شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

حیران خانم دنبلی – لطیف ممد؛ برگردان: کامران امین آوە

خاچاتور آبوویان، روشنفکر ارمنی سدە ی نوزده، نوشته است: ” دل هر زن کرد، چونان دل یک شاعر است”. براستی نیز رنگارنگی‌ و گوناگونی پرغنای فرهنگ عامه ی (فولکلور) ملت کرد، در جای نخست وامدار زن کرد است؛ زنی، که بهنگام و با گلواژەها، غم و شادی و عشق و اندوە خود را در قالب ترانه‌ها بیان می کند و آنقدر احساس و جان در آن می دمد، که هر واژە ی بر زبان جاری شده ـ چونان مرواریدهای زینت بخش گردنِ قوی مانند دختری یا ماننده به نقش‌ و نگارهای فرش ـ، به یک آفریده ی هنری راستین تبدیل می شود.

این پدیدآورندگانِ اکثرا درس نخوانده و فروتن مردمی، در درازای هزاره‌ها، آوازهای سروده‌ی مورد علاقه‌‌اشان را سینه به سینه و نسل به نسل انتقال دادند. حال نام بیشتر آنها به بوته ی فراموشی سپردە شدە است، اما تبلور تاثرات آنها در ترانه‌ها جنبه ی مادی بخود گرفته است. این ترانه ها با رفتن در میان تودەهای وسیع، چون رشته‌های نامرئی،‌ مردمان کرد را متحد می سازند.

در میان آنها افراد باسوادی هم بودند، که آثار مکتوب خود را به یادگار گذاشته اند، مانند مورخِ نامدار سدە  ی نوزدهم کرد، ماە‌شرف خانم کردستانی.

جز او، زنان کرد دیگری نیز از خود میراث هنری‌ بر جای گذاشته اند. بیشتر این دستنوشته‌هایا گم و گور، یا نابود، و یا به نام‌ دیگران بازنویسی شده اند. و آنجا که این امکان وجود نداشت، در اکثر موارد تعلق آنها به مردم کرد مورد تردید قرار گرفتند، بنام نمایندگان ملت‌های همجوارِ کرد معرفی شدند. در میان آنها، نام‌‌های درخشانی چون مسقطی خانم گنجوی(سدە ١٢) دختر عموی نظامی گنجوی، خورشیدبانو (سال‌های ١٨٩٧-١٨٣٢) دختر مهدیقلی خان و نوە ابراهیم‌ خلیل خان – خان قرەباغ، و حیران خانم دنبلی (در حدود سالهای ١٨٣٨-١٧۵٨) به چشم می خورد.

در پی بررسی های انجام گرفته، چنانکه ی. ای واسیلیووا[۱] می‌نویسد: “نام نویسندگان، تاریخ نگاران و شاعران کرد، یکی پس از دیگری، از فراموشخانه‌ها بیرون آمدند”(۵ -١).

به حق باید نام یکی از دختران با استعداد ملت کرد، حیران خانم دنبلی، در سیاهه عمومی شاعران کرد، در جایگاه شایسته خود قرار گیرد. نخستین چکیده ی اطلاعات دربارە حیران خانم، در کتاب “دانشمندان آذربایجان” به چشم می خورد؛ این کتاب نوشته ی محمد تربیت، ادب شناس ایرانی است، که در آستانه جنگ جهانی دوم انتشار یافته است. حیران خانم، دور و بر سال ١٧۵٨ احتمالا در شهر نخجوان، در آذربایجان شمالی، بدنیا آمدە و زمان درازی نیز در آنجا زندگی کردە است. در اوایل جنگ روسیه – ایران (سال‌های ١٨٢٧-١٨٢۶)، و با عقب‌نشینی ارتش ایران، حیران خانم دنبلی نیز به تبریز نقل مکان می‌کند. او در یکی از اشعارش، از طاعون وحشتناک سال ١٨٢٧ در این شهر یاد می‌کند. در حال حاضر، سه دستنوشته شناخته شدە از او در باکو، تبریز و تفلیس نگهداری می‌شوند. حیران خانم نبوغ شعری خود را در قالب غزل، مخمس و رباعی تجربه کرد. آفریده های شعری او بشدت از  محمد فضولی، شاعر کرد، تاثیر پذیرفت. حیران خانم در ستایش از عشق پاک، لطیف و بی‌دریغ شعر می‌ سرود و “دیوان”ی۴۵٠٠  بیتی از خود به یادگار گذارد. با چشمداشت به غنای واژگان، می‌توان درباره ی مرتبه‌ی سواد و آگاهی بالای او داوری کرد.

