد تشکیل شود، وظیفه اش اجرای چنین برنامه ای (برنامه ی حکومت آینده) نیست. تنها توافقی که در این زمینه امروز می تواند صورت گیرد و پذیرفته شود، برقراری جمهوری – در عام ترین تعریف خود – در کشور و سپردن برنامه ها و وظایف آن به خود این جمهوری و پذیرش آن از سوی نیروهای سیاسی در یک شرایط آزادانه است. به طور مثال کسانی که امروز می خواهند برای مبارزه با استبداد دینی و استقرار جمهوری در کشور متحد شوند، لازم نیست برنامه ی حکومت آینده در زمینه ی سمت گیری اقتصادی کشور را هم در توافق خود بگنجانند، توافقی که ممکن هم نیست. وظیفه ی اتحاد در این مرحله نه حل این موضوع و موضوعات مشابه، بلکه فراهم آوردن زمینه ی دموکراتیک برای تصمیم گیری های کلان در این مسایل در جمهوری آینده است.
در مورد چگونگی گذار به این جمهوری باید پذیرفت با کاری بسیار دشوار روبرو هستیم. سخت ترین بخش اتحاد، سیاست عملی و روزمره ی آن است و باید با حوصله و با درایت به دنبال راه حل های مشترک رفت. در این جا، هیچ معیاری را نمی توان به پایه ی توافق تبدیل کرد و باید به تدوین پرحوصله ی سیاست های روزانه و تاکتیکی پرداخت و این را نیز پذیرفت که چه بسا در برخی و حتی بسیاری موارد «اتحاد» از اتخاذ یک سیاست واحد ناتوان بماند. باید این را از پیش دانست که مسیری که یک اتحاد وسیع جمهوری خواهی می پیماید مسیری هموار نیست و از کوره راه های سخت و پرپیچ و خم می گذرد و باید با حوصله و انعطاف این کوره راه ها را یافت و از آن ها گام به گام به سلامت عبور کرد. چه بسا داشتن «روحیه ی توافق»، در گذر از مشکلات و غلبه بر اختلافات، نقش بزرگی در این میان داشته باشد.

چرا جبهه ی جمهوری خواهی؟
بحث در مورد تقدم «دموکراسی» و «جمهوری» سال هاست که مابین فعالین سیاسی در ایران ادامه دارد. این بحث به نظر من یک بحث انحرافی است و در شرایط کشور ما هیچ گونه تقدم و تاخری در مورد جمهوریت و دموکراسی وجود ندارد و این هر دو یکی هستند. دموکراسی بدون جمهوریت و جمهوری بدون دموکراسی در کشور ما معنایی ندارد. ما می توانستیم حساسیت هایی را که در این مورد به وجود آمده است نادیده بگیریم و از تاکید بر شکل حکومت آینده صرف نظر و به محتوای دموکراتیک آن بسنده کنیم، هرگاه در جامعه ای زندگی نمی کردیم که یک واقعیت تعیین کننده را در آن نمی توان و نباید نادیده گرفت، و این واقعیت این است که در کشور ما نیروهایی هستند که جمهوری نمی خواهند.
ایران ما امروز با دو نیروی مهم و تاثیرگذار مواجه است، که هر دو اصل ابتدایی دموکراسی یعنی انتخابی بودن کامل حکومت و واگذاری همه ی قدرت به مردم را نفی می کنند.
نیروی نخست که نیروی چیره در جامعه ی ماست، حکومت اسلامی و همه ی جناح هایی هستند که از بقای این حکومت به نوعی دفاع می کنند. آن ها اصل اساسی و بنیادین دموکراسی، یعنی انتخابی بودن حکومت را نه تنها نفی، بلکه مدافعین آن را سرکوب می کنند و بهترهایشان بر آن قید و تبصره می زنند. مبارزه ی اساسی نیروی دموکراسی با حکومت اسلامی ایران در جهت حذف مقامات و نهادهای انتصابی و انتخابی کردن و تحت نظارت و کنترل درآوردن همه ی مقام های حکومتی یعنی یک مبارزه ی جمهوری خواهانه است. هیچ نیروی دموکراتیکی نمی تواند با توهماتی نظیر حکومت اسلامی دموکراتیک و یا ولایت فقیه دموکراتیک موافقت کند. ساختار حاکم بر نظام سیاسی ایران از جمله عوامل بسیار موثری است که شعار «حکومت کاملا انتخابی» را در راس مبارزه ی دموکراتیک در کشور ما قرار می دهد و آن را از انواع حکومت های «نیمه انتخابی» که یکی از مظاهر آن همین حکومت اسلامی است، متمایز می سازد.
نیروی دوم، انواع گرایش های سلطنت طلبانه در ایران هستند. این گرایش ها نیز کم یا زیاد حکومت انتخابی را نفی می کنند و قدرتی موروثی را جایگزین بخشی از آن می سازند. حضور چنین نیروی سیاسی در جامعه ی ایران، نه دلیل دست کشیدن از شعار جمهوری خواهی به خاطر گسترده کردن جبهه ی دموکراسی خواهی، بلکه تاکیدی بر عنصر جمهوریت در مبارزه ی دموکراتیک در ایران است، زیرا ما با نیروهایی مواجهیم که انتخابی بودن کامل حکومت را نفی می کنند.
علاوه بر این باید به این نکته توجه داشت که اصرار انواع سلطنت طلبان برای «مسکوت گذاشتن شکل حکومت» یک کلاه برداری سیاسی است. حضور فرزند آخرین شاه ایران در راس این جریان، یعنی حضور نماد سلطنت. با وجودی چنین نمادی، هیچ کدام از جریان های سلطنت طلب در ایران نوع نظام سیاسی مورد علاقه ی خود را «مسکوت» نمی گذارند بلکه با هزاران وسیله آن را تبلیغ و به جامعه اعلام می کنند. تا زمانی که این نماد و مدعی تاج و تخت سلطنت در جامعه ی ایران حضور دارد و در عرصه ی سیاسی نیز بسیار فعال به نفع جریان سلطنت طلبی عمل می کند،، این درخواست سلطنت طلبان از جمهوری خواهان که نوع نظام را «مسکوت» بگذاریم، تنها یک فریبکاری است.
به دلیل حضور دو نیروی پیش گفته، که هر کدام به شکلی و درجه ای می کوشند نظام دموکراسی در ایران را خدشه دار سازند و بر آن قید و بند بزنند، تصریح و تاکید بر نظام جمهوری تمام انتخابی برای مبارزه ی ما جمهوری خواهان از الویت اول برخوردار است و از همین رو، مبارزه در راه تشکیل جبهه ی واحدی از جمهوری خواهان، همچنان و کماکان در راس باقی می ماند.



۱٫ اشاراتی بر نظرگاه «تشکیل جنبش فراگیر جمهوریخواهی» – مهرداد مشایخی
www.akhbar-rooz.com

۲. آقای مشایخی در مقاله ی خود یکی از دلایل محدودیت های شعارهای جمهوری خواهانه را این می داند که در داخل کشور کسی از آن «دفاع» نمی کند. وی می نویسد:
«هیچ جریان سکولاری (به استثنای جبهه ملی) خود را رسما” جمهوری‌خواه نمی‌خواند. این از جنبه رسمی مسئله. از جنبه غیر رسمی هم، اگرچه اکثریت قریب به اتفاق اعضای تشکل‌های مدنی کشور قاعدتا” به نظام جمهوری باور دارند، ولی فعالیت‌های روزمره آنها در ایران در قالب فعالیت‌های غیر سیاسی صنفی – جنبشی صورت می‌گیرد: فعالیت‌های زنان، دانشجویان، معلمان، روزنامه‌نگاران، کارگران، اقوام، فعالان حقوق بشر، و، نظائر آن. بنابراین، با توجه به شرایط سیاسی کشور و محدودیت‌هائی که برای شکل فعالیت علنی در ایران وجود دارد، چگونه می‌توان مبحث تشکیل «قطب بزرگ جمهوری‌خواهی» را در شرایط کنونی به ایران نیز تعمیم داد؟»
این طرز استدلال صحیح نیست. همین ایراد را عینا می توان به شعارهای دیگر، به طور مثال «انتخابات» آزاد که اقای مشایخی قصد دارد آن را جانشین جمهوری خواهی کند، وارد دانست. کدام یک از جنبش های پیش گفته، مثلا جنبش زنان، جنبش کارگران، جنبش اقلیت های قومی و ملی، هدف خود را «برگزاری انتخابات آزاد» آعلام کرده است؟ کار این جنبش ها چیز دیگری است و هر کدام به خاطر هدف های صنفی و مستقیم خود مبارزه می کنند. اما تنها باید چشم ها را بست تا بتوان گفت که جنبش های پیش گفته در مقوله ی «جمهوری خواهی» نمی گنجند و امروز حامل غیرمستقیم و فردا در شرایط برآمد سیاسی جامعه، حامل مستقیم جمهوری خواهی نخواهند بود. با چنین استدلالی که آقای مشایخی برای رد «قطب بزرگ جمهوری خواهی» در پیش گرفته است، اساسا هیچ «قطب بزرگی» در ایران را نمی توان تشکیل داد.

۳٫ برداشت من این است که در سال های اخیر، این وضعیت تا حدودی اصلاح شده و اتحاد جمهوری خواهان – در مجموعه ی خود – توانسته است سیاست منطقی تری را که کمتر وابسته به تحولات جناح اصلاح طلب داخل حکومت باشد، اتخاذ کند.




     از : علی کبیری

عنوان : فصل مشترک همه مردم ایران حقوق بشراست
سردمداران حکومتی درایران از یک چیز بیشتر از همه میترسند وآن برقراری قوانین براساس حقوق بشر و احترام به آنست. از سوی دیگر، فصل مشترک خواستهای تمام مردم ایران با هر عقیده ومسلکی، داشتن واجرای قوانینی بر پایه «حقوق بشر» میباشد. حال به بینیم این حقوق بشر چیست که ازنظرمن فصل مشترک خواستهای کلیه مردم ایران است. حقوق بشر شامل مجموعه وسیعی از حقوق انسان است که طی هزاران سال آرزوی برآورده شدنش دردل نیک اندیشان بوده است. وقتی ما از حقوق بشر سخن میگوئیم، سخن از تحقق آرزوهای انسانی و احقاق حقوق پایمال شده گروهها واقشار مختلف مردم ایران به میان میآوریم. این آرزوها وحقوق مردم شامل حقوق اجتماعی برابر زن و مرد که باز شامل زیر مجموعه وسیعی از حقوق آنها میگردد، حقوق برابر اقوام ایرانی، حقوق کودکان، آزادی مطبوعات، آزادی بیان و قلم، آزادی انتخابات، آزادی احزاب، آزادی اجتماعات، آزادی اندیشه، آزادی عقیده و دین و مذهب، عدم تبعیض مردم برپایه رنگ پوست، نژاد، سن وسال و جنسیت و بسیاری از آزادیها وحقوق دیگر انسانی که شرح آنها دراین مختصر میسر نمیباشد. اینها تقریبا خواسته های اکثر مردم ایران میباشند. درمقابل، حکومت حاضر مخالف وسرکوب کننده تمام حقوق وآزادیهای فوق میباشد چون با برقراری واحراز آنها دیگر زمامداران نمیتوانند به حیات خودشان ادامه دهند واین همان نقطه ضعف وبقولی پاشنه آشیل حکومت است که از سوئی مطابق با تعهدات بین المللی خود را نسبت به اجرای آنها متعهد کرده واز سوی دیگر درداخل باید به خواست اکثریت مردم گردن نهد. تنها موردی که میماند آنست که گروههای مختلف مردم نسبت به حقوق انسانی واجتماعی خودشان آگاهی پیداکنند. هم اکنون زنان ایرانی براثر پشتکار وهم بستگی به پیروزیهای زیادی دست یافته و دیر نخواهد بود تا به اکثر حقوق پایمال شده خودشان برسند. شک نیست که دست یابی زنان به حقوق مورد درخواستشان، پیروزی بسیار بزرگی دردستیابی و تحقق حقوق بشر درایران خواهد بود و دست یابی به این پیروزی متعلق به بیش از نیمی از مردم ایران میباشد.
اگر نیک به زیر مجموعه های حقوق بشر بنگریم، ملاحظه خواهیم کرد که تحقق آنها چیزی جز برقراری دمکراسی ومردمسالاری نخواهد بود. پس بهترنیست تا بجای کلنجار رفتن با یکدیگر وبراه انداختن بحثهای بی حاصل وبی نتیجه، ابتدا به کارتحقق حقوق بشر درایران بپردازیم تا پس از گذشت ازآن مرحله مردم بتوانند باآگاهی کامل نسبت به حقوق خودشان، درباره شکل حکومت بتوانند آزادانه تصمیم بگیرند. اگر جنین مشی را تعقیب کنیم حتما به پیروزی پایدار دست خواهیم یافت که هیچ قدرتی اعم از خارجی یا داخلی، قادرنخواهد بود تا نوع حکومت دلخواه خودرا حاکم کرده یا ایدئولوژی مشخصی را بضرب زور به ما تحمیل نماید.
پس شایسته است که از هم اکنون، همه باهم شروع کنیم. سال نو را سال به ثمر رساندن حقوق بشر درایران نامگذاری کنیم.
٨۵۲۴ – تاریخ انتشار : ۱ فروردین ۱٣٨٨       

     از : نریمان شاهرخی

عنوان : تقدم مبارزات مردم داخل ایران
دوست ارجمند «همشهری » سئوال مهمی کردی، ولی هنوز در باره ی نوشته ی آقای تابان گفتنی زیاد ست. من از همان اول که مطلب را خواندم احساس کردم که تابان بطور طبیعی ؛ از جو خارج از کشور تاثیر گرفته و خیلی علاقمندم بدانم که ارزیابی دوستان عموما در این باره چیست و بخصوص خیلی مهم ست که بدانیم نظر عزیزمان در داخل کشور در باره ی وضعیت نیروها چیست ؟ بهمین دلیل از دوستان دعوت میکنم که از زاویه های دیگری هم به مسئله باید توجه کرد.
اول . میانگین ترکیب اجتماعی و عمومی ایرانیان مقیم خارج از کشور به دلایل عدیده از نطر کمی و کیفی دارای بافت کاملا متفاوتی نسبت
به میانگین ترکیب اجتماعی مردم داخل ایران می باشد. نظرم اینست که در خارج از کشور کانون های بی علاقه به جامعه مدنی و انتخابی
بمراتب بش از داخل کشور می باشد. دلیل این امر خاستگاه طبقاتی و شراط «عینی» هموطنان در شرائط مهاجرت می باشد که نمود خود را
در عدم شرکت در انتخابات محلی و سراسری کشورهای میزبان نشان میدهد وگرنه از نطر ذهنی امکانات فراوانی برای فعالیت مدنی وجود
دارد .
دوم – دغدغه ها و انگیزه ای ی سیاسی مردم در داخل و خارج از کشور کاملا متفاوت ست و انگیزه های مثبت در داخل بیشتر و «بی تفاو.تی» در خارج بیشتر دیده میشود.
سوم – «فراوانی» نیروهای سیاسی تبعیدی در بین ایرانیان خارج از کشور بخصوص در فرانسه ، آلمان ، انگلستان ، هلند ، به مراتب بیش
از «فراوانی» نیروهای سیاسی داخل کشور در بین مردم ۶۰ میلیونی ایران ست و این موضوع بطور تاریخی بیشتر در تهران متمرکز ست.

چهارم – بطور کلی زمینه و امکان عملی دمکراسی نمایندگی – وکالتی – که شالوده ی جامعه ی مدنی می باشد در خارج از کشور بسیار غیر ممکن ست و ایرانیان با پراکندگی فراوان نمی توانند به این قبیل فعالیت ها بپردازند. حتی در سازمانهای سیاسی نیز امکان جلسات و مجمع عمومی و اتنخابات بسیار دشوار و نیاز به وقت و بودجه های هنگفتی دارد.
پنجم . نبود حداقل آزادیهای بیان ، قلم و احزاب سیاسی در داخل کشور ، باعث شده تا امکان داوری و ارزیابی ترکیب و روحیه نیروهای سیاسی قابل اندازه گیری نباشد. با حدس و قیاس «همه» نمی توانند تحلیل درست ارائه نمایند.

با توجه به ابهامات زیادی که وجود دارد اصولا نمی توان بر اساس تنش هائی که در خارج کشور در بین نیروهای مختلف سیاسی بروز مینماید و یا ارائه ی تغییر موضع این یا آن فعال سیاسی، جمعبندی دقیقی از وضعیت انواع جمهوری خواهان در برابر انواع طرفداران حکومت پادشاهی – مونارشی – نشان داد . کدام یک در بین مردم خارج از کشور از نفوذ مادی و معنوی بیشتر روبرو هستند ؟ چرا ؟
همین سئوال را در باره نفوذ جریانهای سیاسی خارج کشور در بین مردم داخل کشور میتوان طرح کرد. و بالاخره وضعیت نیروهای سیاسی داخل کشور در قبال مردم داخل کشور و میزان مقبولیت آنها و…

هنر اینست که نشان دهیم کدام جریان نبض جامعه داخل و خارج کشور را بیشتر در دست دارد. باید از برخورد آرمانی و شعاری به مبارزه مستقیم و عملی روی بیاوریم. هر جریانی «خیال » می کند که از بقیه بهتر ست. تا زمانیکه مردم در کار و زندگی نمایندگان خود را آزادانه انتخاب نکنند سکتاریسم از کانون فعالیت ، فعالان سیاسی دور نخواهد شد. بزرگترین دستاورد فعالیت های «انتخابی» اینست که نمایدگان مردم میزان مقبولیت خود را در نزد مردم مستقیما در یافت می کنند. چیزی که در ایران هنوز نهادی نشده. نه پادشاهی مطلقه و نه ولی مطلقه هیچکدام آرای مردم را تحمل نکردند و نمی کنند. اشکال در چیست ؟ که حتی پادشاهان بعداز مشروطه حاضر به قبول حد ومرزی برای وطایف و اختیارات خود بر نمی تافتند ؟ تکلیف حکومت مذهبی «جمهوری اسلامی » با مشروعه ی آن معلوم ست که همه «قوانین» آن از پیش «نازل» شده و اصلا نمایندگان مردم چکاره اند که قانون وضع کنند. اما برای کسب امتیازات اجتماعی «نمایندگان» از «آب گذشته» همیشه وجود داشته ست.

نتیجه :

طرفداران جامعه مدنی و بخصوص جمهوری خواهان تا زمانیکه نگرش خود را اساسی تغییر ندهند و تمام فعالیت هاخود را معطوف به آماج های مردم داخل ایران ننمایند. در روزمرگی هائی که آقای تابان بر شمردند در جا خواهند زد و حتی پس خواهند رفت. وحشتناکترین تاکتیک مجادله سیاسی با نیروهای طرفدار بازگشت پادشاهی به ایران در خارج از کشور ست که نیروها را به هدر میدهد . هر دو نیرو باید بر نبود آزادیهای مرعی در منشور حقوق بشر تاکید و حکومت را زیر فشار قرار دهند. اجازه دهند تا مردم در موقع مقتضی در باره فرم حکومتی نظر دهند. این درگیری خاض خارج از کشور ست و تردیدی نیست که طرفداران حکومت پادشاهی دل خوشی از مردم و انتخابات ندارند بهمین دلیل ترجیح میدهند تا با جو سازی «حقانیت » خود را تبلیغ کنند تا در موقع «کودتا » یا « جنگ » زمینه ی را فراهم )کرده باشند . انتخابات و نوع آزاد آن دغدغه ی طرفداران حکومت پادشاهی نیست .

جمهوریخواهان عموما باید بر نبود آزادی انتخابات و نقض بیشرمانه و متمادی آن تاکید نمایند و از تمام امکانات خود برای فشار به حکومت و گشایش هائی برای بالابردن میزان ازادی عمل مردم در انتخابات با تکیه بر «آزمون و خطا» مردم را برای تحصیل حقوق اساسی خود امیدوار نمایند. هدف باید بهبود کمی و کیفی انتخابات باشد نه شرکت یا تحریم آن !
٨۴٣۴ – تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷       

     از : هم شهری

عنوان : پس از ۱۳۴ کامنت بالاخره نتیجه بحث ومقاله چی شد؟
کارها را نیمه کاره نگذاریم و با جمعبندی به پایان برسانیم.
٨۴۲۷ – تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨۷       

     از : بهروز دیبا

عنوان : اینجانب به هیچوجه قصد جسارت نداشتم
با سلام جناب اقای محوی
در رابطه با نظرات جنابعالی همانطور که فرموده اید ادم نظری میدهد که ۲نفر با ان موافقت ندارند و شاید ۱۰۰ نفر با ان موافقند. از این نظر بهیچ وجه شما ازنوشته من در (جواب کامنت نویسیکه چپ وراست به دیگران توهین میکند و فکر میکند هرکسی بر علیه رژیم شاه مینویسد حتما ریگی به کفش دارد) نبایددر رابطه با نوشته هایتان برداشت منفی کنید. همه نمیتوانند نظرات مساوی داشته باشند. در تنوع نظرات است که پیشرفت حاصل میشود.در عین حال من تا انجا که فرصت داشته باشم نظرات دیگران بویژه مخالفین نظری خودم را مطالعه مینمایم.
٨٣۹۵ – تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨۷       

     از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : درباره‍ی نظریات «از نویسنده گرامی صدرا حسینی»
پیش از هر مطلبی باید بگویم که کلمه “جمهوری” به شکلی که در سرلوحه نظریات پیشین مشاهده می کنیم، برای من که فعال سیاسی و تشکیلاتی نیستم مفهوم خاصی ندارد.
ولی به عنوان خوانشگر معمولی فکر می کنم که کلمه «جمهوری» کافی نیست. انتخاب محور مرکزی برای من «جمهوری » نیست، «لائیسیته» هم نیست، بلکه مسائلی ست که به مناسبات تولیدی مربوط می شود و به مالکیت خصوصی ابزارهای تولیدی مربوط می شود. که این جمهوری به سوی امحاء طبقات نیل می کند و یا این که مثل برخی از صاحب نظران «فعالان سیاسی شناخته شده و تاثیرگذار» آزادی و تعالی جامعه ایرانی را در گرو ایجاد جامعه بورژوازی و تحکیم موقعیت آن می داند.

دوستان پر حرفی های من را خواهند بخشید، مطالب شاید تکراری به نظر رسند، نمی دانم ولی سعی می کنم مختصر و مفید بگویم.

نکته بعدی این است که در نظریات پیشین «از نویسنده گرامی صدرا حسینی» مطلبی درباره نقطه مفصلی با «صاحب خانه های اصلی » را مشاهده نمی کنیم.

پرسش این جاست، خواهش می کنم خوب توجه کنید، دوستان . پرسش! پرسش مهم این جاست : تا چه اندازه اضمحلال اتحادهای سیاسی «شما» متأثر از جزر و مد سیاست جهانی (یعنی «صاحب خانه ها») بوده است؟

امیدوارم روزی از درون همین جریانات، افرادی پیدا شوند، و از درون درباره این نقاط مفصلی را برای ما توضیح دهند. زیرا که ما نیازمند شفافیت چنین موقعیتی هستیم.

نکته بسیار مهم دیگر در نظریات «از نویسنده گرامی صدرا حسینی» از دیدگاه من موضوعی ست درباره مهاجرت برخی دست اندرکاران جهان سیاست به جهان فرهنگ و حقوق بشر مطرح می کند :

«ممکن است به زبان آوردن‌اش ناخوشایند باشد که رژیم پس از سی سال تثبیت شده و اپوزیسیون فروپاشیده است؛ اما اذعان به این واقعیت مشکل نیست که از خارجه به کلی سیاست زدایی شده و انبوهی آدم با انگیزه، از میدان مبارزه سیاسی به میدان پرجاذبه و کم هزینه کار فرهنگی و حقوق بشری نقل مکان کرده‌اند. اگر صدا کنیم چه کسی مسئول این وضعیت است، بعید است کسی دست بلند کند!»

نتیجه ای که ما می توانیم از این قطعه نتیجه بگیریم که آکتورهای سیاسی ایرانی برای مسائل فرهنگی اهمیت ویژه ای قائل نیستند و نقل مکان به عرصه فرهنگی را در تضاد با سیاست می دانند.

البته من در خصوص موضوع حقوق بشر هیچ حرفی ندارم – از دیدگاه من تمام این گفتمان یک کلاهبرداری سیاسی بیشتر نیست، درهر صورت در هیچ کجای دنیا ضامن اجرایی ندارد و غالبا بهانه سیاسی ست تا چیز دیگری.
ولی باید پرسید کدام فعالیت فرهنگی؟ ما دقیقا نمی دانیم چه افرادی چگونه به عرصه فرهنگی کوچ کرده اند و چه کار می کنند، کجا و برای کجا کار می کنند؟

ولی فکر می کنم که در خصوص مسائل فرهنگی ما کاملا نیازمند گفتمان گسترده ای هستیم. زیرا که فرهنگ در مفهوم گسترده آن تمام دانش و شیوه ها و مدل های رفتاری و…را در برمی گیرد، خود سیاست را هم در بر می گیرد. بدون انباشت فرهنگی، و بدون رابطه و بهره گیری (یعنی آموزش) از چنین انباشتی، پیشرفتی هم ممکن نخواهد شد.

یکی از مسائل مهمی که شاید تلاش های من در عرصه نقد هنری بتواند نقطه آغاز ی برای آن باشد، بررسی فراورده های فرهنگی و هنری ایرانیان خارج از کشور است. که ببینیم تا چه اندازه متأثر از همان سیاست های مذکور بوده است. یعنی سیاست های صاحب خانه ها.

کوتاه سخن این که حذف مسائل فرهنگی از مسائل سیاسی (فرهنگ و سیاست) نه تنها اشتباه است بلکه ناممکن است.
٨٣۹۲ – تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨۷       

     از : از نویسنده گرامی صدرا حسینی

عنوان : حالا کار به جایی رسیده که یک کوشنده پروپا قرص اتحاد، فریاد می‌زند: بی‌انصاف‌ها اقلا بیایید سر کلمه “جمهوری” – که همه قبولش داریم!- به وحدت برسیم!
ممکن است برخی آدم‌های خوش‌بین، تلاش‌های چندین و چند ساله برای اتحاد نیروهای اپوزیسیون را به داستان امیرتیمور و هفتاد بار بالا رفتن مورچه با اراده از دیوار تشبیه کنند، اما من آن را مصداق “آوردن آب با غربال” می‌بینم!

سال‌های اولیه تبعید و مهاجرت، شور و انگیزه‌های وحدت طلبانه، بسا شدیدتر و همه گیرتر از حالا بود. علت‌اش یکی هم این بود که همگان – با خوش خیالی کاذب! – سقوط حکومت را در چشم انداز نزدیک می‌دیدند و بفهمی نفهمی کمی هم از دود و دم باروت گرمی می‌گرفتند. به تدریج که چشم‌انداز کذایی، سراب از کار درآمد و کشتی مسلحانه هم به گل نشست؛ اتحادهای روی کاغذ هم شروع کرد به از هم پاشیدن ، و به موازات شیوع بیماری پاسیویته سیاسی، هر نوع تلاش جدید برای وحدت نیز به در بسته برخورد کرد.

در آن دوران ماه عسل اپوزیسیون، از گزارش یک نشریه وزین در اواسط دهه ۶۰ به خوبی در حافظه‌ام مانده که “۶۰۰” نشریه (از انواع آن) در خارجه منتشر می‌شد. برگزاری آکسیون‌های پی در پی خیابانی در پایتخت‌های اروپا، اجلاس، پشت اجلاس و اعلام موجودیت گروه‌های نو به نو و به موازات آن، انشعاب‌های جدید از موضع چپ‌تر و مترقی‌تر و بیانیه‌ها و اساسنامه‌ها و انتخابات داخلی. بعد هم فرستادن پیام‌های کلیشه‌ای به کارگران، به خانواده شهدا و … که از همان خطابیه شروعش: “رفقای گرامی”… می‌توانستی حدس بزنی که با چه نوع شعارهای: “پرتوان باد” ، “توفنده باد”… به پایان خواهد رسید. حالا کار به جایی رسیده که یک کوشنده پروپا قرص اتحاد، فریاد می‌زند: بی‌انصاف‌ها اقلا بیایید سر کلمه “جمهوری” – که همه قبولش داریم!- به وحدت برسیم! تازه متوجه شده که متحدان روی کاغذ، هنوز مرکب قطعنامه “اتحاد جمهوری خواهان”، خشک نشده، رفته‌اند سراغ یافتن تعریف انواع جمهوری، بی‌نماز‌ها هم که شاخه لاییک خودشان را شکل داده‌اند و برخی هم به صرافت افتاده‌اند، حالا که برروی کاغذ، توی هر سوراخی می‌شود رفت، چرا سلطنت طلبان “با امکانات” را به دم خود نبندند! اما کسی حاضر به این حساب رسی ساده نیست که در ازای میلیون‌ها سطر تولیدی که اندرباب اتحاد و مزایای آن نوشته شده، حتی یک گام کوچک عملی برای آن برداشته نشده است؟ ممکن است به زبان آوردن‌اش ناخوشایند باشد که رژیم پس از سی سال تثبیت شده و اپوزیسیون فروپاشیده است؛ اما اذعان به این واقعیت مشکل نیست که از خارجه به کلی سیاست زدایی شده و انبوهی آدم با انگیزه، از میدان مبارزه سیاسی به میدان پرجاذبه و کم هزینه کار فرهنگی و حقوق بشری نقل مکان کرده‌اند. اگر صدا کنیم چه کسی مسئول این وضعیت است، بعید است کسی دست بلند کند!

ولی این لیوان، آن قدرها هم خالی نیست؛ هنوز در بسیاری از ما کم و بیش انگیزه ایفای نقش در صحنه سیاسی میهن‌مان وجود دارد و منصفانه بپذیریم که برخی تلاش‌ها برای اتحاد نیز از همین موضع صورت می‌گیرد. پس گیر کار در کجاست؟ از میان جواب‌های مفروض، یکی از اهمیت بیشتری برخوردار است: تلاش برای اتحاد، به نحو مطلق گرایانه‌ای حول تعیین آلترناتیو متمرکز شده است. منظورم پیش از آن که اشاره به کش و واکش‌های تشکیلاتی پشت پرده برای داشتن سهم، اتوریته و دست بالا در اتحاد باشد، پافشاری کودک وار روی نوع و مدل حکومت جایگزین است. فعالان قدیمی‌تر باید خوب به یاد داشته باشند بحث‌های دامنه دار و پرمناقشه دهه ۶۰ را که تا ماهیت آلترناتیو مشخص نگردد، دیگر زیر هیچ علمی نباید سینه زد. همگان برآشفته از برآمدن جمهوری اسلامی از دل قیام بهمن، روی این فرمول اتفاق نظر داشتند که در دوران قیام علیه شاه، همه می‌دانستند که چه نمی‌خواهند (دیکتاتوری سلطنتی)، ولی نمی‌دانستند که چه می‌خواهند. پس بر مبنای “مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد”، این بار حتما باید بدانیم چه می‌خواهیم تا حرکت کنیم. این شعار به ظاهر منطقی، در آن زمان آن قدر شدید و آتشین و مقبول همگان بود که ترو خشک را با هم می‌سوزاند. و نیز با توجه به فضای سرنگونی سریع، این غفلت رمانتیک را ناخواسته در میان اپوزیسیون می‌پراکند که گویی جواز سرنگونی در جیب‌ها آماده است و فقط مانده تعیین حکومت جایگزین! همین فضای کاذب رمانتیکی، به یکی از عوامل اصلی پاسیویته در اپوزیسیون و ظهور استراتژی ” آب در‌هاون کوبیدن” تبدیل گردید. اکنون پس از یک تجربه سی ساله، خوب است به خودمان بیاییم که یک چنین قرائتی از سرنگونی و تلاش برای اتحاد حول مدل حکومت جایگزین، مصداق ضرب المثل‌های عامیانه : به سیخ کباب کشیدن مرغان در حال پرواز، و یا درست کردن نیمرو با تصور افتادن تخم مرغ آن‌ها در تابه‌های ماست ، که حتی از شدت خوش خیالی، آتش هم زیر آن روشن کرده ایم! ما پای یک کوه مرتفع ایستاده ایم بدون کوله وکفش مناسب و برنامه‌ای برای حرکت؛ و داریم بر سر چیدن سفره جشن بر سر قله بحث‌های داغ می‌کنیم و در همان پایین کوه از یک دیگر انشعاب می‌کنیم. به همین میزان نیز مبتذل و رقت بار است، پریدن از روی پروسه مبارزه برای دموکراسی و تن زدن از هزینه‌های آن، و درجا زدن و سماجت کودک وار روی پلات فورم اتحاد برمبنای مدل آلترناتیو. چه کسی این تخم لق را در دهان ما شکست که : اول آلترناتیو بعد حرکت؟

اگر این استدلال از حقانیتی برخوردار باشد، اولین گام خروج از بن بست کنونی اتحاد، لازمه‌اش خاتمه دادن به این نوع قرائت از اتحاد و متوقف کردن کلیه تلاش‌های مذبوحانه حول آن است. با همان قاطعیتی که اگر کسی به هنگام پخت و پز در پیک نیک، سه – چهار بارکه رفت با غربال آب بیاورد، غربال را از دست‌اش گرفته و به گوشه‌ای پرت می‌کنیم، باید به این قبیل منادیان اتحاد پرخاش کرد که سرکار گذاشتن مردم کافی است! باید جار بزنیم: “نخود، نخود، هرکه رود خانه خود”! باید به اندک نیروهایی که هنوز انگیزه مبارزاتی درشان باقی مانده ، صادقانه توضیح دهیم که اتحاد در خلاء و ایجاد وحدت بین زمین گیر شدگان، وقتی دفعاتش به هفتاد – هشتاد بار رسید، از نوع سرکار گذاشتن است و نه فعالیت هدفمند سیاسی و مبارزاتی. باید همان موقع که تعدادی از شخصیت‌های موجه ، معتبرو دلسوز در اپوزیسیون، نیز ریش در گرو این اتحاد گذاشتند وخیلی زود سرخورده شده و پا پس کشیدند، می‌فهمیدیم که کار از کار گذشته است.

شکل گیری یک اتحاد جدی و واقعی، مشروط است به بازگشت ما به میدان مبارزه جدی و واقعی. هدف از اتحاد سیاسی در حرکت، تقویت جبهه مبارزه و افزایش سود و سرمایه جبهه آزادی خواهی است. اگراین‌ها را هدف اتحاد معرفی کنید، آن وقت خواهید دید که از برخی خوش پوش‌هایی که اتوموبیل آخرین مدل شان را در خیابان پارک کرده و به اجلاس وارد می‌شوند، دیگر خبری نخواهد شد؛ ایرادگیرها و مقاله نویس‌های حرفه‌ای رغبتی برای شرکت در آن نخواهند داشت؛ و آن دسته از هوچی گرانی که نیروهای داخل کشور و به خصوص طبقه کارگر ایران را در داخل فنجان‌های قهوه شان به جولان درمی آورند، و با ناسزاگویی به رقیبان، صورت خود را سرخ نگاه می‌دارند، نیز روز به روز منزوی‌تر خواهند شد. خلاصه، علی خواهد ماند و حوض اش! و البته همین درست است. اتحاد بین بازنشستگان مایوس را باید به اتحاد بین رهروان با نشاط تبدیل کرد. باید برای مان سوال شود که چرا در صحنه جوشان سیاسی داخل کشور، دانشجویان، زنان، کارگران – به شرطی که عوامل بیرونی راحت شان بگذارد! – از این گونه ذغدغه‌ها و مشکلات ندارند ( ویا این که در حاشیه مشکلات شان قرار دارد)؟ جز این که به جای بند کردن به مدل آلترناتیو، کوشش هشیارانه برای توسعه دموکراسی با استفاده از فرجه‌ها و فرصت‌ها، همواره برایشان در اولویت قرار دارد؟ آیا همین حرکت مدبرانه اخیر دوستان داخل کشوری: “انتخابات و گفتمان مطالبه محور”، رشگ برانگیز نیست؟ آیا کوشندگان اتحاد در خارج کشور – که ده ، بیست سال است، سوزن گرامافون‌شان روی کلمه “جمهوری” و تعیین نوع آلترناتیو گیر کرده – حاضرند، برای هماوایی با این پلاتفورم وطن پرستانه، عقلانی و مدرن امضا جمع کنند و جلوه‌ای از اتحاد سیاسی ضروری در صحنه عمل را به نمایش بگذارند؟ یا شان ما (مبارزان درجه و پاگون دار قدیمی!) – که در خارجه برای ملت مان تخم دو زرده می‌کنیم! – عالی‌تر از آن است که وارد این نوع خرده کاری‌ها شویم!!

درنشست و برخاست‌های محفلی و سیاسی ، گاهی این احساس نیز به آدم دست می‌دهد که برخی تلاش‌ها برای اتحاد، بیشتر با هدف پیدا کردن شریک در اشتباه (به طنز بخوانید: “شریک جرم”) برای آینده صورت می‌گیرد. سایه سنگین اعوجاج‌ها و اشتباهات خطی در گذشته، باعث می‌شود که اعتماد به نفس کافی برای برافراشتن پرچم مستقل وجود نداشته باشد. در عرصه سیاست تازه بالغ و نامدرن ما، اشتباهات (که تازه در اشتباه قلمداد کردن شان اما و اگر بسیاری وجود دارد!) برای الی الابد، به یک گناه نابخشودنی و یک ناسزای سیاسی تبدیل می‌شود. این فرهنگ – که رنگ رادیکالیسم تقلبی و غلیظی هم به آن زده می‌شود – قبل از آن که مرتکبان اشبتاه را زمین گیر کند؛ خود مچ گیران و هو کنندگان را تنزه طلب بار می‌آورد. ترجیح می‌دهند که شریکی بیابند تا اگر خط شان اشتباه از کار درآمد، اقلا به طور دستجمعی در دادگاه تاریخ حاضر شوند! صرف نظر از اختلافات فکری، همین تاثیر روان شناختی و تذبذب و وسواس سیاسی و خطی است که باعث شده اغلب گروه‌ها، چه به طور علنی و چه پرده پوشی شده، یک فراکسیون چپ و راست را در درون خود تحمل کنند که به طور مضاعف، اراده حرکت یک تنه و مستقل را از آن‌ها سلب کرده است .

به دلیل همین دوگانگی درونی است که گروه‌های اسم و رسم دار قدیمی، چه موضع گیری‌های سیاسی شان در قبال حکومت، و چه مرزبندی‌ها و معیار دوری و نزدیکی شان با یک دیگر، گرد و مبهم و تعارفی است. این فقدان قاطعیت، قبل از آن که باجی به روسای خود گماشته دادگاه تلقی شود، اقدامی احتیاط آمیز برای نرنجاندن افراد خانواده در آن سر سفره است.

باید به همان فرمولی بازگشت که گذشته پرافتخار با آن شروع شد، با همه کاستی‌هایش: “تو پای به راه در نه و هیچ مپرس – خود راه بگویدت که چون باید رفت” . باید اول، حرکت را شروع کرد، اگر نیرویی خود را به موازات آن یافت، بی اما و اگر خواهد پیوست. افتادن در خط درست مبارزه سیاسی ، مقدم بر یارگیری ، شریک یابی و آلترناتیوسازی است. آلترناتیو شرایط کنونی، خود حرکت جدی سیاسی است و هر چیزی به جز آن، مصداق “آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچ چی!” می‌باشد. باید صریح و شفاف، اعلام موضع نمود؛ به هیچ کس نباید نه نان سیاسی قرض داد و نه بابت گذشته باج. “فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید”، معلوم نیست که خیلی از مدعیان، کم‌تر از ما شرمسارو یا بیشتر از ما سرافراز باشند. قاطعیت و اعتماد به نفس ما، دیگرانی را هم که دلشان با ماست، به زیر این پرچم خواهد کشاند. بدیهی است که این حرکت، از دست عناصر منفرد بر نمی‌آید و پیش قدمی یک تشکیلات با تجربه، منسجم – و البته مدرن – را می‌طلبد. شاید لازمه اش، ابتدائا، حق کردن سنگ‌ها در درون سازماندهی‌های متناقضی باشد که یک طرف‌اش برای ایفای نقش در صحنه جوشان سیاسی داخل کشور بی تابی می‌نماید و طرف دیگرش، در برابر نفس کش طلبیدن رادیکال نمایان علاف، مرتبا از موضع پایین و بدهکار، عرق شرم از پیشانی پاک می‌کند!
٨٣٨۶ – تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣٨۷       

     از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : به اعتقاد من یکی از مراکز اصلی متن حاضر به قلم ف.تابان
در جمله‍ی زیر به شکل منقبض مشاهده می شود :

«این عده از فعالین سیاسی، از این جبهه به آن جبهه و از این استراتژی به آن استراتژی کوچ می کنند و کالاهای فکری محصول این سردرگمی را که غالبا نسخه های دست دوم نظریات صاحب خانه های اصلی است، به عنوان تازه ترین و بدیع ترین محصولات به جامعه ی سیاسی عرضه می کنند! »

صاحب خانه در اینجا یعنی اروپا و آمریکا و باز هم یعنی همان چیزی که سمیر امین «امپریالیسم جمعی» می نامد.
خواهید گفت که موضوع تکراری ست ولی توجه داشته باشید که ما در این جا لحظه به لحظه در حال نزدیک شدن به اجتناب ناپذیر بودن و صحت نظریه من در خصوص روی کرد مبارزه اکنون می باشیم : یعنی نظریه ای که می گوید مبارزه علیه اپوزیسیون ایرانی در تمامیتش در مقایسه با مبارزه علیه جمهوری اسلامی اولویت دارد.

