جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

خوش بینی اراده و چهار سوار اخرالزمان – نوام چامسکی، برگردان: بابک احمدی

همانند باور گرامشی ما باید به جهان معقولانه و بدون توهم نگاه کنیم، آن را درک کرده و تصمیم بگیریم که چگونه عمل کنیم. اتفاقات بسیار خطرناکی در حال وقوع هستند. این بدبینی عقل است. در عین حال، باید بدانیم که راه‌هایی وجود دارند: فرصت‌های واقعی. بنابراین، ما باید به ...

همانند باور گرامشی ما باید به جهان معقولانه و بدون توهم نگاه کنیم، آن را درک کرده و تصمیم بگیریم که چگونه عمل کنیم. اتفاقات بسیار خطرناکی در حال وقوع هستند. این بدبینی عقل است. در عین حال، باید بدانیم که راه‌هایی وجود دارند: فرصت‌های واقعی. بنابراین، ما باید به اراده‌ای که داریم خوش بین باشیم بدان معنا که خود را وقف استفاده از همه فرصت‌های موجود کنیم و برای غلبه بر علائم بیماری‌زا و حرکت به سوی دنیای عادلانه‌تر و شایسته‌تر تلاش کنیم

متن پاسخ چامسکی به پرسش های دیوید بارسامیان

[مطالب زیر به صورت کوتاه شده از فصل ۹ یادداشت‌های مقاومت اثر نوام چامسکی و دیوید بارسامیان، انتشارات های مارکت بوکز، برگرفته شده است.]

دیوید بارسامیان: آنچه ما با آن روبرو هستیم اغلب به عنوان بی سابقه توصیف می شود – یک بیماری همه گیر، فاجعه آب و هوایی و همیشه در کمین، نابودی هسته ای. سه تا از چهار سوار آخرالزمان.

من می‌توانم مورد چهارمی را نیز به آن اضافه کنم: نابودی قریب الوقوع آن چه از دموکراسی آمریکایی باقی مانده و تغییر ایالات متحده به سمت یک دولت عمیقا اقتدارگرا و طرفدار فاشیسم که زمانی که جمهوری خواهان به قدرت برسند محتمل به نظر می‌رسد. بنابراین، می‌توان از چهار اسب آخرالزمانی سخن گفت.

 باید به خاطر داشته باشیم که جمهوری خواهان، حزب انکار هستند و متعهد به مسابقه برای نابودی آب و هوا از طریق رها شدن در دستان ویرانگر اصلی‌ای که اکنون او را مانند یک نیمه خدا می‌پرستند. با توجه به قدرت ایالت متحده این خبر خوبی برای آمریکا و جهان نیست.

انستیتو بین المللی برای دموکراسی و انتخابات به تازگی گزارشی را درباره وضعیت جهانی دموکراسی در سال ۲۰۲۱ میلادی منتشر کرده است. این انستیتو می‌گوید که ایالات متحده کشوری است که دموکراسی در آن «در حال لغزش» است.

خیلی شدید؛ حزب جمهوری خواه آشکارا – حتی پنهان نیز نمی‌کند – در حال تضعیف آن چیزی می‌باشد که از دموکراسی امریکایی باقی مانده است.

جمهوری خواهان خیلی سخت روی این موضوع کار می‌کنند. از زمان ریاست جمهوری «ریچارد نیکسون»، جمهوری خواهان مدت هاست که درک کرده‌اند اساسا یک حزب اقلیت هستند و با تبلیغ تعهد آشکار خود به رفاه افراد به شدت ثروتمند و شرکت‌ها، قادر به کسب رای نیستند. بنابراین، آنان مدت هاست که توجه خود را به مسائل به اصطلاح فرهنگی معطوف کرده اند.

این تحرکات با استراتژی جنوبی نیکسون آغاز شد. او متوجه شده بود که حمایت حزب دموکرات از قوانین حقوق مدنی (هر چند محدود) باعث می‌شد این حزب حمایت پایگاه رای دهنده دموکرات‌های جنوب را که آشکارا نژادپرست افراطی بودند از دست بدهند. دولت نیکسون با استراتژی جنوبی خود از این وضعیت بهره برد و اشاره کرد که حزب جمهوری خواه به حزب برتری سفید پوستان تبدیل خواهد شد.

