پیشبرد موفقیت آمیز استراتژی سوسیال دموکراسی در ایران مستلزم مدیریت دو تنش پایهای است: (الف) تنش بین تامین حداکثر رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی، (ب) تنش بین استفاده از نهاد دولت برای اجرای توسعه عدالت محور و جلوگیری از رشد فزاینده بخش دولتی و شکل گیری مناسبات رانتی
مقدمه
آیا سوسیال دموکراسی پدیدهای خاص کشورهای پیشرفته صنعتی ثروتمند است که در آنها همبستگی اجتماعی، مدارای سیاسی، حکومت قانون و دموکراسی نهادینه شده و تامین عدالت اجتماعی به خواستی تعیین کننده در سپهر سیاسی برآمده است. برای کشورهای در حال رشد و کم توسعه یافته که غالبا از گسستها و ناهمگونیهای اجتماعی و سیاسی شدید رنج می برند و تاب هزینه سنگین یک برنامه رفاهی گسترده را ندارند، آیا سوسیال دموکراسی یک رویای دست نیافتنی است؟ برای ایران، آیا سوسیال دموکراسی می تواند یک الگوی توسعه اقتصادی و سیاسی میسر و اساسا مطرحی باشد؟ برای استقرار سوسیال دموکراسی در ایران به چه احتیاج داریم و چه راهی را می بایست در پیش بگیریم؟ چنین الگویی می بایست چه داشته باشد و چه نداشته باشد تا بتواند به یک گزینه ممکن و موثر تبدیل شود؟
پیش شرطهای سوسیال دموکراسی
بدون شک ساختن سوسیال دموکراسی در جامعهای که در آن دموکراسی نهادینه شده و از درجه بالایی از همگونی و همبستگی اجتماعی، مدارای سیاسی و ثروت اقتصادی برخوردار است، آسانتر می باشد. اما یک نگاه جزمی که وجود این شرایط را پیش شرطهای لازم و مطلق برای ایجاد سوسیال دموکراسی می داند، نادرست می باشد. زیرا، این شرایط در عین حال محصول الگوی توسعه سوسیال دموکراسی نیز می باشند. در واقع بین این شرایط و پاگیری سوسیال دموکراسی یک رابطه متقابل، ارگانیک و دیالکتیک وجود دارد. استقرار سوسیال دموکراسی یک روند و پروسه مبارزه سیاسی برای دموکراسی و عدالت اجتماعی است که در آن شرایط پیش گفته هم نهاده و هم محصول آن می باشند. در کشورهایی که آنها را مهد سوسیال دموکراسی می دانیم، مانند سوئد، این شرایط از ابتدا به ساکن وجود نداشتند و در روند مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی شکل گرفتند.
اگر بنا باشد برای استقرار سوسیال دموکراسی پیش شرطهایی را مشخص کنیم، می بایست پیش از هر چیز به چیرهگی نظام سرمایه داری اشاره کنیم. سایر موارد در روند مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی شکل می گیرند. پارهای در مراحل اولیه شکل میگیرند و نقشی تعیین کننده در پاگیری سوسیال دموکراسی ایفا می کنند، به گونهای که می توان از آنها به عنوان پیششرطهای مرحله پاگیری و رشد سوسیال دموکراسی نام برد. پارهای دیگر در مراحل بعدی شکل می گیرند و می توان آنها را پیش شرطهای لازم برای پایداری سوسیال دموکراسی دانست.
- نظام سرمایهداری: سوسیال دموکراسی در جامعهای که در آن مناسبات فئودالی چیرهاند پا نمی گیرد. چیرهگی مناسبات سرمایهداری شرط اولیه پاگیری و پیدایش سوسیال دموکراسی است. در واقع سرمایهداری علت وجودی سوسیال دموکراسی است. سوسیال دموکراسی پروژهای برای تنظیم سرمایه داری، تنظیم مالکیت خصوصی و مکانیزم بازار نظام سرمایه داری برای تامین عدالت اجتماعی است. بدون سرمایهداری، سوسیال دموکراسی اساسا نمی تواند وجود داشته باشد.
