شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

دلایل ظهور جنبش چریکی چپ ایران (به مناسبت پنجاهمین سالگرد آغاز این جنبش) – احمد هاشمی

امید به قاره ای شدن انقلاب کوبا با فراخوان چه گوارا "ما خلق های استثمار شده جهان هستیم، ما محرومان هستیم، ما سوژه های پسا استعماری هستیم" با حضور رزمندگان چند ملیتی در کنار او به زایش نوع جدیدی از انترناسیونالیسم...

 

امید به قاره ای شدن انقلاب کوبا با فراخوان چه گوارا “ما خلق های استثمار شده جهان هستیم، ما محرومان هستیم، ما سوژه های پسا استعماری هستیم” با حضور رزمندگان چند ملیتی در کنار او به زایش نوع جدیدی از انترناسیونالیسم منجر شد. بدین ترتیب مشکلات سیاسی- اجتماعی و اقتصادی متعدد داخلی به سطوح جهانی انتقال یافت و مبارزه با امپریالیسم در دستور کار قرار گرفت. در وجه عام شاکله اهداف مبارزاتی انقلابیون به طور همزمان استبداد داخلی و امپریالیسم بود

مقدمه

فعالیت ها و شیوه مبارزاتی احزاب سیاسی مخالف در ایران، در تمامی دوران پهلوی ها تا دهه پنجاه شمسی، مسالمت آمیز بود. با بنیان گذاری “سازمان چریک های فدائی خلق ایران” در فروردین ماه سال ۱۳۵۰، این سازمان با اعلام ضرورت مبارزه مسلحانه، شیوه قهرآمیز مبارزه را، انتخاب نمود.

تحولات داخلی جامعه ایران، دلیل انتخاب مشی مبارزه مسلحانه توسط فدائیان خلق، یک استدلال رایج، تا کنون است.

در این نوشته با بررسی تحولات “جهان سوم” این نتیجه گیری حاصل می شود که: بدون تردید تحولات داخلی جامعه ایران تاثیر مهمی در انتخاب شیوه قهرآمیز مبارزه در سازمان چریک های فدائی خلق ایران داشته است، اما دلیل اصلی انتخاب مشی قهرآمیز را باید در ظهور رادیکالیسم چپ در جهان سوم (مارکسیسم – سه قاره ای)، که در میان نیروهای ضدامپریالیسم وجه هژمونیک یافته بود، جستجو نمود.

یکی از نتایج این بحث این است که با وجود همزمانی جنبش ۶۸ و آغاز فعالیت جریان فدائی در ایران، جهت گیری های شناختی فدائیان خلق در راستای جنبش ۶۸ نبود و جریان فدائی کمترین تاثیرپذیری را از جنبش ۶۸ داشته است.

 جنبش  68 حاوی مجموعه ای از  دگرگونی ارزشی در دولت های رفاه اجتماعی بود، که با گذار از  تاکید صرف بر رفاه اقتصادی، نرم های ارزشی جدیدی مانند صلح، خوشبختی، کیفیت زندگی بهتر، حفظ محیط زیست، حقوق زنان و دگرباشان جنسی و تقاضای مشارکت در تصمیم های سیاسی و اقتصادی در برداشت. جنبش  68 سرآغاز یک جنبش فرهنگی- هویتی بود.

نظریه پردازان جنبش نسل ۶۸ را، جنبشی هویت گرا و فرامادی طبق بندی می کنند. در این جنبش ها هیچ نشانه ای برای تصاحب قدرت وجود نداشت.

نگاه بالا با این تاکید که، جنبش دانشجوی ایران کم و بیش تاثیرپذیری از جنبش ۶۸ داشته است، مورد تایید بهزاد کریمی فدائی سرشناس و ایدئولوگ حزب چپ ایران (فدائیان خلق) است. بهزاد می نویسد:

“چریک فدایی خلق اما یک جنبش انقلابی عمل‌گرا با ایدئولوژی مارکسیستی بود که تنها در پراتیک سیاسی دست به سنت شکنی و نوجویی زد.” (به پیش)

 ظهور جنبش جهانی کمونیستی و پیدایش “جهان سوم” در قرن بیستم

 جنبش سوسیال دموکراسی محصول قرن نوزدهم است. این جنبش در چالش با محافظه کاری و لیبرالیسم به عنوان بدیلی سیاسی و روشنفکری به جای سرمایه داری بود. با وحدت جنبش کارگری و سوسیالیستی و اقدام در راستای دگرکونی های رفرمیستی و جهت گیری برای حذف سرمایه داری “سوسیالیسم”  به یک مقوله تاریخی تبدیل شد.

