پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

“تکان دادن خورشید” (صدمین سال انقلاب اکتبر خجسته باد) – فریبرز رنیس دانا

• با انقلاب اکتبر پیام مارکس برای پاره کردن زنجیرها تحقق یافت و انسان طراز نوین تحول خواه و انقلابی از نو کشف شد، انسانیت انکشاف یافت و انسان با ماهیت انسانیش علیه هر گونه تبعیض جمعیتی، طبقاتی، خانوادگی، اجتماعی، قومی و سیاسی بپا خاست که تاکنون ادامه یافته و بیدار مانده است. سوسیالیسم، آزادی و عدالت بر تارک تلاش‏ های انسانی، بر بستر تاریخ و ضرورت و بر بنیاد خرد و اراده ‏ی آدمیان مترقی نشسته است …

توضیح: دکتر فریبرز رئیس دانا، از جمله اندیشنمدانی بود که اخبار روز برای تهیه ی ویژه نامه ی یکصدسالگی اکتبر به ایشان مراجعه و درخواست مقاله کرد. مقاله ای از ایشان اکنون به دست ما رسیده است، که آن را در زیر می خوانید:


انقلاب اکتبر، که جهان را از اساس دگرگون کرد، را نمی ‏توان تنها و به سادگی با قدرت ایده‏ ها و بدتر از آن با این فکر که این ایده ‏ها را اقلیت ‏هایی کوچک و کاملاً اراده ‏گرا نمایندگی کردند توضیح داد. اما هم چنین انقلاب اکتبر محصول برداشت مکانیکی از اندیشه ‏ی مارکس، که از جمله در مقدمه ‏ی مشهور او بر کتاب شمه ‏ای بر اقتصاد سیاسی آمده است، نبود. این انقلاب اصلی ترین جوهره ‏ی مارکسیسم است و نه تطور مکانیکی و خود به خودی و نه اراده گرایی و ماجراجویی و نجات بخش پیامبر گونه ‏ی یک ایده. معمولاً و بیشتر اوقات این دشمنان سوسیالیسم انقلابی، اصلاح گرایان هراس زده‏ از سوسیالیسم، لیبرال ‏های پنهان و نا آشنایان با واقعیت‏ها و گرایش‏های نظری و تاریخ انقلاب روسیه ‏اند که چنین می‏ کنند. آنها در حالی که انقلاب را به کودتا و تمهید غیردموکراتیک و توطئه منتسب می ‏سازند خود را به جبهه ‏ی چپ و سوسیالیستی نیز می‏ چسبانند.

در کتاب یاد شده کارل مارکس یادآور می ‏شود که «یک صورت‏بندی اجتماعی هرگز بیش از آن که همه‏ ی نیروهای تولیدی، که دارای توان پیش رفت هستند، در درون آن [صورت‏بندی] رشد کنند، از بین نمی‏روند. هرگز روابط نوین جایگزین قدیمی‏ترها نمی ‏گردد مگر آن که شرایط وجود مادی این روابط در دنیای کهن شکوفا شده باشد. به همین جهت جامعه همیشه تکالیفی را در دستور کار خود قرار می‏دهد که قادر به حل آن باشد”. به زبان من معنی این گفته این است که باید شرایط اساسی برای حل مسائل فراهم باشد و البته نه این که خود آن شرایط، بی ‏مداخله ‏ی آگاهانه ‏ی انسان ها، کار تغییر و بهسازی را به اجرا درآورد. سابقه ‏ی برداشت مکانیکی از این نظر مارکس به اوایل قرن بیستم، حتا اواخر قرن نوزدهم برمی‏گردد و توسط جریان‏ ها و افراد غیرانقلابی کاملاً تسلیم ‏گرا و بیگانه با ذات مارکسیسم، اما مدعی، تکرار شده است و می ‏شود. در این برداشت گویا باید دست روی دست گذاشت تا اسباب تحول فراهم آید و خود به خود به کار افتد.

