سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

مانیفست سرنگونی – همن سیدی

تحلیل ناهمگونی‌های کنونی و پروژه‌ای برای ائتلاف

مقدمه:

جمهوری اسلامی همه شانس ها و کارایی خود را از دست داده است به جز شانس ناکارایی اپوزیسیون را. در واقع بقای جمهوری اسلامی حداقل از دی ماه ١٣٩۶ تا کنون حاصل عدم وجود یک ائتلاف بین نیروهای اپوزیسیون است. نگارنده از ده سال پیش از زمانی که جنبش سبز آخرین نفس هایش را می‌کشید و پس از یک سال و نیم حیات سیاسی در داخل و خارج ایران این جنبش به کما رفت، به طور روزانه فراز و نشیب و نبض حیات جمهوری اسلامی را سنجیده‌ام. در اسفند ١٣٨٩ در حالی که موسوی و کروبی آخرین تقلای هایشان را برای حفظ نیرو در خیابان انجام می‌دادند و به مناسبت حمایت از بهار عربی فراخوان می‌دادند، در تلویزیون بی بی سی از ‘انتخابات مهم سال آینده’ گفته شد! درحالی که خود جمهوری اسلامی هم قید مشروعیت را زده بود و دوران عادی سازی عدم مشروعیت را آغاز کرده بودند، دو چهره مشهور تلویزیون بی بی سی فارسی در آخرین برنامه صفحه دوی سال ١٣٨٩ از اهمیت انتخابات مجلس گفتند که قرار بود در اسفند ١٣٩٠ برگزار شود! همان انتخابات کذایی که خاتمی با خجالت و بی سروصدا رفت در دماوند رای داد.

این دعوت به مشارکت در انتخابات، دقیقا اعلان مرگ جنبشی بود که تنها دو سال پیشتر، با اعتراض به انتخابات آغاز شده بود. رهبران معترضین در منزلشان بازداشت شدند و برخلاف ادعای هوادارانشان در ایران قیامت نشد! آنها قبلا در خیابانهای تهران شعار داده بودند که ‘موسوی دستگیر شود، ایران قیامت شود’. بخشی از آنها متاثر از ابر رسانه بی بی سی از انتخابات زمستان ١٣٩٠ با رژیم آشتی کردند. این مراسم آشتی کنان در خرداد ١٣٩٢ و با انتخاب حسن روحانی به اوج خود رسید و تا اردیبهشت ١٣٩۶ با اکراه ادامه یافت. اما از آبان ١٣٩۶ صدای ‘من پشیمانم’ شنیده شد و در دیماه همان سال مشروعیت جمهوری اسلامی دیگر برای همیشه دفن شد. نه جنبش سبز، نه اصلاح طلبها و نه تحول طلبها دیگر نمی‌توانند به داد جمهوری اسلامی برسند. اکنون مانده‌ است که خودش هم در کنار مشروعیتش دفن شود. روند نابودی جمهوری اسلامی از آن دیماه تا این بهمن (٢۵ ماه) از حرکت نایستاده اما ترمزهایش مرتبا در خارج از ایران زده می‌شود، در میان مدعیان سرنگونی جمهوری اسلامی، توسط همانهایی که تکلیفشان با سرنگونی جمهوری اسلامی روشن است اما ظاهرا تکلیفشان با سایر سرنگونی طلبان روشن نیست. آنها نه تنها از هنر ائتلاف و  همکاری و همگرایی بی بهره‌اند که دقیقا نقش جمهوری اسلامی را برای همدیگر ایفا می‌کنند. این تنها شانس جمهوری اسلامی است که بسیار هم روی آن حساب کرده و برایش سرمایه‌گذاری کرده است. حتی نمی‌شود تجسم کرد که مثلا در یک پارک در یک شهر اروپایی سه فرد برانداز که به ترتیب هوادار مجاهدین یا سلطنت طلب یا کمونیست هستند بتوانند بر روی یک نیمکت بنشینند و راجع به آب و هوا با هم گفتگو کنند! آنها تا به هم می‌رسند آن هدف اصلی و مشترک یعنی لزوم سرنگونی جمهوری اسلامی را فراموش می‌کنند. فراموش می‌کنند که میتوانند با حفظ اختلافها، حداقل بر سر سرنگونی جمهوری اسلامی باهم همکاری کنند. این تنها دلیل ماندن نعش متعفن جمهوری اسلامی بر روی خاک ایران است.

چه باید کرد؟ آیا اپوزیسیون برانداز، با بحث های ماراتونی، با اصرار بر تفاوتها، با ایفا کردن نقش جمهوری اسلامی در حق یکدیگر از ترور شخصیت افراد گرفته تا تخریب جایگاه احزاب و گروهها، می‌خواهد چهل سال دیگر به عمر جمهوری اسلامی بیافزاید؟ آن هم با این شکل متعفن کنونی؟ آیا ائتلاف، با درجات مختلف آن، یا با حداقل درجات آن، امری غیرممکن است؟ محورهای اختلاف چیست؟ و چگونه می‌توان ائتلافی را با کمترین هزینه‌ها، با کمترین تنازلها و سازشها انجام داد؟

ائتلاف امر ناممکنی نیست حتی بین نیروهایی با پیشینه‌ای متضاد اگر پای یک نیروی متضادتر در میان باشد. زمانی که آمریکا و بریتانیا با شوروی ائتلاف کردند هردو از دشمنان شوروی محسوب می‌شدند اما مجبور بودند علیه دشمنی خطرناکتر به نام آلمان نازی با شوروی متحد شوند. آنها همه از این ائتلاف سود بردند و با هم هیتلر را شکست دادند، اختلافات خودشان هم سر جای خودش بود. اما در آن لحظه، خطر مستقیم و غیرقابل مدارا همان تهدید فاشیسم و آلمان نازی بود. جالب آنکه تا قبل از ظهور فاشیسم بریتانیا بارها علیه شوروی اقدام کرده بود و آمریکا تا دو دهه حتی حاضر نبود حکومت شوروی را به رسمیت بشناسد.

