ممکن است نظام سرکوب و استبدادی خشن یا سیاست کار و حرفه مند، بتواند بر فقر و تبعیض، که خود میآفریند، مسلط باشد و چندین سال جامعه را کنترل کند. اما دو عامل اساسی در چنین نظامهایی منجر به بروز جایگزین غیرقابل قبول دیگری میشود، چنان که تحلیلگرانی چند را در دو راهی تحیر و انتخاب تراژیک درجا زدن قرار میدهد. این نظامهای جبار، در کنار سلطه گری به طور اخص، به سرکوب سیستماتیک ایدئولوژی و سیاسی نیروهای مترقی، شامل چپ ها، جنبش های کارگری، دموکرات ها، لائیکهای عدالتخواه و آزادیخواه دست میزنند. بدین سان آنها جامعه را خالی یا ناتوان از زایایی نیروهای مترقی جایگزین میکنند. آنها کاری میکنند که در تاریخ ایران با آن آشناییم: کشتن تمام فرزندان و برادران و برادرزادگان رقیب و جانشینان احتمالی توسط شاهان قاهر. از سوی دیگر امپریالیسم و مداخله گران خارجی به صحنه میآیند، حتی اگر حضور محسوسی نداشته باشند. آنها منتظر میمانند تا جبران مأموریت های خود را در جهت سرکوب نیروهای ضدسرمایه داری و ضدامپریالیستی به پایان ببرند. آزادیخواهان، سوسیالیستهای مستقل و خلاصه عناصر خطرساز برای سلطه جهانی سرمایه داری آماج خونبار این انتظار شوم اند. در خیلی از کشورها این سکوت و انتظار را از سوی دولتهای عربده کش برای حقوق بشر توخالی و زمینه ساز دخالتهای مثلن انسان دوستانه دیده ایم. در عراق و لیبی و تونس و مصر و یمن قدرتهای پیام آور دموکراسی آمریکایی سالیان سال شاهد جنایتهای حاکمان بودند و دم برنیاوردند و حتا بنا به اسنادی که به تدریج رو میشوند با جباران همکاری هم کردند.
حاصل این ملغمه ی سیاسی و امنیتیِ سرکوب و سلطه، برنهادی است که از خود لزوماً برابر نهادی متکامل و بالنده و مترقی را نمی زایاند، زیرا زمینه های آن نابود شده اند و مداخله گران در دور جدید نیز فعال میشوند تا کار را به سقوط فرزند انقلابی جامعه بکشانند و جای آن هرج و مرج، تروریسم، جباریت جدید و ارتجاعی دیگرگون را حاکم سازند. اما این را بگویم که این کار پایان تاریخ نیست بلکه کوششی است از سوی سلطه گران، و چه بسا موفق، که ضرورت تدوین راهبرد انقلابی دیگری را از طرف محرومان و سرکوب شدگان آزاد و آگاه مطرح میکند. از خاکستر ویرانی های جباران مرتجع ققنوسی بیرون نمیآید بلکه سازماندهی فقیران و محرومان نا آگاه و متعصب شکل میگیرد که با پول، سلاح، زمینه سازی اجتماعی، پشتیبانی سیاسی و توطئه های امنیتی و زد و بند تحت فرماندهی عالی ناپیدا به جای آن مینشیند. معمولاً با پایان یافتن یک جریان و جناحِ سلطه و بهره کشی، لزوماً سازماندهی ارتجاعی محرومان، تحقیر شدگان هویت یابان و متعصبان سنتی به سرعت جانشین نمیشود بلکه میانجی سیاسی ای لازم میآید تا پل دگرگونی شود. با ذکر چند مثال توضیح میدهم.
با سقوط دولت مجاهدان افغان که برای مقابله با نیروهای ارتش شوروی ساخته و پرداخته شده بودند، نوبت به حکومت ترور و کشتار متعصبان مذهبی طالبان – القاعده رسید که بنا به دلایل غیرقابل انکار فرزند سیا، ام آی شش، اطلاعات ارتش پاکستان و پول های عربستان سعودی بودند. مأموریت آنها در پاکسازی واقعی افغانستان از مزاحمان موجود و آتی سرمایه داری سلطه گر آمریکایی و اروپایی، پس از چند سال حکومت، پایان یافت و نظام آمریکایی زده کار خود را شروع کرد. البته تضادها و جنبه های متفاوتی نیز بروز کرده و خواهد کرد که اصل این روند جایگزینی را زیر سئوال نمی برد. حضور طالبان هنوز برای طالبانِ کامل شدن سلطه ی آمریکایی و ذوب شدنِ قدرت محلی در قدرت امپریالیستی ضروری است.
