پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

سالگرد جنبش عدالت خواهی مردم ایران در آبان ۹۸ و سرکوب خونین حکومت!

ما مادران پارک لاله ایران، با تمام وجود، زخم و درد مردم را زخم و درد خود می‌دانیم و همین درد مشترک و اراده ی محکم برای تغییر و ساختن دنیایی عادلانه به دست خودمان، ما را به هم پیوند داده است. ما در دادخواهی همراه و همدرد تمامی خانواده‌هایی هستیم که عزیزشان را به اشکال مختلف؛ در اثر بیماری، فقر، خودکشی، دیگرکشی و قتل و جنایت های دولتی و فاجعه ی کرونا از دست داده‌اند

در ۲۴ آبان ۹۸ قیمت بنزین به یک‌باره سه برابر شد، و مردم جان به لب رسیده از چهل سال تبعیض و بی‌عدالتی با خودروهای خود یا با پای پیاده به خیابان‌ها آمدند و  دست به اعتراض زدند تا خشم عمیق خود را از این همه بیدادگری به حکومت نشان دهند. حکومتی که دیگر توان اداره کشور را ندارد و با آوار کردن بحران های مختلف بر سر مردم می‌خواهد چند صباحی بیشتر دوام بیاورد. این اعتراض ها در ۲۵ آبان به سرعت در خیابان‌های مختلف صدها شهر و روستای کشور گسترش یافت. حکومت که به شدت از این اعتراض ها ترسیده بود، اینترنت را در سراسر ایران قطع کرد و سرکوب را با وحشی گری بسیار و با تمامی نیروهای سرکوب گرش آغاز کردند تا جلوی موج عظیم اعتراض های مردمی که برخی آن را به قیام مردم ایران تشبیه کرده‌اند را بگیرند.

بنا بر برخی آمار غیر رسمی گفته شده که نزدیک به ۱۵۰۰ نفر از مردم معترض را در عرض چند روز به وحشیانه ترین شکل ممکن در آبان ۹۸ در خیابان‌ها کشتند و چند هزار نفر را بازداشت کردند و زیر شکنجه های وحشیانه قرار دادند و تعدادی از آن‌ها را به احکام سنگین و شلاق و حتی اعدام محکوم کردند. تا کنون نیز نه تنها هیچ پاسخی به جامعه نداده‌اند که چرا و چگونه و چه تعداد از معترضان را کشته و بازداشت کرده اند، بلکه خانواده‌های آن‌ها را نیز مورد اذیت و آزار و حتی بازداشت قرار می‌دهند تا جامعه را برای اعتراض های مجدد و هم چنین برای دادخواهی به سکوت بکشانند. هم‌اکنون حداقل ۵ نفر از معترضان آبان ۹۸ با محکومیت اعدام، جان شان در معرض خطر جدی است: امیرحسین مرادی، محمد رجبی، سعید تمجیدی، حسین ریحانی و محمد کشوری. 

سه سال پیش نیز در دی ماه سال ۹۶، مردمی که زیر بار ظلم، تبعیض و نابرابرهای شدید اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و نبود حمایت های دولتی برای گذران حداقل های زندگی و با آموزش و درمان پولی، کمرشان خم شده بود، به خیابان‌ها آمدند و علیه این حکومت بیدادگر شوریدند. مردمی که با مرگ و میرهای ناشی از فقر، بیکاری، بیماری، خودکشی و دیگر کشی درگیر هستند و  چیزی برای از دست دادن ندارند. حکومت نیز از ترس خیزش های مشابه سرکوب ها را روز به روز شدیدتر می‌کند تا بتواند جلوی اعتراض های مردم را بگیرد. حداقل ۵ نفر از معترضان دی ماه نیز با محکومیت اعدام جان شان در معرض خطر جدی است: محمد بسطامی، مهدی صالحی قلعه شاهرخی، عباس محمدی، مجید نظری کندری  و هادی کیانی.

