جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

منکر دیو یا مسّخَر دیو؟ – پویان دریابان

پنجاهمین سالگرد رستاخیز سیاهکل فرصتی بود برای ادای احترام به خاطره انقلابیونی که طرح نوی در تاریخ ایران در انداختند. طیف­های مختلف جنبش فدایی علیرغم نظرگاه­های متفاوت درباره مشی مسلحانه به گرامی داشت این واقعه پرداختند، اما بزرگداشت این روز تنها به فعالان و طرفداران فدایی محدود نمی­شد بلکه بسیاری از جوانان که حتی روزهای انقلاب را ندیده­اند، چه رسد به دهه پنجاه و برآمد فداییان، به این فراخوان یادبود پیوستند بدون آن که این ابراز علاقه آن­ها به مفهوم تایید مشی مسلحانه و ستایش بی کم و کسر آن باشد. آن چه همه این آدم­ها را گرد می­آورد ابراز احترام به چیزی است که فضائل انسانی می­نامیمش و نیز حرکت­هایی که از خود تاثیر درازمدتی برجای می­گذارند تا آن جا که به میراث (legacy) فرهنگی آن جامعه تبدیل می­شوند. وقایع عظیم تاریخی، دستاوردهای اجتماعی و علمی در همه فرهنگ­ها چنین نقشی را دارند، و جنبش­های اجتماعی که در پی آن­ها می­آیند از این میراث، مشخصه­ها و حتی ترمینولوژی آن بهره می­گیرند، و کوشندگان این جنبش­های اجتماعی، در هیئت قهرمانان، نظریه­پردازان و رهبران، نام خود را بر آن چه بعد خواهد آمد حک می­کنند. امروز بعد از دهه­ها، از کمون پاریس، انقلاب اکتبر، رزا لوکزامبورگ، جانباختگان مقاومت ضدفاشیستی دوران جنگ دوم یاد می­شود، و این امری متداول در کلیه ممالک و فرهنگ­هاست.

شخصی که خود را خود را ستایشگر سابق جنبش فدایی می­نامد و هم مارکس­شناس و آکادمیک، در متنی، تحت عنوان “پنجاهمین رستاخیز سیاهکل یا عاشورای فداییان” که فاقد هرگونه ارزش تحلیلی و علمی است، چهل تکه­ای از ادعاهای کهنه را در هجو جنبش فدایی و بزرگداشت رستاخیز سیاهکل سرهم بندی کرده است. به همان گونه پنجاه سال، در هنگام ظهور جنبش مسلحانه، برای تخطئه این جنبش بعضی خود را به هئیت مارکسیست درمی­آوردند و با اجازه و امر ممیزی ساواک به فداییان حمله می­کردند (رجوع کنید به کتاب در خدمت به لایروبی طویله اوژیاس، که در آن نشان داده می شود چگونه در مجله فردوسی به زبانی کاملا “مارکسیستی” مشی مسلحانه نقد می­شد) امروز هم برای حمله به فداییان باید ادعای تبار مشترک با آن­ها را کرد و بعد هجو – و نه انتقاد مستند – را راه انداخت. به همین منوال نویسنده ما مدعی است در ۱۹ سالگی شیفته فداییان بوده اما نتوانسته از کنه آن چه بنیانگزاران فدایی می گفتند سر در بیاورد. باید به ایشان گفت، همین ادعا، و همین قدر که ایشان مجبورند بعد از پنجاه سال از آغاز این جنبش به آن واکنش نشان دهد خود نشانه آن است که سیاهکل به میراث ماندگاری تبدیل شده، و اگر از همه آن چه آن جانباختگان می­خواستند همین حاصل شده باشد کفایت می­کند.

اما برگردیم به ادعاهای ظاهرا جامعه­شناسانه ایشان. اولین ادعای ایشان این است که هرگونه یادآوری و بزرگداشت ریشه در مذهب دارد. این ادعا آن قدر پوچ است که ترجیح می­دهم وقتی برای آن هدر ندهم. هر انسان منصفی می­تواند این را به محک امتحان بگذارد که آیا آتئیست­ها از یادبود و بزرگداشت آن چه برای آن­ها گرانقدر است مستنثنی هستند یا نه.

