شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

سانسور در ایران، (به مناسبت ۱۳ آذر روز مبارزه با سانسور) – مسعود نقره کار

طی بیش از 4 دهه ، حکومت اسلامی در کنار شکستن قلم و سانسور، محرومیت های اجتماعی، توهین و تحقیر اهل قلم و زندانی و شکنجه کردن آنان، ده ها تن از نویسندگان و شاعران و روزنامه نگاران را به قتل رسانده است، قتل هائی که نه فقط در داخل مرزهای...

طی بیش از ۴ دهه ، حکومت اسلامی  در کنار شکستن قلم و سانسور، محرومیت های اجتماعی، توهین و تحقیر اهل قلم و زندانی و شکنجه کردن آنان،  ده ها تن از نویسندگان و شاعران و روزنامه نگاران را به قتل رسانده است، قتل هائی که  نه فقط در داخل مرزهای کشور که در خارج از کشور هم رخداده است. رهبران حکومت اسلامی حتی برای اهل قلم و هنر غیرایرانی نیز فتوای قتل صادر کرده اند

سالیانی ست هر آنجا که کلام و سخنی متفاوت و خلاف باورها ومنافع معنوی و مالی روحانیون و سلاطین نوشته و گفته شده با سلاح حذف و سانسور به سراغ اش رفته اند. اینان البته به حذف کلام وسخن، وحبس وشکنجه ی نویسنده و گوینده بسنده نکرده اند، گاه گوینده  و نویسنده را پوست کنده اند، زبان اش بریده اند، لبان اش دوخته اند،  و گاه جان شان ربوده اند. این دست نمونه ها در تاریخ میهن مان به وفور یافت می شوند، چه پیش از حمله ی اعراب و اشغال  ایران و چه پس از آن.

نگاهی به حذف کلام و سخن و تصویر در همین یکی دو قرن اخیرمصداق”مشت نمونه ی خروار ” است.
گفته و نوشته شده است  که واژه سانسور ( ممیزی ) یاحذف کلام  و سخن، از زمان ناصرالدین شاه و توسط اعتماد السلطنه به زبان فارسی راه یافت و مورد استفاده قرار گرفت  و” حدود ۲۸ سال پس از چاپ اولین روزنامه ایران، نخستین اداره سانسور مطبوعات به دستور ناصر الدین شاه تأسیس شد. ریاست این اداره ابتدا به چارلز برگز و صنیع الملک و بعدها به خود اعتماد السلطنه سپرده شد.”

پیش از آن که واژه “سانسور” در میان واژگان فارسی جا باز کند، حذف کلام و سخن تحت عنوان ممیزی به بهانه ی حفظ حرمت ” اخلاق و شریعت ” حتی در قانون اساسی حکومت مشروطه جا داده شد : ” تمامه مطبوعات، غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین، آزاد و ممیزی در آن ها ممنوع است و هر گاه چیزی مخالف قانون مطبوعات در آن ها مشاهده شود نشر دهنده یا نویسنده بر طبق قانون مطبوعات مجازات می شود. اگر نویسنده معروف و مقیم ایران باشد ناشر و طابع و موزع از تعرض مصون هستند.” و کتب ضلال هم شامل ” آثاری که با دین مباینت دارند” و مواد مضره به دین مبین هم ” آثاری که در انتقاد از دین و مراسم و سنن دینی باشد ” تعریف شدند. در قانون مطبوعات (۲۵ محرم ۱۳۳۶ قمری) بر کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین، ” صور قبیحه” و مطالب منافی با ” عفت و عصمت عمومی ” نیز اضافه شدند. و بدین ترتیب بیش از پیش بسیاری از روزنامه ها، کتاب ها و تصاویر قربانی تیغ سانسور شدند و اهل قلم و خلق کنندگان آثار مورد انواع ” تنبیهات” قرار گرفتند.البته تیغ سانسوردر حد تاراج کلام و تصاویر باقی نماند و چون گذشته به دریدن ” حرف” و ” سخن ” نیز روی آورد. برای نمونه در سال ۱۲۸۶ ه.ش نخستین قانون ممیزی به سانسور دولتی اینگونه رسمیت داد :”… کسی که کتابی انتشار دهد که بر ضد مذهب یا دولت یا ملت باشد از پنج ماه تا پنج سال حبس خواهد شد….کسی که جسارت نموده و بر ضد پادشاه اعلانات و نوشته جات در کوچه ها بچسباند، هر کس بوده باشد….ازیک ماه تا پنج سال حبس خواهد شد…..کسی که بر خلاف پادشاه و یا خانواده سلطنت حرف بزند….تحریک بد در نظر داشته باشد، بعد از تحقیق و ثبوت، از یک سال الی پنج سال به درجه تقصیرات با زنجیر محبوس خواهد شد….کسی که کنکاش و خیالات تحریک بد در حق دولت بکند و یا افترا و تهمت تحریرا”و تقریرا”به دولت بزند، بعد از ثبوت تقصیر او، بر حسب حدود و تقصیرات، از یک سال الی پانزده سال محبوس خواهد شد و…”