این نظریه ای بود که برخی آن را «نعل وارونه» نامیدند، و برخی دیگر «نخد هر آش» را ترجیح دادند.
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم.

اپوزیسیون ایرانی در تمام کوچه پس کوچه هایش یعنی ترفند امپریالیسم جهانی.

بطور مشخص آلترناتیو آینده
که هنوز نمی دانیم از کجای جریان چپ ایران
برای پاسخ گویی به نیازهای مبارزاتی در عرصه طبقاتی برخواهد خاست و متشکل خواهد شد.
مقدما با اپوزیسیون فعلی مواجه می گردد.
گفت و گو ها و نوشته های بخش نظریات این سایت
احتمالا می تواند نمونه های جالبی را
در تأیید این نظریه نشان دهد.
٨٣۷۷ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : حمید محوی

عنوان : برای آقای بهروز دیبا
پیش از همه بخاطر اطلاعات فوق العاده ای که درباره گفتمان برخی کامنت نویس ها در اختیار ما گذاشته اید سپاسگذارم.

با این حال موضوعی هست که به نوشته ها و نظریات من مربوط می شود، نوشته اید که، عین گفته شما را به نقل می آورم :

«من با اقای محوی واقعا در اغلب صحبتهایشان موافقت ندارم وبعضی از انها را هم خسته کننده میدانم …»

بعید نیست، خصوصا در مورد خسته کننده بودن مطالب، خوانشگران دیگری ممکن است نظر دیگری داشته باشند، نمی دانم. ولی بعید نیست. در هر صورت من نظر شما را جدی می گیرم و سعی می کنم ببینم این خستگی (احتمالی) که به نوشته هایم انتقال پیدا کرده از کجا منشأ می گیرد. و شاید هم که از هم اکنون بتوانم آن را حدس بزنم.

ولی در موارد دیگر، اگر حداقل یک نمونه از نظریاتی را که با آن موافق نیستید، یادآور می شدید، حداقل برای من مفید واقع می شد، و شاید که برای خوانشگران این سایت نیز به همین گونه باشد. البته این موضوع را به همت عالی خودتان واگذار می کنم.

با تشکر از خوانش ما
٨٣۷۴ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : در خصوص ضرورت مبارزه برای فرهنگ
که چنین باشد! از این جهت که کاندیدای نمایندگی مردم ایران در این بحث نیز در اینجا حق بیان داشت باشند، به شکل دیگری پاسخ سلطنت طلبان را می نویسم که با قوانین این سایت تضادی نداشته باشد.

موضوع این جاست که نظریه جناب مستشار که می گوید : «آنانی که همچنان در پی انتقام از حکومت شاهند ، فراموش می کنند که آن شاه ضعیف و ناتوان و بی تدبیر سالهاست که ساقط شده است»

کاملا صحیح نیست. و دوستان توجه داشته باشند که این نظریه می تواند در برخی موارد کاملا اشتباه باشد.
توضیح می دهم. از نظر من که حتی یک روز هم جمهوری اسلامی را زندگی نکرده ام، این رژیم هرگز سرنگون نشد. متأسفانه. و هیچ گاه ما از گزند این رژیم ساقط شده خصوصا در عرصه مابین فرهنگی در اروپا و آمریکا در امان نبوده ایم.

۱- بطور کلی رژیم پهلوی به عنوان طبقه اجتماعی، یعنی بورژواز ی معامله گر و نماینده‍ی امپریالیسم جهانی از بین نرفت. تنها اتفاقی که افتاد سایه خدا بود که به خود خدا تبدیل شد.
۲- در عرصه مابین فرهنگی، در اروپا و آمریکا نه تنها به دلیل همان میلیاردها دلاری که خارج کرده بودند بلکه به دلیل تعلقات طبقاتی شان، و به دلیل نمایندگی شان برای امپریالیسم جهانی، فعال بوده اند.

و حتی دانشگاه ها نیز از گزند این سیاست در امان نبوده. و محافلی نظیر هنر در تبعید و یا انجمن پژوهشگران ایران و تقریبا تمام پست های اعطایی به ایرانیان در این عرصه ها و در دانشگاه ها ، از جانب میزبانان ، در پیوند با همین انتخاب سلطنتی و بر اساس شاخص های سیاسی بوده است.

البته موضوع دانشجویان ایرانی در دانشگاه های اروپایی هیچ گاه به عنوان موضوع با اهمیتی مطرح نشده است. ولی اهمیت یادآوری این موضوع در اهمیتی ست که ما می توانیم برای مناسبات و مراودات ایران با جهان خارج قائل شویم. و اهمیتی ست که می توانیم برای طرح های فردی برای آینده شان قائل شویم که تحت چنین شرایطی ابتدا به ساکن و عموما در اشکال نامرئی محکوم به شکست می گردد.

۳- این رژیم کاملا ساقط نشده است، به این دلیل که همیشه به عنوان کاندیدا برای برقراری دموکراسی آمریکایی و اروپایی در ایران یک آلترناتیو بحساب آمده است. و به دلایل دیگر و از جمله فقدان اپوزیسیونی قاطع و معتبر در خارج از کشور. چنین اپوزیسیونی البته با منویات و برنامه های امپریالیسم جهانی در تضاد قرار می گرفت.

به همین علت هم هست که همه با «هنر در تبعید» آشنا هستند، ولی کمتر کسی با موضوع روزنامه هنر و مبارزه آشنایی دارد.
٨٣۶۵ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : بهروز دیبا

عنوان : اقای مستشار فراموشکار هم تشریف دارند
اقای مستشار مثل اینکه به بیماری فراموشکاری دچار هستید. شما در رابطه با حمله اتمی اسرائیل به ایران حتا مقاله نوشتید ووقتیکه کسانی در رد نظرات جنابعالی در اخبار روز مقاله نوشتند پایتان هم به کامنت اخبار روز باز شد. اگر یادتان نمیاید که بیخیال.شما به نویسندگان مقاله هائی که مخالف نظرات شما بود و در کامنت ها هم مخالفین نظراتتان را فرستاده حسین شریعتمداریوجاسوس حکومت اسلامی خوانده اید. اگر به انها مراجعه کنید حتما میبینید ولی با این کامنتی که الان نوشتید انتظار صداقت از شما ندارم ولی با این اصرار شما بدروغ گوئی فقط میگویم حواستان تان را بهتر است جمع کنید. مقاله ای که در ان خواستار حمله اتمی اسرائیل به ایران میباشد که در ایران گلوبال سایت اقای کیانوش توکلی نوشتید توسط اقای تقوائی به شما جواب داده شد و شما با فحاشی به ایشان و همه کامنت نویسان مخالف خودتان را وابسته به حسین شریعتمداری معروفی کردید لطفا بروید در ارشیو اخبار روز مقاله اقای تقوائی و جوابیه خودتان و جوابهائی که به کامنت نویسان داده اید را یکبار دیگر مرور کنید تا از حواس پرتی در ایید.در ضمن من ادعائی ندارم که دارم به مردم ایران خط میدهم ولی شما هستید که دائم دارید خط ومش برای دیگران تعیین میکنید که خوشبختانه این یکی را فهمیدید که مردم برای نظرات جنابعالی تره هم خورد نمیکنند

این هم نقل قول از مقاله اقای مستشار در ایران گلوبال که خواستار حمله اتمی اسرائیل به ایران شده است

«آنسوی دیوانگی بشرآگاه آنموقعی است که به رژیم وحشی و تزویرکار اسلامی اجازه داده شود تا صاحب سلاح اتمی بشود ،آنموقع دیوانگانی حاکمان بر ایران اوج می گیرد و مهار آنها دیگر ممکن نیست». و ادامه می دهند که :اگر اسرائیل «همین الان در یک بمباران هوائی کاملا ماهرانه که بتوانند مراکز اتمی رژیم حکومت اسلامی را نابود کنند به بشریت خدمت بزرگی می شود هرچند بخش هائی از اقشار ناگاه ایران شاید ناراحت بشوند اما خیلی بهتر است که با رژیمی بجنگند که هنوز سلاح اتمی در دست ندارد، چراکه وقتی رژیم اسلامی صاحب بمب اتم بشود در آن صورت جنگ اتمی راه خواهد افتاد .»
٨٣۶۲ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : تحت شرایطی که نظریات پاک می شود
متأسفانه مشاهده می کنم که پیام من را حذف کرده اید. تحت چنین شرایطی گشایش و ادامه بحث و گفت و گو بی فایده به نظر می رسد.
٨٣۶۱ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : آقای بهروز دیبا در کامنت های من کجا اتهام وابستگی به حسین شریعتمداری و حمله نظامی به مراکز اتمی جمهوری اسلامی آمده است ؟
آنهائی که در بحث کم می آورند به لجبازی و بهانه گیری روی می آورند که وقت این موضاعات دیگرگذشته است و اگر هنوز طالبانی داشته باشد باید بر سر مطلب واصل موضوع که جمهوریخواهی است بحث کرد ،با همه اینها مردم نه به کامنت های من اعتنائی دارند نه به کامنت های جناب عالی ! مردم دنبال زندگی و بدبختی هایشان هستند و از دست روشنفکرانی که این فاجعه به وجود آورده نمی خواهند آنرا جبران نمایند خسته وبیزارند
٨٣۶۰ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : بهروز دیبا

عنوان : ادرس صحیح مستشار یعنی درخواست حمله اتمی اسرائیل به ایران
اقای مستشار من واقعا نمیفهمم شما چه میفرمایید. هرکسی که مخالف نظرات شما حرف میزند ایشان را میخواهید طوری به حکومت اسلامی نسبت دهید و دادوفریاد که اینها را حسین شریعتمداری فرستاده و ازطرفی صحبت از بحث علمی میکنید وبحث دیگران را به زهرا خانم و هادی غفاری نسبت میدهید.من با اقای محوی واقعا در اغلب صحبتهایشان موافقت ندارم وبعضی از انها را هم خسته کننده میدانم اما این چه طرز برخوردی است که شما با ایشان و دیگر کامنت نویس ها میکنید.ادرس صحیحی که تا الان شما میدهید حمله اتمی اسرائیل به ایران است و این درکجای بحث علمی شما جای دارد. اقا کمی از سردرگمی بیرون بیایید و اگر اعصابتان خورد است مدتی استراحت کنید ووقتی هم میخواهید چیزی بنویسید کمی فکر کنید. غلط املائی شاید اشکالی نداشته باشد ولی طرز حرف زدنتان بسیار نازل و سطحی است
٨٣۵۹ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار لطفا کامنت پر غلط قبلی مرا پاک کنید!باسپاس

عنوان : آنانی که ستم حاکم را زیر سایه می برند و ستم مغلوب را حاکم جلوه می دهند ،مطمئنا ریگی در کفش دارند!
آنانی که ستم حاکم را زیر سایه می برند و ستم مغلوب را حاکم جلوه می دهند ،مطمئنا ریگی در کفش دارند!
بعداز پیروزی ملاها در انقلاب ارتجاعی و اسلامی سال ۵۷ ،سالهای درازی نیروهای بخصوصی همواره برگشت شاه را به قدرت به مردم گوشزد می کردند تا شکرگزار انقلاب ارتجاعی بمانند تا مبادا شاه دوباره برگردد اما این حالی بود که شاه از این کشور به آن کشور آواره بود و اصلا شانسی مانند پسرش در برگشت به قدرت را نداشت.ماه ها از این موضوع می گذشت که چاشنی مبارزه ضد امپریالیستی وخطر حمله نظامی امریکا و تهدید انقلاب نیز وارد دستگاه فکری همان نیروها وارد گردید و ازادی خواهی و دمکراسی خواهی زیر تبلیغات گزنده لیبرالیست غربی منکوب و سرکوب گردید.اما پس از سرنگونی ارودگاه سو سیالیستی باردیگر انکشاف دمکراسی خواهی در میان حاکمان به زعا مت ابتدا رفسنجانی وسپس خاتمی از میان انها اغاز گردیده است.اگر قرار باشد که رفسنجانی وخاتمی برای ما دمکراسی و عدالت بیاورند پس چرا ما خود سازمانهای سیاسی به وجود اورده ایم.پس از ۳۰ سال جنایات رژیم هنوز مبارزه متشکل و استخوان دار به علت همین مماشات و تسامح ها و ادرس ونشانی غلط دادن به مردم در مورد جایگاه دشمن اصلی ازادی ودمکراسی کاراز واقعی علیه حکومت اسلامی هنوز و همچنان شکل نگرفته است.
٨٣۵٨ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : آنانی که ستم حاکم را زیر سایه می برند و ستم مغلوب را حاکم جلوه می دهند ،مطمئنا ریگی در کفش دارند!
بعداز پیروزی ملاها در انقلاب ارتجاعی و اسلامی سال ۵۷ ،سالهای درازی نیروهای بخصوصی همواره برگشت شاه را به قدرت را به مردم گوشزد تا شکرگزار انقلاب ارتجاعی بمانند.ماه ها از این موضوع می گذشت که چاشنی مبارزه ضد امپریالیستی وخطر حمله نظامی امریکا و تهدید انقلاب نیز وارد دستگاه فکری همان نیروها وارد گردید و ازادی خواهی و دمکراسی خواهی زیر تبلیغات گزنده لیبرالیست غربی منکوب و سرکوب گردید.اما پس از سرنگونی ارودگاه سو سیالیستی باردیگر انکشاف دمکراسی خواهی در میان حاکمان به زعمت ابتدا رفسنجانی وسپس خاتمی از میان انها اغاز گردیده است.اگر قرار باشد که رفسنجانی وخاتمی برای ما دمکراسی و عدالت بیاورند چس چرا ما خود سازمانهای سیاسی به وجود اورده ایم.پس از ۳۰ سال جنایات رژیم هنوز مبارزه متشکل و استخوان دار به علت همین مماشات و تسامح ها و ادرس ونشانی غلط دادن به مردم در مورد جایگاه دشمن اصلی ازادی ودمکراسی کاراز واقعی علیه حکومت اسلامی هنوز و همچنان شکل نگرفته است.
٨٣۵۷ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : آنانی که همچنان در پی انتقام از حکومت شاهند ، فراموش می کنند که آن شاه ضعیف و ناتوان و بی تدبیر سالهاست که ساقط شده است و بجای او جانوران اسلامی به قدرت نشسته اند که شیلنگ فشار قوی را به رحم دختران سیاسی بسته اند!
(مطمئنا تجاوز به بهروز دهقانی جلوی چشمان خواهرش، علمی به نظر این آقایان نمی رسد. )
در ۳۰ ساله گذشته در ایران جنایاتی به وقوع پیوسته است که جنایات شاه مانند ترحم یک مادر به فرزندش شباهت یافته است.اینکه کامنت گذاران بی نام و نشانی هنوز می خواهند جنایات رژیم شاه را در مقیاس با جنایات رژیم جمهوری اسلامی برجسته نمایند طبعا از کانال های سئوال برانگیز ی سرچشمه می گیرد چرا که اگر در زندان های مخوف شاه فقط و تنها به بهروز دهقانی تجاوز می شده است اما اینک آن تجاوز نابکار و ضد انسانی بطور رسمی و اسلامی به همه دختران و پسرانی که به کشورهای عربی و ترکیه و پاکستان فرستاده می شوند آن اتفاق شنیع دارد اتفاق می افتد.قبلا د ر حکومت شاه شاید انسانهای معدودی به دست دستگاه مخوف شاه شکنجه و مورد تجاوز قرار می گرفتند اما در ۳۰ ساله گذشته همه آن تجاوزها به تمام جامعه تعمیم یافته است. هم اکنون بهتر است که جامعه روشنفکری بدنبال آسیب هائی باشد که به جامعه وارد آمده است در پس جبران جنایات کنونی قرار گیر د نه در مقام مقایسه آن جنایات و سرپوشی و سهل انکاری و پشت گوش انداختن بر آید.
٨٣۴۵ – تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱٣٨۷       

     از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : این قوم گفت و گو نمی کنند، تذکر می دهند
بله البته این عالی جنابان اهل گفت و گو نیستند، تذکر «دوستانه» می دهند.
بسیار خوب.

تذکر دهندگان می توانند به کامنت های موجود در مقاله «نگاهی به فرایند گذر از سنت به مدرنیته در نسل جدید چپ ایران (دهه ۴۰) نوشته مجید عبدالرحیم پور » مراجعه نمایند.

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۱۹۶۲۹
٨٣٣۶ – تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨۷       

     از : محسن کوشا

عنوان : بازهم محوی و…..
آقای محوی نویسنده ی ا ین کامنت هیچوقت با شما «گفتگو » نداشته بلکه تلاش کرده با تذکر دوستانه از شما دعوت نماید تا در چارچوب موضوع مورد بحث برخورد اندیشه کنی . متقاعد شده ام در مورد شما ، تلاش بی فایده ای ست . شاید بهمبن دلیل این دفعه و بدون مناسبت ، فرموده اید که: ” خصوصا محسن کوشا به نظرم کمی عجیب و غریب رسید »
میدانید که این صفت زشتی ست ؟ بگو که من به شما چه گفتم ، که دیگران هم حق قضاوت داشته باشند وگرنه ادعای شما مسخره ست.

برای «سرور» گرامی خود عرض می کنم که بازهم طبق معمول ؛ خیاط در کوزه افتاد ! جنابعالی به جای اینکه با نوشته من در کامنت قبلی برخورد کنی و توضیح دهی که کجای آن قابل انتقاد ست تا من و سایر دوستان از شما روش درست «فکر کردن» بیاموزیم ، بار دیگر و مطابق عادت همیشگی خود اشاره به «گفتگو» ئی اشاره میکنی که ربطی به این بحث ندارد و از «خاطرات» خود حرف میزنی که دیگران نمی دانند راجع به چه بوده ست . ولی یک طرفه به خود حق میدهی بنا بر عادات کمالیه خود ، بیدلیل و منطق ، دیگران را «عجیب» و «غریب » بنامی.

برای رفع شبهه و اطلاع دوستان گرامی که از چنین کامنت های «بچه گانه » دل خوشی ندارند عرض میکنم که معرفی کتاب سر کلارمونت اسکرین در کامنت قبلی من به دلیل این بود که یکی از کاربران در یک کامنت طولانی نقل قول هائی از کاردار کنسولگری انگلستان درزاهدن قدیم ارائه کرده بود که نادقیق بود – فکر کردم معرفی کتاب ایشان بدرد علاقمندان مسائل تاریخی میخورد. البته هرگز به ذهنم خطور نکرد که «محوی» را «پکر» خواهد کرد.
٨٣٣۵ – تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨۷       

     از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : با تشکر از توضیحات از یک جان نثار رضا شاه دوم
این دو نفر کامنت نویس یعنی ناصر مستشار و محسن کوشا که من بی آن که بدانم با چه کسانی طرف بوده ام، با آنها در تاپیک دیگری گفت و گویی داشتم که خصوصا محسن کوشا به نظرم کمی عجیب و غریب رسید ولی توضیحات « از یک جان نثار رضا شاه دوم» من را بیشتر آگاه کرد. مرسی از تو دوست ناشناخته.

مطمئنا تجاوز به بهروز دهقانی جلوی چشمان خواهرش، علمی به نظر این آقایان نمی رسد.

و شما ای ملت ایران بدانید و آگاه باشید که چنین افراد پلید ی هستند و تا این درجه از رذالت و حیوانیت که پرچم حقوق بشر را بدست گرفته اند و به یاری اروپا و آمریکا خود را به عنوان بدیل معرفی می کنند.

عجبا عجبا!
٨٣٣٣ – تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : وقتی مردم ایران به بحث کردن ما نگاهی بیندازند ،از ما بیزار خواهند شد و همچنان قدر شناس رژیم جمهوری اسلامی خواهند ماند تا تمامیت ارضی و امنیت کنونی را از دست ندهند!
مردم ایران در سال ۵۷ و ۵۸ و ۵۹ ـ چون آن دوره مانند وضعیت کنو نی بود بدنبال روشنفکران نرفتند و این بار نیز همان اتسفر سابق حاکم است و مانند گذشته به روشنفکران اعتبار و اعتمادی قائل نخواهند شد.جریانات سیاسی و روشنفکری مثل اینکه کم کم دارند شبیه طرفداران تیم های فوتبال می شوند که از دسته سوم هستند نه از دسته اول!!! همان جدائی از توده ها سابق هم اکنون نیز ثابت و حاکم است ومردم به بحث های فرقه گریانه ما اصلا اعتنائی نکرده و سبزی هم خورد نمی خورند حالا شما جانثار ها برای خود بت تازه ائی پیدا کنید!
٨٣٣۲ – تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱٣٨۷       

     از : محسن کوشا

عنوان : در باره ی سرکلامونت اسکرین مطالعه لازم ست
از سر کلارمونت اسکرین کتابی به فارسی چاپ شده بود بنام «در میان دو جنگ جهانی» که این کتاب را به دو خاندان حشمت الملک علم و علی منصور پیشکش کرده بود و در اول کتاب نوشته بود «انگلیس موفقیت خود در ایران را با به این دو خاندان مدیون ست»

کتاب خواندنی ست و آموزنده اگر دسترس دارید حتما مطالعه فرمائید.
٨٣۱۴ – تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : باز هم بحث به بیراهه رفته است.درست شده است مثل سال ۵۸ و ۵۹ روبروی دانشگاه تهران که هم زهرا خانم داشت وهم هادی غفاری!!!
بحث علمی از مسیرش خارج شده است و گرو گان کشی و زور آزمائی بیشتر دیده میشود تا منطق و علم !
٨٣۱٣ – تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨۷       

     از : از یک جان نثار رضا شاه دوم

عنوان : درست شد
شاهنشاه بسیار نامردی فرمودند و نخست وزیر وزیران خودشان مثل هویدا
و داریوش همایون و دیگران را دستگیر وزندانی کردند تا جلاد خلخالی انها را اعدام کند
٨٣۰٨ – تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨۷       

     از : از یک جان نثار رضا شاه دوم

عنوان : در عنوان کامنت قبلی اشتباه صورت گرفت که بدینوسیله تصحیح میشود
شاهنشاه بسیار نامردی فرمودند و نخست وزیر وزیران خودشان مثل هویدا و داریوش همایون و دیگران را دستگیر وزندانی کردند تا جلاد خلخالی انها را اعدام کند
٨٣۰۷ – تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨۷       

     از : از یک جان نثار رضا شاه دوم

عنوان : شاهنشاه بسیار نامردی فرمودند و نخست وزیر وزیران خودشان مثل هویدا و داریوش همایون و دیگران را دستگیر وزندانی کردند تا جلاد خلخالی انها را اعدام کند
گزارشگر روزنامه اطلاعات که در تمام مراحل محاکمه و اعدام فرماندهان ارتش حکومت پهلوی شرکت داشت، در گزارش خود چنین نوشت:
متهمان ردیف اول نصیری، رییس سابق ساواک، خسرو‌داد، فرمانده هوانیروز، ناجی، فرماندار نظامی اصفهان و رحیمی، فرماندار نظامی تهران و آخرین رییس شهربانی رژیم سابق را می‌آورند. هرکدام از آن‌ها براساس بازجویی که شده‌اند پرونده‌ای قطور دارند.نصیری مجرم نخستین است، او گنگ و بهت زده، به سوال‌ها با صدایی خفه پاسخ می‌دهد. درست همان‌گونه که در تلویزیون دیدیم. یکی دو بار نیز نام اربابش اعلی‌حضرت مخلوع را به زبان می‌آورد.او هیچ‌کدام از اتهامات را قبول ندارد. اما در بازجویی به چند قتل اعتراف کرده است. همچنین پذیرفته است که مأمورانش صدها جوان تحصیل کرده و فرزانه را زیر شکنجه شهید کرده‌اند.یکی دو بار نصیری چنان خود را می‌بازد که به گریه می‌افتد. محکمه شکل خاصی دارد، تلفیقی از محاکم شرع و عدلیه، آمیزه‌ای از مذهب و منش انقلابی بدین‌گونه است که احکام رنگی از مذهب دارند ولی با رفتاری انقلابی صادر می‌گردند.نصیری آخرین حرف‌هایش را می زند، یک جفت چشم اشکبار او را می‌نگرد. چشمان رضایی بزرگ که به یاد آن روزهایی است که به نصیری می‌گفت لااقل نوه سه ساله‌ام را آزاد کنید.نصیری هیچ‌کدام از این لحظات را به یاد ندارد. سخنان او پایان می‌گیرد. حاضر نیست توبه کند. حتی حاضر نیست نام خدا را بر زبان آورد. پس از او رحیمی نیز همین وضع را دارد.آمیزه‌ای از کلمات وجدان، قانون اساسی، شرافت سربازی، سوگند به جقه ملوکانه و‌… را بر زبان می‌آورد. یکی دو ساعت پیش از شروع دادگاه نصیری و او تلاش کرده بودند که بگریزند ولی ظاهراً با هشیاری محافظین تیرشان به سنگ خورده بود.پس از او ناجی می‌آید. امیر باریک‌اندام که نماز شب می‌خواند ولی در روز حکم قتل صدها تن را امضا می‌کرد. او به کلی خود را باخته است و می‌زند زیر گریه. آقا به امام زمان ما با مردم اصفهان از برادر هم نزدیک‌تر بودیم.آقا ما آدم بدی نبودیم. بروید از مردم اصفهان بپرسید. قبلاً این سوال از مردم اصفهان شده است. بیش از این پیکر خونین صدها جوان و پیر اصفهانی پاسخ این سوال را داده است.وقتی خسرو داد برمی‌خیزد، سایه‌ای از ترس در چشمان اوست اعترافات او شنیدنی است. براساس نقشه‌های شیطانی او، دوبار قرار بوده کودتا بشود. یک‌بار وقتی بختیار شاه را راهی کرد، ایشان تصمیم داشته با نیروهای ویژه‌اش پایتخت را تسخیر کند. بختیار را کنار بزند و خودشان فرمانروا شوند.متهمان به گوشه‌ای برده می‌شوند و دادگاه وارد شور می‌شود. ساعتی بعد حکم‌ها به اطلاع رهبر انقلاب می‌رسد و بعد بار دیگر متهمان صف می‌کشند و حکم خوانده می‌شود.بسم الله المنتقم… به فرمان خدا، به حکم دادگاه انقلاب اسلامی و با صحه نائب الامام خمینی، ارتشبد نعمت‌الله نصیری… محکوم به اعدام به صورت تیرباران می‌شود. به دنبال نصیری حکم بقیه خوانده می‌شود. آن‌ها «مفسد فی الارض» شناخته شده‌اند و چون وجودشان در زمین تولید فساد و زشتی می‌کند، باید زمین تطهیر گردد.متهمان حکم را نگاه می‌کنند پلک چشم‌های رحیمی می‌پرد. چهار امیر گمان می‌کنند که حکم تیرباران درباره آنان چند روز دیگر یا چند هفته دیگر اجرا می‌شود. هیچ‌کدام باور نمی‌کنند که یک ساعت و نیم دیگر گلوله‌ای قلب سنگی آنان را از کار خواهد انداخت.در آغاز قرار است علاوه بر این چهار تن سالار جاف نیز تیرباران شود. ولی در آخرین لحظه حکم درباره او نقض می‌شود ظاهراً حالا نوبت نظامی‌ها است که بیشترین سهم را در جنایات رژیم مزدور داشته‌اند. عقربه ساعت یازده و ربع را نشان می‌دهد.گروهی از برادران مسلح که جان بر کف گرفته انقلاب را تا این مرحله آورده‌اند سراغ چهار متهم می‌روند. آن‌ها به محض آن‌که چشمشان به گروهی مسلح می‌افتد حکایت را می‌فهمند بدن نصیری می‌لرزد. حالا ژنرال برای اولین بار فهمیده است که ترس چیست.حالا فهمیده است که وقتی با لگد توی سینه حنیف‌نژاد زد و گفت تکه تکه‌اش کنید برادر مجاهد چه حالی داشت. حالا شاید فهمیده است وقتی دستور داد در برابر چشمان وحشت‌زده اشرف دهقانی چریک فدایی به برادرش به بهروز بزرگ تجاوز کنند چه بر آن‌ها گذشته است.یک روحانی با آرامش همیشگی‌اش کنار آن‌ها می‌آید. باید وصیت کنند، باید حرف آخر را بزنند باید توبه کنند، رحیمی و خسرو داد آرامند و حتی حاضر نمی‌شوند یک‌بار نام خدا را بر زبان بیاورند. ناجی گریه می‌کند. التماس می‌کند.هرکدام جمله‌ای می‌گویند. سکوت سنگینی بر سالن نشسته است. یک کلاه پشمی به سر کشیده‌ام و خیلی گرمم است. یاد شبی می‌افتم که نصیری به دیدن زندانیان غزل قلعه آمد و در سلولی من نیز جایی داشتم.در را باز کرد. جرم من ترجمه کتاب «فلسفه انقلاب مصر» نوشته عبدالناصر بود. همراهش چیزی در گوش او گفت. فریاد زد این جاسوس مادر… عبدالناصر را تکه تکه کنید. ژنرال از این کلمه غرق لذت می‌شد.باید از پله‌ها بالا برویم. ناجی یکی دو بار تا می‌شود و پس از چند دقیقه وقتی به روی پشت بام ستاد می‌رسیم شهر در سکوت کامل خفته است. ساعت یازده و سی دقیقه است.وقتی می‌خواهند چشمان متهمان را ببندند خسرو‌داد می‌گوید من نیازی به چشم‌بند ندارم. چشم‌ها بسته می‌شود. دور و برم را نگاه می‌کنم. ( آه آقا و خانم رضایی سلام، آقای حنیف‌نژاد، آه خانم آلاد‌پوش شما هستید.) پدر رضایی‌ها چشمانی پر از اشک دارد برادران مبارز نیروهای رزمنده خلق صف می‌کشند. در تاریکی لرزش پای نصیری و ناجی را می‌بینم. رحیمی کاملاً خبردار ایستاده و خسروداد نیز آرام‌تر از ناجی و نصیری است حکم بار دیگر خوانده می‌شود.یکی از افسران آزاده که از ماه‌ها پیش به صفوف نهضت پیوسته است و محل خدمتش را ترک گفته فرمان می‌دهد افراد به دست… هدف، صدای رگبار‌ها، ناله‌هایی خفیف، و تا شدن آدم‌هایی که حتی در آخرین لحظه حیات خود نخواستند توبه کنند. رضایی بزرگ سر به آسمان برداشته. پروردگارا سپاس تراست که بزرگی و انتقام جگرگوشه‌های مرا گرفتی.افسر تیر، تیر خلاص را در سر چهار عامل مزدور رژیم شاه خالی می‌کند. چهره رحیمی درهم فشرده است. ناجی حالت گریه دارد. نصیری وحشت‌زده، خسروداد آرام. شتاب او برای رسیدن به دوزخ چشمگیر است.پایین می آییم. من احساس سرما می‌کنم. آسمان صاف است و سرد. توی سلول زندانیان ولوله‌ای است. من گریه هویدا را می‌بینم. گمان برده است که نوبت اوست. گریه دیگران را هم می‌بینم. سالارجاف با صدای بلند گریه می‌کند. دانشی و نیک‌پی رنگ به چهره ندارند. ربیعی و محققی فکر می‌کنند لحظه‌ای دیگر سراغشان می‌آیند.یک روحانی صاحب‌نام به سالن زندانیان می‌آید و آرام می‌گوید آقایان بخوابید کسی امشب اعدام نخواهد شد امید برای زیستن بار دیگر به چشم‌ها فروغ می‌دهند. یکی دو تن بهم نگاه می‌کنند و می‌خندند.عدل اسلامی هیچ‌کس را بی‌دلیل نمی‌کشد. چراغ‌ها خاموش می‌شود. زندانیان می‌خوابند. حالا همه آرام شده‌اند. یک آمبولانس در ساعات نزدیک بامداد اجساد را به پزشک قانونی می‌برد.بیرون می‌زنم. در صبح دلنشین خیابان ایران. اینجا همه چهره انقلابی دارند. زمزمه‌ای از یک سرود قدیمی می‌شنوم. پیرمردی به من می‌رسد و می‌گوید: به لطف خدا نصیری جلاد تیرباران شد. سر تکان می‌دهم و می‌گویم بله پدر جان من خودم شاهد بودم.
٨٣۰۶ – تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱٣٨۷       

     از : رستم

عنوان : مانی فرزانه
آقای مانی همه هنری دارند جز فرزانگی!
٨٣۰۰ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : تنکابنی

عنوان : خدمت آقای مانی فرزانه
آقای مانی فرزانه، بابت هنرنمایی تان از شما تشکر میکنم. راستش را بخواهید همیشه بر این باور بودم که رفقا مردمانی عبوس و خشک هستند ولی افاضات شما نشان میدهد که عصبانیت رفقا میتواند بسیار سرگرم کننده باشد. شما از هندسه من ایراد گرفتید، ولی لااقل حساب و کتابم بهتر از شماست! در ضمن سعی میکنم وقایع را آنطور که هست ببینم. نوشته شما تکرار اظهارات من و سپس مزه پراکنیهای خودتان بود. بنابر این مطلب قابل توجهی ننوشته بودید که ارزش تحلیل داشته باشد. فقط این را به شما بگویم که دوست عزیز اولاً اینقدر عصبانی شدن برای سلامتتان خوب نیست. ثانیاً، اگر شکوه ای از عدم موفقیت طرز تفکرتان، چه در کشور و چه در خارج از کشور دارید، جای آنکه دق دلتان را سر من در آورید، بروید و علت آن را در اصول اعتقادی خود جویا شوید. ثالثاً، اگر در مورد اظهارات بنده در مورد محبوبیت خاندان پهلوی در کشور مشکل دارید، خب….باور نکنید….اینکه عصبانی شدن ندارد. ولی در هر صورت به شما و دیگر دوستان همفکر شما توصیه میکنم که قبل از پرخاشگری به این و آن، سعی کنند از اوضاع کشور و طرز تفکر مردم داخل بیشتر آگاه شوند.
در هر صورت ببخشید از اینکه اعصابتان را خرد کردم.
٨۲۹۹ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : مانی فرزانه

عنوان : به «فریدو ن تنکابنی » میگم : عاقلان دانند !
جمال أقای « فریدون تنکابنی » عشق ست ! واقعا که گل کاشتی ! چه تحلیلی ! چه بحثی ! برای من مهم نیست، که جنابعالی همان فریدون تنکابنی هستی که بابت نوشتن کتاب «یاد داشت های شهر شلوغ » مهمان ساواک بود یا اینکه یک « فریدون تنکابنی » بدلی و خالی بند هستی . برای من کلامت و اندیشه ات مهم ست . میدانی چرا ؟ شاعر فرموده : تنها کلام ست که میماند !

ببین جان من ، اگر بنا باشه ، واقعیت های مملکت را نبینیم و هر کدوم طوطی وار ، مرده باد ، زنده باد کنیم ، راه به جائی نمی بریم به «علی » و به «مولا » قسم ، این رسم مروت و معرفت نیست ، که پیله کنیم به همدیگه ، والله خوشایند هم نیست. آخه ، خارجی ها چی می گن ! ۲۰۰ ساله که دارند ما را میدوشند . بسه دیگه ! از رضا شاه و محمد رضا شاه عبرت بگیریم این «بی ناموس ها » فقط نفت ما را میخواهند.

این حرف ها چیه که ساکنان دور افتاده ترین روستاهای ما نیز از نقشه های بسیار پپیچیده سرویسهای اطلاعاتی خارجی مطلعند. ول کن بابا شنونده باید عاقل باشه. از قدیم گفتند : دشمنه دانا بلندته میکنه ، بر زمینت میزنه نادانه دوست ،

در مورد عدم محبوبیت خاندان پهلوی هم در کشور و اینکه ۹۹ درصد مردم در سال ۵۸ به ایشان نه گفتند، لازم نیست به به «رفقای عزیز» توصیه کنی که از این دیار شیطان زده امپریالیزم به کشور خود بازگردند. دیگه کسی باقی نمانده جان من «دور از جان » شما همه را قتل عام کردند. من هم با شما موافقم که مشکل «رفقای ما» این است که فقط آن چیزی را که دوست دارند میبینند و میشنوند. ولی شما ها آن چیزی را دوست دارید که محال و ممکن ست !!!!!!!!!! آره والله ایدئولوژی مورد نظر آنها و قبله گاهشان، به مفتضحانه ترین شکل ممکنه سقوط کرد، ولی اخه اعلیحضرت شما هم بد جوری با چشم گریان کشور را ترک کرد .

راست میگی والله امروز نیز علی رغم فعالیتهای آزادانه احزاب کمونیست در کشورهای سابق بلوک شرق، این گروهها در جلب حمایت مردم دارای کوچکترین موفقیتی نیستند و حداکثر بتوانند چند نماینده به پارلمان بفرستند. ( ولی تا دلت بخواهد مافیا در آن جا گردن کلفت شده !)

دم رفیق قدیمی شما هم گرم ، که سرانجام عقلش بر احساسش غلبه کرد و از صف طرفداران پرولتاریا بیرون آمد . واقعا گل گفتی “هر چه بر میزان سن شرکت کنندگان در سالروز انقلاب (بخوانید کودتا) لنین افزوده میشود، از تعداد شرکت کنندگان کاسته میشود”. راستش متوجه ی منظور شما نشدم از ایران حرف میزنی یا از روسیه ؟ نکنه هنوز تو کابوس کمونیسم هزیون میگی ؟ مک نامارا ؟ مک کارتی ؟ نه بابا ! دیگه امن و امانه ! عرقت بخور !

منهم تعجب می کنم ، در چنین شرایطی « رفقای عزیز» هنوز سرنا را از سر گشادش مینوازید و از مبارزات و آرمانهای کمونیسم حمایت میکنید. در مورد مسائل کشور نیز به همین نحو قضاوت میکنید. عجب دور و زمو نیه شده باید ته مونده «رفقا » را هم «قتل عام » کنند تا «فریدون نتکابنی » راحت بخوابد و از «شر » آنها خلاص شود. «اقتدار ، اقتدار بر پا باید گردد !‌» « آزادی ، آزادی ملغی باید گردد » خوب شد ؟ آسوده بخواب رضا پهلوی مثل «اخوی» بیدار ست .

این قسمت از فرمایشاتت الحق حرف نداره ! لامعصب ها بد جوری شما را کلافه کردند.
[ آقایان و خانمهای “مبارز”، امروز در داخل کشور امکان یک نظرسنجی آزاد برای میزان سنجش محبوبیت یک گروه و یا یک طرز فکر سیاسی وجود ندارد. ولی بر اساس تجربه شخصی خود و بسیاری از هموطنان که در تماس روزمره با مردم کوچه و بازار هستند به شما میگویم که امروز خاندان پهلوی دارای بیشترین محبوبیت در بین مردم هستند. شما در اینجا نیستید که ببینید چگونه یک جوان تحصیل کرده از عملکرد رژیم گذشته دفاع میکند و به نسل پدر و مادرش که کورکورانه به تحریک چپها و مصدقیها به دنبال خمینی راه افتادند لعنت میفرستد. شما در ایران نیستید که ببینید چگونه آن کارگر و یا آن روستایی از حکومت شاه دفاع میکند و هر بار که اسم شاه میآید لفظ “خدا بیامرز” هم به دنبالش شنیده میشود. شما در بین مردم و باقیمانده همان ۹۹ درصدی که به جمهوری اسلامی رأی داد نیستید که ببینید چگونه وقتی نام محمد رضا به میان میآید اشک در چشمشان پدیدار میشود (تنها گروهی که با قاطعیت مخالف حکومت گذشته است بازاریان هستند). این آن واقعیتی است که شما نمیخواهید آن را ببینید. اینکه سلطنت به زباله دان رفته و یا “بوی گندش” همه جا را فرا گرفته و حرفهایی از این دست فقط برای دلخوش کردن و در آوردن دق دلی خودتان است و اثری منفی در ذهن شنونده میگذارد.
من نمیگویم شما بیایید و سلطنت طلب شوید. من میگویم شما نمیتوانید منکر وجود نیروهای طرفدار بازگشت سلطنت به ایران شوید، چرا که امروز بر اساس مشاهدات روزمره، این جماعت دارای بیشترین محبوبیت در بین مردم است. ]

ببین «تنکابنی » خودمونیم یواشکی بهت بگم ، مرده حسابی ، ما که سلطنت ، ملطنت، نداشتیم . لامعصب ، شاه با حکومت پادشاهی مطلقه خیلی دور بر داشته بود ، مگه نه ؟ اصلا خالی بند بود. همین باعث شد که همه را باخودش «چپ » کرد وگرنه چپی ها رقمی نبودند. ۹۵ در صد مردم بیسواد بودند. جان من یک کمی معرفت داشته باش انصاف هم خوب چیزیه !