ما مادران پارک لاله ایران، از بیانیه دادخواهانه تعدادی از خانواده‌های جان باختگان آبان ۹۸ حمایت می‌کنیم و در دادخواهی همراه شان هستیم. آن‌ها گفته اند: «ما کارگریم، ما معلمیم، ما بازنشستگانیم، ما جوانان به جان آمده از بی آیندگی و بیکاری هستیم. ما زنیم، ما مردیم، ما معیشت و کرامت انسانی می خواهیم. چقدر دزدی؟ چقدر اختلاس؟ چقدر زندان؟ چقدر اعدام؟ چقدر فقر؟ چقدر گرسنگی؟ در اعتراض به همه این ها در آبان ٩٨ به خیابان آمدیم؛ فرزندان ما، عزیزان ما، در دفاع از معیشت و کرامت انسانی و در اعتراض به این وضعیت جان شان را از دست دادند. ما خانواده ها، ما امضاء کنندگان این نامه در سالگرد از دست دادن جان باختگان مان، با صدای بلند اعلام می کنیم که گلوله و زندان و اعدام نمی تواند صدای حق خواهی ما مردم را ببرد. ما دادخواهیم. در آخر از همه مردم می خواهیم که همراه ما در این دادخواهی باشند. حق ماست که جمع شویم و یاد عزیزان مان را گرامی بداریم.».

علیرغم سرکوب های گسترده حکومت، روزی نیز نیست که شاهد تجمع و اعتراض و اعتصاب  جنبش های مستقل و عدالت خواهانه در سراسر ایران نباشیم. به تازگی ۴ نفر از کارگران هفت تپه به خاطر پیگیری مطالبات حق طلبانه شان بازداشت به طور موقت و با وثیقه آزاد شدند. ما مادران پارک لاله ایران این بازداشت ها و بازداشت تمامی فعالان سیاسی و مدنی را به شدت محکوم می‌کنیم و خواهان آزادی بدون قید و شرط آن‌ها هستیم.   

در این شرایط فاجعه بار نیز آن قدر به مردم زخم می‌زنند و گرد مرگ بر سر مردم می پاشند که گاه می‌مانیم از کدام بگوییم. ما مادران پارک لاله ایران، با تمام وجود، زخم و درد مردم را زخم و درد خود می‌دانیم و همین درد مشترک و اراده ی محکم برای تغییر و ساختن دنیایی عادلانه به دست خودمان، ما را به هم پیوند داده است. ما در دادخواهی همراه و همدرد تمامی خانواده‌هایی هستیم که عزیزشان را به اشکال مختلف؛ در اثر بیماری، فقر، خودکشی، دیگرکشی و قتل و جنایت های دولتی و فاجعه ی کرونا از دست داده‌اند و از صمیم قلب به آن‌ها تسلیت می‌گوییم و برای‌شان پایداری آرزو می کنیم.متأسفانه در طی دو هفته گذشته شاهد درگذشت چندین نفر از خانواده‌های زخم خورده و دادخواه نیز بوده‌ایم. با اندوه فراوان و ابراز تأسف بسیار، به خانواده‌های این عزیزان هم تسلیت می‌گوییم.  

خانم حشمت سجادیان، در ۲۷ مهرماه ۹۹ از میان ما رفتند. فرزند و دادماد ایشان رضا زرشگه و فریدون اعظمی در سال‌های ۶۰ و ۶۱ اعدام شدند.

خانم هما کنشلو، در ۲۹ مهر ۹۹ از میان ما رفتند. فرزند ایشان اصغر قباخلو در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ کشته شد.

آقای بهمن فرج زاده طارانی، در ۱۶ آبان ۹۹ از میان ما رفتند. فرزند ایشان شهرام فرج‌زاده طارانی در دی ماه سال ۸۸ در خیابان کشته شد.

خانم عذرا بازرگان، در ۱۷ آبان ۹۹ با درگیر شدن با بیماری کرونا از میان ما رفتند. نرگس محمدی دختر ایشان پس از ۶ سال حبس و شکنجه های روانی بسیار که بر سر خودش و فرزندان و مادرش آوردند، در روز ۱۶ مهر از زندان زنجان آزاد شد. این مادر و دختر کمتر از یک ماه توانستند آزادی را در کنار همدیگر نفس بکشند.