غیر مستقیم، روشن شده که حیران خانم مناسباتی با خانوادە ی والا مقام دولتی و نظامی ایران، عباس میرزا(١٨٣٣-١٧٨٩)، پسر فتحعلی شاە قاجار(١٨٣۴- ١٧۶۶)، شاە ایران داشته است. گمان می رود، که او با یکی از همکاران نزدیک عباس میرزا، که حیران خانم او را بسیار دوست داشته، ازدواج کردە، و تا چندی، این عشق دوطرفه بودە است. اما بعدها شوهرش، برپایه ی ملاحظاتی سوداگرانه او را ترک گفت و با زن دیگری ازدواج کرد. بعد از آن، حیران خانم را به ناخواستش به مردی شوهر دادند که تا واپسین روز زندگی نتوانست او را دوست بدارد و با اندوهی نوستالژیک در حسرت عشق پیشین خود اشک ریخت.

حیران خانم در سال ١٨٣٨ درگذشت و در شهر تبریز به خاک سپردە شد. او تقریبا ٨٠ سال زندگی کرد و تا پایان عمر از قریحه شعر‌ی برخوردار بود.

در سال ١٩۶١، در جمهوری آذربایجان ترجمه دیوان فارسی اشعار او به چاپ رسید. طبیعتا، در آذربایجان به او به چشم شاعر ملی خود می نگرند و از نظر وابستگی قومی او را آذربایجانی(ترک) می دانند. در مطلب ویژه ای که در دایرەالمعارف آذربایجان شوروی  به حیران خانم پرداخته شده است، آمدە که “شاعرە آذربایجانی در اواخر سدە ی ١٨ در یک خانوادە کنگرلی بدنیا آمدە است”.(٢) بر کسی پوشیده نیست، که کنگرلی طایفه ای است آذربایجانی ـ ترک و باشنده ی نخجوان.

اما در واقع، او دختر کریم خان دنبلی بود(۴٠ -٣). در زبان کردی حیران به معنای “مفتون” است.

او در یکی از غزل‌هایش می‌ گوید:

پرسی گر ز نسبت حیران دلفکار

ازخادمان شیرخدا شاه دین علی است[١]

باشد ورا حسب زعزیزان نخجوان 

او را ولی نسبت کریمان دنبلی است(۵۶-۴)

خویشاوندان نزدیک او در خوی، اورمیه، مراغه، تبریز و نخجوان زندگی می کردند. و در این جای شگفتی نیست، چرا که خانات خوی، که مناطق خوی، سلماس، آواجیق، قطور، الند، چالدران، چورس، قرەقوینلو، سوکمان‌آباد، درگه و غیرە را در مرز خانات تبریز، اورمیه، ماکو، نخجوان و ترکیه عثمانی دربرمی گرفت، زیر کنترل عشیرە ی کرد دنبلی بودند.

