شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمهوری خواهی ما! – ف. تابان

اول. جمهوری خواهان و دیگران
نخستین اصل جمهوری، پذیرش و دفاع از «حق حاکمیت مردم» و انتخابی بودن همه ی ارکان حکومت از بالا تا پائین است. جمهوری چیزی جز همین یعنی انتخاب حکومت به رای مردم و نیز تغییر حکومت به رای مردم نیست. بنابر این کسی نمی تواند جمهوری خواه باشد و این اصل بنیادین جمهوری خواهی را زیر سوال ببرد و یا آن را به قیدی مشروط کند.
اعتقاد به حق مردم برای تعیین سرنوشت خود و انتخاب نظام سیاسی کشور، اما به این معنی نیست که جمهوری خواهان از مبارزه برای استقرار جمهوری دست بکشند و نسبت به ساختار نظام سیاسی کشور بی تفاوت بشوند.   درخواستی که امروز به طور گسترده مطرح می شود. «مشروطه خواهان» و نیز بخشی از جمهوری خواهان، از بخش دیگر جمهوری خواهان ایران می خواهند که به ساختار نظام سیاسی آینده کاری نداشته باشند و آن را «باز» بگذارند، زیرا اگر بر جمهوریت نظام سیاسی در ایران آینده تاکید کنند، دموکرات نخواهند بود و در نقش «قیم» مردم ظاهر خواهند شد!
هر چند عجیب، اما واقعی است. آن ها از جمهوری خواهان می خواهند جمهوری خواهی خود را «فعلا» در جیب بگذارند و برای مردم «تعیین تکلیف» نکنند و بگذارند مردم «خود» تصمیم بگیرند. این انتقاد، مهم ترین انتقادی است که علیه جمهوری خواهانی که هدف برنامه ای خود را استقرار یک جمهوری دموکراتیک قرار داده اند و برای آن همین امروز مبارزه می کنند، صورت می پذیرد و نتیجه ی سیاسی آن هموار کردن راه «اتحاد استراتژیک» مشروطه طلبان طرفدار سلطنت و هواداران جمهوری در ایران است. در واقع عکس آن صحیح تر به نظر می رسد: برای هموار کردن راه اتحاد استراتژیک جمهوری خواهان و سلطنت طلبان، از نیروهای جمهوری خواه خواسته می شود که جمهوری خواهی خود را دست کم «فعلا» مسکوت بگذارند و برای مردم «تعیین تکلیف» نکنند.
در بسیاری از جریانات سیاسی در ایران استراتژی ها و برنامه های سیاسی بلندمدت، معمولا قربانی تاکتیک های لحظه شده اند. جنبش چپ ایران، در برابر گرایش های راست روانه ی درون خود، همواره با این گرایش و فشار روبرو بوده است. در منطق چنین تفکری، «تصمیم» خلق الساعه است و باید در لحظه گرفته شود. مثلا طرفداران «باز گذاشتن شکل حکومت» به این نکته توجه نمی کنند که چنان چه آن روز فرا برسد که قرار باشد مردم «تصمیم» بگیرند، و «نوع نظام» را انتخاب کنند، این تصمیم بر چه پایه ای استوار خواهد بود و کدام مبارزه و تلاش را در پشت خود خواهد داشت.