ما مادران پارک لاله ایران به عنوان صدایی از جنبش دادخواهی مردم ایران، این چرخه ی آزادی کشی، سرکوب، قساوت،‌ بازداشت، شکنجه، شلاق، اعترافات اجباری، تبعیض، بی‌عدالتی و اعدام را به شدت محکوم می‌کنیم و خواهان: ۱) لغو مجازات شکنجه و اعدام از جمله؛ اعدام، ترور، کشتار خیابانی، شکنجه، سنگسار و قصاص، ۲) آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی، ۳) محاکمه و مجازات آمران و عاملان تمامی جنایت‌های صورت گرفته توسط مسئولان جمهوری اسلامی ایران از ابتدا تا به امروز در دادگاه هایی علنی و عادلانه هستیم. ما هم چنین اعتقاد عمیق داریم که این خواسته ها با اتحاد و همبستگی و مبارزات پیگیر ما دادخواهان به دست خواهد آمد و تردیدی نیست که برای رسیدن به این خواسته ها باید برای؛ ۴) آزادی بیان و اندیشه، ۵) حق داشتن تجمع و اعتصاب و تشکل و احزاب مستقل، ۶) رفع هرگونه تبعیض و ۷) جدایی دین ازحکومت نیز تلاش کنیم، زیرا علت اصلی این بی عدالتی ها را در ساختار حکومت و قوانین آزادی ستیز و تبعیض آمیز حکومت جنایت کار اسلامی ایران می دانیم. ما می‌گوییم حکومتی که پایه‌های آن بر سرکوب، خشونت، بازداشت، شکنجه و ریختن خون بهترین و عاشق ترین فعالان سیاسی و دگراندیشان و فقر و فساد روز افزون بنا شده است، نمی تواند در برابر جنبش های مستقل و مردمی دوام بیاورد.

امید داریم که ما مردم به نیرو و توان و پایداری خودمان در صحنه ی مبارزه ایمان بیاوریم و منتظر ناجی در داخل و خارج از کشور نباشیم. بی تردید تنها با ادامه ی مبارزات و اعتراض ها و اعتصاب ها و اتحاد و همبستگی و پیوند جنبش های مستقل در ایران و همراهی ایرانیان مستقل و مردمی در خارج از کشور، ما می‌توانیم بر بیدادگران در ایران پیروز شویم و رهایی یابیم.

مادران پارک لاله ایران

۱۸ آبان ۱۳۹۹

https://akhbar-rooz.com/?p=91676 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
منصوره بهکیش
منصوره بهکیش
3 سال قبل

تیک تاک، تیک تاک، کمتر از یک هفته مانده به سالگرد جنبش عدالت خواهی مردم ایران در آبان ۹۸، همان طور که به سالگرد این جنبش سراسری نزدیک می شویم، ضربان قلب ام تندتر می زند که برای اعتراض به ظلم ظالمان و دادخواهی و گرامی داشت یاد عزیزان مان که شجاعانه به خیابان ها رفتند و این جنایت کاران خون آن ها را به حشیانه ترین شکل ممکن بر کف خیابان ها ریختند، چه باید بکنیم؟

حمید قربانی
حمید قربانی
3 سال قبل

باید انتقام خون انسان آبان ماه، دی ماه، شهریور ماهها و… را گرفت، ولی چطور؟ و به چه وسیله ای؟

به باور من، جز با به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی نمی شود، این کار را انجام داد!