- رفرم، نه مدینه فاضله: سوسیال دموکراسی سودای سرنگونی سرمایهداری و ایجاد یک مدینه فاضله را ندارد. سوسیال دموکراسی به دنبال ایجاد مصالحه بین سرمایه و نیروی کار برای تامین عدالت اجتماعی است و الغای مالکیت خصوصی و مکانیزم بازار را نه ضروری می داند و نه درست، بلکه خواهان تنظیم مالکیت خصوصی و مکانیزم بازار آزاد برای تامین عدالت اجتماعی است. سوسیال دموکراسی بر پایه ارزشهای انسانی و عدالت خواهانه والایی استوار است، اما به دنبال ایجاد یک مدینه فاضله برای تحقق این آرمانها نیست. زیرا بر آن است که تامین عدالت اجتماعی از طریق تنظیم مالکیت خصوصی و تنظیم مکانیزم بازار نه تنها شدنیتر است، بلکه سازماندهی سیاسی برای ایجاد یک مدینه فاضله راهکاری پر مخاطره می باشد که غالبا به استبداد و دیکتاتوری میانجامد. پاگیری و پیروزی سوسیال دموکراسی مستلزم چیرهگی این مشی آرمانی، اما پراگماتیک و اصلاح طلبانه در سپهر سیاسی جامعه، چه در بطن جامعه و چه در اتحادیههای کارگری، اصناف، احزاب و نهادهای سیاسی آن است.
- حکومت قانون و دموکراسی: استقرار حکومت قانون و دموکراسی آرمان اندیشهها و نظامهای سیاسی متعددی است، از لیبرالیسم سنتی گرفته تا نئولیبرالیسم، لیبرالیسم دموکرات، سوسیال دموکراسی و سوسیالیسم دموکرات. سوسیال دموکراسی به عنوان یک نظام متاخرتر از لیبرالیسم توانسته است از دست آوردهای لیبرالیسم در استقرار حکومت قانون و دموکراسی بهره گیرد و آنها را برای تامین عدالت اجتماعی و استقرار سوسیال دموکراسی بکار بندد.
- اتحادیههای کارگری و احزاب سوسیال دموکرات: اتحادیههای کارگری و احزاب سوسیال دموکرات حکم بازوی سازماندهی و مغز هماهنگ کننده جنبشهای سوسیال دموکرات را دارند. اینها، در عین حال که خود محصول مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی می باشند، نقشی تعیین کننده در پیروزی و استقرار سوسیال دموکراسی ایفا می کنند. شاید بتوان گفت که در نبود اتحادیههای کارگری و احزاب سوسیال دموکرات نیرومند، مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی در بهترین شکل به استقرار دموکراسیهای لیبرال میانجامد. اما وجود اتحادیههای کارگری و احزاب سوسیال دموکرات نیرومند می تواند مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی را بسوی سوسیال دموکراسی پیش ببرد و تحقق آنرا میسر سازد. در این رابطه می بایست به اهمیت نقش احزاب سوسیال دموکرات توجه داشت. وجود اتحادیههای کارگری نیرومند به تنهایی برای استقرار سوسیال دموکراسی کافی نیست. وجود احزاب سوسیال دموکرات نیرومند برای پیروزی این پروژه ضروری است.
- دولت موثر و نسبتا مستقل: همانطور که در بالا گفته شد، سوسیال دموکراسی به دنبال ایجاد مصالحه بین سرمایه و نیروی کار برای تامین عدالت اجتماعی است. انجام این کار مستلزم یک دولت موثر و کارآمد است که به اندازه کافی از دو نیروی سرمایه و کار (طبقه حاکم) مستقل باشد تا بتواند بصورت میانجی بین این دو عمل کند و «چانه زنی» سیاسی بین آنها را به نحوی موثر و کارآمد مدیریت کند و با تدوین قراردادهای اجتماعی مناسب آن را سامان دهد. وجود یک دولت نیرومند و نسبتا مستقل در کلیه مراحل استقرار سوسیال دموکراسی ضروری است، هم در مرحله اولیه شکلگیری و هم در مرحله بلوغ و استمرار. پایداری نظام سوسیال دموکراسی نیازمند یک دولت و بروکراسی کارآمد و مبرا از فساد اقتصادی است تا بتواند قراردادهای اجتماعی حاصله و برنامههای رفاهی منتج از آنها را به نحوی موثر و کم هزینه به اجرا بگذارد.
- استراتژی ائتلاف: پاگیری و پیروزی سوسیال دموکراسی در جامعهای که در آن تامین عدالت اجتماعی خواست تنها اقشار بسیار کم درآمد و محروم نیست و دامنه مبارزه برای تامین عدالت اجتماعی سایر اقشار، به ویژه طبقات میانی را نیز در بر گرفته، آسان تر می باشد. در واقع وظیفه اصلی احزاب سوسیال دموکرات سازمان دهی سیاسی یک ائتلاف طبقاتی موثر برای گرفتن امتیازهای اقتصادی و سیاسی از طبقه حاکم و تنظیم مالکیت خصوصی و بازار آزاد است.