اما علیرغم تهدیدها و تعزیر ها و بگیر و ببند ها و خذف فیزیکی، اهل قلم و سخن به کار خود ادامه دادند، و آنچه درست می پنداشتند نوشتند و گفتند، نمونه اش اعتراض روزنامه صور اسرافیل میرزا جهانگیر خان بود که در ۱۰ خرداد ۱۲۸۶ ه.ش نوشت :”… قلمی را که خدا در قران مجید بدان قسم خورده نمی توان اسیر سلاسل و اغلال یک اداره مستبده کرد و مقید به قیود و نظارت ممیزی مستبدین و ظالمین نمود. خداوند هیچ ملک و فرشته را نگماشته که پیش از وقت اعمال صادره از انسان، انسان را تفتیش کند…تا چه رسد به موکل نمودن شیاطین…”

از میان ده ها نمونه از ستمگری اربابان سانسور و حذف – از آغازمشروطیت تا حکومت رضا شاه – می توان به نمونه هایی چون تعطیلی روزنامه میرزا حسین خان سپهسالار( که مقام های ” وزارت عدلیه , سپاه سالاری لشکر و صدر اعظمی ” نیز داشت) و صور اسرافیل و حبل المتین ، و نیز قتل روزنامه نگارانی چون خبیرالملک، شیخ احمد روحی, آقاخان کرمانی ، جهانگیر خان صور اسرافیل، ملک المتکلمین و روح القدس سلطان العلما اشاره کرد . خلاف هدف حذف کنندگان، این دست ستمگری های اهل قلم  را به یکدیگر و به ” جمع ” شدن نزدیک تر کرد :”…..در تیر ماه ۱۲۸۶ شمسی، هنگامی که محافل ارتجاعی چاپ روزنامه های مترقی ” حبل المتین” و ” صور اسرافیل” را قدغن کردند، کار گران همه مطبعه های تهران همراه کار کنان آن روزنامه ها اعتصاب چهار روزه اعلام کردند….”
در زمان رضا شاه بساط سانسور در دست ” نظمیه” و اداره مخصوص نظارت بر مطبوعات، و اداره اطلاعات شهربانی و شعبه هایی دیگر و ماموران و ” بررس” هایی به مانند “شمیم” و ” شش انگشتی ” و” محرمعلی خان ” قرار گرفت تا با “روا” و ” نا روا” نامیدن کلام و سخنی که نمی پسندیدند به حذف کلام و سخن مشغول شوند. فلسفی مدیر حیات جاوید، هاشم مافی مدیر وطن، حسین خان صبا مدیر ستاره ایران، ملک الشعرای بهار، فرخی یزدی مدیر طوفان و بسیاری از روزنامه نگاران به زندان افتادند. در این دوره نیز تنها به حذف کلام و سخن، و زندانی کردن اهل قلم بسنده نشد , و حذف نویسندگان و سخنوران نیز در کار بود، که میرزاده عشقی یک نمونه است . نامه به ریاست مجلس شورای ملی از طرف مدیران جراید وابسته به” دسته اقلیت” در مجلس در رابطه با قتل عشقی از اسناد مهم اعمال سانسور و حذف در این دوره است : “… نظر به وضعیات غیر عادی و سوء قصدی که اخیرا” به یکی از نویسندگان و طرفداران حزب اقلیت به وقوع پیوسته و نظر به انواع تهدیدات دیگری که نسبت به مدیران جراید طرفدار اقلیت به عمل می آید امضا کنندگان ذیل از نقطه نظر عدم امنیت جانی در مجلس شورای ملی تحصن اختیار می نمایند و ضمنا” خاطر محترم را متذکر می شوند که تحصن مزبور فقط برای احتزار از وقوع در معرض سوء قصد های محتمله نبوده زیرا در آن صورت وسایل دیگری که عبارت از نگفتن و ننوشتن حقایق باشد دردست بوده…”

