پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پائیز پدرسالار – ذکریا صنعتی

برای قدرقدرت سیاسی، در تعریفی که کارل اشمیت از آن داده بود، رقیبی در خیابان پیدا شده است، که پاک نمودن خاطره او از حافظه تاریخی واجتماعی خیابان دیگر میسر نیست و شعار او، اگر بخواهیم این شعار را در ادبیات قرون وسطائی خمینی بیان کنیم، می تواند این باشد: «ما توی دهن این ولی فقیه می زنیم»

۱) در رابطه با مشهورترین بخش “پدیدار شناسی روح” هگل با عنوان “خدایگان و بنده” قلم به اندازه کافی زده شده است. از تاثیر انقلاب فرانسه بر نگارش این بخش آگاهیم. همچنین می دانیم، که فلسفه تاریخ مارکسیستی، آنچه که به نبرد فاعل تاریخی بر علیه بورژوازی برمی گردد، بدون این بخش (و بدون “آموزه نجات” سکولاریزه شده در فلسفه تاریخ هگلی) قابل توضیح نیست. در یکی از درخشان ترین ارزیابی ها ازاین بخش، که آنرا مدیون سوزان بوک مورس هستیم، تاثیرانقلاب برده گان در هائیتی، که نتیجه آن اعلام اولین جمهوری برده گان در تاریخ بشریت در سال ۱۸۰۴ بود، بر روی تالیف این بخش مورد بررسی قرار می گیرد. مشغولیت تئوریتیکی با این بخش “پدیدار شناسی روح” هنوز بپایان نرسیده است. فیلسوف آلمانی آکسل هونت سیستم فلسفی خود را به تمامی بر روی مفهوم کلیدی “خدایگان و بنده” یعنی “به رسمیت شناختن” استوار کرده است. جنبش “زن، زندگی، آزادی” نبرد دیگری از نوع نبرد “خدایگان و بنده” است. این نبرد بر سر رهائی از بنده گی جنسی، حقوقی و فرهنگی زنان ایران و به رسمیت شناخته شدن تام و تمام آنان در جریان ست. فاعل انقلابی این جنبش زنان ایران اند، امری که یک نوآوری شگفت انگیز و بسیار مبارک در تاریخ کشور ما محسوب می شود و آنرا باید از هر جنبه و جهت بفال نیک گرفت.              

۲) نشانه شناسی Semiotik  جنبش “زن، زندگی، آزادی” حکایت از یک شمایل شکنی (آیکون شکنی) سیاسی باور نکردنی دارد. مکان و منشاء آغازین شمایل شکنی Ikonoklasmus آنطور که می دانیم در سنت ادیان توحیدی ست. شمایل شکنی سیاسی سکولاریزه نمودن این سنت است. انقلاب بهمن ۵۷ با یک چنین شمایل شکنی، با آتش زدن تصاویر محمدرضا پهلوی و به زیر کشیدن مجسمه های او و نیز یورش به نمادها و آیکون های مدرنیته مانند سینماها و بانک ها آغاز شد و ادامه یافت. ماجرای شمایل شکنی در جنبش “زن، زندگی، آزادی” اما ماجرای کاملا دیگری ست. پارادایم این شمایل شکنی در مقایسه با شمایل شکنی انقلاب بهمن دچار یک دگرگونی جوهری شده است. یورش این بار نه برعلیه شمایل، نه بر علیه نمادها و آیکون های مدرنیته، بلکه بر علیه مهم ترین نماد و آیکون فقه و سنت مذهبی، یعنی حجاب در جریان ست. کشف حجاب در ملاء عام و آتش زدن روسری ها تنها اجازه یک تعبیر را می دهند: بنظر می رسد، که فقه شیعه و روح عمیق  ضد مدرنیته او در رابطه با تعریف از مفهومی بنام “زن” بازی را یکبار برای همیشه به مدرنیته باخته باشند.