 در جریان جنگ جهانی اول رای سوسیال دموکراسی آلمان در رابطه با تامین اعتبار مالی برای جنگ، اولین جرقه شکاف در جنبش سوسیال دموکراسی بود، در پی آن سوسیال دموکراسی جهانی به دو جریان کمونیستی (لنینی ) و سوسیال دموکراسی تقسیم شد.

از سوی دیگر تاریخ اقتصادی قرن بیستم، تاریخ استعمار و برآمد امپریالیسم است. حاصل دو فاز برآمد امپریالیسم و مستعمره سازی که از سال ۱۴۱۵ با تسخیر گیوتا، توسط پرتقال اغاز شد، و در سال ۱۹۲۰ به اوج خود رسید.

 در این سال ۹ کشور جهان: انگلیس، فرانسه، بلزیک، هلند، ایتالیا، آمریکا، اسپانیا و ژاپن، مستعمراتی با یک میلیارد و هشتصد میلیون نفر از ساکنین کره خاکی با مساحتی در حدود ۱۴۶ میلیون کیلومترمربع در اختیار داشتند.

 پدیده دیگر قرن بیستم، ظهورجنبش جهانی کمونیستی بود، که آغازش از سال ۱۹۱۷ و پایان آن در ۱۹۸۹ بود. اگرچه مهمترین اتفاق در سال ۱۹۱۷ انقلاب  روسیه بود، حادثه مهم دیگر در این سال، شرکت آمریکا با یک برنامه ۱۴ ماده ای تحت عنوان “دفاع از دموکراسی” در جنگ جهانی اول بود. ویلسون رئیس جمهور وقت درآمریکا در این برنامه چارچوب های لیبرال دموکراسی را تشریح نمود.

اکنون سرمایه داری لیبرال با تمامی مستعمراتش و تکاملش به مرحله امپریالیسم، در مقابل انقلاب روسیه و سوسیالیسم با هدایت بلشویک ها به رهبری لنین قرار گرفته بود.

اگرچه  انقلاب بلشویکی ریشه در جنبش کارگری اروپا در قرن نوزدهم داشت، اما به دلیل پیرامونی بودن روسیه در جهان سرمایه داری، بیشتر کاراکتر نوسازی و صنعتی سازی در خود داشت.

اتفاقات مهم بین دو جنگ جهانی، از یک سو چندین بحران اقتصادی در اروپا و آمریکا، و از سوی دیگر تثبیت اتحاد جماهیر شوری بود.

با پایان جنگ جهانی دوم استعمار زدائی در فاصله سال های (۱۹۶۴-۱۹۴۶)، که اغلب غیرمسالمت آمیز بود، منجر به استقلال تعدادی از کشورها در آسیا و آفریقا گشت. استعمار زدایی را می توان در سه فاز خلاصه نمود، در فاز اول (۱۹۵۵- ۱۹۴۶) کشورهای مستعمره اروپا و ژاپن در آسیا مستقل شدند. فاز دوم که مهمترین دوره استعمارزدایی است (۱۹۶۴-۱۹۵۶) دوران استعماری فرانسه و بلژیک خاتمه یافت و همچنین مستعمرات انگلیس درافریقا فرو پاشید. در فاز سوم  که از سال ۱۹۶۵ شروع شد، کشورهای مستعمره، پرتغال نیز به استقلال دست یافتند.

بی گمان “جهان سوم” یکی دیگراز مشخصه های قرن بیستم است. کشورهای بسیار ناهمگونی در درون جهان سوم قرار داشتند.

گفته می شود که واژه “جهان سوم” برای اولین بار در سال ۱۳۵۰در فرانسه  ایجاد شده است. در کنفرانس باندوگ در سال ۱۳۵۵با برنامه “راه سوم” یعنی آلترناتیوی برخلاف سرمایه داری و کمونیسم، تحت عنوان “کشورهای غیر متعهد” (کشورهایی از آسیا و آفریقا) رسما جهان سوم شکل گرفت.

