جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

کانون نویسندگان همه ی نویسندگان و هنرمندان را به حمایت از مردم ایران فرا خواند

بر آنچه مردم بی‌باک در خیابان‌ها با جان خویش فریاد می‌کنند چیزی نمی‌توان افزود. جنبشی که هم اکنون تقریباً همه‌ی کشور را در بر گرفته است حاصل خشمی چهل ساله است. خشونت لجام‌گسیخته‌ی جمهوری اسلامی در برابر معترضان و انکار حق طبیعی مردم برای بیان و ابراز مطالبات خویش، بار دیگر خیابان را به قتلگاه شریف‌ترین و شجاع‌ترین فرزندان ایران بدل کرد. کانون نویسندگان ایران همبستگی خود را با جنبش آزادیخواهی مردم ایران اعلام می‌کند و از نویسندگان و هنرمندان که حیات حرفه‌ایشان به آزادی بیان گره خورده است، و نیز از تشکل‌ها و نهادهای همسو در سراسر جهان می‌خواهد که صدای جنبش آزادیخواهی مردم ایران باشند.

متن کامل بیانیه:

بر آنچه مردم بی‌باک در خیابان‌ها با جان خویش فریاد می‌کنند چیزی نمی‌توان افزود. اما بر همه‌ی نویسندگان و هنرمندان، تشکل‌های صنفی و فرهنگی، و نهادهای آزادی‌خواه و مستقل است که حمایت خود را، به صراحت و به دور از عافیت‌ طلبی‌های مرسوم، از جنبش آزادیخواهی مردم اعلام کنند؛ جنبشی که برای تداوم، بیش از هر چیز به همبستگی نیاز دارد.

جنبشی که هم اکنون تقریباً همه‌ی کشور را در بر گرفته است حاصل خشمی چهل ساله است. حاکمیت جمهوری اسلامی از بدو تأسیس تا کنون با استفاده از ضرب و زور و صرف مبالغ هنگفتی از بودجه‌ی عمومی کشور در پروژه‌های به اصطلاح فرهنگی و عقیدتی و حذف و سانسور هنر و ادبیاتی که بازتاب دهنده‌ی روح جاری زندگی انسان امروز است کوشیده است مردم ایران و به ویژه نسل جوان کشور را از حق طبیعی ِ آزادانه زیستن محروم کند و آن‌ها را در قالب دلخواه خود بگنجاند. بدیهی است که دود چنین سیاست ستمکارانه‌ای بیش از همه به چشم زنان جامعه فرو می‌رود ؛ زنانی که از انواع تبعیض‌های جنسیتی رنج برده‌اند و در هر فرصتی زبان به اعتراض گشوده‌اند.

زنان پیشرو و آگاه ایران از همان نخستین سال‌های اجباری شدن حجاب در فردای انقلاب ۵۷ به درستی دریافتند که تحمیل حجاب بر آن‌ها، تنها تحمیل نوعی پوشش نیست، بلکه توهین به شأن انسانی آن‌ها و فراتر از آن «در حجاب بردن» نفس آزادی است و بدین‌سان جنبش برابری‌خواهی زنان ایران همواره بخشی مهم در جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران در چند دهه‌ی اخیر بوده است. جنبشی که این بار با نام زنی جوان و از دست رفتن جانِ گرامی‌اش گره خورده است. از نقطه‌ی آغازینِ این جنبش، قتل مهسا (ژینا) امینی، تا شعار فراگیرِ «زن، زندگی، آزادی (ژن، ژیان، ئازادی)»، گروه‌های زنان که به انواع روش‌ها سرکوب و پراکنده شده بودند، گرد آمدند و در ادامه‌ی اعتراض زنان سقز و سنندج، نخستین فراخوان اعتراض خیابانی را پس از قتل مهسا امینی رقم زدند. خیابان «حجاب» را برگزیدند تا این نمادِ آشکارِ سلطه و آزادی‌ستیزی را به تمامی افشا کنند. حجاب که چهل و چند سال ابزارِ خشونتِ نظام‌مندِ جمهوری اسلامی علیه جان و زندگی نیمی از جمعیت ایران بود، به نماد سلطه و سرکوبِ همه‌ی مردم ایران بدل شد. حضور گسترده‌ی مردم در خیابان‌ها، پیوستن آنها به روسری‌سوزان و تکرار شعارهای مترقی، بر تلاش‌ حکومت برای تقلیل خواست مردم به برچیدن «گشت ارشاد» خط بطلان کشید و نشان داد مسیر آزادی جامعه از آزادی زنان می‌گذرد.

خشونت لجام‌گسیخته‌ی جمهوری اسلامی در برابر معترضان و انکار حق طبیعی مردم برای بیان و ابراز مطالبات خویش، بار دیگر خیابان را به قتلگاه شریف‌ترین و شجاع‌ترین فرزندان ایران بدل کرد. در پاسخ، مردم بر تعداد نقاط تجمع افزودند، محله به محله به میدان آمدند، درهای خانه‌هاشان را به روی مجروحان و معترضان گشودند و خیابان به خیابان با دست‌های خالی نیروی خود را سامان دادند. نیروی عظیمی که ریشه در آزادی و خواست‌های دموکراتیک دارد.
اصل نخست منشور کانون نویسندگان ایران در بیش از ۵۰ سال گذشته نقطه‌ی اتصال کانون به جنبش‌های آزادیخواهی بوده است. کانون در این سال‌ها بی‌وقفه بر حق آزادی بیان، «بی هیچ حصر و استثنا برای همگان» پای فشرده است. آزادی بیان مسأله‌ای صرفاً صنفی برای نویسندگان نیست؛ آزادی بیان بستر شکل‌گیری تشکل‌ها و جنبش‌ها و شاهرگ تداوم حیات آنهاست. حکومت به پشتوانه‌ی سال‌ها سرکوب نظام‌مندِ آزادی بیان، سانسور همه‌جانبه، کنترل و محدود کردن فضای مجازی که این روزها به اوج خود رسیده است و انحصار رسانه‌ای، در خیابان‌ها معترضان را می‌کشد و می‌رباید. اما مردمِ درخفقان‌زیسته نیز راه‌ها و روزنه‌های خود را در دل این تباهی گشوده‌ و صدا و خواست خود را به عرصه‌ی عمومی آورده‌اند.
کانون نویسندگان ایران همبستگی خود را با جنبش آزادیخواهی مردم ایران اعلام می‌کند و از نویسندگان و هنرمندان که حیات حرفه‌ایشان به آزادی بیان گره خورده است، و نیز از تشکل‌ها و نهادهای همسو در سراسر جهان می‌خواهد که صدای جنبش آزادیخواهی مردم ایران باشند.