ولی دمت گرم که میگی : [ در مورد اقتدار گرا بودن محمد زضا شاه نیز باید گفت که تقریباً اکثریت مردم عادی طرفدار او این مسئله را قبول دارند و از آن انتقاد میکنند.] ببین من ترا در بعضی موارد تائید می کنم !

ولی اینجا را خراب کردی که میگی : [ ولی پاسخ آنها این است که امور نسبی است. در مقایسه با محمد رضا شاه، هیچیک از جریانات مخالف او بیش از او به دموکراسی و حقوق بشر پایبند نبودند. اسلامیها که تکلیفشان روشن است. کمونیستها نیز خواستار برقراری یک حکومت سوسیالیستی در ایران بودند که در بهترین شرایط نمیتوانست چیزی بهتر از مثلاً بلغارستان و یا رومانی باشد، که در آن صورت نیز حکومت شاه هزار بار بهتر بود. مصدقیها نیز در برقراری این حکومت و اداره اولیه آن نقشی مهم داشتند. آنها نیز مجرمند و نمیتوانند از شراکتشان در جنایات جمهوری اسلامی در دو سال اول طفره روند. بله اگر ما براستی یک اپوزیسیون دموکراتیک داشتیم که میتوانست در عمل طرحی برای کشور داشته باشد خیلی خوب بود، ولی چنین نیست.]

داداش «تنکابنی » فکر می کنم وضع حساب هندسه شما تو مدرسه درست نبوده. اصلا اندازه گیری بلد نیستی ! آبرو «ما » را بردی .
میدونی چرا ؟ آهان ، برایت عرض کنم که نه محمد رضا شاه و نه «استغفرالله» باریتعالی نمی توانند به «تنهائی » میزان و محک دموکراسی باشند. دمکراسی یک فعالیت اجتماعی ست !
دموکراسی مثل یک بازی زیبای فوتبال ست یا بسکتبال و والیبال و یا هر بازی دسته جمعی ظریف و فکری دیگر که بدن سالم با عقل و تکنیک و سرعت و آموزش و پرورش نقش اصلی دارند نه فقط «هیکل ، میکل چوخ » فرقی نمی کنه مصدقی باشد یا اسلا می و یا کمونیست اگر این جمع اضداد نتوانند در یک مملکت برای با همکاری و برا ی مردم و کشور خود زحمت بکشند فرقی ندارد همشون مرخصند. التفاط داری ؟
مصدق الحق به محمد رضا شاه مثل رابطه ی پدرانه عمل کرد ولی محمد رضا «ناخلف » بود و «گول» خارجی ها را خورد . ناراحت نشی !
قبلا گفتم که در مدرسه حساب هندسه شما صعیف بوده تا ابد خودش را نشون میده !
وگرنه نمی فرمودی که :[ آقایان و خانمها، بسیاری از مردم سوال میکنند که اگر مخالفان حکومت محمد رضا شاه درست میگویند، پس چرا امروز شاهد هستیم که بسیاری از فعالین برجسته مخالف حکومت گذشته انقلاب اسلامی را نفی کرده و به صف هواداران رضا پهلوی میپیوندند؟ چرا عکس این عمل انجام نمیگیرد؟ چرا شاهد هستیم که بسیاری از فعالین سابق چپ آشکارا در تایید سیستم گذشته و سیاستمداران گذشته کتاب و مقاله مینویسند؟ پاسخ اینها را چگونه میدهید؟ نمیتوان با فحش دادن و بد و بیراه گفتن و داستان سرایی از قول سرویسهای اطلاعاتی غرب سروته این مسائل را هم آورد.]
ببین ! خیلی گرد و خاک میکنی . پرویز ثابتی و داریوش همایون میدانند که بخشی از مخالفان را شاهی قتل عام کردند و بخش بزرگتر را حکومت اسلامی و تک و توکی هم خوشبختانه از « تیر غیب » در رفتند. آن عده ای که با داریوش همایون نشست و بر خاست میکنند را فکر نمی کنم که بشناسی فقط «خال بندی » میکنی ولی من آنها را می شناسم و این را کاملا طبیعی میدانم و مطابق حقوق حقه ی آنهاُ ولی وقتی داداش «تنکابنی » آنرا مطابق تعلیمات ساواک و محمد رضا شاه « غلو » می کند و میگوید «بسیاری » پق میزنم زیر خنده و میگویم ما تمام باقی مانده ی چپ ها سر هم رفته چند تا هستیم که «بسیاری » از برجسته ها رفتند با رضا پهلوی « بیعت » کردند این عمق در ماندگی و توخالی بودن جریان شاه ا لهی را نشان میدهد.

بعداز دروغگوئی بالا خیلی خوشمزه از «صداقت » دم میزنی ! واقعا کل علی ! عجب مغزی داری !
فرموده اید:[ این را دوستانه به شما بگویم (البته خطاب به دوستان غیر کمونیست، چرا که در عدم صداقت کمونیستها کوچکترین تردیدی ندارم) این برخوردهای عصبی و فحش و فحشکاریها نه تنها کوچکترین کمکی به شما نمیکند، بلکه اثری منفی در کارتان دارد.]
٨۲۹۷ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : منوچهر جمالی

عنوان : ابتکار ایرانی : جمهوری شاهنشاهی
نمیدانی که ایرانست اینجا
حراج عقل و ایمانست اینجا ( ایرج )
عقل ایرانی ، توانست جمهوری را با امامت و تئوکراسی ترکیب کند ، فکر نمیکنید که چنین عقلی قادرنیزهست که « جمهوری شاهنشاهی» را اختراع کند ؟
٨۲۹۶ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : محمد رضا کامروا

عنوان : به تبریزی
جناب تبریزی شما یا سنتان قد نمی دهد یا نمی خواهید با روحیه مردم در زمان انقلاب رابطه بر قرار کنید. اوضاع روشن بود. مردم به سلطنت نه گفتند. اتفاقا چپ ها و بسیاری سکولار ها همان شعار ها را می دادند که من در کامنت قبلی ام نوشته بودم. از قضا تنها نیرویی که همراه با حزب اللهی ها شعار مذهبی می دادند همان چند صد نفر ساواکی های “طرفداران قانون اساسی” بودند که به حمایت از مرحوم بختیار، آن هم برای این که شاه جلاد فرصتی داشته باشد که بماند، همراه با اسکورت پلیس با ترس و لرز به خیابان آمدند و شعار می دادند: این است شعار ملت خدا قرآن محمد!!!!!!!!! پلاکارد ی هم همزاه داشتند که روی آن نوشته بودند: اطیعوالله و اطیعوالرسول و الولامر منهم!!!! و خدا شاه میهن!!
حالا شما آمده اید و سکولار و غیر مذهبی شده اید؟؟ نه!! دیر آمده اید! ملت منتر شما نمی شود. دیر آمده اید درست مثل سران مشروطه خواهتان که حالا که به تله افتاده اند مشروطه خواه شده اند. این ها چرا زمان حکومت شاه جلاد مشروطه خواهانی مثل مصدق و دکتر فاطمی ها را می کشتند و تبعید می کردند؟؟ بروید کمی از تاریخ بیاموزید. حنای شما پیش اهل عقل رنگی ندارد.
٨۲۹۴ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : تهرانی

عنوان : واقعگرایی در سیاست در مقابل خیالات و تصورات
آقای دبیری ، من تنها چیزی که نیستم «عصبانی» است. سن و سال من به عصبانی شدن نمیخورد !

من راجع به واقعیات عینی، بینش فکری ، نحوه برخورد و رفتار ما ایرانیان صحبت می کنم و مقایسه آن با ملل اروپایی که حکومتهای مطلقه و مذهبی را ۱۰۰ سال پیش از ما کنار گذاشتند و بتدریج طی مراحل مختلف به دموکراسی پارلمانی امروز شان رسیده اند. شعار اینکه در فردای سرنگونی رژیم اسلامی ما می بایست یک حکومت دموکراتیک از نوع اروپایی داشته باشیم، برای افرادی مثل من که هم در زمان شاه کار اجرایی کرده ایم و هم در زمان امام راحل بیشتر حالت جوک و شوخی تلخ دارد تا یک تز سیاسی که عده ای دنبال آن بروند.

تمام اشکالاتی که در مورد شخصیت شاه و ندانم کاریهای ابلحانه اعلیحضرت مرقوم فرمودید درست است و من میتوانم خیلی موارد دیگر را هم به آن اضافه کنم. ولی خوب که چی؟ اون شاه از کره مریخ که نیامده بود . یک ایرانی بود مثل من و شما. عقلش بیش از این نمیرسید و فکر می کرد با توجه به اوضاع و احوال ، برای پیشرفت و توسعه مملکتش راه درستی را انتخاب کرده. نهایتا هم به گفته میشکای مازندرانی « مردم مثل موش دمش را گرفتند و بیرونش کردند» .

خوب بعد از بیرون کردن این موش، گروههای مخالف از ملی گرا گرفته تا چریک و مجاهد توانستند حکومتی بهتر از رژیم شاه برای ایرانیان به ارمغان بیاورند؟

اکثر مردم ایران در فردای انقلاب بدنبال چه گروه و دسته ای راه افتادند؟ چرا؟

چرا هنوز ۱۰میلیون ایرانی در انتخابات به رفسنجانی رای می دهند؟ آیا بعد از ۳۰ سال هنوز مردم فریب خورده اند و نمی دانند !

و صدها چراهای دیگر.

جواب تمام این چراها باید ذهن ما را روشن کند که در چه جامعه ای زندگی میکنیم و مردم ایران دارای چه باورها و خصوصیات اخلاقی و اجتماعی هستند. هر راه حلی که بر اساس شناخت جامعه امروز ایران نباشد جز شعار و خیالبافی نام دیگری بر آن نمیتوان نهاد.

لذا یکبار دیگر نظرم را یادآوری میکنم:

دو راه در پیش پای اپوزیسیون وجود دارد.

راه اول امید به اصلاح رژیم از داخل بوسیله افرادی ازقبیل خاتمی، نوری، میرحسین چپگرای محبوب توده ایها و شرکا.

راه دوم استفاده از قدرت امریکا و یارانش برای مضمحل کردن این رژیم از طریق معرفی یک آلترناتیو شبه دموکراتیک که حداقل بتواند یک جامعه شبه مدرن شبه دموکراتیک ( چیزی شبیه ترکیه) مورد قبول اکثریت جامعه را در کشور بدون جنگ داخلی،خونریزی و انتقام گیری کور پیاده کند.

حال هر کسی میتواند رهبری این آلترناتیو را بعهده بگیرد و در صحنه سیاست جهانی با استفاده از اهرمهای قدرت رژیم ایران بر باد ده را سرنگون کند پا پیش بگذارد این گوی و این میدان. قطعا رضاه پهلوی و خانمشان و ۳ فرزندشان به تنهایی قادر به انجام اینکار نیستند!!!

در مورد شبه دموکراتیک بودن هم با یک مثال عینی توضیح میدهم؛ داشتن یک ارتش ملی، پر قدرت، و غیر سیاسی مثل ترکیه تا بتواند در مواقعی که سیاستمدران مملکت را به ورطه آشوب و نا امنی سوق میدهند دخالت کرده و کنترل اوضاع را بدست گیرد ( مشابه رویدادهای دهه ۸۰-۷۰ ترکیه) تا پس از آن بتوان حکومت را به نمایندگان منتخب مردم واگذار کرد.

اگر چنین رژیمی فردا در ایران پا بگیرد میتوان انتظار داشت که در دو نسل بعد، فرزندان ایران زمین بتوانند در یک رژیم دموکراسی پارلمانی، مدل اروپایی یا امریکایی، آزادانه و برخوردار از تمام موازین حقوق بشر زندگی کنند.
٨۲۹٣ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : .. ..

عنوان : به آقای تنکابنی
من راجع به ” اسرار” ، صحبت نکردم . آنچه گفتم از واقعیات عیان سرچشمه میگیرد. “اسرار ” را از “عباس میلانی گره گشا” و خود آقای داریوش همایون بپرسید که با بهره گیری از کمک های مالی” سلطنت طلبان” ساده ، با ژست “تلاش برای احیای سلطنت ” هم زمان به برخی جمهوری خواهان چشمک های هوس انگیز میزند.
ضمنا با نام “.. ” مطلب نوشتن به از آن است که از نام یک شخصیت ادبی و سیاسی سرشناس چون “فریدون تنکابنی ” استفاده شود. هرچند نام واقعی هم باشد.
٨۲۹۲ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : فریدون تنکابنی?

عنوان : کامنت نوشتن بنام افراد سرشناس شیوه درستی نیست
دوستان بهتر است به نام افراد سرشناس کامنت ننویسیم.این سنت خوبی نخواهد بود چون فردا یکی میاد بنام رضا پهلوی و یا فرح دیبا کامنت مینویسد انموقع پشیمان میشوید.فریدون تنکابنی یکی از نویسندگان مشهور ایران معاصر است
٨۲۹۱ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : فریدون تنکابنی

عنوان : فحش و فحشکاری نتیجه عکس دارد.
من نمیدانم این آقای “.. ..” (نمیدانم کدام بخش نامشان است و کدام بخش نام فامیلشان)، این همه اطلاعات محرمانه پشت پرده را از کجا آورده اند. ایشان جوری صحبت میکند که تو گویی همین دیشب با رییس CIA و یا MI۶ فالوده خورده. مشکل ما ایرانیان این است که ساکنان دور افتاده ترین روستاهای ما نیز از نقشه های بسیار پپیچیده سرویسهای اطلاعاتی خارجی مطلعند. در هر صورت ایشان را با فکر و خیالهایش در عالم خودش میگذاریم.
در مورد عدم محبوبیت خاندان پهلوی در کشور و اینکه ۹۹ درصد مردم در سال ۵۸ به ایشان نه گفتند، به رفقای عزیز توصیه میکنم که از آن دیار شیطان زده امپریالیزم به کشور بازگردند و از نزدیک ببینند براستی چند درصد مردم مخالف خاندان پهلوی هستند. مشکل رفقای ما این است که فقط آن چیزی را که دوست دارند میبینند و میشنوند. ایدئولوژی مورد نظر آنها و قبله گاهشان، به مفتضحانه ترین شکل ممکنه سقوط کرد، و امروز نیز علی رغم فعالیتهای آزادانه احزاب کمونیست در کشورهای سابق بلوک شرق، این گروهها در جلب حمایت مردم دارای کوچکترین موفقیتی نیستند و حداکثر بتوانند چند نماینده به پارلمان بفرستند. به قول یک رفیق قدیمی که سرانجام عقلش بر احساسش غلبه کرد و از صف طرفداران پرولتاریا بیرون آمد “هر چه بر میزان سن شرکت کنندگان در سالروز انقلاب (بخوانید کودتا) لنین افزوده میشود، از تعداد شرکت کنندگان کاسته میشود”. در چنین شرایطی شما رفقای عزیز هنوز سرنا را از سر گشادش مینوازید و از مبارزات و آرمانهای کمونیسم حمایت میکنید. در مورد مسائل کشور نیز به همین نحو قضاوت میکنید.
آقایان و خانمهای “مبارز”، امروز در داخل کشور امکان یک نظرسنجی آزاد برای میزان سنجش محبوبیت یک گروه و یا یک طرز فکر سیاسی وجود ندارد. ولی بر اساس تجربه شخصی خود و بسیاری از هموطنان که در تماس روزمره با مردم کوچه و بازار هستند به شما میگویم که امروز خاندان پهلوی دارای بیشترین محبوبیت در بین مردم هستند. شما در اینجا نیستید که ببینید چگونه یک جوان تحصیل کرده از عملکرد رژیم گذشته دفاع میکند و به نسل پدر و مادرش که کورکورانه به تحریک چپها و مصدقیها به دنبال خمینی راه افتادند لعنت میفرستد. شما در ایران نیستید که ببینید چگونه آن کارگر و یا آن روستایی از حکومت شاه دفاع میکند و هر بار که اسم شاه میآید لفظ “خدا بیامرز” هم به دنبالش شنیده میشود. شما در بین مردم و باقیمانده همان ۹۹ درصدی که به جمهوری اسلامی رأی داد نیستید که ببینید چگونه وقتی نام محمد رضا به میان میآید اشک در چشمشان پدیدار میشود (تنها گروهی که با قاطعیت مخالف حکومت گذشته است بازاریان هستند). این آن واقعیتی است که شما نمیخواهید آن را ببینید. اینکه سلطنت به زباله دان رفته و یا “بوی گندش” همه جا را فرا گرفته و حرفهایی از این دست فقط برای دلخوش کردن و در آوردن دق دلی خودتان است و اثری منفی در ذهن شنونده میگذارد.
من نمیگویم شما بیایید و سلطنت طلب شوید. من میگویم شما نمیتوانید منکر وجود نیروهای طرفدار بازگشت سلطنت به ایران شوید، چرا که امروز بر اساس مشاهدات روزمره، این جماعت دارای بیشترین محبوبیت در بین مردم است.
در مورد اقتدار گرا بودن محمد زضا شاه نیز باید گفت که تقریباً اکثریت مردم عادی طرفدار او این مسئله را قبول دارند و از آن انتقاد میکنند. ولی پاسخ آنها این است که امور نسبی است. در مقایسه با محمد رضا شاه، هیچیک از جریانات مخالف او بیش از او به دموکراسی و حقوق بشر پایبند نبودند. اسلامیها که تکلیفشان روشن است. کمونیستها نیز خواستار برقراری یک حکومت سوسیالیستی در ایران بودند که در بهترین شرایط نمیتوانست چیزی بهتر از مثلاً بلغارستان و یا رومانی باشد، که در آن صورت نیز حکومت شاه هزار بار بهتر بود. مصدقیها نیز در برقراری این حکومت و اداره اولیه آن نقشی مهم داشتند. آنها نیز مجرمند و نمیتوانند از شراکتشان در جنایات جمهوری اسلامی در دو سال اول طفره روند. بله اگر ما براستی یک اپوزیسیون دموکراتیک داشتیم که میتوانست در عمل طرحی برای کشور داشته باشد خیلی خوب بود، ولی چنین نیست. آقایان و خانمها، بسیاری از مردم سوال میکنند که اگر مخالفان حکومت محمد رضا شاه درست میگویند، پس چرا امروز شاهد هستیم که بسیاری از فعالین برجسته مخالف حکومت گذشته انقلاب اسلامی را نفی کرده و به صف هواداران رضا پهلوی میپیوندند؟ چرا عکس این عمل انجام نمیگیرد؟ چرا شاهد هستیم که بسیاری از فعالین سابق چپ آشکارا در تایید سیستم گذشته و سیاستمداران گذشته کتاب و مقاله مینویسند؟ پاسخ اینها را چگونه میدهید؟ نمیتوان با فحش دادن و بد و بیراه گفتن و داستان سرایی از قول سرویسهای اطلاعاتی غرب سروته این مسائل را هم آورد. این را دوستانه به شما بگویم (البته خطاب به دوستان غیر کمونیست، چرا که در عدم صداقت کمونیستها کوچکترین تردیدی ندارم) این برخوردهای عصبی و فحش و فحشکاریها نه تنها کوچکترین کمکی به شما نمیکند، بلکه اثری منفی در کارتان دارد.
٨۲٨۹ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : .. ..

عنوان : مساله ” شانس بازگشت سلطنت” نیست …
مساله “شانس دوباره سلطنت” ، در ایران به هیچ وجه در کار نیست . این را ” اهل کار ” ، از جمله خود رضا پهلوی ، خوب میدانند و از این رو چند باری سعی کرد پای خود را از این “نمایش ” کنار کشد و به زندگیش برسد. ولی این ها آلوده تر از آنند که خودشان برای خود تصمیم بگیرند. آمریکایی ها ، پادشاهی سعودی را هم با تمام وابستگی هایش برنمیتابند و اگر گرفتار شدن در عراق نبود ، ترتیب آن هارا هم داده بودند. آن ها خواهان جمهوری هستند چون در صورت نافرمانی رئیس جمهور ، راحت میتوانند با حربه ” دمکراسی” زیر پایش را خالی کنند.
سلطنت چون دندان چرکینی است که مردم ایران یک بار آن را با درد و مشقت ، کشیدند و دور انداختند. حال اگر نتوانستند جایگزین مناسب برای آن انتخاب کنند، دلیل آن نیست که کسانی در خاک و خل دنبال آن دندان شکسته قبلی میگردند تا سر جایش گذارند. و تازه دوستان ، در کجا شما دیده اید ، که سلطنت برباد رفته ، دوباره باز گردد؟

مساله چیز دیگری است : آمریکایی ها به دنبال جذب چهره های سرشناس و غیر سرشناس ” جمهوری خواه ” هستند تا کارت های خود را در بازی با ج.ا.ا تکمیل کنند. در این بین ، “مشروطه خواهان ” قابل اعتماد ،رل کارچاق کن را بازی میکنند. رضا پهلوی البته مطمئن تر بود و لی به خاطر دعاوی حقوقی جمهوری اسلامی علیه پدرش در زمینه خروج غیر قانونی میلیارها پول ، مهره مناسبی نیست . وگرنه بجای داریوش همایون او را جلو می انداختند و پس از مدتی ، با جمع کردن چند صاحب نام جمهوری خواه ، در یک اقدام کاملا “دمکراتیک” ، فاتحه سلطنت را برای همیشه در پیوند با “جمهوریت” میخواندند.

آمریکایی ها پول دارند و آینده . این دو خیلی ها را به خود جذب میکند. کسی کاری با جنایاتش ندارد و یا اگر هم دارد ، زود فراموش میکند. از آن گذشته این جماعت ” روشنفکر” ما خیلی دوست دارند که اینجا وآنجا جلوه ای کنند و اگر پولی هم از این بابت ، تحت عنوان ، فروش ” آثار فکری” و از این قبیل در یافت دارند که چه بهتر.
“صدای آمریکا” و ” رادیو فردا” و نیز ۷۵ میلیون دلار بودجه اعلام شده هم برای همین در نظر گرفته شده است. آقای علیرضا نوری زاده ، یک نمونه است: بعد از انقلاب ریش گذاشت و به معرفی “ساواکی ” ها مشغول شد . سپس سبیل گذاشت و بین محافل “چپ ” پرسه میزد و اکنون ریش وسبیل را تراشیده و به عنوان “بلبل خوش الحان ” ، در این رسانه ها جای خوبی برای خود باز کرده است.

داریوش همایون ، جز افتخار چاقو کشی در حزب ” سومکا” ،بر علیه نیروهای چپ در سال های کودتا، در سال ۳۴ ، انگاه که در روزنامه ” اطلاعات ” کار میکرد ، طبق اسناد ج.ا.ا ،با ” ژوزف گودین ” رئیس سازمان ” سیا” ، به صورت محرمانه دیدار کرد. پس از آن پلکان ترقی را به سرعت تا مقام وزارت اطلاعات شاه ، طی نمود . در اواخر سلطنت شاه ، به همراه هویدا و دیگران ، از طرف خود رژیم دستگیر شد تا شاید مردم کمی آرام گیرند. در ۲۲ بهمن از زندان گریخت . ایشان اگر خیلی قانون گراست ، ترتیب محاکمه خودش را به همان اتهامی که حاکمیت مطبوعش ، یعنی رژیم گذشته وی را زندانی کرده بود، خواهد داد . او در حقیقت از زندان شاه گریخته است. ماموریت فعلی او نه احیای سلطنت ، بلکه انحلال ” دمکراتیک ” آن میباشد.

“سلطنت طلبی” ، هم اینک در فضای سیاسی مملکت ما ، نه به عنوان یک ایده جدی ، بلکه به منزله یک ” فحش” ، آن هم از نوع “رکیکش” به جمهوری اسلامی تلقی میشود. به آنانی که به خواست ۹۹ در صد مردم ما، در برقراری یک جمهوری قانونمند پاسخی مناسب ندادند.
٨۲٨۷ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : حزب مریم آرامیان

عنوان : به پیش برای پس گرفتن دلارهای رضا پهلوی
هموطنان، روشنفکران، دانشجویان، کارگران، پیشه وران

توجه فرمائید. توجه. توجه

ما دراینجا گرد هم آمده ایم تا حقوق از دست رفته ملت ایران را به او بازگردانیم. ملتی که حقوقش از جانب سلسه پهلوی و رژیم آخوندی به غارت وچپاول رفت. بهمین خاطر شیرزنی همچون مریم آرامیان برای احقاق حقوق ازدست رفته ملت ایران بپاخاست واز رضا پهلوی حق خود راطلب کرد. ما با پیوستن به «حزب مریم آرامیان» و حمایت از خواسته این زن دلاور تاریخ معاصر ایران، از رضا پهلوی میخواهیم تا سهم یک یک مردم رنج کشیده ایران را که توسط پدر او به غارت رفته و سپس به او به او ارث رسیده است را به ما باز گرداند.

هموطنان عزیز

امروز دیگر درنگ جایز نیست. به جنبش ما به پیوندید ودلارهای بادآورده رضا پهلوی رابین خود تقسیم کنید. پیروزی باماست.
جاویدایران
جاوی ملت ایران
از سوی هیأت موسس حزب مریم آرامیان
٨۲٨۶ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : هومن دبیری

عنوان : برخورد انتقادی سازنده
هموطن گرامی «تهرانی» نویسنده ی این کامنت می تواند به سئوال شما پاسخ ندهد ، زیرا؛ شما ناخودآگاه با «لحن» مطمئن و تردید ناپذیر خود مجال بحث و گفتگو را از دیگران سلب مینمائید.

برای اینکه به حس نیت من اطمینان یابید.به سئولات شما تا آنجا که بتوانم پاسخ میدهم و امیدوارم شما هم با این روش به اندیشه ورزی ادامه دهید.

من دقیقا بخاطر کار و زندگی در دهات و شهرستانهای ایران در سالهای ۳۰-۵۷ بوده ام و تماس با مردم و آشنایی لازم با طرز فکر و باورهای مذهبی و عقیدتی مردم داشته ام ولی دلیلی نمی بینم که وجه اشتراکی بین «اکثریت» مردم ایران و اکثریت اروپائیان پیدا کنم .بلکه پیشنهاد می کنم که زهبران خود را با « الیت» اروپائی ها که بنیان گزاران و راهبران اروپا هستند مقایسه کنیم . بخصوص اگر موافق باشید الیت ایران را از ۱۲۹۹ به بعد با اروپائیها مقایسه می کنم. کارنامه ی جالبی ندارنم. اتفاقا وظیفه ی حکومتهای ما بوده که ۹۵ درصد مردم ما بعداز سال ۱۲۹۹ از نعمت سواد خواندن و نوشتن بهره مند نمانند ـ من یکی از کارشناسان اولیه ی نهضت سوادآموزی بودم و در چند موسسه ی بزرگ از جمله بانک رهنی خدمت کردم و معتقد بودم که نیاز به پروژه های بزرگتری بود، نه به آن سبک سطحی و یا فضاحت « قرائتی » .

شما فرموده اید :
در کشوری که فئودالها، تفنگچی و آخوندها سیاهی لشگر ویرانگر دارند با بدست گرفتن کتاب قانون و خواندن بیانیه حقوق بشر میتوان حکومت کرد.
آیا ما خودمان را هم باید با اینحرفها گول بزنیم. ۳۰ سال حکومت خلق پابرهنه زحمتکش( پرولتاریا) تفنگ بدست کافی نیست. بازم میخواهید یک حکومت خلقی دیگر تجربه کنید؟

من قبل از تشکیل مبارزات مسلحانه علاقه به فعالیت صنفی و سیاسی داشتم و حاضرم با تمام اساتید و روسای دانشگاهها ی تهران،پلی تکنیک و ملی در این زمینه به بحث و گفتگو بنشینم که متاسفانه این قبیل بحث و گفتگو ها کمتر دیده میشود.

ولی من نمی توانم به این پارادوکسال شما پاسخ منطقی دهم ، از شما میخواهم که «عصبی» نباشید. اگر روزنامه ی کیهان لندن را در دسترس دارید شماره آخر که مخصوص نوروز ست را ورق بزنبد به نوشته هموطن نادیده آقای ناصر امینی میرسید. ایشان که دیپلمات رژیم شاهنشاهی بوده مقایسه ای کرده از بازگشت رضاشاه فقید از ترکیه ( با عکسی از رضا شاه و آتاتورک ) و بازگشت آخرین شاه فقید از سفر فرانسه ۱۹۷۴ ( عکسی از شاه و شهبانو و ژیسگاردیستن)

آقای امینی با نام بردن از بسیاری از اقداماتی که رضاشاه از سفر ترکیه الهام گرفته بود لیستی از کارهائی که رضاه شاه انجام داد ارائه مینماید. همه این کارها بزرگ و بجا ماندنی ست.

اما لطفا بخوانید و خودتان قضاوت کنید که چرا آقای ناصر امینی با نهایت تاسف رفتار شاه فقید را با قبل از ۲۸ مرداد مقایسه مینماید و نقل قولی هم از شاه میاورد :” هر چه مشاوران من بگویند برعکس آرا انجام میدهم “

آقای ناصر امینی میگوید:”تمام مشاوران با درایت و خوشفکر شاه کنار گذاشته شدند و شاه در فرانسه ، یک مرتبه تصمیم گرفت سفارش نیروگاه اتمی را به از یک دستگاه به ۳ دستگاه “پروژه” افزایش دهد که تمام ایران را بپوشاند.”
آقای امینی در نهایت سکوت و ادب میگوید شاه نباید اینقدر در کار ها دخالت میکرد.

در همانجا یعنی فرانسه ، در مصاحبه مطبوعاتی برای زکی یمانی «شاخ شونه » کشید!
به محض بازگشت به تهران ورق برگشت و در نهایت به انقلاب ۵۷ و آوارگی ۵ میلیون منتهی شد.

من از نوشته های صاحب منصبان رژیم سابق میاموزم که در کدام موارد دچار فراط و تفریط شده بودم و در کدام موارد “حق» داشتم. برای خاطر مبارکتان عرض می کنم که در بیشتر کتابخانه ها موجود ست لطفا بخوانید و با من بحث کنید ولی عصبانی نشوید .

من وقتی نوشته آقای ناصر امینی را خواندم در نهایت حق شناسی از ایشان باید عرض کنم که ایشان کاری ندارد که چرا رضا شاه و محمد رضا شاه «همه کاره» بودند.من ابدا خرده نمی گیرم این یک ایدئولوژی ست که شاه را مصمم و مقتدر میخواهد.

فرق من با ایشان و تمام رهبران رژیم گذشته و فعلی و طرفداران آنها اینست که میخواهم رهبران مملکت «انتخابی» باشند و ادواری و درنقش ، هماهنگ کننده ، سازمانده و تاثیرگزار افکار عمومی Opinion Mouldingباشند و مردم از آنها بیاموزند و مسئولیت قبول کنند . نه اینکه خودشان را در تمام جزئیات امور وارد کنند و تمام استعدادها را هدر دهند.

مانند رهبر ارکستری می باشند که همزمان میخواهد ساز یا سازهائی را نیز بنوازد. مضحک میشه ! نه ؟

در خاتمه برایتان عرض می کنم که علیرغم فاصله ی شهر وروستا در ایران و یا در اروپا همانطور که دیدیم شورش دانشجویان در سال ۱۹۶۷ ـ۱۹۶۸ در پاریس باعث سقوط دوگل شد. تهران هم سقوط کرد ! اپر ماشین حکومت خوب کار نکند تقش در میاید.

در باره ی کامنت قبلی شما هم که به مخالفان شاه نسبت های نا روا دادید فعلا حرفی نمی زنم . امیدوارم با مسائل برخورد انتقادی سازنده نمائیم . تا برخلاف ۵۶ ـ ۵۷ که بجای رفع کمبود ها و رفع انحرافات اساسی به کمتر از سرنگونی شاه اکتفا نکردیم .

البته به من اعتراض خواهد شد که با این رژیم نمیشود برخورد انتقادی سازنده کرد.
که من کاملا حق به دوستان میدهم ولی باید راه درستی را برای جایگزینی این رزیم پیدا کرد.
٨۲٨۴ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : من هم با مریم ارامیان موافقم
فقط اضافه کنم که کل خانواده منفور پهلوی سرمایه ملت ایران را به یغما برده اند.رضا خان یک قزاق بود و به نان شب محتاج. انگلیسی ها اورا کشف کردند و با کودتا به قدرت رساندند و رصا پهلوی و اشرف و فرح از کجا اینهمه سرمایه اورده اند که فرح برای دختر معتادش لیلا در لندن یک طبقه هتل را اجاره کرده بود وماهی یک میلیون دلار خرج اعتیاد دخترش را میکرد. انچه از مال ملت ایران دزدیده اید پس بدهید با اینکه میدانیم جنایتهای شما قابل جبران نیست. اگر پدر تجدارتان خوب بود مردم مثل موش دمس را نمیگرفته اند و به بیرون پرتش نمیکردند.
٨۲٨۲ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : به پشتیبانی از بیانیه مریم آرامیان
بیانیه مریم آرامیان شاید ظاهرا سبک و طنز آمیز به نظر رسد، ولی این مسئله برای من خیلی جدی ست.
سال ها پیش رادیو ار- اف – ای (رادیو بین المللی فرانسه بخش فارسی) با بنی صدر مصاحبه ای ترتیب داده بود و نخستین رئیس جمهور ناکام ایران در خصوص خارج ساختن پول تو سط اعضای رژیم پهلوی مطالبی مطرح می کرد و معتقد بود که کار آنها قانونی نبوده و این پول ها به ایران تعلق دارد.

روزنامه نگاران رادیو بین المللی فرانسه بخش فارسی از آن جایی که خودشان هم از اهل بیت هستند، به بنی صدر یادآوری می کنند : «ولی آقای بنی صدر پول خودشان بوده است که خارج کرده اند!»
بنی صدر پاسخ می گوید : «فرقی نمی کند، در هر صورت پولی ست که از ایران خارج شده.»

با این حال اهمیت این موضوع از نقطه نظر مسائل مابین فرهنگی نیز باید مورد توجه ما باشد. زیرا طبقه حاکمی که به اروپا و آمریکا کوچ کرد، نه تنها در عصر حاکمیتش در ایران نمایندگی امپریالیسم را در رابطه با جامعه ایران به عهده داشت، بلکه پس از فروپاشی با تکیه به نقش همیشگی اش (به عنوان نماینده امپریالیسم جهانی) و با تکیه به سرمایه های عظیمی که از ایران خارج کرده بود، موفق شد که سرنوشت فعالیت های مابین فرهنگی را رقم بزند. و به این ترتیب فرهنگ لوس آنجلسی تا خود ایران گسترش پیدا کرد (مثلا به شکل کاست های ویدئو…).

من فکر می کنم که پرسش هایی که آقای هومن دبیری مطرح کرده اند، تا حدود زیادی پاسخ های کاملا آشکار خود را در همین فراورده های به اصطلاح فرهنگی و هنری پیدا می کنند. یعنی چنان که ما به تحلیل چنین آثاری بپردازیم به روشنی با بینش و طرز تفکر و طرح آینده و آرمان سلطنت طلبان آشنا خواهیم شد.
و همان طور که من بارها نوشته ام، تحلیل های من از چنین آثاری، نشان می دهند که تا چه اندازه بنیادهای فکری نه تنها سلطنت طلبان بلکه اپوزیسیون های ایرانی (در کل) با بنیادهای فکری جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگ و هنر منطبق است. کلید واژه همانا «سوژه » است، و به عبارت دیگر توافق بر سر حذف سوژه است. حذف فاعل فرهنگی، و یعنی حذف فرد و حذف استقلال و تازگی فرد…
٨۲٨۰ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : تهرانی

عنوان : وجه اشتراک ما و اروپاییها!
آقای دبیری شما در دهات و شهرستانهای ایران در سالهای ۳۰-۵۷ بوده اید و تماسی با مردم و آشنایی بغایت مختصر با طرز فکر و باورهای مذهبی و عقیدتی مردم داشته اید؟ آیا هیچ وجه اشتراکی بین اکثریت مردم ایران و اروپاییها دیده اید که حکومتهای ما را با آنها مقایسه می کنید؟ دوست عزیز ۹۵ درصد مردم ما در سال ۱۲۹۹ سواد خواندن و نوشتن نداشتند. در کشوری که فئودالها، تفنگچی و آخوندها سیاهی لشگر ویرانگر دارند با بدست گرفتن کتاب قانون و خواندن بیانیه حقوق بشر میتوان حکومت کرد.

آیا ما خودمان را هم باید با اینحرفها گول بزنیم. ۳۰ سال حکومت خلق پابرهنه زحمتکش( پرولتاریا) تفنگ بدست کافی نیست. بازم میخواهید یک حکومت خلقی دیگر تجربه کنید؟
٨۲۷۷ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : مریم آرامیان

عنوان : چون بیانه دادن خیلی ساده است ، بیانه دوم خودم برای آقای رضا پهلوی
ـ
آقای رضا پهلوی
شما خودت تمام دارایی های رو که از پدرت شاه به ارث بردی اعلام کن و سهم من رو بعنوان یک ایرانی خودت حساب کن و به من پس بده، چون از سهم خودم اصلن نمیخوام صرف نظر کنم. هر کی هم دلش سلطنت میخواد خودش میدونه، من فقط سهم خودم رو میخوام و اصلن شاه و شاهزاده نمیخوام.
٨۲۷۴ – تاریخ انتشار : ۲٣ اسفند ۱٣٨۷       

     از : تبریزی

عنوان : انقلاب شوم اسلامی
آقای کامروا شما هم مثل رفقای به اصطلاح مترقیتان گزینشی عمل میکنید. آنها اینکار را در تفاسیر خود انجام میدهند شما در مورد شعارها. شما شعارهای “ما پیرو قرآنیم” و یا شعار محوری انقلاب “استقلال آزادی جمهوری اسلامی” را فراموش کرده اید؟ در تمام اعلامیه های تظاهرکنندگان از این واقعه شوم به عنوان انقلاب اسلامی یاد میشد. حالا شما بعد از ۳۰ سال منکر اسلامی بودن این “انقلاب شکوهمند” میشوید؟ حتی آقای فریدون احمدی عضو سابق کادر رهبری اکثریت نیز این انقلاب را از ابتدا ارتجاعی و صذ البته اسلامی میداند.
٨۲۷۲ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ن شناس

عنوان : آنانی که آگاهانه و یا نا آگاهانه از انقلاب اسلامی سال۵۷ حمایت می کنند همچنان آب به آسیاب آخوندها می ریزند!
آنکس که از انقلاب سال ۵۷ تحت هرنام و تفسیری بطور نا آگاهانه و یا آگاهانه دفاع نماید طبعا از رژیم بیرون آمده از آن انقلاب نیز بدون آنکه خود بخواهد نا آگانه دفاع می کند.مدافعان انقلاب اکتبر که با زمامداری استالین مخالف بودند نیز به همین خطا دچار شده بودند ومدتها از انقلاب اکتبر دفاع می کردند اما با رهبران شوروی مخالفت می کردند که عاقبت مجبور شدندکل لنینیسم و بلشویسم را ارتجاعی تحلیل نمایند چرا که انقلاب اکتبر محصول رهبری لنین بود ویارانش مانند استالین بود و انقلابی که لنین رهبری کرده بود نمی توانست مترقی باشد اما خود لنین غیرمترقی!
٨۲۶۹ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : محمد رضا کامروا

عنوان : چند شعار مردم در زمان انقلاب
برخی از شعار هایی که ملیون ها مردم در جریان انقلاب ضد سلطنتی بهمن میدادند، انقلابی که حزب الله و شاه الله و تازه به دوران رسیده های پشیمان دوست دارند اسلامی بنامند. انقلابی که ملت جان به لب رسیده ایران علیه رژیم فاسد، دزد و قاتل و ضد آزادی و مستبد پهلوی انجام دادند و توسط روحانیان و اسلامیست های خائن جوانمرگ شد:

بگو مرگ بر شاه!
نفت مال آمریکا، گاز مال شوروی پدر… پهلوی!
خلق به خون می کشد سلطنت پهلوی
پیروز باد ملت بر شاه ننگ و نفرت
مرگ بر این سلطنت پهلوی
جلاد ننگت باد
لحظه به لحظه گویم، زیر شکنجه گویم مرگ بر این سلطنت پهلوی
ساواک جنایت می کند شاه حمایت می کند
پهلوی آدم کش ننگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما می چکد از چنگ تو
برادر ارتشی چرا برادر کشی؟

بعد از فرار شاه:
به همت توده ها شاه فراری شده
شاه در به در شد، ساواک بی پدر شد

حالا مثل این که سلطنت طلب های آزادی ستیز و آدم کش طلبکار هم شده اند و با اشاره ی درست به جنایت های رژیم اسلامی، فکر می کنند مردم احمقند. نه! مردم حسابشان را سی سال است با سلطنت تصفیه کرده اند. چاره درد ملت نظامی است که با آرای ملت سر کار می آید و مردم بر آن نظارت می کنند و تمام ارگان های آن از صدر تا ذیل انتخابی است. آن هم انتخابی مدت دار و معلوم. یعنی جمهوری آزاد و دمکراتیک و مستقل و مردمی.
٨۲۶٨ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : هومن دبیری

عنوان : جایزه ی نوبل برای ……
برای آنها که مثل «تهرانی » فکر نمی کنند.
– ملت های اروپا تلاش زیادی کردند که قیصر ها و سلاطین سلطه گر را هم مبادی قانون کنند. بعنوان نمونه ؛ ادبیات کلاسیک انگلیس ، اسکاتلند و ایرلند سرشار از ستم های شاهان و مبارزات مردم علیه آنها ست که زمین تا آسمان با امروز انگلستان توفیر دارد که کارها از طریق فعالیت احزاب ، مجلس و دولت رتق و فتق میشود. آیا کسانی که در انگلستان زندگی می کنند یا از جامعه ی انگلیس مطلع هستند می توانند نمونه هائی از انتصابات ملکه الیزابت در امور انتخابی کشور مثال بزنند ؟ اگر ملکه الیزابت زیاده خواهی کند چه خواهد شد ؟
در دانمارک ، نروز و سوئد هم وضع شاید از انگلستان هم مدرن تر باشد چون هرکدام دارای چند حزب هستند و معمولا شاهان دور از امور سیاسی در حوزه ای که قانون معین کرده احترام خود را حفظ کرده و به بقای تاریخی خود ادامه می دهند. پای خود را از محدوده تعیین شده بیرون نمی گذارند چون می دانند که به سرنوشت ماری آنتوانت دچار خواهند شد.