با این فرض که کشورهای سرمایه داری سه گانه (آمریکا، اروپای غربی و ژاپن) به انضمام استرالیا و نیوزلند جهان اول بوده، شوروی و اقمارش در کشورهای اروپای شرقی جهان دوم، و آنچه که باقی می ماند، جهان سوم قلمداد می شد.

تحولات در جهان سوم

مناسبات بین المللی نیز که در خلال چند سا ل نخست پایان جنگ جهانی دوم، بر پایه نظام چند جانبه مبتنی بر سیاست قدرت های بزرگ بود، به سمت  نظام دوقطبی میان آمریکا واتحاد جماهیر شوروی، مبتی بر موازنه  وحشت هسته ای قرار گرفت.

 با جنگ سرد تمامی مناطق جهان به عرصه رقابت بین دو ابر قدرت  تبدیل شد و اقدام مستقل دموکراتیک در کشورهای مستعمره سابق نیز در زیر سایه جنگ سرد بی نتیجه ماند و این کشورها در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین به سمت وابستگی به یکی از دو ابر قدرت سوق داده شدند، با شکست بسیاری از طرح های اصلاح طلبانه در نتیجه زمان لازم برای دگرگونی های دموکراتیک فراهم نشد.

 موفقیت های انقلابیون در چین، کوبا، الجزایر و ویتنام تاثیر به سزایی در جهان سوم گذاشت و پیکار مسلحانه به اصلی ترین کنش سیاسی در جهان سوم تبدیل شد.

 امید به قاره ای شدن انقلاب کوبا با فراخوان چه گوارا “ما خلق های استثمار شده جهان هستیم، ما محرومان هستیم، ما سوژه های پسا استعماری هستیم” با حضور رزمندگان چند ملیتی  در کنار او به زایش نوع جدیدی از انترناسیونالیسم منجر شد.

 بدین ترتیب مشکلات سیاسی- اجتماعی و اقتصادی متعدد داخلی به سطوح جهانی انتقال یافت و مبارزه با امپریالیسم در دستور کار قرار گرفت. در وجه عام شاکله اهداف مبارزاتی انقلابیون به طور همزمان استبداد داخلی و امپریالیسم بود، و حتی این نظر وجود داشت، که تضاد اصلی اکنون امپریالیسم است و شعارهایی نظیر “سگ های زنجیره ای امپریالیسم” شعار مبارزاتی این دیدگاه بود.

از رهگذر انقلاب اکتبر و برنامه های کمینترن، سرانجام در دهه (۱۹۷۰- ۱۹۶۰)، نظرات رادیکال مارکسیست – لنینیستی به سطح یک پلاتفرم فراملی خلق گرایانه درجهان سوم ارتقا یافت و به مثابه بدیلی بدون عبور از مناسبات سرمایه داری برای آغاز سوسیالیسم مطرح شد.

حمید مومنی یکی از تئوریسین های سازمان چریک های فدائی خلق ایران در جزوه “رشد اقتصادی و رفاه اقتصادی ایران” از “استثمار خلق” سخن می گوید و در رابطه با پایان دادن به این استثمار می نویسد:

“با این حساب رشد اقتصادی کشور های عقب مانده از سه راه امکان پذیر است:

یکی راه رشد سوسیالیستی از طریق انقلاب دموکراتیک ملی با رهبری طبقه کارگر و سپس گذار به انقلاب سوسیالیستی و بعد ساختمان سوسیالیسم،

یکی هم راه رشد سرمایه داری ملی یعنی انقلاب دموکراتیک ملی به رهبری بورژوازی ملی و خرده بورژوازی و سپس در پیش گرفتن سرمایه داری جدا از امپریالیسم و با کمک کشورهای سوسیالیستی و مترقی دیگر و خلاصه یکی هم راه رشد امپریالیستی” ، یعنی رشد اقتصادی تحت نفوذ امپریالیسم و با خواست امپریالیسم، مانند راه رشد اقتصادی کنونی ایران، کشورآفریقای جنوبی و برزیل و غیره”

 مارکسیسم سه قاره ای

روایت استالینیستی، خوانشی ارتدکس از مارکس بود، که ماتریالیسم مکانیکی را، جایگزین دیالکتیک نمود. در این روایت تاریخ و جامعه تابع قوانین علمی اجتناب ناپذیری هستند، که مخالفت با آن ممکن نیست. به موجب چنین نظریاتی تاریخ به گونه ای جبری مراحلی را طی می کند، که نهایت آن سوسیالیسم است.