مخالفان ایجاد آلترناتیو جمهوری خواهی، البته به صراحت نمی گویند که جمهوری خواه نباشید، یا از جمهوری خواهی خود دست بکشید، بلکه می گویند جمهوری خواهی خود را به خاطر «دموکراسی» و اتحاد با مشروطه خواهان مسکوت بگذارید. آن ها این حقیقت را نادیده می گیرند، که تعیین نظام سیاسی کشور، اتفاقی نیست که خلق الساعه نازل شود. بلکه روندی طولانی و مستلزم فعالیت آگاه گرانه و سازمانگرانه است و برای استقرار جمهوری دموکراتیک در ایران نیروهای جمهوری خواه باید به تلاشی بیشتر از آن چه تا به امروز صورت گرفته، اقدام کنند تا جامعه ی ایران را متقاعد و آماده کنند که اولا مردم خود باید سرنوشت خود را تعیین کنند و ثانیا زمانی که قرار بر تعیین سرنوشت است، به انتخاب درست – که از نظر یک جمهوری خواه؛جمهوری خواهی است – رای بدهند. هر حزب سیاسی این طور عمل می کند و اگر جز این بگوید، تنها حقیقت را پنهان کرده است. براساس این منطق جمهوری خواهان ایران وظیفه دارند، نه تنها از همین امروز جمهوری خواهی را به عنوان شکل مناسب استقرار دموکراسی در ایران تبلیغ و نیروهای جمهوری خواه را متحد و سازماندهی کنند، بلکه همچنین وظیفه مند هستند با هر شکل از حکومت که اساس جمهوری خواهی را نفی می کند، از جمله سلطنت و ولایت مخالفت کنند. اگر جمهوری خواهان ایران چنین سیاستی داشته باشند، ائتلاف و اتحاد آن ها با سلطنت طلبان در مورد حکومت آینده از اساس ناممکن خواهد شد و اگر چنین اتحاد و ائتلافی را بپذیرند، در پیشبرد وظایف جمهوری خواهانه ی خود با دشواری های بزرگی مواجه خواهند شد.
نمونه ی روشن، نگاهی به فعالیت های سیاسی آن دسته از جمهوری خواهانی است که شکل حکومت آینده را «باز» گذاشته و ائتلاف با سلطنت طلبان را پذیرفته و تبلیغ می کنند. بخش مهمی از فعالیت های سیاسی این گروه از جمهوری خواهان متوجه اثبات امکان یک سلطنت دموکراتیک در آینده ی ایران، اثبات تحول در نیروهای مشروطه خواه هوادار سلطنت، اثبات دموکرات شدن مشروطه خواهان و اثبات دیکتاتور بودن بسیاری از جمهوری خواهان در سراسر جهان است! آن ها هر چند می گویند جمهوری خواهند اما سرمایه و اعتبار خود را در خدمت توجیه سلطنت و خاندان سلطنتی در ایران قرار داده اند. چه لزومی دارد جمهوری خواهانی پیدا شوند که در صدد اثبات آن برآیند که رضا پهلوی و اطرافیان او خیلی تغییر کرده اند و دموکرات شده اند؟ مشروطه خواهان سطنتی، اگر حقیقتا دموکراسی را پذیرفته اند، خود باید این موضوع را با عمل سیاسی و مواضع خود به جامعه ثابت کنند. دفاع پرشور گروهی از جمهوری خواهان از مشروطه طلبان طرفدار بازگشت خاندان پهلوی به ایران و در همان حال حملات تند و بی وقفه آن ها به جمهوری خواهان مخالف این اتحاد، از نتایج الزامی اتحاد استراتژیکی است که آن ها به دنبال آن هستند و برای آن باید حتی بهای بیشتری نیز بپردازند.

۲.
با این حال نباید این حقیقت را کتمان کرد که سیاست اتحاد میان جمهوری خواهان و سلطنت طلبان در سال های اخیر قدرتمندتر شده است. قدرت گیری این سیاست به عوامل مختلفی بستگی دارد که در درجه ی اول، ناتوانی جمهوری خواهان از ایجاد یک اتحاد گسترده و در درجه دوم آلوده ساختن جمهوری خواهی به دفاع از اصلاح طلبی اسلامی، از سوی گروهی از جمهوری خواهان مخالف اتحاد با سلطنت طلبان، از عوامل آن بوده است.