– ملت هائی مثل ما ایرانیها هم تلاش کرده اند «مملکت» خود را قانونمند کنند – حداقل ۱۵۰ سال پیوسته – راستش قبلا از قانون اصلا خبری نبود ! پس ؛ ییش نویس قانون اساسی را به امضای مظفرالین شاه قاجار رساندند و فرمان مشروطیت صادر شد. شاهزادگان هم نقش فراوان داشتند. روحانیون هم یک پای قضیه بودند . پس موضوع فقط محدود کردن اختیارات شاه نبود ! بلکه بنیان گذاری «قانون» در برابر «شرع» که آخوند ها شیره ی مردم را مثل شاه ها ، قرن ها کشیده بودند. من فکر میکنم حتی درباری های قاجار ، با رغبت قانون اساسی را به «شرع » که توسط آخوند ها در گوش تا گوش ایران پوست از گرده مردم کنده بود ترجیح میدادند. با این وجود واقعا کار عظیمی بود و مشکل تر از اروپا .

فراموش نکنیم که نه روسیه و نه انگلیس از این کار مردم ایران اصلا خوششان نمی آمد و با توطئه و تحریک چوب لای چرخ کارها می گذاشتند.
بالاخره در سال ۱۲۹۹ «رضا شاه کبیر» ماموریت گرفت که به نابسامانی ها خاتمه دهد. حدود اختیارات خویش را نیز نامحدود میدانست و قانون هم آنرا برایش محدود نکرده بود . ولی ؛ متفقین این نفوذ را داشتند که عذر او را بخواهند . چرایش را نمی دانم. البته بعضی از محققان رضا شاه را «قهرمان واقعی» مشروطه میدانند . چرای این را هم نمی دانم. لطفا به موضوع بادیده ی مثبت برخورد نمائید و به این سئوال پاسخ دهید چرا رضا شاه و بعدا محمد رضا شاه نتوانستند یا نخواستند مملکت قانونمند باشد. اگر مجلس و دولت مقتدر با پشتوانه ی مردمی داشیتیم هیچ قدرتی نمی توانست رضا شاه را برکنار کند. آیا اصولا در زمان رضا شاه حزبی یا احزابی وجود داشتند ؟
چرا بعداز ۲۸ مرداد فقط دو حزب حکومتی مردم و ایران نوین منحل شد ؟
چرا شاه تا سال ۵۷ مانند شاهان و ملکه های اروپائی فکر نکرد که حدود خود را رعایت کند ؟ و در عالم «کورش کبیر» سیر میکرد بالاخره بهر دلیل تحلیل کنیم سقوط کرد. اگر مملکت حساب کتابی داشت قدرت های خارجی می توانستند به آنصورت وقیحانه در امور داخلی ایران دخالت کنند ؟ خود شاه از همه بهتر این موضوع را نوشته ست.
هواداران رژیم گذشته هر جور که دلشان میخواهد میتوانند فکر کنند و برای بازگشت حکومت پادشاهی رضاشاه دوم – کورش – رضاپهلوی از هیچ کوششی فرو گذار ننمایند ( نقل به مضمون از برنامه ی سیاسی حزب داریوش همایون ) اما به این نکات توجه فرمایند.
– در هیچ کشور اروپائی «خاندان جلیل» در هیچ حزبی فعالیت نمی کنند.
– در هیچ کشور اروپائی پادشاهان و شاهزادگان انتخابی نیستند.
– در تمام کشورهای اروپائی حتی پادشاهی چندین حزب با رنگ های مختلف وجود دارد و هیچ کدام «حزب مشروطه خواه »
– در تمام کشورهای اروپائی اعم از پادشاهی یا جمهوری ، تمام احزاب به قانون و قانون اساسی پای بند می باشند

آیا هواداران رژیم گذشته میخواهند «مردم» در ایران خواهان بازگشت رضا پهلوی به پادشاهی باشند ؟ چگونه باید این موضوع را ابراز کنند ؟
ایا هواداران رژیم گذشته میخواهند در ایران کودتا کنند یا انقلاب یا آنجا را تسخیر کنند ؟
آیا هواداران رژیم گذشته بعداز کسب قدرت میخواهند سیستم چند حزبی درست کنند تا دگراندیشان از نعمت دموکراسی بهره مند شوند ؟
آیا هواداران رژیم گذشته میخواهند با اجرای دموکراسی و انتخابات آزاد قانون اساسی نوین ایران را تدوین و تصویب کنند ؟
آیا هواداران رژیم گذشته میخواهند با تعیین حدود اختیارات پادشاه به اهداف انقلاب مشروطه نائل آیند و به شاهزاده رضا پهلوی اجازه ندهند تا مثل پدر و پدر بزرگش زیاده روی کند؟
آیا ممکن ست در این شرائط جهانی هواداران رژیم گذشته از طریق انتخابات آزاد، کودتا یا انقلاب به قدرت برسند؟
اگر نه پس از چه طریق ممکن ست ؟
بهر صورت اگر چنین امری تحقق یابد داریوش همایون برنده جایزه صلح نوبل خواهد شد که افتخاریست برای ایران و مردم نازنین آن

اما فعلا اگر ممکن ست به داریوش همایون سلام برسانید تا این نوشته را در سایت «حرب مشروطه خواهان » بگذارند و نشان دهید که به نظرات دیگران توجه مینمائید.

با آرزوی آزادی مردم مهربان ایران
٨۲۶۷ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : محمد رضا کامروا

عنوان : چند شعار مردم در زمان انقلاب
برخی از شعار هایی که ملیون ها مردم در جریان انقلاب ضد سلطنتی بهمن میدادند، انقلابی که حزب الله و شاه الله و تازه به دوران رسیده های پشیمان دوست دارند اسلامی بنامند. انقلابی که ملت جان به لب رسیده ایران علیه رژیم فاسد، دزد و قاتل و ضد آزادی و مستبد پهلوی انجام دادند و توسط روحانیان و اسلامیست های خائن جوانمرگ شد:

بگو مرگ بر شاه!
نفت مال آمریکا، گاز مال شوروی پدر… پهلوی!
خلق به خون می کشد سلطنت پهلوی
پیروز باد ملت بر شاه ننگ و نفرت
مرگ بر این سلطنت پهلوی
جلاد ننگت باد
لحظه به لحظه گویم، زیر شکنجه گویم مرگ بر این سلطنت پهلوی
ساواک جنایت می کند شاه حمایت می کند
پهلوی آدم کش ننگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما می چکد از چنگ تو
برادر ارتشی چرا برادر کشی؟

بعد از فرار شاه:
به همت توده ها شاه فراری شده
شاه در به در شد، ساواک بی پدر شد

حالا مثل این که سلطنت طلب های آزادی ستیز و آدم کش طلبکار هم شده اند و با اشاره ی درست به جنایت های رژیم اسلامی، فکر می کنند مردم احمقند. نه! مردم حسابشان را سی سال است با سلطنت تصفیه کرده اند. چاره درد ملت نظامی است که با آرای ملت سر کار می آید و مردم بر آن نظارت می کنند و تمام ارگان های آن از صدر تا ذیل انتخابی است. آن هم انتخابی مدت دار و معلوم. یعنی جمهوری آزاد و دمکراتیک و مستقل و مردمی.
٨۲۶۶ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : به مریم آرامیان

عنوان : چگونه حساب کرده اید
خانم مریم آرامیان
لطفن بفرمایید بر اساس چه مدارک و شواهدی مدعی چنین ادعایی هستید و سهم خودتان را چگونه حساب کرده اید.
٨۲۶۴ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : مریم آرامیان

عنوان : بیانه خودم برای آقای رضا پهلوی
/
آقای رضا پهلوی، اگر پدر شما پدر ملت در نیاورده بوده بود، انقلاب نمی شده بود و شما الانه شاه بودی. تقصیر با خودش بوده که تخت و تاج شما رو به علی خامنه ای هدیه داده است.
پدر شما شاه، از پول های مردم ایران که با خودش برده بوده است و برای شما به ارث گذاشته است سهم من را به من بدهکاری. پول من را حساب کن و به من پس بده. هرکی شاه میخواد بخواد من شاه و شاهزاده نمیخوام و حرف من جدی است.
٨۲۶۲ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : تهرانی

عنوان : اپوزیسیون
دوست عزیزی بنام «ضد شاه» ، شما اگر فکر کردی بدون کمک و پشتیبانی امریکاییها این رژیم جمهوری اسلامی سرنگون میشود یا خیلی جوانید و خوش خیال و یا در دنیای سیاست و واقعیات امروز خاورمیانه نیستید. تمام این اپوزیسیون ایرانی (چپ ،مجاهد، شاهی و غیره ) و همسایه هاشون اگر تا روز ازل هم شعار و جیغ و داد بزنند هیچ وقت تصور اینکه توان برکناری این رژیم را دارند را نیز نبایند بکنند چه برسد که امر بهشان مشتبه شود و فکر کنند که قدر قدرت شده اند و خبری هست .

مضحکتر از همه هم برادر مسعود و ارتش آزادیبخشش که مثل موش توی تله امریکاییها افتاده اند و سالها است که اثری از آثار برادر مسعود نیست و ارتشش هم دنبال یک جا برای پناهنده شدن میگردد.

دو راه در پیش پای اپوزیسیون وجود دارد.

راه اول امید به اصلاح رژیم از داخل بوسیله افرادی ازقبیل خاتمی، نوری، میرحسین چپگرای محبوب توده ایها و شرکا.

راه دوم استفاده از قدرت امریکا و یارانش برای مضمحل کردن این رژیم از طریق معرفی یک آلترناتیو دموکراتیک که حداقل بتواند یک جامعه شبه مدرن شبه دموکراتیک ( چیزی شبیه ترکیه) مورد قبول اکثریت جامعه را در کشور بدون جنگ داخلی،خونریزی و انتقام گیری کور پیاده کند.

البته راه سومی هم هست ؛ و آن خالی بندی و شعار دادن برای رسیدن به جامعه ای که نه در آن ظلمی صورت میگیرد، نه حقی پایمال میشود ، نه آدمی کشته میشود، و نه فقیری و گدایی در آن وجود دارد. روضه خوانی راجع به ۲۸مرداد ، زندان کمیته و ۳۷۱ نفری که درطول حکومت ۲۵ساله شاه خائن در در گیری مسلحانه، و اعدام کشته شدند نیز ترجیع بند سخنان این قبیل مبارزان راه آزادی و پیام آوران جامعه بی طبقه بوده و هست.

در صورت انتخاب راه سوم، حکومت اسلامی مبارکتان باد و پناهنده گدی در خارج از کشور سرنوشتتان تا روز ازل!
٨۲۶۱ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : مهران

عنوان : جمهوری خواه ها بازنده اند
این جو حاکم بر طرفدارهای آقای تابان و کلا بخش طرفدار همکاری با اصلاح طلب ها در درون چپ ها نشان دهنده ی این است که جمهوری خواه های خواهان دمکراسی و برچیدن نظام مافیایی راهی جز ائتلاف با رضا پهلوی ندارند. جریان جمهوری خواهی عملا و نظرا به دو بخش شده است: موافق دوام رژیم (مسلما با بهانه های اصلاح طلبی که عملا یا به نفع کروبی و یا خاتمی تمام می شود، و در آخر هم یک احمدی نژاد دیگر پیروز می شود و در هر دو حالت خامنه ای برنده است و ملت ایران به انضمام همه ی فاحشگان و افیونی ها بازنده) و دوم بخش مخالف رژیم که راهی ندارد جز پیوستن به جنبش براندازی رضا پهلوی و واگذار کردن جمهوریت و پادشاهی نظام به رای مردم ایران.
این عصبیت ها و داد و بیدادها همه تلاش عمدی برای انحراف بحث است و نشانی از ضعف استدلال. امروز هر کس که به مردم بطور عملی آینده ای روشن تر از کلیت نظام فاشیستی حاکم عرضه کند مردم به او رای می دهند و هیچ کس مثل رضا پهلوی یک آینده ی اقتصادی بهتر، یک آینده ی فرهنگی پلورال تر، و همزمان بیشترین میزان از دمکراسی و سکولاریسم را نمایندگی نمی کند. بخش کروبی چی فدائیان از این مسئله به خوبی آگاه است و در اینجا دارد یک بازی ضعیف از خود عرضه می کند.
ما بازی را برده ایم و این به نفع دمکراسی خواهد بود. کروبی چیان ناراحت نباشند، فعلا سیاهکل را زیر سایه ی سازمان اطلاعات رژیم جشن بگیرید، نجات ایران و منافعش با ما، رفقا جشنشان را بگیرند.
٨۲۶۰ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : با طرف

عنوان : زنده باد خیانت
«ضد شاه» جان، مصدق به دلاورمردی چون شما افتخار می کند، پرچم را بالا نگه دار عزیزم، بالاتر (شزم که یادته: بالا، بالا، بالاتر…)؛ و پیامی هم برای «بیطرف» عزیزم دارم که سمبل درایت و تدبیر است: مسلمه که خودمم عزیزم، گفتم که شوهر عمه م نیستم، زنده باد بردار زنان ناتنی.
البته یک پیام هم واسه وزارت اطلاعات دارم: ما از شما ممنویم آقایون، بخشی از طبلیغ برای ما را شما خود به عهده گرفته اید. تنک یو وری ماچ.
٨۲۵۹ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : شهرام

عنوان : اتحاد با کمونیستها هرگز
طبق معمول بحث دارد از مسیر درستش خارج میشود. دوستان چپی ما که مثل همیشه جز فحاشی حرفی برای گفتن ندارند، حال دست به دامان “تاریخچه” اوین شده اند و از زندانی شدن “مبارزان” فدایی و مجاهد در این زندان صحبت میکنند. من نمیدانم چه کسی گقته که مجاهدین و فداییان مبارزان راه آزادی بودند. سازمان مجاهدین خلق را همه میشناسند. آنها خواستار برپایی یک حکومت فاشیستی/اسلامی، نظیر همین حکومت ولایت فقیه بوده و هستند. چه چیزی باعث شده که دوستان تصور کنند که حنیف نژاد چیزی متفاوت با رجوی بود؟ آنها هر دو تربیت شدگان یک مکتبند و افکارشان بوجود آورنده یک نوع حکومت. سازمان چریکهای فدایی خلق نیز تکلیفش روشن است. این جماعت خواستار برپایی یک دیکتاتوری کمونیستی در ایران بوده و هستند. حال من نمیدانم چرا باید اینان را “مبارزان راه آزادی” شناخت؟ اینها و دیگر کمونیستها خواستار برپایی همان سیستم ارتجاعی و ضد بشری هستند که سالها در اردوگاه سوسیالیزم بر جان و مال مردم حکمرانی داشت و به یُمن مبارزات زحمتکشان این کشورها (مثل اتحادیه همبستگی در لهستان) برای همیشه به گورستان تاریخ رفت.
متاسفانه برخورد آقای تابان گرامی نیز مثل برخورد روح الله خمینی است “نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر”. من بر این باورم که تمام ایرانیان معتقد به اعلامیه جهانی حقوق بشر باید این بخت را داشته باشند که برای رهایی ایران از چنگال فاشیزم اسلامی تلاش ورزند. در این راه من بالشخصه حاضر نیستم با کمونیستها هم آوا شوم، چرا که طرز تفکر آنها در تضاد آشکار با اعلامیه جهانی حقوق بشر است.
٨۲۵٨ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ضد شاه

عنوان : خانواده پهلوی دزدوجنایتکار هستند
سلطنت طلبان میایند اینجا که چپها وجمهوری خواهان را ارشاد کنند. من هم به عنوان یک ایرانی بهشان میگویم کمی خجالت بکشید.
خانواده پهلوی و یعنیپدرو پسر محمد رضا پهلوی که یک جنایتکار و خیانت کار بود مانند بعضی از روحانیون فاسد.پدر پدرش و پدر او خواستن کورش کبیر دوم بشوند ایران را آباد کنند بخصوص قبرستان ها که از جوانان کمنیست پر شده. ولی باید بگم کورش کبیر به مردم و نظر مردم احترام میگذاشت و آنها را بخاطر عقیده تیرباران نمیکرد حالا میرسیم به رضا پهلوی دوم که خیلی بی لیاقت هست حتی یه کوچولو استقلال ندارد صد در صد برنامه کاری ایشان را کاخ سفید تنظیم کرده.این آقا (رضا پهلوی دوم) با پشتیبانی کشوری که دشمن اصلی پدر بزرگش و پدرش و کشور ایران بود میخواهد شاه شود منظور من اینکه سیاست های آمریکا هنوز مثل قدیم هست و میخواد ایران تجزیه بشه و یه شاه بی لیاقت داشته باشه که کاری ازش بر نیاد. پدر این اقا جوانان کمونیست را بخاطر عقیده تیرباران میکرد و خواهر شاه با ورود مواد مخدر جوانان را میکشت.باید بگم رژیم پهلوی دیکتاتور و خیانت کار بود فرقی بین جمهوری اسلامی و سلطنت پهلوی نیست .در هر دو شکنجه, تیرباران, تناب دار, سانسور مطبوعات , فقر و فحشا وجود داشته و دارد .حالا این آقا آمده میگه من هستم و آماده شاه شدن واقن حالم به هم خورد مردم از چاله سلطنت پهلوی به چاه جمهوری اسلامی افتادند دو رژیم فاسد و جنایت کار.به امید روزی که مصدق ای جدید به دنیای سیاست وارد شود.
٨۲۵۷ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : به سلطنت طلبانی مثل اقای باطرف

عنوان : گذشته چراغ راه اینده است
زندان اوین که در کوهپایه های البرز و در جوار دهکده زیبای اوین قرار دارد، یکی از مخوف ترین زندانهای جهان است و شهرت آن بمثابه نماد شکنجه از مرزهای کشور فراتر رفته است. زندان اوین که در اواخردهه
چهل احداث گردید در این سالها همواره شاهد اسارت، شکنجه و اعدام فرزندان میهن بوده است. این زندان که فعالیت خود را با به زنجیر کشیدن وشکنجه بنیانگذاران جنبش فدائی و مجاهدین خلق آغاز کرد، اکنون نیز پس از ۳۵ سال اسارتگاه و شکنجه گاه مبارزینی مانند ناصرزرافشان و اکبر گنجی و دیگرتلاشگران راه آزادی وعدالت است. زندان اوین در روزهای اول انقلاب مورد بازدید مردم قرار گرفت ومردم آرزومند بودنند که این زندان به موزه تبدیل گردد و بعنوان نمادی از بیدادگری رژیم شاه در معرض دید همگان قرارگیرد. اما این آرزو نه تنها تحقق نیافت بلکه در نظام جمهوری اسلامی ابعاد شکنجه های طاقت فرسا ازرژیم گذشته فرا تر رفت و نعداد اعدام ها به چندین ده برابر رسید و میزان زندانیان نیز بشدت افزایش یافت.
یکی از فاجعه بارتر ین وقایعی که در این زندان روی داد اعدام هفت نفرازبنیانگذاران جنبش فدائی ودو نفراز اعضای برجسته سازمان مجاهدین خلق در سال پنجاه چهار بود. در واپسین روزهای فروردین که زیبائی های طبیعت جلوه گر میشود، برای جنبش آزادی و عدالت خواهی ایران روزهای درد ناکی است. زیرا در روز بیست نهم فروردین پنجاه چهار نه نفراز کوشند گان راه آزادی برفراز تپه های اوین با رگبار مسلسل شکنجه گران ساواک به کاروان جان باختگان راه بهروزی مردم پیوستند. این اقدام جنا یتکارانه، بعنوان ضایعه بزرگی بر پیکر جنبش چپ ایران ماندگار خواهد ماند.
٨۲۵۶ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : بیطرف

عنوان : به با طرف
خودتی
٨۲۵۵ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : با طرف

عنوان : زنده باد تملق
بی طرف جان چرا ترش می کنی رفیق. من اولا نوکر همه ی رفقا هستم، دوما نگفتم چرا نقد کردی، لب کلام این است که انقدر نق نزن عزیز. بابا طرف مرده، اون خاک با معرفت هم توفش کرده بیرون، من و تو هم احتمالا همین سرنوشت مشترک اون خدا بیامرز رو خواهیم داشت زیاد قصه نخور. هم میهن عزیزم، صحبت سر اینه که شاه هر نقص اخلاقی و شخصی هم داشته بوده باشه، که داشته، تحلیلی که کل مسئله رو خلاصه به رفتار یک فرد بکنه فاقد هر گونه پایه علمیه و نمی تونه تحلیلی جدی به شمار بره. قبول کن عزیز، شاه فقید از لحاظ شخصیتی و باز بودن و بردبار بودن و همانگ بودن با تمدن جدید حد اقل جزو متوسط بالای اون جامعه بود، اگر نخواهیم جزو سرامدان اون زمان تلقی اش کنیم. بنابراین، وقتی چنین شخصیتی خود اش تبدیل به یکی از پایه های خودکامگی سیاسی می شود این نشان دهنده ی چیست؟ آیا نشان دهنده ی این نیست که مشکل یک مشکل ساختاری ست؟ علوم اجتماعی اگر اینجا به کار نیایند که به درد چغندر هم نمی خورند. مسلما این مسئله مسئولیت شخصی افراد را لوث نمی کند، شاه به عنوان سکاندار مملکت مسلما بیشترین مسئولیت هم داشت، در این شکی نیست. ولی خود اش نیز از سوی دیگر برایندی بود از یک سری مناسباتی که در اش زاده شده بود. موضوع را تاریخی باید دید، بی آنکه شخصیت ها را حذف کرد، همین.
آرزوی ما این است که به جای چانه زدن سر جمهوری و پادشاهی سر اصول اصلی دمکراسی بحث کنیم. محمد رضا شاه مرده است، اما من طرفدار پادشاهی زنده هستم. توی هموطن من باید حقوق اساسی مرا بپذیری. در این شک نکن، من یک سانتیمتر از این حقوقم را تحت هیچ شرایطی نمی گذارم کسی از من سلب کند، چه به نام جمهوری و چه به هر نامی دیگر. همزمان بر این نیز ایستاده ام که هیچ گوساله ای حقوق اساسی تو مخالف مرا سلب نکند، چه به اسم میهن پرستی و یا هر مسئله ی دیگری که مورد علاقه ی من است. اگر توانستیم در یک چنین چارچوبی با یکدیگر زندگی کنیم بازی بُرد بُرد خواهیم داشت. اگر خیر، یا همین رضا پهلوی امروز خیلی دمکرات مجبور خواهد شد برای کنترل “وحشی هایی” چون من و تو که حاضر نیستیم کوچکترین نقد را نسبت به یکدیگر تحمل کنیم یک نظام منقبض ایجاد کند به این امید که ما یه روزی بمیریم و یه نسل متمدن تر به وجود آید، و یا یک رئیس جمهور منتخب دیگر از جنس احمدی نژاد چون همه ی این سی سال چوب حراج به دار و ندار و شرف ما خواهد زد. در هر دو صورت باخته ایم. ما یک راه بیشتر نداریم رفیق و آن هم دمکراسی ست. ولی دمکراسی هم فرهنگ دمکراتیک می خواهد هم میهن نادیده ی من. بچه بازی و عقده بازی های این شصت هفتاد سال گذشته را باید کنار گذاشت و به فکر ملیون ها ایرانی ای بود که هنوز حتا به دنیا نیامده اند و ما در برابر آنان مسئولیم. یا می فهمی، یا نمی فهمی و مرا هم در نفهمیدن خود اش غرق خواهی کرد. امیدوارم که چنین نشود
٨۲۵۴ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : داریوش مرادی

عنوان : اتحادهای که مبتنی بر واقعیات جامعه ایران نباشد ، غیر واقعی و غیر عملی است .
درود دوستان ! نه اتحادهای جمهوری خواهی و نه اتحادهای از این دسته مشکل جامعه ایران را به تنهائی حل نمی کند ، واقعیت این است ، اگر می خواهیم جامعه ایران در مسیر توسعه و پیشرفت توام با آزادی ، دموکراسی و عدالت اجتماعی قرار گیرد ، مناسب ترین راه تقویت جامعه مدنی ، نهادهای مدنی و دموکراتیک و غیر دولتی و کمک به گذر جامعه ایران از جامعه ایی توده ایی به جامعه ایی شهروندی است . و در میان رشد و بلوغ جنبش سیاسی و روشنفکری ، گذاز از احزاب سنتی به احزاب مدرن ، تضعیف رهبری کاریزماتیک چه از نوع مذهبی و یا فرهمند آن ، مشارکت شهروندان در تعیین شرنوشت خود ، بخشی از این روند است . وبا توجه به اینکه جامعه ایران و الیت آن هنوز از تا درونی کردن گفتمان ها مدرن فاصله بسیار دارد و نهادها و سازمانهای مدنی ، رسانه و مطبوعات و آزادی چرخش اطلاعات در موقعیت بسیار ضعیفی هستند ، خطر ” توده ” و رهبران و نهادهای تاریخ دار می تواند در بزنگاه های تاریخی به خطر تبدیل شوند ولی راه مقابله با آن نه در اتحادهای جمهوری خواهی و …. ، بلکه نقد سنت و نهادهای بر آمده از آن ” روحانیت ” ( دولت دینی ) ،و نهاد پادشاهی ” استبداد فردی ” و در مقابله آن تقویت جامعه مدنی و تاثیر آن ها در شکل یابی احزاب مدرن و یا تغییر و دگردیسی احزاب سنتی و نوستالژیک به احزاب مدرن است .
٨۲۵۱ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : بیطرف

عنوان : تقدیم به اقای با طرف سلطنت طلب خجول و با تربیت شاهنشاهی
شخصی بنام باطرف در کامنتی با توهین به هرچه سیاسیون چپ و ازادیخواه گله نموده اند که به شاهنشاه عظیم الشان ایشان از طرف طرفداران دیکتاتوری پرولتاریا توهین شده است. بخاطر اینکه ایشان بدانند انموقع فقط چپی ها نبوده اند که با تربیت مردمی به شاهنشاه عظیم الشان توهین نمودند بلکه طنز نویس برجسته ایرانی نیز تلگراف اقای شاه را خطاب به اصغراقا در نشریه اطلاعات چاپ کرده بود. البته اقای خرسندی امیدوارم مارا ببخشد که ما هم از کیسه خلیفه این متن ایشان را به سلطنت طلبان باسابقه که در تظاهرات قانون اساسی زمان بختیار به عنوان طرفداران قانون اساسی بعد از انقلاب شرکت نموده اند تقدیم میکنیم

بیایم یا نیایم؟!
تلگرام از مراکش
این تلگراف صبح امروز از مراکش برای اصغر آقا رسیده است. به خاک پای مبارک بندگان جناب اصغر آقا تهران ـ روزنامه اطلاعات ـ ما محمد رضا پهلوی آریا مهر، شاهنشاه ـ عظیم‌الشأن سابق مدت سه هفته است با زن و بچه در شهر غربت سرگردان می‌باشیم. تا دیروز که آنجا بودیم، آیت‌الله می‌گفت «باید برود» حالا که رفته این، آیت‌الله می‌گوید «باید بیاید» بالاخره تکلیف ما چیست؟ باید برویم یا باید بیاییم یا باید بمانیم؟ خلاصه اصغر آقا جان! ما نوکرتیم تو را به قرآن ـ آریا مهر قسم می‌دهم بگویید زودتر تکلیف ما را معلوم کنند. زیاده عرضی نیست. فرح سلام می‌رساند. علیرضا و فرحناز دست شما را می‌بوسند.

قربانت

چاکرجان نثار ـ شاهنشاه آریا مهر

هادی خرسندی ـ لندن
٨۲۵۰ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : پاسخ به نظریه ای که می گوید : «شاهزاده رضا پهلوی یک شهروند ایرانی است بمانند من و شما با حقوق مساوی»
این نظریه بدون شک لطیفه ای بیش نیست و یا این که تصور می کند که با یک عده ابله روبروست. من به کسانی که چنین نظریاتی را مطرح می کنند، با صراحت می گویم : خودتی.

خودتی و به چند دلیل خودتی :

۱- این نظریه به اندازه تمام بار معنی که کلمه «شاهزاده» می تواند در این جمله داشته باشد، متناقض و در حد یاوه گویی اهانت آمیز به خوانشگران است.
۲- که «شاهزاده » «شهروند ایرانی» باشد «مثل من و شما » یعنی جمله ای که با «حقوق مساوی» تاجگذاری می کند، موضوع دیگری ست که به یاوه گویی اهانت آمیز به خوانشگران اضافه می شود.
فکر می کنم که موضوع به اندازه کافی روشن باشد. توضیح واضحات این که اگر شاهزاده رضا پهلوی مثل شما و ایشان باشد، حداقل مثل من نیست، و حتی شماره حساب بانکی ما هم یکی نیست. محبوبیت ما هم نزد مردم ایران یعنی همین هایی که من تا این جا در این نشریه انترنتی ملاقات کرده ام یکی نیست. رضا پهلوی را شاهزاده می نامند و درباره نظریاتش حرف می زنند و بمن گفته اند نخود هر آش…کاملا طبیعی ست.

۳- موضوع دیگر این است که شما ها و رضا پهلوی ها آدمهای متمدن و دموکراتی هستید، ولی من دموکرات نیستم و طرفدار آزادی هم نیستم …کت و شلوارمان هم اصلا شبیه یک دیگر نیست.

۴- شما ها و رضا پهلو ی ها آدمهای صلح طلبی هستید ولی با من و امثال من نمی توانید صلح کنید چون که ما را با شما هیچ گاه مذاکره ای در کار نبوده و نخواهد بود.
البته ما دشمن اصلی را می شناسیم و شما برای ما اهداف چندان ارزشمندی نیستید.
٨۲۴۹ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : احسان میر دارابی

عنوان : چند جناهی در جناح جمهوری خاهان
صورت مسئله را میدانیم وان جمهوری اسلامی است.واقعیت این است که این مخالفان هنوز در توهم اسلام مانند مجاهدین در خیال سوسیالیسم مانند توده ای هاوفدائیان ودر آرزوی خود مختار ی مانند حزب دمکرات کردستان قرار دارند.سه نیروی مهم در صحنه سیاسی ایران سعادت مردم ایران را در گرو پیروزی خود میدانند.
حزب دمکرات کردستان پا را فراتر نهاده و مترصد بردن کردستان از خاک ایران است.
در حقیقت نظام اسلامی با یک مخالف متحد دارای برنامه وعمل روبرو نیست.
به زبان دیگر عملکرد مخالفان به دلیل رفتار غیر واقعی در خدمت نظام قرار دارد.
در سی سال گذشته مخالفان فقط وفقط بخاطر بر قراری دیکتاتوری ورفتار دوگانه چپ از ارائه برنامه برای ایران عقیم ماندند ماننددیکتاتوری رجوی و حمایت اشکار وپنهان حزب توده از نظام.اما مردم ومشکلات انها بسیار قویتر از رویاهای رهبران فلان گروه است. مردم راه حل اساسی میخواهند وهر جریانی بتواند مردم را از اسلام نجات دهد ودارای برنامه باشد به خیابان خواهند امد.بی عملی واغراض ما جمهوری خواهان البته حامیان سلطنت را برای کسب قدرت و پرچم دار نجات ایران به میدان خواهد اورد.نمیتوان گفت که طرفداران سلطنت حق فعالیت وباز گشت ندارند چراکه
میدان خالیست.مخالفان سلطنت باید بدانند انچه نظام سلطنتی در ایران میخواهد
پیاده کند خود در دست گیرند .دفاع از تمامیت ارضی در ایران بدون قید وبدون شرط.
آزادی بیان واندیشه واسقرار عدالت اجتماعی به مفهوم سوسیال دمکراسی .
اکنون این چپ است که با گزینش عاقلانه شاه را شاخ مات کند.
٨۲۴٨ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : با طرف

عنوان : زنده باد تملق
بی طرف جان از تملق دوستی شاه نوشته بود خواستم تجربه ی شخص شخیص خودم رو به اطلاع عموم هم میهنان برسانم. در سراسر زندگی ننگینم دو نفر را دیدم که تا این حد چون شاه فقید از تملق خوششون میومد، یکی ابوی مرحوم خودم بود و اون دیگری هم شوهر عمه ام، ما بقی آدم ها که دیدم به مراتب از این دو بزرگ مرد و اون پادشاه فقید خوش پیف تر بودند. دست بردارید آقایان، یه مرده گیر آوردین که تازه تو اون خاکی هم که بیش از هر یک شما برای اش کوشید خاک نشده است و از بام تا شام بر پیکر بی جان اش چوب می زنید. خجالت هم خوب چیزید. حضرات، که اینهمه مارکس و ویتفوگل هم بلغور کرده اید، مسائل اجتماعی را نمی شود اینگونه شخصی کرد، ماست فروش سر محل رو بکنید رئیس جمهور منتخب انشاء الله گربه ست و از صافی خبرگان رد می شود و به یاری فرهنگ مهدویت روزی پنج تُن تریاکی که فقط در تهران مصرف می شود تبدیل می شود به شکلات ویفر. خجالت هم خوب چیزیست.
٨۲۴۷ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : هموطن گرامی آقای علی کبیری ،فکر می کنم من در ارائه نظراتم قاصر بودم ویا شما مقصود مرا اشتباه متوجه شدید؟
من نطرم این بود که اگر سلطنت طلبان طبق نظر آقای ف.تابان در بعداز انقراض نظام اسلامی شاه خود را دارند تا همزمان هم نظام سلطنتی و نماد شاهنشاهی را که رضا پهلوی است به رفرندام بگذارند ما جمهوری خواهان نیز از هم اکنون می توانیم از هم اکنون برای پس از انقراض حکومت اسلامی نظام آزاد جمهوری و نماد و سنبل ریاست جمهوری را همزمان به مردم معرفی و به آرای عمومی مردم بگذاریم.این پیشنهاد مرا تقریبا سازمان مجاهدین سالهاست که با بزرگ کردن خانم مریم رجوی اما بسیار ارتجاعی و فرقه گرایانه مطرح کرده اند هیچ پیروزی نداشته اند چرا که آنها برنامه و راهکار ارتجاعی با ولایت مسعود رجوی و نظارت و همدلی دول خارجی دنبال می کنند که اصلا مورد توافق نیروهای سیاسی ومردم ایران واقع نگردیده است.در حال حاضر نه سلنطنت طلبان متحد هستند که آرای پشت سرخود داشته باشند و نه جمهوریخواهان ونه رژیم برای ادامه حکومت کردن متحد است به همین خاطر سرنوشت ایران پشت ابرهای سیاه قرار گرفته است که وضعیت همیشه در ایران اتفاق افتاده است.پس از انقلاب مشروطیت و آنارشیست حاکم آن دوره منجر به ۳۶ دولت در عرض ۱۰ سال دوره مشروطه منجر گردید عاقیبت مملکت را برای ظهور رضاخان میرپنچ بیسواد اما با کاریسما آماده ساخت.در قبل از سال ۵۷ نیز شاه تمام سازمانها را به جزء تشکیلات روحانیت را متلاشی کرده بود و خود سازمانها نیز در اختلاف بسر می بردند عاقبت سرو کله خمینی پیدا شد.
٨۲۴۶ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : علی کبیری

عنوان : گربه کجاست تا زنگوله را به گردنش آویزان کنیم؟
آقای مستشار عزیز،
سخن کز دل برآید، لاجرم بردل نشیند. برویم دنبال کاندائی که مراد همه رو ازچپ و راست و میانه، برآورده کنه و ضمنا حاضر باشه تا خودش رو باشاخ گاو ولایت فقیه دربیاندازه و مانورهائی رو انجام بده که خاتمی ومیرحسین و کروبی ونوری واحمدی نژاد رو مات کنه. اگر نظر این کمترین راخواسته باشید، برای پیروزی بر حریفی که محکم سرجایش ایستاده، اول باید تعادل او را بهم زد وسپس به او حمله کرد. برای انجام این کار، بهترین استراتژی دراین برهه تاریخی آنست که بلوائی بپا کنیم که نظر مردم ایران ودنیا رو بخودش جلب کنه. چگونه؟ ۱- اول یک کاندیدائی رو از میان کاندیداهای شناخته شده ومورد اطمینان برمیگزینیم که به ولایت فقیه اعتقادی نداشته وحاضر نباشه تااز فیلتر شورای نگهبان رد بشه. ۲- برایش دست به تبلیغات وسیع زده واز مردم میخواهیم تا او را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند. ۳- با تهیه تومار بزرگی که به امضای حامیان وی رسیده است ، از سازمان ملل میخواهیم تا نمایندگانی را برای اطمینان از برگزاری انتخابات آزاد به ایران گسیل دارد. ۴- از مردم میخواهیم تا بعداز رأی دادن به او، یک رأی هم ازطریق اینترنت دراختیار مرکزی که معین خواهیم کردو زیر نظر نمایندگان سازمان ملل یا سازمانهای آزادیخواه قراردارد، بدهند. ۵- بعداز رأی گیری اینترنتی هم جمهوریخواهان وهم سایر جهانیان متوجه خواهند شد که درکجا ایستاده ایم. قدر مسلم آنست که رژیم حاضر با همچه گزینشی بشدت مخالفت خواهد کرد ودرمقابل با واکنش منفی مردم و سازمان ملل وسایر آزادیخواهان جهان روبرو خواهد شد و جمهوریخواهان هم از نیروی خود آگاهی خواهند یافت.
واین آغاز یک مبارزه برای برقراری یک جمهوری مردمی درایران خواهد بود.
٨۲۴۵ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : اگر از همین “امروز” جمهوری خواهان اصیل و واقعی متحد شوند من از جانب سلطنت طلبان هیچگونه خطری احساس نمی کنم
آن چیزی که بخش ناچیزی از مردم را بسوی سلطنت خواهی می کشاند ،جنایات بیشتر و وحشتناک افزون رژیم جمهوری اسلامی نسبت به دوره شاه است که برای عده قلیلی نوستالژی برگشت سلطنت را فراهم کرده است.۵۰ میلیون از جمعیت کنونی ایران نه شاه دیده اند ونه انقلاب و نه مزایای دوره سابق را شاهد بوده اند بلکه ایرانیان در دوره جمهوری اسلامی تنها به انتخاب رئیس جمهور عادت کرده اند و مزایای رئیس جمهور را ازشاه بیشتر ارج می دهند.مشکل جمهوری خواهان در این است که تحت یک برنامه مشترک متحد نیستند و بطور صوری وفرضی فردی صالح و پاک برای کاندیداتوری مقام ریاست جمهوری از حالا برای خود ندارند .مردم ایران در این ۳۰ سال گذشته چند بار رئیس جمهور به میل خود انتخاب ( به شهادت دوست ودشمن بنی صدر و خاتمی از آرای سالم تری نسبت به دیگران برخوردار بوده اند) کرده اند، اما مردم ایران هیچگاه به میل خود در طول تاریخ شاه انتخاب نکرده اند پس از این به بعد نیز به انتخاب نیز به انتخاب مقام ریاست جمهوری در قانون اساسی نوین و نظام دمکراتیک اکتفاء خواهند نمود.
٨۲۴۴ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : حسن کیان زاد

