دبیر اولِ حزب تود ی ایران، نورالدین کیانوری، نوهی پسریی شیخ فضلالله نوری بود. وی بهطورِ رسمی در مناظرههای تلویزیونی سالِ ۱۳۶۰ بهعنوانِ یک مارکسیست شرکت کرده بود و در تمام دوران زندان نیز برخلافِ اکثرِ رهبران حزب، چون احسان طبری، به اسلام تظاهر نکرده بود. اگر هیئتِ مرگ برای اثباتِ ارتدادِ دیگران آن همه زمینهسازی و دروغ و دغل فراهم کرد، در موردِ کیانوری نیاز به اثباتِ هیچ کدام از آن موارد نداشت. اینهمه آوردم تا به حرف اصلیام برسم. دلیل اعدام نشدن نورالدین کیانوری مطلقاً سیاسی بوده؛ همانگونه که جورکردن بهانه برای تصفیهی سیاسیی چپها سیاسی بود
برگزاریی دادگاه نوری پیش از هرچیز و فارغ از هر فرجامی، فرصتی یگانه و سویهای مهم از درسآموزی برای دادخواهان و جنبش دادخواهی است. علت حضور حمید نوری در جایگاه متهم در دادگاهی بینالمللی و معتبر، تنها یکچیز است: مشارکت در همهکشیی ۶۷ و حضور در زندان گوهردشت. علت حضور شاهدها در دادگاه نوری نیز همین است. شهادت بر بودن حمید نوری در زندان گوهردشت. (۱)
بارها گفتهام تابستانکشیی ۶۷ کشتار بهمفهوم کلاسیک نبوده. دلایل پیشتر گفتهشدهام را مکرر نمیکنم.
این همهکشی بیشتر تصفیهای سیاسیایدئولوژیک در پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامه بوده. تصمیمی از پیشگرفتهشده و توافقشده؛ و البته تصمیمی بهتمامی سیاسی.
علت اصلیی کشتار برخلاف تحلیلهای حکومتمحور نه «عملیات فروغ جاودان» از جانب مجاهدین که تصمیم از پیش گرفتهشدهی کارورزان اصلیی نظام بود. «عملیات فروغ» کاتالیزوری مناسب برای عملیاتی کردن همهکشی بود. گزارش تیم پزشکیی خمینی در نیمهی پایانیی سال ۶۶ و قطعیت مرگ او، حل سه موضوع مهم برای کارورزان نظام بههنگامی که او هنوز حضور فیزیکی دارد را در دستور کار قرار داد.
۱- پایان دادن به جنگ ایران و عراق که فرجام آن پذیرش قطعنامه و نوشیدن جام زهر شد.
۲- حل معضل جانشینی و حذف آیتالله منتظری از گردونهی قدرت.
۳- حل صورت مسئلهی زندان و تعیینتکلیف با بیشمار زندانیان سیاسی که منجر به همهکشیی ۶۷ شد. این هر سه بیحضور خمینی بهتقریب ناممکن بود. خمینی که گفته بود: اگر این جنگ ۲۰ سال طول بکشد ما ایستادهایم. خمینی که گفته بود: منتظری پارهی تن و محصول عمر من است و …
پایان دادن به جنگ و حذف منتظری و فتوای همهکشی تنها با حضور خمینی میسر بود. هم از اینرو در اواخر پائیز سال ۶۶ حل معضل زندانیی سیاسی روی میز کاربهدستان اصلیی نظام برای دوران پساخمینی قرار گرفت.
دو ویژهگیی همهکشیی تابستان ۶۷ سِرّیت و فریب بود؛ آنگونه که تا دست کم بیش از دو دهه همهکشیی ۶۷ یک راز دولتی باقی ماند. طنابکشیی ۶۷ دوزخسال بود و فریبسال.
تجربههای تاکنونی شهادت بر آن میدهد که برای کشتار عام نیازی به بهانه جورکردن نیست. اما برای تصفیه باید بهانه جور کرد.
نیروهای مذهبی (مجاهدین) به بهانهی محاربه با خدا (جنگ با خدا)، نیروهای چپ بهبهانهی ارتداد (بازگشت از خدا) در مواجهه و مقابله با هیئت مرگ منصوب از جانب خمینی قرار گرفتند.
اگر دو نامهی بدونِ تاریخ خمینی را که نقطهی کانونیاش “منافقکُشی” است به پای توطئهی بیت امام و احمد خمینی و جمارانیها و نیز سرانِ اصلیی نظام بگذاریم، از نامهی دیگری که آیت الله منتظری در خاطراتاش در دیدار با خامنهای در دوران کشتار با ایشان در قم بدان اشاره میکند، تاکنون هیچکس نشان ندیده است. این مکتوب میتواند نظامِ ارزشیی اسلامِ سیاسی، در برخورد با فکرِ مخالف و دگراندیشان را بیش از پیش رسوا کند. چرا که مقولهی چپکُشی در تابستانِ ۱۳۶۷ بیش از هرچیز قتلِ فکر بوده است. بههنگام نوشتن «کلاغ و گل سرخ» در نامهای به آیتآلله منتظری این پرسش را با ایشان در میان گذشتم؛ و اینکه این دستخط و حکم و تباهیی مذهبی و فتوا کجای صندوقخانهی امنیتیی نظام خاک میخورد.
پاسخ آیتالله به پرسش من این بود: «در مورد نامهی مربوط به اعدام کمونیستهای زندانی من چیزی بیش از آنچه در آن روزها در ملاقات جناب آقای خامنهای با اینجانب در قم شنیدم چیز دیگری نشنیدهام و نمیدانم. اما ظاهرِ کلامِ آقای خامنهای این بود که ایشان نامهای را که از طرف امام بوده است مشاهده کرده» (۲)
چرا میگویم همهکشیی ۶۷ (و چپکشی) یک تصمیم مطلقاً سیاسی بوده؟ در جریان برگزاریی دادگاه نوری بر همهگان دانسته شد که هیئت مرگ برای صدور حکم قتل منسوبین به جریانهای چپ (آنهایی که مقابل هیئت مرگ قرارگرفتند) میبایست آنها را روی ریلی قرار دهند تا اقرار زبانی و اعتراف به ارتدادشان به اثبات برسد. یعنی هرکس ارتدادش ثابت میشد، مسافر کامیونهای یخچالدار حمل گوشت میشد و ساکن ابدیی خاوران! اما این آیا تمام ماجرا است؟ بهگمان من نه! حکومت اسلامی نظامی است استثنایی و پر از پرانتز. اگر اصل تنها اثبات ارتداد منسوبین به جریان چپ بوده باشد، با همین منطق و مبنا اولین کسی که میبایست در تابستان ۶۷ اعدام شود نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده بود.
چه گونه گیی اثبات ارتداد
در کُتُبِ مذهبی آمده است که ارتداد به چهار دلیل به اثبات میرسد: اول: اعترافی که بر زبان جاری شود. دوم: عمل به فرامینِ زنادقه (کفار).سوم: قیام البینه ( دلیل شرعی بر اثبات دلایلِ اول و دوم).چهارم: هر عملی که به تمسخر اسلام تعبیر شود. با تکیه بر دلیل چهارم بود که خمینی حُکمِ قتلِ سلمان رشدی و ناشرِ آیه های شیطانی را صادر کرد (۲) مهمترین جنبهی اثباتیی ارتداد همانا اعتراف زبانیی مرتد میباشد. زندانیان در مقابلِ هیئت مرگ با سئوالِ مسلمانی یا مارکسیست، به گوشهی رینگ پرت میشدند. ریاستِ هیئتِ مرگ به دنبال اعترافِ زندانی به ارتداد بود؛ بی آنکه روحِ بیشتر زندانیها از ماجرا مطلع باشد.