در عراق پس از سقوط صدام و شروع اشغال و کشته شدن یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر در جریان حمله نظامی آمریکایی ها، فرآیند تحقیرشدگی و واماندگی در جامعه ای که مدتها زیر سلطه بعثی بوده و به گونه ای به شدت تبعیض آمیز اداره میشده است، شروع شد. دولت انتقالی پس از پایان عمر دولت دست نشانده ی فرماندهی نظامی آمریکا، طبق قانون اساسی جدید بر سر قدرت آمد. حالا نوبت سازماندهی محرومان، تحقیر شدگان، قوم گرایان و مذهبی های خرافه پرست و متعصب رسیده است که با پشتوانه و خواست صریح آمریکا، همان قانون اساسی مورد حمایت آمریکا را دور انداختنی بخوانند. نوری مالکی بر حسب قانون اساسی دارنده ی اکثریت پارلمان بود و میبایست دولت تشکیل میداد، اما قرار بر این شد که بیایند خلاف قانون اساسی، دولتی موسوم به دولت فراگیر و به ظاهر ملی تشکیل دهد. صدام حسین نیروهای مترقی و آزادی خواه را در کنار سایر رقبای شیعی و کرد خود به مسلخ جمعی روانه میکرد، اما نوری مالکی آنها را در کنار انحصار طلبی ویژه خود و با نادیده گرفتن تضادها و نارضایتی های گروههای قومی به انزوا و از کار افتادگی کشانید. اکنون داعش این دستگاه دست نشانده ی آمریکا و دست ساز قطر و عربستان سعودی، که نتوانست مأموریت خود را در سوریه به پایان برساند، راهی عراق شده است تا بر بنیاد نارضایتی های سنی مذهبان در بخش های مرکزی عراق، ناامنی را عملی و ریشه ای کند تا سالها به عنوان بهترین دستاویز آمریکا و اذنابش پا بر جا بماند و حتی تکثیر شود. واکنش گروه های مذهبی، نسبت به کشتار و جنایت و بربریت جریان هایی مانند داعش، النصرت و القاعده زمینه را برای نا امن سازیهایی آماده میکند که بستر رشد آفتهایی است که حضور زور، فرهنگ و تکنولوژی آمریکایی را ضروری میسازد. امپریالیست ها و شرکای سرمایه داری بومی معمولاً با هم هسته های تحریک و نطفه های کور انتقام جویی قومی را میکارند و به وسیله نیروها و جناح های مختلف خود محصول آن را درو میکنند.
شاه کار امپریالیسم داغان کردن و منحرف کردن جنبش های بهار عربی بود. نمونه های مصر و لیبی نشان میدهند که ابتدا سناریوی تسلیم شدن به اراده و خواست مردم با عوام فریبی و گماردن فاسدترین و جبارترین حکومتهای جهان، آن هم پس از آن که این حکومت ها جانشین خود را کر و کور کردند، مغزشان را جویدند و کشتند، شکل گرفت. حکومت های میانجی به میدان آمدند و حتی همانها هم، چنان که انتظار میرفت تحمل نشدند. در لیبی و مصر ابتدا دولت هایی به روی کار آمدند که به درد به روی کار آمدن در این برهه ها میخورَند. در مصر اخوان المسلمین توسط کودتای نظامی با پشتوانه ی برانگیخته شدن بخشی از جامعه علیه نگرانی اسلام گرایی این دولت سرنگون شد و برای همکاران دولت قبلی احکام اعدام و حبس های طویل المدت هزاران نفری صادر شده است گر چه شاید رأفت مصنوعی دولت جدید مانع اجرای آن شود. حالا مصر، با بی توجهی کامل به جنایت های هولناک اسرائیل در غزه، خونسرد و بی خیال نشسته و میانجیگریِ برتری طلبانه ی منطقه ای میکند. آمریکا از این پیروزی سرمست است. در لیبی شورش ها و ناآرامی ها و برخورد نظامی بین گرایش های اسلامی و گرایشهای ملی و نولیبرالی مدتی است شروع شده اند و گسترش مییابند.