عنوان : سیاست حذف دگراندیش یعنی استبداد، خواه جمهوریخواه باشد و یا مشروطه طلب
” جمهوریخواهی، همین امروز ” بگونه یک خواست آرمانی و آزادیخواهانه از سوی آقای ف. تابان و هزاران هزار ایرانیان جمهوری طلب، قابل درک و گرامی است. اما در شرایطی که حکومتگران جمهوری اسلامی هنوز هم پس از سی سا ل بیدادگری، با بکارگیری از ابزار سرکوب قرون وسطائی، ملت ایران را به بند استبداد و ارتجاع سیاه مذهبی خود کشیده اند، این خواست ” امروز ” نمیتواند محملی فراگیر و راهبردی گردد برای پایگیری یک پیکار مردمی گسترده بر ضد دشمن مشترک. ف. تابان خود بدرستی و ژرفا، آنجا که سخن از “سردرگمی و سرگشتگی و پراکندگی” زیاد در میان مخالفین حکومت و بویژه جمهوریخواهان، بجای “واقع گرائی” سخن بمیان میآورد و فرایند ناکام و عملکرد پنج ساله ی اتحاد جمهوریخواهان ایران و جمهوریخواهان چپ لائیک را زیر پرسش میبرد و سبب را “عدم ثبات استراژیک” در میان پاره ای از فعالین آن در کوچه پس کوچه های سیاست_ از جمله نزدیکی به سلطنت طلبان_ بشمار میآورد، چگونه است که گناه بزرگ این “دگردیسی” را، در حضور”رضا پهلوی” بعنوان نماد سلطنت در کارزار سیاسی موجود، می بینند؟. چگونه میتوان از آزادیخواهی، مردمسالاری و حقوق بشر سخن بمیان آورد، اما از حضور دگر اندیشان سیاسی و خواستهایشان _ حال بهر نام ونشانی _ و همچنین “مسکوت گذاشتن شکل حکومت” از سوی آنان را، یک ” کلاه سیاسی” و “فریبکاری” نامید؟

بر خلاف نظر آقای ف. تابان، شکست جنبش رفراندم و فرآیند های نابسامان کنفرانسهای بیشمار جمهوریخواهان و مشروطه طلبان در اروپا و آمریکا در راستای اتحاد عمل و همسوئی نیروهای دموکرات مخالف رژیم و گسست و سرخورده گیهای درون گروهی و پراکندگی نیروهای مبارز انسانی بودند، که سرانجام بخشی از اندیشه وران چپ و میانه، ملی و راست گرا را بر آن داشت، تا از آن رویکردهای جدائی آور ایدئولوژیک دوری گزیده، از “ثبات استراتژیک کاذب” فرقه ای فاصله گرفته
و در پی کنشهای مبارزاتی همسوئی با یکدیگر باشند. شوربختانه ف. تابان در تحلیل خود از این تغییر و تحول واقعگرانه بدور افتاده، زیرا که اولویت را تنگ نظرانه، تنها در اتحاد عمل میان جمهوریخواهان می پندارد و تحقق دموکراسی را در قالب آن.
در تحقق دموکراسی در ایران همه ایرانیان از خرد و بزرگ، پیر و جوان با اندیشه وریهای گوناگون، جمهوریخواه و یا مشروطه طلب سهم و حق دارند. کسانی را بخاطر یک چنین تمایلاتی مورد “اتهام” قرار دادن استبداد است و ناسازواری و اعمال سیاست حذف دگراندیش. آقای ف. تابان، شاهزاده رضا پهلوی یک شهروند ایرانی است بمانند من و شما با حقوق مساوی، نه بیشتر و نه کمتر. توجه بفرمائید که ایشان نه از تاج و تخت، بلکه از آزادی و دموکراسی و حقوق مردم ایران سخن بمیان می آورند. ایشان نزدیک پانزده سال پیش در یک بیانیه چهارده ماده ای خطوط فکری و سیاسی خود را ترسیم کردند، یکی از کسانی که در ان هنگام نقدی مثبت در باره اش در کیهان لندن نوشت، از یاران شما آقای فرخ نگهدار بود. حق انتخاب در فردای آزاد ایران با مردم ایران است وبس و تا آنهنگام هیچ گزینه ای بسته و محتوم، نمیباشد.
٨۲۴۲ – تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱٣٨۷       

     از : افشا گر

عنوان : شباهت شاه و احمدی نژاد! (مصاحبه فالاچی، روزنامه نگار ایتالیایی با شاه)
اوریانا فالاچی : هنوز یک لبخند در صورت شما از یک شهاب در آسمان نایاب تر است. آیا شما هیچ وقت می خندید اعلیحضرتا؟

محمدرضا پهلوی : فقط وقتی که موضوع خنده داری اتفاق بیفتد. اما این موضوع باید خیلی خنده دار باشد که غالبا اتفاق نمی افتد. نه ، من از آن آدم هایی نیستم که به هر موضوع احمقانه ای بخندم . اما شما باید درک کنید که زندگانی من همیشه یک زندگانی سخت و دشوار و خسته آور بوده است . فقط دوازده سال اول سلطنت مرا تصور کنید که مجبور بودم چکارکنم ، و تازه من به رنج های شخصی خودم کاری ندارم ، من به رنج هایم در نقش یک شاه اشاره می کنم . البته من نمی توانم خودم را از شاه جدا کنم . پیش از مثل یک « مرد» بودن ، من یک شاهم . شاهی که سرنوشتش باتمام رساندن ماموریتش است . بقیه اهمیتی ندارد.

فالاچی : خدای من ، این باید شما را بسیار آزار دهد! منظورم اینست که بودن در نقش یک شاه به جای یک انسان شما را تنها و بی کس می کند.

محمدرضا پهلوی : من این مساله را نفی نمی کنم که بی کس هستم . یک شاه وقتی برای کارهایی که انجام می دهد و چیزهایی که می گوید مجبور است که به کسی اعتماد نکند، به ناچار تنها خواهد شد. ولی من کاملا تنها نیستم ، چون من به وسیله ی نیروی دیگری همراهی می شوم که دیگران آن را حس نمی کنند. همان نیروی مرموز در من ، و من همچنین پیام هایی نیز دریافت می کنم . پیام های مذهبی و من خیلی خیلی مذهبی هستم و من به خدا ایمان دارم و همیشه هم گفته ام که اگر خدا نبود، ما مجبور بودیم که اور خلق می کردیم ! آه من واقعا برای بیچاره هایی که به خدا ایمان ندارند ، متاسفم . شما نمی توانید بدون خدا زندگی کنید. من باخدا از زمانی که خدا آن رویاها را به من داد..

فالاچی : رویا ؟ اعلیحضرتا؟

پهلوی : آری رویاها !

فالاچی : از چه ، از کجا؟

پهلوی : از امامان . آه من متاسفم که شما در باره ی آن چیزی نمی دانید. هرکس می داند که من رویاهایی داشته ام . من حتا آن را در « اتوبیوگرافی » خود نوشته ام. وقتی بچه بودم دو تا رویا داشتم. دیگری زمانی که شش ساله بودم . اولین بار من اماممان علی را دیدم . « علی» که طبق مذهب ما ، غایب شد تا روزی برگردد تا دنیا را نجات دهد!؟؟ یک پیش آمدی برای من اتفاق افتاد . از روی سنگی زمین خوردم و او نجاتم داد. او خودش را بین من و سنگ قرار داد. من می دانم ، برای این که من او را دیدم . شخصی که با من بود او را ندید و هیچکس دیگر هم او را ندید به جز من ، برای این که … آه ، من می ترسم که شما حرف های مرا نفهمید.

فالاچی : و حقیقتا هم نمی فهمم اعلیحضرتا! من حرف های شمار اصلا نمی فهمم . ما شروع بسیارخوبی داشتیم و حالا… این موضوع رویاها … این برای من روشن نیست ، همین .

پهلوی : برای اینکه شما ایمان ندارید . شما به خدا ایمان ندارید ، شما به من هم ایمان ندارید. خیلی از مردم به آن عقیده ندارند. حتا پدرم هم آن را قبول نداشت . او هیچوقت آن را قبول نکرد. او همیشه در این مورد می خندید. به هر حال خیلی از مردم- اگرچه محترمانه – از من سوال می کردند که آیا مطمئن هستم که آن ها وهم وخیا لنبوده است . جواب من خیر است. خیر ، برای این که من به خدا ایمان دارم . به این حقیقت که من به وسیله ی خدا انتخاب شده که یک ماموریتی را به پایان برسانم. رویاهای من معجزه هایی بوده اند که کشور را نجات داده اند. دوران سلطنت من کشور را نجات بخشیده و این به خاطر این بوده که خداوند در کنارم بوده . مقصودم اینست که این عادلانه نیست که اعتبار تمام کارهایی را که برای ایران کرده ام به خودم نسبت دهم. در حقیقت می توانستم این کار را بکنم . ولی نخواستم . برای این که می دانستم که کس دیگری پشتیبان من است و او خدا بود و. منظورم را می فهمید ؟

فالاچی : نه اعلیحضرتا ! زیرا … خوب ، ایا شما این رویاها را فقط در ایام کودکی داشته اید، یا وقتی که بزرگ هم شدید ، برایتان روی داده ؟

پهلوی : همانطور که قبلا گفتم فقط در زمان کودکی ، هرگز آن ها را در زمان دیگری نداشته ام ، فقط خواب دیده ایم . با فاصله های یک یا دو سال یا حتا هر هفت هشت سال . برای مثال من یک مرتبه در ظرف پانزده سال دو خواب دیدم.

فالاچی: چه نوع خواب هایی ؟ اعلیحضرتا!

پهلوی : خواب های مذهبی ، بر پایه ی تصورم و خواب هایی که من می دیدم مربوط به این بودکه در دو یا سه ماه آینده چه اتفاقی خواهد افتاد . من نمی توانم به شما بگویم که این خواب ها در چه موردی بودند. آن ها لزوما چیزهایی نبودند که به شخص من مربوط شوند. آن ها در مورد مسایل داخلی کشورم بودند و بنابراین باید محرمانه باقی بمانند. شاید اگر من به جای لغت « خواب» « احساس قبل از وقوع » را به کار ببرم . شما حرف مرا بهتر درک کنید . من به این نوع احساس ها عقیده دارم . من این نوع احساس ها را مرتبا دارم ، مانند غرایزم ؛ قوی و بدون اراده . حتا روزی که به من از فاصله دومتری تیراندازی کردند، این غریزه ام بود که نجاتم داد . برای این که بدون اراده وقتی قاتل قصد داشت تیرش را خلی کند، من کاری کردم که در بوکس به نام « رقص سایه » معروف است و در کمتر از یک ثانیه قبل از اینکه او قلب مرا نشانه کند ، من جا خالی دادم و گلوله به شانه ام خورد. یک معجزه ، من همچنین به معجزات نیز معتقدم . وقتی که شما فکرش را می کنید که من پنج بار مورد اصابت گلوله واقع شده ام ؛ یک بار روی صورتم ، یک بار در شانه ام ، یک بار در سرم ، دو تا در بدنم و آخرین گلوله که به واسطه گیر کردن ماشه از لوله تفنگ خارج نشد… شما باید به معجزات ایمان داشته باشید.
من تا به حال مقدار زیادی حوادث هوای داشته ایم و از همه ی آنها بدون صدمه ای بیرون آمده ام . شکر معجزات را که خواست خدا و امامان است . من قیافه شمار کم باور می بینم.

فالاچی: بیش تر از کم باور . من قاطی کرده ام . من قاطی کرده ام ، اعلیحضرتا برای این که … خوب برای این که من خودم را با کسی در حال صحبت می بینم که پیش بینی نمی کردم. من هیچ چیز در مورد این معجزات نمی دانستم . این رویاها و … من به این قصد به این جا آمده بودم که در باره نفت ، در باره ی ایران ، در باره ی خود شما … حتا راجع به ازدواج هایتان ، طلاق ها یتان و … صحبت کنم. به هر حال ، موضع را عوض نکنیم در مورد طلاق هایتان – آن ها می بایست خیلی دراماتیک باشند. این طور نیست ؟ اعلیحضرتا!

پهلوی: گفتن این موضوع آسان نیست ، برای این که زندگانیم به طرف سرنوشت پیش می رود و وقتی که احساس های شخصی خودم باید که رنج می کشیدند، من خودم را با این خیال آرام کرده ایم که این دردها دست تقدیر بوده است . شما نمی توانید در مقابل سرنوشت بشورید، وقتی که شما موریتی را برای تمام کردن دارید و برای یک شاه احساس های خصوصی به حسا ب نمی آید . یک شاه هیچوقت برای خودش گریه نمی کند. او این حق را ندارد . یک شاه اول از همه یعنی وظیفه شناس و من همیشه این حس وظیفه شناسی را قویا در خود داشته ام. برای مثل وقتی پدرم به من گفت :« تو باید با پرنس فوزیه مصر ازدواج کنی» من حتا فکر این را هم که اعتراض کنم ، درسر نداشتم و یا بگویم من او را نمی شناسم . من فورا موافقت کردم ، چون که وظیفه ام این بود که فورا موافقت کنم . یک نفر یا شاه هست یا نیست . اگر شخصی شاه باشد ، باید کلیه مسئولیت ها و وظایف یک شاه را تحمل کند و آن را در مقابل سختی های عادی ترک نکند.

فالاچی: اجازه دهید مورد پرنس فوزیه را رها کنیم و به سراغ پرنس ثریا برویم . شما خودتان او را به عنوان همسر انتخاب کردید، بنابراین آیا طلاق وی شما را ناراحت نکرد؟

پهلوی: خوب .. . بله … برای مدتی بله . من واقعا می توانم بگویم که برای مدتی از دوران عمرم این حادث بسیار غمناک و نارحت کننده بود . اما دلیل این طلاق به زودی بر این ناراحتی چیره شد و من از خودم این سوال را کردم که : من برای کشورم چکار باید بکنم ؟ جواب یافتن همسری بود که بتوانم با او سر نوشتم را مشترک کنم و از او در مورد وارث تارج و تخت نظر بخواهم . به عبارت دیگر ، احساسات من هر گز روی موضوعات خصوصی متمرکز نمی شوند. بلکه روی وظیفه های سلطنتی . من همیشه خودم را جوری بار آورده ام که با خودم و مسایل خودم مشغول و مربوط نشوم ، بلکه با کشورم و تخت و تاجم مربوط باشم . اما اجازه دهید در مورد این جور چیزها از قبیل طلاق ها هایم و از این قبیل صحبت نکنیم. من بالاتر و خیلی بالاتر از این مسایل هستم.

فالاچی: طبیعتا اعلیحضرتا! اما یک چیز هست که من باید سوال کنم تا درمورد روشن شدن مساله کمکم کند. اعلیحضرتا ! آیا این صحیح است که شما یک زند دیگر گرفته اید؟ از موقعی که مطبوعات آلمانی اخبار …

پهلوی: تهمت و افترا ، نه اخبار . زیرا که این خبر به وسیله ی آژانس خبری فرانسه بعد از آن که در روزنامه فلسطینی « المهار» برای دلایل واضحی انتشار یافت ، شایع شد. یک تهمت احمقانه ، پست و نفرتانگیز ! من فقط به شما بگویم که عکس زنی که به عنوان زن چهارم من فرض شده است ، عکسی است از خواهرزاده ی من ، دختر خواهر دوقلوی من. خواهر زاده ی من که در ضمن ازدواج هم کرده و یک بچه هم دارد. بله ، بعضی از مطبوعات برای بی اعتبار کردن من خیلی کارها می کنند . این ها به وسیله آدم های بی دقت و بد اخلاق اداره می شود. اما آنها چگونه می توانند بگویند که من – من که خواستار قانونی هستم که بیش از یک زن داشتن را ممنوع می کند- دوباره ازدواج کرده و آن هم پنهانی ؟ این غیر قابل تصور است . این غیر قاب تحمل است ، این شرم آور است !

فالاچی: اعلیحضرتا ! اما شما یک مسلمان هستید . مذهب شما این اجازه را به شما می دهد که بدون طلاق دادن فرح دیبا می توانید زن دیگری اختیار کنید.

پهلوی: بله البته . بنا بر مذهبم من می توانم چنین کاری کنم ،تا وقتی که ملکه اجازه دهد. در حقیقت حالت هایی هست که کسی مجبور است رضایت دهد… مثلا حالتی که یک زن مریض باشد یا اینکه وظایف زنانه اش را به خوبی انجام ندهد، بدین وسیله برای شوهرش نارضایتی به وجود آورد… روی هم رفته شما باید خیلی ساده باشید اگر فکر کنید که یک شوهر یک چنین چیزی را تحمل کند.

فالاچی: در جامعه شما اگر یک چنین حالتی پیش بیاید ، آیا مرد یک زن دیگر نمی گیرد یا بیش از یکی ؟

پهلوی: خوب در جامعه ی ما یک مرد می تواند یک زن دیگر اختیار کند، تا آن جا که زن اول موافقت کند و دادگاه هم تصویب کند. به غیر از این دوشرط که من قانونم را بر اساس آن گذاشته ام ، ازدواج جدید ممکن نخواهد بود. بنابراین من ، خود من ، با محرمانه ازدواج کردن باید قانون را شکسته باشم ! و با چه کسی ؟ با خواهر زاده ام ، دختر خواهر من . گوش کن . من نمی خواهم در مورد چیزی این چنین پست و بی ارزش بحث بیشتری بکنم من حتا صحبت در باره آن را برای یک دقیقه دیگر هم تحمل نمی کنم.

فالاچی: بسیار خوب . اجازه بدهید در مورد آن بیشتر صحبت نکنیم . اجازه دهید بگوییم شما منکر همه چیز می شویداعلیحضرتا ! و …

پهلوی: من هیچ چیز ی را انکار نمی کنم . من حتا زحمت انکار آن را به خودم نمی دهم . حتا من نمی خواهم انکاری بنویسم .

فالاچی: چگونه می شود؟ اگر شما آن را رد نکنید ، مردم خواهند گفت که ازدواج صورت گرفته است.

پهلوی: من در حال حاضر به سفارت خانه هایم گفته ایم که انکارنامه ای پخش کنند!

فالاچی: و هیچکس آن را باور نکرد. انکارنامه باید از طرف خود شما باشد اعلیحضرتا!

پهلوی: اما عمل انکار کردن مرا پست و کم ارزش می کند، مرا می رنجاند ، برای این که موضوع هیچ اهمیتی برای من ندارد. آیا به نظر شما درست می رسد که پادشاهی مثل من، پادشاهی با مشکلات من، خودش با رد کردن ازدواج با خواهر زاده اش کم ارزش کند؟ نفرت انگیز است . نفرت انگیز است ! آیا به نظر شما درست می آید که یک شاه ، امپراتور ایران ، وقت خودش را با صحبت کردن در باره ی این مسایل به هدر دهد؟ صحبت کردن راجع به همسرها ، راجع به زنان ؟

فالاچی: خیلی عجیب است ، اعلیحضرتا ! اگر تا به حال شاهی بوده که صحبت هایش راجع به زنان بوده ، شما بوده اید . و هم اکنون من در این تردید می کنم که حتا زن در زندگی شما به حساب آمده باشد!

پهلوی: این جا من متاسفانه باید عرض کنم که شما یک برداشت کاملا صحیح داشته اید. زیرا چیزهایی که در زندگی من به حساب می آیند، چیزهایی که در زندگی من نقش داشته اند ، چیزهایی کاملا متفاوتی بوده اند . مطمئنا این ها ازدواج های من نبوده اند . زن ها ، می دانید … ببینید ! اجازه دهید آن را به این گونه بیان کنیم . من آن ها را ناچیز نمی شمارم . آن ها بیش از هر کس دیگر از انقلاب من بهره برده اند. من مصرانه جنگیده ام تا آن ها حقوق و مسئولیت های مساوی داشته باشند. من حتا آن ها را در لشکر هم هم گذاشته ام. جایی که آنها برای شش ماه آموزش نظامی می بینند و سپس برای مبارزه با بی سوادی به روستاها فرستاده می شوند و در ضمن فراموش نکنیم که من پسر پدری هستم که کشف حجاب کرد. اما اگر بگویم به وسیله ی یکی از آن ها تحت تاثیر واقع شده باشم صادق نبوده ام. هیچکس نمی تواند در من اثر کندف هی کس ، زنان فقط زیبایی شان و جذابیتشان و نگاهداشتن زنانگی شان در زندگی مرد مهم هستند… این موضوع « فمینیسم » برای مثال ، این فمینیست ها چه می خواهند ؟ شماها چه می خواهید؟ شما ها می گویید برابری ؟ آ ه البته من نمی خواهم گستاخ به نظر بیایم ، اما ببخشید از اینکه این حرف را می زنم – اما نه از لحاظ لیاقت و توانایی .

فالاچی: این طور نیست اعلیحضرتا؟

پهلوی: نه ، شما هر گز یک میکل آنژ یا یک باخ نداشته اید. شما حتا یک سرآشپز معروف هم نداشته اید و اما اگر شما در مورد موقعیت با من صحبت کنید ، تمام چیزی که من می توانم بگویم اینست که ک آیا شما شوخی تان گرفته ؟ آیا شما تا به حال کمبود موقعیت داشته اید که به تاریخ یک آشپز ماهر و مشهور تحویل دهید؟ شما تا به حال هیچ چیز بزرگ و جالب نیافریده اید ، هیچ چیز! به من بگویید شما در حین مصاحبه یتان به چند زن که قادر به حکومت باشند برخورده اید؟

فالاچی: حداقل دوتا اعلیحضرتا ! گلدامایر و ایندیراگاندی .

پهلوی: چه کسی می داند؟ تمام چیزی که من می توانم بگویم اینست که زنان وقتی حکومت می کنند، از مردان بسیار خشن تر و سخت گیرترند و بسیار بی رحم تر . بسیار از مردان تشنه خون هستند. من حقیقت ها را ذکر می کنم ، نه عقاید را . شماها وقتی که قدرت دارید بدون وجدان هستید. کارتین دومدیسیز را به خاطر بیاورید، کاترین روسیه ، الیزابت اول انگلستان را ، لازم به یادر آوری لوکرس بوژیای شما نیست . با آن زندان ها و عشق های پنهانی اش ، شما ها دسیسه کارید ، شماها شرورید ، همه ی شما .

فالاچی: من متعجب شدم ، اعلیحضرتا ! برای این که شمایید که می گویید قبل از این که ولیعهد به سن قانونی برسد ، ملکه فرح دیبا باید نیابت سلطنت را قبول کند.

پهلوی: هوم … خوب … بله ، اگر پسر من قبل از رسیدن به سن قانونی شاه شود، ملکه فرح دیبا نایب السلطنه می شود. اما در ضمن در یک چنین موقعیتی هیات مشاورانی خواهد بود که ملکه باید با آنان مشورت کند. در حالی که من الزامی ندارم که با کسی مشورت کنم و با کسی هم مشورت نمی . تفاوت را حس می کنید؟

فالاچی: آن را حس می کنم ، اما در حقیقت به این صورت باقی می ماند که همسر شما نایب السلطنه است و اگر شما این تصمیم را بگیرید ، این بدان معنی است که شما قدرت حکومت را در وی می بینید.

پهلوی: هوم … در هر حال ، این چیزی است که من در موقع تصمیم گیری فکر می کردم ، و … ما در این جا برای صحبت کردن راجع به این موضوع ننشسته ایم ، این طور نیست ؟

فالاچی: مسلما خیر …
٨۲۴۱ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : بیطرف

عنوان : تملق دوستی شاه
تملق دوستی شاه یکی از صفاتی بود که در بسیاری از مواقع، نوکران و اطرافیان و حتی شخصیتهای خارجی از آن سود می‌بردند، تا به اهداف خود نزدیک شوند. این نقطه ضعف شاه چنان شدید بود که بر هیچ‎یک از اطرافیانش پوشیده نبود. علم که یکی از نزدیکترین افراد به شاه بود، در کتاب خود آورده است که یک روز از شاه پرسیدم آیا اجازه می‌دهند نخست‌وزیر و وزیر خارجه را رسماً توبیخ کنم، «چون در محضر اعلیحضرت به هیچ وجه ادب و احترام لازم را به جا نمی‌آورند». شاه با این خواسته علم مخالفت می‌کند و به علم می‌گوید «ندیدی چطور وقتی با اردشیر دست می‌دهم جلوی من زانو می‌زند». علم می‌گوید «این نوع ادای احترام همان اندازه بد است که زیاده‎روی در جهت مخالفش. آخرین باری که در پاریس بودیم، اردشیر همین کار را کرد و یکی از خبرنگاران فرانسوی از من پرسید شاه ایران به عنوان رهبری اصلاح‌طلب و دموکرات شناخته شده، آن وقت چگونه می‌تواند تحمل کند که یکی از وزرایش در مقابل او این چنین زانو بزند و به خاک بیفتد.» شاه اصلاً از این حرف خوشش نمی‌آید و به علم می‌گوید «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»
در رابطه با این ماجرا همان چیزی را می‌توان گفت که علم در آن لحظه با خود گفت: «باور نکردنی است که تا چه حد تملق و چاپلوسی می‌تواند حتی باهوشترین آدمها را هم کور کند». به گفته فریدون هویدا شاه دو تن از روسای جمهور آمریکا را مستوجب انتقاد می‌دانست: «فرانکلین روزولت» که در سفرش به ایران در سال ۱۹۴۳ شاه را مجبور کرد به دیدارش برود و دیگری «جان کندی» برای آنکه، هیچگاه شاه را به عنوان یک شخصیت مهم توصیف نکرده بود.
در کتاب خاطرات پرویز راجی آمده است: «در ضیافت شام که به افتخار ۶۲ سالگی ”هارولد ویلسون“ نخست‌وزیر سابق انگلیس، توسط ”جرج وایدن فلد“ ترتیب یافته بود، شرکت کردم … ویلسون گفت: یکبار در ملاقات با محمدرضا، او را به عنوان یکی از بزرگترین رهبران دنیا توصیف کردم و شاه از این تملق من خیلی خوشش آمده بود …»پرویز راجی در کتاب خود از قول مصطفی فاتح نقل می‌کند:
در میان مشاوران شاه، از همه مطلع‌تر،‌ تواناتر و موذی‌تر، هویداست و باید گفت که هویدا بیش از هر کسی دیگر در ایجاد علاقه روزافزون شاه به تملق و چاپلوسی و نیز، دور ساختن او از توجه به واقعیات مقصر است. نظر شخصی راجی نسبت به شاه نیز در کتابش گفته شده است. او می‌گوید:
کارنامه شاه آکنده است از: اتخاذ سیاستهای اقتصادی فاجعه‌انگیز، اشتباهات فراوان در اولویت دادن به مسائل غیر ضروری، غرور و تفرعن در امور نظامی، عشق مفرط به سلاحهای آتشین و پرنده، عطش سیری‌ناپذیر به شنیدن تملق و چاپلوسی، بی‌احساسی کامل نسبت به احساسات مردم کشور، سخنرانیهای پر از گزافه‌گویی‌ ممتد …
به این خصلت تملق دوستی شاه به طور روشن و واضح در متن یک تلگراف سفارت آمریکا در تهران که به وزارت امور خارجه ایالات متحده فرستاده شده بود، اشاره شده است.
سران همه کشورها، افرادی تنها هستند. لیکن شاه از بیشتر آنان تنهاتر است. وی به خاطر ثبات و امنیت و پیشرفت کشور بار بسیار سنگینی را شخصاً بر دوش می‌کشد. مشاورانش نه در کابینه و نه در بیرون از آن، به وی درست خدمت نمی‌کنند و این تا حدودی بدین سبب است که فطرتاً به جاه‌طلبی‌های دیگران بدگمان است و همچنین بدین جهت که فاقد همکاران واقعاً صالح است. حتی کسانی که حائز صلاحیتند بدان تمایل دارند که آراء منفی به وی اظهار نکنند و از آن سنت دیرین ایرانی پیروی کنند که باید به شاه چیزی بگویند که می‌پندارند خوش دارد بشنود و این غالباً به صورت تملق‌گویی گزاف در می‌آید که شاه به گونه حیرت‌انگیزی نسبت به آن حساس است. وی مردی است پرنخوت و پیرامونیانش این را می‌دانند. (
از مهم‎ترین ضعفهای شخصیتی شاه، حس حسادت بود. هویدا در کتاب خود آورده است که «شاه هرگز چشم نداشت کسی را ببیند که مورد توجه مردم قرار دارد. محبوبیت مصدق و موفقیت او در ملی کردن نفت ایران، شاه را واقعاً به خشم آورده بود. نیز در مورد حسنعلی منصور هم در بعضی محافل شنیده شد که قتل او آنقدرها سبب ناراحتی شاه را فراهم نکرد. چون رفتار و گفتار او توانسته بود خیلیها را به طرف منصور جلب کند.» (
هویدا در این کتاب همچنین بیان می‌کند که: «علی امینی به علت آنکه با گروههای مختلف سیاسی در داخل و خارج کشور آمد و رفت داشت مورد بغض و حسادت شاه قرار گرفت. بعداً هم که در سال ۱۹۶۷ شایعه به قدرت رسیدن دوباره امینی در تهران فراگیر [شد]، من این مسأله را در یکی از ملاقاتهایم به اطلاع شاه رساندم، ولی او با بی‌اعتنایی شانه‌ای بالا انداخت و گفت: «امینی یک سیاستمدار واقعی نیست. چون موقعی که او را به نخست‌وزیری منصوب کردم، اولین حرفش به مردم اعلام ورشکستگی مملکت بود. در حالی که یک سیاستمدار نباید حرفی بزند که بیهوده مردم را مضطرب کند …» و بعد با ترشرویی اضافه کرد: «… بدتر از همه اینکه، موقع دیدارم از آمریکا، هر جا می‌رسیدم اول از همه حال و احوال نخست‌وزیر را از من می‌پرسیدند و رفتارشان به صورتی بود که گویی اصلا مرا به حساب نمی‌آورند …» (
همچنین هویدا معتقـد است در زمان رژیم شاه، ایران تنها کشوری بود که به
جای وزارت دفاع، وزارت جنگ داشت و مصدق در دوران نخست‌وزیری خود این نام را انتخاب کرده بود و شاه هم نمی‌توانست نام انتخابی مصدق را بپذیرد و این هم یکی دیگر نشانه‌های بغض شاه نسبت به مصدق بود.
ارسنجانی یکی دیگر از افرادی بود که شاه با برکناری او نشان داد محبوبیت و موفقیت دیگران موجب شادمانی او نمی‌شود. () حسن ارسنجانی که برنامه اصلاحات ارضی را شروع کرده و محبوبیتی به دست آورده بود، توسط شاه برکنار شد. امیر اسدالله علم در این باره چنین می‌گوید:
حسن ارسنجانی مردی با قدرت، سرسخت و مطلع بود. در سنین بیست سالگی دستیار قوام نخست‌وزیر بود. امینی او را به مقام وزارت کشاورزی ارتقاء داد. من نیز وقتی نخست‌وزیر بودم او را در این سمت ابقاء کردم. او قبلاً برنامه اصلاحات ارضی را شروع کرده بود و در حالی که این طرح در دست اجرا بود، به هیچ‌گونه جرح و تعدیلی در آن تن در نمی‌داد. علاوه بر همه اینها او دوست صمیمی من بود. تنها نقطه ضعف او این بود که اعتقاد داشت هر چه می‌گوید صحیح است و هر چه برای خودش مناسب است برای دیگران هم باید خوب باشد تا مدتی محسنات او به عنوان یک خدمتگزار مردم به معایبش می‌چربید ولی در این اواخر خودش را قهرمان اصلاحات ارضی می‌پنداشت و به علت مخالفت با سیاست رسمی دولت مسائلی ایجاد کرده بود. شاه دستور برکناری او را صادر کرد ولی بعد او را به سفارت رم فرستاد. ارسنجانی در زمان دولت منصور به تهران احضار شد و به‎رغم کوششهای من رفته رفته از چشم شاه افتاد.حس حسادت شاه تا بدان حد پیش رفته بود که حتی گاهی در مورد بعضی اقدامات همسرش نیز حسودی می‌کرد. «در سال ۱۹۷۳ شهبانو طی نطقی که از رادیو تلویزیون هم پخش شد از متملقین و چاپلوسان انتقاد کرد و لزوم برقراری آزادی بیان را خاطر نشان ساخت. ولی بلافاصله پس از آن شاه امیرعباس هویدا را احضار می‌کند و به او دستور می‌دهد که به شهبانو بگوید «دیگر نباید از این حرفها بزند» و امیر عباس هویدا قبل از هر اقدامی برادرش فریدون را در جریان می‌گذارد و از او می‌پرسد تو می‎گویی چه کار کنم؟ چطور می‌توانم به خودم اجازه دخالت در کارهای این دو را بدهم؟ … شاه چون خودش جرأت کاری را ندارد، موقعی که می‌بیند کسی دیگر توانسته است همان کار را انجام بدهد ناراحت می‌شود …»
پرویز راجی سفیر شاه در دربار باکینگهام در کتاب خود در خصوص علت برکناری ارتشبد فریدون جم (شوهر اول شمس پهلوی) از زبان خود فریدون چنین نقل می‌کند:
یک روز ژنرال زاتیس فرمانده مستشاران آمریکایی در ایران با لبخندی به من گفت که: «امروز بوسه مرگ را نثارت کردم. موقعی که مفهوم این جمله را از او پرسیدم، جواب داد: «در ملاقاتی که با شاه داشتم به او گفتم جم از بهترین ژنرال‌ها در ارتش ایران است».
تیمسار جم با حالتی غمزده ادامه داد: «از آن روز به بعد اوضاع دگرگون شد و به صورتی درآمد که دست به هر کاری می‌زدم به بن‌بست می‌رسیدم …» جم صحبتهایش را با این عبارات به پایان برد که «… وفاداری من نسبت به شاهنشاه جای چون و چرا ندارد و همواره خود را مرهون الطاف شاهنشاه می‌دانم ولی هرگز موفق به یافتن پاسخی برای این سئوال نشدم که واقعاً چه خطایی از من سر زده است.» شاپور بختیار نیز با صراحت در مورد محمدرضا پهلوی چنین می‌گوید:
… نمی‌توانست بپذیرد که کس دیگری هوش بیشتر، آراستگی بیشتر، قدرت بدنی بیشتر، جذبه بیشتر یا ثروتی بیشتر از او داشته باشد، می‌خواست خود از هر بابت برتر از همه باشد و در نتیجه در اطراف خود فقط آدمهای تنگ‎مایه و فاسد را گردآورده بود …
همچنین باز به صراحت بیان می‌کند:
… سواد و فرهنگ دیگران باعث خلق تنگی او می‌شد، به درجه‌ای که به کسانی که به ملاقاتش می‌رفتند توصیه می‌شد، ‌اگر به زبان فرانسه با او حرف می‌زنند، عمداً چند غلط دستوری در حرف بگنجانند که حسادت او تحریک نشود. با گذشت زمان، تحمل هیچگونه برتری دیگران را نداشت.(
حسادت شاه نسبت به بعضی از افراد مثل امینی آن قدر آشکار بود که آمریکایی‎ها و انگلیسی‎ها نیز متوجه آن شده بودند. باری روبین، در کتاب جنگ قدرتها در ایران، چنین می‌گوید: «… نقش حساس امینی در مذاکرات نفت و شهرت و موقعیتی که در جریان این مذاکرات در محافل بین‌المللی به دست آورد برای شاه خوش‌آیند نبود. شاه در وجود او یک قوام‌السلطنه تازه و رقیب بالقوه‌ای برای قدرت خود می‌دید و به همین جهت وقتی زیر پای زاهدی را جارو کرد، امینی را هم از صحنه سیاست داخلی ایران بیرون انداخت و او را به عنوان سفیر ایران در آمریکا به واشنگتن فرستاد. فعالیتهای امینی در آمریکا و شهرتی که با چند نطق و مصاحبه در آمریکا به دست آورده بود، نگرانیهای تازه‌ای برای شاه به وجود آورد و به همین جهت پیش از پایان مأموریتش در آمریکا به تهران احضار گردید».(
شاه در دو دهه آخر سلطنتش همه کسانی را که احتمال داشت برای خود پشتوانه‌ای از وجهه مردمی دست و پا کنند، از روی برنامه، از قدرت کنار ساخت. جولیوس هلمز، سفیر ایالات متحده معتقد بود: «سران همه کشورها، افرادی تنها هستند، لیکن شاه از بیشتر آنها تنهاتر است …»
٨۲٣۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : طاهر گنجه ای

عنوان : با احترام به اقای تابان
با سلام وخسته نباشید.
با احترام به اقای تابان
واقعیت این است که اقای تابان می ترسد, از اینکه به رای گذاشته شود.
و با نادیدن رقیب اینده , امروز می خواهد ان را در ذهن خویش پاک کند,
واز کجا شما میدانید که رژیم اینده سوسیالیستی است,ویا جمهوری است .
و یا انکه هنوز انتظار دارید رژیم به شما نظر لطفی اندازد وبگزارد فعالیت ازاد کنید که
این هم تز خود شماست.یادتان می اید.
واقع بین باشید و بر تفرقه پای مفشارید و با حمله به این طرف .ان طرف را شاد
نکنید جوب انرا همگی خواهیم خورد. موفق باشید
٨۲٣٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : بهروز دیبا

عنوان : آنکس که حقیقت را می داند و انکار می کند، جنایتکار است.
زندان مخوف ساواک که در اواخر عمر رژیم گذشته به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری معروف بود در خیابان کوشک مصری نزدیک وزارت امور خارجه است . این شکنجه گاه را ج ا بعد از انقلاب نامش را گذاشت بند ۳۰۰۰ اوین ! و کنترلش هم دست سپاه پاسداران بود . کارهای ساختمانی این زندان در سال ۱۳۱۰ با نظارت آلمانیها آغاز شد و در سال ۱۳۱۶ پایان یافت. این زندان ابتدا به عنوان زندان موقت شهربانی و بعد بعنوان بند موقت زنان مورد استفاده قرار گرفت. این زندان از سال ۱۳۵۰ در اختیار کمیته مشترک ضد خرابکاری قرار داشت. در ۷ سالی که کمیته مسترک ضد خرابکاری فعال بود هزاران زندانی سیاسی در این زندان شکنجه شدند که برخی از آنها در زیر شکنجه جان باختند.مجسمه حسینی شکنجه گر معروف نیز در آنجا خودنمایی میکند. در دهه ۶۰ سپاه خود استفاده فراوانی از این شکنجه گاه نمود و بعدا(گمان کنم در سال ۱۳۷۳ ) آنرا به موزه تغییر ماهیت دادند و نام موزه را عبرت گذاشتند .در روز های هفته (جز روزهای سه شنبه و جمعه) دو تور در ساعت های ۱۰ صبح و ۲ بعدازظهر برای بازدید کنندگان برگزار می شود. که اگر از زندانیان سیاسی زمان شاه باشید از پرداخت ورودی ۵۰۰ تومانی معاف هستید !!. هر تور توسط یکی از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب هدایت می شود.
٨۲٣۶ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : آنتی میشکا

عنوان : آفرین به این همه درایت
به نظر من میشکا یک چپ راستین است. درود بر این میزان از جمهوریتی که در فدائیت میشکا رخنه کرده است و بوی عطر اش فضای ملکوتی سیاست را انباشته است. به این می گویند گفتمان، به این می گویند دمکراسی. رفقا من هم به جای شما بودم، با این پشتوانه ی عظیم فرهنگی – ادبی هرگز تن به ائتلاف با طرفداران پادشاهی نمی دادم. آخه آدم میشکا رو ول کنه بره به رضا پهلوی بچسبه؟ مگر مغز خر خوردیم آقا. زنده باد میشکا، زنده باد جمهوری، نه یک کلمه کم نه کلمه بیش.
گذشته از شوخی جناب تابان، چهار تا رفیق مثل این میشکا داشته باشی نیاز به دشمن نداری عزیز. من جای جنابعالی بودم چنین کامنت هایی رو پاک می کردم، چون نه این جور افراد نماینده ی چپ ایرانی اند و نه کلا چنین کلامی جایی برای گفت و گو باز می گذارد. اگر می خواهید با چاپ این خزعبلات نشان بدهید که سطح جامعه پایین است، خب دوست عزیز این را خودمان هم می دانیم انقدر بی فرهنگی عمومی را به رخ مان نکشید. واقعا که بنازم به این سلیقه ی مطبوعاتی جنابعالی. به هر حال چنین جمهوری خواهانی نماینده ی جمهوری خواهان ایرانی نیستند و ما طرفداران پادشاهی ارزش دوستان جمهوری خواه راستین خود را می دانیم و با هم این رژیم نکبت را پایین می کشیم.
٨۲٣۵ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : تهرانی

عنوان : هنر حرف زدن
این میشکای مازندرانی در زمان شاه چند سالشان بوده که اینهمه بوی گند به مشامشان رسیده؟ با این لحن سخن گفتن کسی به جایی نمیرسد. ایشان در ظاهر از چپ دفاع می کند ولی آبرویی برای جنبش چپ باقی نمیگذارد. این نحوه برخورد مثل حرفهای بعضی گروههای سلطنت طلب است که میگویند هربلایی سر فدایی و مجاهد آمده حقشان بوده و شریک جرم رژیم هستند!!