آیتاللهزادهی مارکسیست
دبیر اولِ حزب تود ی ایران، نورالدین کیانوری، نوهی پسریی شیخ فضلالله نوری بود. وی بهطورِ رسمی در مناظرههای تلویزیونی سالِ ۱۳۶۰ بهعنوانِ یک مارکسیست شرکت کرده بود و در تمام دوران زندان نیز برخلافِ اکثرِ رهبران حزب، چون احسان طبری، به اسلام تظاهر نکرده بود. اگر هیئتِ مرگ برای اثباتِ ارتدادِ دیگران آن همه زمینهسازی و دروغ و دغل فراهم کرد، در موردِ کیانوری نیاز به اثباتِ هیچ کدام از آن موارد نداشت. اینهمه آوردم تا به حرف اصلیام برسم. دلیل اعدام نشدن نورالدین کیانوری مطلقاً سیاسی بوده؛ همانگونه که جورکردن بهانه برای تصفیهی سیاسیی چپها سیاسی بوده است.
و تابستان ۶۷ در بودِ نامبارکِ حکومتِ اسلامی پروندهای است هنوز ناگشوده.
۱- زمین زیرپای نوری و وکلای پروندهاش سفت نیست. خوانش و داوریی من از متن تاکنونیی دادگاه، محکومیت قطعی نوری است. نوری در مقابل شهادت اینمیزان شاهد، که او را در زندان گوهردشت دیدهاند، متوسل به تاریخ ۷ مرداد (روز قطع ارتباط زندان با جهان خارج) و صدور شناسنامهی دخترش در این روز در بیمارستان نجمیه شده! و اینکه او در زندان حضور نداشته و در مرخصیی سه ماه زایمان همسرش بهسر میبرده!!
۲- نگاه کنید به کلاغ و گل سرخ
۳- نگاه کنید به حُکم مرگ سلمان رشدی توسطِ خمینی. خمینی بارها اعلام کرد: حتا اگر سلمان رشدی توبه هم بکند بازهم مجازات وی به دلیل استهزای پیامبر، مرگ است.
در برخورد با حکومت ها ی استبدادی ،وقتی مخالفین حکومت خود را رقیب هم می بینند گاهی این مخالفین دانسته یا نادانسته در خدمت مستبد قرار می گیرند و گاهی مخالفین مستبد،
شروع به کشتن هم می کنند و یا کمکی می شوند برای مستبد تا مستبد مخالفین استبداد را حذف کند و…
این نوشتار آقای اصلانی پرسشی را نیز می آفریند: چرا آقا اصلانی بازی خوردگی گروه از مخالفین را می خواهند پررنگ کنند و بطریقی القا کند تنها فریبخورده بازی های درون حکومتی یک گروه خاص است؟
چرا آقای اصلانی می خواهد ذهن ها ، را متوجه فقط یک گروه از مخالفین کند و بقیه را به حاشیه ببرد؟
جنبش دادخواهی مردم ایران به پیش میرود.
به امید روزی که کمیسیون های حقیت یاب تشکیل شود.
تا در درجه اول در مورد نیروهای حکومتی و سایر نیروهای درگیر با برخورداری از شواهد ، اسناد و مدارک برای کشف حقایق و راست آزمائی مدعیان و رفع شبهه ها و… رسیدگی کند.
این نوشته و کامنت های زیرآن حکایت از دوری از اهداف انسانی جنبش دادخواهی مردم ایران ست و معلوم نیست چه کمکی برای کشف حقیقت و راست آزمائی می کند.
کامنت ها از سوی نیروهای چپ و ضد چپ یا «لشگر سایبری» برشی از شرائط فاجعه بار جامعه ایرانی را نشان می دهد .
ـ ارتجاع حاکم با تمام امکانات علیه مخالفان خود در ایران و خارج از کشور و در رسانه های اجتماعی حضور دارد و اخلال می کند.
ـ مخالفان حکومت مرتجع بدون توجه به نقش حکومت در تمام جنایات بعداز انقلاب بطرز شگفت انگیزی بجای مبارزه با حکومت به مکبارزه علیه دیگر نیروهای مخالف حکومت روی می آوردند.
باید فرقی باشد بین مبارزه با حکومت فاشیستی و حامیان آن با انتقاد و پلمیک سیاسی به دیگر نیروها مخالف حکومت نکبت اسلامی !!
نشان گذاری مثبت [ +ّ] یا منفی [ – ] در مورد کامنت ها حکایت از تناقض و «خرابکاری» غیر عقلانی می نماید که بسیار تاسف انگیز ست.
وظیفه نیروهای مخالف حکومت اسلامی که برای آزادی وعدالت اجتماعی یا در جنبش مدنی دادخواهی مردم ایران تلاش می کند خنثی کردن این تشنج هاست که فقط بنفع ارتجاع حام تمام شده و میشود.
آقای امیدوارپور در کامنت ها همین سئوال شما را خوانندگان مطرح کرده اند.پرسیده اند که دلیل نوشتن چنین مطلبی در حال حاضر چیست
این مطلب اطلاعات تازه ای هم به خواننده نمی داد.
در ضمن به قول خواننده دیگری، آقای اصلانی ترجیح داده که از پدر کیانوری که فرد آزادیخواهی بوده مطلقا نامی نبرد و در عوض پدر بزرگ مرتجع او را برجسته کند.پدر کیانوری هم از مخالفان پدر خودش بود.
آقای امیدوارپور این بحث ها بر مسیر دادخواهی کوچکترین تاثیری باقی نمی گذارد.نگران نباشید.
چه اشکالی دارد که از آقای اصلانی سئوال کنیم که چرا نوشته شما غیر مستند و از نظر استدلالی ضعیف است؟
چه اشکالی دارد که از آقای اصلانی سئوال کنیم شما که خودتان از دادخواهان هستید، به چه دلیل در مورد یکی از جانباختگان با انصاف برخورد نکرده اید؟
آقای اصلانی بحثی را در سایت اخبار روز شروع کردند و بعد هم سکوت اختیار کردند.
چه فایده دارد که در آینده بروند و برای نمونه از طریق یک تلویزیون در این ارتباط موضع بگیرند؟
تلویزیونی که بخش کامنت هایش را بسته است.
در این صورت بحثی یکطرفه خواهد بود.
عجب تیتری را برای این نوشته کینه توزانه علیه دگتر کیانوری انتخاب کرده است. آیا او نمی داند که پدر دکتر کیانوری یکی از مشروطه خواهان آزاده ای بود که در زمان به دار زدن آیت الله مرتجع نوری در آن مکان حضور داشت و از اعدام او در دفاع از آزادی حمایت می کرد؟ مگر آیت آلله های جنایتکارمانند جنتی فرزندانشان در مبارزه با رژیم ارتجاعی جان عزیزشان را از دست ندادند؟ دکتر کیانوری و حزب توده ارزیابی سیاسی درستی نداشتند و آری در نتیچه آن حتی از سرکوب دیگر مخالفان رژیم جانب رژیم را گرفتند اما آنها قربانی بودند و حزب توده بارها این را پذیرفته است و این قابل قبول نیست که این تیتر جنجالی را برای حمله هسیستریک علیه او بکار می برد. درضمن دکتر کیانوری کی به کسی تهمت تربچه پوک زد؟ در کدام نشریه حزب از او این نقل شده است. گفته شده است که توده ای ها به کمونیست های را متهم به چپ روی کرده اند و از قرار جایی گفته شده است که به آنها تربچه های پوک یا سرخ گفته اند اما من یکی هنوز منبع آن را ندیده ام. لطف کنید و منبغ را ذکر کنید. اما ۱۶ آذری های اکثریتی که مخالف رژیم نبودند و باعث تعجب است که جناب اصلانی که متعلق به جریان سازمان اکثریت ۱۶ آذر که در آن زمان به کشتگری معروف شده بودند چنین به دکتر کیانوری می گوید؟
تا آنجایی که من میدانم انشعاب بیانیه ۱۶ آذر از موضع راست بود. راست تر از حزب توده و اکثریت.