حتا ملک الشعرای بهار تحمل نشد و اگر وساطت محمد علی فروغی نمی بود و بهار نیز “التزام نامه خودداری از کارهای سیاسی” نمی داد که «… جداً از هر قسم رفتار و رویه سیاسی احتراز جوید و از معاشرت و اختلاط با هر جمعی که مربوط به سیاست بوده اند و از هر قسم اجتماعات پرهیز کند” و نیز اگر قصیده “دیروز، امروز، فردا” را نمی سرود، مورد عفو قرار نمی گرفت.

فاصله سال های ۱۳۳۲-۱۳۲۰، در کنار بحران های سیاسی و اقتصادی در جامعه، آزادی هایی نسبی در عرصه های مختلف فعالیت های سیاسی و فرهنگی پدید آمد. سانسور سایه ی شومش را برای مدتی از فراز قلم و سخن کنار کشیده بود. در این دوره برگزاری ” نخسین کنگره نویسندگان ” در تیر ماه ۱۳۲۵, به عنوان یک رویداد فرهنگی و هنری (ادبی) پر اهمیت بود. اگر چه در این میان دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت قوام به تحکیم روابط سیاسی خود می اندیشیدند، با اینحال این رویداد فرهنگی و هنری (ادبی) رخدادی ارزشمند در عرصه فرهنگ و هنر کشور بود.در این کنگره – شاید به دلیل شرایط سیاسی و فرهنگی – به مساله سانسور و ممیزی پرداخته نشد و حتی” بهار” به حمایت ” دین و دولت و در بار ” از اهالی قلم اشاره داشت،  و کنگره نیز تنها به رهنمود های ادبی و حمایت اهل ادب از ” صلح جهانی و افکار بشر دوستی و دموکراسی حقیقی برای ترقی و تعالی ایران ” بسنده کرد. با این حال از نکات مثبت این کنگره پیشنهاد طرح تشکیل ” … یک کمیسیون تشکیلات موقتی که بنیاد اتحادیه گویندگان و نویسندگان ایران را پی ریزی کند ” بود ، طرحی که شکل گیری کانون نویسندگان ایران را در بطن خود پرورش داد.

سال ۱۳۳۴ محمد رضا شاه پهلوی سیاست مطبوعاتی اش را با عنوان ” قانون مطبوعات” روشن تر کرد. شرایط امتیاز روزنامه گرفتن برای نشر روزنامه تغییر کرد : ” داشتن لیسانس، سن بالای سی سال، داشتن سرمایه انتشار و سپردن معادل سه ماه هزینه انتشار روزنامه به بانک، و نیز تایید صلاحیت شخص در خواست کننده از جانب مقامات انتظامی  اعلام شد…”. در این سال ها نیز تاریخ ما شاهد قتل، زندانی و شکنجه کردن اهل قلم بود. محدودیت و سانسور نیز ادامه داشت، تنها در یک مورد به پیشنهاد جهانگیر تفضلی وزیر مشاور و سرپرست انتشارات و رادیو در سال ۱۳۴۱، به بهانه های گوناگون ” امتیاز ۷۶ روزنامه و مجله لغو شد”. در این سال ها برخی نشریات و کتاب های فرهنگی و هنری ای که قلمزنان اش زبان استعاره و ایما برمی گزیدند و به طور مستقیم در گیر مسایل سیاسی نمی شدند از گزند سانسور در امان ماندند.