من نمی توانم، بعنوان یک کمونیست و تبعیدی مفسد فی الارض از جانب این رژیم قاتل، از ابراز همدردی خودم نسبت به این مادران و پدرانی که عزیزانشان را ددمنشانه و جنایت کارانه حاکمان جنایت کار سرمایه، این از گور تاریخ فراخوانده های حاکم بر جامعه سرمایه داری ایران به قتل رساندند، زیر شکنجه و حین تجاوز کشتند و دهها هزار دیگر با بیماری های مختلف جسمی و روانی از زندان ها آزاد شدند، ولی تا آخر عمر با توراماهای گوناگون دست به گربیان هستند ابراز همبستگی نکنم و برای انتقام خون عزیزانشان هر لحظه با هر نیروئی که دارم و بهر شیوه ای که می توانم تلاش نکنم و از دولت مداران کنونی و قبلی بویژه در این ۴۱ سال حاکمیت جنایت کارانه جمهوری اسلامی سرمایه داری که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، در شرایط نبود یک نیروی رهبری کنند از کارگران و زحمتکشان، توسط و در اصل و اساس سرمایه داران بزرگ امپریالیستی و دولت هایشان، با اعمالی که انجام دادند تا این حاکمیت را به عنوان پیروزی انقلاب ضد سرمایه داری ادغام ارگانیک درسرمایه امپریالیستی جهانی و حاکمیت دیکتاتوری محمد رضا شاه که یک بار در سال ۱۳۳۲ از ایران فرار کرده و توسط اینها، با کودتائی خونین در ۲۸ مُرداد( یادمان نرود که درست در جنین روزی خمینی هم فرمان جهاد را بر علیه کارگران و زحمتکشان در ایران و بویژه در کردستان ایران سال ۱۳۵۸ اعلام نمود. در آن جنک و قتل عام، در یک ماه ۳۰۰ نفر اعدام شدند که در میان شان کودک ۱۲ ساله هم وجود داشت- دادگاه های صحرایی صادق خلخالی جلاد خمینی.) به حاکمیت به عنوان یک دست نشانده فرمان گیر و مجری فرمان سرمایه داران امپریالیست و بویژه دولت امپریالیستی آمریکا – سازمان مخوف سیا در برگرداندن شاهنشاه نقش اصلی را داشت، بر تخت سلطنت نشانده شده بودند، نفرت و بیزاری عمیق و چاره ناپذیر مگر با درهم شکستن دولت سرمایه دارانه و بویژه این دولت، خودم را اعلام کنم و نگویم که کینه و نفرت طبقاتی هم مانند محبت طبقاتی خوب و زیبا و اگر بتوان از کلمه ای مثل مقدس استفاده نمود، مقدس است، زیرا که بدون کینه به دشمنان توده های کارگر و زحمتکش، این قاتلان اجیر شده توسط سرمایه و تلاش برای ساقط کردنشان، محبت طبقاتی فقط یک حرافی است که به قول معروف صنار نمی ارزد و پوچ و بیمعنی می باشد!

و اما، تمامی این قتل عام ها، شکنجه ها، تحمیل فقر جانگزاز و کُشنده به توده های کارگر و زحمتکش، به راه انداختن جنگ ها، موجودیت دادن به دولت ها و گروه ها و باندهای تروریست، جبار، قاتل و دیکتاتور، استفاده و سوء از ذهنیات و خُلقیات ارتجاعی باقی مانده از قرون اولیه جوامع انسانی مانند مذهب، ناسیونالیسم – ملت خواهی ( میهن یک افسانه است، انسانیت یک واقعیت است- اولین اعلامیه کموناردهای پاریس – سال ۱۸۷۱ میلادی)، سنن و عادات خرافی، ولی مردمی، برای این انجام می گیرند که سیستم اجتماعی موجود یعنی سرمایه داری که بر استثمار انسان از انسان یعنی استثمار اکثریت تولید کننده بوسیله اقلیت ناتولید کننده – طبقه سرمایه دار متکی است، بر جای بماند تا روز بروز بر ثروت سرمایه داران افزوده گردد و یا همچنانکه کارل در کتاب هجدهم برومر – لوئی ناپلئون می نویسد، جامعه طبقاتی که بر ۴ ستون یا ۵ ستون به نام های مالکیت خصوصی، خانواده، مذهب، نظم و آرامش و مدیا را هم به آنها اضافه می کند متکی است که دولت طبقاتی محافظ است، به عمر استثمارگرانه خویش ادامه دهد.

