ایدئولوژی اقتصاد آزاد و جهانیشدن تا زمانی ایدئولوژی غالب بود که سرمایههای بزرگ چینی هنوز شکل نگرفته بود و برای استثمار کارگر چینی بورژوازی غرب لازم میدید از اقتصاد آزاد و جهانی شدن دفاع کند، حال که چین خود رقیبی شده است، بورژوازی غرب به لاک دفاعی بازگشته، تعرفهها را دوباره وضع کرده، و در حال افزایش بودجههای نظامی خود، و ترویج ایدئولوژیهای ناسیونالیستی است
در این نوشتهٔ کوتاه سعی خواهم کرد نگاهی به یکی از ایدئولوژی بورژوازی با ظاهری چپ بیاندازم و نشان دهم این مواضع هیچ نسبتی با «استراتژی طبقهٔ جهانی کارگر» ندارد. کلمات و عباراتی که داخل گیومه آورده میشوند، طبیعتاً معنایی خاص دارند و سعی خواهم کرد در دیگر نوشتههایم منظومهای منسجم از این مفاهیم ارائه دهم. ضمناً همهٔ تاکیدها از ماست.
توماس پیکتی اقتصاددان فرانسوی است که در سالهای اخیر و به خصوص پس از انتشار کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم» شهرتی جهانی یافته است و پیروانی نیز در میان جریانات چپ پیدا کرده است. در اینجا به نوشتهای از وی که در روزنامهٔ لاوانگورادیای اسپانیا منتشر و ترجمهای فارسی از آن در اخبار روز منتشر شده است میپردازم. عنوان نوشتهٔ وی چنین است: «شما نمیتوانید انترناسیونالیسم اقتصادی بدون انترناسیونالیسم سیاسی داشته باشید.» تیتر بسیار جذابی است و من نتوانستم بر وسوسهٔ خواندن مطلب غلبه کنم. اما ببینیم محتوای مطلب پیکتی چه میگوید. اولین و مهمترین نکتهای که توجه مرا جلب کرد و باید توجه همهٔ ما را جلب کند استفاده از «عبارات و مفاهیم مبهم غیرطبقاتی» است. پیکتی مینویسد: «در حال حاضر، نظرات بسیار منفیای در مورد جهانی شدن و ادغام اروپایی وجود دارد. طبقات مردمی و متوسط رو به پایین احساس میکنند سیستم فعلی به نفع بزرگترین فعالان اقتصادی است نه آنان… پرسش این است که شما چه ایدئولوژیای را جایگزین میکنید: بازگشت به مرزها و ناسیونالیسم (ملیگرایی) یعنی همان ایدهای که ترامپ یا طرفداران برگزیت پیشنهاد کرده اند یا انترناسیونالیسم دیگری که بیشتر مبتنی بر کنترل سرمایه است تا مسئله مهاجران و مسائل مالیاتی.»
همانطور که در فیزیک نیوتونی نمیتوانید با «عبارات و مفاهیم مبهم» واقعیت را توصیف کنید و در مورد آن پیشبینی انجام دهید و نیازمند مفاهیمی مانند جرم، نیرو، شتاب و … هستیم، در توصیف واقعیت اجتماعی نیز نیازمند چنین مفاهیم دقیقی هستیم. «طبقات مردمی» بدون شک از این دست مفاهیم دقیق نیست! طبقات مردمی یعنی چه؟ «خلق» یعنی چه؟ وقتی ما از «طبقهٔ جهانی کارگر» صحبت میکنیم، به طور واضح و متمایز در مورد واقعیتی مادی صحبت میکنیم، یعنی حدود دو میلیارد کارگر حقوقبگیری که در ازاء فروش نیروی کار خود مزد دریافت میکنند. با این تعریف میتوان در مورد تکتک افراد حکم کرد که آیا به این طبقه تعلق دارند یا نه! اما طبقات مردمی مفهومی مبهم است و این ابهام صرفاً باعث سردرگمی میشود، سردرگمیای که دست آخر میتواند باعث توجیه اشکالی از استثمار انسان از انسان شود و ما را بازیچهٔ این یا آن جناح و بخش از طبقهٔ حاکمه، یعنی بورژوازی، کند. نکتهٔ دوم تعریف عجیب و غریب استاد پیکتی از انترناسیونالیسم است! «انترناسیونالیسم دیگری که بیشتر مبتنی بر کنترل سرمایه است تا مسئله مهاجران و مسائل مالیاتی». برای انترناسیونالیسم آقای پیکتی مسئلهٔ مهاجران مطرح نیست، یعنی میلیونها کارگری که در سراسر اروپا و آمریکا به شدت بسیار بیشتری از بقیه استثمار میشوند، در دریاها غرق میشوند (مانش، مدیترانه)، پشت مرزهای «اروپای سوسیال دموکرات» یخ میزنند (مرز لهستان و بلاروس) و «سیاست ترس» از آنها فصل مشترک برنامههای انتخاباتی احزاب چپ و راست اروپایی و امریکا است.