کانون نویسندگان ایران
۱ مهر ۱۴۰۱

https://akhbar-rooz.com/?p=170151 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ali
Ali
1 سال قبل

اگرچه هیچ یک از برآمدهای تاریخ یک‌سان و مشابه نیستند، چراکه با سیر تاریخ شرایط تغییر می‌کند و با تغییر شرایط برآمدها نیز چه در شکل و چه در محتوا تغییر خواهند کرد.
با این وجود، اما چه شباهت غریبی ست بین آن‌چه که امروز‌می‌گذرد با آن‌چه به هنگامه انقلاب ۵۷ می‌گذشت!
همچنانکه امروز فریادهای حق‌طلبانه آزادی را فریاد می‌کنند، همچنانکه در این دور از مبارزات مرگ بر خامنه‌ای در گوشه گوشه کشور طنین‌انداز است و همچنانکه انزجار از جمهوری اسلامی با هر دم و بازدم مردم – چه در کف خیابان‌ها آشکارا و چه در زیر سقف خانه‌ها خموشانه – عجین است،
در جریان انقلاب ۵۷ نیز فریاد آزادی‌خواهانه از هرسو طنین‌انداز بود و مردم با فریاد مرگ بر شاه انزجار خود را از سلطنت بیان می‌کردند.
درست مثل امروز، مردم خواهان آزادی، رفع ستم، تبعیض و بهره‌کشی و جامعه‌ای عاری دزدی وفساد و اعتیاد و فحشا بودند.
انقلاب اما بخاطر زدوبندهای روحانیت و توطئه خارجی «مرده بدنیا آمد»
امروز هم اگراز آموزه‌های انقلاب‌های برباد رفته، از مشروطیت تا انقلاب سال‌۵۷ نیاموزیم چه بسا یک انقلاب مرده دیگر بدنیا بیاوریم. تاریخ، به قول مارکوزه، شرکت بیمه نیست که برآمدهای خود را تضمین شده بدنیا بیاورد.
پس شما که در خیابان جان خود در کف برای یک زندگی درخور شأن انسان مبارزه می‌کنید به هوش باشید که انقلاب‌تان مرده بدنیا نیاید والا آینده‌گان بدون در نظر گرفتن از جان‌گذشته‌گی‌هایتان بی‌رحمانه برای گناه ناکرده سرزنش‌تان خواهند کرد.

مازیار
مازیار
1 سال قبل

“از فردای انقلاب ۱۳۵۷″.
انسان نمی داند بخندد یا بگرید به نوسیندگان متن!
اساسا” انقلاب اجتماعی با جابجائی طبقاتی همراهست. شما بفرمائید کدام جابجائی طبقاتی در سال ۱۳۵۷ رخ داده است؟ مگر نه آن بود که بورژوازی وابسته ائی با رنگ و لعاب سلطنتی را برداشته و با رنگ و لعاب فقهی با یاری همان ارتش و دیگر ملزوماتش، همان ادارات، همان شیوه تولیدی و…………بر جایش نشاندند. آن یکی خسته و فرسوده و تیغش کند گشته و بجایش این یکی تازه نفس و با تیغی برا بر دست. از کدام انقلاب حرف می زنید همان انقلابی که به گفته شاملو: “مرده بدنیا آمده بود…. و شاید در مسیر راه در میان گردونهای پر پیچ و خم از میانه راه بر نگشته باشد….. و ما غلط می کردیم که فکر می کردیم می دانستیم که دنبال چه می گردیم” از آن واقعه شوم بیش از چهل سال می گذرد هنوز در خوابید!

الف باران
1 سال قبل
پاسخ به  مازیار

انقلاب مشروطه هم فئودالی را از بین نبرد ولی انقلاب بود . انقلاب پنجاه و هفت یکی از بزرگترین و با شکوهترین انقلاب های تاریخ بود . در هیچ انقلابی بیش از دوازده میلیون مردم شرکت نکرده بودند . مردم کمتر از یک سال ، از انقلاب درسهایی آموختند که ده ها سال نمی‌توانستند بیاموزند . انقلاب زنان و دختران را از پستو خانه ها بیرون و به جامعه تحویل داد . همین قیام مردم ، همین شجاعت و جان برکف نهادن مردم مدیون ثمرات انقلاب گذشته است . انقلاب مشروطه شکست خورد ولی باز هم انقلاب بود . انقلاب پنجاه و هفت شکست خورد ولی باز هم انقلاب بود . انقلاب ها میتوانند ده ها بار شکست بخورند ولی باز هم انقلاب نامیده می‌شوند. درود و سپاس به مقاله پر ارزش کانون نویسندگان ایران .

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x