سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

رستاخیز سیاهکل و روند افول – بهزاد اشرف

پنجاهمین سالگرد حماسه سیاهکل , این روز افتخارآفرین جنبش نوین کمونیستی ایران میگذارد.حماسه آفرینان سیاهکل با جان فشانی های بی دریغ ,به دور از هرگونه سستی و لختی ناشی از رکود سیاسی و در تقابل با مماشات طلبی اپورتونیستی , خود را به عنوان مدافعین واقعی خلق شناساندند. نبرد قهرمانه شان بر روشنفکران انقلابی اثر گذاشت و فضای دانشگاهها را تحت تاثیر قرار داد و انقلابی ترین عناصررا به صف مبارزه مسلحانه و چریکهای فدایی خلق ایران کشاند.بدین ترتیب مبارزه مسلحانه عملا بمثابه اساسی ترین ملاک هویت سچفخا عملکرد یافت. اما فشرده شدن هویت سچفخا در مفهوم مبارزه مسلحانه , سچفخا را از گام گذاردن جدی در سایر حیطه های نظری و عملی بازداشت . شکل سازمانی نیز منطبق بر مبارزه مسلحانه چریک شهری شکل گرفته بود, تنها می توانست در خدمت همین شیوه از مبارزه بکار رود. لیکن از آنجا که چریک شهری منتزع از پایگاه موجود اجتماعی نیروهایش عملکرد می یافت,جذب نیرو های انقلابی به سچفخا که خود الزاما دارای دامنه محدودی بود و کسب حمایت توده ها حداکثر چشم انداز عملی بود که در پیش روی سچفخا قرار گرفت . پس پویاِیی سازمانی که در سالهای ۴۹ ,۵۰ درخشید بود به تدریج با رکود مواجه شد.پس از سال ۵۵ و جانباختن حمید اشرف و همرزمانش , نابسنده بودن خط مشی و شیوه مبارزه رخ نمود. سازمان نتوانست به پاسخی اثباتی دست یابد. بدین ترتیب با سیاسی شدن فزاینده جو جامعه و فعال شدن توده ها در عرصه مبارزه سیاسی ,سازمان بی آنکه بتواند به معضلات نظری و عملی که با آن روبرو گردیده بود , پاسخی دهد به مبارزه خود علیه رژیم شاهنشاهی ادامه داد. این دوره از مبارزه بعلت انطباق با مبارزه بالفعل توده ها علیه رژیم سبب گردید که پرسش ها و تردید هایی که نسبت به خط مشی سیاسی و مبارزه مسلحانه ایجاد شده بود موقتا بکناری زده شود و تمام انرژی حول سرنگونی رژیم متمرکز گردد. سرنگونی رژیم  جو نسبتا دمکراتیکی که بر اساس قیام کارگران وزحمتکشان بدست آمد, سازمان را با پرسش های و مسائل نظری و عملی بی شماری مواجه ساخت.آنچه که در سال ۵۵ بی پاسخ مانده بود, اکنون در ابعادی گسترده و اثر بخش بر مبارزه طبقاتی , پیش روی سازمان قرار گرفت.اکنون چه باید کرد؟به این پرسش باید پاسخ داده می شد. شرایط نسبت به دوره قبل تغییر یافته بود. دیکتاتوری درهم شکسته بود و توده ها در عرصه زندگی سیاسی به فعالیتی شدید مشغول بودند. اقشار گرو های مختلفی از طبقات به سازمان روزافزون بود و سازمان نیز در درون خود گرایشات نظری این گروهها را انعکاس میداد.سازمان  در اوج بود اما در اوج اعتبار و قدرت نطفه های بحران و شکنندگی بسته می شد. قدرت سازمان در این بود که در نوک پیکان جنبش عموم خلقی قرار داشت.قیام ۲۲ بهمن , خود اما آغازگرتجزیه جنبش عموم خلقی بود. سازما ن که در شرایط قبل از قیام نتوانسته بود پاسخی مشخص و اثباتی به مسایل جنبش کمونیستی و به مسایل عام جنبش توده ای ارائه دهد, اکنون ملزم بود که مواضع خود را اعلام بدارد, خط ومشی خود را روشن ساخته و سیاست های عملی مشخصی را تدوین نماید. اما اگر که جنبش عموم خلقی در حال تجزیه بود, پیکان این جنبش چگونه می توانست خود را بهمان شکل سابق حفظ نماید؟ روی آوری وسیع نیرو های مختلف اجتماعی به سازمان این زمینه عینی را فراهم نموده بود که از شرایط موجود و اعتبار سازمان در جهت استقرار بر پایگاه اجتماعی به مناسب ترین شیوه های استفاده شود.در این نکته که سازمان از منافع طبقاتی کارگران حمایت می کند ظاهرا اختلاف اساسی درونی سازمان وجود نداشت.اما در این نکته که پس چگونه باید خود را بمثابه نماینده  طبقه کارگر بر پایگاه اجتماعی منطبق کرد نمیتوانست اختلاف نظری وجود نداشته باشد. این امر اما برای سازمانی که در احاطه توده های وسیعی از خرده بورژوازی قرار گرفته بود, ساخت طبقاتی اش عمدتا خرده بوژوازی بود و گرایشات متعدی در درونش در حال شکل گیری بودند, بسادگی میسر نبود, بحران هویت سازمان را فراگرفت.بخشی از رفقا پاسخ به بحران و مسائل پیش روی را در ادامه همان سبک کار قدیم , همان شیوه مبارزه ای که در سال ۴۹ شکل گرفته بود و همان مضمون و شکل سازمانی یافتند. بدین ترتیب ” چفخا” از سازمان جدا شدند.اما بحران انطباق بر  شرایط جدید و پایگاه اجتماعی در سازمان ادامه یافت .