هر شخص و گروهی میتواند از این حرفها پشت سرهم سوار کند و شعار بدهد, اینکار هنر نیست.
٨۲٣۲ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : میشکا اسپهبدی مازندرانی

عنوان : رژیم شاهنشاهی بوی گند میداد
اقایان و خانمهای شاه الهی ها ,ساواکی های شکنجه گر وارتشیانی که دستتان به خون ایرانیان اغشته است و در روزهای اخر عمر رژیم منحوس شاهنشاهی تان بسوی مردم تیراندازی میکردید وحالا از قبر سربراورده اید رژیم شاهنشاهی شما بوی گند میداد وشما بهتر از هرکسی میدانید بوی گند رژیم شاهنشاهی از درون بدجوری مشام ایرانیان را میازرد.با تمام دشمنی بحق روشنفکران و مردم عادی با رژیم اسلامی از بوی گند رژیم شاهنشاهی نمیکاهد.اکثریت ایرانیان هرگز حاضر نیستند بجای همین جمهوری اسلامی جنایتکار رژیم جنایتکار شاهی برگردد وهمین نقطه قوت حکومت اسلامی است که با تمام نفرت به ان مردم همین حکومت را به نوکران بیگانه ترجیح میدهند که با هیچگونه شرمی از افتخاران نداشته حرف میزنید. شما دیگر سنی ازتان گذشته بروید خاطرات امریکائی ها و انگلیسی های دست اندر کار کودتای ۲۸ مرداد و اربابان شاهتان را بخوانید شاید بتوانید کمی از روند زندگی بیاموزید و اینطور مزخرفات را بعد از انهمه فاجعه وننگ رژیم شاهنشاهی تان ننویسید
٨۲۲۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : .. ..

عنوان : جایزه برای پاسخ به یک سوال ساده:
از رضا پهلوی و داریوش همایون می پرسم ، در صورتی که ایده و اندیشه ای جدی، به عنوان دفاع از مشروطه پادشاهی وجود دارد ، بعد از سی سال به این سوال پاسخ دهید:
مگر نه این است که طبق ده ها سند و مدرک از خود شما ، از جمله خاطرات خود محمدرضا پهلوی، آمریکایی ها با فرستادن ژنرال هویزر ، با دور زدن شاه ، به خالی کردن زیر پای او و راندنش از تاج و تخت مبادرت کردند ؟ پس چگونه است که شما هنوز هم بر همین امامزاده دخیل بسته اید؟ چرا وحشت دارید حتی در این مورد از آمریکا انتقاد کنید؟ کجاست آن تحلیل ” سلطنت طلبانه ” ای که این واقعیت تلخ قرارداشتن سرنوشت شاه در دست یک ژنرال آمریکایی را توضیح دهد؟ چه درس عبرتی از این حقیقت چون روز روشن گرفته اید؟
آیا جز این است که آنچنان تا بن دندان به همین ژنرال ها وابسته اید که جرئت نزدیک شدن به این موضوع را هم ندارید؟

خدایگان اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر ، بادی بود در مشک آمریکایی ها . به تلنگری جلال و شوکتش دود شد و بر آسمان رفت .
شما چه دارید بیشتر؟
٨۲۲۷ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : رضوان مزینی

عنوان : رویا های دائی جان ناپلئونی
هموطن محترم «رضوان » چشم شما روشن که که چهره های فعال چپ بسوی رضا پهلوی گرایش پیدا کرده اند. ولی از این نمی توانید نتیجه ای گرفت امری ست طبیعی در تمام جهان ایران ۷۰ میلیونی ست این آمار را بهم نمی زند موفق باشید.

از کجا فهمیدی دوستان جمهوریخواه ما حرفی برای گفتن ندارند؟

آیا واقعا تنها چیزی که از رفتار جمهوریخواهان میتوان استنباط کرد این است که آنها بدجوری عصبی هستند؟ رفتار آنها را کجا دیدی ؟ آهان ! در دنیای مجازی

چطوری ثابت میکنی که گروههای کمونیست بر این باور بودند که با دست یازی بر عنوان جمهوریخواهی میتوانند ماهیت خود را پشت این عنوان پنهان دارند و چنین وانمود کنند که خواستار حکومتی چون جمهوری آلمان برای ایران هستند؟ این اطلاعات «دست اول» را از کجا کسب کردی ؟ چقدر دم و دستگاه ضد اطلاعات شما خوب کار میکنه ! زدی به خال ! دستخوش !

وقتی «رضوان» میگوید : خوشبختانه با شکست دو پروژه “اتحادیه جمهوری خواهان” و “جمهوری خواهان لائیک” این تلاش ایشان بر باد رفت.
آدم پی میبرد که عجب هموطنان «دموکرات » و« آزادیخواهی » داریم هنوز به قدرت نرسیده «فاتحه ی » دیگران را میخوانند و دلش به «شکست» دیگران خوش ست . وای بوقتی که دوباره برگردندبه «اوین» .

ایشان ادامه میدهند : امروز شاهد هستیم که چهره های فعال چپ بسوی رضا پهلوی گرایش پیدا کرده اند و این امر در داخل ایران نیز، در بین جوانان، تاثیری مثبت داشته. در هر صورت بگذارید این رفقای چپ و مصدقی ما همچنان بر طبل ناآگاهی بکوبند چرا که چنین برخوردهایی بیش از هر کس به خود آنها ضربه میزند.

البته عاقلان دانند که وقتی جک استراو ـ وزیر خارجه سابق انگلیس ـ از دخالت های انگلیس برای روی کار آوردن رضاخان و یا دخالت انگستان در کودتا ۲۸ مرداد علیه دولت منتخب مردم اظهار تاسف می کند حال کی منقلب میشود.

واقعا این همه «شرم » و «حیا » از کجا آمده که هیچ مورد مستدل و مستند برای دفاع از ۵۸ سال حکومت وابسته به استعمارتان وجود ندارد. ولی خود را با آخوندها مقایسه می کنید . بقول معروف حتما میگوئید : ادب از که آموختی از بی ادبان ! به به چقدر مدرن و مترقی !
اما چرا خود استعمار گران«لامذهب» هم بی چشم و رو هستند و از شما «قدردانی » نمی کنند .واقعا حق کشی ست اینقدر ناز آخوند ها را می کشند و لی برای شما تر های خرد نمی کنند.

حالا چرا تلافی این نامردمی را از صبح تا شب به چپی ها و مصدقی گیر میدهید . بروید ایران و مملکت و مردم منتظر شما هستند تا طاق نصرت بزنند .


عجب مکافاتی گیر کردیم هرجا دونفر آدم حساب حرف میزنند ، میچرند وسط !
بقول احمد شاملو تی پائی که در ۲۲ بهمن به اونجاشون خورده بد جوری درد آورده !
٨۲۲٣ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : امیر /

عنوان : تا یار که را خواهد و میلش به که باشد!
استراتژی آمریکا ، تا امروز، بر اساس اصل هژمونی بلا منازع بر جهان قرار داشت. در این حالت ، رژیم های پادشاهی مانع کنترل کامل سیاست های داخلی کشورها ارزیابی میگردید. زیرا خطر استفاده از قدرت متمرکزبرای امتیازگیری و یا اتخاذ سیاست های ناهمخوان با “ابرقدرت مادر” از جانب فرد قدرتمند همیشه وجود دارد. ازاین رو آمریکایی ها ، همان طور که اجازه سلطنت به “ظاهر شاه ” ندادند ، به ” رضا پهلوی” هم نخواهند داد. واسطه هایی چون “مشروطه خواهان ” ، در حقیقت دالانی هستند برای تماس آمریکایی ها با جمهوری خواهی. این سیاست اگر به درستی پیش رود، برخلاف نظر بسیاری، آمریکایی ها گروه های سلطنت طلب را در “جمهوری خواهی” زیر کنترل خود حل خواهند کرد و نه برعکس.

مهم ولی این است که اخیرا با بروز بحران مالی ، هژمونی یک جانبه آمریکا بر جهان، زیر سوال رفته است. این که این امر در نحوه برخورد آن ها با گروه های طرفدار پادشاهی هم در این راستا تغییر خواهد کرد یانه ، سوالی است که باید برای پاسخ به آن منتظر شد.
٨۲۲۱ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : رضوان

عنوان : چپهای دموکرات نما
در یک کلام دوستان جمهوریخواه ما حرفی برای گفتن ندارند. آن یکی به حزب مشروطه بدوبیراه میگوید و اینکه چرا اسمش را گذاشته حزب مشروطه و اینکار از دید این خانم ادعای قیمویت داشتن این افراد بر مشروطه خواهی است. چنین تحلیلی با هیچ منطقی جور نیست. خب اگر چنین باشد میتوان گفت که اتحادیه جمهوری خواهان نیز با اسم خود ادعای قیمومیت بر جمهوریخواهان را دارد. تنها چیزی که از رفتار جمهوریخواهان میتوان استنباط کرد این است که آنها بدجوری عصبی هستند. گروههای کمونیست بر این باور بودند که با دست یازی بر عنوان جمهوریخواهی میتوانند ماهیت خود را پشت این عنوان پنهان دارند و چنین وانمود کنند که خواستار حکومتی چون جمهوری آلمان برای ایران هستند. خوشبختانه با شکست دو پروژه “اتحادیه جمهوری خواهان” و “جمهوری خواهان لائیک” این تلاش ایشان بر باد رفت. امروز شاهد هستیم که چهره های فعال چپ بسوی رضا پهلوی گرایش پیدا کرده اند و این امر در داخل ایران نیز، در بین جوانان، تاثیری مثبت داشته. در هر صورت بگذارید این رفقای چپ و مصدقی ما همچنان بر طبل ناآگاهی بکوبند چرا که چنین برخوردهایی بیش از هر کس به خود آنها ضربه میزند.
٨۲۲۰ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : .. ..

عنوان : ” وابسته ” یا ” مستقل” !
۱- ” جمهوری خواهی” ، در نام خود نیز تاکید بر مرزبندی با نظام پادشاهی دارد و در بدو امر مخدوش کردن این مرز ، با زمزمه های همکاری با “مشروطه خواه ” و “سلطنت طلب” ، عملا امکان پذیر نبود .
۲- سازمان های سلطنت طلب ، بر محور مرکزیتی آگاه به منافع خود و بدون زیگزاگ های پر دامنه استوار ند که با کمک ارگان های اطلاعاتی و حمایت های مستقیم و غیر مستقیم مالی و رسانه ای آمریکا و انگلستان ، ظاهرا به حیات خود ادامه میدهند..
۳- جمهوری خواهان ، با گرایشات گوناگون ، عمدتا متشکل از اعضای سازمان های چپ ، اعم از “پشیمان ” و “سرموضع” ، بر خلاف سلطنت طلبان ، به اعتبار بدنه ، یعنی حمایت های غیر تشکیلاتی قشرهای مختلف مردم و نه مرکزیتی هدفمند و با برنامه و به عنوان یک ” گرایش” و نه تشکیلات و سازمان ابراز وجود کردند. این ” گرایش” خود از ده ها گرایش تشکیل شده است که تنها وجه مشترکشان همین جمهوری خواهی است . این گرایشات در صورت حرکت به سمت تحلیل واحد از حاکمیت جمهوری اسلامی، که علی الظاهر بستر فعالیت را مشخص مینمود، میتوانستند از حیث تئوریک ، بهانه وجود داشته باشند. تازه پس از آن تشکیلات منسجم لازم بود که آن هم بدون پول امکان پذیر نیست. راه کسب منابع مالی را هم دو گروه خوب میدانند: ۱- همین سلطنت طلب ها ؛ ۲- مجاهدین خلق .
۲- جمهوری خواهان با این مشکلات در حال “آب رفتن ” هستند و در روند تحلیل با کوتوله های سلطنت طلب به تدریج هم قد شده و یا خواهند شد .
۳- آویزان کردن مدال جمهوری خواهی به جلیقه پادشاهی ، خواست بازیگران اصلی صحنه ، یعنی آمریکایی هاست . هرچند آن ها خود خوب میدانند که این تنها یک امتیاز سمبلیک است زیرا نه تشکیلاتی وجود دارد که با آن همکاری کنند و نه بااین همکاری ، بسیج مردمی امکان پذیر است.
۴- ” هرزه گردان سیاسی” ، در این میان کم نیستند که ” پاندول وار” ، از چپ به راست ، از راست به چپ، کمی پایین ، کمی بالا ، به سیر و سیاحت ، یا به خیال خودشان : ” مبارزه سیاسی ” مشغولند. بگذار این بار بخت خود را کمی هم باکسانی بیازمایند که لا اقل دستشان توی جیبشان میرود . برای مردم اگر ” دمکراسی” ندارد ، برای آنان شاید ” گرین کارت” داشته باشد.
۵- دو گرایش عمده نهایتا از دل جمهوری خواهی بیرون خواهد آمد: اول ، کسانی که تضادشان با ج.ا آنچنان قوی است که حاضرند در خدمت مستقیم و غیر مستقیم سازمان های وابسته به آمریکا در آیند . و حداقل دنیا را خواهند داشت تا آخرت شان چه باشد. دوم ، کسانی که تضادشان با آمریکا آنچنان قوی است که با اکراه یا بی اکراه ، نهایتا ترجیح خواهند داد در داخل حاکمیت ، و در میان گروه های سیاسی داخل کشور به دنبال متحد برای تغییرات دمکراتیک بگردند.
آنهایی که باور دارند هم میتوانند ضد آمریکا باشند و هم خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی ، حال دیگر باید آموخته باشند ،که در این جهان برای تاثیر گذاری ، میبایست تشکیلات منسجم و منابع مالی قوی داشت و تازه شطرنج سیاسی را هم بلد بود. وگرنه ره به جایی نخواهند برد.
٨۲۱۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : بی طرف از تهران

عنوان : آیا مشروطه خواه وجود دارد یا ندارد؟ آیا چپ وجود دارد یا ندارد؟ آیا…
پرسش من این است که آیا مشروطه خواه وجود دارد یا ندارد؟ آیا چپ وجود دارد یا ندارد؟ آیا جمهوریخواه وجود دارد یا ندارد؟ آیا لیبرال وجود دارد یا ندارد… اگر اینها همه وجود دارند…حالا پرسش من از مشروطه خواهان، از جمهوریخواهان، از چپها از لیبرالها این است که ما با آن گروه دیگر چه کنیم؟ خواهش من این است که بی آنکه شعار بدهیم تحلیل کنیم که اگر وجود آن دیگری را نادیده گرفتیم چگونه باید او را از صحنه حذف کنیم. منتظر پاسخ هر یک از شما ها هستم.
٨۲۱۷ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : رضوان مزینی

عنوان : مزاح کنیم !
دوستان عزیز از ورجه وورجه ی شاه الهی ها در این سایت نارحت نشوید .در سایت خودشون از این خبرها نیست که دکمه ی «کامنت دونی» را باز بگذارند تا ذوب شدگان پهلوی بتوانند اظهار نظر کنند.البته از اسامی مستعار آنها معلوم ست که خیلی دست و پا چلفتی هستند مثلا اگر اسم خودشان را بگذارند «رسولی» یا «ثابتی» یا « منوچهری» یا « حسینی» یا «جوان» کسی ایراد خواهد گرفت ؟ تو ذوق آنها نزنید اگر نمی دانند مشروطه چیست، این که عیب نیست ! چون در زمان «پدر تاجدارشون» نه قانون بود نه قانون اساسی نه انتخابات نه مجلس ـ حزب فقط رستاخیز ـ مثل حزب فقط حزب الله !

حالا داریوش همایون که قبل از کودتای ۲۸ مرداد با صلیب شکسته ی ناری ها با حزب سومکا رهبر چماقداران بود و تو سر مشروطه خواهان میزد و داماد رهبر کودتا شد بعدا شد رستاخیزی ، حالا بنا به اقتضای تغییر شرائط جوی «مشروطه خواه » شده تا بلکه این بار با این تاکتیک «خدمتی» به پسر شاه بکند. البته شوهر خواهر رضا یهلوی یعنی اردشیر زاهدی هم در این میان بیکار نیست.میگویند پرویز ثابتی هم«مشاور» مخصوص ست.

البته رضا پهلوی بسیار خوش شانس ست از یک طرف شوهر خواهرش ـ اردشیر زاهدی ـ کمکش می کند . از طرف دیگه شوهر خواهر شوهر خواهرش ـ داریوش همایون ـ مواظب اوست. به این می گویند همبستگی هزار فامیل سابق !

بهترین کار اینست که با این ها یحث سیاسی نکنیم بلکه مزاح کنیم. مثل هادی خرسندی که حساب همه را میرسه نه به چپ رحم میکنه نه به راست نه به شرق نه به راست ! دمش پرم !
٨۲۱۶ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : علی رضا

عنوان : به مشروطه خواهی که زمانی چپ بوده است
خودتی!
٨۲۱۴ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : مریم آرامیان

عنوان : اعتراض به کامنت طولانی کپی شده از سایت فرهنگ و گفتگو
آقای سلطنت طلب ، خودت میگی نامه ای که منتشر نشد در فرهنگ گفتگو منتشر شده است.
خیلی راحت می تونستی آدرس فرهنگ گفتگو رو اینجا بذاری و این کپی طولانی رو اینجا کامنت نمی کردی.
٨۲۱۱ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : نامه ای که منتشر نشد

عنوان : نامه ای که منتشر نشد
نامه زیر درست قبل از سالروز ۲۲ر بهمن در فرهنگ گفتگو منتشر شد و من آن را کپی کرده در اینجا می گذارم. چون حرف دل خودم هم هست:

نامه ای به سران احزاب و گروههای اپوزیسیون

دوستان عزیز،
نکبتی که در ۲۲ بهمن ۵۷ بر سر خود نازل کردیم و بعدها جمهوری اسلامی نام گرفت، بزودی سی ساله می شود.
بله، بر خلاف تصور بسیاری از ما، متاسفانه، جمهوری اسلامی جوانمرگ نشد و نه تنها حسرتها را به دلمان نشاند،
که، صفحات بیشتری از تاریخ ما را کثیف و گندیده کرد.

در سی سال گذشته چه کودکانی که اعدام نشدند، چه جوانانی که در زندانها جان نباختند و یا در خیابانها شلاق نخوردند و غرورشان نشکست، چه زنانی که سنگسار نشدند، چه سرمایه های مادی و معنوی که از کشور نگریختند، چه قبرستانهایی که آباد نشدند، و…. وه که چه آبرو ریزی ملی که تا نسلها کابوسمان خواهد شد.

بله، در این سی سال چه ها که بر سر ایران و ایرانی نیامده، و سی سال تمام است که کشور و ملت، به عزا نشسته،
سر در گریبان فرو کرده، منتظر است ببیند که فرزندان راستینش، این مدعیان ایران و ایرانی، چه می خواهند بکنند و
تا کی جدا و پراکنده از هم، همچنان کام آخوندها را شیرین نگه می دارند.

دوستان عزیز،
شما چالش های سیاسی پیش روی خود را بی پاسخ گذاشته اید و با همه سختی ها و رنج هایی که برده اید،
اما نمره مثبتی در کارنامه سی ساله شما پیدا نمی شود و در امتحان حل دشواری های ملی مردود شده اید. بنابراین،
الفبای عشق به مردم و میهن، ترجیح منافع ملی بر منافع گروهی و عقیدتی،
و مبارزه متحد ملی، را باید بازخوانی کنید. شما فقط در ماده تفرقه و تشتت نمره بیست گرفته اید.

دوستان، به من و امثال من بگوئید که نشان بزرگی اتان کدام است. برای لحظه ای هم که شده از چارچوب تفکر گروهی خود
بدر آئید و از بیرون نگاهی به خود بیندازید، تا بتوانید قضاوت بهتری بکنید. شاید بپرسید که چه زمینه ای برای شک کردن
به راه سی سال گذشته خود دارید. خوب، برای شک کردن باید دلیل داشت، و چه دلیلی بهتر از حضور سی ساله
جمهوری اسلامی. مذهبیون تنها زمانی که به خدا می رسند، از شک کردن دست می کشند، امیدوارم شما در بازبینی افکار و دیدگاههای خود که به کارها و اقدامات بی حاصل سی ساله منجر گذشته، همان کاری را نکنید که مذهبیون وقت رسیدن به خدا می کنند.

دوستان عزیز،
جویبارها به تنهایی کاری نمی کنند، با هم روان شوید تا بتوانید بساط حکومت خدعه، نیرنگ و جنایت را به هم ریزید. باور کنید که فصل زمستان است و ملک و ملت تنها مانده. پس برای برآوردن نماز چاره ای جزء وضو با آب سرد؛ یعنی همین دیگر گروههای اپوزیسیون که به نظر شما کلی عیب و ایراد دارند، ندارید. و خود نیک می دانید که حداکثر خواهی، همچون سی سال گذشته، فقط به عدم اتحاد می انجامد.
مسلمآ شما دوست دارید که اصول و دیدگاههای مورد اعتقاد خود، اصولی که تاکنون جزء تفرقه نتیجه ای نداده اند، را تابعی از منافع ملی جلوه دهید. ولی دیدگاهها و اصولی که شما در این مدت بر آنها پافشاری کرده اید، نتیجه ای جزء تفرقه اپوزیسیون و ادامه عمر حکومت، در بر نداشته اند. بنابراین، اعتبار ملی و مردمی بودن خود را از دست داده و به ضد ارزش تبدیل شده اند.

دوستان،
باور کنید که مشکل ما یک مشکل ملی است و برای حل آن به تلاش و راه حلی ملی نیاز داریم. اگر شما مسیر سی سال گذشته خود را ادامه دهید، هیچ بعید نیست که جمهوری اسلامی سی سال دیگر عمر کند (مگر حکومت های برمه، کوبا، کره شمالی و…) دوام نیاورده اند؟). و این تفکر مسلمآ رعشه بر اندام همه ما می اندازد. و اگر چنین شود، باور کنید که آنوقت کسی بر گورهای شما در گورستانهای خارجی، دعای خیری نخواهد خواند. برای شکستن قفس جمهوری اسلامی، بخاطر ملت و کشور و پایان دادن به رنجها و مصائبی که در این سی سال بر همه ما رفته، اختلافات خود را کنار نهید و جبهه متحد اپوزیسیون را بوجود آورید. شما نیک می دانید که شرایط تاریخی خاص، تصمیمات تاریخی خاصی می طلبند. بیائید از امتحان دوران، سربلند بیرون آئیم. جمهوری اسلامی با هر ترفندی می کوشد که از تشکیل جبهه متحد اپوزیسیون ممانعت کند. بیش از این کام رژیم را شیرین مکنید. بله، تصممات سخت دل را خون می کنند اما کشور ما امروز به شهامت سیاسی نیاز دارد، شهامت برداشتن قدمها و گفتن سخنانی که حتی ممکن است برای هوادارانتان هم تابو باشند. برای زدودن غده سرطانی بنام جمهوری اسلامی، چاره ای جزء خوردن داروهای تلخ نداریم.

آنچه امروز مردم ما بیش از هر چیزی بدان نیاز دارند، بیداری امید به تغییر و تحول در دلهایشان است. تشکیل جبهه متحد اپوزیسیون نه تنها شعله امید در دلها را بر می افروزد، بلکه اعتبار و حمایت مردمی هم برای شما به ارمغان خواهد آورد. نیروهای ایدئولوژی زده، برای مردمی که سی سال است در زیر باورهای یک ایدئولوژی کمر خم کرده اند، جلب توجهی نمی کنند.

چه باید کرد؟
دوستان عزیز،
باور کنید که بزرگترین آفت و علت ناخوشی و عقب ماندگی ملک و ملت همین بختک بد نکبت جمهوری اسلامی است، و هیچگاه مرتکب این خطا نشوید که گویا یک گروه به تنهایی همه منافع و آمال ملی ما را نمایندگی می کند. هر بخشی از منافع، آمال، خواسته ها و آرزوهای همه ایرانیان خواهان تغییر و تحول، در برنامه ها و خواسته های یک گروه از شما، منعکس شده اند. اگر شما خواهان اتحاد و همبستگی مردم با هر فکر و عقیده در برابر رژیم هستید، خود باید در عمل با نمایندگان افکار و تمایلات متنوع موجود در بین مردم ناراضی، که در گروههای مختلف متشکل شده اند، متحد شوید. پس بدون آنکه خود الگو شوید، نمی توانید چیزی را از مردم بخواهید که خود از انجام آن عاجز مانده اید.
شما باید ترس واهی از همدیگر را کنار نهید. هر سربازی تنها زمانی بر ترس خود غلبه می کند که وارد جبهه می شود. ترس ها و دوری ها شما از همدیگر ذهنی-روانی است و نتیجه کمبود سنت همکاری و اتحاد بشیوه متمدنانه و امروزی. پس اتحاد شما تنها راه غلبه بر ترسهایتان از همدیگر است.

اگر وجود گروههای مختلف با برنامه و اهداف خاص خود، برای دوران دمکراسی خوبند، ولی در دوران مبارزه برای عبور از تنگه تاریخی خطرناکی که در آن قرار گرفته ایم، یک جبهه متحد حول حداقلها، چاره درد است. دل به داروغه های سورچران مدهید، دست خود را بسوی نیروهای دمکرات، سکولار، متمدن و عرفیگرا دراز کنید و دستهایی چنین که بسویتان دراز شده اند، را بفشارید. اگر با تاریخ و گذشته خود، مذهبی وار برخورد نکنید، متوجه می شوید که فارغ از هر برخوردی که با تاریخ سلطنت رضا شاه و محمد رضا شاه داریم، اما در شرایط امروز، در میدان مبارزه با حکومت جهل و خرافه، آقای رضا پهلوی یک مهره، فاکتور و سرمایه ملی است و باید در مبارزه برای مصالح ملی خود، از این سرمایه سود جوئیم. کنار گذاشتن این سرمایه ملی، تنها ما را تضعیف و دلشادی جمهوری اسلامی را افزون می کند. پس در فصل سرد حضور جمهوری اسلامی، و هنگام مبارزه با آن، برای جشن و مهمانی بعد از آن، عود و مشک و عنبر مخواهید، لودگی و پرگویی را کنار نهید و متمدنانه با هم کنار آئید. چپ رو ترین گروههای کوچک در دو طیف چپ و راست، هرگز خواهان اتحاد نخواهند شد، ضمن احترام به آنها، اما سر و صداهایشان را جدی نگیرید.
همانطور که بسیارانی گفته اند، حداقل ها برای تشکیل جبه متحد ملی می توانند بقرار زیر باشند:
– اعلامیه جهانی حقوق بشر،
– جدایی دین از دولت،
– توافق حول حل مسالمت آمیز محرومیت های اقوام مختلف در گوشه و کنار کشور،
– بعد از کنار زدن حکومت ابتدا قانون اساسی تصویب شود و بعد از آن رای گیری برای تصویب قانون اساسی و تعیین شکل نظام.(۱)

به اعتقاد من تشکیل جبهه متحد ملی حول مواد فوق و اعطای ریاست افتخاری آن به رضا پهلوی (بدون هیچگونه قدرت و رای سیاسی)، می تواند اعتبار و اقتدار رژیم در داخل و خارج را کاهش و به همان نسبت بر اعتبار اپوزیسیون و مبارزات مردم بیفزاید، و امید به تغییر و تحول را در دلها شعله ور کند.
در مورد جبهه پیشنهادی و ریاست آن بخاطر داشته باشید که:

نگویم که عین بهشت است لکن بهشت است اندر سرای مکدر.

به دیگر سخن، من نه جمهوریخواه هستم و نه مشروطه خواه. محتوای نظام حکومتی برای من مهمتر از شکل و داربست آن می باشد، در عین حال این جبهه پیشنهادی هم قبلآ به اشکال مختلفی توسط دیگران مطرح شده و شاید خالی از اشکال هم نباشد، با اینهمه، برای ملتی در حسرت عبور ملی از جمهوری اسلامی، و با توجه به مختصات، شرایط و امکانات موجود، جبهه متحد ملی می تواند یک اقدام عملی و کارساز برای این دوره از تاریخ کشورمان باشد، و به همین دلیل بدان اعتقاد دارم و شما را به تآمل جدی حول آن فرا می خوانم.

امیدوارم در سال جدید شاهد تشکیل چنین جبهه ای باشیم و نشان (آرم) جبهه متحد ملی را بر سر در کوچه برزن ها، محلات، جاده ها، وبلاگها، ایمیلها و…. ببینیم.
موفق باشید.
امضاء محفوظ.

۱- هنگام نوشتن قانون اساسی و قبل از به رای گذاشتن آن، بایستی به هر دو امکان پادشاهی یا جمهوری دقت شود. یعنی بندهایی در مورد، حقوق و مسئولیت های پادشاه، در صورت پیروزی سلطنت خواهان، و مسئولیت رئیس جمهور، در صورت پیروزی جمهوری خواهان هم تصویب شوند.
٨۲۰۹ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : مشروطه خواهی که زمانی چپ بوده

عنوان : وای از این تعصب
آقای تابان
اگر با دقت کامنت های موافقان خودتان و مخالفان سطلنت در واکنش به مطلب اتان را بخوانید خواهید دید که جمهوریخواهان چقدر متعصبانه برخورد می کنند.
بابا برید سیاست ورزی یاد بگیرید. اتحاد با مشروطه خواهان و رضا پهلوی مدرن بهتر به منافع ملی ما و مدرنیسم و سکولاریسم خدمت می کند تا چشمک زدن به مذهبیون اصلاح طلب
شما می توانید همچون سی سال گذشته بر طبل تفرقه بکوبید اما مطمئن باشید که خود و گروهتان را هرچه بیشتر منزوی می کنید و مشروطه خواهان نیروهای شما را جلب خواهند کرد همانطور که تا حالا اینکار را کرده اند و دلیلش هم تعصبات و گروه گرایی جمهوریخواهان است.
من یکی که خودم زمانی چپ بودم امروز با افتخار اعلام می کنم که هوادار سلطنت در ایران هستم و دلائل زیادی هم دارم که از حوصله این کامنت خارج است. از پیله خود بدر آئید و واقعیت ها ا ببینید. درست بهمان شکلی که شما مسی خواهید جمهوری اسلامی از تعصبات خود بدر آید و واقعیت های امروز را ببیند.
ولی راستش را بخواهید ته دلم این احساس را دارم که شما و دیگر جمهوریخواهان متعصب در این آزمایش موافق نخواهید شد و همچنان ایزوله شده باقی خواهید ماند.
٨۲۰٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : مریم آرامیان

عنوان : کامنتم برای آقای رضا پهلوی است ، نه برای طرفداران بازگشت سلطنت

آقای رضا پهلوی اگه پدر شما شاه نبود شما این همه پول و امکانات و دفتر نداشتی و بیانیه هم نمی نوشتی.

آقای رضا پهلوی ، بیخودی انقلاب نشده بوده، پدر شما پدر ملت در آروده بود که انقلاب شده و الانه هم سلطان علی خامنه ای شاه شده. من اصلن شاه و شاهزاده نمیخوام. شما به من بدهکار هستی یک کم از اون پولایی که پدرت از ایران خارج کرد و شما از پدرت به ارث بردی سهم منه ، پول منو حساب کن و بهم پس بده.
٨۲۰۷ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : وظیفه ی ما چیست ؟
وظیفه ی تمام سازمانها و شخصیت های سیاسی ست که مسئولانه از پرنسیب های سیاسی مواظبت کنند و شفاف تر با فرصت طلبان طرفدار حکومت پادشاهی و اسلامی برخورد نمایند.

ـ مشروطه در ایران ابداع نشده بلکه از غرب الهام گرفته شده و تعلق به مردم ایران دارد. بدلایلی که همه میدانند در همان دوران طفویت باقی مانده و امکان رشد و نمو نداشته، تقصیرمردم هم نیست .حالا یک عده ای «قیم» شده اند و « حزب مشروطه خواهان » درست کردند که رابطه ای با اصل مشروطه ی مردم ایران ندارد. در هیچ کشور دنیا هم حز ب مشروطه وجود ندارد . احزاب مدرن زاست و میانه و چپ هستند. ولی شاهپرست ها که فعالیت حزبی بلد نبوده و نیستند با اسامی سومکا، ایران نوین، مردم و رستاخیز محفل هائی درست می کردند تا « وزیران و وکیلان » در آن جمع شوند .بعدا هم دعواشان میشد و منحل میگردید.جالب اینه که این حزب میخواهد پادشاهی را به ایران برگردند.البته میشود گفت این «نواندیشان» آریامهری هستند که میخواهند برخلاف شاه سابق کمی «مهربان» و «مستقل» عمل کنند. ولی معلوم نیست بدون کودتا و توطئه چگونه میتوانند به قدرت برسند.
دلم برای «چپ» هائی که برای این حضرات «روضه خوانی » میکنند واقعا میسوزد.

ـ در ایران حکومت دینی تمام زندگی متعارف مردم را از ریخت انداخته و عده ای با برداشت های ملایم تر به عنوان «روشنفکران مذهبی » خود را آلترناتیو حکومت معرفی میکنند.و بخشی از حکومت هم خود را «اصلاح طلب » قلمداد مینمایند. بقیه مردم عرفی و سکولار هم منتظر بمانند تا بالاخره یک روز «تخم دو زرده» تمام نیروهای مذهبی و سنتی را ببینند.
آیا تابحال این «نواندیشان» و «اصلاح طلبان» قدمی برای مصالح همه مردم برداشته اند ؟ امیدوارم واقعا خدا توفیقشان دهد تا روزی از این همه جنایت شرم نمایند و از بقیه فاصله بگیرند .کسانی که ۳۰ سال ست منتظر استحاله این نیروهای سنتی به مدرن یا «دموکرات» هستند چند دهه دیگر آب را گل آلود خواهند کرد ؟

با این اوصاف و توجه به ترکیب اکثریت جوان مردم ایران، تا کی باید نظاره گر سرگردانی نیروهای دموکرات و سکولار در داخل و خارج از کشور نشست؟
آیا واقعا کار ی نمی شود کرد ؟

خب ، قبول که کار کردن مشکل ست ولی آشفته فکری و بی پرنسیبی که راه حل مشکل نیست. والله در هیچ کشوری که ما در آن زندگی می کنیم در بین فعالان سیاسی انقدر بلبشو نیست که در بین ما ایرانیان ست. یک کمی مسئولیت قبول کنیم نمی دانم چه اصراری ست که شاهپرست ها میایند اینجا تا ما را «ارشاد» کنند . مگر این همه ایرانی در خارج از کشور نیست ؟ این همه سایت هست . این که روشنگری نیست بروند بین میلیونها جوان تبلیغ کنند.
٨۲۰۵ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : juybaar

عنوان : Mr. Taban, some times it is good to doubt
Mr. Taban,

If what you are saying is that the republicans should form together and within themselves first and then think of other forces within the opposition, then I would say you have a point. Personally, I don’t agree with it.

The reason I don’t agree with it is, in fact, more important. I don’t agree because our country, Iran is in a very delicate situation. I expect from an intellectual like yourself to realize that.

It is of no importance to me, as a former leftist and a supporter of the same organization that you are a member (I’m only assuming this and apologize if I’m misinformed), what form of government we will have in the future, not certainly between Kingdom or Republic, as long as and only with the condition that people will make the rules through their representatives who will be freely and under no kind of pressure elected for a certain period of time. It is of no importance to me whether we have a king or president as long as the above caveat is understood and agreed and acted upon.

Mr. Taban, some times it is good to doubt. So don’t be cruel to those who change their positions. It is not at all a better situation to be in melted in some ideas that the time for them has come and gone.

Thank you for running this site.

Piruz bashid va piruz bashim
Biyaid ba ham piruz bashim
Payandeh Iran
Zendeh bad mardom-e Iran
٨۲۰٣ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : juybaar

عنوان : some times it is good to doubt
Mr. Taban,
If what you are saying is that the republicans should form together and within themselves first and then think of other forces within the opposition, then I would say you have a point. Personally, I don’t agree with it.

The reason I don’t agree with it is, in fact, more important. I don’t agree because our country, Iran is in a very delicate situation. I expect from an intellectual like yourself to realize that.

It is of no importance to me, as a former (and maybe still) leftist and a supporter of the same organization that you are a member (I’m only assuming this and apologize if I’m misinformed), what form of government we will have in the future, not certainly between Kingdom or Republic, as long as and only with the condition that people will make the rules through their representatives who will be freely and under no kind of pressure elected for a certain period of time. It is of no importance to me whether we have a king or president as long as the above caveat is understood and agreed and acted upon.

Mr. Taban, some times it is good to doubt. So don’t be cruel to those who change their positions. It is not at all a better situation to be welled in some ideas that the time for them is gone.