بدترین دفاعی که از «جمهوری خواهی» صورت گرفته است، و عملا به تضعیف آن کمک کرده، آلوده ساختن سیمای جمهوری خواهان به پیروی از اصلاح طلبان اسلامی است. این بخش از جمهوری خواهان هر چند در زمره ی سرسخت ترین مخالفان رابطه با جریان سلطنت در ایران قرار دارند، اما سوی دیگر آن سکه ای بوده اند که به نقد آن کمر بسته اند. آن ها بدل همان سیاستی را عرضه می کنند که ظاهرا آن را رد می کنند. سیاستی که امروز حتی بی اعتبارتر از سیاست اتحاد جمهوری خواهان با سلطنت طلبان است. این گروه در پوشش دفاع از جمهوری خواهی، مصالحه با حکومت دینی و مخالفت با تشکیل آلترناتیو سیاسی در برابر آن را توجیه می کنند و از دفاع از یک سیاست قاطع در جهت برکناری آن، خودداری می نمایند. چنین سیاستی جمهوری خواهان ایران را فاقد توانایی لازم برای استقرار یک حکومت دموکراتیک در کشور می داند. اگر هواداران ائتلاف با سطلنت طلبان، به همین دلیل اتحاد با مشروطه خواهان را نتیجه می گیرند، این گروه، مبلغ اتحاد با اصلاح طلبان دولتی و استنکاف از پیوستن به سیاست برکناری رژیم اسلامی هستند.
این نوع «دفاع» از جمهوری خواهی یکی از دلایل سرخوردگی از جمهوری خواهان و آزمودن شانس ها در مسیرهای تازه است.

این واقعیت را باید در نظر گرفت که تلاش برای ائتلاف جمهوری خواهان و شکل دادن به یک آلترناتیو جمهوری خواهی در جامعه ی ما، بعد از موفقیت های امید بخشی که در دوساله ی گذشته به وجود آمد، اکنون دچار بن بست و رکود شده است. در چارچوب وضعیت موجود به سختی می توان امید به گشایشی در این بن بست و رکود داشت. بدیهی است جمهوری خواهان ایران تنها در صورتی می توانند فعالان سیاسی و در سطحی گسترده تر جامعه را به حقانیت سیاست خود معتقد سازند که بتوانند از وضعیت فعلی رهایی یافته و سیاست ها و نمودهای موفقی را از نزدیکی جمهوری خواهان و تبدیل انان به یک نیروی جدی سیاسی در جامعه ی ایران عرضه کنند. هم امید بستن بخشی از فعالین جمهوری خواه به جناح هایی از حکومت و امیدواری استراتژیک به نتیجه ی اصلاحات در حکومت – که هر چند حالا به دلیل تضغیف و شکست اصلاح طلبان ضعیف شده، اما زمینه های آن از بین نرفته است – ، هم انزوا جویی و خودداری گروهی دیگر از جمهوری خواهان از ورود به عرصه سیاست های ائتلافی، از جمله موانع عمده در جهت ایجاد تحرک در میان جمهوری خواهان و ترسیم یک آینده ی امید بخش به گونه ای است که فعالین سیاسی بیشتری باور کنند، زیر پرچم جمهوری خواهی شانس استقرار دموکراسی در کشور ما بیشتر است. تا وقتی که جمهوری خواهان پاره پاره مانده اند، جستجوی متحدینی در اردوهای رقیب برای رهایی از وضعیت فعلی ادامه خواهد یافت و بخش هایی از جمهوری خواهان چشم به اصلاح طلبان حکومتی خواهند دوخت و بخش های دیگر از آن ها شکستن بن بست موجود را در نزدیکی با سلطنت طلبان خواهند دید.

٣.
بخشی از دشواری کار در این جاست که در بین اکثریت بزرگی از جمهوری خواهان مخالف با ائتلاف با سلطنت طلبان، این مخالفت به صورتی افراطی بروز کرده و حتی همکاری های معین بر سر مسائل حقوق بشر را نیز در برگرفته است.
