
«ارزیابی انتقادی از مبارزات طبقاتی کارگران نفت از سال ۱۲۹۹ تا ۱۳۶۷»
مقدمه
یکی از بهترین راهها برای فهم ضرورتها و بحرانهای اجتماعی پیش رو، مطالعه تاریخ مبارزات طبقاتی است. چه بخواهیم و چه نخواهیم بار سنت همه نسلهای گذشته با تمامی وزن خود بر ذهن ما سنگینی میکند و ما موظف هستیم سنتها و جنبشها را در عرصه عمل و تئوری به خوبی درک کنیم. تازه پس از فهم دقیق آنان است که میتوان بیرحمانه گذشته را نقد کرد و رو به آینده پیش رفت. طبقه کارگر در ایران پشت سر خود تحولات انقلابی و پر فراز و نشیبی را دارد که همچنان در روحیات و ناخودآگاه جمعی همه ما حضور دارد. یکی از آموزندهترین نمونهها، انقلاب ضدسلطنتی سال ۱۳۵۷ است. آموزنده به این معنا که به ما نشان میدهد هرگونه غفلت از کسب قدرت سیاسی و تشکیل حکومت شورایی توسط جنبش کمونیستیِ طبقه کارگر چه عواقبی میتواند داشته باشد. اینکه هرگونه «انقلابیگری» مترقی نیست و طبقه کارگر صرفا با اتکا به تشکلهای تودهای خود (مثل شورا و سندیکا) نمیتواند قدرت سیاسی را بگیرند.
«شورای بیقدرت مثل تفنگ بیفشنگ است» به این معنا است که اگر قدرت سیاسی در «دوره گذار انقلابی» معین به تشکلهای شورایی منتقل نشود جامعه را نمیتوان در برابر خطر رشد بوروکراسی دولتی و مالکیت خصوصی آماده کرد. چراکه هر دولتی، مستقل از هر فرم و ظاهری که به خود پذیرفته باشد، چه سلطنت و چه جمهوری، چه پارلمانی و چه استبدادی، ابزار اعمال دیکتاتوری طبقه یا طبقات حاکم است. و طبقه کارگر تنها در شرایطی میتواند قدرت سیاسی را به شوراها منتقل کند و زمینه اجتماعی را برای گذار به جامعه آزاد و بیطبقه فراهم کند که «قدرت سیاسی» داشته باشد. تنها در راس قدرت سیاسی میتوان حکومت شورایی را تثبیت کرد و مناسبات مالکیت و اقتصاد را به شیوهای «اشتراکی» سازمان داد. قدرت سیاسی کلیدِ گذار از تفسیر جامعه به تغییر آن است و از اینرو نظریه برای کارگران کمونیست برای تغییر مناسبات و پراتیک هدفمندِ انترناسیونالیستی کاربرد دارد. البته در رابطه با این موضوعات در بخشهای آخر این متن به صورت دقیقتری تحلیل خود را مکتوب کردهام.
کارگران نفت از بازیگران اصلی انقلاب ۵۷ بودند و صفحه مهمی را در تاریخ ورق زدند. اما لازم است یک دید جامع از روند تکامل و پیشروی مبارزات کارگران نفت داشت. طبقه کارگر در مواجهه با حکومت سلطنتی برتری خود را اثبات کرد اما موفق به دستیابی به اهرمهای قدرت سیاسی نشد. برای سازماندهندگان طبقه کارگر و کمونیستها مبارزه برای نفس خود مبارزه معنی ندارد. طبقه کارگر برای دستیابی به مطالبات، اهداف و بهبود شرایط زندگیاش به صورت روزمره مبارزه میکند. در نتیجه مبارزه هر روزهاش را برای ماجراجویی، هویتیابی فردی، ارضای روانی و یا جمع کردن رزومه سیاسی انجام نمیدهد! مبارزهی طبقاتی روزمره فقط و فقط برای بهبود زندگی، برای آزادی و به این اعتبار برای پیروزی است. کارگران مراکز کلیدی مانند صنایع بزرگ یا بخش حمل و نقل میتوانند با امتناع از کار کردن، چرخ زندگی همگان را متوقف کنند. مردم به صورت علیالعموم، خلقهای ستمدیده و قومیتها همراه با سویههای اشتراکیشان(!) هم چنین تاثیر مستقیمی روی زیست روزمره جامعه و مناسبات تولید و توزیع و قدرت را ندارند. به علاوه، کارگران قربانیانی نیستند که باید برای آنها دلسوزی کرد. کارگران گورکنان نظام سرمایهداری هستند و از این رو قدرت دارند تا کل نظام طبقاتی را در هم بکوبند.
این متن نگاه انتقادی نسبت به تاریخ مبارزات طبقاتی کارگران نفت از تولد نخستین اعتصابات و تشکلها در سال ۱۲۹۹ تا سرکوبهای گسترده در سال ۱۳۶۷ را دارد. تمامی اطلاعاتی که درباره جزئیات سازماندهی کارگران در این متن آورده شده برگرفته از اسناد و مصاحبههای کارگران نفت و پژوهشگران این حوزه است. امیدوارم سازماندهندگان و رهبران کارگری در حوزه نفت و سایر مراکز کلیدی و صنعتی تجارب مبارزاتی خود را مکتوب و منتشر کنند تا طبقه کارگر و متحدینشان از تجارب آنان برای مبارزه امروز خود استفاده کنند. در این دوران سرنوشتساز، طبقه کارگر به محتوای مترقی، عملی و معطوف به قدرت نیاز دارد.
«دقیقا مارکس بود که نخستین بار قانون تازهاى را کشف کرد مبنى بر این که همه نبردهاى تاریخى، اعم از اینکه در صحنه سیاسى رخ داده باشند، یا مذهبى، یا فلسفى، یا در هر حوزه ایدئولوژیکى دیگر، در واقع چیزى جز بیان کم و بیش روشن نبردهاى طبقاتى نیستند، قانونى که به موجب آن هستى طبقات اجتماعى و در نتیجه برخورد آنها با یکدیگر، به نوبه خود وابسته به درجه توسعه وضع اقتصادى یعنى شیوه تولید و مبادله است که چگونگى این یکى، خود به اولى (یعنى شیوه تولید) بستگى دارد. این قانون که از نظر تاریخ همانقدر اهمیت دارد که قانون تبدیل انرژى در علوم طبیعى، کلیدى در اختیار مارکس گذاشت که وى به کمک آن توانست تاریخ جمهورى دوم در فرانسه را درک کند. همین تاریخ بود که مارکس از آن استفاده کرد تا قانونى را که کشف کرده بود بیازماید، و سىسال پس از نگارش این اثر هنوز باید اذعان کرد که قانون مارکس به خوبى از عهده این آزمایش برآمده است.»