۳) سیاست نظام ولی فقیه درمواجه با قیام ملی زنان ایران تا بحال بکار گیری تکنیک مدیریت بحران از طریق سکوت در برابر آن بوده است. فرض ولی فقیه و سندیکای تبهکاران او براین قرار دارد، که در مقطع کنونی هر نوع موضع گیری بر علیه این قیام ازسوی آنان، تنها بر شدت بحران می افزاید و آن را عمیق تر می کند. از این گذشته سعی نظام تاکنون بر بی اهمیت جلوه دادن جنبش زنان ایران و تعریف آن بعنوان “اغتشاش” و”تلاش برای بر هم زدن نظم عمومی” قرار دارد، از این رو نظام تا کنون نیروی انتظامی، یعنی تنها حلقه اول دستگاه اهریمنی سرکوب خویش را به مصاف جنبش فرستاده است. باید انتظار آنرا داشت، که با ادامه جنبش، در صورتی که این جنبش به نوعی “اپیدمی” تبدیل شود، پای حلقه های دیگر دستگاه سرکوب نظام هم به ماجرا باز شوند. از معدود مقامات عالی رتبه نظام که سکوت خود را در برابر جنبش شکسته اند، کسی ست بنام محمدرضا نقدی، که معاونت هماهنگی سپاه بر عهده اوست. او گویا گفته است، که ماجرای قیام ملی در ایران نه بر سر مرگ یک زن، بلکه بر سر براندازی ست. استفاده از واژه “براندازی” از سوی این پاسدار چهار ستاره بی دلیل نیست. کارنامه نظام فاشیستی – اسلامی در ایران نشان می دهد، که این نظام همواره در جستجوی مدل مشروعیت سرکوب به ناراتیو تکراری و کلیشه ای “براندازی توسط توطئه بیگانگان”، “انقلابات مخملی” و غیره پناه برده است. با این همه یک عنصر از حقیقت را هم می توان در اظهارات این پاسدار پیدا نمود: آنانی که در طی حیات جمهوری اسلامی بارها و بارها با رجوع به شیوه های مسالمت آمیز، حتی با شرکت در انتخابات رنگ و وارنگ مهندسی شده، خواستار رفرم در ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جمهوری اسلامی شده بودند، امید خود را یکبار برای همیشه از نظام بریده اند، از آنجا که تجربه تاریخی نسل های متمادی به آنها نشان داده است، که فاشیسم اسلامی اهل حرف و صحبت و رفرم نیست، که اگر می بود، کار به اینجا نمی کشید. چیزی که روسو در “قرارداد اجتماعی” به آن “اراده عمومی”Volonte generale  می گفت، بعد از اینکه حجت را بارها برنظام تمام نموده بود، تصمیم گرفت، در ابعادی بی سابقه به خیابان بیاید و آنرا به تصرف خود درآورد. این تصرف از بزرگ ترین پیروزی های ملت ما در جنگ فرسایشی چهل و چند ساله او برعلیه ولی فقیه و نظام اوست. در حال حاضرهیچکس نمی داند، که فرجام تصرف خیابان توسط این اراده عمومی چه خواهد شد. این فرجام اما هر چه باشد، بازگشتی به زمان قبل ازاین تصرف در کار نخواهد بود. جهان در روز بعد از هجوم به باستیل، دیگر جهان قبل از هجوم به باستیل نبود و نمی توانست باشد، از آنجا که دیگر بازگشتی در کار نبود و نمی توانست در کار باشد.

۴) مهم ترین پیامد های این عدم بازگشت در بستر جنبش “زن، زندگی، آزادی”، اگر بخواهیم برای تببین این پیامدها از ترمینولوژی کارل اشمیت کمک بگیریم، تا اینجای قضیه این خواهند بود:

یکم: برای قدرقدرت سیاسی، در تعریفی که کارل اشمیت از آن داده بود، رقیبی در خیابان پیدا شده است، که پاک نمودن خاطره او از حافظه تاریخی واجتماعی خیابان دیگر میسر نیست و شعار او، اگر بخواهیم این شعار را در ادبیات قرون وسطائی خمینی بیان کنیم، می تواند این باشد: “ما توی دهن این ولی فقیه می زنیم”.

دوم: این جنبش تعلیق قانون و اعلان “وضعیت اضطراری” توسط ولی فقیه را به رسمیت نمی شناسد. وضعیت اضطراری در تعریف اشمیت، از سی خرداد سال شصت به بعد در ایران حاکم است. قیام ملی زنان ایران تلاش برای پایان دادن به این وضعیت اضطراری ست.

سوم: تعریف ولی فقیه از “دوست و دشمن” دیگر اعتباری ندارد. دشمن، نه مدرنیته است و نه غرب و آمریکا و اسرائیل، و نه کاندیداهای مشابه دیگر اینگونه در سمانتیک توتالیتر ولی فقیه، بلکه خود او، یعنی ولی فقیه ست.

چهارم: تز معروف اشمیت را در توجیه قتل عام فراکسیون ارنست روم در سال ۱۹۳۴ از سوی هیتلر و اوباشان آدمکش او، که بر اساس آن “رهبر واقعی همواره قاضی نیز هست. از رهبریت قضاوت جاری می شود”، از تاریخ چهل و چند ساله جمهوری اسلامی بخوبی می شناسیم. قاضی بودن ولی فقیه در خاصیت او بعنوان رهبر تنها در تابستان سال ۱۳۶۷ به قیمت جان پنج هزار زندانی سیاسی تمام شد. جنبش “زن، زندگی، آزادی” نه تنها نفی بدون چون و چرای رهبریت، بلکه نفی قاضی بودن او در تعریف اشمیت نیز هست. ملاک در مورد آنچه که بر بدن زنان ایرانی می گذرد، نه قضاوت ولی فقیه، بلکه قضاوت و تصمیم خود آنان ست.

۵) به جنبش “زن، زندگی، آزادی” تاکنون و بطور عمده از زاویه سیاسی ماجرا پرداخته شده است. فیمنیست های خلاق، با هوش و مبتکر در داخل و خارج ایران بدون شک از زاویه و زوایای دیگری نیز به ماجرا خواهند پرداخت.

https://akhbar-rooz.com/?p=171859 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x