من هر چند با این ایده موافق هستم که جمهوری خواهان دموکرات ایران باید از ائتلاف استراتژیک با هر نیروی غیرجمهوری خواه خودداری کرده و برای ایجاد آلترناتیو جمهوری خواه حکومت موجود نیروهای خود را متحد سازند، اما فکر می کنم چنین سیاست کلانی را نباید به موارد معین و تاکتیک های روزمره سیاسی تنزل داد. غالب احزاب سیاسی چپ – تا آن جا که من می دانم از نظر نظری با این موضوع موافقت دارند و غالبا در برنامه های سیاسی خود نیز قید کرده اند که آماده اند با هر نیرویی که حاضر است در راه اقدامات دموکراتیک و حقوق بشری قدمی بردارد، همکاری کنند. اما در عمل این سیاست معمولا تحقق پیدا نمی کند. نزدیک ترین نیروهای سیاسی با یکدیگر نیز، از همکاری های موضعی با یک دیگر احتراز می کنند. نیروهای چپ رادیکال، حتی با نیروهای چپ دموکرات آمادگی همکاری های تاکتیکی را ندارند. در میان چپ های دموکرات این آمادگی بیشتر است و از یک سو معمولا تا چپ های رادیکال و از سمت دیگر همواره تا نیروهای ملی و دموکرات امتداد می یابد. اما این نیروها معمولا نیروهایی هستند که با آن ها همسویی های درازمدت و استراتژیک وجود دارد.
جمهوری خواهان برای این که بتوانند به طور موثرتر در عرصه ی سیاسی و اجتماعی حضور یابند، باید بتوانند در مبارزه ی مقدم که برای آزادی های سیاسی و مطالبات حقوق بشری صورت می گیرد، وسیع ترین نیروها را بسیج و همراه سازند.
به همان اندازه که اتحاد استراتژیک بر سر گذار به ساختار دموکراتیک در جامعه ی ما با مشروطه خواهان سلطنتی و اسلامی باعث فراموشی هدف کلان جمهوری خواهی در جامعه ی ایران می شود، بی توجهی به گسترش همکاری ها با سایر نیروها در مورد مطالبات عاجل مربوط به حقوق بشر، به گسترش و تقویت مبارزات حقوق بشری صدمه می زند.
این نتیجه گیری هر چند بدیهی به نظر می رسد و در ظاهر مورد مخالفت هیچ نیرو و گروه سیاسی قرار نمی گیرد، اما در عمل معمولا زیر پا گذاشته می شود. تجربه ی اعتصاب غذای سه روزه برای آزادی زندانیان سیاسی، نشان داد، هنوز نه هیچ کدام از طیف های جمهوری خواهی آمادگی آن را دارند که برای مطالبات حقوق بشر، سایر گروه های سیاسی را به همکاری و مبارزه ی مشترک فرا بخوانند و نه دیگران حاضرند بدون آن که نیروهای جمهوری خواه   هدف جمهوری خواهی خود را کنار بگذارند، از اقدامات مشترک برای خواست های عاجل سیاسی استقبال کنند. نتیجه ی این عدم آمادگی عملا این است که هنوز حتی عام ترین و مورد قبول ترین خواست های دموکراتیک در جامعه ی ما، مثل مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی، نمی توانند یک خصلت ملی و همه جانبه به خود بگیرند.

دوم. جمهوری خواهان و جمهوری خواهان
جمهوری خواهی در جامعه ی ما منوط به قشر و طبقه ی معینی نیست و بخش بزرگی از مردم از این نوع حکومت دفاع می کنند. به همین دلیل نیز گرایشات مختلف طبقاتی وارد صفوف جمهوری خواهی در کشور ما می شود که کاملا طبیعی است. به این دلیل که اقشار و طبقات مرفه جامعه قبل و بعد از انقلاب از انواع حکومت های غیرمنتخب مذهبی، تا سلطنتی دفاع می کنند، در صفوف جمهوری خواهان ایران، ما هنوز شاهد پیدایش یگ گرایش کاملا راست طبقاتی نیستیم، اما با این حال می توان دو جهت گیری عمده را در این طیف تشخیص داد. جمهوری خواهان لیبرال و جمهوری خواهان چپ که در دو سمت گیری اجتماعی – طبقاتی جمهوری لیبرال و جمهوری سوسیال، نمود پیدا می کند، همراه با انبوهی از خرده گرایشات جمهوری خواهی که به پراکندگی زیادی منجر شده است.