 درحقیقت می توان گفت که مارکسیسم، گفتمانی که برآمده از کشورهای پیشرفته سرمایه داری بود، توسط استالین در شرایط نسبتا متفاوتی در کشورهای عقب مانده با زمینه های پیشاسرمایه داری و مسئله حاد ملی، تغییر محتوا داده شد.

استالینیسم برعکس ادعای خویش که مدعی شناخت حقیقت مطلق بود، در سیاست بسیار سطحی و تدوین راهبردهای سیاسی با تابعیت مطلق از مقتضییات سیاسی و با در نظر گرفتن قدرت گروهای حاکم تنظیم می شد، به همین دلیل  مواضع احزاب کمونیستی و کارگری در سه قاره آسیا و، آفریقا و آمریکای لاتین مواضع اصلاح گرایانه بود. اتحاد شوروی احزاب کمونیستی و کارگری را به تشکیل جبهه متحد و شرکت در مبارزات پارلمانی، برای به ثمر رساندن انقلاب ملی- دموکراتیک  تشویق می نمود.

با پیروزی انقلابیون کوبا به رهبری کاسترو، وجه اصلاح گرانه احزاب کمونیستی و کارگری به چالش کشیده شد، و کنش های اراده گرایانه با تثبیت انقلاب کوبا اعتبار پیدا نمود.

 ایدئولوژی مارکسیستی درابتدا، درانقلاب کوبا غلبه نداشت، “فیدل کاسترو”  تحت تاثیر سنت مبارزاتی ملی گرایانه بود.

تثبیت انقلاب کوبا  تاثیربه سزایی در پیدایش مارکسیسم آمریکای لاتین در روایت سه قاره ای اش داشت.

دسترسی انقلابیون جهان سوم به مارکسیسم که از رهگذر انقلاب اکتبر و برنامه های کمینترن ممکن شده بود، اولا شفاف و کامل نبود و ثانیا فقدان پرولتاریا در این کشورها به دلیل صورت بندی های پیشاسرمایه داری لزوم گفتمانی معروف به مارکسیسم – سه قاره ای واقعی نمود.

  چگونکی تحلیل تضاد در گفتمان مارکسیسم، برای تطبیق با شرایط جهان سوم به دلیل فقدان پرولتاریا و وجود کلیت توده مردم در قالب بورژوازی ملی، خرده بورزوازی، دهقانان و کارگران که دارای هویت یکپارچه بودند، در مارکسیسم – سه قاره ای تغییر یافت و در این رابطه واژه “خلق های پرولتری” ابداع شد، و از این رو خلق گرایی در مواجه با امپریالیسم به یکی از مشخصه های مهم مارکسیسم – سه قاره ای تبدیل شد.

بنیان های نظری – سیاسی مارکسیسم – سه قاره ای در فضای عمومی جهان سوم، به شدت تحت تاثیر استعمار و امپریالیسم بود. این دیدگاه که امپریالیسم جهت تسیهل روند غارت و تاراج کشورهای جهان سوم، رژیم های استبدادی و پلیسی در این مناطق برقرار کرده است، دیدگاه مسلط بود. به روایت مارکسیسم – سه قاره ای از آنجائی که غلبه برامپریالیسم در جهان سوم با اشکال قانونی و پارلمانی مبارزه ممکن نیست، پس تنها راه رهائی، پیکارمسلحانه است.

جامعه ایران در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰

دگرگونی های اقتصادی – اجتماعی ناشی از راه رشد و توسعه پهلوی دوم، به ویژه در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، و اصلاحات ارضی، منجر به توسعه ناموزون در جامعه ایران شد، نتیجه این توسعه گسترش شتابان شهرنشینی همراه با مهاجرت های وسیع و بی شکل از روستا به شهر و ایجاد یک سیستم بورکراتیک ناکارآمد بود.