پیشگفتار فردریش انگلس بر چاپ سوم کتاب هژدهم برومر لوئى بناپارت اثر کارل مارکس
کشف نفت در سال ۱۲۸۷ و بعد از آن گشایش یکی از بزرگترین پالایشگاههای جهان در سال ۱۲۹۱ یعنی پالایشگاه آبادان، به دلیل وجود سلطه انگلیس و عظیم بودن این صنعت توانست هزاران متخصص و کارگر از انگلیس، هند، کشورهای عربی، آفریقایی و ایران را در خود بگنجاند. البته لازم به ذکر است که کارگران انگلیسی از دیگر کارگران وضعیت بهتری داشتند و این تبعیض به وسیله هویت ملی به صورت ساختاری در شرکت نفت جریان داشت تا کارگران متوجه منافع مشترک خود با کارگران کشورهای دیگر نشوند و کینتوزی کارگران هندی و ایرانی علیه کارگران انگلیسی تحریک شود. یوسف افتخاری از سازمان دهندگان کمونیست کارگران نفت میگوید که انگلیسیها در آبادان محله خاص خود را داشتند که بسیار مجهز بود و کس دیگری حق ورود به آن محله را نداشت. انگلیسیها نیروی کار ارزان را از هند میآوردند و از قضا همین کارگران هندی پیشگام نخستین اعتصابِ تاریخ شرکت نفت در سال ۱۲۹۹ شدند. کارگران هندی پالایشگاه نفت آبادان در زمستان همان سال بار دیگر برای افزایش دستمزد و بهبود شرایط کار اعتصاب کردند. شرکت نفت از شیخ خزعل خواست تا تمامی اعتصابگران ایرانی را بازداشت کند، که کرد. سپس نوبت به کارگران هندی رسید. شرکت نفت ایران و انگلیس رأی به بازگرداندن این کارگران به هند داد و نزدیک به ۲۰۰۰ کارگر هندی را با دو کشتی به کشورشان بازگرداند. مدیران شرکت، کمونیستهای ایران را به هدایت این اعتصاب متهم کردند، ولی مدرکی برای اثبات این ادعا در دست نیست، چرا که در آن زمان هنوز پای فعالان کمونیست ایرانی به خوزستان نرسیده بود.
همین اعتصابات به مثابه «مدرسه جنگ»، تاثیر مهمی بر روحیه مبارزاتی و اتحاد کلیه کارگران نفت گذاشت. اعتصاب به کارگران آموخت که قدرت عظیمی در مناسبات تولید دارند و در طول اعتصاب متحدتر و آگاهتر از گذشته میشوند. به هر حال کارگران هندی در آن زمان ماهرتر و با تجربهتر و به این اعتبار پیشروتر بودند. در آن دوره هنوز مدت زیادی از مهاجرت نیروی کار از روستا به شهر نمیگذشت و مناسبات سرمایهدارانه هنوز جامعه را به تمامی به زیر سلطه خود نکشیده بود. کارگرانی که به تازگی در صنعت مشغول به کار شده بودند، دارای خصلتهای دهقانی و روستایی بودند. این آغازی بود بر تجربههای متنوع تشکلیابی و سازماندهی کارگران علیه کارفرما و نظام سرمایهداری. در این زمان شمار کارگران شرکت نفت به ۱۲۳۴۲ میرسید که از اینان ۳۶۱۶ تن از هند آمده بودند.
آن سالها دوران گسترش سازماندهی کارگری، تشکیل اتحادیههای تازه و بسط فعالیتهای صنفی کارگران بود. شمار اعتصابهای کارگری برای کاهش روزهای کاری و افزایش دستمزد افزایش یافت. از اواسط سال ۱۳۰۲ سرکوب اتحادیههای کارگری بهتدریج شدت گرفت و بسیاری از فعالان کارگری بازداشت و موقتاً زندانی شدند. در طول سه سال تا آغاز سلطنت رضاشاه در ۱۳۰۴ سرکوب کارگران از سوی حکومت ادامه پیدا کرد و بیشتر اتحادیههای کارگری غیرقانونی شدند.
در روزجهانی کارگر سال ۱۳۰۸ کارگران پالایشگاه نفت آبادان پس از دو سال سازماندهی زیرزمینی، اعتصابی فراگیر را سازمان دادند. بعضی از خواستهای حدود ۹۰۰۰ کارگر اعتصابی عبارت بود از افزایش ۱۵ درصدی دستمزدها، کاهش ساعات کاری از ده ساعت به هفت ساعت در تابستان و هشت ساعت در زمستان، به رسمیت شناختن «اتحادیهی کارگران صنعت نفت» و نیز روز جهانی کارگر به عنوان تعطیل رسمی. واکنش نخستین مدیران انگلیسی شرکت نفت این بود که اعتصاب را «توطئهای بلشویکی» خواندند که هدفش به آتش کشاندن خوزستان است. پس از سه روز، اعتصاب با اقدام شدید دولت [محلی] آبادان و کمک فوری ادارهی اطلاعات ارتش بریتانیا سرکوب شد.
یکی از اولین اَشکال سازماندهی کارگران نفت به غیر از فعالیت اتحادیهای و مخفیانه، «صندوقهای تعاونی کارگری» بود. کارگران در نشستهای مربوط به صندوقهای تعاونی درباره تمام مشکلات هم طبقهای های خود بحث میکردند و نماینده خود را برمیگزیدند. در این بستر، مدیریت مالی در قالب صندوق تعاونی برای پیشبرد مبارزات کارگری در دستورکار فعالان کارگری و کارگران کمونیست قرار گرفت. در این دوره همبستگی به اندازهای بود که میتوانستند به ۳۰۰ عضو صندوق تعاونی کمک مالی کنند. هدف اصلی این صندوقها کمک به کارگران کمدرآمد و دادن وامهای محدود بدون بهره به کارگران و کمک به پیشبرد مبارزات کارگری در پالایشگاه بود.
لازم به ذکر است که در این دوره «حزب توده» که نماینده جنبش ناسیونال-رفرمیست طبقه کارگر بود در ایجاد و رهبری مهمترین تشکلهای کارگری در ایران مانند «شورای متحدهی کارگران و زحمتکشان ایران» نقش داشت. حزب توده در نهایت افقی به جز دموکراسی، استقلال ملی و رفاه عمومی نداشت اما در دل طبقه کارگر تبدیل به سنت اجتماعی قدرتمندی شده بود.
از سال ۱۳۴۰ به بعد مسئله نمایندگی از سوی کارگران مطرح شد. کارگران قسمتهای مختلف نمایندگان خود را انتخاب کردند و در پی آن در سال ۱۳۴۳ اولین نشست «پیمان دستهجمعی کارکنان نفت» برگزار شد. در ادامهی این اقدامها در سالهای بعد موضوع تشکیل سندیکا در دستور کار قرار گرفت. از سال ۱۳۴۵ چند سندیکا در پالایشگاه آبادان به وجود آمد که با سازماندهی اعتصاب بزرگ و سه هفتهای خود در سال ۱۳۵۱ در پیشبرد حقوق صنفی کارگران نفت جنوب دستاوردهایی چون ۴۰ ساعت کار درهفته، دو روز تعطیلی آخرهفته (پنجشنبه و جمعه) و افزایش جیرهی خوار و بار برای کارگران، طرح طبقهبندی مشاغل و ایجاد کتابخانه و امکانات ورزشی و تفریحی کسب کرد. در عین حال کارگران پالایشگاه تهران نیز از اوایل دهه ۴۰، سندیکاهای مجزای خود را به وجود آوردند. در این دوره مبارزات صنفی کارگران از طریق تشکلهای سندیکایی، دستاوردهای مهمی را در حوزهی مطالبات صنفی به دست آورد که عبارتاند از مسکن مناسب، وام مسکن، داشتن آب سرد آشامیدنی، دستمزد و مزایا، طرح طبقهبندی مشاغل، ایمنی و بهداشت، بهداشت عمومی، صندوق پسانداز و بازنشستگی، بیمارستان و ایجاد درمانگاه برای کارگران.
