جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

از روباه سه پا تا شیر دندان ریخته – قربان عباسی

نگاهی به بحران هژمونی نظام سیاسی در ایران

اگر اینترنت، ماهواره، و ارتباطات و دیگر شبکه های ارتباطی نبودند شاید نظام سیاسی می توانست برای مدتی طولانی تر حاکمیت خود را تداوم ببخشد اما با وجود این موهبات جهان مدرن دیگر امکان استیلای ذهنی و زبانی حاکمان برجامعه ممکن نیست و نخواهد بود. نظام دچار بحران گفتمان و بحران ایدئولوژی و بحران هژمونی است. دیگر توان دستکاری ذهن و زبان مردم را چون سابق ندارد. از این روست که به مولفه دوم قدرت یعنی دندان نشان دادن، پنجه کشیدن، زور عریان، باتوم و گلوله روی می آورد

فیلسوف و متفکر فرانسوی، لوئی آلتوسر، به درستی نشان داد که حکومت ها و قدرت های سیاسی برای تحمیل خود به مردم اینگونه نیست که همیشه از قدرت عریان و زور و باتوم استفاده کنند بلکه در کنار زور و قدرت عریان و تحمیل از دستگاه های ایدئولوژیک نظیر دانشگاه، مدرسه، مسجد، پژوهشکده ها و رسانه های رسمی ارتباطی هم تلاش می کند ذهن و زبان توده ها و مردم را دستکاری (manipulate) کند تا نوعی رغبت و میل و رضایت در آنها برانگیزد که با تمایل خویشتن وضعیت حاکم را پذیرا بشوند. در واقع کار دستگاه های ایدئولوژیک تلقین باورها، ارزشها و تعین بخشی به رفتارهای جمعی توده هاست. تا به زبان ماکیاولی بتواند تلفیقی از شیر و روباه باشد. بنابر این ایدئولوژی به مثابه بسته باورها و ارزش های از پیش تعین یافته کارکردی جز انتظام بخشی و تحکیم و تثبیت وضعیت مستقر شده ندارد. حاکمیت برای این که بتواند مردم را با خود همراه کند ناگزیر است مدام و پیوسته در راستای حفظ نظم مستقر دست به تولید و بازتولید باورها و ارزش های خود بزند و در این میان گریزی جز دستکاری ذهن و زبان مردم ندارد. فرهنگ رسمی حاکمیت ها زمانی موفق خواهد بود که بتواند بخش عمده ای از جامعه را با باورها و ارزش های نخبگان حاکم هماهنگ و همسو کند. فرهنگ و ادبیات غیررسمی دراینجاست که اهمیت خود را باز می یابد. بدین معنا که هیچ نظم مستقری نمی تواند برای همیشه و اکثریت مردمی را با خود منطبق و همسو کند. همواره ادبا، شاعران و نویسندگان و روشنفکران و حتی توده های مردم عادی نیز به طرق مختلف در برابر این ایدئولوژیک سازی و همدست کردن جامعه دست به مقاومت می زنند تا در نظم مستقر رخنه ایجاد کنند و آن را به چالش بکشند.

مفهومی چون ایدئولوژی در آرای کارل مارکس، آگاهی کاذب (آگاهی برساخت شده توسط نخبگان حاکم) در دیدگاه التوسر، گفتمان در اندیشه های میشل فوکو و اسطوره در چهارچوب فکری رولان بارت و هژمونی در چهارچوب نظری آنتونیوگرامشی همه بریک وضعیت مشابه دلالت دارند.

گرامشی درمقام یکی از جدی ترین متفکران مارکسیست هژمونی را به معنای مجموعه عقاید و ارزش های تعیین شده از طرف طبقه حاکم تلقی می کند که تمام افراد جامعه باید برطبق این نظام ارزشی مشخص کار و فعالیت کنند. لذا هژمونی برای اشاره به سلطه طبقه حاکم برطبقات دیگر به کار می رود.

حکومت جمهوری اسلامی طی چهاردهه برای تداوم وضعیت سلطه خود و نیز برای بقای قدرت سیاسی خود همواره تلاش کرده است  ذهن و زبان توده ها را دستکاری کند. و در این راه فقط از زور باتوم و زندان اوین و دیگر شکنجه گاه های پنهان و ناپنهان استفاده نکرده است بلکه کوشش کرده است از طریق دستگاه های ایدئولوژیک خود نظیر دانشگاه و مدرسه و صداوسیما و مسجد و هیئت های مذهبی دست به تولید گفتمان بزند؛ گفتمانی که بتواند تداوم نظم مستقر و روابط و مناسبات قدرت حاکم را امکان پذیر کند. اما تردیدی نیست که هر نظام سیاسی متناسب با ارزش ها و باورهای خود است که گفتمان متناسب با خود را شکل می دهد. نظام  سرمایه داری گفتمان خاص خود را دارد که بی شک در تقابل و تعارض با گفتمانی است که نظام کمونیستی ارائه می دهد. بنابراین دال های مرکزی هر گفتمان نشان می دهد که نظام حاکم درپی تولید و بازتولید چه نوع مناسبات قدرتی است.