بنا براین و بویژه درشرایط کنونی، اوضاع جامعه و بویژه جوامعی مثل ایران  به جائی رسیده است که می توان، فقط با واژگونی کامل و کلی این سیستم طبقاتی است که به عمر جانیانی همچون حاکمان امروزی جامعه ی ایران پایان داد و نه بدون آن. همان تجربه ۱۳۵۷، یعنی انقلاب شکست خورده و یا شکست داده شده  و همچنین تمامی مبارزات جهانی کارگران و زحمتکشان تا کنون، مثلا مبارزاتی که کارگران و زحمتکشان خاورمیانه عربی و شمال آفریقا در سال ۲۰۱۱ میلادی انجام دادند، هم این گفته و مدعا را به اثبات می رسانند، یعنی بدون یک دگرگونی عمیق در اقتصاد جامعه ی کنونی نمی توان لحظه ای با دلی شاد و خیالی راحت و آسوده بود!

بنا بر این و بر اساس است که  باید این را بفهمیم و درک کنیم که شکنجه گری، تجاوز به حقوق و آزادی های انسانی دیگران، جلاد و قصاب انسان شدنِ انسان، جنگ های ویرانگر و قتل عام کن راه انداختن، ذاتی – محتوائی واساسا با سیستم اجتماعی موجود – سیستم سرمایه داری – همزاد است و فقط با لغو جامعه طبقاتی، مالکیت خصوصی، روابط سود محور و استثمارگرانه و دگرگونی عمیق که کلا روابط موجود اجتماعی را دگر گون کند، نظامِ واژگون شده را دو باره واژگون نماید که تولید کننده صاحب ابزار تولید گردد و نه ناتولید کننده که دیگر جائی و دلیل و بهانه ای برای استثمار نباشد که ثروت را در یک طرف و فقر را در طرف دیگر جامعه انباشته نماید که سیستمی را بروبد و به چاه اندازد “سرمایه در جائی متولد می شود که از سر تا پا و از تمام مساماتش خون و گند بیرون می زند- کارل مارکس – کاپیتال – ۱۸۶۷ – ترجمه ایرج اسکندری ص ۶۸۹) و جامعه ی دگرسان کاملی بیناد نهد و بدین وسیله انتقام خون عزیزان شما مادران و پدران داغدیده و میلیونها، بلکه صدها میلیون انسان دیگر گرفته شده و جائی دیگر برای کشتن و آزار دادن، شکنجه و سنگسار کردن و در آتش سوزاندن زنان به جرم عشق ورزی یعنی بهترین و انسانی ترین عملی که انسان ها می توانند داشته باشند و استثمار و سود افزائی اقلیت به نام سرمایه دار و حاکمانی چنین جلاد و دست در خون نوجوانان و متجاوزان شب های قبل از اعدام دخترکان ۱۳ و به بالا و حتی در سنن کمتر، نباشد. این همه ممکن است و بیائید همه عهده ببندیم که برای جامع عمل پوشاندن بدان و در کنار طبقه ای قادر به این کار است، فعالیت و مبارزه نمائیم!

و اما، چه کار باید نمود؟ که این مهم انجام گیرد. چه طبقه و جنبشی قادر به این کار است؟ و باید چه شرایطی داشته باشد؟ این کار از عهده هیچ جنبش ملتی، جنسیتی، مذهبی، نژادی یعنی کلا هیچ جنبش “همه باهمی” یعنی به زبان دیگر ماراء طبقاتی بر نمی آید. جنبش برای این کار در اساس تنها، یک جنبش طبقاتی است. جنبش طبقه ای است که تولید کننده اصلی و اساسی در این سیستم، ولی محرومترین طبقه و قشر جامعه کنونی است، این طبقه طبقه ای است که وظیفه تاریخی اش پایان دادن به جامعه طبقاتی است. این طبقه بجز طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری حاضر نیست. هر کس و هر جریانی که واقعا خواهان نابودی و لغو نظام کنونی است که خواهان و پایاد دادن به اعدام و شکنجه و کشتار انسان بدست انسان است، وظیفه مُبرم و اصلی اش این است که در کنار این طبقه و متحدانش یعنی تمامی زحمتکشان شهر و روستا و بویژه به حاشیه راندگان شدگان، یعنی انسان آبانماه ۱۳۹۸ و دی ماه ۱۳۹۶ که چنان بیرحمانه درو شدند که خود مسئول پزشک قانونی – تهران در یک نامه، اعلام می کند که ۸۰۱۱ نفر و بطور رسمی اعلام شده است ۱۵۰۰ نفر فقط در آباتماه ۱۳۹۸ – ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی (بزرگترین قیام بردگان بر علیه برده داران رُم) – قرار گیرد و به این طبقه برای این کار یاری رساند.