اما برداشت نادرست دیگر این که گویا قرار است مطلقاً به اصل ضرورت آمادگی‏ های تاریخی و اجتماعی تسلیم نشویم. پس در این صورت انقلاب هنر انقلابی ‏های حرفه ‏ای و ایده ‏های موجود نجات بخش آنان است و بس. انقلاب اکتبر، اما، نقطه ‏ی مقابل هر دوی این برداشت ‏ها بود.

جوامع را نمی‏توان در نظام‏ های بسته ذهنی و انتزاعی به طور جامع و نتیجه بخش تحلیل کرد و به این پاسخ رسید که آیا شرایط برای تغییر فراهم و آماده شده ‏اند یا خیر. اما جوامع فقط در کلیت خود به طور کامل قابل شناختند. جوامع پدیده ‏هایی پیچیده ‏اند و هم چنین ارتباط پویا و سیستمی، هم با کلیت جهانی و هم با تاریخ خود، دارند (مگر در برهه ‏هایی از تاریخ گذشته). به ویژه، صورت بندی‏ های اجتماعی کم توسعه و وابسته از کلیت نظام جهانی تبعیت می‏ کنند. جنبش ‏های مقطعی و دامنه ‏دار اجتماعی و موثر باید در همین ارتباط بررسی شوند. البته درست است که جنبش ‏های اجتماعی نمی ‏توانند و نباید به اراده ‏گرایی صرف کشانده شوند، اما به همان اندازه هم نمی ‏توانند به گونه ‏ای مکانیکی درگیر اصل نادرست “خود آماده بودن” بمانند و از کار بیفتند. شناخت شرایط اجتماعی و تدوین راهبرد حرکت و تحول و گام ‏های آن و علم به درجه ‏ی آماده بودن و نوع شرایط، در واقع بر بستر تاریخ و شرایط عینی و ذهنی، توسط جنبش‏ های پنهان و آشکار اجتماعی و نظریه پردازان آن میسر می‏شود. اکتبر، لنین و انقلاب روسیه در گسستن از تله ‏های مارکسیزم مکانیکی و نگرش اراده‏ گرایی صرف چنین بودند، گر چه بی ‏تردید گرایش‏ های انتقاد آمیز و در واقع غیرلنینی نیز در این انقلاب امکان بروز پیدا کرد. این انقلاب به طور کلی برداشتی پویا و درست از اندیشه‏ های مارکس و انگیزه رهایی بشر داشت.