در سالیان بعد آنان مسائل دیگری را انتخاب کردند. آنان با خود گفتند بیایید به «نظریه انتقادی نژاد» حمله کنیم. این اصطلاح سرپوشیده ای است برای همه آن چیز‌هایی که افراد را می‌توانست از طریق آن کنار هم جمع کند: برتری سفیدپوستان، نژادپرستی، زن ستیزی، مسیحیت، حقوق ضد سقط جنین.

در همین حال، رهبری، با کمک جامعه ی فدرالیست جناح راست، ابزارهای قانونی – اگر بخواهید آن را اینطور بنامید – برای جمهوری خواهان به منظور اطمینان از اینکه، حتی به عنوان یک حزب اقلیت، قادر به کنترل این حزب هستند، ایجاد کرده است. دستگاه رای گیری و نتیجه انتخابات آنها از ویژگی های رادیکال غیردموکراتیکی که در سیستم قانون اساسی و مزیت های ساختاری جمهوری خواهان به عنوان حزبی که نماینده جمعیت های پراکنده روستایی و جمعیت سنتی مسیحی و ناسیونالیست سفیدپوست هستند، بهره برداری می کنند. با استفاده از چنین مزایایی، حتی با اقلیت آرا، آنها باید بتوانند چیزی مانند قدرت تقریباً دائمی را حفظ کنند.

در واقع، اگر دونالد ترامپ یا فردی شبیه او ریاست جمهوری را در سال ۲۰۲۴ میلادی برعهده بگیرد این وضعیت ممکن است دوام نیاورد. در آن زمان بعید نیست که ایالات متحده نه از جهان سخن خواهد گفت و نه برای مقابله با تاثیرات تغییرات آب و هوایی و تخریب زیست محیطی کاری خواهد کرد.

همه ما دیدیم که در ۶ ژانویه در واشنگتن چه اتفاقی افتاد. آیا احتمال گسترش ناآرامی های مدنی را می بینید؟ چندین شبه نظامی در سراسر کشور وجود دارد. نماینده پل گوسار از ایالت بزرگ آریزونا و نماینده لورن بوبرت از ایالت بزرگ کلرادو، در میان دیگران، اظهارات تهدیدآمیزی برای تحریک خشونت و نفرت بیان کرده اند. اینترنت مملو از تئوری های توطئه است. چه کار باید بکنیم؟

با وجود چندین گروه شبه نظامی مسلح در سراسر امریکا و با توجه به آن چه در تاریخ ۶ ژانویه (حمله به ساختمان کنگره) رخ داد، احتمال گسترش ناآرامی‌های مدنی در داخل امریکا را خیلی جدی می‌بینم. در واقع، شاید یک سوم یا تعدادی بیش‌تری از جمهوری خواهان فکر می‌کنند که ممکن است استفاده از زور و قوه قهریه برای به اصطلاح «نجات کشورمان» ضروری می‌باشد.

جمله «کشورمان را نجات دهید» معنای روشنی دارد. ترامپ از مردم خواست تا بسیج شوند تا دموکرات‌ها نتوانند امریکا را با «جنایتکارانی» که در سرزمین‌های دیگر از زندان آزاد می‌شوند و به عنوان مهاجر به سرزمین‌های آمریکا می‌آیند غرق کنند مبادا که آنان «جایگزین» سفید پوستان امریکایی شوند و آمریکا را نابود کنند. نظریه «جایگزینی بزرگ» که از سوی عناصر فاشیست مورد استفاده قرار می‌گیرد در سخنان ترامپ بازتاب یافته است. ترامپ افراطی‌ترین و موفق‌ترین نمونه عملی باور به این نظریه است.