پروفسور پیکتی در ادامه مینویسد: «امروزه شیوع کرونا آگاهی تازهای را نسبت به وضعیت اجتماعی و سلامت عمومی برانگیخته است. در آینده، بحرانهای زیست محیطی این آگاهی را ایجاد خواهند کرد این که نظام اقتصادی فعلی باید تغییر کند و رقابت ایدئولوژیک با چین ممکن است غرب را مجبور کند نگرش خود را نسبت به گروهها و کشورهای فقیرتر تغییر دهد.» باز دو نکته: نکتهٔ اول «ایدئولوژی محیطزیستگرایی» است که یکی از اصلیترین ایدئولوژیهای طبقهٔ حاکمه در کشورهای توسعهیافته است. حتّی امروزه نیز به وضوح این ایدئولوژی برای بسیج جوانان اروپایی در رقابتهای اقتصادی و سیاسی اروپا و آمریکا علیه قدرتهای جدید مانند چین و هند استفاده میشود و در سالهای پیش رو این امر شدت بیشتری خواهد گرفت. آیا نباید از خود بپرسیم چرا همان دولتها (و رسانهها و ایدئولوگهای دانشگاهی و غیردانشگاهیاش) که در حال افزایش زرادخانههای هستهای خود هستند نگران محیطزیست شدهاند؟ و نکتهٔ دوم: آیا رقابتی ایدئولوژیک بین چین و اروپا جریان دارد یا صرفاً ایدئولوژی، مانند همیشه، پوششی برای رقابت اقتصادی بین قدرتها است؟ آیا ایدئولوژی حقوق بشر پوششی برای رقابت اروپا و آمریکای دموکرات با رقبای خود به خصوص چین نیست؟ مگر پهپادهای آمریکایی هنگام قتلعام غیرنظامیان افغانستان به فکر حقوق بشر هستند؟ مگر اروپای سوسیال دموکرات از اصلیترین صادرکنندگان سلاحهای جنگی به سراسر دنیا نیست؟ چرا آقای پیکتی وانمود میکند رقابتی ایدئولوژیک و نه اقتصادی بین چین و غرب در جریان است؟ آقای اقتصاددان ما چرا از رقابت اقتصادی بین چین و غرب حرفی نمیزند؟ مگر رقابت اقتصادی بین چین و غرب عیان نیست؟ پاسخ در خود نوشتهٔ اقتصاددان ما نهفته است.