در همه ی نا آرامی ها، نیروهای مترقی غایب اند، جریان نفت از عراق و لیبی به خطر نیفتاده است، عربستان و کویت که جای خود را دارند. آتش افروزان و تروریستهای جمعی که ارتش چندهزار نفری با عالیترین تجهیزات نظامی ای که عربستان و قطر میفرستند در اختیار دارند و با پولی که از محل منابع نفتی این دو کشور خرج میکنند، بی هیچ فشاری جدی از سوی آمریکا و “مداخله ی بشر دوستانه اش”، آدم ها را دسته دسته سر میبرند و تیرباران میکنند. کسانی مثل ایزدی ها و کردهای کوبانی، که آماج قتل عام و آوارگی و غنیمت گیری اند یا باید در برابر نیروی آسمانی رعد آسای داعش اسلام بیاورند – آن هم اسلام سنی تکفیری داعشی – و در آن صورت مال و ناموسشان، شامل دختران ۹ ساله را ارزانی کنند، یا همین مال و ناموسشان به غنیمت میرود!
داعشیان از همه جا گرد آمده اند؛ هر جایی که مخزنی از تحجر یا تحریکی از سوی دستگاههای امنیتی و جاسوسی آمریکا و غرب و عربستان به کار برده است. آنها از یمن، تاجیکستان، چچن، نروژ، آلمان، عربستان، افغانستان، مصر، اردن، شمال آفریقا آمده اند. چه کسی این سازماندهی قوی، این فراخوان گسترده، این پول مفت، این سلاحهای مدرن و این خودروهای مدل بالا را به آنها داده است؟ هیلاری کلینتون، وزیر خارجه ی پیشین آمریکا، گفت داعش ساخته ی ما است. اما ما میدانیم که ماشین داعش سازی با طراحی آمریکایی، در عربستان و قطر و ترکیه و اردن دایر است و با پول عربستان و قطر دلارهای نفتی و تجاری آنان و منابع بانکی کویت. در میانه ی جنایت های هولناک و کودک کشی اسرائیل در نوار غزه، در همین مرداد ۱٣۹٣، بود که وزیر خارجه آمریکا از دستگیر شدن یک سرباز از ارتش متجاوز اسرائیل در خاک غزه به شدت ابراز تأسف و خشم و نگرانی کرد و کمی بعد معلوم شد آن سرباز در زد و خورد تیر خورده است و مرده است. همین جهت گیری میزان دخالت و حساسیت مستقیم و ساعت به ساعت کاخ سفید را در جنایت های خاورمیانه به اثبات میرساند.
رکورد شکنی کشتار توسط اسرائیل در غزه را (بیش از ۲۱۰۰ فلسطینی در مقایسه با ۱۴٨۰ نفر کشتار در سال ۲۰۰٨، شامل غیرنظامیان و کودکان تکه پاره شده) موجب شد که آمریکا اهدای سه میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار سالانه دیگر به اسرائیل را باز متعهد شود و در این اثنا اسلحه فراوان برای اسرائیل بفرستد و از نتانیاهو، قصاب دست جمعی و قهرمان آدمکشی فلسطینی، قدردانی کند. دولتمردان آمریکایی و اسرائیلی از طرح سپر آهنین در مقابل موشک اندازی حماس احساس غرور میکردند بی آن که از بدنامی جهانی شان احساس شرم کنند. آتش بس بین غزه و اسرائیل از آن رو به پیروزی تعبیر شد، که پیش از هر زمان دیگر روحیه ی جنایت کارانه ی دولت و ارتش اسرائیل در میان جهان آشکار شده است بی آن که اسرائیل بتواند غزه را در محاصره ی دلخواه خود نگه دارد. برای کسانی که می خواهند این وقایع خونبار و دخالت های منظم را به چیزهایی جز سلطه گری سرمایه ی جهانی و کارکردهای بومی (و متنوع) آن منتسب کنند، این حرفها فقط به شرطی به درد میخوردند که توسط اندیشه و انگیزه های نولیبرالی مغزشویی نشده باشند.
فهرستی از دسته های مسلح تروریستی – ارتجاعی نام میبرم تا یادآوری شود اینها فقط محصول تضادهای اجتماعی درونی – شامل سرمایه داری بومی و بقایای فرهنگ ارتجاعی و کارکرد خواسته و ناخواسته ی خودکامگان محلی – نیستند بلکه به گونه ای از سوی نیروهای بومی سرمایه داری متحد امپریالیسم ساخته و پرداخته و تغذیه ی بند نافی میشوند. آنها از کشورهای مختلف از میان قربانیان فقر و جهل و توطئه ی امپریالیستی و سربازگیری میشوند.