ائتلاف اصولا زمانی شکل میگیرد که نیروهای هم سود، با هم اختلافات زیادی داشته باشند، در غیر این صورت که نامش میشود جبهه یا اتحاد. الان برای همه اپوزیسیون برانداز، و به نظر بسیاری، برای همه مردم ایران، سرنگونی جمهوری اسلامی مهمترین و مقدم ترین نیاز سیاسی است که باید هرچه سریعتر روی دهد، بدون آنکه دچار این توهم شویم که ایران پس از جمهوری اسلامی سرزمین گل و بلبل خواهد شد. سالها طول می‌کشد تا ایران به کشور نرمال تبدیل شود اما همین ‘سالها طول می‌کشد’ بالاخره باید از نقطه‌ای شروع شود و این شروع میتواند از یک ماه دیگر باشد و یا نه، چهل سال دیگر زمان لازم باشد تا تازه مرحله ‘سالها طول می‌کشد’ آغاز شود. پس با علم به همه سختی‌ها و مشکلات پس از سرنگونی، اقدام اول باید خود سرنگونی باشد و این امر ممکن نخواهد بود به جز از طریق ائتلاف نیروهای داخل و خارج از کشور که با همه اختلافاتشان، در مورد سرنگونی به یقین رسیده‌اند و دچار توهم اصلاح و تحول تدریجی نیستند.

در این نوشته سعی می‌شود نخست نگاهی به شرایط کنونی و آسیب شناسی دلایل عدم تشکیل ائتلاف انداخته شود. سپس ترفندهای رژیم جهت جلوگیری از شکل گیری ائتلاف بررسی می‌شود. در پایان هم مکانیزمی برای تشکیل ائتلاف و درجات آن و نحوه مواجه با مشکلات احتمالی در روند شکل گیری آن ارائه می‌شود.

شرایط سیاسی کنونی

برای اولین بار است که برای پیروزی یک انقلاب سوخت مهیا است ولی موتور خاموش است! با هر استارت زدن، حجم زیادی از سوخت گسیل می‌شود اما حرکات ناموزون درون خود موتور منجر به خاموشی مجدد آن می‌شود. از دی ماه ١٣٩۶ تاکنون چندین هزار نفر برای پیروزی یک انقلاب قربانی شده‌اند اما هیچکس در فکر تعمیر این موتور پرسوخت نیست. دیگر کار از کتاب و مطالعە و تئوری گذشته است. شرایط برای یک انقلاب دموکراتیک مهیا است. بخش عمده جامعه در مورد لزوم این انقلاب به یقین رسیده‌اند و بخش چشمگیری از آنها هم، حاضر به پرداخت هزینه شده‌اند اما نه تنها کسی از درون اپوزیسیون آنها را رهبری نمی‌کند که همه پتانسیلهای دیگر رهبری، قبل از ظهور، خفه می‌شوند. واقعا دیگر خلق را نمیتوان شماتت کرد. این رهبران نالایق هستند که مانع تحقق انقلابند. به همان نیمکتی برگردیم که در یک پارک در اروپا سه برانداز بر آن نشسته‌اند و حتی بر سر اینکه امروز هوا بارانی است یا آفتابی با هم دعوا دارند. فضای داخل هم همین است. حتی درون زندان کوچکتر هم خبر از نزاع می‌رسد. و این تنها شانس باقیمانده برای جمهوری اسلامی است.

دنیای مجازی و شبکه‌های اجتماعی تاکنون نه تنها به بهتر شدن اوضاع کمک نکرده‌اند که کار را برای هر سطحی از همکاری دشوارتر هم کرده اند. هیچگاه در دنیای واقعی این میزان از هتاکی و نفرت پراکنی وجود ندارد که در دنیای مجازی اپوزیسیون نثار هم می‌کنند. در دیپلماسی که شمشیر را از رو بسته‌اند. نماینده‌های گروههای اپوزیسیون زیرآب همدیگر را می زنند و در دیدارهایی که با مقامات خارجی دارند، بیشتر از بدگویی جمهوری اسلامی، از همدیگر بد می‌گویند و این همه در شرایطی است که آخرین پایه‌های مشروعیت جمهوری اسلامی هم فرو ریخته است. اما هر چقدر هم مشروعیتی باقی نمانده باشد، باز در غیاب یک ائتلاف اپوزیسیون، ممکن است عمر رژیم دهها سال دیگر درازتر شود، با تبعاتی به مراتب خطرناکتر از هزینه‌های تاکنون.