نمایندهها به تنهایی نمیتوانستند به همه مشکلات کارگران رسیدگی کنند. به همین دلیل ضرورت تجمیع نیرو و تقسیم کار با افراد بیشتر، ضرورت تشکیل سندیکا را برای کارگران روشن کرد. نمایندگان سندیکا مساله بیمه و حقوق معوقه را با چانهزنی حل کردند. سال ۵۰ نیز انتخابات سندیکا برگزار شد. «سندیکای کارگران صنعت نفت» در یک باشگاه ورزشی، مجمع عمومی خود را برگزار میکردند.
اعتصاب سال ۵۳ با هدفِ گرفتن جیره غذایی شکل گرفت. کارگران با چانهزنی و اعتصاب به مطالبه خود رسیدند و از تعاونی کالاها را با قیمت ارزان میخریدند. جیره به صورتی تصویب شد که بودجه زیادی را روی دست کارفرما گذاشت و وقتی جیره پرداخت شد کارگران بر سر کار خود برگشتند. اعتصاب حدود ۱۱ روز به درازا کشید و میلیاردها دلار خسارت به دولت و کارفرما زد.
در همان سال موج سرکوب گسترده باعث شد ۵۰ کارگر پالایشگاه بازداشت شوند و سندیکا توسط ساواک منحل گردد. با این حال کارگران برای آزادی همکارانشان دست به اعتصاب زدند. در سال ۱۳۵۳ حدود بیست فعال کارگری به جرم فعالیتهای کارگری در زندان قصر زندانی بودند.
شکل دیگر سازماندهی کارگران نفت در قالب «کمیته مخفی برای سازماندهی اعتصابات» بود. این کمیته در تهران ۷ عضو و در پالایشگاه آبادان ۱۳ عضو داشت. در ۱۷ تیرماه سال ۵۷ به مدیران شرکت نفت نامه نوشتند که مشکل مسکن دارند و اگر به مشکل ظرف دوماه رسیدگی نشود در مقابل شرکت نفت با خانواده هایشان چادر خواهند زد. روز ۱۷ شهریور مصادف شد با قتل عام مردم در میدان ژاله و با اینکه حکومت نظامی برقرار بود اما ۲۰۰ نفر از کارگران نفت همراه با خانوادههایشان به مدت دو شب مقابل شرکت نفت چادر زدند. با این حال مسئول حکومت نظامی شهر ری کارگران را تهدید کرد که اگر بمانند حکم تیر دارند و شلیک خواهند کرد. کارگران به گفته او توجهی نکردند و بعد ماموران میلههای چادرها را از جا کندند.
از چند سال پیش از انقلاب ۵۷، فشار و اختناق پلیسی حاکم بر پالایشگاه شدت بیشتری گرفته بود. بهجای حفاظت، گارد که مستقیماً زیر نظر ساواک اداره میشد و به سلاح گرم مجهز بود، جلوی پالایشگاه مستقر شد و در موارد بسیار به کارگران حمله و فحاشی میکرد. قوانین ضد کارگری را رؤسا به شدیدترین وجه اعمال میکردند و هرگونه اعتراضی با جریمه مالی و تهدید سرکوب میشد. نمایندگان این کمیتهها با رأی مخفی انتخاب نمیشدند. رأیگیری پیش چشم همگان صورت میگرفت. کارگران فهرستی را به دیوار میچسباندند و همکارانشان اسامی خود را کنار نام کاندیدای دلخواهشان امضا میکردند. به طور معمول، برای هر پست پنج یا شش کاندیدا وجود داشت. نخستین وظیفهی این نمایندهها سازماندهی انجمن کارگران فنی و اداری بود. به همین جهت، کارگران این مجموعه را «کمیتهی سازماندهندهی کارکنان صنعت نفت» نامیدند. از نمونههای زیادی از سرکوب وحشیانه طبقه کارگر در زمان شاه میتوان نام برد. با این حال فرشگردیها و سلطنتطلبان معتقدند که وطنشان قبل از انقلاب ۵۷ در حال پیشرفت و توسعه «دموکراتیک» بوده است. تاریخ ثابت کرده است که بهشتِ ناسیونالیستها، جهنمی برای طبقه کارگر بوده و خواهد بود. سرمایهداری برای حفظ حاکمیت خود و پاسداری از منافع طبقه سرمایهدار چارهای جز سرکوب و تحمیق طبقه کارگر ندارد. این حقیقت نه به اخلاقیات مدیران ربط دارد و نه به میزان تخصص آنان. تضاد منافع بین طبقه کارگر و طبقه سرمایهدار مکانیزم درونی مبارزه طبقاتی است.
در نهم مهرماه سال ۵۷ کارگران بخش پروسس اعتصاب کردند و فردای آن روز اعتصاب شکسته شد؛ چرا که بین بخشهای مختلف ارتباط و هماهنگی وجود نداشت و مدیران هرکدام از آن قسمتها از بیاطلاعی کارگران سوءاستفاده کردند و به دروغ گفتند که بقیه کارگران مشغول به کار هستند و اینطور اعتصاب در هم شکست. اما امروز ساختار اجتماعی تغییرات مهمی کرده است. کارگران از طریق فضای مجازی و رسانههای مستقل خودشان به سرعت یکدیگر را از روند مبارزاتشان مطلع می گردانند، با یکدیگر مدام در حال هماهنگی هستند و جاسوسان و توطئهگران را طرد و افشا میکنند. کارگران برای مقابله با چنین توطئههایی باید هرچه بیشتر روی شبکههای مجازی و رسانههای مستقل خود حساب باز کنند و در راستای اهداف خود از این ابزارها نهایت استفاده را ببرند.
صعود به قله تضادها
پس از آن که رادیو اعتصاب کارگران انبارهای نفت شهر ری در تاریخ ۲۹ مهرماه ۱۳۵۷ را اعلام کرد، هزاران نفر به پمپهای بنزین هجوم بردند. روز بعد، روزنامهی پرمخاطب اطلاعات بر صفحهی اولش تیتر زد: «کمبود بنزین، ترافیک تهران را بهم ریخت.»
به اوایل آبان سال ۱۳۵۷ که میرسیم مطالبات کارگران نفت وجهی تماماً سیاسی به خود گرفت. فهرست زیر که «کارمندان جنوب» منتشر کردند، این نکته را به وضوح نشان میدهد: ۱) پایان حکومت نظامی ۲) همکاری و همبستگی کامل با معلمان اعتصابی ۳) آزادی بیقید و شرط همهی زندانیان سیاسی ۴) ایرانیسازی نیروی کار صنعت نفت ۵) انجام همهی مکاتبات به زبان فارسی ۶) خروج همهی کارکنان خارجی از کشور ۷) پایان تبعیض علیه کارمندان و کارگران زن ۸) اجرای قانون مسکن تازه تصویب مجلس دربارهی کارگران و کارمندان ۹) انحلال ساواک ۱۰) تنبیه وزرا و مقامات دولتی بلندپایهی آلوده به فساد ۱۱) کاهش برنامهی کاری خدمهی حفاری فراساحلی
سندیکای مشترک کارکنان صنعت نفت در هفتهی آخر آبانماه سال ۱۳۵۷ شکل گرفت، اما عمدتاً در میان کارگران پالایشگاه تهران ریشه داشت. اوایل آذرماه، «سندیکای مشترک کارکنان صنعت نفت ایران» با هدف نمایندگی کارگران و کارمندان در صنایع نفت، گاز و پتروشیمی آغاز به کار کرد، هرچند که حوزهی فعالیت این سندیکا بهندرت از سطح تهران فراتر میرفت. این سندیکا نشریهای به نام «نشریه کارکنان صنایع نفت» را تا پیش از توقیف آن در سال ۶۰ به انتشار میرساند.