Piruz bashed va piruz bashim
Biyaid ba ham piruz bashim
Payandeh Iran
Zendeh bad mardom-e Iran
٨۲۰۲ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : به اخبار روز

عنوان : شما در حذف مطالب تبعیض قائل میشوید.
من سر از کار مسئولین اخبار روز در نمی آورم. شما کامنتها را بخاطر نوشتن کلماتی چون “بی سروته” حذف میکنید چرا که آنرا بی ادبانه میدانید. ولی شخص دیگری که دارای عقایدی شبیه شماست میتواند از کلماتی چون “گندیده” و یا “پررو” استفاده کند که فقط نشانگر تربیت خانوادگی و ولبستگیهای ایدئولوژیکش است. آیا زمان آن نرسیده که اعتراف کنید گرایشات عقیدتی نظردهندگان نقشی اساسی در حذف کامنتهای آنان دارد؟
٨۲۰۰ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : کریم ن

عنوان : آی حضرات مشروطه خواه! مشروطه شما دیگر تمام شده بروید دنبال کارتان و در کار مردم اخلال نکنید.
واقعا به حال این مملکت و مردم آن باید زار زار گریه کرد. سی سال پیش مردم ریختند و بساط یک دار و دسته مافیائی را طوری بهم ریختند که سران آن دار و دسته با میلیون ها پول نفت غارت شده رفتند خارج و تنها هم و غم شان هم این بود که خودشان را جائی دور از انظار مخفی کنند و جیکشان در نیاید. حال به بین کار به کجا رسیده که این حضرات با کمال پر روئی یک به یک از سورخ ها در میایند و میخواهند دوباره بر سر مردم هوار شوند. بارها به اینها گفته میشود که آی حضرات مشروطه خواه! مشروطه شما دیگر تمام شده بروید دنبال کارتان و در کار مردم اخلال نکنید. البته گوش نمیدهند. مردم دارند با گوشت و پوست خود زیر جنایت های این حکومت ماقبل حجر جان میکنند اما این حضرات به جز اخلال گری کار دیگری بلد نیستند. در مواقع حساس هم که میبینند ممکن است جنبش های مردم کار این حکومت را یکسره کند و این ها به مشروطه اشان نرسند با پر روئی میگویند که ما در مقابل فلان و بهمان در کنار جمهوری اسلامی ایستاده ایم. بروی خودشانهم نمیاورند که این رژیم جنایت و جنون اسلامی دست پخت همین سلطنتی بود که همه آزادیخواهان را تار و مار کرد و در عوض ملا ها را پروار کرد.
جدا از این ها من اصلا اینرا درک نمیکنم که در این وا نفسای مبارزات مردم در ایران، شخص با چه روئی میتواند به مردم بگوید که بیایید من شاه شما باشم تا شما رستگار شوید. چرا؟ چه امتیازی این جناب دارد که مردم پیشابپیش بایستی وی را به عنوان زعیم مدام العمر خود وی را بر گرده خود سوار کنند؟
این بی حیائی آخوند جماعت بدجوری مسری شده است.
٨۱۹٨ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : روشنگر

عنوان : یک راه بیش نیست، و آن راستی ست
فارغ از اینکه به چه خانواده ی سیاسی ای تعلق داریم، مهم محتوای دمکراتیک یا غیر دمکراتیک آن خانواده ی سیاسی ست. مسلما این یک نگاه تک بُعدی به امور است که شهریاری را به گوهر دمکراتیک و جمهوری را به گوهر غیر دمکراتیک یا برعکس انگاریم. خیر، این سخن ها را باید کنار گذاشت و به جای اش سطح گفت و گو را در میان الیت ایرانی، که فکر می کنم همگی دوستان به آن تعلق دارند، اندکی بالا تر برد. دوستان، نوشته ها را ترجمه کنید و در اختیار دانشجویان سال اول فلسفه ی سیاسی کشور میزبانی که در اش به سر می برید گذارید و بگوئید که این گفتارها متعلق به بهترین مغزهای سرزمین زرتشت و فارابی و ابوعلی سیناست، باور بفرمائید می گویند یا آن ها ایرانی نبوده اند یا شمایان. اجازه بدهید با انگشتی رو به همگی مان بگویم، بسیار شرم آور است برای یک ملت فرهنگی که ما بی شک با نگاه به تاریخ مان، بی آنکه نیازی باشد که به غروری بی جا و فخر فروشانه دچار شویم، می توانیم خود را یک ملت تاریخی به جا آوریم، سطح گفتمان سیاسی تا به این اندازه پایین باشد که مبانی فلسفه ی سیاسی را نیز به جا نیاورد: محتوای دمکراتیک می تواند هم در ظرف شهریاری و هم در ظرف جمهوری ریخته شود.
.
از سوی دیگر، ناسزا به رقیب سیاسی آخر نشانه ی چه چیزی می تواند باشد جز فراهم آوردن نخستین مقدمات حذف فیزیکی او؟ هر حذف فیزیکی نخست از حذف در منش و فکر است که آغاز می شود و ناسزا، نخستین فراگردهای حذف دیگری در ذهن است. با ناسزا فاصله و سردی عاطفی لازم که پیش شرط زیر پرسش بردن وجودی فرد متقابل است فراهم می آید. تا روزی که نپذیریم که حذف رقیب ما حذف فردی ست که می تواند نقدی سازنده از ما به جا آورد، فکر نمی کنم که بتوانیم حتا یک دمکراسی ناقص نیز به وجود آوریم. آئین بردباری نخستین شرط پایایی یک سامانه ی سیاسی آزادمنشانه است.
.
از سوی دیگر، دوستانی که اینسان به قانون اساسی مشروطه و تعطیلی اش از سوی دودمان نفرینی پهلوی بازبرد می دهند یکبار نیز که شده مرحمت فرمایند و به این قانون نیم نگاهی بیندازند. دوستان، ما در اینجا با یک دروغ صد ساله روبروئیم. آن قانون به هیچ وجه دارای آن ویژگی های بایسته که از سوی یک خرد روشنگر مورد پشتیبانی معنوی قرار گیرد نیست، نه تنها نیست، بلکه همه ی شرایط لازم برای مردودی بی قید و شرط را داراست. این یک دروغ بزرگ است که شاه بر اساس آن قانون باید سلطنت کند و نه حکومت، چرا که بر عکس اش درست است.
بر اساس این قانون الکن است که شاه ۱۰۰ درصد قوه ی اجرائی، یعنی کل دولت را در اختیار دارد: به عبارت دیگر، از مامور مالیت تا پاسبان سر کوچه را شاه تعیین می کند. همزمان، ۵۰ درصد قوه ی مقننه از آن شاه است. دوستان این یک فاجعه است که یک فرد به تنهایی نیمی از حاکمیت را، که همان قدرت قانون گذاری ست، نزد خود داشته باشد. بر اساس قانون اساسی مشروطه، شاه حق انشای قانون دارد، آن هم به میزان ۵ درصد! سوای این، حتا قاضی القضات نیز، یعنی مهمترین فرد قوه قضائیه با همکاری حاکم شرع از سوی شاه منصوب می شود.
و در نهایت، مجلس مقدس شورای ملی که همان تقدس اش نفی ملی بودن اش است، مشروعیت خود را از چهار منبع می گیرد، که نخستین اش “توجه و تایید امام عصر” است، یعنی امام زمان، دومین اش “بذل و مرحمت شاهنشاه اسلام” است، سومین اش “مراقبت حجج اسلام” و چهارمین اش “عامه ی ملت ایران”، که دوستان بی شک خود خستو خواهند بود، که در اینجا مفهوم ملت ایران چیزی جز امت شیعه نیست. مسلما در جایی که مشروعیت مجلس از امام زمان و شاهنشاه اسلام و حجج اسلام گرفته می شود، ملت به مفهوم ناسیون محلی از اعراب ندارد بلکه همان ملت سنتی در مفهوم فرقه ی دینی مراد است که گله ی حافظ از هفتاد و دو نوع آن مشهور همگان است. خیر، آن قانون خود اش چیزی جز تعطیلی خرد و شرافت نبود و نیازی به تعطیل شدن نداشت.
نگاهی به اصل زیر بیندازید:
اصل شانزدهم: تحصیل و تعلیم علوم و معارف و صنایع آزاد است مگر آنچه شرعا ممنوع باشد.

این چیزی جز یک قانون فاشیستی مذهبی نیست. صد سال به ما این دروغ را خورانده اند که انقلاب مشروطه و قانون منبعث از آن عرفی بوده است! و این در حالی ست که اگر کسی بخواهد بیوشیمی بخواند، و شرع مبین بگوید بیوشیمی حرام است، آن فرد نمی تواند بیوشیمی بخواند!
به این قانون نگاه کنیم:
اصل هجدهم: عامه مطبوعات غیراز کتب ضلال و مواد مضره بدین مبین آزاد و ممیزی در آنها ممنوع است …
آیا فرقی با جمهوری اسلامی مشاهده می فرمائید؟ مسلم است که خیر.
اصلی دیگر:
اصل نوزدهم: انجمن ها و اجتماعاتی که مولد فتنه دینی و دنیوی و مخل بنظم نباشند در تمام مملکت آزاد است …
یعنی هر چهار نفری را که شک و شبهه ی کمونیستی، بهائی گری، زرتشتی گری، و یا هر چیز دیگر داشته باشند که از روزن دین مبین فتنه ی دینی شمرده شود می توان متفرق کرد و جلوی اجتماع شان را گرفت.
قانون در اصل اول متمم می گوید:
اصل اول: مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه‍ی حقه‍ی جعفریه اثنی عشریه است باید پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد.
یعنی پادشاه اگر مسلمان باشد و سنی باشد نمی تواند شاه شود. اگر مسلمان باشد، شیعه هم باشد، اما هفت امام باشد نمی تواند شاه شود. فقط باید چهارده امامی باشد و بس. فرای این، باید در یک جهاد مستمر نیز به سر برد و دین را رواج دهد. یعنی جهاد اصغر در حالت صلح، و جهاد اکبر در حالت جنگ! آیا این آن چیزی ست که برخی دوستان پروژه ی تجدد خواهی و لیبرال دمکراسی شان را به آن گره زده اند و برخی دیگر نیز پیراهن عثمانی ۱۰۰ ساله از آن دوخته اند و مبانی یک قهر تاریخی را پدید آورده اند که می بایست به فاجعه ی ۲۸ مرداد ختم شود؟
آخر بر چه اساسی پادشاهی را که ۱۰۰ درصد مجریه و ۵۰ درصد مقننه را در اختیار دارد می گویند باید سلطنت کند و نه حکومت؟ روشنفکری کلاسیک باید پاسخ دهد. چرا که در برابر شرافت و تعهد به حقیقت گویی موظف است.
این قانون تا بدانجا الکن است که حتا تشخیص نمی دهد که در جایی که می گوید قوای سه گانه از هم منفک هستند، و همزمان دست پادشاه را در هر سه قوه بازمی گذارد، خود مبانی خود را زیر پا گذاشته است. چرا که اصل دخالت یک فرد در هر سه قوه با تفکیک همزمان همان سه قوه در تباین است.
۵۰ درصد قوه ی مقننه که برای شاه است به شرح زیر است:
اصل بیست و پنجم: قوای مملکت به سه شعبه تجزیه میشود:
اول: قوه مقننه که مخصوص است بوضع و تهذیب قوانین و این قوه ناشی میشود از اعلیحضرت شاهنشاهی و مجلس شورایملی و مجلس سنا و هریک از این سه منشا حق انشا قانون را دارد ولی استقرار آن موقوف است به تصویب مجلسین وتوشیح بصحه‍ی همایونی لکن وضع و تصویب قوانین راجعه بدخل و خرج مملکت از مختصات مجلس شورایملی است. شرح و تفسیر قوانین از وظایف مختصه مجلس شورایملی است.
بر این اساس، شخص شاه، مجلس شورای ملی و مجلس سنا، هر یک یک سوم قانون گذاری را نزد خود دارند. و هنگامی که در نظر آوریم که نیم مجلس سنا از سوی شاه و نیم آن از سوی ملت تعیین می شوند، می رسیم به میزان مساوی حق انشاء قانون به دو سهم مساوی پنجاه به پنجاه.
در مورد کلیت قوه ی مجریه نزد شاه:
اصل بیست و پنجم، سوم: قوه اجرائیه که مخصوص پادشاه است، یعنی قوانین و احکام بتوسط وزرا و مامورین دولت بنام نامی اعلیحضرت همایونی اجرا میشود بترتیبی که قانون معین میکند.

همزمان اصل زیر:
اصل چهل و چهارم: عزل و نصب وزرا بموجب فرمان همایون پادشاه است.
همزمان روسای تمامی دوایر دولتی:
اصل چهل و ششم: انتخاب مامورین رئیسه دوائر دولتی از داخله و خارجه با تصویب وزیر مسئول از حقوق پادشاه است
همزمان:
اصل چهل و هفتم: صدور فرامین و احکام برای اجرای قوانین از حقوق پادشاه است
همزمان ریاست کل قوه ی نظامی:
اصل چهل و هشتم: فرمانفرمایی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
همزمان اعلام امری جانبی چون جنگ و صلح:
اصل چهل و نهم: اعلان جنگ و عقد صلح با پادشاه است.
همزمان فسخ مجلسین:
اصل چهل و هشتم: اعلیحضرت همایون شاهنشاهی میتواند هریک از مجلس شورای ملی و مجلس سنا را جداگانه و یا هردو مجلس را درآن واحد منحل نماید.
و سپس انعقاد مجلسین:
اصل پنجاه و دوم: پادشاه میتواند مجلس شورایملی و سنا را بطور فوق العاده امر به انعقاد فرمایند.
و برای خالی نبودن عریضه:
اصل پنجاه و سوم: ضرب سکه با موافقت قانون بنام پادشاه است.
و از آنجا که پادشاه نباید احساس بی کاری به اش دست دهد:
اصل چهل و پنجم: اعطای درجات نظامی و نشان و امتیازات افتخاری با مراعات قانون مختص شخص پادشاه است.
.
خیر دوستان، ملتی که بتواند صد سال از تاریخ معاصر اش را در دروغی با چنین ابعادی به سر برد، و بر اساس این دروغ انقلابی به راه بیندازد و دست به یک خودکشی همگانی و ملی زند، فکر نمی کنم ملتی باشد که بتواند به بیداری خود ببالد.
اینکه این قانون بر چه روحی استوار است و لفظ مشروطه به چه معنایی ست را چه بسا به بهترین وجه بتوان در عبارات زیر بازیافت:
اصل چهل و نهم: منتخبین جدید تهران باید بفاصله یکماه و منتخبین ولایات بفاصله سه ماه حاضرشوند و چون منتخبین دارالخلافه حاضرشدند مجلس افتتاح و مشغول کار خواهند
به راستی چه ترم و مفهومی بهتر می تواند روح این قانون و آن انقلاب را بهتر نمایان کند از “دار الخلافه”!
و بگذارید یکبار دیگر اصل دوم را که تیر خلاصی ست در شقیقه ی ملت ایران، که حتا پادشاه ایرانشهر را به شاهنشاه اسلام، یعنی به قول آخوندزاده، به کلب اسلام مبدل کرده است، مرور کنیم:
اصل دوم: مجلس مقدس شورای ملی که بتوجه و تایید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه‍ی ملت ایران تاسیس شده است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه‍ی اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله و سلم نداشته باشد و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه برعهده‍ی علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست لهذا رسما مقرراست در هرعصری از اعصار هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علما که دارای صفات مذکوره باشند معرفی بمجلس شورای ملی بنمایند پنج نفراز آنها را یا بیشتر بمقتضای عصراعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا بحکم قرعه تعیین نموده بسمت عضویت بشناسند تا موادیکه درمجلسین عنوان میشود بدقت مذاکره و غوررسی نموده هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رای این هیئت علما در این باب مطاع و متبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصرعجل الله فرجه تغییر پذیرنخواهد بود.
این است همه ی افتخار روشنفکری کلاسیک. و هنگامی که در نظر آوریم که نیمی از مردم ایرانزمین، یعنی زنان، از کوچکترین حقوقی، برخوردار نیستند، ابعاد لیبرالیسم و تجددی را که در آن انقلاب و قانون برامده از اش نهفته بود، در می یابیم. خیر، انقلاب مشروطه، انقلابی ضد آزادی، تجدد و روشنگری بود، و قانون اش، به مراتب واپس مانده تر از قانون اساسی جمهوری اسلامی که این دومی، شکل به روز شده و مترقی تر اولی است.
ما در ایرانزمین یک جنبش روشنگری داشتیم که از آخوندزاده تا کاظم زاده ایرانشهر، و از او تا کسروی و هدایت و ذبیح بهروز و پورداوود و بسیار دیگر و تا به امروز ادامه یافته است. در برابر این جنبش روشنگری، جنبشی ضد روشنگری شکل گرفت به نام مشروطه، که بنا بر تعریف چیزی نبود جز “مشروطیت به دین مبین”. در دل این جنبش، بخش تندرو و البته راست کیش تر نام خود را “مشروعه” طلب گذاشت. این دو اما، در مجموع چیزی جز نفی وجودی جنبش روشنگری ما که مبتنی بر خردگرایی، نقد دین، و ملی گرایی اصیل بود نبودند. پیروزی جمهوری اسلامی، ادامه ی منطقی انقلاب مشروطه است. دودمان پهلوی، نقض وجودی انقلاب مشروطه، و ادامه ی منطقی جنبش روشنگری بودند، منتها زندانی شده در قانونی که در گوهر، مرگ آنان به شمار می رفت. این، اوج تراژدی تاریخی ماست.
به خود آئیم، و با خود راست باشیم. ایرانزمین، بیش از هر چیز به انسان هایی که توان بر دوش کشیدن بار حقیقت و شرافت را داشته باشند نیاز دارد.
٨۱۹۶ – تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣٨۷       

     از : محسن کوشا

عنوان : غلط تایپی
شاه در آخر نخست وزیر ۱۳ ساله خود را بر کنار و سپس بازداشت نمود
٨۱۹٣ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : محسن کوشا

عنوان : امروز رقابت به نفع حکومت ست
هموطن گرامی با امضای «عاطفه» ، امیدوارم بتوانم چند نکته را از بابت یادآوری برایتان بنویسم.
– نهضت مشروطه حداقل ۱۵۰ سال عمر دارد ؛ در سال ۱۲۸۵ ییش نویس قانون اساسی بامضای مظفرالدین شاه رسید.
– درباریان ، روحانیون و مالکان بزرگ زیر بار پیش نویس قانون اساسی نمی رفتند و پس از حک و اصلاحات و سازش ها فراوان تصویب شد.
– روسیه و انگلیس هم منافع خود را در خطر میدیدند و با دخالت ها و تحریک های فراوان کشور را که فاقد ساختار درست حسابی بود ، بورطه تلاشی کشانده بودند . در گیلان ، آذربایجان و خراسان بخصوص مقاومت اساسی علیه بیگانگان و مرتجعین وجود داشت که در باره ی هرکدام شما بهتر میدانید که کتابهای فراوان وجود دارد. «مشروطه ایرانی» دکتر آجودانی یکی از کتابهائی ست که افراط و تفریط ها ، نارسائی ها و کم تجربگی مردم و رهبران را بررسی کرده ست.
– رضا خان میرپنج از هنگ قزاقان «ماموریت» می یابد که مقاومت مشروطه خواهان را در هم شکند و «افتخار » بنیان گزاری «جزیره ی آرامش » را قبول نماید. تردیدی نیست که این تنها راه رهائی استعمار فرتوت انگلیس از مبارزان مشروطه بود . مشروطه خواهان میخواستند شاهان را بر سر «جای » خود قرار دهند تا مانند مشروطه های اروپا که سلاطین و ملکه ها بعنوان میراث «باستانی » و «آنتیک » مانند موزه ها نگهداری میشدند و هنوز هم برقرار هستند نقش تشریفاتی خود را حفظ کنند.
– رضا خان تاج گذاری نمود و دوباره اختیارات «شاه» را نامحدود نمود و در راس تمام صاحب منصبان قرار گرفت. تمام آمال و آرزوهای متفکران و مجاهدان مشروطه را تعطیل نمود. یک تنه به اصلاحات اساسی روی آورد . شاهدوستان مسحور «اقتدار » او هستند. ولی در بحبوحه جنگ دوم جهانی علیرغم پشتوانه ی تمام حمایت هائی که از انگلیس کسب کرده بود تا به قدرت برسد. با عده ای از امرا و صاحب منصبان خود به همکاری با فاشیسم هیتلری روی آورد که منجر به برکناری او گردید. بحران ۱۳۲۰ از حافظه تاریخی مردم محو نخواهد شد.
بحث :
اگر مملکت سر و سامانی داشت و مصالح و امور مملکت از طریق مجلس و قانون اساسی مشروطه پیش رفته بود. شاه مملکت چنان اختیاراتی را نمی یافت ، که راسا وارد معاملات خیانت آمیر ، نه تنها علیه مردم ایران بلکه به علیه تمام جهانیان که در آتش جنگ فاشیسم هیتلری میسوخت گردد.

بعداز جنگ دوم در ایران هم مانند تمام جهان نسیم آزادی وزیدن گرفت و مردم امکان یافتند تا فعالیت های اجتماعی خود را ، حول قانون اساسی مشروطه را از سر گیرند . صورت جلسه های مجلس شورای ملی در کتاب خانه ی ملی اسناد معتبر این دوره ی فراموش نشدنی میهن ماست. تصویب قانون ملی شدن صنایع نفت ایران یکی از ارزشمند ترین دستاوردهای جنبش مشروطه می باشد که در این دوره صورت گرفت و مورد ستایش تمام نیروهای آزادیخواه و استقلال طلب جهان قرا گرفت. استعمار انگلیس از این درایت و هوشیاری مردم ایران برهبری دکتر محمد مصدق بخشم آمد. تمام توطئه های بعدی که متاسفانه با تحریکات دربار و روحانیون و سیاست های دنباله روانه حزب توده از شوروی کارگر افتاد .درنهایت با کودتای ضدمردمی ۲۸ مرداد بار دیگر خانه ی مردم و مشروطه «قلعه ی » شاه و استعمار گردید.
دشمنان مردم در نهایت وقاحت بلافاصله با تصویب قانون کنسرسیوم نفت – دکتر علی امینی – خوشخدمتی خود را به اربابان نشان دادند در حالیکه خود را برای محاکمه دکتر محمد مصدق در بیداد گاه «دارسی » ارتش مهیا میکردند. محاکمه دکتر محمد مصدق بمعنی محاکمه ی انقلاب مشروطه و قانون اساسی آن بود.

روز از نو روزی از نو ! شاه جوان دیروز در جلد دیکتاتور تمام عیار با کمک آمریکا و غرب ۲۵ سال با انواع «شگرد های» تجربه شده ی غرب با پول بیکران نفت هر چه خواست مانند «حاتم طائی » بذل و بخشش نمود و در آستانه ی انقلاب بهمن فرهنگی منحط به جای گذاشت که باعث شد مردم از تمام دستاورد های دموکراسی جهان روی بر گردانند. برای سلطنت آبروئی باقی نمانده بود و مردم خواهان برچیدن آن بودند.

هرکس اشاره ای به قانون اساسی میکرد مورد سرزنش قرار می گرفت. چون مجلس شاه همه چیز را بمسخره گرفته بود. سیاستمداران شاه آبروباخته بودند . در بین مردم رواج یافته بود که سیاست پدر مادر ندارد. ! شاه در آخر نخست وزیر ۱۳ ساله هود را بر کنا و سپس بازداشت نمود . فعالیت حزبی وجود نداشت و حزب رستاخیز یعنی خیمه شب بازی ! انتخابات مجلس و نمایندگان آن فقط برای بله قربان گویان شاه بود . وزرا و وکلا همه غلامان خانه زاد «پدر تاجدار» بودند.

در آن خلا تاریخی تمام زمینه ها مهیا شده بود که مرجع تقلید شیعییان «نزول اجلال » کند و خیلی راحت علم «مشروعه » را بر خیمه ی اسلام فرو کند.

آری عاطفه ی گرامی ۵۸ سال مشروطه ستیزی ( باستثنای قبل از ۲۸ مرداد) ، بی توجهی به قانون اساسی ، بی اعتناعی به مشارکت مردم در امور اجتماعی راه را برای سقوط در کام نیروهای سنتی ایران هموار کرد که باید شجاعانه اعتراف کرد که ایران بیش از آن چه فکر می کردیم عقب مانده بود. مگر میشود یک باره میلیونها نفر منکر اصلاحات شاه بشوند. فکر می کنی فریب خوردند ؟

جوک تاریخی :
غلامان خانه زاد و دشمنان مشروطه که ۵۸ سال تن به همدستی و مشارکت در نابود کردن نهال مشروطه نمودند. بعداز انقلاب «خواب نما» شدند و به نهضت مشروطه ی خارج از کشور پیوستند. این خود بیشترین ضربه را به اصل مشروطه خواهی و حرمت قانون اساسی که در تمام جهان پاسداری میشود مینماید مردم تعجب می کنند که چه اتفاق افتاده که رستاخیزی ها طرفدار مشروطه شدند ولی به مصدق فحش میدهند… آیا فکر کرده ای مشروطه خواهان واقعی چه کسانی بوده اند ؟ همه مخالف شاهان بودند !

پس خنده دار ست که طرفداران شاه خود را «مشروطه خواه » بنامند. این موجب ختلاف گروههای شاهدوست و مخالفان شاه میشود.
خوشبختانه «حزب مشروطه خواهان بعداز انقلاب» از جمله داریوش همایون فهمیده که این اسم بی مسما ست و دارند یواش یواش آنرا به حرب لیبرال دموکرات عوض می کنند.

حالا که شاهی غداری وجود ندارد چه دلیلی دارد این آقایان میخواهند پادشاهی را دوباره را باز گردانند آنهم با انتخابات ! مگر پادشاهان ما رئوف بودند ؟ لطفا با آخوند ها مقایسه نکنید خیلی بد ست. بلکه با ملکه الیزابت مقایسه کنید.
بد نیست به سئولات زیر عنایت فرموده و پاسخ دهید.

راستی در جنگ دوم الیزابت مهم تر بود یا چرچیل ؟ چرا ؟ معلومه چرچیل رئیس دولت بود
نخست وزیر زضا شاه در هنگام برکناری که بود ؟ من واقعا نمی دانم نخست وزیر ایران کی بود – چون همه کاره رضا شاه بود !
نتیجه :
ما اگر واقعا میخواهیم کشورمان سرو سامان بگیرد ، باید بدون استثنا علیه نقض حقوق بشر حکومت اسلامی رسما و مصرانه اعلام جرم نمائیم و از حق خود برای شرکت در تعیین سرنوشت خویش دفاع کنینم و بازی های مبتذل «انتخاباتی » جمهوری اسلامی را بهم بریزیم

ما میلیونها ایرانی باید نشان دهیم که ما حق انتخاب شدن و انتخاب کردن در یک انتخابات آزاد را نداریم
کسانی که به انتخابات آزاد پای بند هستند این پروسه را دنبال می کنند .
کسانی که اعتماد به نفس نداند و مطمئن نیستند که از انتخابات آزاد به موفقیت میرسند منافع فردی و گروهی خود را به مصالح ملی و مردمی ترجیح میدهند.

اگر شاهان و آخوند ها اتنخابات آزاد را حرمت نگذاشتند و به آن پا بند نبوده و نیستند.ما باید نشان دهیم که با این دو جریان تاریخی اساسا فرق داریم. بسیار بچه گانه ست که بجای فشار به حکومت اسلامی تمام انرژی ها را علیه یکدیگر مصرف می کنیم . تا در بر این پاشنه میچرخد
حکومت اسلامی به بقای انگلی خود ادامه خواهد داد.

انتخابات آزاد ، نماییدگان مردم ، دولت گذار منتخب از پیش کسوتان و اشخاص وجیه المله ، تدوین قانون اساسی نوین ، مجلس موسسان ، تصویب قانون اساسی … صبور ی و تحمل دوران گذار و چند دوره انتخابات ادواری
٨۱۹۲ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : علی کبیری

عنوان : تکلیف دمکراسی چی شد؟
این امکانی که اخبار روز دراختیار ما گذاشته، برای تمرین یکی از اصولی ترین اصلهای حقوق بشر یعنی آزادی بیان و دمکراسی است. آزادی بیان یعنی اینکه شما میتوانید عقاید ونظریات خودتان را آزادانه بیان کنید ودمکراسی یعنی اینکه حقوق طرف مقابل راهم رعایت کرده واجازه دهید تا آنها هم آزادانه عقاید ونظریات خودشان را ابراز کنند. دوستان توجه داشته باشند که با فحش وبدوبیراه وانگ زدن به یکدیگر، راه بجائی نخواهند برد. بیائید با منطق ودلیل عقاید خودتان رامطرح کنید واز دیگران نیز همین توقع راداشته باشید. اگر ما مخالف روش حسین شریعتمداریها و کیهانیها هستیم، پس باید منش ماهم با آنها وامثال آنها متفاوت بوده و یا ۱۸۰ درجه باآنها اختلاف زاویه عقیدتی داشته باشیم. در ایران آینده هر کسی و باهر عقیده ودین ومذهبی باید امکان تعیین سرنوشت کشورش را داشته باشد. نه همه چپ ها استالینیست ولنینیست ومائوئیست هستند ونه همه غیر چپها وابسته به آمریکا واسرائیل وحامی استبداد میباشند. توجه داشته باشیم که همه ی ما ایرانی هستیم. میتوانیم مخالف عقاید یکدیگر باشیم ولی دشمن یکدیگر نباشیم. انتقاد بکنیم ول کمر به نابودی یکدیگر نبندیم.
٨۱۹۱ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : سلطنت گندیده بود

عنوان : بازهم به جمهوری خواهان تقلبیعاطفه با ادب شاهنشاهی
بروید دور شاهزاده تان را بگیرید و اگر فکر میکنید که اینهمه مردم دارند سلطنت طلب میشوند دیگر چیکار به چپها دارید.خوب استالینیستها ولنینیستها را بحال خود بگذارید چرا اصرار دارید همه دور شاهزاده تان حلقه بزنند. اخر اون پدر وپسر چه غلطی کردند که این یکی میخواد بکند
٨۱۹۰ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : عاطفه

عنوان : چرا اینقدر عصبی برخورد میکنید.
من نمیدانم این رفقا و یا برادران و خواهران جمهوریخواه ما چرا اینقدر بی ادب و عصبی هستند. هر کس که کوچکترین مخالفتی با آنها کند بلافاصله متهم به دروغگویی و حقه بازی میشود. فردی نوشته که سلطنت طلبها به دروغ میگویند که جمهوریخواهند. آقای محترم، شما فکر میکنید که مردم از شما یا کس دیگری میترسند که بگویند طرفدار چه سیستمی هستند؟ من نظر بسیار مثبتی به نظام جمهوری پارلمانی دارم، ولی بهیچ عنوان حاضر نیستم چشم و گوش بسته بدنبال گروهی که صرفاً بر جمهوریخواهی تاکید میکند راه بیفتم. امروز برای من محتوای نظام کشور اهمیت بسیار بیشتری نسبت به شکل نظام دارد و آنطور که بنظر میآید دوستان به اصطلاح جمهوریخواه ما، جز عصبیت و پرخاشگری، حرفی برای گفتن ندارند. من صریح بگویم که یک نظام پادشاهی مشروطه را به یک جمهوری برخاسته از تفکرات مارکس و لنین صد هزار بار ترجیح میدهم. متاسفانه جنبش جمهوریخواهی ایران در دست دو گروه محدود شده: یکی کمونیستها، که خواستار حکومتی چون دیکتاتوریهای سابق بلوک شرق و یا حکومت کویا هستند، و دیگری مصدقیها، که عملاً هیچ برنامه سیاسی برای کشور ندارند و تمام کارشان محدود شده به کیش شخصیت و ساختن نوعی امام زاده از مرحوم مصدق و متاسفانه بهیچ عنوان حاضر نیستند از حمایت خود در برپایی حکومت اسلامی اظهار پشیمانی و تاسف کنند.
به باور من تا زمانیکه یک جریان سومی در بین جنبش جمهوریخواهی ایران بوجود نیاید، این جنبش ارزش توجه و همکاری را ندارد. دوستان عزیز خارج نشین، این یک واقعیت غیر قابل انکار است که مشروطه خواهی در بین ایرانیان و بویژه جوانان و بانوان کشور پایگاه بسیار محکمی دارد. حتی بسیاری از جمهوریخواهان ایران نیز نظر مساعدی نسبت به همکاری با مشروطه خواهان میانه رو و شخص رضا پهلوی دارند و بهیچ عنوان افراطگرایی های شما را تایید نمیکنند. حال شما هر چه دوست دارید میتوانید فکر کنید.
٨۱٨۹ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : برزگر از تهران

عنوان : آخر چرا توهین برادر
دوستانی که حتا با اسم من بازی کرده اند و مرا حقه باز خوانده و فرنموده اند که من خجالت می کشم که بگویم سلطنت طلبم. البته من قضاوت را بخوانندگان محول می کنم ولی از آنها می پرسم که آخر اگر من سلطنت طلب باشم از چه کسی می ترسم که آنرا بر عهده بگیرم؟ مگر در دنیا سلطنت طلب کم است خب اگر من هم باشم یکی بیشتر. دیگر چرا مرا حقه باز می دانید. من فکر می کنم که دور و بر بعضی افراد را چنان حق بازان احاطه کرده اند که غیر از حقه بازی کسی را نمی بینند. آنچه را من نوشته ام از مشاهدات یک دانشجوی ساکن تهران است که یازده سال است که دست کم سه روز در هفته را مسافر کشی می کند. حالا شما را اگر خوش نمی آید مرا هم خوش نمی آید. اما فرق من حقه باز با شما ی فرزند لنین و استالین این است که واقعیت چندین هزار ساله ی تاریخ ایران را امروز می بینم و البته کتمان هم نمی کنم. شما ها واقعیت پاکروان را برسمیت نشناختید و ترجیح دادید که نصیری کودن جایش را بگیرد تا سرمان را لای گیره بگذارد و آنرا چنان تنگ کند که مغز ما بترکد و فریاد بزنیم که وای وای وای. آری برادر بروید داستان پاکروان رییس ساواک را یکبار دیگر بخوانید تا بفهمید که آنها که باعث برکناری او شدند چه خیانتی بر ملت ایران کردند. و بر کناری پاکروان بفرمان شاه البته که بود ولی چپهای ایران فراهم آورنده ی شرایط آن بودند. اگر نمی ترسیدم که پدر و مادرم را حکومت خامنه ای شقه کند نام واقعی خودم را می نوشتم تا باورم کنید که چندان هم که شما فکر می کنید حقه باز نیستم.
٨۱٨٨ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : به جمهوری خواهان دروغین

عنوان : حقه بازی هم حدی دارد
بعضی از سلطنت طلبها اخیرا یاد گرفته اند که بگویند من البته جمهوری خواه هستم ولی سلطنت طلبها را باید بپذیریم و یا مثلا در ایران همه دارند سلطنت طلب میشوند و از اینجور حرفها. اقایان سلطنت طلب شجاعت داشته باشید وبگویید سلطنت طلب هستید و بدروغ خودرا جمهوری خواه جا نزنید و بعد از سلطنت دفاع کنید وبه اقای تابان از موضع جمهوری خواه حمله نکنید.اخه دم خروس را داریم میبینیم
٨۱٨۶ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : آقای مانی فرزانه ،تازه شروع کردید تا قواعد بحث کردن را رعایت نمائید!
تمام شکوفائی و دمکراسی که تا کنون در غرب دیده شده است به شدت به رونق اقتصادی کشورهای مذبور وابستگی داشته است که تاکنون در رابطه از کشورهای عقب نگاه داشته تغذیه کرده اند وگرنه در همین اروپا کشورهائی در گذشته مانند یونان کودتا خیز و پرتقال و اسپانیا فاسیست خیزرا می توان نام برد که در اروپا حضور دارند اما بعلت عدم اقتصاد پر رونق از دمکراسی پیشرفته همسایگان خود برخوردار نبوده اند.در ضمن کشورهای سرمایه داری در یک دوره ائی در رقابت با کشورهای مدعی سوسیالیستی تلاش کرده بودند تا به مردم خود حداکثر رفاه اجتماعی و آزادی را ارائه بدهند تا خود را از کشورهای سوسیالیستی بهتر جلوه بدهند که نمونه بارز آنرا می تواند رقابت آلمان غربی با آلمان شرقی مثال آورد که بعدها همه خدماتی را که به مردم خود داده بودند پس از فروپاشی سوسیالیسم یکی پس از دیگری پس گرفتند!بقول کارل مارکس کشوری نمی تواند به دمکراسی خود افتخار کند اما در خارج از مرزها به استعمار و استثمار دیگر ملت ها دست بزند و از ثروت آن سرزمین ها برای خود تمدن بیافریند و بدان مفتخر باشند.منظور مارکس در باره استعمار انگلستان در هند بود که علیرغم اینها استعمار را از آنجائیکه دست به وجود آوردن سرمایه داری و طبقه کارگر می زند تا اندازه ائی به نفع ممالک عقب مانده ترسیم می کند تا اهالی این کشورها با دمکراسی ومبارزه طبقاتی آشنا گردند.کشورهای سرمایه داری در تمام قرون گذشته از نهضت های ارتجاعی و اسلامی حمایت کرده اند و نگذاشته اند تا کشورهای عقب مانده به دمکراسی دست بیابند.جنبش های اسلامی که در یک دوره ائی بنام کمر بند سبز به دور شوروی ایجاد گردید مانند این هست که امپریالیست ها باد کاشتند و اینک خود را مبتلا به آنها کرده اند ومجبور شده اند که طوفان درو کنند که در همین رابطه سخن بسیار است که آیا انها براستی با ارتجاع اسلامی در تضادند یا اینکه اسلامی ارتجاعی در خدمت آنهاست؟
٨۱٨۵ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : جیج غانی

عنوان : آقای ف. تابان عزیز
سلام و خسته نباشید. مقالهء جدید شما در باب جمهوری خواهی از همین امروز بخاطر عدم پرداختن “بی طرفانه” به جنبش جمهوریخواهان و شخص آقای رضا پهلوی ؛ بویژه ادعاهای امروزی ایشان؛ از نظر من کمکی به برکندن نظام کنونی و استقرار آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی نمی نماید.
افسوس که از نظر من، مقالهء شما درست بر خلاف اهداف من و شما عمل خواهد کرد. افسوس که سال هاست که به خاطر همین اختلاف نظرات از چاپ مقالات من در این زمینه خودداری می کنید!
اگر مقالات من در این زمینه را شما راهی سطل آشغال نمی کردید حداقل در زمینهء بی انصافی های شما در رابطه با جنبش جمهوریخواهان؛ که از روز نخست راه اندازی؛ خاک “گودش” را خورده ام پاسخ می دادم.
به ناچار پاسخ به شما در این زمینه را بر عهدهء آن عزیزانی از جنبش می گذارم که تا کنون مورد بی مهری شما قرار نگرفته اند. در پایان نیز؛ بدون هر گونه رودر بایستی؛ اعلام می کنم که بمثابه یک شهروند ایرانی، کماکان از شما دلگیرم که پایهء استدلالات خود را بر مبنای آنچه آقای باباعلی و پیروانش ادعا می فرمایند می گذارید، به تبلیغ نظرات آنها در جنبش دست می زنید و گوش خود و خوانندگانتان را بر روی نظرات متنوع ادامه دهندگان این حرکت “جنبشی” می بندید.
خیر پیش آقای تابان!
٨۱٨۴ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : مانی فرزانه

عنوان : جنابان مستشار و« بزرگره از تهران»
آقای مستشار اگر مردم ما دارای قانون اساسی مورد قبول و احترام بودند با عوض بدل شدن سران حکومت ها مملکت از هم نمی پاشید .متاسفانه این وضع تکرار خواهد شد.و دوباره هم تکرار خواهد شد.ولی به بوش ریشخند زدن دردی را دوا نمی کند . در آمریکا و نظائر آن در تمام تنش های ناشی از بحران های ملی و جهانی توانسته اند جامعه خود را اداره کنند و بحران کنونی هم با وجودیکه بی نطیر ست ولی مردم آمریکا امیدوارند که مشکلات خود را حل کنند. این انتخابات دوره ای کاش در ایران هم «سنت» میشد و مردم جانوران آدمخوار را ۳تا ۴ سال الی ۸ سال تحمل میکردند .
جناب «بزرگراه از تهران» مگر وقتی میلیونها نفر آمدند زیر بلیط «ارتجاع سیاه» شاهدوستان و حامبان خارجکی آنها بروی مبارک آوردند که محصول مشترک دیکتاتوری نعلنگ و عبا شده بود و چنان لیلی به لالای خمینی گذاشتند که نگو و نپرس . در آن روزگار وانفسا که در اثر سرکوبهای رژیم فقط عقب مانده ترین جریانات اجتماعی امکان ابتکار عمل را در دست داشتند.مگر یادتان رفته که شاهی می گفتند ظرف جند هفته بر می گردند.مگر فیلمهای مستند BBC را مشاهده نفرمودید که چگونه دستشان تو دست همه ی این آدمخواران ست ! معلومه آخوند ها هم امروز شرم نمی کنند .بهمین دلیل تا توانستند قتل عام کردند تا کسانی باقی نمانند تا مردم را هماهنگ کنند. و عده ای هم میگویند مردم نمی خواهند مثل ۵۷ عمل کنند تا وضع بدتر شود . این کاملا تاکتیک آخوندند ها می باشد که اشاعه داده اند . قربانت گردم برخلاف عده ای که فکر می کنند مردم نمی خواهند مثل ۵۷ عمل کنند تا وضع از این بد تر شود ، ما باید عاقل باشیم و بگوئیم از این حکومت فاسد تر وجود نخواهد داشت. . باید عرض کنم که اتفاقا از این آدمخواران بدتر در ایران نداشته و نداریم و واقعا هر جریانی بعداز این ها بیاید قطعا از این دم بریده ها بهتر ست.