یکی از مهم ترین مشکلات در صفوف جمهوری خواهان، تنظیم رابطه بین این گرایش های جمهوری خواهی در کشور ماست که مانع از تشکیل جبهه ی متحد جمهوری خواهی می شود. در شرایطی که نیروهای تندرو چپ تمایل زیادی ندارند فعالیت های خود را زیر نام جمهوری خواهی تعریف و معرفی کنند، گروهی از جمهوری خواهان لیبرال نیز می کوشند خود را وارث و سخنگوی جمهوری خواهی اعلام کرده و مرزهای آن را چنان ترسیم کنند که از نظر سیاسی، جناح چپ جمهوری خواه [به ویژه بخش رادیکال آن را] تضعیف کرده و با محدودیت مواجه سازد و از نظر اجتماعی، جنبه ی عدالت خواهانه ی آن را در سایه قرار دهد. از جمله ایده هایی که به این منظور به طور وسیع به کار گرفته می شود، در تقابل قرار دادن جمهوری خواهی با «انقلاب»، و کوشش برای نعاریف مصنوعی و خودساخته از جمله تحت عنوان هایی نظیر «جمهوری خواهی معتدل» یا «جمهوری خواهی اصلاح طلب» و فاصله گذاری میان جمهوری خواهی با هر نوع رادیکالیسم است.

جمهوری خواهی در ایران امروز، نه یک «مکتب» است، نه یک «گفتمان» و نه حتی یک «روش» بلکه یک «برنامه ی گذار سیاسی» است برای انتقال از استبداد مذهبی به حکومت انتخابی مردم! اگر به برنامه ها و پلاتفرم های گروه های جمهوری خواه و یا حتی افرادی که ادعای رهبری جمهوری خواهی را دارند نگاهی بیاندازیم، این برنامه ها و پلاتفرم ها در واقع برنامه های حزبی هستند و حرکت جمهوری خواهی در کشور ما را عملا به «حرکت حزبی» محدود می کنند که نتیجه ی اجتناب ناپذیر آن، وجود چندین جنبش جمهوری خواهی است که نمی توانند و یا نمی خواهند راهی برای اتحاد مابین خود بیابند.
در ایران استبداد زده ی کنونی ده ها مساله ی مهم و پیچیده وجود دارد و برای آن ها نیز راه حل های مختلفی ارائه می شود. به عنوان مثال در مورد «مساله ملی» یا به تعبیری دیگر «مساله ی قومی» در میان جمهوری خواهان از هواداران دوآتشه «تمامیت ارضی» به بهای سرکوب گرایش های «جدایی طلبانه» تا طرفداران حق تعیین سرنوشت وجود دارد. در تمام تشکل هایی که بر پایه جمهوری خواهی صورت گرفته است، بحث های پردامنه و اغلب بی نتیجه ای در مورد این مساله ی حاد جامعه ی ما صورت گرفته است که به نتیجه ای نرسیده است و طبیعی هم هست که به نتیجه ای نرسد. زیرا نه ملی گراها و لیبرال ها می توانند چپ ها را مجبور کنند که به سیاست های آن ها در این عرصه بپیوندند و نه چپ ها قادرند که سایر نیروها را متقاعد به سیاست های خود سازند. و تازه این در شرایطی است که به خرده اختلاف ها نپردازیم و سمت گیری های عمده را در نظر داشته باشیم. به همین صورت است مسائل دیگری نظیر برنامه ها و جهت گیری های اقتصادی و یا سیاست خارجی دولت آینده. درک این مساله بسیار مهم است که جمهوری خواهان ایران نمی توانند در مورد این مسائل مهم و گسترده به نظریه یا حتی سیاست واحدی برسند. امروز به دلیل پیچیدگی مسائل حتی این انتظار که در یک حزب سیاسی روی چنین مسائلی تفاهم کامل به وجود بیاید، امکان ندارد.

