سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

جمع بستی از وضعیت کنونی “مسئله ملی” در ایران (بخش پنجم)

گروه ملی و قومی حزب چپ ایران (فدائیان خلق)

۵) عرب های ایران و تبعیض ملی علیه آنها

۵.١) با آنکه عرب‌های کشورمان در صد سال گذشته مسیر درآمیختگی ایرانی را پیموده‌اند اما تمایز جدی با بقیه هموطن‌ها هم در آنان عمل می‌کند. آنها قویاً از حس تبعیض ملی نسبت به خود رنج‌ می‌برند. علیرغم بافت عشیره‌ای‌ هنوز تا حدی باقی میان عرب‌ها، می‌توان شکل‌گیری نوعی از انسجام هویتی ملی را در آنان دید که مشخصاً هم در زبان، فرهنگ و فولکلور، تاریخ و نحوه پوشش بازتاب دارد. از نگاه تاریخ معاصر نیز، عرب‌های ایران در مقایسه با هر بخش دیگر ایران از نزدیک‌ترین خاطره خودحکومتی برخوردارند. از مرگ شیخ خزعل فرزند شیخ جابر بنی کعب والی – حاکم قدرتمند این منطقه صد سال هم نمی‌گذرد. او با آنکه نتوانست تمکین همه قبایل و عشایرعرب نسبت به خود را تامین کند، اما نزدیک به سه دهه و عمدتاً هم بر مناطق جنوبی عرب نشین خوزستان حکم ‌راند و بده و بستان‌هایی سطح بالا چه با دولت انگلیس و چه دولت قاجار پیش برد. شیخ خزعل اگر در ذهن بیشترینه ایرانیان عامل انگلستان شناخته شده است، در ذهن ناسیونالیستی عرب اما نماد ملی معرفی می‌شود.

۵.٢) موقعیت حساس سوق الجیشی این منطقه واقع در جنوب غرب کشور – با دربرگرفتن امتداد دو رود بزرگ فرات و دجله در خود – استعداد بالای کشاورزی و از همه مهم‌تر منابع سرشار نفت و گاز موجود، آنجا را مورد توجه راهبردی و کاربردی همه کشوری قرار داد. این وضعیت ویژه، موجب جلب و اعزام گروه‌هایی از صنعتگران دیگر نقاط کشور که از سطح پیشرفته‌تری برخوردار بودند به این منطقه شد و حضور کارگران فارس زبان، آذربایجانی و ارمنی در آنجا بر ترکیب دیرینه عمدتاً لری – عربی این منطقه تاثیر گذاشت. این اما همزمان، شکل گیری تبعیض ملی نسبت به عرب‌های منطقه را هم به دنبال داشت. گرچه برخورد منفی با عرب‌ها حسی خفته در تاریخ کشوری است که به مدت چندین قرن از تاخت و تاز و سلطه اعراب رنج برده است، این اما تحت تاثیر ایدئولوژی دولتی باستان ستایانه پهلوی‌ها بال و پر بیشتری یافت. تحولات درهم پیچیده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک، به تدریج عرب‌ها را به نوعی از مقاومت پنهان ملی‌گرایانه سوق داد.

۵.٣) این حس تبعیض بر متن نوعی سیاست عرب زدائی که خود را در تعویض نام بسیاری از شهرها و روستاها به زبان فارسی نشان می‌داد، عنصری ثابت در همه طول سلطنت دو پهلوی پدر و پسر بود. نحوه برخورد تحقیرآمیز و مبتنی بر تبعیضات آشکار، با بروز دادن نمودهای خود در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، اداری و فرهنگی موجب تولید حس بیگانگی در عرب‌ها نسبت به حکومت وقت و حامیان ایدئولوژیک و فرهنگی آن می‌شد. بر چنین زمینه‌هایی پاره‌ای تحرکات ناسیونالیستی طی دو دهه قبل از انقلاب  سربرآورد و در مواردی حتی جنبه سازمان‌دهی به خود گرفت. این نیز در شرایطی که پان عربیسم رو به اوج در کل خاورمیانه، احساسات ناسیونالیستی عربی را تغذیه می‌کرد. شکل‌گیری تحرکات عربی در خوزستان نه تنها توجه دولت‌های ناسیونالیست عرب درگیر مناسبات خصمانه با رژیم شاه را برانگیخت، بلکه حمایت سیاسی و فکری و مالی تا حد وابسته کردن این تحرکات را هم فراهم آورد و بعضاً حتی منجر به ایجاد چنین محافلی در میان عرب‌های ما از سوی آنها شد.