آسیب شناسی عدم تشکیل ائتلاف

منشا این همه ناهمگونی و عدم درک شرایط ویژه کنونی توسط اپوزیسیون چیست؟  طبیعی است که اپوزیسیون یک نظام مستبد، یکدست و متحد نباشد و افراد و گروه هایی با ایدئولوژی های متفاوت خود را علیه آن یافته باشند اما نمیتوان منشا همه مشکلات را به داشتن اندیشه‌های سیاسی متفاوت تقلیل داد که البته نخست به همین می‌پردازیم

١- اختلافات ایدئولوژیک

دموکراتها، کمونیستها، مجاهدین، سلطنت‌طلبها هرکدام پیشینه سیاسی و عملکرد متفاوت و در مواردی متضادی داشته‌اند و هنوز هم دارند. بخشی از آنها حتی در سالهای قبل از انقلاب علیه هم جنگیده‌اند. آن زمان تقسیم‌بندی‌های کاملا متفاوتی از مفهوم اپوزیسیون و حاکمیت وجود داشت. تنها ظهور یک حکومت مذهبی همه آنها را همزمان به کسوت اپوزیسیون درآورد، بدون آنکه در کنار هم قرار گرفته باشند. در واقع اپوزیسیون پراکنده از همان فردای استقرار جمهوری اسلامی ایجاد و به مرور پراکنده‌تر هم شد. طبیعی است گروههای که زمانی علیه هم بودند نمیشود به آسانی کنار هم قرار بگیرند مخصوصا اگر همه یا بخشی از آنها هنوز از مواضع و عملکرد آن زمان خود دفاع کنند. آنها را میتوان در دسته بندیهای  گوناگونی چون: چپ و راست، همیشه اپوزیسیون و جدیدا اپوزیسیون، منطقه‌ای و سراسری، معتقد به ساختار نامتمرکز یا مرکزگرا و انواع تقسیم‌بندی‌های دیگر جای داد اما به غیر از اعتقاد به براندازی جمهوری اسلامی، ظاهرا هیچ اشتراک دیگری ندارند و یا تاکنون با عملکردشان چنین نشان داده‌اند.

٢-دوگانه جمهوری و سلطنت

حکومت پهلوی چهل سال پیش سقوط کرد اما به تاریخ سپرده نشد مخصوصا در ده سال گذشته به دلایل متعددی مجددا به یکی از گروههای قوی اپوزیسیون جمهوری اسلامی تبدیل شد (شکست جنبش سبز در تقویت جایگاه آنها نقش داشت. ده سال پیش در تظاهرات جلوی سفارتخانه‌های جمهوری اسلامی شمار آنها زیاد نبود اما اکنون در داخل و خارج از کشور دارای توان چشمگیری هستند که برخلاف گذشته آماده پرداخت هزینه هم هستند). بخشی از قربانیان دو سال اخیر در اعتراضات خیابانی هواداران سلطنت بودند. کلا چه در ایران و چه در سطح جهان مفاهیم جمهوری و سلطنت عوض شده است که نگارنده در مقاله‌ای در نشریه میهن به تشریح آن پرداختم اما اینجا به همین بسنده می‌کنم که اکنون دوگانه جمهوری و سلطنت به حدی بالانس است که هیچکدام توان حذف یکدیگر را ندارند اما تقابل میان آنها توان افزودن عمر جمهوری اسلامی را دارد. برخلاف تصور رایج، نگارنده معتقد است که با قبول اصل سازش برای ائتلاف، امکان همکاری این دو گروه از براندازها وجود دارد ولی باید مکانیزم و قواعد آن توسط هر دو سوی منازعه رعایت شود که بعدا بیشتر به تشریح آن می‌پردازم. لینک مقاله فوق در بخش کامنتها در دسترس خواهد بود

٣-دوگانه تمامیت ارضی و حقوق گروههای اتنیکی

اوائل انقلاب تنها پیگیری مردم کردستان برای دستیابی به حقوق اتنیکی، به چالشی برای حکومت مرکزی تبدیل شده بود اما اکنون پس از چهار دهه و با کاهش جاذبه مذهبی جمهوری اسلامی برای ساکنین آذربایجان و خوزستان و …، به تدریج تمایل به پیگیری حقوق اتنیکی، مردم این مناطق را هم شامل می‌شود و این باعث شده که از یکسو معضل حکومت در سرکوب این گرایشها پیچیده تر و سخت تر شود و از دیگر سو تلاش برای حفظ تمامیت ارضی به دغدغه بخشی از اپوزیسیون و مانعی برای ائتلاف میان این گروههای اتنیکی و احزاب اپوزیسیون سراسری تبدیل شده است. این انکار و عدم سازش و نبود مکانیزمی برای رعایت هر دو (تضمین حقوق اتنیکی و تمامیت ارضی) باعث شده از یکسو گروهی از اپوزیسیون حتی ترجیح دهند در کنار جمهوری اسلامی بایستد و گروهی از مدافعان حقوق اتنیکی هم متقابلا به سمت جدایی خواهی تمایل پیدا کنند. این مساله در حال حاضر جدی ترین چالش اپوزیسیون است و جمهوری اسلامی هم بیشترین سود را از آن برده است

۴- ظهور افراد به جای احزاب

در این دوران رکود و بلاتکلیفی احزاب اپوزیسیون، افرادی مستقل و فارغ از دغدغه‌ و مسئولیتهای حزبی رشده کرده‌اند که نه تنها به مانند احزاب بلاتکلیف نبوده‌اند بلکه در یک دهه اخیر مخصوصا با ظهور شبکه‌های اجتماعی، در داخل و خارج از ایران توانسته‌اند جمهوری اسلامی را کاملا به چالش بکشند. این تحول، ماموران رژیم را مجبور کرده برای مقابله با آنها بیشتر از مقابله با احزاب اپوزیسیون هزینه بگذارند. این البته برای رژیم بسیار گران تمام شده اما احزاب اپوزیسیون را هم دچار چالش کرده است. در ساختار سیاسی ایران، قبل و بعد از انقلاب، فرد در فضای سیاسی، یا جایگاه بسیار ضعیفی در برابر حزب داشته است یا بلافاصله در درون حزب به سمت دیکتاتوری حرکت کرده است. جایی برای افراد مستقل، تاثیرگذار و مبتکر در بیرون از ساختار حزبی تعریف نشده بود. حتی در قالب منتقد، و نه فعال سیاسی هم، باز عمر منتقد بودن کوتاه می‌بود و امکان حضور مستقلانه فراهم نمی‌شد و فرد منتقد مستقل، پس از مدتی یا می‌بایست حزبی بشود یا له یا علیه یکی از جریانات موضع بگیرد.