یکی از دلایل توجه و علاقه به تنظیم چنین پلاتفرهای مبسوطی این است که در سال های اخیر، عملا احزاب سیاسی در محور فعالیت های مربوط به تشکل جمهوری خواهان وجود نداشته اند و این فعالیت ها به صورت غالبا غیرحزبی و توسط فعالین منفرد سیاسی پیش رفته است. آن ها آگاهانه و یا ناآگاهانه کوشیده اند خلاء تشکیلاتی موجود در میان خود را با چنین برنامه ها و پلاتفرهایی که بیشتر خصلت حزبی داشته اند، پر کنند. عدم حضور فعال احزاب سیاسی در این روند، باعث پدید آمدن مسائل دیگری هم شده است که به مسیر حرکت ائتلافی جمهوری خواهان لطمات زیادی زده است. گرایشات ضدحزبی و تلاش هایی که تا به حال برای دور زدن و دور نگهداشتن احزاب از روند اتحاد جمهوری خواهان صورت گرفته است، لطمه های فراوانی را به این هدف و حرکت زده است که باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد.

نتیجه ی عملی برخی گرایش های هژمونی طلبانه در صفوف جمهوری خواهان و تبدیل جمهوری خواهی به یک «گفتمان» و یا «روش» معین – همان «گفتمان» و یا «روشی» که راوی یا راویان آن «گفتمان» یا «روش» از آن دفاع می کنند، این بوده است که بین جمهوری خواهان مرزبندی کاذب به وجود آورده و یک نوع نگرش نسبت به جمهوری خواهی را به جای خود جمهوری خواهی قرار داده است. هر تلاش برای تحمیل یک گرایش معین اجتماعی و یا سیاسی و یا فکری بر جمهوری خواهی، به معنای تضعیف این جنبش و ایجاد محدودیت برای سایر نحله های فکری و اجتماعی طرفدار آن خواهد بود.
با توجه به آن چه گفته شد، باید تاکید کرد جمهوری خواهی یک برنامه ی سیاسی محدود است. برنامه ی سیاسی ای که هدف آن تعویض حکومت اسلامی – استبدادی ایران با یک حکومت منتخب مردم است که از طریق ساز و کارهای دموکراتیک و با اتکا به آرای مردم بتواند سمت گیری های عمده ی کشور را تعیین کند. آن چه که در این برنامه ی سیاسی محدود می گنجد، چگونگی این گذار و سپردن قدرت به حاکمیت منتخب مردم است.
اگر این درک از جمهوری خواهی به جای پلاتفرم های حزبی – ایدئولوژیک که از سوی جمهوری خواهان و بنام آن ها منتشر می شود، مورد پذیرش قرار گیرد، آن گاه مبنای ائتلاف جمهوری خواهان در ایران یک برنامه ی چند ماده ای با هدف گذار از استبداد سیاسی به حکومت منتخب مردم خواهد بود. برنامه ی چنین حکومتی در مورد مسائلی نظیر مساله ملی – قومی، محتوای اقتصادی حکومت آینده، سیاست خارجی آن و سایر مسائل حکومت آینده، موضوع فعالیت جبهه ی جمهوری خواهان نخواهد بود. جناح های مختلف جمهوری خواه در مورد این مسایل تنها می توانند به یک توافق دست یابند: مبارزه برای ایجاد شرایطی دموکراتیک که همه ی این مسائل در آن به طور دموکراتیک و از طریق رای مردم قابل حل باشند.
برای رسیدن به چنین سطحی از اتحاد باید جناح ها و گرایش های ی مختلف جمهوی خواه در مورد مسائل گذار بدون پیش شرط گفتگو کنند و به توافق برسند. یعنی هیچ پیش شرطی از قبل تعیین و اعلام نشود. با چنین درکی دیگر بند اول هیچ منشور پیشنهادی نمی تواند موافقت یا مخالفت با «انقلاب» باشد. دیگر هیچ منشوری حق ندارد جمهوری خواهی را مترادف با «اعتدال و میانه روی» معرفی کند. در راه های رسیدن به هدف سیاسی جمهوری خواهان یعنی گذر از استبداد مذهبی فعلی به حاکمیت مردم، هیچ اصل ارزشی از پیش تعیین شده ای نمی تواند وجود داشته باشد و هر چه هست باید مورد توافق جمعی جمهوری خواهان قرار گیرد.

https://akhbar-rooz.com/?p=9071 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x