اگر اینطور نیست دوستان توضیح دهند.
اما اگر اینطور است، خود را بعنوان تربچه پوک جا زدن همانقدر سوال برانگیز است که انگیزه از نگارش این مطلب حداقل بی جا.
امیدوارم اینکارها از سر خودپسندی و خودبزرگ بینی باشد و چیزی پشت آن نخوابیده باشد.
خانم سهیلای محترم
مسئله به نظر اینجانب اینقدر عجیب و غریب نیست که فکر کنیم که به قول شما چیزی پشت نوشتن این مقاله خوابیده باشد.
آقای اصلانی یک مطلب کوتاه و عیر مستدل و غیر مستند نوشته اند.اما تیتری جنجالی انتخاب کرده اند .
تیتر جنجالی هم همیشه نظرها را جلب می کند و مطلب کلیک می خورد.
این مطلب را هم بسیاری خوانده اند.
اما مگر همیشه تعداد خوانندگان را باید ملاک موفقیت قرار دهیم؟
نظر خوانندگان را باید دید که در مورد مطلب چه گفته اند.
یعنی اگر بخواهیم به هر ترتیبی مورد توجه قرار بگیریم ، باید حکایت برادر حاتم و چاه زمزم را هم به یاد بیاوریم که نتیجه مطلوبی برای برادر حاتم طائی نداشت
خانم محترم این دوستان پر مدعا را نباید زیاد جدی گرفت. قصدشان هم همین است. تنها حدسیاتِ مورد نیازِ امروزِ خود را جای واقعیات نمی گذارند مثل داستان جابجایی در صف اعدام، بلکه جعلِ تاریخ می کنند.
گروه ایشان یعنی گروە شانزدە آذر پس از حمله به حزب توده اعلامیه داد که حمایت حزب توده از جمهوری اسلامی تاکتیکی است و حمایت ما استراتژیک!!!!
این جانماز آب کشیدن ها شاید چند روزی برای برخی نون و آب شود ولی در میان مدت و دراز مدت خیر!
کامنت های ذیل همه نشان دهنده فقر درک توده ای های سال های سرکوب و کشتار دهه ۶۰ از نگرش دیگر چپ ها به نقش حزب توده و اکثریت در همکاری با رژیم است. اینکه کسی چطور از زندان آزاد شد به پیرهن عثمان تبدیل شود ربطی به کتمان جنایات کار بودن رژیم در ان سال ها توسط حزب توده و اکثریت ندارد. زمانی که رژیم با اعدام سران سالخورده ارتشی ها آغاز به کار کرد و نوبت به بچه های صغیر مجاهد و تجاوز به دختران باکره پیش از اعدامشان کشید، طیف شما هنوز خواهان بهبودی و سلامتی “امام” بود.
همه آزادی خواهان ایران شکنجه های وحشیانه سران سالخورده حزب توده ایران از جمله جودت، طبری، کیانوری ها، و غیره را شدیدا محکوم کردند و میکنند. اما طیف شما در ان زمان خواهان برخورد “انقلابی” با “ضد انقلابیون چپ” بود. به جای طلب مغفرت از اصلانی ها از “نامه مردم” بخواهید با علی خدایی ها که نامشان به درستی در کامنت های پایین درج شده حتی برای یک بر برخورد شجاعانه و قاطع کند.
یا حرف خانم آذر معتقدی و آقای جوانشیر درست است یا امثال خدایی ها که برای حمله روسیه به اوکراین گوسفند نظر میکنند.
اقای مهرداد محترم
بحثی که اقای اصلانی مطرح کرده اند در ارتباط با بررسی سیاست های حزب توده نیست.
بحث ایشان این است که رهبران توده ای در سال ۶۷ اعدام شده اند، اما اعدام نشدن کیانوری دلیل سیاسی دارد.
آقای اصلانی اما توضیح نداده اند که به کدام دلایل سیاسی اشاره می کنند.
برخی از خوانندگان مطلب ایشان هم سئوال کرده اند که منظور شما از دلایل سیاسی چیست.
بنده هم نوشتم که این مبهم گوئی منحصر به تحلیل سیاسی ایشان نیست و آقای اصلانی در کتاب خاطراتشان هم گاهی مبهم نوشته اند.
به یک مورد مشخص ، «جهانبخش از سازمان اقلیت» هم اشاره کردم که در کامنت های قبلی به اندازه کافی توضیح داده ام و نیازی به تکرار ندارد.
بحث بنده صرفا این بود که در بیان خاطرات زندان در آنجائی که به زندانیان دیگر مربوط می شود ،لطفا با انصاف برخورد کنید.
جناب درویش،
در کامنت آخر نوشتم توده ای ها از درک نحوه برخورد دیگر چپ ها با حزب توده عاجزند. اینکه چرا چپ های غیر توده ای “ضد توده ای” به نظر میرسند ناشی از نگرش آنان به حزب به مثابه تنها آلترناتیو سوسیالیستی و به کیانوری با عناوین “رفیق کبیر” یا “دکتر” که بیشتر شبیه همان نگاه کیش شخصیتی فرهنگ سیاسی ایران است. دلیل اشاره من به داستان ان کاروان زندانیان آزاد شده که اصلانی و کیانوری گفتگویی داشتند همانا اشاره به کاراکتر کیاینوری به عنوان یک انسان دردمند بود نه یک رهبر خطا ناپذیر! به این دلیل است که توده ای ها هنوز پس از این همه سال هر گونه برخورد با حزب و به ویژه کیانوری نا منصفانه میداند.
کامنت شما را دیدم، ولی کامنت های دیگر که اصلانی را اقلیتی یا پیکاری خطاب میکنند ناقض ادعای منصف بودن خودشان است. توده ای ها به برخورد تند دیگران ایراد دارند اما خود هیچ گاه از زخم زبان به دیگران اجتناب نمیکنند. در مورد ابهام مقاله فقط خود آقای اصلانی میتواند شفاف سازی کنند. من دلیل سیاسی ان را ذکر کردم، ولی از اینکه چرا در ین برهه منتشر شده نمیدانم.
قبل از هر چیز من وابستگی تشکیلاتی مدارم. پس زحمتوفحش و بد و بیراه به دیگران را به خود ندهید! اما من در هیچ کدام از کامنت های شما نشانی از درک سیاسی ندیدم. جز نفرت کور و کینه های غیرانسانی ناشی از حس حقارت مزمن. یکبار در خلوت خود کامنتهای هیستریک خود را مرور کنید و ببینید این کینه ها ریشه در کجا دارند؟ در مثال مناقشه نیست اما کینه حیوانی لاجوردی به چپ ها و دگراندیشان سرآغازی مشابه داشته.
اینکه بنویسند کیانوری و حزب توده درک درستی از شرایط نداشتند توجیه گر برخورد ضد اخلاقی و انسانی آنان با دیگر چپ ها در ان سال ها نیست. و برای دیدن و فهمیدن ان فاجعه درک سیاسی و تصب حزبی کار ساز نیست. باید به یک درک اجتماعی و غیر متعصبانه انسانی مجهز بود که شما از ان بی نصیبید. لاجوردی ها از شب انقلاب به اعدام و شکنجه پناه بردند، اما شماها چند سال صبر کردید تا اینکه نوبت خودتان شد. پس لطفآ اشکه تمساح برای قربانیان او نریزید.
اگر جراتی در کار است ببینید ایران و ایرانیان چه دیدی راجب به حزب توده و کیانوری دارند. یقه افراد را نگیرید.
راجع درست است و نه راجب! بعد هم ای کاش جرات معرفی سازمان یا حزب خود را لااقل با اسم مستعار می داشتید تا با اقبال جامعه نسبت به آن آشنا شویم.