۵.۴) بعد انقلاب، با وزیدن نسیم آزادی‌های‌ اولیه، گشایش‌هایی در غلبه بر فضای سیاسی نامساعد در حق عرب‌ها پدید آمد و تاکید بر هویت پیش عرب ایرانی برای ابراز وجود خود تا حدودی میدان گرفت. این برآمد جدا از پاره‌ای اعمال افراط گرایانه جریان پیشا انقلاب همانند “جبهه التحریر الاحواز (جبهه آزادیبخش الاحواز)”، عموماً در چهره مطالبات فرهنگی و دمکراتیک در وجود “کانون فرهنگی خلق عرب ایران” و سازمان سیاسی تازه تاسیس “خلق عرب مسلمان ایران” به تماشا درآمد. ‌این ملی‌گرایی عربی تازه پا که عمدتاً روشنفکران عرب را دربرمی‌گرفت، بخاطر برخورداری از حمایت روحانی متنفذ لیبرال طبعی چون شبیر خاقانی نزدیک به آیت الله شریعتمداری، توانست پایگاه‌هایی هم میان عشایر عرب  کسب کند. وجود پتانسیل ابراز هویت عربی تا آنجا بود که در همان سال ۵٨ تیم فوتبالی به نام “رفیش” از دل محله عرب نشین لشکر آباد با اعضای همه عرب سر ‌آورد و سریعاً رو به بدل شدن به نماد عربی گذاشت؛ تیمی که تحت فشار حکومتی‌ها در سال ١٣۶١ به “تقوی” تغییر نام داد و سال ١٣۶۴ انحلال و انتقال بازیکنان به تیم‌های دیگر بر آن تحمیل شد.

۵.۵) برآمد ملی پسا انقلاب در این منطقه اما در همان مرحله تکوینی خود و در شرایط هنوز هم دامنه توده‌ای نیافته، سوء ظن‌ حلقات حکومتی جدید نسبت به خود و ماجراجویی استاندار وقت تیمسار مدنی پان ایرانیست جویای نام را برانگیخت و با سرکوب شدید مواجه گردید. شکل‌گیری فضای بی اعتمادی و تحریکات متقابل طی همان چند ماه بعد انقلاب مخصوصاً از سوی اسلامی‌های افراطی غیر عرب و البته با عرب‌هایی میان آنان از یکسو و ناسیونالیست‌های افراطی عرب از سوی دیگر، منجر به زد و خورد مسلحانه در خرمشهر شد که نزدیک به ۵٠ کشته و ١٧٠ مجروح بجا گذاشت و بازداشت‌های گسترده‌ای در پی آورد. این فاجعه که دامنه‌اش به آبادان و اهواز هم رسید و “چهارشنبه سیاه” نام گرفت، با بر جای نهادن شکافی ژرف حس ناتنی بودن در ناسیونالیست‌های عرب‌ را تقویت کرد. در واکنش به همین “چهارشنبه سیاه” بود که سال ۵٨ گروهی با نام “گروه الشهید” با اشغال سفارت جمهوری اسلامی در لندن و شش روز گروگانگیری سفارتی‌ها، خواهان آزادی ۹١ زندانی عرب شد که در پایان هفت کشته شامل پنج تن مهاجم و دو نفر کارمند بجا گذاشت. میراث نقارهای سال ۵٨ را در اعتراضات چشمگیر و برآمدهای سازمان یافته یا خودبخودی‌ بعدی باید دید که طی چند دهه گذشته به شکل فورانی و در فواصل زمانی کوتاه در خوزستان رخ داده‌اند‌. از جمله در بلند شدن صدای اعتراض عرب‎‌ها ابتدا در لشکر آباد اهواز و بعد در چند شهر دیگر استان طی سال ۶۴ که در آن، روزنامه اطلاعات طی مطلبی شهروندان عرب را “کولی” خوانده بود.