افغانستان (القاعده و طالبان)؛ پاکستان (طالبان پاکستان)؛ لیبی (گروه های اسلامگرا در برابر نیروهای شورشی طرفداران سیاستهای لیبرالی)؛ یمن گروههای مقاومت (القاعده ای در شمال و حوثیهای مسلح شده ی خشن در جنوب که البته با توده ی مردم شیعی مذهب محروم و معترض تفاوت دارند)؛ تونس (شکل گیری تدریجی نیروهای تکفیری که با ترور یکی از رهبران محبوب چپ گرا اعلام وجود کرد؛ مالی (نیروهای الشباب که توسط نیروی اعزامی فرانسه که نگران منابع اورانیوم موردنظر خود است مهار شد ولی ریشه کن نشد)؛ نیجریه (جریان بوکوحرام که در واقع هم با القاعده بین المللی مرتبط است و هم خودش محصول واکنش مرتجعانه به سلطه گری دولت غربگرای مسیحی و هم محصول بهره برداری غارتگرانه ی منابع نفتی و محروم ماندن توده های مردم است)؛ مصر (انصار بیت المقدس مستقر در صحرای سینا که ابراز مداخله ی موردی برای جلوگیری از کژ روی احتمالی دولتها است)؛ سوریه (ارتش آزاد سوریه وابسته ی قدیم به آمریکا و جبهه النصرت که حتی از اتحاد با داعش سرباز زد زیرا داعش را بیش از حد مرتجع میدانست! نصرتالاسلام؛ القاعده، داعش که همان دولت اسلامی عراق و شام است که عمده ی نیروهای برآمده اش از کشورهای منطقه یا اسلامی با منابع عربستان سعودی و قطر تغذیه میشوند)؛ عراق (با حضور ابتدایی نیروهای ابومصعب زرقاوی و اینک جیش المجاهدین، نقشبندیه، کتائب العسترین، جیش السلام و داعش که معرف حضور است)؛ سومالی (نیروهای الشباب)؛ ایران (جیش العدل و گروههای تکفیری کوچک با حضور و غیاب مداوم) و…
به همه ی اینها ثروتمندان غرب، دولتهای عربستان قطر، سیستم بانکی کویت و احتمالاً امارات یاری میکنند. هیچ نیرویی به خوبی و نامحسوسی سیا بر اینها نظارت ندارد و کنترل از راه دور و مع الواسطه نمی کند. ظاهراً جای پایی از اسرائیل نمیبینید زیرا اسرائیل نمیخواهد گزک و بهانه ای بدهد تا در میان مسلمانان افراطی ای که کشتن گروههای رقیب را وجه هی همت خود قرار داده اند تردید ایجاد کند. اما سودمندی غیرقابل توصیف گروه های مرتجع مسلح برای ادامه سلطه ی آمریکایی، پاسخ به نیازها و تضادهای سرمایه داری جهانی و سرمایه داری منطقه ای شریک و برای بقای بی دردسرتر اسرائیل باید ما را به دست داشتن اسرائیل، این ایالت خارجی یهودی نشین آمریکا، در این استراتژی های آشوب انگیز مطمئن سازد.
دفاع پر شور و برادرانه ی اسرائیل از دولت اقلیم کردستان و جدایی طلبی اش دلیل خوبی برای این ادعا است. حقوق و جنبش مردم کردستان، به ویژه در ترکیه که جریانی مترقی و به دور از تعصبات فرقه گرایانه بود، با دخالت های مستقیم اسرائیل (و از سوی ترکیه نیز) به انحراف های قوم گرایانه ی تنگ نظران کشانیده شده است. ترکیه تحت حکومت مکارانه ی دینی – سکولار فعلی، پایگاه عضوگیری و ارسال داعشیان به منطقه را ایجاد کرده است. این پانزدهمین یا شانزدهمین اقتصاد جهان و دارای اقتصاد نولیبرالیستی دینی – ملی به دسترسی مطمئن به نفت (از کردستان عراق) و حضور شیطانی و منطقه نیاز حیاتی دارد. این حکومت نیز در کنار داعش پروران جای دارد. بی تردید روزی نه چندان دور خشم کارگران و توده های صلح طلب ترکیه دامن چنین حکومتی را میگیرد. پشت کردن دیپلماتیک به نماینده ی اسرائیل از سوی نماینده ترکیه در جلسه ای رسمی، ماهیت این دولت را پنهان نمیکند.