ایراد گرفتن به اشتباه تایپ نرم افزار فارسی در این وانفسا خود نشان دهنده استیصال نسل شما از پاسخ به مسائل مبرم گشته و ماست مالی کردن ابرو ریزی های حزبتان است. چه فایده از این ادعا که من هیچ گونه وابستگی فکری و سازمانی ندارم. تحجر فکری و تشکیلاتی شما آنطور در مغز استخوان شما نهادینه شده که حتی در شرایط کبر سن و نسلی شما اجازه استقلال ذهنی و شخصی به دیگران نمیدهد.
مهردادخان وابستگی تشکیلاتی که نداشته و نداری، چه گامی برای ملک و ملت برداشتی و کدام گل را به سر ملت زدی که دو قورت و نیمت هم باقی است؟ تمام عمر کنار گود نشستی و از دید امروز میگی چهل سال پیش چرا لنگش نکردی؟ زنده باد به این اعتماد به نفس!
آقا قلی،
اگه وابستگی تشکیلاتی داشتیم که کیانوری به ما هم میگفت عمال امپریالیسم! اگه نداریم سرو کله جناب عالی پیدا میشه میگی چرا نه. نسل ما اصولا قاطی گود نبود که بخواد لنگش کنه. شما که کردید و افتضاح به بار اوردید و آبروی خود را بردید دیگه چرا دو قورتو نیمت باقیه؟
آقای مهرداد مگر شما با تک تک آحاد مردم ایران مصاحبه کرده اید و از نظرات مردم آگاهید که به دیگران توصیه می کنید که بروند و ببینند که نظر مرد م چیست؟
شما قیاس به نفس می فرمائید.تصور شما این است که همه مانند شما فکر می کنند.
مردم که همه دارای نظر مشابه نیستند.
اگر منظورتان اکثریت مردم ایران است، بر اساس کدام تحقیق میدانی به این نتیجه رسیده اید؟
بدون دلیل و مدرک حرف زدن که کار سهلی است.
اگر بنا به ادعا باشد که هر حکمی را بدون زحمت می شود صادر کرد.
جناب درویش،
شما چطور؟ لابد شما اطمینان دارید که “خلق” ایران هنوزبه آرمان های حزب توده و کیانوری وفا دارند؟ اگر هنوز به به نفرت و بیزاری مردم ایران از جریانات سیاسی که پشت خمینی ایستادند و موجبات ویرانی ایران را فراهم کردند خبر ندارید به دلیل سرسپردگی روانی و وفاداری کور به ان احزاب است. اصولا چپ ایران همانند مذهابییون افراطی اش جزم گرا و بنیاد گرا از آب در آمد. این شاید یگانه دلیل نابودی و نا مربوط شدن نشان در صحنه سیاست در ایران است. کتمان این همه بیزاری مردم از احزاب سیاسی زمان انقلاب از طرف شما ها تکان دهنده است!!
حد اقل به جای کتمان این همه بی آبرویی به خاطر گذشته پرخطا، از نامه مردم بخواهید تا با خط و مرز کشیدن با راه توده ها و علی خدایی ها از شرافت جوانشیر ها دفاع کند. زمان برای این اعاده حیثیت کوتاه هاست.
آقای مهرداد
شما از یک طرف صحبت از آبروریزی های حزب توده می کنید و از طرف دیگر می گوئید که از نامه مردم بخواهید که از شرافت جوانشیرها دفاع کند.
مگر جوانشیر یکی از رهبران اصلی حزب نبود؟
شما خودتان اصولا متوجه هستید که چه می گوئید؟
این تناقض بارز را در گفته هایتان نمی بینید؟
آقای درویش،
جوانشیر رهبر کل تشکیلات حزب و ازاعضای بلند مرتبه حزب بود. در ترجمه و تفسیر آثار کلاسیک نقش داشت. اوقابل مقایسه با کسی مثل خدایی نیست. معتقدم که نامه مردم با بازبینی گذشته و مرز بندی با امثال پیک نت میتواند به اعاده حیثیتی که در ان سال ها صدمه دید کمک شایان کند. به نظر میرسد که شماها هنوز از اعتراف به شقه شدن حزب گریزانید. این دقیقان همان ماست مالی کردن گذشته از که عنوان کردم.
تمامی نوشته شما حاکی از بی اطلاعی کامل است.
ایرج اسکندری و محمد پورهرمزان آثار را ترجمه کرده اند.
جوانشیر در مورد ۲۸ مرداد کتاب دارد و تفسیر شاهنامه و…
معلوم است که اصلا نامه مردم را هم نمی خوانید.در نامه مردم بارها مطالبی در مورد خدائی نوشته شده است.
حالا با این میزان از بی اطلاعی و عدم شناخت، معلوم نیست که این جوش و خروش و اعتراض شما از بهر چیست؟
فقط دنبال بهانه میگردید تا با ملا نطقی بودن و اتهام بی اطلااییی به دیگران زدن افکار متوهماانه خود مبنی بر حقانیت حزب توده چه در از زمان و چه امروز توجیه کنید. ان چند انتقاد آبکی نامه مردم در این ۳۰ سال اصولا به درد نخورد. قبول کنید حزب توده ۳۵ سال پیش مضمحل شد و از صحنه تاثیر گذاری سیاسی ایران برای همیشه خارج شد.
متأسفانه آقای اصلانی بالاخره مشخص نکردند هدف از این مطلب چه بوده است. در زمانیکه دادگاهی در لندن تشکیل شد و حداقل گوشهای از جنایات رژیم باز هم بیشتر افشا شد و در سوئد دادگاه حمید نوری اندکی التیام به قربانیان و بازماندگان بخشید، انتشار چنین مطلبی سوالات بی پاسخی را به دنبال داشته است که آقای اصلانی عامدانه به آن جواب نداده است. کیانوری و دیگر اعضای حزب توده و صدها نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق و دیگر نیروهای چپ و دگراندیش که در دهه ۶۰ زندانی و شکنجه و اعدام شدند و یا حتی بعدا آزاد شدند همه قربانی بودند و ایجاد هرگونه مرزی در این رابطه کمک به رژیم جنایتکار حاکم است. آقای اصلانی موظف است نسبت به این مطلب پرابهام توضیح واضح ارایه دهد. چنانچه این توضیح داده نشود این ابهام و سوال به میان می آید که علت اعدام نشدن خود ایشان و آزادی و خروج از کشور با چه هدفی صورت گرفته است؟ آیا آزادی ایشان هم اهداف سیاسی داشته است؟
رژیم فاشیست اسلامی کیانوری را اعدام نکرد اما صدها توده ای را اعدام کرد. دلیل واقعی آن را فقط آدمکشان رژیم می دانند اما شاید برای این بود که او رهبر حزب توده بود و هنوز اتحاد شوروی وجود داشت و این می توانست به روابط دو کشور تاثیر منفی تری داشته باشد. عمویی را اعدام نکردند شاید به این خاطر که در آینده از او بتوانند باز برای تخریب حزب توده و دیگران استفاده کنند اما دیگر توده ای ها را دیگر احتیاچ نداشتند و نمی خواستند که امکان احیای حزب در داخل کشور را با زنده نگه داشتن آنها بدهند. عمویی هنوز هم زندانی رژیم هست و نباید به زندانی که زیر فشار و تهدید رژیم جنایتکار زیاد اعتباری گذاشت. اما چر خود مهدی اصلانی را اعدام نکردند؟ آیا او اظهار ندامت کرد؟ سازمانی که او عضو یا هوادارش بود نیز رژیم فاشیست ها را ضد امپریالیست و انقلابی می دانست و تنها تفاوتش با دوقلوهای اکثریتی این بود که خواهان وحدت با حزب توده نبودند؟ او و بقیه انشعابیون ۱۶ آذر سازمان اکثریتی مخالفتی با رژیم فاشیست نداشتند که مهدی اصلانی به مانند یک اقلیتی یا پیکاری به حزب توده خرده می گیرد و رهبر آن دکتر کیانوری را آیت الله زاده مارکسیست می نامد! کیانوری متاسفانه اشتباه بزرگی کرد که فاشیسم اسلامی را تشخیص نداد و آن را که بمانند طالبان و داعش ارتجاعی هست انقلابی و ضد امپریالیست ارزیابی کرد اما دیگران نیز حتی در خط ۳ از این اشتباه مبرا نبودند. مگر بخش بزرگی از سازمان رزمندگان به حزب توده نپیوست؟ آیا مجاهدین خلق که با بنی صدر این نابغه قرن همراه شدند بهتر رفتار کردند؟ همانها زمانی خمینی را کاندید رییس جمهوری کرده بودند و از او با نام پدر یاد می کردند و رهبرانشان موسی خیابانی و مسعود رجوی در دو طرف خمینی عکس یادگاری می گرفتند.