- جامعه مدنی فعال: بررسی تجربه تاریخی جنبشهای سوسیال دموکراسی بیانگر آن است که وجود یک جامعه مدنی پویا نقشی تعیین کننده در پیروزی و پایداری نظم سوسیال دموکراسی ایفا می کند.
ایران
در ایران مناسبات سرمایه داری، با تمام کاستیها و ناهنجاریهایش، نسبتا قوام یافته است. مبارزه سهمگین و گستردهای برای دموکراسی در بستر جامعه در جریان است. تامین عدالت اجتماعی خواست تنها اقشار محروم نیست، بلکه تمام اقشار میانی و بخشی از اقشار مرفه را نیز در بر گرفته است. اتحادیهها و سازمانهای کارگری گرچه شدیدا سرکوب می شوند، اما از یک پیشینه مبارزه سیاسی طولانی برخوردارند و دارای این ظرفیت می باشند که بتوانند در اولین فرصت ممکن به سرعت رشد کنند و خود را در تشکیلاتی سراسری سازمان دهند. این شرایط مناسبی برای پاگیری و رشد سوسیال دموکراسی است. اما، در ایران کنونی حزب و سازمان نیرومندی وجود ندارد تا جنبش دموکراسی خواهی موجود را در راستای سوسیال دموکراسی سازماندهی و رهبری کند. احتمال اینکه در روند مبارزه این رهبری شکل بگیرد منتفی نیست. اما، با اطمینان می توان گفت که در نبود چنین نیرویی، به احتمال زیاد خروجی جنبش دموکراسی خواهی، حتی اگر پیروز شود، نظامی سوسیال دموکراتیک نخواهد بود. این کاستی حلقه ضعیف جنبش سوسیال دموکراسی ایران است.
آنچه داریم تعداد زیادی سازمانها و اجزاب نسبتا کوچکی است که در بهترین شکل می توان آنها را سوسیالیستهای دموکرات دانست. این سازمانها که تداوم چپ سنتی ایران می باشند، همچنان به مبانی سوسیالیسم پایبنداند، منتهی اکنون به این نتیجه رسیدهاند که برنامه آرمانی خود را می بایست از راههای دموکراتیک به اجرا بگذارند. این سازمان ها چنانچه بر اساس خواستهای حداقلی خود در یک ائتلاف سوسیال دموکراتیک شرکت کنند، می توانند نقش مهمی در پیشبرد جنبش سوسیال دموکراسی ایران ایفا کنند. اما طبعا نمی توانند آن را رهبری کنند. همانطور که در بالا اشاره شد، سوسیال دموکراسی به دنبال ایجاد مصالحه بین سرمایه و نیروی کار برای تامین عدالت اجتماعی است و الغای مالکیت خصوصی و مکانیزم بازار را نه ضروری می داند و نه درست، بلکه خواهان تنظیم مالکیت خصوصی و مکانیزم بازار آزاد برای تامین عدالت اجتماعی است. این مشی می تواند با برنامه حداقلی سوسیالیستهای دموکرات سازگار باشد، اما با برنامه پایهای آنها اساسا متفاوت است.
بدیهی است که یک ائتلاف سوسیال دموکراتیک نیازمند سازمانهای واقعا سوسیال دموکرات است که بتوانند در ائتلاف مورد نظر نقش مرکزی لازم را ایفا کنند، در غیر اینصورت چنین ائتلافی پایدار نخواهد بود و در عمل به راحتی به چپ یا راست خواهد غلتید. متاسفانه، در ایران سازمانها و احزابی که موضع آنها به سوسیال دموکراسی نزدیک است هنوز به اندازه کافی نیرومند نیستند تا بتوانند نقش محوری لازم را ایفا کنند. این جناح نیز از پراکندگی و تشتت رنج می برد. افزون بر این، بخش سنتی تر آن، که بخش بزرگی از آن را تشکیل می دهد نتوانسته گفتمان خود را به صورتی به هنگام کند که بتواند با جذب جوانان توان سیاسی خود را باز تولید کند. البته این احتمال وجود دارد که در روند مبارزه یکی از این سازمانها توانایی لازم را بدست آورد و یا یک سازمان نوپا از بطن جامعه برخیزد که بتواند جنبش سوسیال دموکراسی کشور را سازماندهی و رهبری کند.
علاوه بر معضل رهبری و سازماندهی، جنبش سوسیال دموکراسی ایران با چند چالش بلند مدت نیز روبرو است که می بایست به آنها از همان ابتدا توجه داشت. بی توجهی به آنها موجب تدوین برنامهها و سیاستهای نادرست خواهد شد.