زمانی این چالش حضور فرد در صحنه سیاسی ایران جدی تر می‌شود که ببینیم بخشی از این فردها، زن هستند. اکنون زنان در داخل و خارج ایران، از زندانهای رژیم گرفته یا محافل جهانی، به چهره‌های اصلی اپوزیسیون غیر حزبی جمهوری اسلامی تبدیل شده‌اند. این اوج گیری در حالی است که احزاب هنوز توان پذیرش حضور مستقلانه این افراد و این زنان تاثیرگذار را ندارند. آنها یا تلاش می‌کنند این افراد مستقل را جذب ساختار حزبی خود کنند و یا سعی در نادیده گرفتن آنها می‌کنند و در مواردی هم پا به پای جمهوری اسلامی به تخریب این چهره‌های مستقل می‌پردازند و به مانند رقیبان بالقوه در آینده سیاسی ایران با آنها برخورد می‌کنند

ترفندهای رژیم

پس از توصیف شرایط کنونی اپوزیسیون و توضیح این معضل که چرا علی‌رغم پایان جمهوری اسلامی، مخالفانش توان دفن جنازه آن را ندارند، لازم است قبل از ارائه راه‌حل‌ ها، به بررسی این مسئله بپردازیم که چگونه جمهوری اسلامی از این ضعفها به بهترین نحو ممکن جهت بقای عمر خود استفاده کرده است. در سالهای اخیر جمهوری اسلامی تلاش هایش برای تخریب چهره اپوزیسیون را، مخصوصا آنهایی که قبل از انقلاب هم فعالیت داشتند، شدت بخشیده است. چندین فیلم و سریال با سناریوهایی کاملا جهت دار  به منظور تخریب چهره کمونیستها، مجاهدین، دموکرات ها تهیه شده است بدون آنکه از ادامه تخریب چهل ساله حکومت پهلوی هم غافل شده باشد. جمهوری اسلامی تا آنجا پیش رفت که اختلافات تاریخی خود با مصدق را هم کنار گذاشت و در یکی از تاثیرگذارترین سریالهای بعد از انقلاب، دوران سقوط مصدق را در قالب یک داستان عاشقانه جذاب به نمایش گذاشت. در واقع جمهوری اسلامی که دیگر خود چیزی برای عرضه ندارد تمام تلاشش  در این راستا است که بگوید دیگران هم چیزی برای مردم ندارند.

بخشی از افراد هم که ظاهرا به کسوت اپوزیسیون درآمده اند در رسانه‌های خارج از کشور در القای این سانسور و دروغ بزرگ به جمهوری اسلامی کمک می‌کنند. این افراد غالبا با پیشینه‌ای ملی،مذهبی/اکثریتی/توده‌ای در واقع نگران هرگونه تغییر در ایران هستند نه از این لحاظ که موافق جمهوری اسلامی باشند بلکه در دوران پسا جمهوری اسلامی هیچ جایگاهی برای خود و افکارشان نمی‌بینند. آنها اکنون در خارج از کشور حداقل به چهره تبدیل شده‌اند، تریبون دارند، سالهاست که نامشان و شماره تلفن هایشان در دفترچه تلفن هر مدیر خبری پیدا می‌شود. نگرانند که در آینده ایران، هم به عنوان فرد، افرادی قوی تر از آنها در درون ایران وارد عرصه سیاست و رسانه شوند و هم در قالب حزب و ایده، احزاب و ایده‌هایشان به احزاب نیم درصدی تبدیل و به تاریخ سپرده شوند درحالی که الان که هنوز با انتخاباتی آزاد مواجه نشده‌اند، حداقل از نام و گذشته خود می‌توانند برای ادامه حضور در صحنه استفاده کنند.

این افراد به مانند جمهوری اسلامی مرتبا در حال القای ترس و نگرانی از دوران پسا جمهوری اسلامی هستند که اگر کمونیستها به قدرت برسند، اگر مجاهدین به ایران برگردند، اگر دموکراتها به کردستان برگردند و … چنین و چنان می‌شود. بخشی از آنها تا مرحله دفاع از سیاستهای رژیم در خارج از مرزهایش هم پیش رفتند و در القای ترس سوریه‌ای شدن ایران به رژیم کمک کردند.

تاکید بیش از اندازه در هر محفل و تریبونی بر دوگانه جمهوری و سلطنت از مشخصه سیاست سالهای اخیر جمهوری اسلامی و این افراد بوده است. مخصوصا از دیماه ١٣٩۶ که شعارهایی در حمایت از رضاشاه سر داده شد حساسیت رژیم و این افراد بیش از پیش شدت گرفت و البته عملکرد تمامیت خواهانه و نا دموکراتیک بخشی از طرفداران سلطنت هم به یاری آنها شتافته و در این سه با هم -رژیم، اپوزیسیون نماهای مدافع وضع موجود، طرفداران نا دموکرات و هتاک سلطنت- توانسته‌اند با زنده نگه داشتن دوگانه جمهوری و سلطنت، اپوزیسیون را کاملا دوشقه کنند به نحوی که بخش قابل توجهی از انرژی آنها صرف تخریب گروه مقابل می‌شود. در این رابطه مجددا  مطالعه مقاله ‘تغییر مفاهیم سلطنت و جمهوری و بررسی امکان ائتلاف’ نشریه میهن، شماره ٢۴، یازده آذر ١٣٩٧ را توصیه می‌کنم. لینک در کامنت اول.