لنین و یارانش، بلشویک ‏های انقلابی و فرزندان اکتبر برداشت ‏های متفاوت با برداشت ‏های قَدَرگرایانه و تسلیم پذیر در مارکسیسم انتزاعی و مکانیکی داشتند. آنها اتحاد شوروی را در جامعه ‏ای در حال گذار به سوسیالیسم می‏دانستند و برای این گذار بر پایه ‏ی نظریه ‏ی مارکسیستی – لنینیستی تلاش و تکاپو می‏کردند. آنها هدف انقلاب را سوسیالیستی می‏دانستند اما به مداومت گذار از دموکراتیسم باور داشتند. رهبران سیاسی ناگزیر برای استقرار روابط نوین در اتحاد شوروی، پیش از دستیابی به سوسیالیسم نهایی، تلاش و ناگزیر برای حفظ خود در برابر سرمایه داری پیشرفته دشمن خوی جهانی کار می‏ کردند.
اینها همه، اما، به معنای دلبستگی تام و تمام به سوسیالیسم آرزویی و کامل در یک کشور نبود. قرار آنها چنین بود که به رشد و توسعه دست یابند و بارآوری نیروی کار را بالا ببرند و فاصله ‏ی خود را با جهان پیش رفته‏ ی صنعتی کم کنند. قرار آنها چنین بود که دولت دموکراتیک بر برنامه ‏های توسعه ‏ی اقتصادی (و از جمله طرح نپ، که بنا به ضرورت و اقتضای داخلی و جهانی و نتایج جنگ داخلی مطرح شد) کنترل داشته باشد و البته نه این که این دولت مالکیت انحصاری ذاتاً سرمایه ‏دارانه ‏ی سراسری همه‏ ی اقتصاد را به چنگ آورد. مالکیت اجتماعی مدنظر بود. قرار بود تشکل ‏های دموکراتیک و شوراهای سراسری شکل بگیرند. قرار بود طبقه ‏ی کارگر مسئولیت رهبری و نجات بخشی خود را از راه‏ آزادی خود و جامعه بر عهده بگیرد. قرار نبود برنامه‏ ریزی دستوری و حکومت سرکوب در کار باشد. قرار بود وقتی انقلاب در اروپا، به ویژه در آلمان، که برای تحقق آرمان سوسیالیستی در روسیه ضروری بلکه حیاتی بود، شکل نگرفت نه ناامیدی نه سرکوب نه اراده گرایی یک سویه و نه روی گردانی از سوسیالیسم جانشین آن شود. قرار بود اشتباه ها، و اشتباه های تقریباً گریزناپذیر، شناخته، نقد و از آنها پرهیز شود. تدبیر لنینی، تدبیر مداومت انقلاب و عبور از گذرگاه های دموکراتیک و گام ‏های محکم سنجیده به سوی سوسیالیسم بود. آرمان لنین تشکیل کشور شوراها بود که عالی ترین شکل دموکراسی را بنا می‏کرد و نیز رد قاطعانه‏ ی حکومت مستبد و بوروکراتیک حزبی، حزب می‏بایست هم در اجرای اراده‏ ی انقلاب و هم پس از آن یار و مشاور کارگران، دولت و مردم ‏بوده باشد و نه حاکم، به ویژه حاکم مطلق و این صد البته به معنای نفی آنارشیستی دولت و حزب انقلابی نبود.

بی‏فایده و نادرست است که بیاییم تاریخ شوروی را به زیان همه تشکل‏ های سیاسی و اقتصادی بعدی، از جمله دولت با دوام استالین و بعد از آن، بلافاصله پس از مرگ لنین تعبیر کنیم، گر چه می ‏باید به زبان لنین از خود انتقاد کنیم – و انتقاد کنند. این به ویژه می‏بایست شامل چگونگی در پیش گرفتن مسیری منزوی به سمت سوسیالیسم دستوری و دولتی و تا حدی سرمایه‏ داری دولتی و اراده ‏گرایی و تحمیل قدرت فردی و حزبی باشد. به هر روی انقلاب اکتبر بر بنیاد ترکیب خرد، اراده، واقع بینی و درک توان های اجتماعی و تضادهای آن به پیروزی رسید. لیبرال ‏ها و شبه سوسیال دموکرات ‏های امروزی می ‏خواهند با معیارهای آزادی ‏خواهی سطحی لیبرالی و نولیبرالی رواج یافته ‏ی امروزی، لنین و انقلاب را ارزیابی کنند. آن ها به این حکم که در روسیه نه انقلاب بلکه کودتا و جابه جایی ضد کارگری قدرت اتفاق افتاده است می‏ رسند بی آن که تاریخ انقلاب را به خوبی و به درستی خوانده باشند یا بتوانند خود را از قید گونه ‏های مختلف ایدئولوژی بورژوایی و لیبرال مسلک امروزین برهانند.

باری، این انقلاب سرآغاز تحولات اجتماعی، صنعتی، فنی، اقتصادی، علمی و سیاسی و سرآغاز مقاومت‏ ها و اثرگذاری‏ های راه گشای اساسی و جهانی بود، که بی ‏تردید با نارسایی ‏ها و اشتباه‏ هایی هم همراه می ‏شد که تاکنون ابزار دست مبلغان نظام ویرانگر و ضدبشری سرمایه ‏داری شده است. با این وصف در شرایط سیاسی پس از درگذشت لنین، این تحولات توانستند به گونه ‏ای جدی و بازگشت ناپذیر همه ‏ی جهان – و نه تنها اتحاد شوروی – را به گونه ‏ای شگرف تحت تأثیر قرار دهند. مبانی مردمی– کارگری این انقلاب بود که توانست اراده و خواست و حقوق انسانی را در جهان بگستراند.