با استمرار اعتصابها، خودروهای نظامی و وزارتخانهها به طور فزاینده ای با کمبود سوخت روبرو شد. روزنامهی اطلاعات به تاریخ شانزدهم دی ماه سال ۱۳۵۷ گزارش کرد: «تهران و اکثر استانها با کمبود نفت، بنزین و گازوئیل روبرو هستند. بیش از نیمی از ماشینها بلااستفاده ماندهاند، بیشتر خانهها در این سرما از گرمایش برخوردار نیستند و صفهای طویلی برای نفت، بنزین و گازوئیل در خیابانها ایجاد شده است.»
در همین اوضاع و احوال گروههای اسلامی به کمک برخی از فعالین جنبش ملی-مذهبی تصمیم به تأسیس «کمیتهی هماهنگی اعتصابهای کارگران» گرفتند. مهدی بازرگان به صراحت اعلام میکرد که هدفش بهدستگیری «کنترل اعتصابهای کارگران نفت» است. کمیتهی هماهنگی اعتصابهای کارگران نفت میدانست که برای تحقق این هدف میبایست کارگران چپگرا که به رغم شمار اندکشان نقشی کلیدی در اعتصابهای کارگران نفت داشتند را به حاشیه براند.
از این رو گروههای اسلامی به همراه مؤتلفانِ لیبرال-مذهبیشان موفق شدند تا از خلأ رهبری کارگران کمونیست بهرهبرداری کنند و با راهاندازیِ «کمیتهی هماهنگی اعتصابهای کارگران نفت» عملاً کنترل اعتصابات کارگران نفت را در دست بگیرند. کارگران نفت در غیاب سازمان سراسری رادیکالی که قادر به هماهنگی اعتصابهایشان باشد، فاقد اهرم فشار لازم برای مطالبهی نقشی بزرگتر در ساختارهای سیاسی بودند، چه رسد به رقابت بر سر کسب قدرت سیاسی.
اگر انقلاب ۵۷ یک درس اصلی داشته باشد، این است که طبقه کارگر باید در صحنه سیاسى با افق و برنامه مستقل خود ظاهر شود و صرفاً ضد حکومتی بودن را مبنای اتحاد با هر جریانی قرار ندهد. طبقه کارگر باید با اتکا به قدرت طبقاتی خودش و نه دنباله روی از طبقات دیگر برای بهبود شرایط اجتماعی مبارزه کند. اپوزوسیون هر حکومتی، به خودی خود میزان آزادیخواه بودن آن اپوزوسیون را تعیین نمیکند. اینطور نیست که کارگران به واسطه مبارزه طبقاتی روزمره خود می فهمند که بدیل نظام سرمایهداری چیست و از تاکتیک و استراتژی کلان سیاسی مطلع هستند. شاید یک «کارگر پرست» چنین نگاه ایدهآلیستی به طبقه کارگر داشته باشد اما تغییرات بزرگ همواره توسط اقلیتی پیشرو و سازمانیافته در رأس قدرت سیاسی به وجود آمده است و بعد همین اقلیت پیشتاز در اتحاد عملی با طبقه کارگر در تحولات انقلابی توانستهاند اکثریت جامعه را همراه کنند. نگاهی به کمون پاریس و انقلاب اکتبر روسیه این حقیقت را به روشنی نشان میدهد.
گرایشات چپ در انقلاب ۵۷، هرچند به اسم لنینیست و مارکسیست اعلام موضع میکردند اما تحت تاثیر ادبیات و سبک کار پوپولیستی و ناسیونالیستی به دنبال صنعتی کردن، رشد سرمایهداریِ مستقل و از بین بردن وابستگی آن نسبت به امپریالیسم و در نهایت برقراری «جمهوری دموکراتیک خلق» بود. نابودی نظام سرمایهداری، انقلاب مداوم و استقرار جامعه کمونیستی به واسطه ارتقا طبقه کارگر به «طبقه حاکم» هیچ موضوعیتی در هدف، برنامه و سبک کار آنان نداشت. پوپولیسمِ حاکم بر چپ ایران خصلتهای مشابهی به همه آنان داده بود.
اعتصاب کارگران نفت به طور کامل حکومت را فلج کرد. اینطور نیست که حکومت مستقر هر موقع که بخواهد به نیروهای نظامیاش دستور سرکوب و کشتار مخالفینش را بدهد. به هر حال در یک توازن قوای معینی انقلابیون و طبقه کارگر هستند که فرمان میدهند. کارگران نفت بخش مهمی از رهبری اعتراضات را در دست داشتند. این واقعیت انقلاب ۵۷ بود. مردم آزادیخواه در فضای به نسبت آزادی که بعد از سرنگونی سلطنت وجود داشت توانستند به اشکال مختلفی اداره جامعه را تمرین کنند و مجامع عمومی و شوراهای خود را ارتقا دهند. اما دیری نگذشت که این فرصت از دست رفت. از همان زمستان سال ۵۷ به تدریج مردم مبارز و انقلابی خلع سلاح شدند، تجمعات کارگری سرکوب میشدند و نشریات چپگرا توقیف شدند.
پس از سقوط سلطنت، کمیتههای اعتصاب در صنعت نفت و برخی از دیگر بخشهای صنعتی، با از سر گذراندن تحولاتی به «شوراها» تبدیل شدند. شوراها عبارت بودند از «کمیتههای کارخانه» که کارگران از طریق آنها تصمیمات جمعی اتخاذ میکردند و کنترل تولید و مدیریت محل کار را به دست میگرفتند یا میکوشیدند به دست بگیرند.
این شورا در هر بخش مدیر انتخاب میکرد. محاکمه ساواکی ها، افراد ضدکارگر، افزایش مزد، استخدام کارگران جدید، وضعیت کارگران موقت و دائم و حتی صادرات نفت زیر نظر شوراها بود. دولت بازرگان که بر سر کار آمد، شوراها فشار آوردند که ما باید خودمان وزیر نفت را انتخاب کنیم که محمد جواد تندگویان را با معرفی شورا انتخاب کردند. تندگویان کارمند شرکت نفت بود. آن موقع شعار شوراهای کارگران این بود که «قانون کار باید توسط خود کارگران نوشته شود». این در حالی بود که بازرگان از اعتصاب کلیه کارگران و سازمانیابی شورایی و سندیکایی ِ مستقل از حاکمیت جلوگیری میکرد.