۶.۵) جنگ ایران و عراق و ادامه ٨ ساله آن، تاثیراتی دیگر بر ذهنیت مردم عرب خوزستان باقی گذاشت. با بدل شدن دهات و شهرهای محل سکونت عرب‌ها به میادین جنگی، روندهای از هم گسیختگی‌ طایفه‌ای‌ و عشیره‌ای، بیرون زدگی‌ از جوامع بسته، جابجایی جغرافیایی و درهم آمیزی جمعیت عرب با غیر عرب‌ سرعت گرفت و بر متن همین رنج و رزم مشترک میهنی، حس هم سرنوشتی در آنها برای دفع تجاوز دولت بعث از کشور تقویت شد. در پی این رخداد پردامنه نظامی – سیاسی، جوانان بیشتری از عرب‌ها به فضای سیاسی و اقتصادی شهرها و مدارس و دانشگاه‌ها ورود کردند که تاثیر گذاشت تا نوعی از انتقال پایگاه اجتماعی در امر بروز هویت طلبی عربی از عشایر به جوانان شهری فراهم آید. با پدیداری فضای موسوم به اصلاحات در دهه ٧٠، هویت خواهی تازه ‌نفس عربی با رو به برآمد گذاشتن در دو شکل، تمایلات از قبل موجود استقلال طلبی را قسماً پس زد. یک گرایش متعلق به فدرالیست‌ها بود و دیگری از آن اصلاح طلبانی که بر اجرای بندهای ١۵ و ١۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی تاکید داشتند. در این دوره، فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی ملی‌گرایانه عربی تا حدودی رو به رشد گذاشت و جنبه توده‌ای یافت. اما همین سطح از ملی‌گرایی نیز تحمل نشد و نگرانی‌های ارگان‌های سیاسی و امنیتی محل نسبت به رشد ناسیونالیسم عربی، مهار و سرکوبگری را در دستور کار آنها نهاد.

۵.٧) حدت یابی تقابل بین ناسیونالیسم عربی و جمهوری اسلامی، در ادامه خود منجر به شورشی در فروردین سال ١٣٨۴ موسوم به “انتفاضه نیسان” گردید که با بیرحمی تمام سرکوب شد. انگیزه این شورش انتشار خبری بود پیرامون تصمیم دولت برای “تغییر بافت جمعیتی مناطق عرب نشین” در قالب “طرح آمایش سرزمینی”. گرچه دفتر محمد خاتمی وجود چنین طرحی را تکذیب کرد، اما خشم نهفته در مناطق عرب‌نشین سر بازکرد و آتش آن گر گرفت. متعاقب همین رودررویی خونین بود که روندهای سیاسی – تشکیلاتی میان تبعیض ستیزان عربی بیش از پیش جنبه زیرزمینی یافت و با منزوی شدن گرایش اصلاح طلبی و تضعیف جریان فدرالیسم خواهی، جوانان بیشتری رو به استقلال طلبی برنامه‌ای و افراطی‌گری سیاسی گذاشتند. دانستنی است که هم “حزب الوفاق اسلامی” نزدیک به جبهه مشارکت و هم “موسسه فرهنگی الاحواز” که در دوره “اصلاحات” مجوز فعالیت گرفته بودند فقط چند سالی دوام آوردند و با حکم فعالیت‌ ممنوع مواجه شدند. شکل‌گیری “گروه مقاومت ملی” بعدی متشکل از چند جریان زیر نام “حرکه النظال العربی التحریر الاحواز” با هدف استقلال طلبی از نتایج سرکوب این شورش بود. در فهم حدت سرکوبگری عرب‌ها کافیست به اظهارات خود مسئولان حکومتی اشاره شود که از جمله آن‌ها یکی هم اظهارات فرمانده سابق نیروی انتظامی خوزستان بود. او در مراسم تودیع خود با اشاره به عملیات بمب گذاری “جدایی طلبان” در رژه نظامی دو سال پیش اهواز که ٢۴ تن کشته بر جای گذاشت گفت: “در سه سال گذشته ۱۲۵۰ نفر از اعضای گروه‌ها و افراد تجزیه طلب در خوزستان دستگیر شده‌اند. از این تعداد ۳۶ نفر به صورت باند و بقیه به صورت انفرادی فعال بودند…”

۵.٨) اغراق نیست اگر گفته شود که از دهه هشتاد به اینسو موقعیت دست بالا میان فعالان سیاسی تبعیض‌ ستیز عرب، عمدتاً با گرایش استقلال طلبی است. گرچه خود همین تمایل نیز در عرصه عمل به ناگزیر در دو شکل بروز دارد: یکی با این ارزیابی که جدایی از ایران ولو “مطلوب” اما نه ممکن است و نه عملی و لذا باید به فدرالیسم قانع بود؛ دیگری اما معتقد به عملی بودن استقلال هرگاه که اعمال نیرو از خارج به کمک آن بیاید. رشد ناسیونالیسم میان مردم عرب، پایگاه اعتراضی قابل توجهی برای این گرایش فراهم آورده و می‌آورد اما با تصریح این واقعیت که اکنون دیگر خبری از آن موج نیرومند ناسیونالیسم ناصریسم و بعثی دهه‌های ۵٠ تا ٨٠ میلادی نیست و حرف اول را در منطقه، بیشتر بنیاد گرایی اسلامی است که می‌زند. همین خود، عاملی شده که ناسیونالیسم عربی کنونی در ایران نتواند از پشتوانه نظری متنفذی برخوردار شود و هرچه بیشتر در معرض سوء استفاده ناسیونالیسم کاذب دولت‌های عربی متخاصم با جمهوری اسلامی قرار بگیرد.