این طبقه کارگر ، برای انجام وظیفه ستُرگ تاریخی – اجتماعی -اول، نیازمند داشتن  تشکلات توده – طبقاتی – تشکلات اقتصادی – سیاسی و نیز سیاسی – نظامی است که در میان این تشکلات حزب سیاسی – حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست – حزب مخصوصا در شرایط کنونی ایران مخفی، مهمترین و اساسی ترین شان است، می باشد. دوم، این طبقه و تمامی کسانی که خواهان داشتن یک جامعه با انسان های آزاد و مرفه، بدون تبعیضات گوناگون، بدون استثمار و مذهب – خرافه ای به نام خدا، بدون دولت سرکوبگر و اعدام کن و شکنجه گر و قصاب انسان، هستند، باید آماده گذراندن یک جنگ طبقاتی سخت و طولانی و چه بسا خونین باشند که دولت کنونی را درهم شکنند که دولت کارگران و زحمتکشان مسلح یعنی ۹۹% از جمعیت جامعه را بر جای آن نشانند. این را به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی پرولتاریا هم می گویند.

دراین رابطه، توجه را به این چند  فاکت از آثار کارل مارکس و انگلس و لنین جلب می کنم و می نویسم که بدون واژگونی کامل نظام کنونی با و یا بدون جانیان هم اکنون حاکم بر جامعه جهانی و بویژه و بویژه بر جامعه ایران – یعنی سردمداران جمهوری اسلامی که در جنایت کم نظیر هستند، جنایت بر علیه بشریت و بویژه بشریت کارگر و زحمتکش و مبارز و معترض و انقلابی و آزادیخواه را پایانی نیست و در نهایت باید انتظار نابودی کامل نوع انسان و طبیعت – کره زمین  را داشته باشیم.

در باره طبقه نجات دهنده ی جامعه بشری: « پس امکان مثبت رهایی آلمان در کجاست؟

پاسخ : در سامان یابی طبقه ای با زنجیرهای رادیکال؛ طبقه ای از جامعه مدنی که طبقه ای از جامعه مدنی نیست؛ رسته ای، که انحلال همۀ رسته هاست، سپهری که سرشت عامش را از رنج(۱۲۹) عامش دارد و هیچ حق ویژه ای طلب نمی کند؛ چرا که نه ناحقی ای ویژه، بلکه نفس ناحقی بر او اعمال می شود؛ {طبقه ای} که دیگر نه عنوانی تاریخی، بلکه عنوانی انسانی را می تواند طلب کند؛ {طبقه ای} که در تقابل یکجانبه با پی آمدها نیست، بلکه در تقابل همه جانبه با همۀ پیش – شرط های دولت آلمانی ( اکنون دولت جهانی – من) قرار دارد؛ و سرانجام سپهری که نمی تواند خویش را رها کند، مگر آنکه خود را از همۀ سپهرهای دیگر و از آنجا، همۀ سپهرهای دیگر جامعه را رها کند؛ در یک کلام، {طبقه ای} که گمگشتگی(۱۳۰ ) تام انسان است و بنا براین تنها از طریق بازیابی(۱۳۱ ) تام انسان است که می تواند خویش را باز یابد. این انحلال(۱۳۲ ) جامعه، در پیکر رسته ای ویژه، همانا پرولتاریاست.