سپس در هئیت معلمان اخلاق و موعظه­گران می­گوید که احمدزاده و پویان مارکس نخوانده بودند وگرنه امروز آنها “اندیشمندانی” بودند که امروز چپ­های پراکنده را گرد هم می­آوردند! باید به مارکس­شناس گرامی یادآوری کنیم که پویان، و احمدزاده و جزنی و حمید اشرف با عمل تاریخی خود بر این بن­بست، پراکندگی، خمود، بی­عملی و ترس را در دوره کوتاه زندگی­شان پایانی گذاشتند و در کمتر از هفت سال آن­چه خلق کردند به یکی از بزرگ­ترین سازمان­های سیاسی تاریخ ایران تبدل شدند. به قول معروف به ایشان باید گفت “گر تو بهتر می­زنی، بستان بزن”! و به قول ضرب­المثل معروف، دلیل وجود پودینگ خوردن آن است. ایشان که تا این درجه از بصیرت و تسلط بر علوم مختلفه دست یافته­اند که به یک مقاله رشته پنجاه ساله فداییان را پنبه می­کنند را دعوت می­کنیم تا توصیه­های خود برای نجات مردم ایران، حتی اگر نتیجه عملی­اش کسر کوچکی از دستاوردهای فداییان باشد را اعلام کنند.

بخشی از نوشته در نقد گروهی از بازماندگان فداییان هستند که برداشتی دگماتیک از آثار بنیانگزاران دارند، و چون این گرایش از همان آغاز نتوانست در بدنه اصلی جنبش فدایی جای پیدا کند  و نیز این با موضوع اصلی، یعنی لزوم نگاه به سیاهکل به عنوان یک میراث تاریخی که بر کنش امروز ما تاثیر دارد، ربطی ندارد از آن می­گذریم. در این جا تنها به ایراد بنی­اسراییلی ایشان به عنوان کتاب هم استراتژی و هم تاکتیک مبارزه مسلحانه نگاهی می­اندازیم. استراتژی و تاکتیک تعریف معینی در فرهنگ لغت دارد. در حوزه مبارزه سیاسی استراتژی و تاکتیک می­تواند صفت واحد یا مشترکی بگیرند. به طور مثال، شما می­توانید استراتژی رفرمیستی اتخاذ کنید و، در چهارچوب آن، از تاکتیک­های متناظر رفرمیستی بهره ببرید. می­توانید استراتژی انقلابی را به همراه تاکتیک­های انقلابی یا رفرم به کار ببندید. استراتژی مبارزه مسلحانه مسعود احمدزاده به این معنا بود که هدف نهایی، یعنی کسب قدرت سیاسی، باید بر این اصل استوار باشد که ضربه نهایی را تنها می­توان در یک جنگ درازمدت وارد کرد، و تاکتیک­های متناسب با آن نیز باید الزاما تاکتیک­های مسلحانه باشد. یعنی حتی یک عمل سیاسی یا اقتصادی، مثلا یک تظاهرات یا اعتصاب، باید حول یک عمل مسلحانه موجودیت پیدا کند. بیژن جزنی این نگاه صلب را رد می­کند و می­گوید که مجموعه­ای از تاکتیک­های غیرمسلحانه می­تواند در خدمت طرح استراتژیک یعنی سرنگونی انقلابی و مسلحانه طبقه حاکم قرار گیرد. علی­الظاهر نویسنده ما مثل نوزده سالگی­اش از فهم چنین مسئله ساده، و نسبتا بی اهمیت، ناکام مانده است.

     در جای دیگر، در دو سه خط و با یک ضربت شمشیر نقد چریک­ها از نظام سرمایه­داری وابسته را خرد و خاکشیر می­کند، و او که احمدزاده را به بی­حوصلگی در خواندن و یادگرفتن متهم می­کند نمی­گوید این تحلیل دو سه خطی از مواهب رژیم شاه و نقش پیشروانه آن را از کجا درآورده و آیا خرواری از نقد سرمایه­داری وابسته توسط آکادمیسین­های غربی از گونترفرانک و امانوئل و سمیرامین و غیره، که فداییان و عموما چپ نوی ایران از آن­ها متاثر بودند و درکشان از توسعه سرمایه­داری پیرامونی در ایران بر آن استوار بود، را خوانده و اگر خوانده به چه طریق رد کرده! به قول مولانا، “فلسفی مر دیو را منکر شود، در همان دم سخره دیوی بود”!

یکی دو پاراگراف دیگر در “کم سوادی” چریک­ها، تکرار ادعاهای خود حقیقت پنداشته و دیگر هیچ!