جهت اطلاع اقای جهانبخش که هنوز هم معتقدم به این هستند که اقای کیانوری اشتباه کرد . اقای جهانبخش شیپور را از سر گشاده اش نمی نوازند . اگر کمی به قبل از انقلاب نگاهی بیندازید می بینید که چگونه رهبری حزب در شوروی سابق توسط حزب کمونیست شوروی دست چین می شود وآقای کیانوری بجای اسکندری برگزیده شد. چرا که کشتیبان را سیاست دیگر آمد. اقای کیانوری می باید همان سیاست سالهای ۳۱و ۳۲ را به نهو دیگر در جهت منافع حزب برادر پیش میبرد. او ان قدر غرق سیاست های خط امامی اش بود که متوجه نبود که کل حزب زیرضرب همان خط امام است .من در همین جا برای اگاهی شما چگونگی یورش به حزب و دوستان کیانوری که سپاه نفوذی در حزب را از سایت حزب توده می اورم . در ضمن یادآوری میشوم دوستان کیانوری امثال اقای علی خدایی همراه با اقای عمویی ادامه دهندگان راه کیانوری هستند .
رفیق جوانشیر از یورشِ نخستِ واپسگریزانِ جمهوریِ اسلامی به حزب (۱۷ بهمنِ ۱۳۶۱)، جان به در بُرد؛ او در آن روزها به خراسان رفته بود تا دخترش را از مرز بگذراند که دایناسورهای اسلامی شبیخونِ خود را آغاز کرده بودند. به تهران که بازگشت، رهبریِ حزب را، در غیابِ رفیق کیانوری به دست گرفت. چندماهی برنگذشته بود که دومین یورشِ سراسریِ تاریکاندیشان به حزبِ طبقه کارگرِ ایران آغاز شد؛ اینبار او نیز در شبیخونِ واحدِ اطلاعاتِ سپاه با نامِ “عملیاتِ امیرالمومنین،به چنگِ دشمنان افتاد (شباهنگام، ششمِ اُردیبهشتِ ۱۳۶۲). وی در آن شب، در خانه حسینِ راسخِ راضیانی (رستگار) بود و به همراهِ، رحمانِ هاتفی، انوشیروانِ ابراهیمی و دو کودکِ پنج و هفت ساله و همسر راسخ دستگیر شد و همگی سر از زندان درآوردند. اندکی پیش از آن، محمد مهدی پرتوی مسئولِ سازمانِ مخفیِ حزب (فرنامها: خسرو و مهدی حقیقتخواه ۹۸ ـ ۱۳۲۶)، از همین خانه بیرون رفته و کمی بعد به همراهِ شماری از پاسداران بازگشته بود. آیا او در راهِ برونرفت از خانهی راسخ دستگیر شده یا رفته بود که پاسدارها را به محلِ قرار بیاورد؟
شهید میزانی پانزده ماه پس از دستگیری، در نخستین دیدارِ خود با همسرِ گرانپایهاش آذرِ معتقدی به وی گفته بود که در آن شب، مهدیِ پرتوی دیرتر از همیشه آمد و زودتر هم رفت: “آمده بود که ما را لو بدهد و تازهترین خبرهای حزبی را بشنود و برود…”[۶]. پرتوی در نخستین دستگیریاش (تیرِ ۱۳۵۹) بیش و کم سهماه و دوهفته در زندان ماند؛ برخی گمانهزنیها برآناند که وی در همین دوره از بازداشتاش به همکاری با واحدِ اطلاعاتِ سپاه آغاز کرده است. آنچه بر این گمانه دامن میزند رویدادی است که او در بازگفتاش به مسئولانِ حزبی کژدیسیاش کرده بود: گویا یکبار در نبودِ وی، مامورانِ کمیتهی غربِ تهران به خانهاش میروند، انبوهی از سندها و نامههایش را برمیدارند و یادداشتی بر جای میگذارند که در آن آمده بود: شما میتوانید به کمیتهی غربِ تهران بیایید و اینهمه را بازپس گیرید! او هم میرود، با دستِ پُر بازمیگردد و آب هم از آب تکان نمیخورد! او اما در گفت و گو با مسئولانِ حزبی، داستان را چنین واگویه کرده بود: به خانه که بازمیگردد با نامهای، گویا از یک رفیقِ تودهای، روبهرو میشود که در آن آمده است که وی یک دستگاه کلاشینکف دارد و نمیداند با آن چه کند؟! پرتوی هم مامورانِ کمیته را به خانهی او میبَرَد، تیربار را میگیرد و به ماموران میدهد! باز هم آب از آب تکان نمیخورد، به همین سادگی!
رفیق جوانشیر در همین دیدار، پرده از همکاریِ علیرضا خدایی (گردانندهی رُسوایِ راهِ توده) با وزارتِ اطلاعاتِ جمهوری اسلامی برگرفته بود. در آن روز، وقتی زنده یاد آذر به شوهرش میگوید از همسرِ سایه شنیده است که علیِ خدایی از مرزِ افغانستان به اروپا گریخته است، جوانشیر به همسرش زُلزُل نگاه میکند و میگوید: ” چه کسی گفته فرار کرده؟ خدایی را در زندان با من رو به رو کردند”. آذر معتقدی که پس از شهادتِ کِیخسروِ حزبِ تودهی ایران به آلمان کوچیده بود در یک گفت و شنودِ ویدئویی با حمید احمدی پرده از این راز برگرفته بود.
شکی نیست که مهدی پرتوی یک خیانتکار مزدور می باشد و امید هست که مانند عباس شهریاری به سزای اعمالش برسد. نشریه وزارت اطلاعات با نام دزدیده شده راه توده سخنگوی وزارت اطلاعات رژیم آدمکشان می باشد و علیرضا خدایی نیز به احتمال زیاد جاسوس پاسداران تبهکار می باشد. امید هست که او نیز پاسخ اعمال خیانتکارانه اش را بدهد. اما کیانوری و عمویی را نمی توان با این دو مقایسه کرد. متاسفانه رهبر فقید حزب توده ارزیابی سیاسی اشتباه از رژیم فاشیست داشت و حتی زمانی که اتحاد شوروی به او پیام فرستاد که به حزب توده تهاجم خواهد شد قبول نکرد که کشور را ترک کند. کیانوری اشتباه داشت اما مطمنا لایق این اتهامات رفقای کمونیست نیست. کیانوری کمونیست بود و متاسفانه در ضدیت با امپریالیسم به اشتباه مرتجعین فاشیست اسلامی را متحد ارزیابی کرد. این نیز ناروا است که او را دنبال رو سیاست های حزب کمونیست شوروی دانست چرا که آنها به او هشدار دادند که رژیم به سرکوب حزب دست خواهد زد و از او و دیگران رهبران حزب خواستند که کشور را ترک کنند اما آنها از تبعید آنقدر متنفر بودند که متوجه نشدند چه جهنم عمیقی فاشیست های اسلامی در انتظار آنها دارند. وقتی مرحوم مریم فیروز که ۷۰ سال داشت زیر ضربات کابل فرسوده می کردند این برای کیانوری و دیگر رهبران و حتی کسانی مانند به آذین سخت بود باور کنند که این همان فاشیست هست که آنها به آشتباه انقلابی ضد امپریالیست ارزیابی کرده بودند. یاد شهدای حزب توده گرامی باد. وقت آن هست که کمونیست های ایران به سرزنش رفقای حزب توده خاتمه دهند و به جای دشنام به قربانیان فاشیسم اسلامی متحد شوند و این هیولای جنایتکار را نابود کنیم.شخصا هرگز عضو یا هوادار حزب توده نبودم و قبل از سرکوب های دهه ۶۰ متعقد بودم که رژیم جنایتکار نه ضد امپریالیست بلکه ارتجاعی و فاشیست سرمایه داران اسلامی می باشد.ننگ ابدی بر امام آدمکشان و خط جنایتکارش!