 امیر عباس هویدا که در سال ۱۳۴۳ به نخست وزیری منصوب شد، به دلیل داشتن  روحیه ای نسبتا” دموکراتیک و ارتباط اش با اهل قلم و علاقه اش به شعر و سخن، تلاش کرد تغییراتی در عرصه فعالیت های مطبوعاتی و نشر کتاب ایجاد، و ارتباط اش را با اهل فرهنگ وهنر نزدیک تر کند . این تلاش ها اما تغییری در اعمال سانسور کلام و سخن و تصویر ایجاد نکرد.  در سال ۱۳۴۵ دولت به تمام ناشران دستور داد که کتاب را پس از چاپ و پیش از انتشار برای کسب مجوز به اداره سانسور وزارت فرهنگ و هنر نشان دهند.ترفندی که سبب شد کمتر ناشر و چاپخانه ای به سراغ نشریات و کتاب هایی که احتمال ” خمیر شدن” شان می رفت، بروند. همین امر سبب تعطیل تعدادی از چاپخانه ها و بیکاری کارگران آن، و به زیان بسیاری از ناشران شد . در این سال در محافل ادبی زمزمه ی شکل دهی تشکل اهل قلم، تشکلی که مبارزه با سانسور نیز از وظایف اش باشد، بالا گرفت. گروهی از اهالی قلم که در مطب دکتر غلامحسین ساعدی ( دلگشا) گرد می آمدند، تصمیم گرفتند با آقای امیرعباس هویدا ملاقاتی داشته باشند و نگرانی و اعتراض خود را نسبت به وجود و گسترش سانسور اعلام کنند. این دیدار و اعتراض بی نتیجه ماند.

سال ۱۳۴۶ گروهی از اهل قلم که تا آن هنگام جمع ها ی خود را در خانه ها و کافه ها و مطب “دلگشا” بر پا می کردند با اعتراض و تحریم کنگره ای از اهل قلم که حکومت تدارک آن را دیده بود در بیانیه ی ” در باره کنگره نویسندگان”، که ۴۹ تن از شاعران، نویسندگان، مترجمان و پژوهشگران آن را امضا کردند، اعلام نمودند.

“…از نظر ما شرط مقدماتی چنین اجتماعی وجود آزادی های واقعی نشرو تبلیغ و بیان افکار است، در حالی که دستگاه حکومت با دخالت های مستقیم و غیرمستقیم خود در کار مطبوعات و نشر کتاب و دیگر زمینه های فعالیت های فکری و فرهنگی ( که موارد بیرون از حد آن را به کمک اسناد و ارقام می توان ذکر کرد)، آن آزادی ها را عملا ” از میان برده است. بنابراین ما وجود چنین کنگره ای را با فقدان شروط مقدماتی آن مفید و ضروری نمی دانیم . از نظر ما، آن شرط مقدماتی با رعایت کامل اصول قانون اساسی در آزادی بیان و مطبوعات و مواد مربوط اعلامیه جهانی حقوق بشر فراهم خواهد شد….. برای آنکه چنین کنگره ای بتواند به صورت واقعی تشکیل شود و به وظایف خود عمل کند، پیش از آن بایستی اتحادیه ای آزاد و قانونی که نماینده و مدافع حقوق اهل قلم و بیان کننده آرای آن ها باشد وجود داشته باشد، و این اتحادیه تشکیل دهنده چنان کنگره ای و نظارت کننده برآن و دعوت کنندگانش باشد نه دستگاه های رسمی حکومت…بنابراین، اعلام می کنیم امضا کنندگان این اعلامیه در هیچ اجتماعی که تامین کننده نظرات بالا نباشد، شرکت نخواهند کرد.”

این جمع در ارد یبهشت ماه سال ۱۳۴۷ با صدور بیانیه ” در باره یک ضرورت” میلاد کانون نویسندگان ایران را اعلام کردند.

کانون نویسندگان ایران فعالیت اش را آغاز کرد، با بیانیه ای که در بخشی از آن آمده است:
” …در دنیایی که از طریق روزنامه و کتاب و فیلم و رادیو و تلویزیون , سیل اندیشه ها و مفاهیم گوناگون از فراز دیوار مرزها و مقررات در وجدان مردم جهان سر ریز می کند، هر ملتی موظف است که با آگاهی و بینش و اراده ی آزاد غذای روح خود را از این میان انتخاب کند و به کوشش فرزندان مبتکر و آزاداندیش خود دیگران را بر سفره رنگین خود بنشاند. و این جز با ارج گذاشتن به اندیشه های نو و احترام به آزادی فکر و بیان و تامین بی خدشه وسایل مادی نشر و تبادل آزادانه افکار و آثار ممکن نیست ….ازادی اندیشه و بیان در فطرت آدمی است و هیچ جبر و تحکمی قادر بر محو آن نیست. آزادی اندیشه و بیان تجمل نیست، ضرورت است، ضرورت رشد آینده فرد و اجتماع ما. بر اساس همین ضرورت است که کانون نویسندگان ایران….فعالیت خود را بر پایه دو اصل زیرین آغاز می کند:

۱- دفاع از آزادی بیان با توجه و تکیه بر قوانین اساسی ایران – اصل۲۰ و اصل۲۱ متمم قانون اساسی – و اعلامیه جهانی حقوق بشر – ماده ۱۸ و ماده ۱۹….وهرکسی حق دارد به هر نحوی که بخواهد آثار و اندیشه های خود را رقم زند و به چاپ برساند و پخش کند…۲ – دفاع از منافع صنفی اهل قلم. …”
 کانون نویسندگان  از همان آغاز بخش اعظم فعالیت های اش را در دفاع از آزادی بیان و قلم و مبارزه با سانسور متمرکز کرد .

با بنیانگذاری حکومت اسلامی سانسور( ممیزی) و ذبح شرعی قلم و اهل قلم چنان ابعادی گسترده و متفاوت به خود گرفت که در تاریخ میهنمان بی سابقه بوده است. کمتر از یک سال پس از “وعده ها ی پاریس” بنیانگذار این حکومت، خمینی در اریکه قدرت، وحشت زده از توان و برّایی قلم، شمشیرش را برای ذبح شرعی اهل قلم از رو بست. خمینی در پاسخ به بیانیه های اعتراضی کانون نویسندگان، به حمله به نشریات و تعطیل کردن آنها ( آیندگان)، و نیز کتاب سوزان ها و سانسور کتاب و شکنجه اهل قلم، در سخنرانی اش در ۲۷ مرداد ماه ۱۳۵۸ گفت: “… اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و رؤسای آن ها را به جزای خودشان رسانده بودیم و چوب های دار در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد. من توبه می کنم از این اشتباهی که کرده ایم…”

وبدین ترتیب تیغ سانسور وحذف را سفاکانه و با رهنمود ننگین: ” …بشکنید این قلم ها را …” به جان کلام و سخن و تصویر،  و نویسنده و شاعر و روزنامه نگار و هنرمند انداخت ( ر.ک به لایحه مطبوعات وزرارت ارشاد ملی , خرداد ۱۳۵۸ و اطلاعیه دادستانی مرکز ,و دستور احمد آذری قمی برای ضبط کتب و نشریات مضره حسب الامر دستور امام خمینی و…. ).

 در حکومت اسلامی سانسور” به سود ومصلحت” مردم اعلام شده است ، و خامنه ای در مصاحبه ای در سال ۱۳۶۴ ” ورع مطبوعاتی” یا خودسانسوری را نیز توصیه و مهم اعلام کرد.

طی بیش از ۴ دهه ، حکومت اسلامی  در کنار شکستن قلم و سانسور، محرومیت های اجتماعی، توهین و تحقیر اهل قلم و زندانی و شکنجه کردن آنان،  ده ها تن از نویسندگان و شاعران و روزنامه نگاران را به قتل رسانده است، قتل هائی که  نه فقط در داخل مرزهای کشور که در خارج از کشور هم رخداده است. رهبران حکومت اسلامی حتی برای اهل قلم و هنر غیرایرانی نیز فتوای قتل صادر کرده اند و برای ترور ان ها نیز جوایزی در نظر گرفته اند، که فتوای قتل سلمان رشدی یک نمونه است.

تجربه این بیش از چهار دهه حکومت اسلامی، و پیشینه روحانیون و پیروان شان، جای تردید نمی گذارد که تا هنگامی که این حکومت برپاست، سانسور، قلم شکنی و کشتار اهل قلم ادامه خواهد یافت. اقتضای ماهیت و “طبیعت” حکومت گران اسلامی چنین می طلبد.

https://akhbar-rooz.com/?p=95599 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x