همان چیزی که اکنون مداخله گران در به جان هم انداختن گروه ها می کنند تا از درون آن تقسیم بندی جغرافیای جدید خاورمیانه را به نفع تأمین انرژی و سلطه ی آمریکایی انجام دهند، در گذشته با مرزبندی ای جعلی و مسخره میان مردم شام انجام شد و کشورهای عراق، اردن، سوریه، عربستان و کویت. از آن میان سر برآوردند. انگلستان فاتح جنگ اول جهانی و جانشین امپراتوری عثمانی با یاری استعمار فرانسه در جهت تأمین منافع استعماری خود و دستیابی سهل تر به نفت با یاری دو کارشناس معروف به نام های سایِکس (انگلیسی) و پیکو (فرانسوی) مرزبندی عراق فعلی را بر عهده داشتند و از، شامات که سرزمینی به هم پیوسته بود، کشورهای سوریه و عراق را اختراع کردند و نطفه نفاق و جنگ را نشاندند. عملکرد سرمایه داری این چنین مسایل را حل میکند و اکنون نیز چنین میکند. تنها مبارزه و مقاومت آگاهانه ی مردمی است که میتواند پرده از اسرار دست های پشت پرده بردارد و به اتحاد ضدامپریالیستی و ضد سلطه گری فرصت دهد.
امروز همان پشتیبانی و سازماندهی که آمریکا (سیا) از ۲۰۱۲ در سوریه انجام داد و همان نیروهایی که با پول عربستان از میان محرومان سرکوب شده و هویت باخته بر پایه ی تعصب های مذهبی و قبیله ای تشکیل شده و به سوریه رفت، به دلایل متفاوت، از جمله ناموفق ماندنش در آن جا، راه افتاد و به عراق رفت. سلاح ها و تجهیزات پیشرفته ی فراوان، بجز آنچه به غنیمت گرفتند، از سوی مرتجعان محلی و یاران سرمایه داری نفتی و تجاری برای آنها تأمین میشود. نیروها در جاهای مختلف به ویژه قطر دوره های آموزشی میبینند و از انواع یاری های موثر و پنهان اسرائیل بی بهره نیستند. خواست طبیعی اسرائیل جنگ افروزی در سرزمینهای عربی و اسلامی و پاره پاره کردن آنها است. خشم دیوانه وار اسرائیل از اتحاد غزه و کرانه باختری چنان بود که از ارتش نژادپرست اسرائیل هارترین حمله وران را به مردم بیدفاع غزه ساخت و فاجعه ی تکراری قوم کشی و جنایت جنگی ای را رقم زد که سعی میشود در زیر بمباران رسانهای غرب و تیم بان کی مون، این خواجه ی حرمسرای بین المللی، از دیده پنهان بماند. اما امروز حقیقت در نزد مردم محروم جهان روشنتر از هر زمان است. آمریکا ابایی نداشته است که برای تأمین منافع خود از حیث حیثیت ملی لجن مال شود اما آیا اسرائیل حاضر است تاوان احساسات برانگیخته شده و غیرقابل فاع، اما قابل فهمِ ضد یهود را در سراسر جهان بپردازد؟ گر چه ٨۰ درصد مردم اسرائیل از کشتار فلسطینیان خوشنود بوده اند، اما گروه های مترقی اعتراضی خشمگینانه علیه دولت خود ابراز داشته اند. بخشی از مردم اسرائیل پس از آتش بس، حالت مردم آلمان پس از بمباران و تسلیم برلین را پیدا کرده اند: جا خورده و پشیمان و روحیه باخته.
حالا اعتراض ها در میان مردم اسرائیل علیه حمایت این کشور از داعش رو به بالا گرفتن است. درباره ی فقر و محرومیت و احساس تحقیر که زمینه های سربازگیری ارتجاع حمله ور است و درباره ی سرکوب های پیشین ایدئولوژی ها و فعالان دموکرات، چپ، سوسیالیست، مترقی و رهروان آزادی و عدالت و صلح صحبت کردیم. وقتی این دو عامل دست به دست هم میدهند بیشترین زمینه ی عینی را برای وارد عمل شدن سرمایه داری امپریالیستی و سرمایه داری بومی متحد آنان فراهم میآورند. اما اضافه کنم که جنگ افروزان امپریالیستی ابزاری برای شغل یابی هم به حساب میآیند. نگاه کنید ببینید در هر نقطه ی انتخاباتی آمریکا، مجتمع های صنعتی – نظامی حضور جدی و پر رنگ دارند. اینها وجوه مالی بسیار زیادی به سیاستمداران پرداخت میکنند و آنان را به نوعی طرفدار جنگ افروزی نگه میدارند. اصطلاح مجتمع نظامی – صنعتی ساخته ی آیزنهاور بود و حالا کنگره نشینان این مجتمع ها، صحنه گردانان جنگ و آتش افروزی در خاور میانه شده اند. صهیونیستها و حکومت های مذهبی – نژادپرست اسرائیل پیوندی محکم با سرمایه داری مجتمع های صنعتی – نظامی و سرمایه داری مالی دارند.
