بیست و یکم اردیبهشت نود چهار خورشیدی، محمدعلی سپانلو پس از تحمل یک دوره بیماری در سن هفتاد و پنج سالگی درگذشت.
سپانلو از بنیانگذارن کانون نویسندگان ایران بود. ایدهی تحریم کنگرهی فرمایشی نویسندگان و شعرا و مترجمان ایران که دربار پهلوی در سال چهل و شش قصد برگزاری آن را داشت و در عمل به تأسیس کانون نویسندگان ایران انجامید، نخستین بار در جمعی از نویسندگان مطرح شد که سپانلو یکی از اعضای فعال و اصلی آن بود. از آن پس، در برگزاری نشستهای اولیهی بنیانگذارن کانون، در جمع هیئت دبیران، در تنظیم اساسنامه، در جمعآوری امضا برای بیانیهها و … همه جا نام و حضور تأثیرگذار او به چشم میخورد.
در خرداد سال چهل و نه به خاطر جمعآوری امضا برای بیانیهی نویسندگان در اعتراض به بازداشت فریدون تنکابنی و توقیف کتاب او (یادداشتهای شهر شلوغ) بازداشت شد. همراهی سپانلو با کانون نویسندگان ایران در سالهای پس از انقلاب نیز همچنان ادامه یافت. در سال هفتاد و سه در جمعآوری امضا برای «متن ۱۳۴ نویسنده» مشارکت داشت و در دو مجمع عمومی سالهای هفتاد و هفت و هفتاد و نه به عضویت هیئت دبیران کانون برگزیده شد. حافظهی نیرومند و حضور مداوم او در بخش عمدهای از فعالیتهای کانون موجب شد که او یکی از چند منبع معتبر در مورد تاریخ کانون را بنویسد. این کتاب با نام «سرگذشت کانون نویسندگان ایران» در سال ۱۳۸۲ در خارج از کشور چاپ و منتشر شد.
کارنامهی ادبی و فرهنگی سپانلو گسترهای خیرهکننده از شعر، داستان، نمایشنامه، ترجمه، مقاله، نقد و پژوهش ادبی را دربرمیگیرد که در بیش از پنجاه عنوان کتاب منتشر شده است. سپانلو با آن که بیشتر و به درستی به عنوان شاعر شناخته شده است، آثار او در سایر زمینهها نیز از اهمیت درخور توجهی برخوردار است. کتاب «بازآفرینی واقعیت» که گزینهای است از بهترین داستانهای کوتاه معاصر همراه با حاشیهنویسیهای موجز و نکتهسنجانه، به عبارتی نخستین کتابی است که در این زمینه در ایران منتشر شده است. ترجمههای سپانلو از آپولینر، آرتور رمبو و یانیس ریتسوس از نظر نوع نگرش مترجم به شعر مدرن جهان در خور توجه است. زبانی که سپانلو در ترجمهی شعر بلند «آناباز» شاهکار سن ژون پرس انتخاب کرده است نشاندهندهی تسلط او بر ظرفیت بلاغی و موسیقایی زبان فارسی است.
از سپانلو معمولا به عنوان شاعر تهران یاد میکنند. چنین یادکردی از او درست است. تهران در بسیاری از آثار او، خواه به صورت پسزمینه، خواه به صورت متن اصلی مثلا در منظومهی «خانم زمان» حضور دارد. سپانلو در این منظومه صندوقچهی خاطرات تهران ِ دورهی پهلوی را پیش چشم خواننده میگشاید و او را در خیابانها، محلههای قدیمی، کافهها و کابارهها، میخانهها، استادیوم امجدیه در گرماگرم مسابقات فوتبال و … به گردش میبرد و سرگذشت این کلانشهر را که قلب تاریخ معاصر در آن تپیده است با حسی گاه نوستالژیک و گاه انتقادی و طنزآلود به تصویر میکشد. در عین حال اما او فقط شاعر تهران نیست. او شاعر میهن هم هست. تاریخ ایران از گذشتههای دور تا تحولات دهههای چهل و پنجاه، جنبش دانشجویی، تب و تابهای جوانان پرشور در قرار و مدارهای سیاسی، و تا دههی شصت و جنگ هشت ساله و … جا به جا در شعر سپانلو روایت شده است؛ روایتی که اگرچه از تاریخ مایه گرفته است اما اجرای دراماتیک سپانلو – آن طورکه نیما پیشنهاد کرده بود – مثلا در شعر «نام تمام مردگان یحیاست» به آن ماندگاری و اعتبار بخشیده است. «منظومه ی افسانه ی شاعر گمنام» که دریغا تیغ سانسور مجال نداد که نسخهی کامل آن منتشر شود، نمونهای اجرای دراماتیک ِ پرواز تخیل شاعر در اوراق نوشته و نانوشتهی تاریخ است.
سپانلو نویسنده و روشنفکری متعهد و مستقل بود. هرجا حقیقت را در مخاطره میدید بی پروا زبان به انتقاد و اعتراض میگشود. در روزگاری که یأس و نومیدی فضای جامعه را رو به تیرگی میبرد، «ساعت امید» را نوشت. هرگز به دام رمانتیسم سطحی و مد روز نیفتاد. شعر او شعر زندگی و شادخویی است.
منبع: کانون نویسندگان ایران