شهر خوی، از سده ی ششم میلادی، چون شهر خوئی[۲] شناخته می‌شود. در منابع عربی سده های میانه از عشیرەی دنبلی، بعنوان “الدبیباله” یاد می‌شود(٧٩ -۵). در سدە ی شانزدهم، در زمان شاهان ایرانی از سلسله صفویان(١٧٣۶-١۵٠١)، خانات خوی توسط حاکمان موروثی عشیرە دنبلی بنیاد نهادە شد. شرف‌خان بتلیسی، تاریخ نگار پرآوازه ی کرد، در اثر معروفش “شرفنامه”، فصل کاملی را به این عشیرە اختصاص دادە است. برپایه گفته های او”عشیرە دنبلی پیرو دین ایزدی بودند، اما بعدها امیرها و بخشی از عشیرە ی آنها این آیین را رها کردە و طریقه اهل سنت و جماعت را برگزیدند” (٣۶٢-۶). به دیگر سخن اسلام را انتخاب کردند. منظور “شرف خان بتلیسی” از “اهل سنت و جماعت”، به ترتیب تسنن و تشیع در اسلام است. یک بخش از عشیرە به پیروی از آیین ایزدی ادامه داد.

سلطان محمد، مقام امیر دنبلی را به سلطان علی بیک واگذار و مناطق سلیمان سرا و نیمی از ناحیه خوی را یکپارچه کردە و به او اعطاء کرد. او شارور را بعنوان زیستگاه خود انتخاب کرد. پس از مرگ او، پسرش – نظیر بیک ـ رئیس قبیله شد.(٣۶٢ – ٣۵٧ ، ۶) به گفته ی‌ اولیا چلبی، در زمان صفویان، امارات دنبلی وجود داشته است.(۶٣-٣).

سلطان‌های ترک و شاهان ایران، برای به جان هم انداختن امیرهای کرد، از هر دستاویز کوچکی بهرە می‌گرفتند. سلطان ترک، شمشیر طلائی را به حسن بیک، رئیس عشیرە محمودی، که در سال ١۵۵٢حاجی بیک دنبلی را به قتل رساندە بود، اعطا کرد (٣ – ٨٠). در سالهای حکمرانی شاە طهماسب (١۵٧۶ – ١۵١٣) با کوچکترین سوءظن نسبت به نزدیک شدن عشیرە دنبلی به عثمانی‌ها، بیش از ۴٠٠ تن از این عشیرە و ٣٠ تن از درباریان شاە را، که وابسته به این عشیرە بودند، اعدام کردند(٨۴-٣؛ ٣١٣، ٧۶-۶).

خانات خوی  در زمان احمد خان دنبلی(١٧٣۶-١٧٨۶) به اوج قدرت خود رسید. احمد خان با متحد شدن با خانات قرەباغ، توانست خانات ایروان و نخجوان را فرمانبردار خود سازد. اتحاد با خانات قره باغ تا زمان حکومت حسینقلی خان، پسر احمد خان(١٧٨۶-١٨١٣)، دوام داشت.

در همین زمان، در تبریز، نمایندە دیگر این عشیرە، نجفقلی خان دنبلی حکومت می کرد. پسر او، عبدالرزاق (تبریز  ١٨٢٨ – خوی ٣/ ١٧۶٢)، تاریخدان بنامی بود. کتاب‌های “مآثر سلطانیه” و “تاریخ عشیرە دنبلی” از جمله آثار او هستند. از او همچنین مجموعه اشعاری با نام مستعار “مفتون” به جا ماندە است.

از این طایفه، سپهسالارهای برجسته، دولتمردان و روشنفکران بسیاری برخاستند[٢].

در سدە ی نوزدهم، بخشی از عشیرە دنبلی در منطقه بتلیس زندگی کردە(٢۴ – ٧)، تابع امارات بوهتان بودند (٢٨ -٧) پطر لرخ، در بارە ی عشیرە دنبلی می‌نویسد، که آنها در جنوب دیاربکر و شمال خوی در ناحیه سوکمان‌آباد زندگی می‌کنند(٩۶ ، ٧١ – ٨). این منبع، در میان عشیرەهای کرد ایران، به عشیرە دنبلی نیز اشارە می‌کند(۶٣١ – ٩).

نمایندگان عشیرە کرد دنبلی در حال حاضر نیز در مناطق شرقی (ایران) و شمالی (ترکیه) کردستان زندگی می‌کنند.