در کنار این تلاشها، جمهوری اسلامی از القای هر حرکت گروههای اتنیکی به عنوان اقدام برای تجزیه ایران غافل نبوده بلکه در این عرصه هم باز گروهی از اپوزیسیون به یاری‌اش شتافته‌اند. جالب اینجاست که هیچ کدام از احزاب شناخته شده منطقه‌ای و همچنین چهره‌های تاثیرگذار آنها که فعال حقوق گروههای اتنیکی هستند، در راستای جدایی و استقلال این مناطق تلاش نمی‌کنند. اینبار به جای توده‌ای/اکثریتی/ملی‌،مذهبی‌ها این بخشی از سلطنت‌طلبها و ناسیونالیستها هستند که علیه آنها در کنار جمهوری اسلامی می‌ایستند و به اصطلاح از تمامیت ارضی ایران دفاع می‌کنند. در واقع این تلخی را باید بپذیریم که اگرچه گروههای اپوزیسیون موفق به ائتلاف با هم نشده‌اند اما به گونه‌ای نانوشته، بخشهایی از آنها موفق با ائتلاف با جمهوری اسلامی شده‌اند، عده‌ای با داغ نگه داشتن بحث کذایی سلطنت و جمهوری، عده‌ای دیگر هم با ادعای تمامیت ارضی. و تلخ تر آنکه در حالی که ائتلاف نانوشته اول منجر به ماندن جسد متعفن جمهوری اسلامی بر روی خاک ایران می‌شود، ائتلاف دوم دقیقا برخلاف تصورشان، در راستای تجزیه ایران گام برمی‌دارد و به اصطلاح، کاونتر پروداکتیو یا ضد مولد خواهد بود.

در برخورد با افراد مستقل هم جمهوری اسلامی به همین نحو برخورد می‌کند. بسیاری از فعالیتهای تخریبی و شوهای تلویزیونی که جمهوری اسلامی علیه افراد مستقل اما مخالف با خود تهیه می‌کند، مواد خام و ایده‌هایش از تخریب‌چی های احزاب اپوزیسیون تهیه شده است. ارتش سایبری رژیم در شبکه‌های اجتماعی فعالانه مشغول تشدید شکاف میان احزاب اپوزیسیون و افراد اپوزیسیون است و هر بار گزارشهایی از تخریبهای متقابل آنها را در تلویزیون حکومتی خود منتشر می‌کند. در مواردی هم برعکس، دیده شده که احزاب اپوزیسیون با استناد به مدارک و اسنادی جعلی دست به تخریب این افراد زده اند که بعدا معلوم شده مواد اولیه آن از سوی سایبریهای جمهوری اسلامی در شبکه‌های اجتماعی توزیع شده بوده.

ذکر مصیبت ائتلاف ۵٧ بخشی دیگر از موانع ائتلاف است که این یکی توسط رژیم برجسته نمی‌شود بلکه عمدا یا سهوا توسط بخشی از اپوزیسیون که در انقلاب ۵٧ مشارکت کردند و حذف شدند بر آن تاکید می‌شود. این افراد با یادآوری اشتباهی که در اعتماد به خمینی کردند هرگونه ائتلاف بین جریانهای ناهمگون را تکرار همان اشتباه تلقی می‌کنند. آنها عمدا یا سهوا تفاوت شرایط سیاسی اجتماعی آن زمان با شرایط کنونی و همچنین تفاوت جایگاه ویژه‌ای که به دلایل متعدد برای خمینی فراهم شده بود با جایگاه رهبران اپوزیسیون کنونی را نادیده می‌گیرند. در این دسته بندی از واژه سهوا هم استفاده می‌شود چون در میان این بخش از اپوزیسیون کسانی هستند که در مورد جمهوری اسلامی و لزوم سرنگونی آن هیچگونه تردیدی ندارند اما مارگزیده‌هایی هستند که از تکرار تاریخ نگرانند. در بخش مکانیزمی برای ائتلاف بیشتر به این مساله می‌پردازم.

مکانیزمی برای تشکیل ائتلاف

اما جمهوری اسلامی علیه مخالفانش کاملا منسجم است و هیچ تفاوتی میان آنها قائل نیست. هیچ کدام از گروهها و جناحهای درون حاکمیت یک درصد هم در مورد اینکه احیانا با فلان جریان اپوزیسیون ملایم تر برخورد شود هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهد، هیچکدام تحت هیچ شرایطی حتی حاضر به ائتلاف تاکتیکی با فلان فرد یا گروه مخالف نیست. زمانی هم که افرادی به عنوان مخالف شناسایی یا بازداشت یا سوژه ترور می‌شوند برای جمهوری اسلامی اهمیتی ندارد که آیا این فرد مستقل بوده یا عضوی از یک سازمان، زن بوده یا مرد، متعلق به یک جریان منطقه‌ای بوده یا سراسری، برای آینده ایران جمهوری را می پسندد یا پادشاهی را. از نظر جمهوری اسلامی تعلق یا عدم تعلق به یک ایدئولوژی هم اهمیتی ندارد. اگر احساس کند یک فرد یک تهدید بالقوه است اصلا برایش مهم نیست که پدر عزادار یک قربانی سرکوب آبان ماه باشد یا همسر داغدار یک قربانی شلیک به هواپیما. جمهوری اسلامی تنها در فکر حفظ خود و سرکوب مخالفان و خنثی کردن تهدیدها است، دقیقا برعکس اپوزیسیون. در این شرایط چه باید ؟