لطفا استدلال نمائید که کدام جریان اجتماعی از این ها جانی تر ، فاسد تر و عقب مانده تر می باشد. خواهشمند ست به این سئولات اساسی بپردازیم
٨۱٨٣ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : برزگر از تهران

عنوان : فرزند شاه باید در مسائل ایران دخالت کند، بار معنوی و تاریخی او هم خرد و انصاف این حکم را می کند و …
من یک جمهوریخواهم. ولی در بستر بیماری و در این جنوب شهر تهران و با استناد به دیده ها و شنیدهای خودم در این یازده سال گذشته که شغل دومم مسفر کشی بوده اعلام می کنم که هرگز جمهوریخواهان بدون کمک مشروطه خواهان در ایران موفق به کسب آرا و حتا کسب تظاهرات و رهپیمایی نخواهند شد. البته برای من به عنوان یک جمهوریخواه نا خوشایند است ولی واقعیت این است. اما آقای ف تابان که این مقاله را نوشته بخودی خود وجود عظیم مشروطه خواهان را برسمیت شناخته است. من از اینجا به دوستان گوشزد می کنم که اگر حکومت اسلامی بتواند رضا پهلوی را ترور کند بهر قیمت او را ترور خواهد کرد. زیرا امروز چنان وسعت بزرگی از مشروطه خواهان در ایران وجود دارند که واقعا برای حکومت اسلامی شرمآور است و هم برای من جمهوریخواه مایوس کننده. یکی از شانس های حکومت اسلامی به نظر من عدم کاریسما و جذابیت فیزیکی و بیانی رضا پهلوی ست. ولی این مسئله نیز کم کم دارد حل می شود. مرذدمی که روزی به یک پیرمرد خوشچهره و جذاب و خوشحرف اما آدمکش و رزل و پیرو علی که آدمهایی که خودش با دست خودش کشت از شماره بدر است لبیک گفتند اینبار اگر اپوزیسیون ایرانی گرد یک جوان چهل و پنج شش ساله جمع شوند و در واقع او را رهبری کنند تا او سخن گو شود می توان امیدوار بود که بجایی رسید اما اگر نه، اگر هم اتفاقی در ایران بیفتد در اولین قدم تجزیه ی ایران نیز حتمی ست. و در پایان با محکوم کردن تمامی جنایات در دوران پهلوی باید بگویم که اولا پدر و مادر من که چپی بودند نیز مقصرند زیرا خود پدر مادر من می گویند که وقتی پاکروان رییس ساواک شد و همه را آزاد کرد و واقعا هم شخصیت فرهیخته و با فرهنگی بود ما چپها از ان دوران نهایت سو استفاده را کردیم تا یک حیوان درنده بنام نصیری جانشین او شد. اما با همه ی اینها در تمامی دوران پنجاه و هفت سال سلطنت دو پهلوی ما به اندازه ی یک هفته ی حکومت اسلامی نه کشته دادیم و نه شکنجه شدیم و نه سنگسار داشتیم و نه و نه و نه… مرا ببخشید بیمارم و از هم گسیخته نوشتم ولی از دل بود و صادقانه آنچه را نوشتم.
٨۱٨۱ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : آقای مانی فرزانه اگر دمکرات هستید برای افراد تعیین نکنید که به کدام بحث وارد بشوند یا نشوند وحرف خودتان را بزنید و بحران های سرمایه داری را چه ساختاری و سیاسی بدرستی دقت نمائید .تقلب بوش در برابر ال اگور بماند!
از : مانی فرزانه

عنوان : قیاس مع الفارق
آقای مستشار جان هر کس دوست داری وارد هر بحثی نشو یا بهتر ست یک کمی دور و بر خود را با بصیرت مشاهده فرمائید
٨۱۷٨ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : امیر /

عنوان : نبش قبر تاریخ
“غمگین ” -شاه اللهی -و “شرمگین” – مشروطه خواه-، نام دو عقب مانده ذهنی تاریخ معاصر ایران است ، که در آرزوی باز گرداندن نظام به خاک سپرده ، چنگ حماقت بر صورت میگیرند و نوحه کسالت سر میدهند.
هر کودک خردسالی این را میداند که شکل ابتدایی تقریبا تمام نظام های حکومتی ، پادشاهی بوده است . ولی امروزه در هیچ کشوری ، که یک بار با این شکل حکومت خداحافظی کرده است ، کسی نمیگوید که هر از چند سال رای بگیریم تا ببینیم نسل امروز شاید دوباره سلطنت بخواهد . همه میدانند که در همین انگلستان بر سر هزینه خاندان سلطنتی چه جنجالی بر پاست و بحث وداع با تاج و تخت هم بسیار جدی است.

” بزرگان ” این نمایش ، مثل آقای داریوش همایون ، که ماموریت گره زدن “دامن جمهوری خواهی ” به “زیر شلواری پاره پادشاهی ” ، را به روی دوش خود احساس میکند ، خود از این امر غافل نیست که سلطنت تنها به اعتبار صلاحدید آمریکا ، و به کمک تنفس مصنوعی و سرم ، نه به خاطر احتمال سکانداری دوباره ، بلکه جهت اعمال فشار به ج.ا.ا گاه و بیگاه مطرح میشود. این عالیجناب که خود تا دیروز به عنوان وزیر ، امضای خود در پای تمام جنایات و خودکامگی های شاه گذاشته است، خوب میداند که نظام سلطنت از جمله با اراده همین آمریکا به زباله دان سقوط کرد و اگر با نقشی که آمریکا برای حکمرانی بر جهان برای خود قائل است ، اصولا نظام پادشاهی ساز گار بود، “ظاهر شاه ” ، نیز اینچنین ” غمگین ” در افغانستان ، دار فانی وداع نمیکرد.

همایون بار ” مسئولیت ” به دوش میکشد ، این مرده ولی به این شیون نمی ارزد.
٨۱۷۵ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : مانی فرزانه

عنوان : قیاس مع الفارق
آقای مستشار جان هر کس دوست داری وارد هر بحثی نشو یا بهتر ست یک کمی دور و بر خود را با بصیرت مشاهده فرمائید که چگونه در آلمان، فرانسه و جمهوری های آزاد اروپاو آمریکا اس واساس جامعه بر مشارکت مردم در امور از طریق قانون اساسی Constitution (مشروطه ) و پارلمان نهاده شده ست و احزاب با هم برای راه یافتن به مچلس رقابت میکنند.همین چند روز پیش اوباما سوگند خورد که به قانون اساسی آمریکا پای بند باشد.

در انگلستان،سوئد و نروژ هم همین طور ست بازهم مردم و احزاب و قانون اساسی و ملکه و شاه هم یک مقام واقعا تشریفاتی ست .

نتیجه: ما حکومت پادشاهی مطلقه ضد مشروطه داشتیم و امروز همه حکومت فقاهتی مطلقه ضد قانون داریم .

ما هیچوقت نتوانستیم انتخابات دوره ای و مداوم داشته باشیم تا قانون اساسی و جامعه مدنی بر سرنوشت ما حاکم باشد.

در هر کشوری هم که فقط اسمش حکومت سلطنتی یا جمهوری ست ولی مردم هیچ کاره اند فرق نمی کند باید بروند پی کارشان.

امیدوارم با شفافیت برای فشار به حکومت ضد قانون موفق شویم
٨۱۷٣ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : رحیم یاوری

عنوان : قانون هرگز حاکم نشد
اگر در زمان شاه مادارای انتخابات آزاد میبودیم وهمه جریانات سیاسی از جمله چپ میتوانست در مجلس وقانونگذاری شرکت کند بدون شک نیازی به نکبت اسلامی در ایران نداشتیم ونظام پادشاهی با افتخار میتوانست پرچم مشروطه را در دست داشته باشد.واقیعت این است که چپ و جریانات اسلامی در ایران هرگز خواهان دمکراسی وتمامیت ارضی ایران نیستند.حطای بزرگ چپ در ایران وهمدستی انان با نظام دینی راه را برای باز گشت سلطنت به ایران در ذهن مردم بوجود اورد ه است.
باید بدانیم گه بخشی از مسلمانان در ایران وآخوند ها هرگز وهر گز علاقه ای به این گشور نداشتند.وروزگا ر کنونی وسیاست های رژیم ایران ستیزی ملایان را تائید میکند.
چپ در ایران نه طرفدار دمکراسی بود ونه مدافع تمامیت ارضی.اکنون این پرسش است که چه جریانی جز ملی گرائی ونظام سلطنت از تمامیت ارضی ایران دفاع میکنند.دشمنی با دمکراسی و ملی گرائی در حقیقت راه را برای نظام سلطنتی باز کرده است.در ۳۰ سال گذشته جریان چپ موفق به داد ن برنامه ای قابل قبول به جامعه ایرانی نشد.مردم ایران نمیتوانند ونباید به دنبال سراب دیکری بروند.شعاری که در تهران من به گوش خود شنیدم..دمکراسی وملی هر دو فریب خلق اند.
مردم ایران در برابر این مشگل قرار دارند جنگ داخلی بین ترک وکورد ویا پذیرش نظام سلطنتی برای رهائی از تفرقه و اشوب.این در حقیقت رهائی از بی نظمی اجتماعی میباشد وربطی به بر قراری دمکراسی در ایران ندارد.در دو نظام انچه بی اهمیت بود احترام به قانون بود واین قانون شکنی ادامه خواهد داشت اکر سلطنت در ایران آینده در جهار چوب قانون نباشد.مخالفان نظام سلطنت اگر میخواهند نظام پادشاهی حاکم نشود بایداز تمامیت ارضی ایران دفاع بدون قید وشرط کنند
باید نظام سوسیال دمکراسی را بجای سوسیالیسم انتخاب کنند. وباید آزادی را
واستقلال ایران را سرلوحه برنامه خود قرا دهند.
٨۱۷۲ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : جمهوری خواهی به گوشت قربانی تبدیل شده است که هرکس سهم خود را از آن می طلبد.
جمهوری خواهی سوسیالیستی که از جمهوریت تنها قرائت وبرداشت مصنوعی داشت ودر عمل هیچگاه به جمهوری وآرای مستقیم مردم بها داده نشد و بجای آن حزب کمونیست همه سرنوشت سیاسی کشورها و مردم را تعین می کرد!!جمهوری خواهی لیبرالی که تنها موقعیت را برای سرمایه داران و احزاب پرقدرت آنها باز گذاشته است و هیچ شانسی برای نظارت واقعی مردم باقی نگذاشته است و تنها هر چند سال یک بار سرنوشت ممالک مذکور از دست این حزب سرمایه داری به آن حزب سرمایه داری تحویل و تحول می شود و در ممالکی مانند سوریه لیبی و کره شمالی و غیره خیلی بهتر بود که همان نظام های سلطنتی باقی می ماندند چرا که با جمهوریت توخالی آنها تنها نظام های سلطنتی آبرو گرفته اند و جمهوری خواهی اصیل و واقعی بی آبرو شده اند.در کنار همه اینها جمهوری خواهی اسلامی نیز از کشورهای ایران پاکستان و افغانستان و عراق به میدان آمده اند که فقط آبروی جمهوری خواهی رابرده اند.جمهوریت را تنها می توان یک وسیله خوب دانست که برای رساندن مردم به آزادی ودمکراسی و سعادت ورفاه بکار گرفته می شود و به عنوان هدف نمی توان از آن یاد کرد اما در کشور های ایران که سایه غول های شیوخ و شاهان بر سرمردم سنگینی می کند ،جمهوری خواهی واقعی و اصیل می تواند مفری از استبداد به سوی آزادی باشد! به قسمت های زیر که نمونه بارز ازجمهوری خواهی اسلامی هست توجه نمائید!

تحلیل عبدالله ناصری از شعار «جمهوری اسلامی آزاد باید گردد»

یاری: عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی گفت:«توجه به برخی شعارهای مردم در جریان سفر خاتمی به استان‌های فارس، کهکیلویه و بویراحمد و بوشهر نشان می دهد که مطالبات واقعی مردم و طرز نگاه آنها به وضعیت فعلی کشور چیست.»

عبدالله ناصری با اشاره به شعار جمهوری اسلامی آزاد باید گردد که در جریان سفر خاتمی از سوی مردم عنوان شد، اظهار داشت:«مردم با این شعار نشان دادند که در عین اعتقاد راسخی که به نظام دارند معتقدند هم اکنون بخش‌ها و افرادی بر مدیریت کشور تکیه زدند که هم جمهوریت و هم اسلامیت نظام را مخدوش می کنند.»

وی افزود:«از این روت که مردم به خاتمی به عنوان یک نجات دهنده می‌نگرند که باید میراث گرانقدر امام را نجات دهد و مانع از آسیب دیدن آن شود.»

ناصری با بیان اینکه سفر خاتمی به شیراز تداعی گر سفر سال ۷۵ وی به این شهر به عنوان اولین سفر انتخاباتی بود، گفت:«استقبال گسترده مردم از خاتمی روند عمومی دارد و این تحریم‌ها ممانعت‌ها شرایط را به نفع اصلاح‌طلبان می‌کند.»

وی به جناح رقیب که همه قدرت را در اختیار دارند توصیه کرد که زمینه‌هایی فراهم کنند که همه نامزدها بتوانند از امکانات متعارف در کشور استفاده کنند.

عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اختلافات در جبهه اصولگرایان را رو به تزاید ذکر کرد و افزود:«بعید است اعضای برجسته اصولگرا بتوانند اعضای این جناح را به انسجام برسانند مگر اینکه نیروی فوق العاده و برجسته تری فعال شود.»

وی تصریح کرد:«در جبهه اصلاح طلبان چهره های مصلحت اندیشی که مصالح عمومی را دنبال می کنند اجازه نخواهند داد خاطره تلخ سال ۸۴ تکرار شود. این انتظار بحق مردم نیز است و معتقدم اصلاح طلبان با نامزد واحد در انتخابات حضور می‌یابند.»
٨۱۷۱ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : چوخ بیلمز

عنوان : نظام شاهنشاهی تمام شد دیگر برگشتنی نیست
نظام ستم شاهی یا پادشاهی یا هر اسم دیگری را رویش بگذارند دیگر به ایران برگشتنی نیست حرف زدن با بقایای رژیم سابق مسخره و وقت تلف کردن است.تشکل اتحاد جمهوری خواهان هم کاری بغیر از حرف زدن بلد نیست و اعتباری هم نه در خارج و نه در ایران به نظر نمی رسد که داشته باشد. احزاب سیاسی که جمهوری خواه باشند و با شجاعت باشند شانس موفقیت در آینده ایران دارند اما آنهای که یک دل پیش ملاهای مصلحت طلب یا اصلاح شده دارند و یک دل نزد وزرای رژیم جان نثاران و غلامهای خانگی خاندان پهلوی مگر خواب به قدرت رسیدن را ببینند.
٨۱۷۰ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : شهروند معمولی

عنوان : رشد جنبش مشروطه خواهی
با درود فراوان به جناب “یک مشروطه خواه”. مطالب شما بسیار مستدل، منطقی و متین نوشته شده بود. بی دلیل نیست که جنبش مشروطه خواهی چنین باسرعت بین مردم داخل کشور رشد میکند.
٨۱۶۷ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : علی کبیری

عنوان : آینده ایران ازآن چه کسانیست؟
من بعنوان یک فرد مستقل، از پیشنهاد تشکیل جمعیتی برای حکومت جمهوری درایران به هیجان آمده ودراولین جلسه هیأت مدعواتحاد جمهوریخواهان نیز شرکت کردم. ولی تنها همان یک بار بود وبس. وقتی به آن جلسه مقدماتی وارد شدم با عده ای از میانسالان مواجه شدم که ناگاه نگاههای کنجکاوانه شان بسوی من برگشت وتا مادامی که در عقب سالن درجستجوی یک صندلی برای نشستن بودم، سرهای جلوئیها به عقب برگشته ونگاههائی کنجکاو از اطراف تعقیبم میکرد. البته معلوم است بخاطر اینکه درمیان آن جمع ناشناس بودم. مدتی که از این جریان گذشت، پی بردم که افراد آن جمع همدیگر را به اسامی کوچکشان صداکرده وهمدیگر را از قبل میشناخته اند. چنانکه از حرفهائی که پشت تریبون میزدند، مشخص شد که آن جمع متعلق به جناح چپ قدیم هستند چون حرفهایشان همان حرفهائی بود که سالها شنیده بودم. بعدها با پیگیری ومطالعه بیشتر متوجه شدم که آنها متعلق به فدائیان خلق اکثریت وتعدادی هم از توده ایهای قدیمی بودند. درآن جلسه میخواستند رابطهائی با هیأت موسس جمهوریخواهان در آلمان برگزینند که چند نفری را از میان خودشان انتخاب کردند. نه کسی به معرفی خودش پرداخت ونه رأی گیری بعمل آمد تا ملاحظه شود آنها چه کسانی هستند. تصورم برآنست که درجاهای دیگر هم همین وضع برقرار بود چون از ترکیب اعضای هیأت رهبری جمهوریخواهان هم چنین واقعیتی مشاهده میشد. خب، این از دمکراسی که بعضیها ازآن مدام دم میزنند. یا بیا بایزید بیعت کن/ یابرو کندوان زراعت کن. بگذریم…
حال آقای تابان پیشنهاد میکنند که «….طبیعی است که احزاب بهتر از روشنفکران و فعالین سیاسی مستقل می توانند روند تشکیل ائتلاف جمهوری خواهان را مدیریت و هدایت کنند…» باتوجه به جوهر پیشنهاد ایشان، آیا باید دوباره سر نخ را به فدائیان خلق اکثریت وحزب توده داد یا احزاب دیگری نیز مدنظرشان هست؟ بهتر نیست تامشخص کنند که این جمعیت جمهوریخواهان مورد نظر ایشان چه نوع سازمان سیاسی باید باشد؟ آیا جبهه یا حزب یا جمعیت یا اتحادیه یا کنفدراسیون وغیره است؟
ولی این بنده مستقل مطرود و برسمیت شناخته نشده از جانب جناب آقای تابان، با ملاحظه دسته بندیهای داخل ایران وبا توجه به نقاط ضعف حکومت جمهوری اسلامی، بنظرم میرسد که مدافعان حقوق بشر زودتر از هر جمعیت وگروه دیگری به حکومت خواهند رسید چون حقوق بشر دارای زیر مجموعه های بسیاریست که برقراری دمکراسی وانتخابات آزاد وبرابری حقوق زن ومرد و عدم تبعیضهای قومی ودینی وجنسیتی وبرسمیت شناختن حقوق کودکان وکارگران و غیره…درش مستتربوده واین همان چیزهائیست که مردم میخواهند و درحال حاضر برای تحققش مشغول پیکارند. امیدوارم دوباره یک عده ای به بنده حمله ور نشده وازمن نخواهند تا جای خودم رادرجغرافیای سیاسی نشانشان دهم که بااین تغییرات جغرافیائی سریعی که درجهان درجریان است، بنده هم دچار سرگردانی جغرافیائی شده ام.
٨۱۶۵ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : محمدعلی مهرآسا

عنوان : دونوع بیشتر نظام سیاسی از هرنوعش وجود ندارد
عزیزان جمهوریخواه!
من زمانی که تشکل اتحاد جهوریخواهان آغاز به کار کرد، از تعجب شاخ درآوردم. زیرا باور نمیکردم که هوادارن جمهوریّّت نیاز به اتحاد داشته باشند؛ و باید خود به خود متحد و هماهنگ باشند. خواهش میکنم با الفاظ بازی نکنیم و آرزوهائی را که برای خویشتن خویش داریم به سرنوشت وطن گره نزنیم. مگر نه این است که دوگونه بیشتر نظام حکومتی وجود ندارد. پس اگر کسی سلطنت طلب- ازهرنوعش- نباشد، خود به خود در طیف جمهوریخواه قرار خواهد گرفت. از این رو اگر شما هوادار پادشاهی نباشید گزیری دیگر غیر از جمهوری خواهی نخواهید داشت. البته نوع جمهوری ها را ممکن است احزاب تعیین کنند؛ اما نوع رژیم مشخص است. شما یا باید سلطنتطلب باشید یا جمهوریخواه؛ وشق دیگری وجود ندارد. ضمناً نظام حاکم کنونی ایران جمهوری نیست. حکومت اسلامی است و رهبر دارد…
٨۱۶۴ – تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣٨۷       

     از : رضوان مزینی

عنوان : نگاه جمهوریخواهان به مردم ست
با عنایت و توجه بسیار به مطلب آقای تابان تحت عنوان « جمهوری خواهی امروز» که در آن به وضعیت اتحاد جمهوریخواهان و جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک اشاره شده ست. متاسفانه ،شرایط سیاسی ، همانطور که آقای تابان تشریح نموده اصلا رضایت بخش نمی باشد.
معلوم نیست که آن عزم راسخ نخستین روزهای اعلام مو جودیت اتحاد جمهوریخواهان ایران برای معرفی و تبلیغ و ترویج بدیل «جمهوری اسلامی» به کجا رخت بر بست.

امروز با مطالعه اعلامیه، اتحاد جمهوری خواهان ایران: برای پیشبرد خواست انتخابات آزاد و …
• اتحاد جمهوری خواهان خواستار وحدت عمل نیروهای دمکرات پیرامون یک برنامه، سیاست و نامزد مشترک انتخاباتی است
چکیده ی نظرات آقای تابان را در دعوت آجا از سایر نیروها می بینم . اعم از درست یا نادرست بودن این موضع از قبل اعلام شده ، چرا اجا با دیگر نیروهای جمهوریخواه رایزنی نمی کند؟

وظیفه ی جمهوری خواهان در قبال تداوم انقلاب مشروطه و قانون اساسی مشروطه
در باره ی مشروطه ذائی «خاندان جلیل » و کارگزاران داخلی و خارجی آن بسیار گفته شده و هیهات ، تیشه ای که بر ریشه های درخت مشروطه در ۵۸ سال مداوم زده شد ، آن نهال را چنان پژمرده و بیحال نمود که فقط چند صباحی در آستانه ی انقلاب بهمن امیدی به نجات آن میرفت . چون بنا بود که بعداز پیروزی انقلاب با تشکیل مجلس موسسان ، قانون اساسی مناسب شرائط تدوین و تصویب شود. دریغا که «مشروعه خواهان » برهبری خمینی فاتحه آنرا خواندند.

در تمام این ۳۰ سال ناکارائی قانون اساسی جمهوری اسلامی در پاسخگوئی آماج های انقلاب بهمن بکرات خود را نشان داده ست و بخشی از حکومتیان نیز به این موضوع اذعان دارند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران سند محکومیت رژیم می باشد که با تکیه به مبانی شرعی و مذهبی حقوق شهروندی مدرن و مطابق منشور حقوق بشر را انکار مینماید.

تمام جمهوریخواهان ایران به جای تکیه بر این نقض اساسی حکومت مذهبی ، که با قانون اساسی تمام جمهوری های متعارف جهان در تضاد میباشد و به تبلیغ آن به بهترین وجه برای جهان آزاد قابل درک خواهد بود و حمایت دنیای آزاد بسود تغییرات بنیادی جلب خواهد کرد . به جای تاکید بر اصلاح قانون اساسی و تحصیل حق شهروندی دگراندیشان و نیروهای سکولار فقط به دیگر جنبه های مبارزاتی می پردازند که آنها هم بدون تردید لازم ست.

کم تو جهی کلیه جمهوری خواهان و عدم تاکید آنها بر قانون اساسی که ستون فقرات تمام کشورهای آزاد میباشد میدان را برای عرضه اندام طرفداران بازگشت حکومت پاشاهی در «خارج از کشور» باز گذاشته، تا در لباس «مشروطه خواهی» ماهیت ارتجاعی خود را مخفی نمایند.
در باره ی عملکردهای ضد مشروطه ی آنها در ۵۸ سال حکومت پهلوی ها نیاز به تکرار مکررات نیست ولی از آن جائیکه هیچوقت توجهی به نقش مردم نداشته و ندارند حتی در همین امروز در «برنامه ی سیاسی » خود با ناشی گری کامل ماهیت ضد دمکراتیک و برتری جویانه ی خود را بی پروا با «صادقانه» در اصل دوم اعلام کرده اند:
ـ ما پادشاهی مشروطه را بهترین و مناسب ترین رژیم و شکل حکومت برای ایران می‌دانیم و از هیچ گونه تلاش قانونی و دمکراتیک برای برقراری نظام پادشاهی مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم پهلوی فروگزار نخواهیم کرد.

البته این آقایان بگوششان نخورده یا متوجه نشده اند یا بروی خود نمی آورند ، که در تمام جهان «مشروطه سلطنتی یا پادشاهی» شکلی از حکومت ست که الهام بخش و آماج اصلی مردم در صدر انقلاب مشروطه نیز بوده که از ستم شاهان و شیوخ جانشان به لب رسیده بود. این مردم بودند که شاهان را سر جایشان نشاندند.

حالا کارها «برعکس » شده ، در حالیکه پادشاهی منقرض شده ، شاهپرستان و طرفداران حکومت پادشاهی از «هیچ» گونه تلاشی «قانونی» و «دموکراتیک» برای برقراری دوباره ی نظام «پادشاهی مشروطه » ک آنهم به پادشاهی رضا شاه دوم فروگزار نخواهند شد.

البته معلوم نیست اولا ؛ «پادشاهی مشروطه » چه صیغه ای ست و ثانیا؛ معلوم نیست که چگونه میخواهند «نظام پادشاهی مشروطه» را «قانونی » و «دموکراتیک» برقرار کنند. اصلا مردم در این میان چه نقشی دارند . آقایان همیشه از بالا به ضحنه نگاه میکنند.

امیدوارم جمهوری خواهان ایران که ادامه دهندگان راستین مشروطه و معتقد به حکومت قانون مبتنی بر قانون اساسی می باشند.
بیش از این به طرفداران بازگشت پادشاهی امکان فرصت طلبی برای دامن زدن به اختشاش سیاسی ندهند.

بدیهی ست که طرفداران بازگشت حکومت پادشاهی مانند تمام شهروندان حق طبیعی دارند که برای تحقق «آرمان» خود فعایت نمایند.
اما دلیلی ندارد که بعداز انقلاب و پس ۵۸ سال مشروطه زدائی بدون توضیحی خود را « حزب مشروطه خواهان ایران » معرفی نمایند تو گوئی دیگر نیروهای سیاسی مشروطه خواه نیستند.
جمهوریخواهان این کم کاری را جبران خواهند کرد
٨۱۶٣ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ه اسدی سوادکوهی

عنوان : آسانترین راه برای دیالوگ
با درود

خوبه که تابان از بیخبری در میان چب سنتی (جمهوری خواهان) پرده بر می‌‌دارد. ریشه درد بحث جمهوری خواهی‌ یا نگرانی‌ از نفوذ بیشتره طرفدارن پادشاهی در ایران نیست . بر همه آشکار است که مردم و جوانان در تلاش و برای نجات روان باقیمانده خویش از تنگنای خفه کننده به کمک تاریخ خویش و چنگ زدن به امیدها و آرزوها نیاز دارند. چرا چشم میبندید و نمیخواهید ببینید که دیگر این عادی شده است که دسته دسته جوانان ایرانزمین به آیین زرتشتی باور میاورند. اینرا از زبان آخوندها در یوتوب میتوانید بشنوید. البته می‌توان اینرا از دیدگاه چپ سنتی با اکره نگاه کرد و عصبانی از نفوذ طرف دارن پادشاهی شد. میشود اینطور هم دید که مشروطه خواهان هم بدون زحمت یارگیری میکنند. ولی‌ در تاریخ ما ۱۴۰۰ سال مردم ما مشابه همین کار را کردند . آیا بهتر نیست از کپی برداری کلیشه‌ای در بررسی ایران و ایرانی‌ “چپ سنتی ” کمی‌ خارج شود و فرهنگ رفتاری ایرانی‌ را بشناسد …؟ شاید دیگر بحثها زاید باشد؟ به باور من که به حکومت موروثی اعتقاد ندارم ، دلیلی‌ ندارم که الان رای خود رو به جمهوری خواهی‌ از قبل بدهم که راه را میبندد. رای من به یک پارلمان است .. به دموکراسی است .. در یک پارلمان دمکراتیک .. در یک پریود ۳-۵ ساله …کاره پایه‌ای کارشناسانه لازم است و مردم ایران به این نوع دیالوگ ملی‌ احتیاج دارند تا بخاطر خودشان هم شد با این مساله آشتی‌ کنند. حتا در فردای جمهوری ایران .. این وظیفه به عهده همه است از جمهوریخواه گرفته تا مشروطه خواه .. که این موضوعات باید بحث شود . شما الان هیچی‌ نشده اتهام فریبکاری راحت زدید .. تر و خشک را سوزاندید .. نمیگیم دیدنه تاکتیک رقیبان اشتباه است ..برعکس میتواند خوب هم باشد .. ولی‌ شما از دربی شکسته وارد شدید … در‌به شناخت فرهنگ رفتار ایرانی‌ ..آسانترین راه برای دیالوگ .. همزیستی‌ .. دوستی‌ .. و همکاری است ..

پاسخ دوستی‌ در زیر از طرف مشروطه خواهان بسیار وزین بود
٨۱۶۱ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣٨۷       

     از : زنگنه

عنوان : اتحاد جمهوری خواهان می تواند خود را از تک صدایی نجات دهد.
با درود بر شما آقای تابان،

شما از اختلافات درون دوطیف جمهوری خواه سخن گفتیدو به این نکته اشاره کردید که بیشترین کسانی که در آن شرکت کردند،افراد منفرد بودند .من این گفته شما را تائید می کنم واضافه کنم که حتی برخی از این افراد منفرد به سازمان های سیاسی مشخصی وابسته بودند که ازنام بردن آن دوری می جویم.
اتحاد جمهوری خواهان نمی توانست نیز موفق شود چرا که نه به شکل جبهه بود ونه به شکل حزب.اولی میتواند از اشخاص و احزاب تشکیل شود ودومی بر پایه یک حزب جدیدودرهمان آغاز با شفافیت باید اعلام می کردندکه چه هدفی دارند. آنان که اتحاد جمهوری خواهان را راه انداختند میتوان گفت از یک شیوه غیر منطقی بهره بردند.ابتدا نامه ای را برای امضا منتشرکردندوهنگامی که دیدند بسیاری با متن نامه موافقند. با دستچین کردن عده ای در تدارک کنگره ای نیز بر آمدند.وقصدداشتند تا تنورداغ است نان را بچسبانند. دراین میان کسانی دوندگی میکردند تا همکاری میان اتحاد جمهوری خواهان را قوت بخشند که قبلا”امتحان خود را در میان سازمان های خویش داده بودند. آنها حتی تا به حال نتوانسته اند به خواست خود که معرفی “کاندیدای رئیس جمهوری” باشد جامه عمل بپوشانند و از میان خود کسی را انتخاب کننداین در حالی است که از دیگران می خواهند تا کاندیدای مشترکی را معرفی کنند.
اتحاد جمهوری خواهان هنوزهم در همان شکل ابتداییش معنا پیدا می کند و راه پیشرفتش محدود است .مگراینکه در جبهه ای فرا گیرتر همانگونه که شما قید کرده اید شرکت کنندبا مجموعه ای از احزاب سراسری و منطقه ای و شخصیت های سیاسی ومبارز نه تنهاحول جمهوریخواهی صرف، بلکه برای آزادی ایران ومردم ایران از چنگال بقایای سلطنت طلبان مذهبی که درهمان آغازین انقلاب در شکل ولایت فقیه امروزه آشکار گشته اند.برای تقسیم حکومت ،برای دمکراسی وحقوق بشرو برای احیای قانون و ارزش انسان
٨۱۶۰ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ناصر مستشار

عنوان : چرا هنوز باید هاشمی رفسنجانی در میان مردم هوادار داشته باشد اما نیروهای سیاسی از خود یک آلترناتیوی «جامع و مانع« که بر برگیرنده خواسته های اساسی و مرحله ائی و اصلی نباشد؟
درد بسیار عمیق کنونی ما در این هست که نیروهای سیاسی در طی ۳۰ سال گذشته در تضاد با یکدیگر آنقدر انرژی صرف کرده اند که موقعیت رژیم را تحکیم و وضعیت خود را نامتحد و غیر متشکل کرده اند تا آنجائیکه دیگر نزدمردم اعتباری ندارند و به سختی اعتماد بدست می آورند.رفسنجانی به عنوان نماد رژیم سرکوب گر که باعث اعدام ها و طولانی شدن جنگ و عامل قتلهای زنجیره ائی در داخل و خارج است وتوسط دادگاه برلین تحت تعقیب قرار دارد اما با وجود همه این گذشته خونبار توانست در سال ۸۴ در مقابل احمدی نژاد ۱۰ میلیون از آرای مردم را بخود جلب نماید.اگر آرای احمدی نژاد توسط ماموران او تقلبی بود اما آرای رفسنجانی حقیقی بود و پشتوانه روشنفکران و نویسندگان و هنر مندانی مانند عباس کیارستمی و محمد دولت آبادی و خشایار دیهیم را پشت سرخود داشت. در فقدان یک آلترناتیو فراگیر و سراسری ،مردم ایران همچنان در انتخاب بد و بدتر و بدترین گیر کرده اند چون شانسی دیگری در مقابل خود نمی بینند!در این حال و هوا هنوز سازمان راه کارگر تسویه و حساب های ۲۸ سال پیش را از طریق اسماعیل خوئی با سازمان اکثریت پیش کشیده است که اصلا مورد علاقه مردمی نیست که حاضرند در تضاد با احمدی نژاد حتی از رفسنجانی جنایتکار پشتیانی نمایند.سرنگون کردن رژیم اسلامی به آسانی شاه نخواهد بود چون نفرت از شاه همه را بطور یکسان متحد کرد اما اینک در درون جنبش مبارزه بارژیم اسلامی ده ها شاخه وجود دارد که نمی خواهند لااقل برای سرنگونی با حفظ و تبلیغ برنامه خود بایک دیگر به آشتی موقت تنها برای براندازی رژیم به اتحاد برسند و اگر از حالا به آرای مردم اعتقاد دارند ،مسئله انتخاب حکومت آتی را به عهده آن مردمی بگذارند که قرار است رژیم را نیز سرنگون نماید!
٨۱۵۷ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣٨۷       

     از : رفیق سابق

عنوان : ادامه ی آخوندگرائی
آقای تابان عزیز
مردم ایران در همین ۳۰ سال اخیر، شلاق آخوندی را هم از دست تندروها و هم از دست «اصلاح طلبان» خورده اند و اما شما هنوز بفکر اتحاد با «اصلاح طلبان» هستید. یعنی همان خط سابق اکثریت که از «نبرد که بر که» سخن می گفت و از «جبهه ی انقلاب» خمینی، و جبهه ی ضدانقلاب.
گذشت ۳۰ سال، هیچگونه تحولی در شما بوجود نیاورده است. نظرات شما نشان می دهد چرا ایرانیان ۱۴۰۰ سال است زیر سیطره ی عرب و فرهنگ عربی درجا می زنند. چون همیشه بخشی از جامعه به امید «رافت اسلامی» ماندند. درست مانند امروز و مانند شما.
٨۱۵۶ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣٨۷       

     از : صا بر

عنوان : دمکراسی با سلطنت چه از نوع ولایتی آن یا شاهی آن در تضاد است!
طرفدار حکومت فردی نمی تواند دم از دمکراسی بزند. این ها اگر واقعا به دمکراسی معتقدند یکبار برای همیشه به خرد جمهور مردم احترام بگذارند.
٨۱۵۵ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣٨۷       

     از : ایرانی

عنوان : فقط راه من درست است
آقای تابان، توده ایها هم می گویند«………… ما اعتقاد داریم که میان حزب توده ایران و موضع سلطنت طلب ها موضع میانه‌ای وجود ندارد. هر نوع فاصله گرفتن از یکی، چه بخواهیم و چه نخواهیم، به نزدیکی به دیگری می‌انجامد…………»

http://www.rahetudeh.com/rahetude/Sarmaghaleh-vasat/HTML/۲۰۰۹/mars/sarmaghaleh-۰۹-۰۳.html


با این حساب هرکسی می گو ید فقط راه من درسته و بقیه ول معطلند ! این نشانی از دموکراسی ندارد.
٨۱۵۲ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣٨۷       

     از : یک مشروطه خواه

عنوان : دمکراسی، نه یک کلمه کم نه کلمه بیش
آقای تابان، نخست اینکه اختلاف های درون طیفی جمهوری خواهان، اختلاف هایی ست که برایند فرهنگ سیاسی جامعه ی ایران است، که شامل هوادران پادشاهی هم می شود و این یک معضل ملی ست دوست گرامی. دست کم در این مورد یک ملت واحد هستیم یا خیر؟ باری، من فکر نمی کنم هیچ پادشاهی خواه خردمندی وجود داشته باشد که از همبستگی میان جمهوری خواهان ناخرسند باشد، تا زمانی که این همبستگی به بال ملائک و تقاضا برای ریختن رای ها به صندوق آقای کروبی و امثالهم ختم نشود. بنابراین، یک اتحاد دمکراتیک میان جمهوری خواهان که خواهان برچیدن بی قید و شرط، اما غیر خشونت آمیز جمهوری جهل و جنون باشد، به سود همه است، از جمله هواداران شهریاری.
دوست گرامی، شما طوری از ارتباط گوهری میان جمهوریت و دمکراسی سخن می گوئید که تو گویی هم جمهوری و هم دمکراسی را دوستان چپ ما اختراع کرده اند. خیر قربان، دیگرانی هم هستند که نظرات دیگری دارند. میان جمهوری و دمکراسی هیچ ارتباط الزامی ای وجود ندارد. اتفاقا این بحث شما است که یک بحث انحرافی ست، و در نهایت، البته بدون آنکه خواست قلبی شما باشد، به سود جانیان مستقر در تهران تمام می شود و دنبالچه های خارج از کشوری شان که به دنبال این یا آن فرد معتدل در درون ولایت مطلقه ی فقیه می گردند.
بی شک فصل مشترک دمکرات ها باید دمکراسی، سکولاریسم، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و مبارزه ی غیر خشونت آمیز باشد. جمهوری خواهی و یا پادشاهی خواهی زیرمجموعه ای از این اهداف مشترک بباید اشند و نه برعکس.
مثالی بزنم، در مورد مثلا عدم تمرکز و فدرالیسم، میان حزب مشروطه ی ایران و شاهزاده به مراتب اختلاف بیشتر است تا میان شاهزاده و بسیار از جمهوری خواهان دمکرات. از آن سو، میان برخی از جمهوری خواهان و ناسیونالیست های تندروی هوادار پادشاهی اشتراکات بسیار زیادی وجود دارد. این ها را نمی شود انکار کرد دوست گرامی. بنابراین، فصل مشترک باید دمکراسی باشد.
از تبلیغ پنهان هواداران پادشاهی سخن می گوئید. مگر کسی جلوی دوستان جمهوری خواه را گرفته است که تبلیغ نکنند. مگر کار دیگری هم می کنند دوستان؟ از بام تا شام دارید بر مرجح بودن جمهوری بر هر چیز دیگر می کوبید. از شما می پرسم جناب تابان، آیا در عرض این سی سال یک بار رضا پهلوی را دیده اید که برای شهریاری تبلیغ کرده باشد؟ بیاید از این پادشاه و یا آن پادشاه ایران به سود خود اش استفاده کند؟ خیر. به خاطر چی؟ بخاطر اینکه مهم برای اش دمکراسی است و نه شکل حکومت. ما باید بیاموزیم که نکات مثبت رقبای سیاسی مان را در نظر بگیریم و ارج نهیم. از این موج نوستالژی بزرگی که به سبب نکبت جمهوری اسلامی نسبت به حکومت پیشین به وجود آمده است (و مقداری هم به خاطر نکات مثبت خود اش)، آقای پهلوی هرگز کوچکترین استفاده ای نکرده است، آگاهانه نکرده است. نه تنها نکرده است، بلکه در کتاب جدید اش که ماه پیش بیرون آمده است، به شدت هم از حکومت پیشین انتقاد کرده است. از ساواک گرفته تا شیوه ی آتوریتر فرمانرانی پدر اش. دوست گرامی، باور بفرمائید طور دیگر هم می شود سیاست کرد: استوار بر دورنگی، سو استفاده از موج های احساسی جامعه، نان به نرخ روز خوردن و غیره. در حالی که احمدی نژاد می گوید در ایران هم جنس گرا نداریم، آقای پهلوی سینه اش را سپر می کند و در کتاب اش از حقوق همجنس گرایان در میهن اش دفاع می کند. بدون هراس از تبلیغات منفی، بدون هراس از از دست دادن هواخواه میان بخش های سنتی جامعه. این یعنی شرافت سیاسی، که باید ارج اش نهاد، حتا اگر از سوی رقیب ما باشد. به راستی کدام سیاست ورز مطرح خاورمیانه ای را می شناسید که چنین افکاری داشته باشد، و حتا اگر داشته باشد دلیری مطرح کردن اش را داشته باشد؟
نه دوست گرامی، نه تنها فریبی در کار نیست، بلکه بیشترین میزان از فروتنی در کار است. آقای پهلوی بیش از این نمی تواند با جوانمردی و fairness برخورد کند.
امید که دوستان جمهوری خواه به توافق میان خود برسند، ولی نباید فراموش کنند که مهم ترین چیز ایران است و مردمی که تا خرخره در چنگ مافیای اسلامی گرفتار شده اند. برای نجات ایران دوستان جمهوری خواه به کمک ما هواداران پادشاهی نیاز دارند، همانگونه که ما به یاری شما. موضوع ملی است، درک کنید.
٨۱۵۰ – تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣٨۷       

https://akhbar-rooz.com/?p=9054 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x