در مجموع طراحی و اجرای برنامه های اقتصادی در این دوره در جهت رفع مشکلات مردم نبود، بلکه برعکس برنامه های جاه طلبانه خریداری تسلیحات و سنگین شدن هزینه نظامی بود. به جای توسعه جامع صنعتی، اهداف راهبردی به سمت توسعه صنایع نظامی سوق داده شد.

به دلیل عدم توان مدیریتی، نابرابری اجتماعی گسرتش یاقته و شکاف روزافزونی میان طبقات بالای جامعه  با کارگران، مزدبگیران و تهیدستان ایجاد شد. حاشیه نشینانی که به تازگی از روستا آمده بودند، چاره ای جز زندگی در سکونت گاه های غیررسمی در حاشیه شهرهای بزرگ و شغل های کاذب نداشتند. در این زمینه “بیات” می نویسد که:

“تا اواسط دهه ۱۳۵۰ تهران با جمعیت بیش از ۵ میلیون نفری، حدود ۵۰ محله تهی دست نشین و حاشیه نشین با  حدود یک میلیون نفر در خود جای داده بود.”

 در شرایطی که شهروندان از همه حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی محروم بودند، دستگاه سرکوب رژیم با استفاده از ساواک و نیروهای پلیس و امنیتی در ایران در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ “جزیره ثبات و آرامش” ایجاد کرده بود، که به قول آبراهامیان:

“برخی از صاحبنظران این آرامش را به “پرده ای آهنین” تشبیه کرده بودند، که تنش های اجتماعی و مخالفت گروه های سازمان یافته را پنهان کرده بود. این حجاب آنان را واداشت تا به جستجوی ایده و شیوه های جدیدی برای تبدیل مخالفت شان به اقدام عینی، برخیزند.”

سازمان چریک های فدائی خلق ایران و مارکسیسم – سه قاره ای

ایده و شیوه های جدیدی که  با چیرگی دیدگاه های مسعود احمدزاده بر چریک های فدائی خلق است و جدل های داغ و دامنه دار حمید مومنی برجسته ترین ایدئولوگ فدائیان آن زمان، با مصطفی شعاعیان از یک سو و گروه ستاره از دیگر سو” (مهرداد وهابی- ناصر مهاجر) در آثاری نظیر “مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک”، “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا” و “تز دو مطلق”، برگرفته از “جنگ رهایی بخش در جهان سوم”، مبارزه انقلابیون آمریکای لاتین و بطور مشخص مارکسیسم – سه قاره ای بود.

مسعود احمد زاده پیکار مسلحانه در ایران را، در کنار مبارزات جهان سوم، به مثابه بخشی از مبارزه جهانی علیه امپریالیسم می دانست، از دید او شاه “سگ زنجیری امپریالیسم” بود.

خلق گرایی مشخصه دیگری در اندیشه، ایدئولوگ های فدائیان بود. گرچه فدائیان در مفهوم پردازی خلق گرایی تلاش می کردند که با ارجاع به مشی لنینیستی، واستناد به این که  لنین “خلق های مبارزجوی شرق را به عنوان متحدان پرولتاریای انقلابی قلمداد می کرد (ریزنیکوف)” ، خلق گرایی را تطهیر کنند، اما واقعیت این است که تقدم وجودی طبقه کارگر برای لنین یک اصل بود و به همین دلیل است،  که فدائیان بنا به استدلال مخالفان ایدئولوژیکی، هرگز نه توانستند “مشی پرولتری” داشته باشند.

در حیطه مارکسیسم – سه قاره ای، برای فدائیان خلق روایت  مارکسیست – لینینیستی  روایتی مسلط  بود، آنها از همان ابتدا “سوسیالیسم واقعا موجود” را نوعی رویزیونیسم در چارچوب مارکسیسم – لنینیسم  اعلام نمودند و از این طریق با احزاب کمونیستی و کارگری  طرفدار اتحاد شوری مرزبندی نمودند، در این رابطه  مشی اصلاح طلبانه حزب توده که از حمایت اتحاد شوروی نیز برخوردار بود، مورد انتقاد فدائیان بود. در این مورد حمید مومنی می نویسد:

“مبارزه مسلحانه فرمان باز نشستگی سیاسی اینان را صادر کرده بود و اکنون راهبران مخلوع شکست ها و حقارت های گذشته، به دنبال رهروان نو می دویدند و از دور فرمان ایست می دادند، ولی اکنون از کاروان بازمانده اند و وقت آن رسیده است که خسته و مانده برسنگ کنار جاده نشینند و دمی بیاسایند”.