آقای روزبه محترم ! مهدی پرتوی چند سالی هست که عمرش را به شما داده است.اظهار امیدواری کرده اید که مانند عباس شهریاری به سزای اعمالش برسد.در کجا؟ منظورتان در سرای آخرت است؟
پرتوی عمر دیگران را کوتاه کرد و بعید است که عمرش را به کسی می داد. خبر خوبی است که این خیانتکار مرد و امید است که مدتها درد کشیده باشد و با سختی مرده باشد. تف به قبر این آدم فروش!
شما که در پایان یادداشت خود نوشتید:« شخصا هرگز عضو یا هوادار حزب توده نبودم ..»
بهتر ست که در مورد مسائلی که مطرح می کنید کمی دقیق باشید .
چند مورد از یادداشت شما:
«حتی زمانی که اتحاد شوروی به او پیام فرستاد که به حزب توده تهاجم خواهد شد قبول نکرد که کشور را ترک کند…»
یعنی چه «اتحاد شوروی» پیام فرستاد؟ تمام روزهای بعداز انقلاب جنگ و گریز بود . حتی پرتوی را سال ۵۹ گرفتند . ماجرای انقلاب فرهنگی در سال ۵۹ قبل از جنگ شروع شد . همین حرف شما مطابقت دارد با تبلیغات رایج و وابستگی حزب توده به «اتحاد شوروی»
باید به دلایل و اطلاعات محققان مستقل و مصاحبه های توده ای ها از آغاز تا امروز گوش کرد و با استناد به مدارک و شواهد فهمید که حزب توده از آغاز تا امروز چه راوابطی با حزب کمونیست شوروی ودیگر احزاب بلوک شرق داشته ست و در چه زمینه هائی همکاری کرده اند.
نوشتید:
«این نیز ناروا است که او را( بخوان کیانوری !) دنبال رو سیاست های حزب کمونیست شوروی دانست »
در این مورد نیز نمی توان همینطوری تائید یا تکذیب کرد. موضوع یک عمر زندگی در تبعید ست و روابط رایج آن زمان که به روابط انترناسیونالیستی معروف بود که سیاه و سفید نبود!
ولی پر از نامردمی ها به باور کسانی که در آ» جامعه بودند. نه دشمنان سوسیالیسم !
گویا کیانوری در برلین شرقی هم زندگی کرده بود.هیچ چیز قطعی و روشن نیست.
نوشتید:
« چرا که آنها ( معلوم نیست آنها کیستند؟ سفارت اتحاد شوروی یا حزب کمونیست آن یا دیگر کشور های بلوک شرق) به او هشدار دادند که رژیم به سرکوب حزب دست خواهد زد و از او و دیگران رهبران حزب خواستند که کشور را ترک کنند اما آنها از تبعید آنقدر متنفر بودند که متوجه نشدند چه جهنم عمیقی فاشیست های اسلامی در انتظار آنها دارند.»
همانطور که در ابتدا عرض کردم بدون سند و مرجع نباید وارد این بحث ها ی حساس شویم.
اقای رضا لطفا بخش اول و آخر نوشته تان را با هم مقایسه کنید.
در بخش اول زمانی که در مورد نقش شوروی سابق صحبت می کنید مانند افرادی صحبت می کنید که حزب توده را یک حزب غیرمستقل و وابسته به شوروی سابق می دانند.
از بخش اول نوشته شما این طور برداشت می شود که کاملا با حزب توده مخالف هستید.
اما با کمال تعجب در بخش دوم نوشته خودتان نوشته اید رفیق جوانشیر.
یعنی موجب حیرت است که فردی بگوید که کیانوری را شوروی ها رهبر کردند و از طرف دیگر جوانشیر را رفیق بداند.
معمولا در جریانات چپ ، افراد یک گروه ،همدیگر را رفیق خطاب می کنند.
یعنی شما از یک طرف علیه کیانوری می نویسید و از طرف دیگر جوانشیر را که کاملا با کیانوری در یک خط بود را رفیق خطاب می کنید.
بنده که متوجه نشدم ماجرا از چه قرار است.شما آیا خودتان متوجه هستید که از یک طرف نمی شود علیه کیانوری نوشت و از طرف دیگر جوانشیر را رفیق خطاب کرد؟
خواننده محترمی به نام کیا نوشته اند که بخشی از کامنت قبلی اینجانب نوعی برخورد شخصی است.
بنده با جناب اصلانی برخورد شخصی نکرده ام.از ایشان سئوال کرده ام که به چه دلیل در کتاب خاطرات زندان خودتان نوشته اید که اگر صف در راهروی گوهر دشت بهم نمی خورد، الان شما به جای کتاب من ، کتاب خاطرات جهانبخش را می خواندید؟
آقای اصلانی در کتابش روایت کرده است که زمانی که آن ها را به نزد هیئت می برده اند، صف بهم می خورد و جای ایشان و جهانبخش در ترکیب صف عوض می شود.
جهانبخش بر طبق روایت آقای اصلانی بلافاصله پس از خروج از اطاقی که هیئت مرگ در آنجا حکم صادر می کردند به سمت چپ راهرو هدایت شده است و بعد هم متاسفانه اعدام شده است.
آقای اصلانی هم را به نزد هیئت مرگ می برند.اما خوشبختانه ایشان زنده می مانند.
بنده خطاب به آقای اصلانی نوشته بودم که قرار گرفتن در اول و آخر صف که سرنوشت زندانی را تعیین نمی کرده است.
به حرمت خون های به ناحق ریخته شده این جوانان تلاش کنید که تحلیل و روایت شما از زندان مطابق با واقعیت باشد.
اینجانب هیچگونه آشنائی قبلی با آقای جهانبخش ندارم.
اما دریغم آمد که شجاعت جوانی که در نزد هیئت چنا ن برخوردی کرده است که به صدور حکم اعدام برای او منجر شده است،در عمل نادیده گرفته شود و صحبت از شانس و تصادف و امثال آن به میان آید.
” پرنده مردنی است پرواز را بخاطر بسپار”
برداشت من مسلما میتواند اشتباه باشد و امیدوارم اینچنین باشد و هست.
من هم نه آقای اصلانی را می شناسم و نه مبارز اعدامی آقای جهانبخش را.
من سعی دارم عنوان کنم که بجای درگیری و اتهام زنی به یکدیگر آگاه و یا نا آگاه ” از جمله آنکه اکنون زنده مانده است حتما خیانت کرده است! و آنکه اعدام شده است ملاک انقلابی بودن است ،!” آب به آسیاب حاکمیت قاتل و غارتگر نریزیم.