استراتژی توسعه محور: در ایران استراتژی و برنامه سوسیال دموکراسی می بایست توسعه محور باشد. استراتژی و برنامه ای که محور آن سیاست های توزیعی باشد پایدار و کارآمد نخواهد بود. این راهکار نمی تواند ثروت لازم برای توسعه اقتصادی و اجرای برنامههای رفاهی را تامین کند. در مقایسه با استراتژی و برنامهای که محور آن سیاست های توزیعی است، استراتژی و برنامه توسعه محور، با تولید ثروت و اشتغال، در عمل ظرفیت بسیار بیشتری برای اجرای سیاستهای رفاهی ایجاد می کند. برنامه های توسعه محور را می توان بر مبنای استراتژیهای متفاوتی تدوین کرد. برنامه توسعه محوری که به ضرورت تامین عدالت اجتماعی بی توجه باشد، ممکن است بتواند ثروت قابل توجهی تولید کند. اما این ثروت خود به خود، به اندازه و با سرعت کافی به بدنه جامعه منتقل نخواهد شد. برای تامین این امر می بایست برنامه توسعه محور را به مکانیزمهایی مجهز کرد که کل جامعه، به ویژه اقشار محروم را در دست آوردهای توسعه اقتصادی و ثروت تولید شده سهیم کند. این همان استراتژی و برنامهای است که جنبش سوسیال دموکراسی می بایست دنبال کند.
اجتناب از دولت محوری: سوسیال دموکراسی برای اجرای اهداف و برنامههای خود به ناچار نیازمند استفاده از نهاد دولت است. اما در ایرا ن وابستگی به نفت و سیاستهایی که طی چند دهه گذشته دنبال شدهاند اقتصاد کشور را به شدت و به نحو نامطلوبی به نهاد دولت وابسته کرده، موجب گسترش مناسبات رانتی، فساد و ناکارآمدی گشته است. این امر جنبش سوسیال دموکراسی را با یک تناقض پایهای روبر می کند. استراتژی سوسیال دموکراسی در صورتی راهکار موفقی برای ایران خواهد بود که بتواند این تنش و تناقض پایهای را به نحو مطلوبی مدیریت کند. برای این کار می بایست درعین استفاده از نهاد دولت برای پیشبرد برنامه توسعه عدالت محور، از رشد بخشهای خصوصی و تعاونی پشتیبانی کند و در آن بخشهایی که در مالکیت دولت هستند، با استفاده از ابزارهای مناسب از مشارکت مدیریت بخش خصوصی بهرهبرداری کند[۱].
دولت و بروکراسی کارآمد: مشی سوسیال دموکراسی برای اجرای استراتژی و سیاستهای رفاهی خود نیازمند یک دولت و بروکراسی کارآمد و مبرا از فساد است. این وابستگی خاص سیستم سوسیال دموکراسی نیست، اما برای سوسیال دموکراتها این وابستگی از اهمیت بیشتری برخوردار است. متاسفانه در ایران نهاد و بروکراسی دولت همواره از ضعف کارآیی، عدم شفافیت و آلودگی به فساد و مناسبات رانتی رنج برده است. بدیهی است که استقرار و تداوم دموکراسی این وضعیت را دگرگون خواهد کرد. اما این تصور که با استقرار دموکراسی این نقطه ضعف یکباره منتفی خواهد شد خام و خوشبینانه می باشد. نهادهایی را که برای کارکرد اقتصاد سیاسی لازم اند را نمیتوان در یک مقطع زمانی کوتاه، بدون توجه لازم به بستر تاریخی آنها و تجربههای تاریخی جامعه، بنا کرد و انتظار داشت که به نحوی مطلوب عمل کنند. استراتژی سوسیال دموکراسی در ایران می بایست به این ضعف واقف باشد و برنامههای خود را به گونهای تدوین کند که ریسک و هزینه ضربهپذیری در برابر این نقطه ضعف را به حداقل برساند. بهرهبرداری حداکثری از تواناییهای جامعه مدنی می تواند به مدیریت این ریسک کمک کند.
دموکراسی: تجربه ۱۵۰ سال گذشته ایران بیانگر آن است که توسعه پایدار سیاسی و اقتصادی ایران نیازمند استقرار دموکراسی است. اما برای موفقیت می بایست از کلیات فراتر رفت و ساختار نظام دموکراتیک مورد نظر را به گونهای طراحی و معماری کرد که با شرایط و نیازمندیهای جامعه ایران سازگار باشد. یکی از مسائلی که می بایست به آن توجه کرد آن است که توسعه اقتصادی ایران نیازمند اتخاذ تصمیمهای استراتژیک بلند مدت است. اگر نطام دموکراتیکی که بنا می شود نتواند ثبات سیاسی و اداری لازم برای تدوین و اجرای برنامههای استراتژیک بلند مدت را تامین کند، درآن صورت کار توسعه اقتصادی کشور را دشوار خواهد کرد.
