جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

سروشِ من! – اسماعیل خویی

تا باشد او، به بوسه ی شیرین، سروشِ من، 

دارد لبی به سرخی ی گل مهرنوشِ من! 

شیرین ترین سروشِ من است او به خنده نیز: 

همکارِ چشمِ من چو شود نیز گوشِ من! 

بیش از یکی ست سبکِ سرایش مرا: که هست 

بیش از یکی، به کارِ سرودن، سروشِ من! 

گاهی غم وستمبری ی مردُمانِ ماست؛ 

گه شادی است و دلبری ی مهرنوشِ من! 

گاهی ست روزگارِ به تلخی چو زهرِ مار، 

کآن را خورَد ز نیش دلِ زهرنوشِ من؛ 

وین ام کند به خدعه ی آخوند پرده در: 

پروای مرگ بی که شود پرده پوشِ من. 

پس، شعرِ من ستایشِ زیبایی است و عشق، 

یا انفجارِ کینه ی من در خروشِ من! 

انبازِ دیده گردد و دل، هم به کارِ عشق، 

هم در نبردِ کین، هنرِ سخت کوشِ من! 

گه لال ام از سرودن و اشگ ام نشانه ای ست 

بر گونه ز آبداری ی شعرِ خموشِ من. 

از افت وخیز چاره ندارم به راه، با 

بارِ گرانِ پیکرِ پیرم به دوشِ من! 

می شد نویسد او یکی از ناسروده هاش، 

می کرد مُعجز ار دلِ خاموش جوشِ من! 

بگذر از این خیال، منا! وآرزو بیار 

نزدیک تر به دسترسِ تاب و توشِ من! 

چون شعرِ من به از همگان، خود، به گاهِ کار، 

داند چه داشت چشم تواند ز هوشِ من! 

دوم آذرماه ۱۳۹۸

https://akhbar-rooz.com/?p=98767 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x