بخشی از سازمان که اکثریت کمیته مرکزی را شامل میشد,  بررسی گذشته را به دستمایه ای برای تثبیت نظرات مماشات طلبانه و رفرمیستی خود تبدیل نمود. اکثریت به دفاع از رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی پرداخت و در یک کلام بمثابه کارگزاران سرمایه در صف ضد انقلاب قرار گرفت و بحران هویت در اکثریت خاتمه یافت.در این میان ” اقلیت” که در تقابل آشکار با ” اکثریت ” قرار گرفته بود بنام سازمان به تلاش انقلابی درگذار از شیوه قدیم به شرایط جدید و انطباق بر مواضع طبقه کارگر دست یافت. ” اقلیت” با اعلام نقد دیالکتیکی از گذشته , اعلام موضع در رابطه با رژیم جمهوری اسلامی و مرزبندی با رفرمیسم آغاز به حرکت نمود. اگر سیاهکل نفی رفرمیسم حزب توده بود, ” اقلیت ” نفی مماشات طلبی  “اکثریت” بود. نفی رفرمیسم جدید,  تجربه به “اقلیت ” آموخته بود که برای حرکت از موضع طبقه کارگر باید به یک برنامه و خط مشی کارگری دست یافت و ثانیا تشکیلات اقلیت بمثابه  تشکل پیشروان کمونیست طبقه کارگر سازمان یابد. بسیج نیروهای از سازمان برای تدوین طرح برنامه و طرح سازمانی ” هسته های سرخ کارگری بمثابه سنگ بنای حزب طبقه کارگر ” آغاز کوششی بود برای اتخاذ مواضع کارگری و انطباق بر پایگاه اجتماعی , برای گذار از زندکی ماقبل حزبی به زندگی حزبی, گذار از سبک کار غیر پرولتری به سبک کار پرولتری. در این راه “اقلیت ” هر چند خود را بمثابه یک نیروی انقلابی و با اعتبار در جامعه تثبیت نمود, اما همچنان در محاصره توده های خرده بورژوازی قرار داشت و ساخت تشکیلاتی خرده بورژوایی بود, بعلاوه از آنجا که وجه افتراق با ” اکثریت” و ” اقلیت ” در آغاز , اساسا بر سر موضع گیری نسبت به رژیم اتخاذ شده بود, در تمامی زمینه ها هنوز روشن نبودند. این امر سبب تجمع نیرو هائی در “اقلیت” شد که الزام از مواضع ایدئولوژیک – سیاسی یکسانی برخوردار نبود. ” اقلیت ” مجموعه ای از تضادها بود. تدوین برنامه ای پرولتری در تضاد با گرایشات مختلف درونی و بعضا پوپولیستی , تغییر ساخت تشکیلاتی به تشکیلاتی کمونیستی- کارگری در تضاد با جذب وسیع نیروهای غیر پرولتری … “اقلیت ” پویائی ورکودش , دستاوردها و ضعف هایش بر مبنای درک عملکرد این مجموعه تضادها قابل بررسی است.حرکت “اقلیت “در میان این مجموعه تضادها نمی توانست بدون بحران و بدون انشعابات باشد.در این حرکت به پیش ” اقلیت “خود را به مواضع پرولتری نزدیکتر ساخت. طی یک مبارزه درونی طرح برنامه و خط مشی تدوین شد. و “اقلیت” از حالت یک تشکل از نیروهای صرفا مخالف  “اکثریت” خارج شد. کافی است که گذار از بی برنامه گی اولیه به برنامه عمل (سال ۶۰) و سپس به دوران طرح برنامه و گذار از تاکتیک های روزمره به یک مجموعه تاکتیک تدوین شده در نظر گرفته شود تا پویائی “اقلیت”  در این حیطه بسنجش در آید, با این وجود ساخت تشکیلاتی وسبک کار غیر پرولتری نتوانست متحول شود. خط مشی ای در چارچوب مواضع پرولتری اتخاذ شده بود, اما سیاستهای عملی برای پیش برد این خط مشی وجود نداشت. انطباق بر پایگاه اجتماعی متحقق نشد و هسته های سرخ کارگری بسان جزایری خرد در تشکیلاتی با ساخت خرده بورژوائی پراکنده بود. طی سالهای ۵۹ و ۶۰ شرایط مساعدی جهت انطباق بر پایگاه اجتماعی فراهم بود اما از این شرایط برای تغییر ساخت تشکیلاتی استفاده نگردید . از آن پس نیز بدلیل ضربات پلیسی , ناتوانی رهبری , برخی مسائل بینشی و ادامه سبک کار غیر پرولتری  “اقلیت ” هر چه بیشتر نه فقط به تمامی از پایگاه اجتماعی بلکه از زندگی اجتماعی نیز جدا شد. این مجموعه شرایط زمینه ای برای رشد سکتاریسم, دکماتیسم و ذهنی گرائی را فراهم نمود. ناتوانی رهبری در فائق آمدن بر مغضلات درونی در شرایطی که ” اقلیت” دیگر از پایگاه اجتماعی و زندگی اجتماعی کنده شده بود, به رشد و تحکیم بورووکراتیسم در ” اقلیت” منجر گردید. سیستم محفلی- بوروکراتیک بر تشکیلات مسلط گشت و “اقلیت” را تجزیه و انشقاق کشانید. اگر انشعاب “اکثریت” و “اقلیت” بیانگر پافشاری “اقلیت” بر مواضع انقلابی و پویائی اش بود, اگر انشعابات و بحرانهای اولیه درون “اقلیت” هنوز بیانگر پویائی در جهت اتخاذ مواضعی پرولتری بود, انشعابات سالهای ۶۴ و۶۶ به بعد افول “اقلیت” بشمار میرود. ریشه این افول را باید  در جدا ماندن از پایگاه اجتماعی و تبدیل شدن به یک سکت سیاسی ولذا تداوم ساخت تشکیلاتی قدیم هیرارشی جستجو نمود.