بدین ترتیب، ما امروز می توانیم در بارە عشیرە کرد دنبلی سخن بگوییم که سدەها خانات خوی را در کنترل داشت، و شهر نخجوان نیز که حیران خانم کرد، دختر کریم خان دنبلی، مدتها در آنجا زیست و نوشت، در محدودە مرزهای سیاسی آن قرار می گرفت. موارد یادآوری شده در بالا، دلیل قانع کنندە‌ای برای نوشتن نام یکی از دختران نابغه کرد را – حیران خانم، دختر کریم خان دنبلی را ـ در برگهای تازە بازسازی شدە تاریخ کرد بدست می‌دهد.

حیران خانم به خانه ی خود خوش آمدی!

[١] علی – چهارمین خلیفه عرب (۶۶١ – ۶۵۶) ، داماد و پسر عموی محمد بود. حیران خانم به پایبندی خود به فرقه تشیع اسلام اشارە می‌کند.

[٢] عماد (عمادالدین یا امام‌الدوله)، اهل خوی، از جمله دوستان نزدیک نظامی گنجوی بود، که در سدە ی ١٢ زندگی کردە، و یکی از شخصیت‌های برجسته عصر خود بود. در سال‌های ١٨٠۴ – ١٨٠٣ ژنرال تسیتسیانوف، که در راس ارتش روسیه قرار داشت و آذربایجان را به تصرف خود در آوردە بود، در گزارشی به پتربورگ یادآوری می‌کند، که فتحعلی خان خویی، نبیرە ی جعفر بیک، اعدام شدە بدست شاە طهماسب اول، خان خوی بود. جعفرقلی خان خویی(دنبلی)، یکی از نمایندگان سرشناس عشیرە دنبلی، پس از زخمی شدن در جنگ با فتحعلی شاە قاجار(١٧۶۶ – ١٨٣۴)، شاە ایران، با لشکر ٢٠ هزار نفری‌اش به منطقه اوچکیلسا(اچمیادزین کنونی در جمهوری ارمنستان) پناە برد. جعفر قلی خان، در دوران جنگ روسیه و ایران در سال‌های ١٨٠۶ – ١٨٠٣، در کنار روسیه و برضد ایران جنگید و از سوی امپراطور الکساندر اول نشان آندریاس و پرطلائی الماس نشان به او اعطاء شد. در سال ١٨٠٧ همزمان با برگماری جعفر قلی خان به سمت حاکم خانات شکی در آذربایجان شمالی، درجه سرلشکری نیز به او اعطاء گردید. پس از مرگ او، در سال ١٨١٠، خانات شکی توسط پسرش اسماعیل خان ادارە می‌شد(١٨١٩ – ١٨١٠). با مرگ اسماعیل خان، خانات شکی از بین رفت. یکی دیگر از نمایندگان این طایفه فتحعلی خان خویی(٢۵ نوامبر ١٨٧۵، شکی – ١٩ ژوئن ١٩٢٠، تفلیس)، نوە  جعفر قلی‌خان، پسر سرلشکر اسکندر خان بود. فتحعلی خان در مدرسه متوسطه کلاسیک گنجه تحصیل کرد و در سال ١٨٩٧از دانشکدە حقوق دانشگاە مسکو فارغ‌التحصیل شد. او کارشناس قضائی و مشاور ارشد دادستانی منطقه الیزابت‌پول بود(١٨٩٩. ٠٧ . ١۶ – ١٨٩٧ .٠٨ . ٢۶). بعدها او در دادستانی منطقه کوتائیسی، در زوگدید، سوخومی و از ٢٢آوریل ١٩٠٣ در ایکاترینودار(کراسنادار کنونی)، بعنوان بازپرس قضائی بخش اول دادگاە منطقه ایکاترینودار، مشغول به کار شد. در ١١ سپتامبر ١٩٠۴ عنوان کارشناس ارزیابی دادگستری به او اعطاء شد و در ٢۵ اکتبر ١٩٠۴ ، بعنوان معاون دادستان دادگاە منطقه ایکاترینودار، گماشته شد و تا انتخاب خود بعنوان نمایندە دومین دومای دولتی در ٢٠ فوریه ١٩٠٧ عهدەدار این وظیفه بود. پس از انحلال دومای دولتی در ٣ ژوئن ١٩٠٧، او به الیزابت‌پول(شهر گنجه در جمهوری آذربایجان) بازگشت و دوباره در دادگستری شروع بکار کرد و دیرتر به باکو رفت. پس از انقلاب سال ١٩١٧، فتحعلی خان به عضویت کمیته اجرائی موقت شورای ملی مسلمانان تازە تاسیس درآمد. پس از اعلام جمهوری دمکراتیک آذربایجان، در ٢٨ آوریل سال ١٩١٨ ، تشکیل اولین دولت مستقل به فتحعلی خان غیرحزبی سپردە شد. او عهدەدار ریاست شورای وزیران و وزارت امور داخله شد. طبق تصمیم  شورای ملی آذربایجان مورخه ١٧ جولای ١٩١٨ ، دومین کابینه دولت تحت رهبری او تشکیل شد. پس از کودتای دولتی، در ٢٨ آوریل سال ١٩٢٠، همراە خانوادە به تفلیس رفت و در ١٩ ژوئن همان سال در آنجا کشته شد. فتحعلی‌خان خویی، همراە با نمایندگان برجسته مردم کرد مانند چنگیز ایلدریم، ژنرال خسرو بیک سلطان و دیگران، نه تنها در زندگی سیاسی آذربایجان، بلکه سراسر ماورای قفقاز نقش مهمی بازی کرد. ما در اینجا فقط در مورد نمایندگان تنها یک خانوادە از عشیرە کرد دنبلی صحبت کردیم. اما، صرفنظر از اینکه اکثریت مطلق خانوادەهای کرد توانستند تا به امروز خودآگاهی قومی خود را حفظ کنند، هنوز کم نیستند پسران و دختران برجسته ی ملت کرد که در زمره ی نمایندگان ملیت‌های دیگر به حساب می آیند.