همانگونه که در مقدمه گفته شد ائتلاف در عالم سیاست حتی بین گروه هایی بسیار ناهمگون تر از اپوزیسیون ایرانی هم امری غیرممکن نیست و اصولا برای تشکیل یک ائتلاف لزومی به همفکر بودن و داشتن آرمان مشترک نیست. تنها کافی است بر سر حداقل اشتراکات با هم به تفاهم برسند. زمانی که نیروهای چپ و راست در اسپانیا علیه فرانکو متحد شدند، زمانی بود که تضاد چپ و راست در سطح جهانی هنوز در اوج خود بود. زمانی که آنها بحث سلطنت و جمهوری را کنار گذاشتند که تا آن زمان اسپانیا هیچ مقطعی از پادشاهی مشروطه یا جمهوری دموکراتیک را تجربه نکرده بود. شاید گفته شود مثال آوردن از اسپانیای واقع شده در اروپا مثال غلطی است. چنین نیست. اسپانیا تا ١٩٧٨ مدت ١۵٠ سال را در دیکتاتوری و کشتار و کودتا و جنگ داخلی به سر برده بود، کارنامه‌ای به مراتب سیاهتر از ١۵٠ سال اخیر ایران. یا در مثال ائتلاف متفقین در جنگ جهانی دوم، سه کشور بریتانیا و شوروی و آمریکا هیچ سنخیتی با هم نداشتند و حتی بریتانیا پس از ١۵٠ سال یکه تازی در جهان، از ظهور آمریکا مستعمره سابق خودش در عرصه جهانی هم وحشت داشت، چه رسد به ظهور شوروی دشمن ایدئولوژیکش، اما خطر هیتلر و آلمان نازی چنان قوی بود که این سه قدرت ناهمگون را کنار هم قرار داد و هر سه هم از این اتحاد سود بردند.

ائتلاف دارای مراحل و سطوح مختلف عینی و ذهنی است. نخست به هفت مرحلە  عینی آن می‌پردازم.

مراحل عینی و عملی ائتلاف:

از لحاظ عملی میتوان یک روزه به یک ائتلاف کامل و جامع رسید و یا نه، ممکن است مسیر رسیدن به آن را مرحله به مرحله پیمود. میتوان پس از طی کردن مراحل هفت گانە آن، به یک ائتلاف جامع نهایی رسید و یا نه، ممکن هم است که تنها دو یا سه مرحله آن را طی کرد و در همان سطح باقی ماند که البته همین طی کردن چند مرحله هم، به مراتب بهتر از عدم ائتلاف است و این ائتلاف نسبی و غیر جامع هم شاید برای سرنگونی جمهوری اسلامی کافی باشد، هر چند تشکیل یک ائتلاف جامع مسیر سرنگونی را بسیار هموارتر و سریعتر می‌کند.

اولین مرحله ائتلاف یا اصطلاحا فاز صفر آن، دشمنی نکردن با هم است. اینکه همه گروهها و افراد اپوزیسیون علیه همدیگر خفه شوند! اینکه انرژی شان را صرفا برای سرنگونی جمهوری اسلامی و یارگیری برای خود خرج کنند و در پروسه یارگیری هم متوجه باشند که به مرحله دشمنی با هم باز نگردند. آنها میتوانند برای حزب و آرمان و اهداف خود تبلیغ کنند بدون آنکه آرمان و اهداف سایر گروههای اپوزیسیون را تخریب کنند. این قدم اول ولی بسیار مهم و بنیادی یک ائتلاف است.

مرحله دوم این است که حملات مشترک جمهوری اسلامی را همزمان و مشترک پاسخ دهند. نه اینکه مثلا همه احزاب یک بیانیه یا یک طومار را با هم امضا کنند که این طبعا یکی از آخرین مراحل ائتلاف خواهد بود، بلکه به این معنی که مثلا بیانیه‌های جداگانه و مستقل خود را  همزمان و با ادبیاتی کمابیش مشابه و با شدتی یکسان منتشر کنند تا این پیام را به جمهوری اسلامی و به مردم و هوادارانشان ارسال کنند که از نظر همه آنها جمهوری اسلامی پدیده یکسانی است و همه نگاه برابری در مخالفت با جمهوری اسلامی دارند.

مرحله سوم ائتلاف، موضع گرفتن علیه جنایتهای رژیم در مورد سایر احزاب و گروههای غیر خودی اپوزیسیون است. به این معنی که اگر مثلا جمهوری اسلامی جنایتی را علیه کمونیستها یا مجاهدین مرتکب شد دموکراتها و سطنت‌طلبها آن را محکوم کنند. این اقدام بیش از آن که حمایت از این گروهها محسوب شود، محکوم کردن یک جنایت جمهوری اسلامی قلمداد می‌شود و اخلاقا هم امری درست است.

مرحله چهارم فراخوانهای غیر مشترک اما هماهنگ است. طبعا ایده آل این است که در برابر فلان جنایت رژیم مانند سرنگون کردن هواپیمای مسافربری همه احزاب با هم و در یک فراخوان مشترک رو به مردم سخن بگویند اما چون فعلا شرایط ذهنی چنین امکانی مهیا نیست آنها حداقل می‌توانند در بیانیه‌های مستقل و جداگانه خود، زمان و مکان فراخوان برای تجمعات یا اعتصابات را به نحو یکسانی پیشنهاد بدهند. نه اینکه مثلا دو گروه اپوزیسیون از مردم بخواهند جمعه ٩ صبح تجمع کنند ولی دو گروه دیگر خواستار اعتصاب شنبه ١٢ ظهر باشند.