تردیدی در این نیست که برای توضیح انتخاب شیوه قهر آمیز مبارزه توسط فدائیان، می توان دلایل متفاوتی را ذکر نمود: از جمله تحولات جامعه ایران در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ تاثیر قابل ملاحظه ای در جهت تدوین راهبرد پیکار مسلحانه در ایران، توسط سازمان چریک های فدائی خلق ایران داشت، اما بدون تسلط هژمونیک مارکسیسم- سه قاره ای و فضای ناشی از جنگ های آزادیبخش علیه استعمار و امپریالیسم، تبیین تئوریک ضرورت مبارزه مسلحانه توسط فدائیان ممکن نبود.

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=102551 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یحیی انوری
یحیی انوری
3 سال قبل

علاوه بر مواردی که نویسنده محترم بدرستی به آنها اشاره نموده دو عامل مهم دیگر نیز وجود داشت:
۱-بی عملی حزب توده و جبهه ملی پس از ۲۸ مرداد و بویژه بعد از سال۴۱ که واکنش نیروهای جوان سیاسی (فداییان و مجاهدین) روی آوردن به عملگرایی و به بالاترین شکل آن یعنی مبارزه مسلحانه بود.
۲-غلبه فرهنگ شهادت در بین نیروهای سیاسی(دفاعیات زنده یاد گلسرخی را به یاد بیاورید که در آن ازامام حسین بعنوان مولا یاد میکند).

فرهاد
فرهاد
3 سال قبل

آیا نویسنده محترم می توانند به صورت صریح و شفاف بگویند که در مجموع این جنبش در جهت منافع ملی کشور ما بوده یا خیر؟

احمد هاشمی
احمد هاشمی
3 سال قبل
پاسخ به  فرهاد

با سلام و تشکر از توجه شما به مقاله

پاسخ به سئوال شما، به این دلیل دشوار است که:

اولا، به طورعام از منافع ملی تعاریف متفاوتی وجود دارد.

ثانیا، با توجه به تعریف عام منافع ملی، منافع ملی ما ایرانیان در دهه های ۴۰ و ۵۰  چه بود؟

در کلیت می توان بر سر این اصل توافق داشت، که سازمان ها و اخزاب سیاسی، باید در مسیر منافع ملی حرکت کنند.

اما دردهه های مورد بحث ما در ایران: الف – ما در شرایط سیستم سیاسی دموکراتیک قرار نداشتیم. ب- در ایران با دوگونه  از احزاب و سازمان ها مواجه بودیم:

احزاب و سازمان های درون سیستمی، احزاب و سازمان های ضد سیستم

 تنها حزب  درون سیستم ” حزب رستاخیز” بود، حزبی که برمبنای روابط ” حامی- پیرو” بود، این روابط انعکاسی از وابستگی متقابل قدرتمندان سیاسی و اقتصادی بود، اما  نه در مسیرمنافع ملی

سازمان چریک های فدائی خلق ایران یک سازمان ضد سیستم بود و هدف آن نیزتغییر قدرت سیاسی غیر دموکراتیک در ایران بود و از آنجا که سیستم حاکم غیر دموکراتیک بود، در هدف این سازمان، در مسیر منافع ملی قرارداشت، اما با اتخاذ شیوه قهرآمیز مبارزه به مسیر همبستگی ملی برای تغییر مسالمت آمیز سیستم غیردموکراتیک، خللی جبران ناپذیر وارد نمود.

