پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

ملا پرستی و خودپرستی مدرن – دنیز ایشچی

مدل سنّتی

فرهنگ ملا پرستی ایرانی  ریشه دارتر از آن میباشد که ما حدسش را میزنیم. قبل از اینکه سید حسن رشدیه ها و جبار باغچه بان ها مدارس  مدرن و به شیوه  اروپائی را در ایران پایه ریزی نمایند، تدریس در حجره های مساجد صورت میگرفت و اولین کتاب درسی هم چندین سوره از قران بود که به “عمه جرو” مشهور بود.

کسی که با این شیوه تدریس، الفبا را هم تا نصفه یاد میگرفت، به لقب معظمه “میرزا” مفتخر میشد. ایشان اگر به هر جمعی  وارد میشدند، باید در بالا بالاهای مجالس جای میگرفتنند. گویا یادگیری بخشی از الفبا و ازبر کردن آیاتی از قران، دانش  و تجربه  علمی اجتماعی آنها را آنقدر بالا برده بود که موقعیتی بالاتر از دیگران در جامعه یافته باشند.

البته نباید کتمان کرد که همین “میرزا” ها میتوانستند نامه های مردم را بخوانند، گاها عریضه نویسی نمایند، برای عزیزان به غربت رفته همسایگان نامه بنویسند، گاها هم دزدکی دعا نویسی کرده و شفای درد مردم را از این طریق از درگاه متعالی خواسته باشند.

خفقان سیاسی فرهنگی و علمی زمان پهلوی، مانع از آن شد تا در دیسکورس و دیالوق گفتارهای  اجتماعی فرهنگی علمی، دانشگاه ها، فرهنگ سرا ها و موسسات علمی مدنی دیگر بتوانند جایگاه مساجد و حوزه های تدریس رساله های آیت الله ها را بگیرند. سرکوب و دیکتاتوری آن  زمان علیه روشنفکران سیاسی اجتماعی از یک طرف، حمایت و گسترش دادن به نقش مساجد و حوزه های تدریس دینی از طرف دیگر و حمایت های شاهنشاهی از آنها موجب گردید تا مساجد، و حجت الاسلام ها جایگاه اجتماعی بالاتری نسبت به دانشمندان، فرهنگ سراها، دانشگاه ها و مراکز و موسسات علمی فرهنگی دیگر یافته و یک چنین خلائی را پر نمایند.

بالاخره کار به جایی رسید که این آقایان حجج اسلام در تمام زمینه ها صاحب نظر بودند و بقیه جماعت دنباله رو آنها، گوسفند وار، چشم به دهان آنها دوخته و تمام تّرهات آنها را به جان می خریدند، تا از این طرق، آخرت خویش را نیز خریده باشند. سیستم  و مدل اجتماعی مجلس و منبر، ملای با عبا و عمامه و اطاعت کورکورانه و گوسفند وار بقیه از آنها، به یک مدل فرهنگ زندگی اجتماعی پذیرفته شده  مردمی  تبدیل شده و جایگاه دیالوق های علمی، اجتماعی فرهنگی را گرفته و مورد پذیرش اجتماعی واقع شد. این مدل فرهنگی اجتماعی، از مراسم تولد و نام گذاری انسان ها گرفته، تا مراسم عقد و ازدواج آنها و بالاخره مرگ و تدفین آنها را تحت پوشش خویش قرار میداد.

مدل مدرن ملّا پرستی

امروزه هم ما در محافل و مجالس روشنفکری، مدل  دیگر سیقل داده شده نوینی از آن را میبینیم که بصورت هدفمندی در جامعه تزریق میگردد. اگر قبلا برای مجالس عقد، ترحیم و غیره حتما باید یک حجت الاسلام دعوت میشد، الان هم برای هر مبحث، موضوع و جلسه بحثی، باید حتما یک “دکتر” دعوت گردد. بر اساس این مدل، هر کسی که مدرک دکترا نداشته باشد،   نمیتواندصاحب نظر بوده باشد. به این ترتیب هر کسی که مدرک دکترا دارد، در تمام زمینه ها صاحب نظر میباشند. وقتی دکتری پشت میکروفون قرار گرفت، همه باید چشم و گوش بسته همه گفته های ایشان را پذیرفته و اطاعت نمایند.