ایجاد فضای مناسب افزون بر ساختار حقوقی و اداری مناسب نیازمند ساختار فرهنگی مناسب نیز خواهد بود. برای مثال، اگر جو فرهنگی حاکم بر مناسبات نیروی کار و سرمایه بر پایه تضاد بنیادین منافع استوار باشد (نه منافع مشترک)، در آن صورت پیشبرد پروژه سوسیال دموکراسی اگر نا ممکن نباشد، بسیار دشوار خواهد بود. اساسا، هر قدر جامعه از همگونی و همبستگی بیشتری برخوردار باشد، پیشبرد استراتژی سوسیال دموکراسی آسانتر خواهد بود.
به این ترتیب، پیشبرد موفقیت آمیز استراتژی سوسیال دموکراسی در ایران مستلزم مدیریت دو تنش پایهای است: (الف) تنش بین تامین حداکثر رشد اقتصادی و عدالت اجتماعی، (ب) تنش بین استفاده از نهاد دولت برای اجرای توسعه عدالت محور و جلوگیری از رشد فزاینده بخش دولتی و شکل گیری مناسبات رانتی. در مدیریت این تنشها سوسیال دموکراسی می بایست همبستگی اجتماعی و فرهنگ مدارا را تقویت کند، ضعف کارآیی نهاد دولت و تنگناهای اجتماعی و فرهنگی را مد نظر داشته باشد و ساختار دموکراسی کشور را به مکانیزمهایی مجهز کند که تدوین و اجرای برنامههای استراتژیک بلند مدت را میسر سازند.
[۱] برای توضیحات بیشتر به مقاله «جایگاه الگوی توسعه اقتصادی سوسیال دموکراسی در برخورد با معضلات ایران، هادی زمانی سپتامبر ۲۰۲۰» مراجعه کنید.
جناب آقای هرمز سواد کوهی به سبک توضیح المسائل نویسان مذهبی یک سری احکام صادر کرده اند، بدون اینکه حتی یک توضیح بدهند. مثلا در مورد اینکه من نوشته ام، که حزب سوسیال دموکرات آلمان به بودجه جنگی رأی داد، انقلاب ۱۹۱۸ – ۲۳ را با خیانت به شکست کشاندند و اینها پایه های نازیسم شدند، نوشته است ، بحث شما غلط است، بدون اینکه دلیلی بیاورند. در مورد رزا لوکزامبورگ ، من بحثی نکرده ام، ولی برای اینکه خیال جناب شان را راحت کنم. اینکه رزالوکزامبورگ بر سر مسائلی با لنین و تروتسکی و دیگر بلشویک ها اختلاف داشت، کسی منکرش نیست. آخر مگر می شود، کسانی مثل لنین و لوکزامبورگ اختلاف نظر نداشته باشند؟ دو انسان فهیم و انقلابی و کمونیست! اما و این اما مهم و اساسی، من اصلا راجع به رزا لوکزامبورک بحثی کرده ام؟ ولی رزا لوکزامبورک در کتاب خود ” انقلاب روس” با این جمله کتاب را به پایان می رساند : ” آینده متعلق به بلشویک هاست.” و در متن کتاب، در رابطه با سوسیال دموکراسی آلمان می نویسد: ” سوسیال دموکراسی آلمان لاشه متعفنی شده است” ، می نویسد که سرنیزه سربازان آلمانی شکم سربازان روسی را می دریدند. این ها را در جواب جناب آقای کائوتسکی می نویسد که نوشته یودند که بله جنگ آلمان بعث پیروزی انقلاب شد. البته من چیزی در این رابطه ها در این نوشته ننوشته ام. من در مورد سوسیال دموکراسی معاصر اساسا نوشته ام، جناب شان برای نه پرداختن به مسائلی که من طرح کرده ام، از خود چیزهائی نوشته اند.من فقط در مورد رأی به بودجه نظامی نوشته ام، جناب آقای سواد کوهی آیا نادرست است؟ فقط یک نفر رأی نداد و لیبکنشت بود. آیا واقعا شکست انقلاب کارگران در آلمان یکی از دلائلی نشد که نازیسم در آلمان شکل گرفت؟ برای یک لحظه در نظر بگیرید که سوسیال دموکراسی خیانت نمی کرد، کارگران قتل عام نمی شدند، رهبرانی همچون رزا لوکزامبورک و لیبکنشت مغزشان با فرمان ابرت نخست وزیر سوسیال دموکرات بر کف ماشین پلیس نمی پاشید و به جای آن انقلاب کارگران – انقلاب سرخ – انقلاب شورائی کمونیستی آلمان در سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۳ به پیروزی می رسید، چه اتفاقی می افتاد؟ آیا انقلاب کارگران اروپا را در بر نمی گرفت؟ آیا اصلا و اساسا می توانست فاشیسم و نازیسم طرح گردد؟ و اما در مورد چریک های فدائی خلق، من از جناب شان این سئوال را دارم، آنها چطور بحث می کردند؟ مشخصا بنیانگذاران یعنی رفقائی همچون امیر پرویز پویان – عباس مفتاحی بهروز دهقانی و مسعود احمدزاده مورد منظور من هستند. آیا آنها نبودند که در مورد حزب توده ی ایران از اصطلاحات – حزب کاریکاتوری، اپورتونیسم بیکران، رهبران خائن و فراری و به دم تیغ جلادان دادن کادرهای فعال و کمونیست در مورد رهبری حزب توده ی ایران ننوشتند؟ من چطوری بحث کرده ام که آنها آن طور بحث نمی کردند؟ جناب آقای سواد کوهی، دیگر با حرام حرام حرام است، شما، مرا و یا هر کس دیگری را نمی توانی ساکت کنی، دیگردوره این حرف ها گذشته است. حرفی در باره اعمال احزاب سوسیال دموکرات نه در ۱۹۲۰، بلکه بعد از ۲۰۰۰ که در باره اعمال جنایت کارانه شان نوشته ام، داری و دارید، به نویسید از رزا لوکزامبورک و اختلافاتش با لنین صحبت کردن، دردی را از شما دوا نمی کند، چیزی را نمی توانید، از خیانت و جنایات احزاب سوسیال دموکرات در همین دو دهه کم کنید! این قدر روشن است که روزنامه نگاری همچون جان پیلج، بلر را به سگ “پودینه ای ” روی زانو بوش پسر تشبیه کرد، لیبی را همین ها به خاک و خون کشیدند که امروزه فقط گروههای تروریستی ای بر آن حاکم هستند که نفت خام را می دهند و سلاح برای کشتار تحویل می گیرند، دیگر اساسا لیبی طرح نیست، برده داری را احیا کرده اند، عراق را چه کسانی به این روز رساندند؟ و…
هدف از این کامنت ، پاسخ به جنابعالی نیست .
فقط و فقط بخاطر احترام به کسانی ست که مقاله ی آقای زمانی را می خوانند و شاید نگاهی هم به کامنت ها به کنند در جریان کامنت های ما قرار گیرند.
و گرنه جنابعالی حاضر به مطالعه تاریخ بدون تعصب نیستید و تمام مسائل برایتان از پیش حل شده ست.
*ازکنگره های انترناسیونال دوم بیش از یک قرن گذشته ست و شکاف در جنبش سوسیالیستی و کارگری افتاد .
دستاوردهای سوسیال دموکراتهای جهان با تمام فراز و نشیب ها ، جنبش کارگری در مقیاس جهانی و با توجه به سطح رشد ج.امع مختلف سرمایه داری ، میراث مادی و معنوی احزاب مارکسیست لنینیستی سراسر جهان بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» ، فراز و نشیب احزاب چپ مارکسیستی و چپ نو و….. همه در برابر ماست و هزاران کتاب و مقاله در باره ی آنها نوشته شده ست و ادامه خواهد داشت.
هرکس و هر گروه می تواند در باره هریک از جریانات فوق الذکر تبلیغ و تنقید کند. شعار دادن و فحش و فضیحت راه بجائی نخواهد برد.
راهیان سوسیالیسم برای مناسباتی از هر حیث انسانی تر و متکامل تر جامعه سرمایه داری تلاش می کنند و نمی توانند در این راه به شیوه های مذموم و مطرود سرمایه داری متوسل شوند.
*امیر پرویز پویان و جنبش فدائیان هرچه بود معلوم نیست اگررهبران اولیه آن امروز زنده بودند در کجای جنبش جهانی کارگزی و سوسیالیستی قرار داشتند و این همه نیروی سیاسی که خود را چپ معرفی می کنند نیز قادر نیستند که با برخورد های منطقی ، خود را در جایگاه مناسب و موردنیاز جامعه امروز ایران تبیین کنند و هر کدام فکر می کنند که به کل حقیقیت زمان اشراف دارند و بقیه افراد و جریانها «غافل» و «منحرف» اند.
