زن، زندگی، آزادی، در این ویرگول صدای مهسا را می نویسم
تندیس زن در خیابان، سماع تن و گسیو را در آفتاب می نگارم
تا جمعی که جهان را زیبا می بیند، از حجاب اجباری شرم کند
در ساعت زن، زندگی در خیابان با آزادی همسایه است، هرچند
نقیب اجبار، با هزار چماق فریاد می زند، ما روی کرسی عدل
با حق نشسته ایم، و بود و نبود ما از جبر است، از همیشه جبر