از ملموسترین دستاوردهای مبارزات شوراها کاهش شکاف مادی و اجتماعی بین کارگران یقهسفید و یقهآبی (یکی از منابع عمدهی نارضایتی در میان کارگران یقهآبی) و نیز پاکسازی صنعت نفت از مدیران و کارمندان ساواکی و سلطنت طلب بود. در آغاز سرکوب کارگران پیشرو و تشکلهای مستقل هم کارگران نفت به لطف اعتراضاتشان، پیروزی بزرگی را در آذر ۱۳۵۸ به دست آوردند؛ ۴۰ ساعت کار در هفته و تعطیلی آخر هفته شامل پنجشنبه و جمعه مورد توافق شورای انقلاب قرار گرفت و از سوی علی اکبر معینفر نخستین وزیر نفت، اعلام شد. از اصلیترین چالشهای دوران وزارت وی، بخشنامه ۶ روز کار در هفته و کار در پنجشنبهها بود. این بخشنامه با اعتراض تعدادی از کارکنان وزارت نفت روبرو شد.
«سندیکای مستقل کارگران پروژهای آبادان و حومه» یکی از تشکلهایی بود که در قدم اول برای دفاع از کارگران بیکار تشکیل شد. چند ماه پیش از انقلا ۵۷ پروژههای صنعتی که در جنوب وجود داشتند متوقف و در پی آن موج بیکاری عظیمی آغاز شد. این سندیکا پس از پیگیریهای شدید کارگران به حکومت تحمیل شد و به طور قانونی به ثبت رسید. همان ابتدا سندیکا از کارگران بیکار خواست تا مدارک و سوابق کاری خود را تهیه کنند و در سندیکا ثبت نام کنند. در مدت کوتاهی نزدیک به ۱۴هزار کارگر بیکار با داشتن مهارتهای گوناگون عضو سندیکا شدند. محمد علی ابرندی و محمد صفوی از شخصیتهای اصلی این سندیکا بودند. اولویت هیئت مؤسس سندیکا از همان اول ایجاد شغل برای کارگران بیکار، کسب حقوق بیکاری و گرفتن بیمهی بیکاری از دولت بود. پس از چانه زنی های بسیار سندیکا توانست حقوق بیکاری را برای کارگران تضمین کند. سندیکا با جمع کردن همه کارگران در جلسات مجامع عمومی سعی در دخالت دادن همه کارگران در سوخت و ساز سندیکا را داشت. این سندیکا به غیر از مسائل صنفی کارگران، به طور پیوسته از خانوادههای قربانیان آتشسوزی سینما رکس آبادان حمایت میکرد و حتی برای آنان تظاهرات هم سازمان داد. این سندیکا در روز جهانی کارگر در سال ۱۳۵۸ راهپیمایی را سازمان داد که توسط نیروهای لباس شخصی حکومت سرکوب شد و طی آن چندین نفر زخمی شدند و دست یک کارگر هم از بازو بر اثر ضربات چماق شکست.
جالب است بدانید که در این دوره اکثریت چپگرایان از رادیکالترین گرایشات تا محافظهکار ترینشان، کلیت حکومت جمهوری اسلامی ایران را یک رژیم انقلابی و ضدامپریالیست ارزیابی میکردند و حتی خواهان ادامهکاریِ «کمیتههای امام» بودند! کمیتههایی که در سرکوب سازمانهای چپگرا نقش مهمی داشتند.
«اگر با اتومبیل گرگی را در دشت دنبال کنید، آن حیوان سرانجام از پا در میآید و ناتوان بر زمین میافتد. اما اگر بکوشید قلادهای بر گردنش بیندازید، او هم تلاش خواهد کرد شما را پاره پاره کند، یا دست کم زخمیتان بسازد. واقعاً هم در آن شرایط چه کار دیگری میتواند بکند؟»
تاریخ انقلاب روسیه – نوشته لئون تروتسکی
شروع جنگ ایران و عراق، ناقوس مرگ را برای تشکلهای مستقل کارگری به صدا درآورد. اعضای «انجمنهای اسلامی» شروع به شناسایی، اخراج و بازداشت کارگران مبارز کردند و تصفیهها شروع شد. به جرم «ارتکاب اعمال مغایر جمهوری اسلامی» کارگران مجازات میشدند و از طریق انجمنهای اسلامی، «شوراهای اسلامی» سازماندهی شدند. همان موقع بنی صدر برای بازدید از صنعت نفت آمد و گفت «شورا پورا مالیده.» بعد برای پاسخ، کارگران در صفحه اول نشریه خود (به نام پیشتاز) نوشتند «بنی صدر، گردش به راست ممنوع» و بعد زیر تیتر زده بودند که «شورای بیقدرت مثل تفنگ بیفشنگ است.»
شوراهایی که در امر اداره جامعه دخالت نداشته باشند و از قدرت سیاسی محروم بمانند شانس زیادی برای رشد و بقا نخواهد داشت. باید در نظر داشت که فارغ از هرگونه هویت و مرز قومی، ملی، صنفی، جنسیتی و غیره شوراها بر پایه محلات کار، زیست، آموزش و در پیوند با سوخت و ساز زندگی روزمره جامعه تشکیل میشوند اما هدایت سیاسی این شوراها هم به اندازه تشکیل آنها اهمیت دارد. به هر حال جنبشهای سیاسی سعی میکنند در هدایت شوراها نقش ایفا کنند. زمانی که بحث از «حکومت شورایی» میشود از منظر کمونیستها تنها در متن «حاکمیت طبقه کارگر» با «رهبری کمونیستهای متشکل در طبقه کارگر» رهایی بخش است. این رهبری انترناسیونالیستی ضامن خنثی کردن خرافات قومی و ملی و هویتهای برساخته است. ضامن حرکت به سمت الغای مالکیت خصوصی و استثمار است.
با این حال احمد توکلی که وزیر نفت و وزیر کار بود با یک بخشنامه همه شوراهای مستقل کارگری را غیرقانونی اعلام کردند و فعالین جنبش شورایی را بازداشت نمودند. حدود ۱۴۰ نفر بازداشت و از یک ماه تا هفت سال به هر کدام حکم زندان دادند. آن زمان میرحسین موسوی رهبر سابق و فعلی بسیاری از «چپ»های دموکرات نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران بود! البته زمان اعدامهای سال ۶۷ هم با حکم فرمانده کل قوا، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام شد! کارگرانی که در اعتراضها نقش رهبری ایفا کرده بودند و با سازمانهای چپ همکاری داشتند، زندانی و شماری از آنها، از جمله یکی از دبیران شورای پالایشگاه آبادان به نام فرج اله دشتیانی، دو نفر از شورای کارکنان جنگزدهی جنوب نیز به نام فریدون رمضانزاده و احمد صبوری جهرمی مهندس نفت و محمد خدنگ مهندس نفت از پالایشگاه آبادان همگی اعدام شدند.
در ۱۷ مهر ۱۳۶۴ بنا به پیشنهاد شماره ۵۲۳۹ مورخ ۲۶ خرداد ۱۳۶۴ وزارت کار و امور اجتماعی به استناد مادهی ۲۹ قانون تشکیل شوراهای اسلامی کار، آییننامهی اجرایی این شوراها را تصویب کرد و به امضای نخست وزیر وقت میرحسین موسوی رساند. در واقع موضوع شوراهای اسلامی کار بعد از سال ۱۳۶۳ مطرح شد.