مبارزه ساده نیست و شکل های متفاوتی دارد و همه شکل هایش ارزشمند هستند ،اصل مبارزه برای اهداف انسانی است ،و نه شخص .
کیای عزیز شما هنوز متاسفانه توجه نمی کنید که اینجانب به چه نکته ای اشاره کرده ام
بنده در کجا نوشته ام که آنکه زنده مانده است خیانت کرده است؟
منظور من این است که آقای اصلانی از نظر اخلاقی وظیفه دارد که توضیح بدهد که در کتابش واقعیت را آنگونه که بوده است روایت نکرده است و در حق جهانبخش سرخوش با انصاف برخورد نکرده است.
اقای اصلانی می نویسد که صف جابجا شد و جهانبخش قبل از او پیش هیئت مرگ رفته است.
بعد می گوید که ما سهم مرگ را با هم تاخت زدیم.
یعنی چه؟ چون صف بهم خورده بود؟
انصاف این است که بگوید جانبخش حتما طوری پاسخ داده بود که او را بلافاصله به سمت چپ راهرو برده اند و بعد اعدام کرده اند.
اما آقای اصلانی در دادگاه طوری برخورد نکرده که حکم اعدام بگیرد.
به چه دلیل می گوید ما سهم مرگ را با هم تاخت زدیم؟
برخورد شما با هم متفاوت بوده است.نه اینکه چون صف بهم خورد، سرنوشت شما دو نفر ، دو سرنوشت متفاوت بود
مسئله این نیست که بنده چنین جسارتی کرده باشم که بگویم هر زندانی که زنده مانده است حتما خیانت کرده است.
عرض بنده این است که در حق جهانبخش با انصاف برخورد شود و بهم خوردن صف را دلیل سرنوشت متفاوت ندانیم
اگر صف هم جابجا نمی شد، باز هم جهانبخش اعدام می شد.
“”آنکه زنده مانده است خیانت کرده است؟””
من هم نگفتم که شما مستقیم جمله بالا را گفته اید ولی نگاه کن در کامنت ها ،که عدهای آنرا تقریبا روشن بیان کرده اند .
خلاصه کامنت نویسی هم اکنون در خطر، بازار شایعات و دستکاری ها و به انحراف کشیدن ها و سو استفاده ها قرار دارد ، در نتیجه، به نظر می آید عده ای از نوشتن کامنت دست کشیده اند.
سپاسگزارم از توضیح شما
بنده هم با شما کاملا توافق دارم که باید نسبت به « دستکاری ها و به انحراف کشیدن ها و سو استفاده ها» حساس بود .به همین دلیل بود که از آقای اصلانی سئوال کردم که به چه دلیل در کتاب خاطرات خود صحبت از تصادف می کنید.
آیا این نیز نوعی «دستکاری و به انحراف کشاندن » نیست؟
برای جهانبخش حکم اعدام صادر شده است .به دلیل نوع برخوردش در نزد هیئت مرگ.
اما اگر اقای اصلانی صحبت از این می کند که چون صف در راهروی مرگ بهم خورد و جهانبخش قبل از من به نزد هیئت رفت، حکم اعدام گرفت و ما «سهم مرگ و زندگی را با هم تاخت زدیم».
اول و آخر بودن در صف تعیین کننده حکم بود یا نحوه پاسخ دادن به سئوالات؟
اگر صحبت از تصادف و جابجا شدن نوبت در صف بشود ، به نظر شما «دستکاری و به انحراف کشاندن نیست»؟
مسلما جابجایی در صف باز جویی را نمیتوان دلیل اعدام و یا عدم اعدام قرار داد بدون یک استدلال روشن و قانع کننده.
آیا این خطای جناب اصلانی است و یا دلایل را نمیخواهد بیان کند ، ارزش کلی گزارش را چندان تغییر نمی دهد.
کیانوری با شیوه خاص خودش (شارلاتان) آب تطهیر به روی ارتجاع ریخت و شروع به توطئه چینی برای قطعه قطعه کردن سرو تناور انقلاب سازمان فدایی کرد و به کمک نوچه هایش در هدفش موفق بود.
دوستان شما را چه میشود. میگویند امریکا بر علیه مصدق کودتا کرد. بله در ظاهر اما چرا نام عملیات AJAX TP به معنی پاک کردن حزب توده بود؟چرا در فردای کودتا از دارودسته مصدق یک نفر اما دسته دسته توده ای تیرباران شد؟ چون از نظر سرمایه داران چپ , چپ است که باید نابود شود. حال ما به جان هم بیفتیم و در اینجا جنازه یک حزب را از قبر بیرون کشیده و به زیر مشت و لگد دلی خنک کنیم. همه آنانی که در سازمان های سیاسی چه چپ و چه غیر چپ و منفرد که مورد یورش , سرکوب , دستگیری , شکنجه و اعدام بوسیله رژیم سفاک و ضد انسانی جمهوری اسلامی قرار گرفتند انسان های والا و بی نظیری بوده و هستند حتا اگر در خط مشی سیاسی به خطا رفته باشند. هر موی سر و هر قطره خونشان با ارزشتر از آنانیست که بنام سیاسی نبودن یا شریک جانیان بودند و یا با سکوت خود مهر تایید جانیان شدند. کمی با هم مهربان باشیم. برای ساختن ایران و دنیای بهتر بهم نیازمندیم. یکایک شما تنها سرمایه محرومانید.
فرمایشات شما بسیار متین و منطقی:
“همه آنانی که در سازمان های سیاسی چه چپ و چه غیر چپ و منفرد که مورد یورش , سرکوب , دستگیری , شکنجه و اعدام بوسیله رژیم سفاک و ضد انسانی جمهوری اسلامی قرار گرفتند انسان های والا و بی نظیری بوده و هستند”
– ممکن است سه یا چهار سازمان سیاسی چپ ازسازمانهای مزبورو مورد نظر را نام ببرید ؟
– خسرو روزبه در دفاعیات خود در بیدادگاه های شاه گفت:” من در ایران ماندم تا همان کاری را کنم که کیانوریها؛ اسکندری ها؛رادمنش ها و ……نکردند”
– حساب روزبه؛ وارطان؛ سیامک و مبشر ها را از کیانوریها جدا کنید.
– حزب کیانوری و شرکا در مورد آن سازمانهای سیاسی چپ مورد نظر شما چگونه می اندیشیدند؟
– موضوع نبش قبرنیست ولی آنچه بعد از۲۲ بهمن ۵۷ به ویژه در سالهای ۶۰ تا ۶۷ اتفاق افتاد دوران منحصر به فردی در تاریخ ایران و جهان به شمار می روند . آن دوران فراموش شدنی نیستند .
سلامت باشید .
جهت اطلاع.
پاسخی که روز چهارشنبه, ۲۷ بهمن, ۱۴۰۰ ۰۷:۳۲برایم ارسال کردید را امروز خواندم و یادداشتی برایتان نوشتم.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا ؟
قتل عام هواداران و اعضای سازمانهای چپ ضد رژیم همانند پیکار؛اقلیت ؛ کومله؛ راه کارگر ؛رزمندگان ؛ اتحادیه و ..
اکثریت؛ توده ای؛ رنجبران به دست رژیم جنایتکاران و شرکاء بخشودنی و فراموش شدنی نیست.
همانطور که دوستان دیگر نیز اشاره کرده اند آقای اصلانی به صورت کلی و مبهم به دلایل سیاسی اشاره کرده اند .تحلیل سیاسی کردن با خاطره تعریف کردن متفاوت است.
می شود یک تیتر جنجالی مانند آیت اله زاده مارکسیست انتخاب کرد و توجه خواننده را جلب نمود.اما برای ارائه تحلیل جدی سیاسی به عناصر دیگری نیز نیاز داریم.یعنی مستدل و مستند بودن یک تحلیل.