در انتها نیز دم خروس و یک بام و دو هوای این “فعال چپ” ظاهر می­شود. خطاب به اکثریت می­گوید شما (منظور فداییان) در زمان پهلوی آن را شر مطلق می­دانستید، سپاه دانش و بهداشت و حق رای زنان و تحول در روستاها را نمی­دیدید. سر وقت جمهوری اسلامی که می­رسد از اکثریت انتقاد می­کند که چرا ذره بین به دست به دنبال جناح­های رفرمیست در هئیت حاکمه می­گردد. به ایشان باید گفت که تکلیف خود را با خودش روشن کند. اگر به اصطلاح “مطلق­بینی” مردود است، اکثریت نیز الان محق است که “خطای” چریک­ها را مرتکب نشود و “جنبه­های مثبت” جمهوری اسلامی را کشف کند و در پی “فرارویاندن” آن جنبه­ها باشد، و اگر جمهوری اسلامی جنبه مثبتی ندارد، و بنابراین اگر برخی رژیم­ها چنان عقب­مانده­اند، که نه تنها هیچ وجه مثبتی را نمی­توان در آن­ها یافت که هیچ انسداد سیاسی شما را به خروج از دایره قانون حاکم و به کارگیری قهر در مبارزه سیاسی می­کند چرا نباید این را به رژیم شاه تعمیم داد؟!

این فعال “چپ” از فرط چپ رفتن و رئال پولیتیک چنان شده که حمله محتمل امریکا و اسراییل و جنگ و ویرانی که سه دهه خاورمیانه را ویران کرده است را یک سره “توهم” می­خواند.

مابقی نوشته هم در مناقب چپ “سنتی” و استالینیست است که مخلوطی از حقایق مسلم و بدیهی است. مارکسیسم را یک پدیده اروپایی می­داند که معلوم نیست آیا به صرف محل ظهور جغرافیایی­اش این صفت را بر آن بار می­کند یا معتقد است که کاربست آن در جوامع غیراروپایی (به معنای غیرصنعتی) غیرممکن است.

از تاریخ نگاری سبک و کم مایه درباره روسیه و کوبا که بگذریم به ترجیع بند همیشگی می­رسیم که نباید از فداییان قدیس ساخت. کاملا درست! اما مگر یادبود جنبش­های اجتماعی، فضیلت­های قابل احترام، و انسان­های بزرگ به معنای مقدس انگاشتن آن­هاست. سپس کاغذ را سیاه می­کند تا اثبات کند که کلمه شهید کلمه مذهبی است. و نصف مطلب خود را به طرح موضوعی این قدر بی اهمیت اختصاص می­دهد.

چند پاراگراف نیز پر از ادعاهای دروغ و سطحی، مثلا این که فداییان از بخش­های عقب مانده تر اجتماع می­آمده­اند. در رد این حرف­های سخیف کافیست که زندگی چهار پنج نفر از بنیانگزاران فدایی را خواند. همه آن­ها از خانواده­های طبقه متوسط شهرهای بزرگ آمده­اند و تحصیلاتی بسیار موفق داشته­اند و از دانشجوی معتبرترین دانشگاه­های کشور بوده­اند. این امر حتی در مورد بنیانگزاران مجاهدین نیز صدق می­کند. این ادعا، که از همه ادعای قبلی­اش مضحک­تر است، جهل عمیق او به تاریخ و نظریه­های فداییان و زیست و شخصیت و منش آنان بیشتر آشکار می­کند.

بزرگ­داشت رستاخیز سیاهکل برای ما دوستداران آن جنبش به معنای آن نیست که مشی مسلحانه و نظریه­های مربوطه اکنون معتبر است. این حتی بدان معنا نیست که آن نظریه­ها در زمان خود عاری از خطا بودند. انقلاب ۵۷ در عرصه ملی، و ورود جهان به عصری جدید از آغاز قرن بیست و یکم، دلبستن به نظریه­های گذشته را منتفی می­کند. این امر نه تنها در مورد جنبش فدایی، بلکه در مورد کل اندیشه مارکسیستی نیز صدق می­کند. با ظهور عصر سرمایه­داری اطلاعاتی و عصر رسانه­های اجتماعی،  هستی طبقه، انقلاب، سازمان و غیره دستخوش تغییرات شگرفی شده که نظریه­های جدید می­طلبد. بزرگ­داشت سیاهکل، ستایش شهامت و اراده انسان برای گسست از کلیشه­های قدیمی و کشف دوباره جهان است.

https://akhbar-rooz.com/?p=103608 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x