شاید بپرسید در این مورد چه کاری می‌توانیم انجام دهیم؟ تنها ابزار موجود چه بخواهیم و چه نخواهیم آموزش و سازماندهی است. راه دیگری وجود ندارد این به معنای تلاش برای احیای جنبش اصیل کارگری است که در گذشته در خط مقدم حرکت به سوی عدالت اجتماعی قرار داشت. این هم چنین به معنای سازماندهی سایر جنبش‌های مردمی، انجام تلاش‌های آموزشی برای مقابله با کارزار‌های مرگبار ضد واکسن است که اکنون در جریان می‌باشد. کسب اطمینان از این که تلاش‌های جدی برای مقابله با بحران آب و هوایی صورت خواهد گرفت. هم چنین، به معنای بسیج علیه تعهد دو حزبی (جمهوری خواه و دموکرات) برای افزایش هزینه‌های نظامی خطرناک و تحریک‌آمیز است. این به معنای اقدام علیه موضع گیری‌ای در قبال چین است که می‌تواند منجر به درگیری شود؛ درگیری‌ای که هیچ کس نمی‌خواهد. تنها باید روی این موضوعات کار کنیم و راه دیگری وجود ندارد.

در پس زمینه نابرابری شدید وجود دارد که از نمودار خارج شده است. چرا آمریکا اینقدر نابرابر است؟

در چهار دهه گذشته نابرابری شدیدی در امریکا ایجاد شده که بخشی از حمله نئو لیبرالی رخ داده به امریکا در این بازه زمانی بود که علاوه بر جمهوری خواهان دموکرات ها نیز در آن شرکت کرده اند، البته نه در حد جمهوری خواهان. در چنین شرایطی ۱ درصد بالایی جامعه از بیش‌ترین ثروت برخوردار هستند. مطالعه‌ای صورت گرفته توسط موسسه «رند» این میزان ثروت را نزدیک به ۵۰ تریلیون دلار تخمین زده است.

در طول شیوع کرونا اقداماتی برای نجات اقتصاد از فروپاشی انجام شد که منجر به ثروتمند شدن همان تعداد اقلیت ثروتمندان شده بود. یکی از مهم‌ترین تلاش‌ها آن بوده که ایالت‌ها قوانینی را وضع کنند که حتی تحقیق درباره دزدی از دستمزد کارگران را نیز ناممکن می‌سازند چه رسد به مجازات عاملان این دزدی. هرساله میلیارد‌ها دلار از کارگران با خودداری از پرداخت اضافه کاری آنان دزدیده می‌شود. بخش تجاری می‌خواهد جلوی تلاش‌ها برای پاسخگو کردن در این زمینه را بگیرد.

ALEC، شورای تبادل قانونگذاری آمریکا را در نظر بگیرید. این به سالها قبل برمی گردد. این سازمانی است که تقریباً توسط کل بخش شرکتی تأمین مالی می شود و به نقطه ضعف سیستم قانون اساسی یعنی ایالت ها ضربه می زند. خرید یا وادار کردن نمایندگان قانونگذار در سطح ایالتی نیازی به کار زیادی ندارد؛ انجام این کار سهل و ساده است، بنابراین ALEC برای تحمیل قوانینی کار کرده است که تلاش های طولانی مدت کسانی را که به دنبال نابودی دموکراسی، افزایش نابرابری رادیکال و تخریب محیط زیست هستند، تقویت می کند.

یک بررسی نشان داد که خدمات درآمد داخلی IRS (سازمان دولتی و اداره زیرمجموعه وزارت خزانه‌داری ایالات متحده آمریکا) به دنبال بررسی تخلف‌های مالیاتی شرکت‌های ثروتمند نمی‌رود. در هر سطحی که فکر کنید این جنگ طبقاتی از طرف اربابان، بخش شرکت‌ها و ابر ثروتمندان با شدت در حال وقوع است و آنان از هر ابزاری برای کسب اطمینان از ادامه آن استفاده خواهند کرد تا زمانی که در نابودی نه تنها دموکراسی آمریکایی بلکه امکان بقا به عنوان یک جامعه سازمان یافته موفق شوند.

قدرت شرکت های بزرگ انحصاری غیرقابل توقف به نظر می رسد. طبقه ی مولتی میلیاردرها – جف بزوس، ریچارد برانسون و ایلان ماسک – اکنون به فضا پرواز می کنند. اما من جمله ای را به یاد می آورم که چند سال پیش اورسولا کی لو گین رمان نویس گفته بود: “ما در سرمایه داری زندگی می کنیم، قدرت آن اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.” و سپس اضافه کرد: “حق الهی پادشاهان نیز چنین شد.”