مرحله پنجم شامل دیپلماسی و لابی کردن است. شاید برای مردم ایران و برای خود احزاب اپوزیسیون، اختلافها وسیع و ریشه‌دار باشد اما برای غیر ایرانی‌ها این اختلاف ها بی اهمیت و حتی مضحک است. از این تفاوت دیدگاه میتوان به نحو احسن برای مرحله پنجم ائتلاف استفاده کرد. مثلا موقعی که اتحادیه اروپا یا فلان سازمان جهانی، گروههای اپوزیسیون یا افراد مخالف رژیم را به سمیناری یا میزگردی دعوت می‌کند آنها موقتا می‌توانند اختلاف هایشان را کنار بگذارند و از این چند ساعت یا حتی چند دقیقه برای رساندن صدایی مشترک به جهانیان استفاده کنند. آنها میتوانند مشترکا جنایتهای جمهوری اسلامی را افشا کنند و هزینه‌ای که بقای این رژیم برای جهان آزاد دارد را برای همه تفهیم کنند. کافی است که جهانیان ببینند که به مانند اپوزیسیون دهه هفتاد اسپانیا، اپوزیسیون ایرانی هم به این بلوغ فکری و اعتقادی رسیده است که با یک صدای واحد با جهان سخن بگوید و اختلاف هایشان را به مبارزات قانونی و رقابتهای دمکراتیک پس از سرنگونی موکول کرده‌اند.

بازتاب مثبت این مرحله و مشاهده تاثیرات آن، آنها را به مرحله شش نزدیک می‌کند. اینکه این بار خطاب به مردم ایران هم، در مواقع لازم و در فراخوان برای اعتراضات و اعتصاب ها مشترکا عمل کنند بدون اینکه لازم باشد کاملا با هم هماهنگ باشند. در این مرحله، افراد می‌توانند پیش قدم احزاب باشند. انتشار یک بیانیه مشترک توسط افراد مختلف با افکار متفاوت آسانتر است، در مقایسه با انتشار بیانیه مشترک احزاب متفاوت. کافی است چند بار دیده شود که افرادی با پیشینه سیاسی جمهوری خواه، سلطنت طلب، کمونیست، دموکرات با هم فراخوان داده‌اند، در آن صورت اذهان برای فراخوان مشترک احزاب آنها هم آماده می‌شود.

مرحله هفتم یا مرحله آخر، مرحله تشکیل اتاق فکر مشترک است. پس از آنکه چندین بار احزاب و افراد توانستند خواسته‌های یکسان و فراخوانهای مشترک را خطاب به مردم ارائه دهند و تاثیرات مثبت آن را ببینند، آنزمان می‌توانند با حفظ اختلاف، با درک همه تفاوتها، اما در راستای سرنگونی جمهوری اسلامی، با هم همفکری و همکاری عملی را شروع کنند. می‌توانند اصول مشترک اعتقادی و حداقلهای مورد تفاهم برای سرنگونی و همچنین حداقلهای مورد تفاهم برای دوران پسا جمهوری اسلامی و ساختن ایرانی آزاد و آباد را با هم تعریف کنند و به یک ائتلاف استراتژیک برسند.

همانگونه که گفته شد اگر احیانا همه این مراحل هفت گانه طی نشد، ایرادی ندارد، آنها میتوانند تا مراحل سه یا چهار هم پیش بروند که واقعا برای سرنگونی کافی است. همچنین اگر در روند اجرای هرکدام از مراحل به بن بست رسیدند، بهتر است که همان یک مرحلە را منتفی فرض کنند و به یک مرحله قبلتر برگردند، نه اینکه قید همه مراحل مورد توافق قبلی را بزنند. حتی ممکن است پس از مدتی، همان مرحله‌ای هم که ظاهرا به بن بست خورده بود باز با تغییر شرایط یا با ابتکارهایی گره گشایی شود و مجددا مسیر حرکت به سوی مرحله بعدی را طی کنند. باور کنید در بدترین حالت ممکن، همان مرحله اول یا فاز صفر (باهم دشمنی نکردن و نقش جمهوری اسلامی را در حق همدیگر ایفا نکردن) خود میتواند در زمانی البته طولانی تر، به سرنگونی جمهوری اسلامی بیانجامد.