آیا جمهوری اسلامی هیچگاه اعلام کرده است که چپ ها را به دلیل ارتداد اعدام کرده است؟
اصولا اعدام چپ ها در سال ۶۷ را مسکوت می گذارد.
بنابراین هیچگاه اعلام نکرده که دلیل اعدام چپ ها ، ارتداد بوده است.
اما با طرح پرسش هائی در مورد مسلمان بودن و نماز خواندن در سال ۶۷ ، تلاش کردند تا تعداد هر چه بیشتری از زندانیان چپ را به عنوان سر موضع سر به نیست کنند.
حالا به غیر از مبهم بودن تحلیل سیاسی آقای اصلانی، اگر به کتاب خاطرات ایشان رجوع کنیم می بینیم که ایشان حتی در بیان خاطره نیز بسیار مبهم سخن می گویند و پرسش هائی را برای خواننده ایجاد می کنند.
ایشان در صفحات ۳۰۸ و ۳۰۹ کتاب « کلاغ و گل سرخ» روایت می کنند که ترکیب صفی که در راهروی زندان گوهر دشت به نزد هیئت می بردند بهم خورد و جای ایشان و «جهانبخش سرخوش » در صف عوض شد و جهانبخش جلودارصف شد و اولین نفری بود که مورد سئوال و جواب قرار گرفت.
جهانبخش را اعدام می کنند.به چه دلیل؟ روشن است که به سئوالات به گونه ای جواب داده که برایش حکم اعدام داده اند.حالا آقای اصلانی در کمال شگفتی در کتابش می نویسد که اگر صف بهم نمی خورد، اکنون شما امروز به جای خاطرات من، خاطرات جهان را می خواندید.
جناب اصلانی ! سرنوشت زندانی با اول و آخر بودن در صف مشخص می شد یا پاسخ هائی که به رئیس هیئت می داد؟
آیا شما و جهانبخش به یک سان به پرسش ها پاسخ داده اید؟
آیا حرمت خون همان عزیزان را بدین صورت پاس می دارید که در کتاب تان می نویسید که « من و جهان، ناآگاهانه، سهم مرگ و زندگی را با هم تاخت زدیم» ؟
مگر درهمان فاصله زمانی کوتاه که شما در راهرو منتظر بودید و جهانبخش در نزد هیئت بود، خبری به شما رسیده بود که شما را بدین نتیجه رسانده بود که طوری برخورد کنید که حکم اعدام نگیرید؟
شما و جهانبخش از نظر در دست داشتن اطلاعات تفاوتی با هم نداشتید.نحوه برخورد شما با هم متفاوت بوده است .جهانبخش اعدام شده است و شما خوشبختانه زنده هستید.بنابراین لطف کنید و حرمت خون آن عزیزان را پاس دارید و بگوئید که به طور منطقی به این نتیجه می رسیم که جهانبخش به گونه ای جواب داده که برایش حکم اعدام داده اند.
پرسش این است :یعنی شما اگر به عنوان نفر اول به نزد هیئت می رفتید ، طور دیگری به سئوالات پاسخ می دادید؟
قسمتی از کامنت بر خورد شخصی به نظر می آید!
اینکه ایشان چگونه به سوالات بازجو جواب دادند را بزرگ کردن و ایجاد توهم نمودن برای یک زندانی در خطر اعدام را میتوان یک حق دفاع در نظر گرفت.
کیانوری و علی عمویی اعدام نشدند و بعد از آزادی به (کیانوری اجباری در خانه امنیتی) و عمویی داوطلبانه (فعال در کنار جواد ظریف و رسانه ها، سفرهای زیاد در داخل ایران و به خارج و اروپا) به نفع حکومت و برعلیه حزب توده ایران و جنبش چپ فعالیت کردند. کیانوری مجبور به نامه نگاری و پشتیبانی «نشریه زیر علامت سوال راه توده» که در جلد توده ای و چپ به طرفداری از حکومت و جناحهایی از او میپردازد و به ادامه سیاست «اتحاد و انتقاد» و «راه امام» که بیشترین صدمه را در تاریخ به چپ ایران زد. علی عمویی با پرونده سیاه در زندانها جمهوری اسلامی ایران، بعد از آزادی به مبارزه بر علیه حزب برخواست، حزبی که سیاست «انتقاد و اتحاد» را پشت سر گذاشته و در نامه علنی خواستار رهبریت حزب در ایران شد از تهران از کنار جواد ظریف… حکومت سعی کرد از احسان طبری، کیانوری و علی عمویی بیشترین سواستفاده را بر علیه مارکسیسم، حزب توده و کلا چپ بکند که در مورد کیانوری و طبری عملی نشد ولی همچنان علی عمویی در خدمت آنهاست
یاد یکی از نوشته های آقای اصلانی افتادم. روز آزادی از اوین در سال ۶۷، ایشان در مینی بوس هم صندلی کیانوری بود. بعد از اینکه کیانوری خودش را معرفی کرد از مهدی اصلانی سوالی در مورد وابستگی سیاسی ایشان کرد. آقای اصلانی در جواب گفت ما همانی هستیم که شما تربچه های پوک خطابشان میکردید. آنطور که من از این نوشته به خاطر دارم کیانوری پاسخ داد: “ان زمان دیگر گذشت.” پس از آنهمه عداوت و کینه ورزی با دیگر چپ ها سرانجام ولی چه دیر زمان اعتراف به کرده خوش فرا رسیده بود. و آنهمه های و هوی به خاطرهیچ! اگر اشتباهی در نقل آمد، امیوارم خود آقای اصلانی توضیح دهند.
رژیم اسلامی از افراد بلند مرتبه حزب توده فقط کیانوری و طبری را از دم تیغ نگذارند. به روایت ها، فشار و تهدید شوروی و دولت گورباچف بود که سران رژیم از خیر اعدام این دو گذشت. و البته از این هم مطمئن بود که تاریخ تاثیر گزاری توده ای ها در ایران به سر آمده. چند سال پس از ان با انهدام بلوک سوسیالیستی این گمان به یقین دائم تبدیل شد.
آقای اصلانی با سلام ؛
آنطور که در خاطرات شما در کتاب – کلاغ و گل سرخ- خواندم تعلق سازمانی شما ۱۶ آذر و منشعب از فداییان اکثریت بوده است و شما به ” افتخار” کسب لوح یا مدال “تربچه پوک ” نائل نمی شوید .
سلامت باشید .
من متوجه منظور آقای اصلانی نشدم. منظور ایشان این است که کیانوری اعدام نشد تا بعد از آن کار سیاسی کند؟ یا اینکه مسایل سیاسی دیگر مثلا دخالت و پادرمیانی سوریه باعث نجات کیانوری شده است؟ متاسفانه نکته اصلی مقاله کمی مبهم است. امیدوارم آقای اصلانی بیشتر توضیح دهند.
نظر آقای اصلانی در مورد ارتداد زنده یاد کیانوری صحیح است ،ایشان طبق قوانین شرع کافر ومرتد نه یکبار بلکه چندینبار می باشند ولی دلیل اعدام نکردن ایشان ، دقیقا سیاسی است و یا مصلحت است ” گفته میشود که ایشان اقوامی خونی با خمینی دارند ، دلیلی چندان قوی نیست!” و احتمال حمایت روسیه فعلی و یا شوروی سابق هم نمیتواند زیاد قوی باشد ، بلکه شخصیت و پوزیسیون ایشان میتواند دلیل اصلی باشد ،هر چه بود ایشان در مقابل جمهوری اسلامی نایستاد و رهبر حزبی قدیمی ،نسبتا با اعتبار و استخواندار در جامعه ایران بود که در آینده ایران هنوز میتواند تاثیر گزار باشد.
” خواهش دارم بجای منفی دادند به این نظر ، کامنت استدلالی بنویسید “