برده داری هم همینطور. اصل مالکیت بر زنان نیز همینطور بود که تا دهه ۱۹۷۰ در ایالات متحده دوام داشت. قوانین ضد انحراف از ادغام نژادی هم چنان شدید بود که حتی نازی ها هم آنها را نمی پذیرفتند، که تا دهه ۱۹۶۰ در ایالات متحده ادامه داشت.

وحشت کماکان وجود داشته و با گذشت زمان قدرت آن فرسایش یافته، اما خطر به طور کامل از بین نرفته است. برده داری لغو شد، اما بقایای آن به اشکال جدید و شرور باقی مانده است. این بردگی نیست، اما به اندازه کافی وحشتناک است. با این وجود، کار‌های زیادی برای انجام دادن وجود دارد.

نظام مشروطه و پارلمانی در قرن هجدهم گام رو به جلویی بود. حتی عبارت «ما مردم»، حاکمان خودکامه اروپا را به وحشت انداخته بود و عمیقا نگران بودند که شرارت دموکراسی (آن چه در آن زمان جمهوری خواهی نامیده می‌شد) ممکن است گسترش یابد و زندگی متمدن را تضعیف کند. این روند گسترش یافت و زندگی متمدن نه تنها ادامه یافت بلکه حتی بهبود پیدا کرد.

دوره‌هایی از پسرفت و پیشرفت وجود دارند، اما جنگ طبقاتی هرگز پایان نمی‌یابد و اربابان هرگز تسلیم نمی‌شوند. آنان همواره به دنبال هر فرصتی هستند و اگر آنان تنها شرکت کنندگان در مبارزه طبقاتی باشند ما واقعا پسرفت خواهیم داشت.

در کتاب خودتان “استاد بشریت، جستاری در باره ی مبارزه برای آزادی و دموکراسی”مطلبی دارید با این عنوان که «آیا تمدن می تواند از دست سرمایه داری واقعاً موجود زنده بماند؟» شما می نویسید، «دموکراسی بورژوایی واقعاً موجود، با دموکراسی شدیدا ناسازگار» است و اضافه می کنید که «به نظر من بعید به نظر می رسد که تمدن بتواند از سرمایه داری واقعاً موجود و دموکراسی به شدت تضعیف شده دوام بیاورد. آیا یک دموکراسی کارآ می تواند تاثیری در آن بگذارد؟ در نظر گرفتن سیستم های موجود فقط می تواند حدس و گمان باشد، اما من فکر می کنم دلایلی وجود دارد که چنین فکر کنیم.» چه دلایلی؟

ما در این دنیا زندگی می‌کنیم نه در دنیایی که دوست داریم تصور کنیم. در این دنیا اگر صرفا به زمان بندی مقابله با تخریب محیط زیست فکر کنید بسیار کوتاه‌تر از زمانی می‌باشد که برای انجام تغییر شکل چشمگیر نهاد‌های اساسی ما لازم است. این بدان معنا نیست که شما باید تلاش خود برای بهبود اوضاع را رها کنید. شما همواره باید این کار را انجام دهید و روی راه‌هایی برای افزایش آگاهی، بالا بردن درک و ایجاد اصول اولیه نهاد‌های آینده در جامعه کنونی کار کنید.

در عین حال، اقدامات برای نجات ما از خود تخریبی باید در چارچوب اساسی نهاد‌های موجود انجام شود برخی اقدامات از طریق اصلاح آن بدون تغییر اساسی قابل انجام است و ما می‌دانیم که چگونه می‌توان آن را انجام داد.