پروفسور پیکتی اقتصاددان مینویسد: «در قرن گذشته ۱۰ درصد از ثروت ثروتمندترین افراد کاسته شد و در عوض، توزیع مجدد ثروت به سمت طبقه متوسط باعث شد تا افراد بیشتری از آن طبقه بتوانند وارد بازی اقتصادی، سرمایهگذاری و ایجاد شرکتهای کوچک شوند. ما به آن تحرک و گردش مالی نیاز داریم… در سرمایهداری دولت رفاهی اروپایی، ۴۰ تا ۵۰ درصد تولید ناخالص داخلی از طریق مالیات سازماندهی میشود و در کشورهایی مانند سوئد یا آلمان، کارگران تا ۵۰ درصد از حق رای در شرکتها برخوردار هستند. تکاملی که من میبینم به این سمت میرود: سوسیالیسم دموکراتیک مشارکتی که قدرت بیشتری را بین کارگران و مالکان به اشتراک میگذارد، با گردش دائمی درآمد و ثروت از طریق مالیات تصاعدی و حداقل ارث برای همه.» آقای پیکتی واقعیت اروپا را توصیف میکند البته با حذف واقعیت زندگی میلیونها مهاجر که در بدترین شرایط استثمار میشوند. واقعیت چیست؟ واقعیت را لنین در کتاب کمحجم «امپریالیسم بالاترین مرحلهٔ سرمایهداری» که چند بار نیز به فارسی ترجمه شده و در دسترس است به دقت توصیف کرده است. خلاصه: سرمایهٔ متمرکز مزیت رقابتی دارد، پس سرمایهٔ متمرکز، یعنی سرمایههای بزرگ، سرمایههای کوچک را در خود ادغام خواهد کرد. سرمایهٔ مالی با سرمایهٔ صنعتی در هم میآمیزد و شاهد ظهور غولها هستیم. این سرمایههای بزرگ بر سر تصاحب مناطق مختلف جهان برای استحصال مواد اولیه، نیروی کار و فروش محصول خود با یکدیگر درگیر خواهند شد. جهان میدان جنگ امپریالیستهاست، اما امپریالیسم مفهومی ایدئولوژیکی نیست، بلکه مفهومی کاملاً اقتصادی است، یعنی بالاترین مرحلهٔ سرمایهداری، یعنی تکامل آن، یعنی پیشرفتهترین شکل آن. قوانین اقتصادی فارغ از رنگ پوست، مذهب، ایدئولوژی و … عمل میکنند، درست مانند قوانین فیزیک نیوتونی. سرمایههای بزرگ شروع به صدور سرمایه میکنند و سود ناشی از آن باعث وفور ثروت در کشورهای امپریالیستی میشود. نکتهٔ مهمی که نباید اشتباه کنیم: در کشورهای امپریالیستی اکثریت مطلق جامعه حقوقبگیر یا همان کارگر هستند. برای مثال، به گزارش بانک جهانی، سهم کارگران حقوقبگیر از کل نیروی کار در کشورهای آمریکا، آلمان، ژاپن، فرانسه، ترکیه، ایران، افغانستان به ترتیب چنین است: ۹۴، ۹۰، ۹۰، ۸۸، ۶۹، ۵۳ و ۱۸ درصد. همانطور که مشخص است نسبت مستقیمی بین میزان توسعهٔ سرمایهداری و پرولتریزه شدن جامعه وجود دارد. این امر در وهلهٔ اول ناشی از درصد شهرنشینی است. هرچه سرمایهداری بیشتر توسعه یابد، شاهد افزایش شهرنشینی و رشد طبقهٔ کارگر خواهیم بود. از سوی دیگر در جوامع امپریالیستی با سرازیر شدن سود ناشی از صدور سرمایه به دیگر مناطق جهان، یعنی استثمار کشورهای توسعهنیافته که البته همراه با توسعهٔ سرمایهداری در آن مناطق است، لایههایی از طبقهٔ کارگر، موسوم به اشرافیت کارگری، از بخشی از این سودها منتفع شده و مدافع امپریالیسم کشور خود میشوند. ایدئولوژی این «به اصطلاح طبقهٔ متوسط» سوسیال دموکراسی است که در واقع سوسیال شوونیسم است. یعنی سوسیالیسم برای ما به قیمت قتل و غارت دیگر مناطق جهان. پروفسور پیکتی و بخش اعظم احزاب به اصطلاح چپ در واقع نمایندهٔ این لایه از طبقهٔ کارگر هستند که برای دفاع از امتیازات خود با خردهبورژوازی متحد میشوند. اکنون که امپریالیست جدیدی به نام چین ظهور کرده است و سهم خود از بازار جهانی را طلب میکند شاهد رشد سیاست ترس و حمایتگرایی هستیم. یعنی بازگشت به سرمایهداری دولتی، مخالفت با اقتصاد آزاد و جهانیسازی. ایدئولوژی اقتصاد آزاد و جهانیشدن تا زمانی ایدئولوژی غالب بود که سرمایههای بزرگ چینی هنوز شکل نگرفته بود و برای استثمار کارگر چینی بورژوازی غرب لازم میدید از اقتصاد آزاد و جهانی شدن دفاع کند، حال که چین خود رقیبی شده است، بورژوازی غرب به لاک دفاعی بازگشته، تعرفهها را دوباره وضع کرده، و در حال افزایش بودجههای نظامی خود، و ترویج ایدئولوژیهای ناسیونالیستی است. امپریالیستها آمادهٔ جنگ میشوند و «طبقهٔ جهانی کارگر» باید با پرچم انترناسیونالیسم خود به مقابله با آن برخیزد!