داریوش فروهر هم که سابقه فعالیت به عنوان وزیر کار و وزیر مشاور بازرگان را داشت در آن زمان نهاد سندیکا را بخاطر محدود ماندن این تشکل در چهارچوب قانون در مقابل شوراهای مستقل کارگری قرار داد که فعالیت خود را به قانون محدود نمی کردند. درحالی که شوراهای مستقل کارگری هزاران گام از سندیکا و سندیکالیسم جلوتر بودند و خود کارگران در شوراهایشان مدیر انتخاب میکردند و خودشان اساسنامه مینوشتند، سندیکا طبقه کارگر را به سنگرهای عقبتری میبرد و این هدف دولت مستقر بود. البته لازم به ذکر است که زمان انقلاب، سندیکاهای انقلابی هم وجود داشت که محدود به فعالیت قانونی نبود. در همین اوضاع و احوال علیرضا محجوب، علی ربیعی و حسین کمالی با نمایندگان شوراهای اسلامی کار هسته اولیه خانه کارگر را راه اندازی کردند. از سال ۵۸ تا ۶۸ حسین کمالی دبیرکل خانه کارگر بود و از سال ۶۸ تاکنون علیرضا محجوب دبیر کل است. سازماندهی این ارگانها مساوی بود با پاکسازی کارگران کمونیست و آزادیخواه.
حکومت سرمایهداری در ایران با روبنای جدید توانست از طریق جذب گرایش سندیکالیست و رفرمیست درون طبقه کارگر که محتاج اجازه قبلی دولت و نظارت نماینده و بازرس دولت سرمایه برای سازمانیابی بودند آنان را دنباله رو خود کند. هرچند جنبش سندیکایی خدماتی به کارگر میکند اما نهایتا ابزار دست قدرتهای سرمایهداری میشود. ذهنیت قانونطلب و صنفیگرا هم در آن مقطع در دل طبقه کارگر به سرعت در سیستم حل شد. این طیف از کارگران که در گذشتهی نزدیک در انقلابیترین رویکرد و تعرضیترین قامت خود حکومت سطلنتی را به زیر کشیدند، آن روزها با توهمات قانونطلبانه خود تلاش برای راضی نگه داشتن وزارت کار و کل دستگاه حاکمیت سرمایه را داشتند! گرایش انقلابی و رادیکال طبقه کارگر هم که خواستار تحمیل تشکلهای مستقل خودشان به حکومت بود به دلیل عقب افتادن از کسب قدرت سیاسی و در نتیجه ضعیف ماندن در برابر قدرت حاکم به سرعت سرکوب شدند و عملا توان مقابلهی مؤثر با شوراهای اسلامی و سلب دخالت دولت را نداشتند. جنبش کمونیستی عملا قادر به تامین رهبری و هدایت طبقه کارگر نبود .
در دوره جنگ ایران و عراق مساله جنگ فضای سیاسی و اجتماعی ایران را قطبی کرده بود و به بهانه جنگ هرگونه سلب آزادی و گسترش اختناق و سرکوب توجیه پذیر جلوه داده می شد. در این شرایط تاریک طبق معمول بخش اعظمی از جریانات چپ گرا سرگیجه سیاسی گرفته بودند و نمی دانستند که دقیقا «چه باید کرد» و اصلا جنگ بر سر چه چیزی است و برای چه ادامه پیدا میکند! انواع گرایشات متعلق به «ناسیونالیسمِ چپ» از جمله حزب توده، راه کارگر، شاخه اکثریت فدایی و حزب رنجبران همگی به سربازان حکومت تبدیل شدند. رگههای رادیکالتر جریانات سوسیالیستی مثل سازمان پیکار هم بدون توجه به توازن قوای طبقاتی و جنبشی شرایط موجود، یک دفعه به دنبال تبدیل جنگ به سرنگونی انقلابی حکومت بود، آن هم در حالی که این سازمان تا قبل از جنگ شعار سرنگونی نمیداد! جنبش کمونیستی طبقه کارگر در این شرایط عملا توان دفاع از دستاوردهای انقلاب را نداشت. جنگ ایران و عراق ارتباطی با آزادیخواهی مردمی نداشت که انقلاب کردند. در دوره جنگ حکومت توانست با میلیتاریزه کردن فضای جامعه و مراکز کار، تحریک احساسات ملیگرایانه و مذهبی، میخ خود را هرچه محکم تر بکوبد و صفوف درونی خود را منسجمتر کند.
به هر حال انسانها براساس افق معینی خواهان تغییر محیط پیرامونشان هستند. در نتیجه این پیشفرض که دوقطبی جنبش شورایی و سندیکالیسم یا دوران گذار انقلابی به کمونیسم و آنارشیسم موضوعیت ندارد و به راهکارهای ایجابی ختم نمیشود، توهمی است که روی انفعال و بیمایگی تئوریک حجاب میگذارد. خنثی کردن گرایشهای ناسیونالیستی، قومگرایانه و رفرمیستی در صف طبقه کارگر نیازمند جدال انتقادی، متداوم و قاطعانه است. کسی که سیاست خود را با معدلگیری از جنبشهای گوناگون انتخاب کرده است و در بزنگاههای گوناگون گیج میشود یا صرفا دنبالهروی میکند، قطعا شانسی برای رهبری جامعه نخواهد داشت. برای اتخاذ یک «استراتژی کمونیستی» نمیتوان مقداری از رگههای قومی و آنارشیستی عبدالله اوجلان را با دموکراسیخواهی رزا لوکزامبورگ ترکیب کرد و در آخر کمی چاشنی مشی چریکی مدل جزنی به آن زد! این تیپ التقاطگرایی متناقض هم راه به جایی نمیبرد. به علاوه اگر معیارمان را حمایت از تمامی جنبشهایی که به خود چپ و انقلابی میگویند و خود را اپوزوسیون میدانند بگذاریم، آنوقت باید از حزب توده که اپوزوسیون حکومت شاهنشاهی بود و اتفاقا در سازماندهی شورایی و سندیکایی انقلاب ۵۷ هم نقش داشت و در نهایت دنبالهرو جنبش اسلام سیاسی به رهبری «امام خمینی» شد، دفاع کنیم. این برخوردهای «همه با همی» اگر ناشی از یک نگاه پوپولیستی و سطحی نیست، پس ناشی از چه چیزی است؟ البته همین امروز برخی از سوسیالیستها همچنان درس نگرفتهاند و میخواهند با اپوزوسیون راستِ قومپرست و حقوق بشریِ لیبرال و مجاهدین خلق ایران یک جبهه تشکیل دهند!
هر کدام از افقها و جنبشهای سیاسی نظریهپردازان و رهبران عملی خود را دارد. این شخصیتها کسانی هستند که نماینده این افقهای اجتماعی و جنبشی میشوند و رهبران هر جنبش همواره سعی میکنند تا جلو بیافتند و جامعه را طبق سنت خود جلب کنند. این امر بدیهی است و تغییرات اساسی را تنها با بسیج جامعه میتوان انجام داد. با تمام این پیشفرضها مرزبندی با افقهای سرمایهدارانه و جنبشهایی که خواهان حفظ استثمار و نظام طبقاتی هستند برای طبقه کارگر و رهبران این طبقه از نان شب واجبتر است. پیروزی طبقه کارگر در ساخت جهانی آزاد، بیمرز و بیطبقه اجتناب ناپذیر نیست و تنها بستگی به اراده و قدرت و ترسیم افق ضدسرمایهداری این طبقه دارد.