در مورد اهمیت رسانه های مترقی مستقل مانند “دموکراسی اکنون”، “رادیو جایگزین”، ناشرانی مانند Verso، Haymarket، Monthly Review، City Lights و The New Press، مجلاتی مثل Jacobin، The Nation، The Progressive و In This Times. مجلات آنلاین مانند TomDispatch، The Intercept و ScheerPost. ایستگاه‌های رادیویی اجتماعی مانند KGNU، WMNF، و KPFK. و انصاف و دقت در گزارشات نظرتان چیست، آنها چقدر در مقابله با روایت غالب شرکت های انحصاری مهم هستند؟

چه چیز دیگری قرار است با آن مقابله کند؟ آنها کسانی هستند که امیدوارند ما بتوانیم راه‌هایی برای مقابله با این تحولات بسیار مضر و مخربی که مورد بحث ما است، پیدا کنیم.

روش اصلی البته آموزش است. مردم باید بفهمند که در دنیا چه می‌گذرد. این نیاز به ابزاری برای انتشار اطلاعات و تجزیه و تحلیل و فراهم ساختن فرصت‌هایی برای بحث دارد که در بیش‌تر موارد آن فضا و فرصت را در رسانه‌های جریان اصلی پیدا نمی‌کنید. راه دیگری نیز وجود دارد: سازماندهی. اجرای برنامه‌های آموزشی و فرهنگی در داخل سازمان‌ها امکان‌پذیر و در واقع آسان است.

این یکی از کمک‌های مهم جنبش کارگری در زمانی بود که نهادی پر جنب و جوش و سرزنده محسوب می‌شد و یکی از دلایل اصلی این بود که «رونالد ریگان» و «مارگارت تاچر» نخست وزیر بریتانیا مصمم بودند که کارگران را نابود کنند و این کار را انجام دادند. اولین حرکت آنان حمله به جنبش کارگری بود.

برنامه‌های آموزشی و فرهنگی وجود داشت که مردم را گردهم می‌آورد تا در مورد جهان فکر کنند آن را درک کرده و ایده‌ها را توسعه دهند. برای این کار نیاز به سازمان وجود دارد. انجام این کار به تنهایی یا توسط یک فرد بسیار دشوار است. علیرغم تلاش شرکت‌ها برای در هم شکستن اتحادیه‌ها تا اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی مطبوعات کارگری پر جنب و جوشی در ایالات متحده وجود داشتند. مدت زمان زیادی به طول انجامید تا این مطبوعات از بین برده شدند.

در ایالات متحده سنت تاریخی مطبوعات کارگری پر جنب و جوش و مترقی وجود دارد که به قرن نوزدهم باز می‌گردد، زمانی که یک پدیده بزرگ بود. این می‌تواند و باید به عنوان بخشی از احیای یک جنبش کارگری مبارز و فعال در خط مقدم پیشرفت به سوی عدالت اجتماعی احیا شود. قبلا اتفاق افتاده و باز هم ممکن است تکرار شود. رسانه‌های مستقل عنصر مهمی در این امر هستند.

وقتی در دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ کودک بودم، می توانستم مقالات ایزی استون را در “فیلادلفیا رکورد” بخوانم. این مجله ی پر تیراژی در فیلادلفیا نبود، اما به هر حال آنجا بود. در اواخر دهه ۱۹۴۰، می توانستم او را در روزنامه “نیویورک پی ام”، که یک مجله مستقل بود، بخوانم. اینها باهم خیلی تفاوت دارند.

بعدها، تنها راه خواندن استون، اشتراک در خبرنامه او بود. این رسانه مستقل در دهه ۱۹۵۰ بود. در دهه ۱۹۶۰، با مجله Ramparts، برنامه های رادیویی مانند Danny Schechter’s در WBCN در بوستون، و سایر موارد مشابه آن، اندکی رشد کرد.

و امروز این امر در سراسر کشور ادامه دارد. اینهایی که شما نام بردید نیروهایی برای استقلال، برای اندیَشیدن هستند.

در دو کتاب اخیر شما، «پیامدهای سرمایه داری و بحران آب و هوا» و «پیامدهای سرمایه داری و بحران اقلیمی» و «معامله جدید سبز جهانی» به آنتونیو گرامشی اشاره های متعددی وجود دارد: «بحران دقیقاً در این واقعیت است که کهنه در حال مرگ است و نو نمی تواند متولد شود. در این دوره برزخی، طیف وسیعی از علائم بیماری‌زا ظاهر می‌شود.» با این حال، در حال حاضر، نقل قول او که می خواهم به آن بپردازید این است: «بدبینی عقل، خوش بینی به اراده». در مورد ارتباط امروز او و معنای آن نقل قول صحبت کنید.