احمد صلاحی
احمد صلاحی
3 سال قبل

در یکی از مقاله هائی که این روزها به مناسبت پنجاهمین سالگرد سیاهکل منتشر شده ، خانم رقیه دانشگری از شاخه تبریز چریک های فدائی خلق ایران و زندانی سیاسی حکومت پادشاهی نکات جالبی از تجربیات گروه تبریز نوشته ست. در پایان مقاله آورده ست :

آن سال‌ها نه ما چریک‌های آغازگر به آرزوی بزرگ خود در به راه انداختن موتور بزرگ توده‌ها دست یافتیم و نه ادامه‌دهندگان راه ما. توده ها به راه خود رفتند و به دست خود انقلاب کردند. تنها در خیزش عظیم توده‌ها در سال ۱۳۵۷ بود که فریاد «فدائی، تو افتخار مایی» در گستره ایران طنین انداخت و از اندیشه‌های پاک پویان سخن به میان آمد. یاد جان باختگان فدائی در تاریخ ایران جاودانه شد. اما دریغ از آن طُرفه پهلوانان که میدان رزمشان بلعید. اگر با آغاز جنبش چریکی توسط گروهی از همان جوانان‌، روند پیکار روشنگری و سازماندهی آنان در کشور گسسته نمی‌شد، چه بسا که جامعه روشنفکری ایران نیز سرنوشت بهتری می‌یافت. ”      

فریبرز خاجیان
فریبرز خاجیان
3 سال قبل

کسانی که جنبش فدائی را کم و بیش می شناسند .می دانند که در بهمن ۴۶ در بحبوحه برگزاری مراسم مختلف بعداز مرگ جهان پهلوان غلامرضا تختی، همیشه گرامی یاد بیژن جزنی و یارانش در تور ساواک افتادند . صد ها نفر روشنفکر و دانشجو در تهران و سراسر ایران دستگیر شدند. این کامنت قصد ندارد به چرائی این موضوع بپردازد.
بعضی از یاران بیژن جزنی که دستگیر نشدند ، توانستند به ترمیم و تجدید سازمان گروه بپردازند. در میان آنها زنده یادان حمید اشرف ، صفاری آشتیانی ، صفائی فراهانی و…..را کیست که نشناسد.
در سال ۴۷ بیدادگاه ارتش برای محاکمه گروه معروف به جزنی تشکیل شد که با حمایت جهانی روشنفکران و مجامع حقوق بشری از اعدام آنها جلوگیری گردید ولی آنها به زندانها طولانی محکوم شدند. ( در سال ۵۴ ولی بیژن و ۸ تن از فدائیان و مجاهدین در تپه های اوین با رگبار ساواکیان جان باختند)
بنا بر شواهد و نقل قول های نزدیکان در میان فعالان سیاسی شهر تبریزو دانشگاه آن از جمله رقیه دانشگری ( فران ) صمد بهرنگی «ماهی سیاه کوچولو» را در سال ۴۶ و داستان «۲۴ ساعت خواب و بیداری » را در سال ۴۷ نوشت که نشان از ضمیر آشکار صمد دارد.
با توجه به روابط نزدیک زنده یاد امیر پرویز پویان با روشنفکران تبریز می توان گفت که حتی قبل از سال ۴۶ نیروهای روشنفکری مختلف در تهران ، مشهد و تبریز به موازات هم به گرایش هائی از کاربرد مشی مسلحانه رسیده بودند. مقاله ی امیرپرویز پویان درآرش ویژه ی مرگ صمد بهرنگی در سال ۴۷ در این راستا بود.
رویداد مهم دیگر دستگیری بیش از ۵۰ نفر از روشنفکران و فعالان سیاسی در سال ۱۳۴۸ می باشد که در حال خروج از مرزهای جنوب غربی در تور ساواک افتادند که به گروه فلسطین معروف شدند دادگاه و دفاعیات زنده یاد شکرالله پاک نژاد در آن سالها انعکاس وسیع داشت.
می توان گفت هریک از گروههای فوق الذکر به نوعی قصد ادامه ی مبارزه ا ی رادیکال تر از حزب توده و جبهه ملی بعداز کودتای ۲۸ مرداد و حکومت نظامی سال ۱۳۴۲ را داشتند.
تناقض بزرگی که در میان تحلیل های تئوریسین های هر یک از گروهها وجود داشت . کم بها دادن به امکان مبارزه صنفی و سیاسی در دانشگاها و جامعه در آن سالها بود.
ولی واقعیت آن بود که هرکدام از گروههای فوق الذکر در جامعه روشنفکری و اعتصابات دانشگاه تهران ، تبریز و…چهره های علنی و شناخته شده بودند.
همایش های بعداز مرگ جهان پهلوان در سال ۴۶ و اعتصاب و اعتراض مردم تهران علیه گرانی بلیط اتوبوس در سال ۴۸ حکایت از امکان فعالیت های توده ای نیز می کرد.
بهر صورت تاثیر پذیری تئوریسین های مشی مسلحانه از دیگر کشور های جهان نیز یک واقعیت انکار ناپذیر ست که به فعالیت های فرهنگی . صنفی سیاسی بومی اهمیت کمتری داد.