بگذارید این را نیز اضافه کنم که هم چنین نباید آموزه ‏های مارکس را در سیمای پیامبرانه ‏ای بشناسیم که حقایق جاودانه را بیان و موعظه می‏ کنند، آن چنان گویا هماره انسان‏ ها را از اشتباه‏ ها، تناقض ‏ها، کشمکش‏ ها و آلامی که در درازنای تاریخ و در گستره ‏ی جغرافیا آنان را احاطه کرده است در امان می‏دارد. این کاری است که شماری از روشنفکران کمال ‏گرای متکبر و منزوی انتظار دارند. بر عکس باید به تحول تاریخی، واقعیت ‏ها، خوب و بدها و پیوند آنها با روح و اراده ‏ی انقلاب پرداخت. در چنین راستا است که داوری درباره‏ ی اندیشه‏ پردازان بزرگ انقلاب، مارکس و انگلس، از سرگذشت موفقیت‏ ها و انقلاب ‏های بعدی، از ۱٨۴۰، کمون پاریس، اکتبر، چین و کوبا، مبارزات رهایی بخش ضد دیکتاتوری و ضدامپریالیستی، مبارزات و تحولات سیاسی آزادی خواهانه و عدالت جویانه‎‏ی جهان، به ویژه جهان تحت سلطه و دیگر جنبش‏های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جدا ناشدنی می‏ شود.

من در اینجا فقط به انقلاب اکتبر می ‏پردازم که سرآغاز ره جویی عملی و مصممانه برای رهایی بشر، با الهام از اندیشه ‏ها و آرمان ‏های مارکس و انگلس و بر بنیاد ضرورت‏ ها و پویش ‏ها و تعارض‏ های اجتماعی، بود. در این بحث پیشاپیش لازم است توجه داشته باشیم که تفاوت بین برنامه ‏ها و آرمان ها و نتایج از ویژگی‏ های هر انقلاب به شمار می‏ آید. ژاکوبن ‏های فرانسوی، انقلابی‏ های آمریکا، تحول خواهان انقلاب صنعتی انگلستان، انقلاب مشروطه و خیزش انقلابی ضدسلطه در ایران و دیگر کشورها، همه و همه چنین بودند. من نیز همانند مارکس و انگلس نه از آگاهی ذهنی قهرمانان یا نظریه ‏پردازان انقلاب – که اتفاقاً وجود شایسته شان در همه‏ ی تاریخ برجسته و اثرگذار است – و نه از مکانیزم ‏های بی‏ روح و نادیالکتیکی ماتریالیستی، بلکه از بررسی تضادهای عینی برانگیزاننده و زیر و زبر شدن‏ های حوزه‏ های سیاسی و اجتماعی و شرایط ذهنی آغاز می ‏کنم. درباره ‏ی انقلاب اکتبر نیز باید چنین کنیم. هم چنین باید بر واقعیت و دلایل فاصله ‏ی طرح ‏های آرمانی و نتایج عملی و واقعی تأکید کنیم. ماتریالیسم تاریخی جز این نمی ‏خواهد.