گرامشی در اواخر نوجوانی در اوایل دهه ۱۹۲۰ میلادی یکی از فعالان برجسته کارگری چپ در ایتالیا بود. او در سازماندهی گروه‌های چپ کارگری بسیار فعال بود. در ایتالیا، حکومت فاشیست در اوایل دهه ۱۹۲۰ میلادی به قدرت رسید. یکی از اولین اقدامات آن حکومت، فرستادن گرامشی به زندان بود. دادستان در جریان محاکمه اظهار داشت: «باید این صدا را خاموش کنیم» (البته این باعث می‌شود تا ما اهمیت رسانه و صدا‌های مستقل را دریابیم) بنابراین، او را روانه زندان کردند.

گرامشی ساکت نشد. او زمانی که زندانی بود دفترچه‌های زندان خود را نوشت. اگرچه عموم مردم نتوانستند آثارش را بخوانند. او به کاری که شروع کرده بود ادامه داد و در آن نوشته نقل قول‌هایی بود که شما به آن اشاره کردید.

در اوایل دهه ۱۹۳۰ میلادی او نوشت که دنیای قدیم در حال فروپاشی است در این میان در آن زمان علائم بیمارگونه‌ای وجود داشتند: موسولینی و هیتلر. آلمان نازی تقریبا بخش‌های زیادی از جهان را فتح کرد. روس‌ها هیتلر را شکست دادند. در غیر این صورت، احتمالا نیمی از جهان توسط آلمان نازی اداره می‌شد. علائم بیماری در همه جا نمایان بود. نقل قول «بدبینی عقل، خوش بینی اراده» می‌تواند مصداق عمل امروز ما نیز باشد. همانند باور گرامشی ما باید به جهان معقولانه و بدون توهم نگاه کنیم آن را درک کرده و تصمیم بگیریم که چگونه عمل کنیم و متوجه شویم که نشانه‌های تلخی وجود دارد.

اتفاقات بسیار خطرناکی در حال وقوع هستند. این بدبینی عقل است. در عین حال، باید بدانیم که راه‌هایی وجود دارند: فرصت‌های واقعی. بنابراین، ما باید به اراده‌ای که داریم خوش بین باشیم بدان معنا که خود را وقف استفاده از همه فرصت‌های موجود کنیم و برای غلبه بر علائم بیماری‌زا و حرکت به سوی دنیای عادلانه‌تر و شایسته‌تر تلاش کنیم.

در این دوران تاریک، برای بسیاری دشوار است که احساس کنند آینده روشنی در پیش است. همیشه از شما می پرسند چه چیزی به شما امید می دهد؟ و من باید همین سوال را از شما بپرسم.

آن چه من را امیدوار می‌کند آن است که مردم در سرتاسر جهان تحت شرایط بسیار سخت، بسیار شدیدتر از آن چه که ما تصور می‌کنیم برای دستیابی به حقوق و عدالت تلاش می‌کنند. آنان امید خود را از دست نمی‌دهند.

مورد دیگر این است که هیچ گزینه‌ای به سادگی در دسترس نیست. یک انتخاب این است که بگوییم من کمک می‌کنم تا بدترین سناریو رخ دهد. این یک انتخاب است. انتخاب دیگر این است که بگویم من سعی خواهم کرد بهترین کار را انجام دهم کاری که کشاورزان در هند، دهقانان فقیر در هندوراس و بسیاری دیگر مانند آنان در سراسر جهان انجام می‌دهند. اگر با خود بگوییم «من این کار را به بهترین شکل ممکن انجام خواهم داد» شاید بتوانیم به دنیای شایسته‌ای برسیم که در آن مردم احساس کنند می‌توانند بدون شرم زندگی کنند. زندگی در دنیای بهتر.

منبع: https://tomdispatch.com/optimism-of-the-will/

https://akhbar-rooz.com/?p=172976 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x