باران اذر مینا
باران اذر مینا
3 سال قبل

چند نکته را باید برتحلیل شما افزود
۱ ـ تاثیر پذیری لنین و لنینیسم از بلانکیسم .
اگوست بلانکی انقلابی فرانسوی در پایان سده ی نوزدهم بر این باور بود که انقلاب سوسیالیستی از راه سازماندهی گروه کوچکی ازانقلابیان سوسیالیست هم چون موتورکوچک و خیزش انها برای سرنگونی بورژوازی امکان پذیر است این گروه پس از کسب قدرت با کمک زحمتکشان به ساختمان سوسیالیسم همت می گمارد . پیداست که تز لنین در کتاب چه باید کرد یعنی سازمان انقلابیان حرفه ای بیشتر ار بلانکی تاثیر پذیرفته تا از مارکس که به انقلاب طبقه کارگر باور داشت و انقلاب سوسیالیستی را تنها کار خود این طبقه و نه حتا حزب ویژه ای میدانست
۲ در نبود یا رشد نیافتگی طبقه ی کارگر در بیشتر کشورهای مستعمره ونیمه مستعمره تزهای پوپولیستی خلق در برابر استعمار بیگانه و یا حاکمان درونی با انقلاب چین و جنبش های استعمار ستیز با مارکسیسم امیخته شد که می توان ان را مارکسیسم لنینیسم پوپولیستی نامید .
۳ـ جنبش چریکی در ایران بیشتر از ان که ضرورت پیکارهای اجتماعی و سیاسی درون جامعه باشد زیر تاثیر انقلاب کوبا و تزهای چریک های شهری در امریکای لاتین بود و بیشتر نیروهای چپ چه در ایران چه در خارج ان را اراده گرایانه و حتا زیانمند ارزیابی می کردند. عمل زدگی تئوری گریزی و فقر دانش مارکسیستی در استانه ی انقلاب ان ها را به سرگردانی و بی عملی راند
۴ امروز پس از ۵۰ سال باید به ارزیابی دستاوردها و زیانمندی هاو تاثیرهای منفی و مثبت ان در سپهر سیاسی ان زمان پرداخت
۵ـ از فرهنگ شهید پروری و قهرمان ستایی پرهیز کرد واین پرسش را پیش نهاد که جرا پس از سرنگونی رژیم شاه فداییان تنها توانستند در میان جوانان طبقه ی متوسط نفوذ داشته باشند که ان را هم اکثریت و حزب توده با دفاع از ارتجاع اسلامی از کف دادند.و نتوانستند در میان کارگران و دهقانان پایه ی مهمی بیابند

اصغر الهیاری
اصغر الهیاری
3 سال قبل

آقای هاشمی تلاش کرده « دلایل ظهور جنبش چریکی چپ ایران» را (به مناسبت پنجاهمین سالگرد آغاز این جنبش) برای ما شرح دهد.
شما هم یک مقاله بنویسید که «جرا پس از سرنگونی رژیم شاه فداییان تنها توانستند در میان جوانان طبقه ی متوسط نفوذ داشته باشند ……. » (:
: (:

احد قربانی دهناری

ممنون هاشمی گرامی برای یک تحلیل جامع.
شاید یک مطلب دیگر باید بیشتر کنکاش شود، نبود تشکل صنفی و مدنی و نبود سازمان حزب سیاسی مخالف باشد. حتی حزب خای سیاسی طرفدار رژیم را جمع کردند. تقریبن هیچ نهادی برای نقد کارکرد دولت و شاه که در جزئی ترین سیاست کشور مثل خامنه ای شرکت داشت وجود نداشت. این توجیه برای بسیاری درآن دوران مطرح بود که شاه هیچ حرکت سیاسی را تحمل نمی کند تنها راه تبلیغ مسلحانه است.
به ویژه جوانان هیچ تریبونی برای نقد نداشتند.
با تشکر دوباره از مقاله روشنگر،
احد قربای دهناری

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x