اما آمریکا چیزی هم از ویتنام یاد گرفته است و آن این که سفیدهای آمریکایی باید از صدمات جنگ دور بمانند. جنگ باید توسط نیروهای درگیر محلی ادامه یابد. اشتباه نکنیم و به ظاهر اختلافهای مذهبی و فرقه ای نچسبیم. ظاهراً اختلاف ها فقط انگیزه های مذهبی است اما در واقع انگیزه های سیاسی بر آن غلبه دارد که در پشت سر آن، هم منافع و هم تضادهای اقتصادی نهفته است. سودبری های ویژه ی جناحهای سیاسی و اقتصادی آمریکایی و متحدان و سرمایه داران بومی و شرکای دولتی انحصارگر و رانت خوار آنها در آتش افروزی ایفای نقش میکند. نگاه کنید به حرکت های ترکیه و اسرائیل که گر چه متناقض اند اما در کردستان عراق که عامل آن نفت است همگرایی مییابند. شدت یابی جنایتکاری اسرائیل در غزه با پیدا شدن منابع گاز در دریای نزدیک به غزه و با گرایش اتحاد حماس و الفتح و طبعاً دور شدن آن از گرایش های افراطی همزمان بود. این تصادفی نبود. به طوری کلی ظاهر شدن افراطی های متعصب مذهبی و دامن زدن به اختلاف های قومی را میتوان در خیلی جاها به بهره برداری از منابع نفت و گاز مرتبط کرد: نیجریه، سودان، سوریه، عراق و بحرین.
تضادهای اجتماعی، فرهنگی، قومی و مذهبی همیشه وجود داشته اند اما این گونه طغیان کردنها سر نخی دارد که به منافع امپریالیستی و همکاری دولتهای مرتجع و خودکامه ی محلی مربوط میشود. چه بسا دخالت ها جنبه ی واکنشی به اقدام های پیشین دخالت گران دارند. توجه داشته باشیم که رقابت و تحریک حزب جمهوری خواه در برابر دولت دموکرات، گر چه سراپا همان نیات سلطه ی آمریکایی را دارد، عامل مهمی در تحریکات است. دولت عربستان سعودی در واقع چیزی نیست جز ایالت خارجی نفت خیز و وابسته به حزب جمهوری خواه آمریکا. برهم زدن نقشه های دموکرات ها در زمینه ی بیمه های درمانی، که البته متضمن منافع خاصی هم برای سرمایه داریِ حامی حزب دموکرات بود، از سوی جمهوری خواهان که نمی خواهند پرداختهای بیمه ای و یارانه ای به هیچ روی در نظام بازاری آمریکا نهادینه شود، متوجه به جنگ کشاندن دولت اوباما شد. جمهوری خواهان و دموکراتها بر سر منافع اقتصادی داخلی تا حد وارد آوردن فشار و تنش شکننده ی سیاسی و توطئه و دراندن یک دیگر بیش رفته اند. در جریان وارد کردن نیروهای ارتجاعی مذهبی به سوریه، در تغییر هدف داعش سوریه به عراق و در دگرگونیهای سیاسی در مصر دخالت و تحریک از سوی جمهوری خواهان صورت گرفته است. جمهوری خواهان در این باره صاحب سبک و سابقه اند. تکفیری ها با همین هیبت و قواره فعلیشان در زمان ریگان به کاخ سفید دعوت شدند. دعوت از طالبان برای دایر کردن دفتر در قطر زیر فشار جمهوری خواهان بود. شکست جمهوریخواهان در برابر طرح بیمه ای نیم بند اوباما به تشکیل پرونده علیه او در دادگستری و تشدید فشار برای به شکست کشاندن سیاستهای خاورمیانه ای اوباما انجامیده است. چند کشور اروپایی بیشتر به توصیه ی جمهوری خواهان با باقی ماندن نیروهای تروریستی ارتجاعی که قبلاً از مبدا آن کشورها راهی سوریه و عراق شده بودند، موافقت کردند، زیرا بازگشت آنها به اروپا یعنی بازگشت تروریستهای نا آرام و ناراضی و فرهنگ ناپذیر که تجربه ی جنگ هم داشته اند به شهرهای آرام اروپایی. این البته خطر بالقوه برای مردمی ست که به رغم جنگ جنایتها، دارند آرام با سگشان در پارک ها پیاده روی میکنند.