پیکتی اقتصاددان مینویسد «این حریف [چین] بسیار چشمگیرتر از شوروی است و دارای عناصر سرمایهداری است که به آن رونق بیشتری میبخشد… چین پیشرفتهتر، امروز واکسن اختراع کرده است و دستاورد خود را به اشتراک گذاشته است… اروپا، سوسیال دموکراسی را اختراع کرده است شکلی از سوسیالیسم دموکراتیک، ما باید گام جدیدی در این جنبش ابداع کنیم که در خط مقدم بازسازی اروپا پس از جنگ جهانی بوده است جایی که ما دست به خود ویرانی زدیم… من همیشه خوشحال بوده ام که در کشورهایی هستم که نیروهای مختلف چپ میتوانند با یکدیگر صحبت کرده و حکومت کنند. آنان میتوانند قوانین تازه کار را تصویب کنند و برای افزایش حداقل دستمزد کار کنند. سبزها میتوانند رهبران چپها باشند.» برای انترناسیونالیسم آقای پیکتی نه تنها مهاجرانی که پشت مرزهای اروپای سوسیال دموکرات در حال غرق شدن و یخ زدن هستند مهم نیست، بلکه «حریفی» به نام چین دارد و تصادفاً اینکه حریف دقیقاً رقیب اقتصادی اصلی امپریالیسم اروپایی و آمریکا نیز هست! از نظر آقای پیکتی جنگ جهانی دوم و نسلکشیها و آشویتسهای آن «خود ویرانی» است، و این اتفاقاً تنها جملهٔ صادقانهٔ آقای پیکتی است زیرا وی سخنگوی ایدئولوژیک امپریالیسم اروپایی است که در دو جنگ جهانی اول و دوم برای رقابت با یکدیگر برای تقسیم بازار پردههای ایدئولوژیک را کنار زده و واقعیت عریان بورژوازی را نمایاندند. آقای پیکتی نوشتهٔ خود را با استراتژی امپریالیسم اروپا تمام میکند: اتحاد بورژوازی بزرگ اروپا برای رقابت با بورژوازی چین و آمریکا. و این احزاب سبز هستند که این استراتژی را پیش میبرند. اما در بریتانیا، فرانسه و آلمان نشریهای به نام «انترناسیونالیسم» وجود دارد که شعار آن «مخالفت پرولتاریا با امپریالیسم اروپایی و امپریالیسم واحد» است و در برابر ناسیونالیسم سبز اروپایی، انترناسیونالیسم سرخ جهانی را طرح کرده، تفاوتی بین کارگر مهاجر و اروپایی نمیبیند، و مبلغ منافع هیچ جناح و بخشی از بورژوازی نمیشود. در سالهای پیش رو که تنشها بین امپریالیستها روز به روز افزایش خواهد یافت، آقای پیکتی و امثال او، هرچه بیشتر قبای ایدئولوژیک خود را از تن درآورده و برای جذب سرباز برای جنگهای پیش رو فراخوان خواهند داد.