در آخر خوانش آسیب شناسی یدالله خسروشاهی و علی پیچگاه (از نمایندگان شورای کارگران نفت تهران) درباره مبارزه طبقاتی کارگران نفت بسیار ضروری است چرا که بسیار روشن و رادیکال گذشتهی خود را نقد میکنند و تعیین تکلیف با هر بند از این نقدها را برای هر کارگر و کمونیستی ضروری است.
– مهمترین ضعف جنبش در مقطع انقلاب این بود که چشمانداز روشنی برای آیندهی حرکتمان نداشتیم و از قبل خودمان را آماده نکرده بودیم. ما به دنبال حوادث انقلاب میرفتیم و نمیتوانستیم طرح و نقشهای برای آینده بکشیم.
– ما قبل از انقلاب دید روشنی درباره به وجود آوردن یک تشکیلات سراسری نداشتیم.
– یک حزب پیشرو طبقهی کارگر که واقعاً کارگری باشد و خود کارگران در آن نقش اساسی داشته باشند وجود نداشت.
– تجربیات نسلهای مختلف کارگران به یکدیگر منتقل نمیشد. نه نیروهای سیاسی مسئله شان انتقال تجربیات جنبش کارگری و جمع بندی از مبارزات آن بود و نه حتی خود کارگران پیشرو تجربیات شان را جمع بندی میکردند.
– از سوی دیگر حکومتها هم از ابتدا تا به حال خصمانهترین برخوردها را با جنبش کارگری داشتهاند، با تمام قوا جلوی انتقال تجربیات را میگرفتند و هرجا که منبع تجربه بود آن را سرکوب میکردند و از بین میبردند.
– ما به تجربه میدیدیم که خودمان تمام امور صنعت نفت را میچرخاندیم، میدیدیم که شاهرگ اقتصادی کشور در دست خود ماست و از طریق کمیتههای خود کنترل را در دست گرفتیم اما بازهم به خودمان اعتماد نداشتیم و به عظمت کاری که عملاً میکردیم پی نبرده بودیم.
– ما کارکنان نفت ارتباط منظمی با گروهها و تشکلهای کارگری در بخشهای دیگر صنایع نگرفتیم. ما اصلاً سراغ کارگران برق، آب، پست، ایران ناسیونال، دخانیات و… نرفتیم. ما در فکر ایجاد یک تشکیلات سراسری نبودیم. ما در محدودهی صنعت نفت و گاز و پتروشیمی دور میزدیم و کارگران دیگر را نمیدیدیم. به فکر ایجاد یک تشکل پایدار با آنها نبودیم. عده ای ازخودراضی دور هم جمع شده بودیم و میگفتیم وسط دنیا همین جاست. قبول ندارید متر کنید!
– از آن هم عقبماندهتر، ما منتظر یک فرد یا ناجی یا یک جلودار بودیم که (خارج از جنبش کارگری) بیاید و ما به دنبالش راه بیافتیم و دستوراتش را اجرا کنیم.
– عدم ارتباط با کارگران سایر کشورهای جهان.
– یکی از مشکلها و موانع، عدماتکای طبقهی کارگر به خود نیز نقش نیروهای سیاسی طرفدار طبقهی کارگر بوده است. این نیروها به جای کمک به حرکات مستقل کارگری و یا حداقل میدان دادن به کارگران که نیروی بالقوه خویش را بهکار گیرند همواره کوشیدهاند تا از وجود کارگران و تشکیلات آنها در جهت منافع سیاسی خود استفاده کنند.
– متأسفانه انواع گروههای سوسیالیستی موجود نیز که طرفدار کارگران بودند در ارتباط با شوراهای کارگری پس از انقلاب در میان کارگران چنددستگی به وجود آوردند. آنها نیز منافع گروهی و فرقهای خود را بر منافع کل کارگران ارجحیت دادند و با کارگران از بالا برخورد کردند.»
فهرست منابع:
– تاریخ شفاهی شورای کارگران نفت – گفتگوی یدالله خسروشاهی با محمد فتاحی
– سندیکای کارگران پروژهای و فصلی آبادان و حومه – جمعی از فعالین کارگری (JAFK)
– شوراها در انقلاب ایران: روابط کار و دولت در صنعت نفت ایران ۱۳۵۸ – ۱۳۶۱ – نویسنده: پیمان جعفری – مترجم: عطار رشیدیانی
– پیوندهای نفت و سیاست: اعتصابهای کارگران نفت و قدرت دوگانه در انقلاب ۱۳۵۷ –نویسنده: پیمان جعفری
– رگهای زمین، رگهای ما – نویسنده: محمد صفوی
این بار قرار است انگشت کدام نحله از چپ ، ماشه ی تفنگ سرپر بورژواری علیه طبقه کارگر را بچکاند ؟
این روزها قیاس نادرستی از شرایط کنونی با مقطع انقلاب ۱۳۵۷ شکل گرفته است . با توجه به رویدادهای گسترده اعتراضی علیه بیعدالتی و استبداد موجب تحلیل هایی بی پایه و مبالغه آمیز علیه نقش طبقه کارگر در تحولات احتمالی اینده میشود . آنچنان که با شتاب آلودگیِ کسانی که خود را چپ و کمونیست می دانند درمسابقه اعلام نشده ای می کوشد با به اصطلاح پیشی گرفتن بر انواع گرایشات درون طبقه ی کارگر ، نسخه ی شفابخشی را برای کسب قدرت سیاسی طبقه ی کارگرتجویز کند . فارغ از این که نشان دهد طبقه کارگر با چه مختصات سیاسی روشنی قدم به این مبارزه گذاشته است و چه راه هایی می تواند طبقه کارگر را در مبارزه به نیرویی با حضوری مداوم و مستمر و هژمون تبدیل کند .
متاسفانه در رسانه های چپ چنین ستیز بی مانندی علیه گرایش سندیکایی طبقه کارگر ایران به راه افتاده است و غافل از مبارزات عمومی مردم علیه شرایط موجود ، آتشباری بی نظیری را طی دوسه هفته ی اخیرکه هیچ توجیهه تاکتیکی و استراتژیکی به سود طبقه کارگر ندارد را به راه انداخته اند .
می نویسند : تنوع درسازمان یابی کارگران را به رسمیت بشناسیم! –( تقی روزبه) اما در تمامی نوشتار خود جز تخریب سندیکا و فعالیت سندیکایی چو سندیکا ستیزی چیزی برای نشان دادن ضرورت تنوع در سازمان یابی کارگران عرضه نمی کنند ! و تنها کاری که نمی کنند به رسمیت شناختن تنوع در سازمانیابی کارگران است .