سرچشمه‌‌ها

  1. واسیلیووا، ی. ای. جنوب خاوری کردستان در سدە ١٧ – اوایل سدە ١٩. تاریخ مختصر امارات اردلان و بابان، مسکو ١٩٩١.
  2. دایرەالمعارف آذربایجان شوروی(ACE)، جلد اف- ش. خ، باکو ١٩٨٧(بزبان آذربایجانی).
  3. شمسی، م. ای. کتاب شرف خان بتلیسی”شرفنامه”، بعنوان منبعی برای بررسی تاریخ مردم کرد، باکو، ١٩٧١ (به زبان آذربایجانی).
  4. حیران خانم، آثار برگزیدە، باکو، ١٩۶١ (به زبان آذربایجانی).
  5. پولادیان، آ، کردها در سدەهای ٧ تا ١٠(به نقل از منابع عربی) ایروان، سال ١٩٨٧.
  6. شرف خان ابن شمس‌الدین بتلیسی “شرفنامه”، جلد اول، مسکو ١٩۶٧.
  7. لرخ، پ. و. تحقیق در مورد کردهای ایران و نیاکان آنها، کلدانیان شمالی، کتاب ١، سنت‌پترزبورگ، ١٨۵۶.
  8. ایران کنونی، کتاب راهنما،  مسکو، ١٩۵٧.
  9. Celile Celil. XIX yüzeıl Osmanlı imparatorlugunda kürtler. Ankara, 1992(به زبان ترکی) .

سرچشمه:

لطیف ممد، حیران خان دنبلی، مجله صدای زنان/ Denge Jinan ، مسکو ٢٠٠٢، آوریل- ژوئن، ص ١۶-١٢.

Хейран-ханум Думбули


[۱] Васильева, Евгения Ильинична(Vasilyeva, Evgeniya Ilyinichna)

[۲] Хувей

https://akhbar-rooz.com/?p=152846 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x