درپیروی از چنین مدل فرهنگی ارزشی میباشد که اکثریت اقازاده هایی که جهت تحصیل به خارج می آیند، به دنبال گرفتن یک مدرک “دکترا” در هر رشته ای که میخواهد باشد، از یکی از مدارس تحصیلی عالی خارجی میباشند. همانطوری که آقای روحانی مدرک دکترای شریعت اسلامی خویش را از دانشگاه کالادونیای شهر گلاسگو در اسکاتلند گرفته اند، از این طریق نه تنها آقازاده ها تا سن های بالای چهل سال و به هزینه پدران خویش در دانشگاه ها میمانند تا با گرفتن یک مدرک دکترا، در هر رشته ای که میخواهد بوده باشد بتوانند فردا جای حجج اسلام، بر بالای منبر های مجالس را به خود اختصاص دهند.

متاسفانه چنین فرهنگی در میان بخش سکولار روشنفکران هم که مدل الگوی دیگری غیر از نمونه مجلس و منبر را تجربه نکرده اند، کاملا جا افتاده است. برای هر بحث و سخنرانی و اظهار نظر در هر موردی، هر کسی که پیشوند “دکتر” را به همراه اسمش یدک میکشد، اسمش در راس لیست قرار میگیرند. مثلا کسی که دکترای طب دارد، در زمینه مسائل فلسفی، تاریخی و اقتصادی هم صاحب نظر میشود، در زمینه مسائل ادبیات و موسیقی و هنر هم صاحب نظر میشود. از این طریق بقیه طیف های روشنفکری، متخصص و با تجربه سکولار هنرمندان، ادیبان، شاعران، دانشمندان و سیاسیون واقعی، به این ترتیب از دیسکورس حذف میشوند.

البته نباید زحمات  عزیزان دیگری را که جهت تطبیق خود با این فرهنگ الگوی پذیرش اجتماعی، با این برداشت که تا زمانی که  گواهینامه دکترا را در دست نداشته باشند، نه تنها پذیرش اجتماعی نخواهند داشت، بلکه صاحب هیچگونه دانشی نیز نمیباشند، نا دیده گرفت. این یاران با وجود تمامی تلاش ها و زحمات خویش، به گونه دیگری قربانی چنین فرهنگ حاکمی شده اند و در آتش آن میسوزند.

کسانی که مدارک تحصیلی عالی دارند، به خوبی به  اهمیت تلفیق “تجربه” با “دانش” واقف میباشند. کسی که راجع به یک موضوعی دهها بار در کتاب ها برخورد کرده باشد، با کسی که دهها بار آن را بصورت عملی تجربه کرده، طراحی نموده و پیاده نموده باشد، از نظر قابلیت صاحب نظر بودن در جایگاه متفاوتی قرار دارند.

در دنیایی که منابع فراوانی بابت دسترسی به اطلاعات و دانش علمی در دنیای اینترنت و غیره فراهم میباشد، دانشگاه ها نه فقط به موسسات تجاری نبدیل شده اند، بلکه این موسسات، فارغ التحصیلان خود را فقط برای جذب در بازار کار تربیت مینمایند، نه به عنوان محققان و نقادان جستجوگر علمی. از اینجاست که مدرک پرستی تفاوت چندانی با دین پرستی و اطاعت کورکورانه از حجت الاسلام ها ندارد. از این مبنا می باشد که باید عرصه های چالش های علمی سیاسی را  به بحث و دیالوق های جمعی و متقابل تبدیل نمود، تا نه تنها از خرد جمعی استفاده شود، بلکه از شخصیت پرستی و مدرک پرستی فاصله گرفته شده و احترام به خرد فردی و جمعی همگان جایگاه  آنها را بگیرد.