شما نشان ندادید اشکال نوشته ی آقای زمانی در کجاست؟
هیت تحریره محترم اخبار روز با سالم. تا آنجا که من اطلاع دارم شما مقالات ارسالی را پس از برسی چاپ میکنید. بنده بسیار سپاسگذار خواهم بود اگر بفرمایید که مبنای برسی شما چیست؟ بنده به این امر واقفم که به علت تاریخ بس طولانی سانسور, ما همه و بخصوص دست اندرکاران مطبوعات نسبت به اظهار نظر دیگران و خوانندگان خود حساس باشیم اما هر روزنامه و ارگان خبری چارچوب خود را دارد که منعکس کننده معیارهای سیاسی, اخلاقی, اجتماعی و حتا ایدیولوژیک میباشد. بنابراین در چاپ کامنت ها می بایستی اهتمام به خرج داده کامنت هایی را نشر دهد که آن چارچوب و ضوابط بحث سیاسی را رعایت کرده سبب ارتقاء اندیشه ها و بهبود برخورد اندیشه ها گردند. بنده هیچ آشنایی با جناب زمانی نداشته و ندارم اما در کامنت حمید قربانی آیا شما نقدی بر متن ایشان مشاهده میکنید؟ آیا برخورد شخصی با نویسنده و توصیف ایشان با واژگانی چون ” همان اپورتونیست های خائن آن زمان به توان ۱۰” با معیار های شما سازگار است؟ امثال قربانی ها که محصول تفکرشان همچون جامعه بی طبقه اسلام گراها که بر سر محرومترین اقشار جوامع خود فروریخت و ته مانده اش در کوبا و کره شمالی نمونه هایی محض یادآوریست چنان در دگم های خود کور شده اند که برایشان نظر مردم سوئد و فنلاند مهم نیست. اینان چون هواداران ترامپ و حزب اللهیان در حباب های ایدولوژیک خود زندگی میکنند و اظهار نظراتشان فاقد هرگونه ارزش انتشار است و مایه شرمندگی.
دوست عزیز ، بگذارید حمید قربانی این جا و هر جای دیگری در باره عقاید خود تیلیغ کند.
صفحه فیس بوک حمید قربانی معرف اوست که در عوالم خاص خودش سیر و سیاحت می کند.
اگر شما توانستید در صفحه فیس این سوپر انقلابی عصر ما حمید قربانی برایش کامنت بنویسید. خواهید فهمید که چرا او در همه جا و در هرجا که جائی برای کامنت گزاری باشد دلی از عزا در میاورد .
البته در صفحه ی خودش این حق را برای دیگران قائل نیست .
او آزادی را فقط برای خودش می خواهد .
دیگران این حق را ندارند که برای او پاسخ بنویسید.
دیکتاتوری حمید قربانی = « دیکتاتوری پرولتاریا »
اپورتونیست ها و خائنین نام و لباس های مختلفی دارند، اما در خیانت به کارگران و خدمتگزاری به سرمایه داران، هیچ تفاوتی با هم ندارند، آنها درست مثل پرنده ی آفتاب پرست می باشند!
این نوشته ی جناب آقای هادی زمانی سوسیال دموکراسی بعد از طرح رویزیونیزم برنشتاینی – کائوتسکیست و غلبه آن بر سوسیال دموکراسی که حزب پیشبرد مبارزه طبقاتی، جنگ طبقاتی – پیروزی انقلاب اجتماعی، مدافع دیکتاتوری پرولتاریا، لغو طبقات، نابودی و لغو مالکیت خصوصی و ایجاد جامعه کمونیستی را به حزب سازش طبقاتی، حزب رأی دهنده به بودجه های نظامی و پشتیبان جنگ های امپریالیستی، بویژه جنگ جهانی اول و در مسیر خود امروزه حزبی که دیگر از هر حزب لیبرال و دموکرات مسیحی هم بیشتر پشتیبان سرمایه ی امپریالیستی است و نه پشتیبانی از جنگ های ویرانگر بلکه خود از طراحان، همکار و مجریان چنین جنگ هائی (حزب بلر – حزب کارگر انگلیس در سال ۲۰۰۳ در حمله به عراق و اشغال آن ، حزب سوسیالیست فرانسه در سال ۲۰۱۱ و حمله به مالی و لیبی که مورد پشتیبانی تمامی احزاب سوسیال دموکرات مطرح قرار گرفت، حزب دموکرات ایالات متحده و طراح جنگ با پهپادها و …) هست ، حزبی که دیگر هیچگونه مرز طبقاتی و حتی اسمی هم برسمیت نمی شناسد و کلا الآن در سوئد خیلی سوسیال دموکرات به مجری برنامه های احزاب طبقه ی سرمایه دار امپریالیستی مانند حزب لیبرال و حزب مرکزتبدیل شده است را، مبنای نگاه خود قرار داده است.