دو پاراگراف بعد:

پرولتاریا با اعلام انحلال نظم تاکنونی جهان، تنها راز هستی خویش را برملا می کند، زیرا اوست که انحلال واقعی(۱۳۳ ) این نظم جهانی است، اگر پرولتاریاست که نفی مالکیت خصوصی را خواستار است، از آنروست که او آنچه را که جامعه به پرنسیپش ارتقاء داده است، آنچه را که در او به مثابۀ دستآورد منفی جامعه – بی آنکه خود در آن دخالتی داشته است – پیکر یافته است، به پرنسیپ جامعه ارتقاء خواهد داد. در نتیجه، پرولتاریا با همان حقی خود را به جهان در حال تکوین مرتبط می سازد، که پادشاه آلمان – آنزمان که خلق را خلق خود، همانگونه که اسب را اسب خویش نامید – خود را با جهانی سپری شونده مرتبط می یافت(۱۳۴). پادشاه با اعلام اینکه خلق مایملک اوست، تنها این راز را برملا ساخت که مالک خصوصی پادشاه است.»، نقد فلسفه حق – مقدمه، ترجمۀ رضا سلحشور. ص۱۳- ۱۲.

« مانند دوران کلاسیک علم اقتصاد بورژوائی، آلمان ها در زمان انحطاط آن نیز، دانش آموزانی ساده، مقلد و دنبال رو باقی ماندند و هم چون خرده فروشانی حقیر آن چه بیگانه به طور عمده می ساخت آب کردند. بنابراین تحول تاریخی خاص جامعه ی آلمان هرگونه پیشرفت ابداعی را در زمینه ی اقتصاد بورژوائی نفی می نمود. لیکن انتقاد از آن را منع نمی کرد. تا آن جا که این انتقاد معرف یک طبقه است تنها می تواند طبقه ای را معرفی کند که مأموریت تاریخیش انهدام طرز تولید سرمایه داری و سر انجام الغاء طبقات است یعنی طبقه ی کارگر.» کارل مارکس- پیگفتار بر جلد اول سرمایه به آلمانی – ۱۸۷۳

در باره ضرورت انقلاب : هم برای ایجاد این آگاهی کمونیستی در مقیاسی وسیع، و هم برای موفقیت خود این امر، تغییر و دگر گونی انسانها در مقیاسی عظیم ضروری است، تغییری که تنها می تواند در جنبش عملی، انقلاب، صورت پذیرد؛ بنابراین، انقلاب نه تنها بدین خاطر ضروری است که طبقه فرمانروا نمی تواند به هیچ طریق دیگری سرنگون شود، بلکه ایضاٌ بدین خاطر ضروری است که طبقه ای که آن را ساقط می سازد، تنها با انقلاب می تواند خود را از شر کثافات قرون رهائی بخشد و برای ایجاد جامعه ای با طرحی نو، شایسته و مناسب گردد.ص ۶۵ – کارل مارکس فردریک انگلس- ایدئولوژی آلمانی – ترجمه تیرداد نیکی

” کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، ( یعنی بکارگیری قهر، یعنی با استفاده از قدرت کارگران مسلح و… حمید قربانی) وصول. به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! “، پایان مانیفست سال ۱۸۴۸.

در باره دولت کارگران – دیکتاتوری پرولتاریا : “ تعریف لنین از دیکتاتوری بطور کلی و دیکتاتوری پرولتاریا بطور اخص : ” دیکتاتوری قدرتیست که مستقیما متکی به اعمال قهری است و بهیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا قدرتیست که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی بچنگ آمده و پشتیبانی می گردد و قدرتیست که بهیچ قانونی وابسته نیست.”