مراحل ذهنی و فکری ائتلاف

حاکمیت آینده ایران یک حاکمیت ایدئولوژیک نخواهد بود که ما بخواهیم از الان نگران سلطه یک ایدئولوژی مخالف خود در ایران آینده باشیم. هیچکدام از طیفهای چپ و راست یا سراسری و منطقه‌ای یا اسلامی و ملی در ایران آینده دارای اکثریتی مطلق نخواهد بود که احیانا بخواهد به قلع و قمع سایر طیفهای مخالف خود بپردازد. ساختار سیاسی آینده ایران یک دموکراسی پارلمانی خواهد بود که به اجبار، گروههای پنج درصدی تا بیست درصدی را در کنار هم می نشاند و مجبورشان می‌کند که با طیفهای نزدیکتر به خود یا طیفهای کمتر دور از خود، یک اکثریت پنجاه و اندی درصدی تشکیل دهند، چهار سال باهم کار کنند و بعدا اگر از همکاری با هم راضی بودند و مردم هم از عملکرد آنها راضی بودند دوره‌ای دیگر با هم حکومتی مشترک داشته باشند و یا جای خود را به یک گروه پنجاه درصدی دیگر بسپارند. این تصویری است که جمهوری اسلامی نمی خواهد ما از آینده ایران ببینیم. اما تحقق آن اگر که واقعا بخواهیم و برایش تلاش کنیم کاملا ممکن است. یکی از شروط ائتلاف این است که ما از لحاظ ذهنی خود را برای همچو آینده‌ای آماده کنیم و از میزان حساسیت خود نسبت به سایر گروههای سیاسی که به آنها تعلق نداریم  بکاهیم و همچنین از میزان وحشتی که جمهوری اسلامی عمدا از دوران پس از خود برای ما ایجاد کرده است بکاهیم. این عدم اقبال عمومی شامل فرد هم خواهد بود. در ایران آینده هیچ فردی حتی برای مقطعی کوتاه، به مانند خمینی در ١٣۵٨، دارای حمایت یک اکثریت مطلق هفتاد، هشتاد درصدی نخواهد بود که احیانا بتواند مسیر او را تکرار کند.

یکی دیگر از راههای آماده سازی ذهنی برای ائتلاف، بررسی علمی مفاهیمی چون سلطنت و جمهوری و حاکمیت فردی در جهان کنونی است. مجبورم برای سومین بار خوانندگان این مطلب را به مطالعه مقاله کامنت اول ارجاع دهم. در جهان مدرن کنونی که ایران قرار است در آینده بخشی از آن باشد جایی برای سلطنت مطلقه یا جمهوری خودکامه وجود ندارد، دو تصویری که ما از جمهوری و سلطنت در ایران داریم. در ایران آینده فرهنگ و شعور سیاسی مردم اجازه نمی‌دهد که هیچ فردی، حکومتی مادام العمری داشته باشد مگر آنکه مقام او واقعا و به تمام معنی نمادین و تشریفاتی باشد. شکل آینده ایران چه جمهوری چه سلطنتی باشد قدرت در دست پارلمان و نخست وزیر منتخب آن خواهد بود. حتی رئیس جمهور هم نباید قدرت داشته باشد، به فرض جمهوری بودن حکومت آینده. یک فرد نالایق که به هر دلیلی رئیس جمهور یا نخست وزیر شده است نباید برای چهار سال چک سفید مردم را در دست داشته باشد و همچنین هیچ فرد لایقی نباید دوره خدمتش به ‌هشت سال محدود باشد اگر فرضا مردم چنین بخواهند. در یک نظام پارلمانی بدون نیاز به دادگاه و استیضاح و انتخابات مجدد، اگر تشخیص داده شود که نخست وزیر لیاقت یا توانایی ادامه کار را ندارد تنها در یک رای گیری پارلمانی میتوان او را با فرد توانایی جابه‌جا کرد، حتی اگر فقط یکی دو سال از دوره‌اش گذشته باشد (به مانند خانم ترزا می در بریتانیا) و یا میتوان دوره خدمت او را تا ١۵ سال هم تمدید کرد (به مانند خانم آنگلا مرکل در آلمان). میزان توانایی و میزان اعتماد مردم باید تعیین کننده مدت در قدرت بودن یک فرد یا یک حزب باشد.

همچنین در آینده ایران افراد و احزاب هر دو می توانند در صحنه سیاسی حضور داشته باشند و حتی نقش مکمل همدیگر را ایفا کنند. هیچ فردی هر چقدر هم قدرتمند باشد، در دراز مدت نمی تواند جای حزب را بگیرد. یک ساختار سیاسی سالم، هم به احزاب قوی نیاز دارد، جایی که افراد همفکر توانشان را بر روی هم بگذارند، هم به افراد قوی نیاز دارد، افرادی که در مواقعی قیدوبندهای کار حزبی را رها کنند و مستقلا وظایفی را که احساس می‌کنند لازم است انجام دهند یا ایده‌های خود را بدون نیاز رد شدن از فیلترها و بوروکراسی های حزبی به مرحله عملی برسانند. با این نگاه از میزان حساسیت احزاب به افراد و همچنین حزب گریزی افراد کاسته خواهد شد و امکان همکاری عملی افراد و احزاب علیه جمهوری اسلامی فراهم خواهد شد.

پدیده دیگری که باید همه برای آن آمادگی ذهنی داشته باشند، حضور پررنگ زنان در آینده سیاسی ایران است. ما در آینده ممکن است رئیس جمهور یا نخست وزیر زن داشته باشیم، ممکن است رئیس پارلمان یا رئیس قوه قضاییه ایران آینده یک زن باشد و بدون تردید بخش چشمگیری از نمایندگان پارلمان و اعضای هیات دولت را زنان تشکیل خواهند داد. از الان باید به استقبال این تحول مثبت، نمادین، و الهام بخش برای سایر ملل منطقه برویم. همچنین در ایران آینده شاید یک بهایی یک مسیحی، یک کورد یا بلوچ یا عرب رئیس جمهور، رئیس پارلمان یا نخست وزیر باشد. اگر ایران را برای همه ایرانیان می خواهیم باید از این مرحله عبور کنیم و به مانند کشورهای دموکراتیک جهان فارغ از دین و ملیت و جنسیت، حق برابر برای همه شهروندان قائل باشیم.

این آمادگی فکری مرحله‌ای دیگر ما را به ائتلاف نزدیک می‌کند.

https://akhbar-rooz.com/?p=99291 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
3 سال قبل

طرحی امکانپذیر که شجاعت ،هوشیاری ،گذشت و همکاری اپوزیسیون را طلب می کند!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x