چنین سوسیال دموکراسی خائن حتی به منافع رفرمیستی طبقه کارگر و کلا پشتیبان و پیشبرنده برنامه های سرمایه داری امپریالیستی که خواهان و شریک در راست ترین دولت های سرمایه داری امپریالیستی (مانند حزب سوسیال دموکرات آلمان ) را می خواهد غالب کند به طبقه ی کارگر ایران. این را در اصطلاح سیاسی اپورتونیسم بیکران،رویزیونیسم خیانت پیشه و در اصطلاح بازاری به خر مهره رنگ کردن و به قیمت مروارید به خلق الله فروختن ، می گویند.
این همان سوسیال دموکراسی است که نوری وزیر کشور دولت خاتمی – دولت اول، خود را با آن تداعی نمود، همان دولتی که ۸۰ و اندی درصد از طبقه کارگر ایران را حتی از قانون کارارتجاعی تصویب شده در جمهوری اسلامی و بیمه های مندرج در آن هم محروم کرد و به قاتل کارگران اعتصابی ( خاتون آباد) شهرت یافت و یکی از فجیع ترین قتل های دوران جمهوری اسلامی ددمنش و جنایت کار موسوم به قتل های زنجیره ای نویسندگان و فعالان صحنه های اجتماعی، فرهنگی و… را سازمان داد و نیز دانشجویان را از پنجره اتاق خواب هایشان با نعره یا زهرا به بیرون پرتاب نمودند.
آقای های زمانی چنین هدیه ای را در زرورق پیچیده و شکیل نموده است!
البته، الآن دیگر همه سوسیال دموکرات ها، چه در اروپا، چه در آمریکا لاتین و غیره، همین هستند و بیش از این نیستند، زیرا که نظام سرمایه داری که آنها مدافع آن می باشند و به قول آقای زمانی می خواهند آن را حفظ نمایند، کلا در بحران ساختاری است و در سراشیبی سقوط حتمی قرار گرفته است! این برخورد آقای هادی زمانی و هدیه اش، نوشته ی امیر پرویز پویان را به نام ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا، برایم تداعی نمود که در جائی از آن نوشته می شود :” در کارخانه ها، هر جا که عرصه فروش نیروی کار است، چه دولتی و چه خصوصی، بهره کشی به بی شرمانه ترین شکل خود جریان دارد. کارگران عملا از هر گونه تأمین اجتماعی بی بهره اند، نیروی کارشان همانقدر خریده میشود که برای حفظ کمیت مناسبی برای حجم مورد نیاز تولید لازم است. آنها در قرن هجدهم بسر می برند، و فقط این امتیاز را دارند که از سلطه پلیس قرن بیستم نیز برخورداند.”. لینک نوشته پویان
https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/cherikha_ta_1357-radde_bagha.pdf
واقعا امروزه آیا شرایط برای کارگران در ایران به توان ۱۰ بدتر ازآن زمان نیست؟ پس، چرا؟ نباید همان اپورتونیست های خائن آن زمان به توان ۱۰ خائن تراز اپورتونیست ها ی در آن زمان نباشند!
فکر می کنی با استناد به جمله ای از زنده یاد امیرپرویز پویان در قبل از سال ۱۳۵۰ و ارائه لینک نوشته ی او می توانی برای نوشته ی سراپا توهین خود اجازه بگیری؟
نه ! فدائیان هرگز با این ادبیات سر و کار نداشتند.
در مورد سوئد هم چیزی نمی دانی .
برای این که خیالت را راحت کنم .می گویم که : در مورد جنگ جهانی اول و نقش حزب سوسیال دموکرات آلمان هم اشتباه فهمیدی .
حمایت سوسیال دموکرات ها از قیصر آلمان برای جنگ امپریالیستی نمی توانست به معنی درستی نظرات و اعمال لنین و بلشویک ها در روسیه علیه مارکسیسم باشد.
در همان شروع جنگ روزا لوکزامبورگ و یارانش علیه جنگ امپریالیستی و دفاع از صلح تا پایان جنگ تلاش کرد و ذره ای از انتقادات درست خود علیه لنین و بولشویک ها کوتاه نیامد.
در هیچ جای تعلیمات مارکس از اتحاد کارگزان و دهقانان خبری نیست لنینیسیم فاجعه ای بود که به جنبش جهانی کارگزی و سوسیال دموکراسی تحمیل شد . ولی مارکسیست ها به انتقادات خود از لنینیسم در سراسر جهان ادامه دادند.
امروز دیر ست که هنوز در عالم مارکسیسم لنینیسم روسی و حزب توده و بقیه چپ های سنتی قادر به بازخوانی مارکسیسم نیستی.