 و یا باز هم، لنین از زبان مارکس و انگلس :

[ مارکس… “اگر کارگران دیکتاتوری انقلابی خود را جایگزین دیکتاتوری بورژوازی می نمایند… تا مقاومت بورژوازی را درهم شکنند… بدولت شکل انقلابی و گذرنده می دهند.”…

انگلس…” حزب پیروزمند» (در انقلاب) «بالضروره» ناچاراست سیادت خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند، حفظ نماید. اگر کمون پاریس به اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی متکی نبود؛ مگر ممکن بود بیش ازیک روز دوام آورد؟ آیا ما محق نیستیم اگر بالعکس کمون را، به علت اینکه از اتوریته خیلی کم استفاده کرده است، سرزنش نمائیم”…

هم او میگوید: ” از آنجا که دولت فقط مؤسسه گذرنده ایست که در مبارزه و انقلاب باید ازآن استفاده کرد، تا دشمنان خود را قهرا سرکوب ساخت، لذا سخن گفتن در بارۀ دولت خلقی آزاد خام فکری خالص است. مادامکه پرولتاریا هنوز به دولت نیازمند است، این نیازمندی از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه بمنظور سرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن در بارۀ آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت بمعنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد”…] ، لنین – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد.

–    « اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش!

 

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ.

کارل مارکس، در سال ۱۸۵۲ در نامه ای به ژوزف وایدمایر آلمانی تبار می نویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:

۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است

در باره حزب سیاسی طبقه کارگر یعنی بهترین ارگان آماده کننده این طبقه برای به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی – انقلاب کمونیستی : “_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 

(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]

برای رهائی از کشته شدن، اعدام گشتن، استثمار گردیدن و داغدار شدن مادران و پدران و جعلیات و کثافات، خون و گند جامعه طبقاتی و اکنون سرمایه داری امپریالیسنی کرونا زده که هر روز دهها هزار انسان را به کام مرگ می کشانند و می کشاند، باید انقلاب، انقلاب قهری کمونیستی پرولتاریا سازمان یافته و مسلح  را به پیروزی رساند! در شرایط کنونی راه دیگری نیست!

اما همچنانکه، آن انسانی که با گلوی خونین فریاد کشید: مرگ بر سرمایه، مرگ بر امپریالیسم و سگ های رنجیری اش، پیروز باد انقلاب، زنده باد کمونیسم! یعنی چریک فدائی خلق امیر پرویز پویان هم :   ” در حقیقت، خو آگاهی طبقاتی پرولتاریا تنها در جریان مبارزه سیاسی است که وسیع ترین امکان ظهور و رشد خود را باز می یابد. طبقه کارگر تا هنگامی که خود را فاقد هر گونه قدرت بالفعلی برای سرنگونی دشمن ببیند، طبیعتا هیچگونه کوششی نیز در راه نفی فرهنگ مسلط نمی تواند داشته باشد. او پس از عزم به تغییر زیربناست که عوامل روبنائی را برای پیروزی خود به خدمت می گیرد، و به مثابه بشارت دهنده نظمی نو مطلقا متفاوت با نظم کهن، بینش اخلاقی و فرهنکی خاص خود را می پذیرد و شکوفان می کند. ” . ضرورت مبارزه مسلحانهو رد تئوری بقا سال ۱۳۵۰.

جاودان باد یاد همه رفیقان، انسان هائی که تحمل طلم و ستم، استثمار بی حقوقی را نداشتند، یعنی فرزندان شما مادران پارک لاله، مادران خاوران تهران، گم گشتگان همواره در یاد، مادران دی ماه ۱۳۹۶ و آبانماه ۱۳۹۸ و … در کنار تان، اگر چه از سال ۱۳۵۸ – دوم و یا یکم فردین ماه از خانه بیرون آمد و دیگر مادر، برادر ( یک بار در سال ۱۳۶۰) و خواهرش را ندید و اکنون از راه دور این نوشته را تقدیم شما می کند، حمید قربانی – انسان بیوطن  را حس کنید! دست در دست هم با کارگران و زحمتکشان تا انتقام، تا نابودی استثمار و کشتار، به پیش!

۹ نوامبر ۲۰۹۳ سال اسپارتاکوسی!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x