لیبرالیسم بر دال هایی چون «آزادی»، «خودشکوفایی»، «دموکراسی»، «فردیت گرایی»، «حقوق بشر» تاکید می کند و در ادبیات رسمی خود همواره تلاش می کند آثار فرهنگی خود را متناسب و در همسویی با این مفاهیم یا دال های کلیدی بازتولید کند. بررسی فیلم ها و سریال های تولیدی سینمای هالیوود نشان می دهد که بسامد و فرکانس این ارزش ها چگونه همواره دراولویت نظام ارزشی جهان لیبرال و سرمایه داری بوده است.

نظام کمونیسم سابق و سوسیالیستها و چپ های فرهنگی در تولید گفتمانی خود بر دال هایی چون «عدالت»، «برابری»، «سلطه ستیزی»، «امپریالیسم»، «استعمار» تاکید می کند و مدام تلاش می کند تا این دال های مرکزی را به نقطه ثقل مباحث خود انتقال داده و تثبیت کند.

اما نظام جمهوری اسلامی چطور؟ گفتمان این نظام سیاسی واقعاً بر چه دال هایی تمرکز و تاکید داشته است؟ در بررسی دال های گفتمانی حاکمیت به مجموعه دال های شناوری برخورد می کنیم که گاهاً در تعارض کامل با هم هستند. و این به ساختار متناقض، تعارض آمیز نظامی برمی گردد که طی این چهاردهه هنوز نتوانسته است دست به تولید گفتمانی واحد بزند. و به همین خاطر در ادوار مختلف سیاسی ما شاهد طرح دال هایی خاص هستیم. در دوره محمد خاتمی دال هایی چون «دموکراسی»، «توسعه سیاسی»، «آزادی»، «جامعه مدنی»، «کرامت انسانی» به نقطه ثقل گفتمان جامعه تبدیل می شوند که همگی در راستای دفاع از جهان آزاد و لیبرال و همسویی با ارزش های جهانشمول هستند. اما در دوره احمدی نژاد شاهد ظهور دال هایی  چون «عدالت اجتماعی»، «مبارزه با نابرابری»، «مبارزه با فساد»، «بازگشت به ساده زیستی» هستیم که در تقابل با واقعیت های انضمامی جامعه به خوبی نشان می دهد که از آبشخوری پوپولیستی بر می آیند و در راستای تثبیت فضای عامگرایی و عوام فریبی و پوپولیسم هستند. در دوره روحانی درمقام واکنش به رادیکالیسم پوپولیستی احمدی نژادی شاهد ظهور دال هایی چون «اعتدال»، «میانه روی»، «آشتی با جهان» هستیم.

خوب این تعارضات گفتمانی بیش ازهمه نشان دهنده این است که حاکمیت یا دولت هنوز تکلیف خود را با خود و جهان مشخص نکرده است. نمی داند دقیقاً چه می خواهد. هدف چیست و به کجا می خواهد برود. اگر دولت محمد خاتمی می خواهد به سوی پیشرفت و آزادی و گفتگوی تمدن ها برود و رو به آینده دارد در عوض دولت احمدی نژادی چهارنعل به سوی گذشته پس می نشیند. اگر اتوپیای خاتمی در آینده است اتوپیا و بهشت گمشده احمدی نژاد در گذشته است. در بازگشت به جامعه صدراسلام اگر نگوییم حداقل می خواهد دوباری سیمای ساده زیستی دولت رجایی را بازتولید کند. آگاه است که نمی شود و شدنی نیست اما پافشاری می کند. پوپولیسم که شاخ ندارد.

این تعارضات گفتمانی در سطح حکومت ها یا government است اما گفتمان کلان یا ابرروایت نظام جمهوری اسلامی دال های خاص خود را دارد که باید در هر حکومتی خود را بازتاب دهد. دال هایی چون «ولایت فقیه»، «شهادت»، «مبارزه طلبی»، «مبارزه با استکبار»، «غرب ستیزی»، «اسرائیل ستیزی»، «مبارزه با امپریالیسم»، «خودکفایی»، «مرگ طلبی»، «تهاجم فرهنگی غرب»، «ضدارزش بودن غرب»، «لیرالیسم ستیزی» مکرر خود را در ادبیات رسمی نظام نشان می دهند و پیوسته از طریق دستگاه های ایدئولوژیک نظام بازتولید می شوند تا کماکان هژمونی نظام سیاسی حاکم حفظ شود. مهم تر ازهمه بازتولید کلمه«دشمن» در گفتمان رسمی حاکمیت است.