ترویج خشونت در خاورمیانه فرصت را برای نسل کشی اسرائیلی ها در فلسطین به بهانه ی حضور حماس فراهم آورد و این بار اول و آخر چنین اقدام هایی از سوی اسرائیل نبوده و نخواهد بود. صهیونیسم به این نسل کشی و محو کامل فلسطینی ها احتیاج حیاتی دارد. ” آیه لت شا کد”، عضو عالی حزب خانه ی یهود که در ائتلاف حاکم اسرائیل عضویت دارد، یک روز پیش از آن که نوجوان فلسطین ربوده شود و پس از ریختن بنزین در دهان و شکمش زنده زنده سوزانده شود این گونه در صفحه ی فیس بوک خود فرمان قتل عام فلسطین را داده بود: “همه ی فلسطینی ها دشمن ما هستند، این شامل پیران و زنان، شهرها و روستاها، دارایی ها و زیرساختهایشان میشود.” او هم چنین در این زمان خواستار کشتار مادران فلسطینی شده بود زیرا “آنها بچه مار میزایند.” البته هزاران لایک هم درپی درخواست این یهودی فاشیست در صفحه ی فیس بوک او ظاهر شد. “اوریت الیت زور”، که در حدود سه ماه پیش مرد، ۱۲ سال پیش نوشته بود: “… ما با فلسطین جنگ داریم. این جنگ نه علیه تروریسم، نه علیه مقامات فلسطین و نه علیه افراط گرایان بلکه جنگ بین دو گونه مردم است. ما علیه فلسطین می جنگیم زیرا آنها با ما جنگ دارند” سایت ” شتیه نت” (که یک سایت اسرائیلی است) نوشته بود محمد ابو خدیر (نوجوان سوزانده شده فلسطینی) “یک بچه تروریست” بود. وقتی فیلم ویدیوئی برخورد خشن و سادیستی پلیس اسرائیل با پسر عموی این بچه، که تابعیت آمریکایی هم داشت، منتشر شد جز لبخند رضایت که بر لب اسرائیلی ها ظاهر شد، در میان مردم جهان اطمینان از این حقیقت نیز بروز کرد که اسرائیل از پیش تهاجم خونین و قوم کشی در غزه را طراحی کرده بود. ماهیت و غایی ترین انگیزه برای قتل عام فلسطینیان از سوی اسرائیل با کشتارهای مذهبی داعش و دیگر گروه های مرتجع مسلح یکی است.
حماس پس از کشته شدن سه نوجوان اسرائیلی در منطقه ی کرانه ی باختری (و نه در غزه) پیش از قتل فجیع و نمایش جوان فلسطینی، بارها از این قتل ها اعلام برائت و بی اطلاعی کرد. صحبت آن روحانی مرتجع که در کنفرانسی در استانبول اعلام کرد که سه نوجوان را ما کشته ایم، هم مشکوک است و هم نا مسئولانه و هم بی ارتباط با حماس. پس از کشف اجساد سه جوان فلسطینی اسرائیل در حدود ۷۰ فلسطین را بازداشت کرد، جست وجوی خانه به خانه کرد، در جریان بازجویی ها ده نفر را گشت و چند ده نفر را نیز در بازداشت نگه داشت و با وجود ادعایش از این که همه چیز و همه جا را درباره ی غزه و حماس میداند نتوانست ادعای خود را ثابت کند و ناگزیر به حمله ی عمدی خود، که راه دستیابی به ارض موعود است، دست زد و رکورد کشتار ۱۴۵۵ نفری پیشین، شامل ٣٣٣ کودک (از ۱۷ دسامبر ۲۰۰٨ تا ۱٨ ژانویه ۲۰۰۹) را شکست. این بار بیش از ۲۱۰۰ نفر کشته شده اند که ٨۰ درصد آن غیر نظامی اند در حدود ۵۰۰ نفر کودک فقیر و یتیم و محروم زیر آتش سوخته اند یا زیر آوار له شده اند یا با بمب متلاشی شده اند. هر کسی نمیتواند عکس ها و فیلمهای این قساوتها را ببیند، بی آن که حالش بهم بخورد. بیش از ده هزار نفر زخمی و معلول شده اند و هزاران خانه با خاک یکسان شده است. این جنایت چنان سیستماتیک، بهانه جویان و ادامه دار است که میتوان با استدلال قوی اعلام داشت که نظر تحلیل گرانی که به این نتیجه رسیده اند کشتن سه جوان اسرائیلی کار مستقیم یا نامستقیم موساد بوده است تا بهانه ای برای قتل عام تازه تر بتراشد میتواند درست باشد. خلاصه کنم آشتی حماس با الفتح، نزدیک شدن توافق ایران با ۱+۵ ناکامی نسبی جمهوری خواهان آمریکا و تمایل آتش افروزی آنان ، مجتمعهای صنعتی – نظامی و سرمایه داری مالی آمریکا و صهیونیستی همه دست به دست هم داده اند تا داعشی یهودی تبار، به جای داعش سلفی – وهابی، بنا سازند. این نیز بخشی از نقشه امپریالیسم در منطقه ی ما است.