در نتیجه نقد کمونیستی , بر مبنای زمینه وجودیش در هر دوره و بر مبنای شکست ها و پیروزی ها ارزیابی می کند . چرا که نقد کمونیستی از پراکندگی جنبش کمونیستی هیچ نیست جز حرکت در جهت تشکیل حزب طبقه کارگر بر این اساس است که برای ما , کمونیستها , هر پیروزی سکوئی بوده و هست برای جهش بعدی به جلو و حرکت به تجربه ای برای آموختن و تحصیح خود ما, اما , پیروزی را پاس میداریم , بر دستاورد ها تکیه می کنیم تا خود را تکامل بخشیم, از شکست ها می آموزیم تا موانع پیروزی را بر طرف سازیم. ما به پیروزی می اندیشیم به پیروزی کمونیسم.

تنها بر مبنای چنین نقدی است که ما به غرور به تاریخ پنجاهمین ساله مان می نگریم. نه برای توسل به شیوه های قدیم که برای تحکیم دستاوردها و درس آموزی از شکست ها . با چنین نگرشی است که برای ما سیاهکل جاودانه است . چرا که نهایتا پیام سیاهکل  پیام انقلاب , پیام مبارزه , پیام پیکار بیرحمانه با نظم کهن و پیام مقابله تا آخر با اپورتونیسم است.

https://akhbar-rooz.com/?p=102074 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
3 سال قبل

دوستان طبقه سرمایه دار امپریالیست، فاشیست و دشمنان طبقه کارگر فقط آنهائی نیستند که فرمان سرکوب صادر میکنند، نیروهای گوناگون سرکوب گر اعزان می دارند، زندانها را موجودیت می دهند تا کارگران مبارزه را اعدام و تیرباران نمایند، جنگ راه می اندازند، شهرها را ویران مینند و هزاران انسان را کشته و زخمی و آزواره می نمایند، بل آنهائی هم هستند که پرولتاریا را به مبارزات مدنی و غیر خشونت آمیز دعوت میکنند! در شرایط کنونی حاکم بر جهان، فرد، جریان و حزبی میتواند مدعی دوستی با پرولتاریا و کلیه زحمتکشان جهان باشد که ۱- پرولتاریا را به متشکل شدن در تشکل های اقتصادی و سیاسی خویش و بویژه متحزب شدن در حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست، حزب مخفی و با بازوی مسلحانه دعوت نماید و اساس تلاش اش در این جهت سمت و سو دهد.۲- برای پرولتاریا تشریح کند که فقط با قهری انقلابی است که می تواند در برابر دشمن سازمان یافته و مسلح مقاومت نموده و او را به عقب رانده و در نهایت با به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی، دشمن – دولت های کنونی را که در شکل های مختلف هستند، درهم شکسته و با دولت خویش – دیکتاتوری مسلح پرولتاریا – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان جانشین نماید. بدین وسیله است که می تواند با لغو مالکیت خصوصی و کارمزدوری – واژگونی نظام موجود اجتماعی و ایجاد جامعه نوین – جامعه بدوون طبقات استثمارگر و استثمار شونده و بدون دولت و مذهب و هر گونه ایدئولوژی به رهائی برسد. باید حقایق را به پرولتاریا منتقل نمود و نه او را در توهم و تخیل گذار مسالمت آمیز در قصابخانه ای به نام جامعه سرمایه داری میخکوب نمود و به انتظار باقی گذاشت تا مرگ همگانی فرا رسد!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x