خود پرستی مدرن

خود پرستی مدرن خود را به این صورت نشان میدهد که تعدادی از دوستان ما را واقعا شبهه بر میدارد که به قول معروف “آچار فرانسه” میباشند و در تمام زمینه های تخصصی صاحب نظر بوده و میتوانند راه حل ارائه نمایند. وقتی که جمع های روشنفکری سیاسی اجتماعی و فرهنگی برای هر موضوعی مربوط و غیر مربوط  این دوستان را به عنوان صاحبنظران حرفه ای مخاطب قرار میدهند، خود اینها نیز باورشان میشود  که در همه چیز و همه کاری صاحب نظران حرفه ای میباشند.

تا آنجایی که در هر موضوعی هر کس بتواند نظرات خویش را مطرح کرده و تاثیرات فکری خود را در جامعه بگذارد، از نظر تبادل و چالش نظرها این موضوع میتواند خیلی هم سازنده بوده باشد. جنبه های خطرناک خود پرستی مدرن از دو زاویه  “آخوند سازی مدرن اجتماعی”، و “شبهه همه کاره بودن همیشه و در همه جا” میتواند خود را به نمایش بگذارد.

فرهنگ  شخصیت پرستی روشنفکری به نوبه خود میتواند زمینه ساز آفرینش نوع جدیدی از دیکتاتوری قدرتمداری بوده باشد که در رویه دیگر آن شخصیت های خود پرست مدرن قرار میگیرند. این قضیه در شرایط قدرتمداری سیاسی، با اتکا به فرهنگ جا افتاده در جامعه و شبهه شخصیت پرستی  این دوستان، به این تنیجه گیری منجر میشود که این تنها الیگارشی ویژه و خاص قدرتمدار حاکمه میباشد که میتواند و باید همه چیز را در جامعه دیکته نماید، میتواند شکل خطرناکی به خود بگیرد.

 آقای بن سلمان در عربستان، زنان مبارزی را که بخاطر دموکراسی و ازادی و رفع تبعیض مبارزه می نمایند، دستگیر و زندانی میکنند. استدلال ایشان این میباشد که اصلاحات دموکراتیک باید توسط  شخص ایشان مطرح شده، اجرا و پیاده شده و در تاریخ به نام ایشان ثبت گردد. ایشان تلاش دارند این واقعیت را سرکوب و دفع و دفن نمایند که دهها سال میباشد که زنان مبارز دیگری در این راه رزمیده و قربانی ها داده اند.

آیا نمونه “بن سلمان” ها را در اطراف خویش می بینیم که فکر  نمی خواهند ببینند که تمام تحولات و دگرگونی های نوینی که در اطراف در  شرف وقوقع میباشند،  قبلا توسط کسان دیگری که توسط انها به حاشیه رانده میشوند، مطرح شده و بخاطر آنها گاه دهها سال مبارزه شده است.

جنبه های کمدی این سناریو  وقتی خود را نشان میدهد که این دوستان مجبور میشوند، مواضع متناقض و متفاوتی را در جایگاه های مختلف اتخاذ نمایند. یک روز که بازار اصلاح طلبی حکومتی داغ میباشد، پیشگام خستگی ناپذیر اصلاح طلبی بوده و استراتژی گذار از ج ا را نفی می نمایند. روز دیگر که بازار جبهه آفرینی جمهوری خواهی سکولار دموکراتیک گرم میباشد، پیشگامان آفرینش جبهه جمهوری خواهی سکولار دموکراتیک میباشند. فردایی که میدان برای مطرح کردن آلترناتیو سوسیالیستی گذار مطرح میگردد، پیشگامان آفرینش جبهه چپ سوسیالیستی میباشند. یا این دوستان متوجه تناقض مضمونی ما بین این موضع گیری های خویش نمیباشند، یا اینکه به خود شیفته گان مدرنی تبدیل گردیده اند، که دیگرانی غیر از خود را نمیخواهند ببینند.

دنیز ایشچی
۲۱ نوامبر ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=94138 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x