۹.۵) زمینه اعتراضات در میان جوانان عرب را بیش از همه در وجود امتیاز پروری‌های حکومتی و اعمال تبعیضات اقتصادی به زیان عرب‌ها می‌توان دید. اختلاف سطح زندگی میان عرب‌ها و غیر عرب‌ها، نابرابری بین کارکنان واحدها در زمینه توزیع امکانات معیشتی و نیز امور استخدامی‌ که قسماً متاثر از تبعیض اتنیکی است موجب برانگیختگی‌ها و نارضایتی‌ها می‌شود. نرخ بالاتر بیکاری میان عرب‌ها در حالی است که طی چند دهه گذشته جامعه عرب از دل خود فارغ التحصیل‌های دانشگاهی‌ بیرون داده است. گرچه حضور عرب‌ تحصیلکرده در نهادها و موسسات دولتی با چند دهه قبل قابل مقایسه نیست، با اینهمه اما تبعیض در مناصب اداری محسوس است و سهم عرب‌ها در پست‌های حساس با ترکیب جمعیتی استان خوانایی ندارد. لذا تداوم این نابهنجاری را دیگر نمی‌توان با توسل به عقب ماندگی‌های عرب عشیره‌ای نسبت به غیر عرب شهری توضیح داد. در واحدهای بزرگ صنعتی همچون صنایع نفت، پتروشیمی، فولاد اهواز، کشت و صنعت هفت تپه و مناطق آزاد، بیش از نصف کارگران از عرب‌ها هستند در مقابل اما استخدامی‌های آنان در حوزه مدیریت چندان نیست. حتی ایجاد هولدینگ اقتصادی (مجموعه‌ای از سرمایه گذاری‌ها) توسط تاجران متمول عربی که از طریق مبادلات با کشورهای عرب همجوار به مال و منال رسیده‌اند با پاره کارشکنی‌هایی در استان روبروست. نزدیکترین چتر ایدئولوژیک برای پوشش دادن چنین وضع تبعیض آمیزی، طبعاً ناسیونالیسم دفاعی عربی است که البته با گذشت هر روز خصلت تهاجمی دم‌افزون‌تر به خود می گیرد.

۵.١٠) ترویج شعر و موسیقی عربی و مخصوصاً اولی که مورد توجه خاص جوانان عرب است، با درونمایه عمدتاً ملی‌گرایی بیانگر نضج ابراز هویت عربی است. در حکومتی که از موضع دینی برخوردی مقدس‌گرایانه با زبان قران تا حد اجباری کردن یادگیری آن در سطح آموزش اولیه دارد، در همانحال مقامات بومی غیر عرب نسبت به تولید ادبیات عربی غیر دینی حساسیت زیادی از خود نشان می‌دهند! تعداد مطبوعات عربی در مقایسه با نشریات فارسی زبان، کمترین سنخیت با ترکیب جمعیتی استان ندارد و حتی سخن از یک به بیست و پنج می‌رود. این محدودیت تحمیلی حکومتی را ادبیات شفاهی هویت خواهانه مردمی به جبران بر خاسته است. طوری‌که، یک شعر عربی می‌تواند در کمترین زمان میان توده وسیعی سینه به سینه نقل ‌شود. وقتی شاعر عرب محبوب – حیدری جوان بطور ناگهانی درگذشت، توده وسیعی از جوانان عرب اندوهناک و خشمگین به خیابان‌ها ریختند و با رقصیدن “یزله” به عنوان اعتراض علیه رژیم شعار دادند. این اعتراضات در آستانه خیزش آبان ۹٨ در سراسر کشور رخ داد و اصلاً هم جنبه تصادفی نداشت که خوزستان و به ویژه شهرستان ماهشهر جزو پرتلفات ترین مناطق اعتراضی شناخته شد که در آن بیشترینه‌ مقتولین از جوانان عرب بود.