نه تحولات و انقلاب های پی در پی و واژگون شده ی خاور میانه ی عربی چیز کوچک و گذرایی است و نه پاتک سنجیده، بی وقفه و ابتکاری ضدانقلاب جهانی. این جریان های ارتجاعی متشکل و مسلح که به سلاح های پیشرفته ی ساخت همه جا و موجود در زرادخانه های همه کشور مجهزاند و خودروهای پیشرفته، پوششها و آذوقه و پشتیبانی اطلاعاتی و منابع آب و انرژی و دلار و یورو و پوند در اختیار دارند از مریخ نیامده اند. اینها به همراه شماری از مرتجعان شکست خورده ی جاهای دیگر مانند چچن و تاجیکستان درون جوامع پر از تضاد و زیر سلطه ی امپریالیسم سرمایه داری بومی نهفته بوده اند. ذات توسعه ی ناموزون و تضادآور سرمایه داری در مناطق کمتر توسعه یافته و وابسته، به ویژه آن جا که گونه گونگی فرهنگی و دینی قوی سابقه دار بوده است، موجب تبلوریابی و عینیت پذیری تضادها به صورت نیروهای متخاصم اجتماعی و سیاسی در میآید. اما بی تردید نیروهای اصلی برای به حرکت درآمدن این تضادها و تبدیل شدنشان به تحمیل جنگهای سبعانه و کشتارهای شرم آور و هتک حرمت و سلب امنیت از همه مردم، حتی گروه های هم کیش با متجاوزان سازمان یافته، از دل خود آنها بیرون نیامده است. تضادها میتوانستند در مسیر دموکراتیزه شدن، انسانی شدن جوامع و به سمت وحدت و آگاهی و جستجوی رهایی نیرو بگیرند. آنها اما میتوانستند هم چنین از سامانه ی سیطره و سلطه گری سرمایه داری جهانی و همکاران بومی آن ناشی شوند. واکنش های بعدی نیز می توانستند دموکراتیک و انقلابی و یا ارتجاعی و فتنه گرانه و مبتنی بر منافع قدرتها و دولتهای بومی باشند.
در خاور میانه نخست تعارض های طبقاتی به صورت بروز خواست های دموکراتیک طبقه ی متوسط و طبقه کارگر در برابر دولتها و سرمایه داری داخلی و خارجی متحد آنان شکل اعتراض و سپس قیام به خود گرفت. پیروزی های محدود سیاسی، این جا و آن جا، حاصل شدند. اما ضدانقلاب به کمین نشسته ی جهانی از طریق متحدان مار خورده و افعی شده ی محلی (مانند عربستان سعودی، قطر، اسرائیل) در موقع مقتضی و با بحرانی شدن جوامع به دلیل نا کار آمدی یا نبود برنامه ی انقلابی وارد عمل شد. بعد از آن نوبت به تلافی و کشتار رسید. دست کارگزاران محلی باید باز میماند. باکی از کشتار نیست، مهم آن است که باید این روزگار دریابد که راه رستگاری یکی است، و آن هم از شاه راه های سرمایه داری جهانی میگذرد. این مردم مصر، مردم فلسطین، مردم عراق، مردم لیبی و سایر مردم خاورمیانه اند که باید خون بهای این رستگاری را، آن هم چه بسا بی جرم و بی بهانه، یا تاوانِ داشتن باور و دینی دیگر در دل کوهستان های دور افتاده یا هزینه ی آرزو و اقدام برای آزاد و انسانی زیستن را بدهند. داعش نامی بر سر زبان افتاده و نمادین از متحجرین آدم کش تحریک شده است؛ نامی که امروز در عراق به حکومت خلیفه ی اسلامی تغییر نام داده و خود را مستقر تلقی میکند. اما نام عبری داعش همان “صهیونیسم” است.