تاریخ شوراهای کارگری را در انقلاب ایران صدها بار پر رنگ تر از آنچه بوده است، نمایش میدهند تا بدیل شوراهای کارگری را به عنوان تنها بدیل درست معرفی کنند اما بی انکه نشان دهند با کدام تئوری و ساختار و رویکری این شورا ها را باید ترویج کرد تا قابلیت آن را داشته باشند تا آن چهره سیاهی را که از سندیکا ها معرفی می کنند در آینده در شوراهای کارگری شاهد نباشیم
خیلی ساده لوحانه است که در این شرایط به جای مبارزه با استبداد از هر نوع آن و به ویژه مبارزه با نظام دیکتاتوری آزادی کش به فکر سهم خواهی برای پیشبرد نظریات ناپخته و خام و تعیین خط قرمز برای طبقه کارگر ایران باشیم و تمام هم و غم خود را برابر نظر این نویسنده یا آقای تقی روزبه به کار بندیم تا یک بیانیه سندیکای واحد اتوبوسرانی را محملی برای حمله به فعالیت سندیکایی قرار دهیم و یا به گزارش های نادرستی که آقای رهام یگانه ساخته و پرداخته است ابزاری برای تفرقه در صفوف کارگران به دست گرایشات خرده بورژوایی که راهنما به چپ می زنند و به راست می پیچند، بدهیم .
آقای رهام یگانه می گوید : “حکومت سرمایهداری در ایران با روبنای جدید توانست از طریق جذب گرایش سندیکالیست و رفرمیست درون طبقه کارگر که محتاج اجازه قبلی دولت و نظارت نماینده و بازرس دولت سرمایه برای سازمانیابی بودند آنان را دنباله رو خود کند. هرچند جنبش سندیکایی خدماتی به کارگر میکند اما نهایتا ابزار دست قدرتهای سرمایهداری میشود. ذهنیت قانونطلب و صنفیگرا هم در آن مقطع در دل طبقه کارگر به سرعت در سیستم حل شد. این طیف از کارگران که در گذشتهی نزدیک در انقلابیترین رویکرد و تعرضیترین قامت خود حکومت سطلنتی را به زیر کشیدند، آن روزها با توهمات قانونطلبانه خود تلاش برای راضی نگه داشتن وزارت کار و کل دستگاه حاکمیت سرمایه را داشتند! گرایش انقلابی و رادیکال طبقه کارگر هم که خواستار تحمیل تشکلهای مستقل خودشان به حکومت بود به دلیل عقب افتادن از کسب قدرت سیاسی و در نتیجه ضعیف ماندن در برابر قدرت حاکم به سرعت سرکوب شدند و عملا توان مقابلهی مؤثر با شوراهای اسلامی و سلب دخالت دولت را نداشتند. جنبش کمونیستی عملا قادر به تامین رهبری و هدایت طبقه کارگر نبود “.
این گزارش به شدت نادرست از نوع برخورد جمهوری اسلامی با سندیکاها پس از انقلاب از کجا آمده است؟ کدام ستد موجود است که جمهوری اسلامی از طریق جذب گرایش سندیکالیست و رفرمیست ادعایی آقای یگانه گرایش انقلابی رادیکال را سرکوب کرده است؟ بعید است یگانه اصلا جز رونویسی هایی که از نوشته ی دیگران در این مقاله داشته است چیزی از جنبش کارگری پس از انقلاب به درستی درک کرده باشد. چرا که اگر جز این بودو هست این همه شکنجه و زندان و پرونده سازی و اخراج برای کارگران سندیکایی شرکت واحد اتوبوسرانی یا کارگران هفت تپه را با کدام منطق جذب گرایش سندیکالیستی جمهوری اسلامی میتواند توضیح دهد ؟!!
هشدار که این گونه برخورد ها جز تلاشی و پراکندگی در میان کارگران نتیجه ای دربر نخواهد داشت . کاشت تخم تفرقه از سوی هر کس با هر اندیشه ای جز خیانت به طبقه ی کارگر نیست .
اشکال اساسی این تحلیل ها اینست که پیش فرض شان قدرتمند بودن (از هرحیث) طبقه کارگرا ایران در مقطع انقلاب است این درست است که کارگران نفت رگ حیات رژیم شاهی را بریدند اماکارگران نفت همه ی طبقه ی کارگرایران نبودند . این خطای شناختی را نویسنده عزیز ما هم دارد. اگرچه در پایان با آوردن فاکت هایی از زنده یاد خسرو شاهی و دیگر عزیزان این واقعیت را می پذیرد اما جدایی مضمون تحلیل خود نویسنده با آن نقل قول ها کاملامشهود است و گویا دو اندیشه این مقاله را رقم زده اند . حرف بر سر این است که طرفداران شوراهای کارگری، طبقه کارگر و شوراهای آن را در مقطع انقلاب و پس از آن درست ارزیابی نمی کنند و طوری از شوراها حرف می زنند که گویا این شوراها در همه کارخانه ها اهرم کنترل کارگری را مبتنی بر تئوری های انقلابی (بخوان مارکسی ) در دست داشتند و این خطایی است که خشت اول معمار اندیشه چپ مدافع شوراهای کارگری دارد . شوراها در واقع و به درستی نمی توانستند جزتفنگ بی فشنگ باشند و در بهترین حالت هم اگر فشنگ میداشتند فشنگ هایشان مشقی بود . اشکال اساسی مدافعان شوراهای کارگری دقیقا الان هم همانست که درتحلیل شان از شوراهای مقطع انقلاب داشته و دارند . الان هم براین تصور نادرست پای فشاری می کنند که گویا کارگران کمونیست در نفت و صنایع نفتی و دیگر کارخانه ها از چنان موقعیتی برخوردارند که می توانند کنترل کارگری را به دست گبرتد و این خطا آنها را به سوی ضدیت با سندیکاها می کشاند چرا که تصور باطل براین است که سندیکا از ناحیه رفرمیست ها و دولت برای کشاندن فعالیت کارگران به عرصه مبارزه صنفی و در بهترین خالت ناسیونال رفرمیستی است در حالیکه هیچ نوع تششکلی را نمی توان از ابتدا شناسنامه دار کرد این طبقه کارگر است که با میزان درک و شناخت خود شورا یا سندیکا یا هر تشکل دیگری را از مضمون و درونمایه ی رادیکال می انبازد و یا از آن تهی می کند . نفتگران امروز بیش از هر زمان دیگر از هر نوع تشکل رادیکال به دورند نه به دلیل آنکه موقعیت خود را نمی شناسند که برعکس به خوبی میشناسند بل که به آن دلیل که این توانمندی را بیشتر برای خود می خواهند تا طبقه . این کارگران نفت کارگران پیش از انقلاب نیستند و با جداسازی آنها از کارگران پیمانکاری عملا پذیرفته اند که مرزی بین آنان و طبقه ی کارگر ایران است و اشتباه آنجاست که چپ منتقد ما یک این همانی بین خود و لایه هایی در طبقه کارگر ایران ایجاد کرده است حاضر نیست به این اصل توجه کند که آنچه او می پندارد برای مادیت یافتن الزاماتی می خواهد که در دسترس نیست و با رفرمیست خواندن این و آن تشکل چیزی عوض نخواهد شد . یک نکته نادرست دیگری که در این تحلیل هست اینکه نقش و ماهیت حزب توده را در تاریخ گذشته با عینک کنونی می بیند و می گوید حزب توده در آن دوران نماینده جنبش ناسیونال رفرمیست طبقه ی کارگر بود. این تحلیل را بدون نشان دادن دلایل نظری می توان به همان نسبت کم مایه دید که نقش چپ ها را درشوراهای کارگری پیش و بعد از انقلاب . یاد بگیریم تاریخ را به دلخواه ننویشیم و تفسیر و تحلیل نکنیم