۵.١١) علیرغم نفوذ عمیق شیعه در عرب‌های کشور، رویکرد ملی گرایی در آنها طی دو دهه اخیر رو به رشد گذاشته و گرویدن‌ به تسنن با گرایش “سلفی” میان بخش‌هایی از عرب‌های خوزستان مشهود است. این پدیده بیشتر جنبه واکنشی دارد و آن را نمی‌توان صرفاً با پروژه‌های کشورهای عربی رقیب جمهوری اسلامی که بجای خود واقعیت‌های انکارناپذیری هستند‌ توضیح داد. بر پایه پاره روایت‌هایی، پرونده در صد بالایی از محبوسین در اهواز جنبه سیاسی و دینی‌ دارد. از سوی دیگر با آنکه تعلق خاطر شیعی میان عرب‌ها از وجه غالب برخوردار است، ثقل تاثیر گذاری بر ذهنیت جوانان هر چه بیشتر به محافل ملی‌گرای عربی انتقال می‌یابد. روندها در سمتی سیر می‌کنند که روحانیونی از عرب‌ها برای به دست آوردن دل مردم، نوعی جهت گیری ملی‌گرایانه از خود نشان می‌دهند‌. نتیجه اینکه سخن شیعی عربی را نمی‌توان عیناً همان شیعه ایرانی تبیین کرد. قابل تامل است که بیشتر پایگاه جریان شیعی – عراقی احمد الحسن در اینسوی مرز قرار دارد و تا محمود السرخی در عراق پرچم “مرجعیت عربی” بر می‌افرازد در خوزستان طرفدار قابل ملاحظه‌ای پیدا می‌کند.

۵.١٢) همانگونه که گفته شد ملی‌گرایی میان عرب‌های کشورمان، برآمد سیاسی خود طی این سالها را در سه گرایش رفرمیستی، فدرالیسم و تجزیه طلبی نشان داده است. بر اثر عملکرد مطلقاً سرکوبگرایانه جمهوری اسلامی، از اولی نشانه‌ کمی دیده می‌شود، دومی بگونه نمادین درون “کنگره ملیت‌های فدرال” جا دارد و سومی همزمان معتقد به اقدامات مسلحانه و برقراری رابطه با کشورهای متخاصم جمهوری اسلامی برای کمک گیری از آنهاست. گرچه تعداد جریانات متشکل عربی طی این چهار دهه افزایش زیادی یافته است، اما عموماً با سه ویژگی شاخص‌اند: زایش در پسا خیزهای اعتراضی توده‌ای، گردآمده حول فرد یا چند نفر، و غالباً ناپایدار. از این جریانات می‌توان به سه تایشان که در حال حاضر فعالند اشاره داشت. “نظال” جدایی‌خواه (همان “جنبش مبارزه ملی برای آزادی احواز”) که تاکنون به چندین عملیات ترور و بمب گذاری در شهرهای خوزستان دست زده و متقابلاً  افرادی از آن در درونمرز دستگیر و اعدام و در برونمرز ترور یا ربوده شده‌اند. گرچه باید افزود که فعالیت آنها اخیراً بر مبارزه سیاسی به شکل تبلیغات تلویزیونی تمرکز دارد. دیگری جریان قدیمی “جبهه عربی آزادیبخش احواز” استقلال طلب است که تاریخاً محصول برونمرز بوده و افرادش بیشتر مقیم عراق‌اند. سومی “حزب تضامن دمکراتیک” فدرالیست که تاکید بر مبارزه سیاسی و فرهنگی دارد.

۵.١٣) در یک کلام، حس ملی میان عرب‌های کشور بر اثر سیاست‌های مبتنی بر تبعیض به پشتوانه سرکوبگری جمهوری اسلامی، بگونه نگران‌کننده‌ای در سمت دوری گزینی از اندیشه ایران واحد و دمکراتیک سیر می‌کند. حال آنکه سرنوشت آن الزاماً چنین نیست و استعداد برای همزیستی دمکراتیک عرب و لر و فارس در خوزستان و در هم آمیزی آنها با همدیگر در جهات مختلف جای اتکاء جدی دارد. درآمیزی‌های خانوادگی، اقتصادی، اجتماعی و اداری میان عرب و غیر عرب آن اندازه است که در مبارزه علیه تبعیض ملی در حق عرب‌ها، می‌توان و باید که تکیه را بر همین ظرفیت‌ها، همگرایی‌ها و اشتراکات گذاشت تا امکان یافت با رویکردی با هدف تامین برابر حقوقی ملی مشترکاً بر تبعیض ملی غلبه کرد.

گروه ملی و قومی حزب چپ ایران(فدائیان خلق)
 ١٧ دی ماه ١٣٩٩ برابر با ۶ ژانویه ٢٠٢١

بخش چهارم این متن را اینجا بخوانید

https://akhbar-rooz.com/?p=99999 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x