شماری از آثار انقلاب اکتبر که آن را گرامی ‏ترین واقعه ‏ی تاریخی ساخته‏ اند چنین ‏اند:
انهدام استبداد و سلطه‏ ی خاندانی در روسیه و آلمان و چندین جامعه‏ ی دیگر؛ از بین رفتن وزنه ‏ی سیاسی و اجتماعی اشرافیت زمین دار در اروپای غربی؛ برآمد انتخابات عمومی که در فرانسه، انگلستان، آمریکا و چند کشور دیگر، که قبلاً با محدودیت‏ های ضدانسانی چون محدودیت مشارکت زنان، حداقل ثروت‏مندی لازم (مثلاً توان مالیات دهی)، محدودیت نژادی و حقوق سیاسی و جز آن همراه بود. ببینید فن هایک، این نماینده ‏ی تفکر محافظ کاری آمیخته با سرمایه‏ داری لیبرال، با چه حرارت شرم ‏آوری ابراز می‏ دارد که همه ‏ی این دستاوردهای دموکراتیک و اجتماعی در جهان در واقع پدیده‏ های شومی بوده ‏اند که از نفوذ انقلاب مارکسیستی روسیه برآمدند.
بر این دستاوردها، فراخوان بردگان مستعمرات و تشویق آنان به گسستن زنجیرها را نیز اضافه کنید. این بردگان پیش از آن جز نیرویی برای بیگاری و جز گوشت ‏های دم توپ نبودند. ببینید باز بی‏شرمی فلسفی کسانی چون اسوالد اشپنگلر را که می‏گوید این حرکت ‏ها، که از روسیه منشاء گرفتند، با بشریت سفید پوست بیگانه و متأسفانه بخشی از مجموعه‏ ی مردم رنگین پوست کره ‏ی زمین است و ننگی است به نام خیزش امواج مردم رنگین پوست.
استعمارگران و عاملان انباشت ‏های اولیه ‏ی سرمایه در اروپا – و سپس آمریکا – ستم دیدگان جهان مستعمره را طی چند سده زیر باور نکردنی ‏ترین آزار و کشتار و بیرحمی و غارت و ربایش میلیونی و سیستماتیک قرار دادند و جمعیت‏ های بومی را به میزان هولناکی پائین آوردند. هربرت کلارک هوور، رئیس جمهور وقت آمریکا ، که حیای کم‏تری نسبت به اخلاف خود نیکسون، ریگان بوش و ترامپ داشت، این ستم دیدگان صدها میلیونی آفریقا و آسیا را نژاد پست می‏ نامید. استعمارگران دولتی و خصوصی و کارگزارانشان مردم تحت انقیاد را چونان حیوانات تلقی می‏ کردند و آنان را با تکبر و تحقیر از هر نوع ابراز وجود انسانی و حق حیات و عزت نفس باز می‏داشتند. منابع طبیعی و انسانی به مقیاسی بیش از حد تصور در جوامع منتخب توسط استعمارگران غارت شد و می‏ شود. در آمریکا شکنجه و لینج و متله کردن و به بردگی کشاندن میلیون ها سیاه پوست ربوده شده شهره ‏ی بی ‏تردید تاریخ است سرخ پوستان سراسر قاره ‏ی آمریکا توسط اروپائیان به ویژه انگلیسی ‏ها و اسپانیایی‏ ها و آمریکایی شده‏ ها در جهان با گسترده‏ ترین پاک سازی‏ های نژادی منهدم شدند. به قول استووارد، روشنفکر سراسر غرب‏ گرای لیبرال، این مرتدان نژاد سفید بودند که در میان فلاکت زدگان زمین سطح توقعات بالاتر را القا می‏ کردند و آنان را به خواست رهایی می ‏کشاندند؛ این مرتدان، یعنی به ویژه انقلابی ‏های اکتبر و پیروان بعدی آنان. اشاره کنم که در ایران جنبش ملی کردن نفت به رهبری دکتر مصدق نیز مستقیم و نامستقیم از انقلاب اکتبر و روح آزادی خواهی رادیکال مایه گرفت.