بررسی این دال های گفتمانی ما ر ا به اینجا می رساند که نظام سیاسی حاکم را نظامی بدانیم که غرب ستیز است. با ارزش های لیبرالی سر ستیز دارد. حقوق بشر جهانشمول را به رسمیت نمی شناسد. کماکان بر جنگ طلبی و دشمن تراشی و دیگری هراسی دامن می زند. اقتصاد لیبرالی را قبول ندارد و بر خودکفایی و انزواطلبی تاکید دارد. آزادی غربی را عین انحراف و توحش می داند و ارزش های غربی را پوچ و نیهلیستی تلقی می کند.

نظام سیاسی حاکم می خواهد این وضعیت و نظم چهاردهه گذشته را تداوم ببخشد. اما درعمل چه اتفاقی افتاده است؟

آیا در وضعیت هژمونیک خود موفق شده است؟ آیا توانسته است جامعه را با ارزش ها و باورهای خود همسو کند؟

پاسخ منفی است. نظام دچار بحران هژمونیک است. دستگاه های ایدئولوژیک حاکم دیگر توان تولید و بازتولید ارزش های کهنه را ندارد. اگر گفتمان رسمی حاکمیت بر انزوا طلبی و دشمن ستیزی است پادگفتمان یا ادبیات تولید شده مخالفان نظام بر مشارکت جویی و صلح و آشتی با جهان تاکید دارد. اگر گفتمان رسمی حاکم بر لیبرال ستیزی و ضدیت با ارزش های لیبرالی چون دموکراسی و آزادی و برابری حقوق زن و مرد و حقوق بشر مصر است در عوض پادگفتمان مخالف بر آزادی و فردیت و رهایی فرد و جامعه از شر سلطه تاکید می ورزد. اگر گفتمان حاکم بر خون و شهادت و ایثار و جنگ تاکید می کند پادگفتمان مخالف بر زندگی، لذت، آزادی، شادی پافشاری می کند.

چه اتفاقی افتاده است؟

نظام تصور می کرد فقط اوست که قادراست دست به تولید گفتمان بزند. اما متوجه نبود که برخلاف جوامع بسته کهن و کلاسیک امروز  جهان امروز با رسانه های جمعی و غول های گفتمان سازی چون هالیود و هزاران شبکه خبری-تحلیلی رسانه ای هم گفتمان خود را بازتولید می کنند که در برابر قدرت آنها قدرت گفتمان سازی نظام مانند جنگ پشه با فیل است. اگر اینترنت، ماهواره، و ارتباطات و دیگر شبکه های ارتباطی نبودند شاید نظام سیاسی می توانست برای مدتی طولانی تر حاکمیت خود را تداوم ببخشد اما با وجود این موهبات جهان مدرن دیگر امکان استیلای ذهنی و زبانی حاکمان برجامعه ممکن نیست و نخواهد بود. نظام دچار بحران گفتمان و بحران ایدئولوژی و بحران هژمونی است. دیگر توان دستکاری ذهن و زبان مردم را چون سابق ندارد. از این روست که به مولفه دوم قدرت یعنی دندان نشان دادن، پنجه کشیدن، زور عریان، باتوم و گلوله روی می آورد. حق با هانا آرنت است نظامی که در خود احساس اقتدار کند هرگز به خشونت روی نمی آورد. خشونت ورزی این نظام ادامه خواهد داشت چون راه دیگری جز این ندارند. دیگر روباه بودن ممکن نیست. انقلاب منفعلانه و دستکاری جامعه و ترفند اصلاح طلب و اصولگرا و اعتدال گرا چاره کار نیست. گرچه در همان روباه بودن نیز هرگز نتوانستند تصویری بهتر از روباه سه پا بودن از خود نشان دهند لذا باید به تعبیر ماکیاولی به شیر بودن روی بیاورد و پنجه و دندان نشان دهد. اما کیست که نداند این شیری که ادای شیر بودن درمی آورد دیریست دندان هایش فروریخته، یال هایش سوخته و چیزی جز یک شیر اخته  و به قول غربیان ببر کاغذی ای بیش نیست.

https://akhbar-rooz.com/?p=171879 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x