فاشیسم و نازیسم با نکبت ضدبشری‏ ای که داشتند آنان بیش از ۶۰ میلیون نفر را در جریان جنگ جهانی دوم به کشتن داده و قوم کشی ضد یهود و غیر آریایی به راه انداختند. این مکتب در واقع و از جمله واکنشی بود به پیش رفت رقبای سرمایه داری و گسترش جنبش نجات بخش کمونیست ‏ها پس از انقلاب روسیه، در کشورهایی که دیر بر سر سفره‏ های استعمار رسیده بودند و طمع خود را هم در کشورگشایی و هم در کینه توزی با کمونیسم تعبیر می ‏کردند. آنچه با قربانی دادن ۲۰ میلیون نفر انسان رزمنده و فداکار و جان بر کف توانست جلو‏ی ویرانگری فاشیسم و نازیسم را بگیرد در واقع اتحاد شوروی، یعنی فرزند انقلاب اکتبر بود. مقاومت شوروی تحت رهبری استالین و دولت شوروی، همان که ضد کمونیست ‏ها نارسایی ‏ها و اشتباه ‏ها و خشونت‏ های آنها را دستمایه ‏ی مجوز سرکوب سوسیالیست‏ ها، کارگران و آزادی خواهان استقلال طلب کرده‏ اند، شکل گرفت و پیروز شد.

مقاومت‏ های پارتیزانی در اروپا، به ویژه فرانسه و یوگسلاوی؛ علیه فاشیسم در زمان جنگ دوم و جنبش ‏های آزادی ‏خواهی اسپانیا و آمریکای لاتین پیش از جنگ در واقع محتوایی داشتند که اساساً و جداً از آبشخور انقلاب اکتبر مایه می‏گرفت.

کیست که نداند مارکسیست‏ ها برای سالیان طولانی از اصلی‏ ترین مبارزان و مدافعان صلح خواهی، عدالت اجتماعی، برابری جنسیتی، حقوق قومیت‏ ها و ملیت ‏ها، محیط زیست، حق تشکل‏ ها و در رأس آن تشکل‏ ها و حقوق کارگری بوده ‏اند.

مبارزه برای کسب حقوق اجتماعی، رفاهی ، اقتصادی و ایمنی در برابر ستم کاری ‏های فی حد ذاته سیری ناپذیر سرمایه ‏داری در همه ‏ی جهان به پیشرفت ‏های مهمی دست یافته و سلطه ‏ی سرمایه داران را به عقب رانده است. در میان آنها به ویژه حقوق سندیکایی، بیمه ‏های اجتماعی برای بازنشستگی و بیکاری و از کار افتادگی و انسانی کردن ساعات کار و مرخصی‏ های استعلاجی و استحقاقی، با پشتوانه‏ ی انقلاب مارکسیستی اکتبر به حقوق ثبت شده‏ ی مردمی و کارگری تبدیل شده‏ اند. این‏ها همه نه مرحمتی بورژوازی که حاصل مبارزه ‏ی عمدتاً بر پایه ‏ی مارکسیسم و الهام گرفته از انقلاب اکتبر بوده است.

لغو امتیازهای استعماری و شبه استعماری، که حکومت تزاری بر کشورها و سرزمین‏ های همسایه تحمیل کرده بود، از سوی حکومت بعد از انقلاب، الهام بخش مبارزات ضداستعماری مردم جهان علیه امتیازهای انگلستان، فرانسه، هلند، پرتقال و اسپانیا شد. لغو این امتیازها از سوی لنین اعلام شد و ایران را نیز از یوغ این امتیازهای تزاری رهانید و سرآغاز مبارزه‏ ی ملی بر ضد استعمار انگلستان و جنبش ملی کردن نفت شد.
انقلاب‏ های رهایی بخش چین، کوبا، ویتنام، فلسطین و جنبش‏ های پارلمانتاریستی عدالت طلبان و آزادی خواهان ژرفاگر، جنبش‏ های سیاسی رادیکال آمریکای لاتین، احزاب کمونیست، سوسیالیست و کارگری سراسر جهان، جنبش ‏های ضدامپریالیستی در جهان تحت سلطه- و در خاور میانه که تا کنون ادامه دارد – راه ‏های نوینی را می ‏جویند، اما همگی در تجربه‏ ی اکتبر راه جویی کرده و به شکل‏ های مختلف بدان تکیه دارند.

باری اگر در عصر روشنفکری، انسان پس از دوره ‏ی تاریکی و تباهی و رکود دوباره کشف شد، اما از طریق لیبرالیسم اقتصادی مجدداً به زنجیر بسته شد. ولی با انقلاب اکتبر پیام مارکس برای پاره کردن زنجیرها تحقق یافت و انسان طراز نوین تحول خواه و انقلابی از نو کشف شد، انسانیت انکشاف یافت و انسان با ماهیت انسانیش علیه هر گونه تبعیض جمعیتی، طبقاتی، خانوادگی، اجتماعی، قومی و سیاسی بپا خاست که تاکنون ادامه یافته و بیدار مانده است. سوسیالیسم، آزادی و عدالت بر تارک تلاش‏ های انسانی، بر بستر تاریخ و ضرورت و بر بنیاد خرد و اراده ‏ی آدمیان مترقی نشسته است.

همه‏ ی این دستاوردهای دموکراتیک و عدالت جو، که فقط به جنبه ‏هایی از آن به اجمال اشاره کردم، از ثمره ‏های تکانه ‏های جهانی انقلاب اکتبر و رهبری رفیق ولادیمیر اولیانف لنین بود. و بر همین پایه است که امروز دیگر آزادی خواهی نمی ‏تواند جز با مبارزه علیه ستم و استثمار و بی ‏عدالتی خود را محقق کند و با اراده و خرد و مبتنی بر تحلیل شرایط و تضادهای اجتماعی، علیه همه ‏ی انواع خودکامگی، به کار افتد. سعی بی‏ عملان، اصلاح گرایان تسلیم طلب و لیبرال منش ‏ها برای بزرگ نمایی برخی اشتباه ‏ها و خلاف کاری‏ ها یا اشتباه‏ های گریزناپذیر، منزه طلبی مطلق و بی‏ عملانه در نگرش به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، برچسب زدن ها به بلشویسم و ایلچ لنین بر مبنای اخلاق بورژوایی، ناشی از نادانی نسبت به تاریخ و زایش تاریخی انقلاب اکتبر و تردیدروایی بی ‏وقفه به سوسیالیسم است و در واقع دنباله و یادآور همان روش بورژوایی جدا کردن سیاست از اقتصاد، انقلاب از تاریخ تحول و آزادی از عدالت به شمار می‏ آید. گر چه قلم فرسایی‏ ها و تبلیغات رسانه ‏ای زرد ضد انقلابی سالها است ادامه دارد و چه بسیار موارد که به اختلال فکری و عملی نیز کمک کرده است اما بنا به تجربه ‏ی بشری و به گواهی تاریخ در اساس امری عبث و رسوا است. در ایران نیز این را دیده ‏ایم و در این روزها، به مناسبت صدمین سال پیروزی انقلاب اکتبر، بیشتر می ‏بینیم.

باری، انقلاب اکتبر، اندیشه ‏ی جاودانه و راه‏گشای مارکسیستی – لنینستی را به ارمغان آورد. این انقلاب ما را یار ابدی مردم و رفیق یکدیگر کرد. انقلاب اکتبر و رهبری لنین، چنان که اشتهار یافت، “خورشید را تکان داد”. هم رفقای جان باخته و در گذشته ‏ی ما و هم رفقای زنده و پرتلاش و امید بخشمان، بی ‏تردید، فرزندان برون آمده از این خورشیدند. گرامی باد طنین جهانی و ماندگار و راه گشای انقلاب اکتبر و جاودان باد نام و یاد انبوه شهیدان و تلاش‏گران تاریخ یک صد ساله و پیروز و پایدار باد مبارزه برای رهایی از همه‏ ی انواع سلطه و بی ‏عدالتی و خودکامگی.

https://akhbar-rooz.com/?p=92371 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x