
حمید ارض پیما (آنکه در میان نشسته)، اکبر معصوم بیگی و فرج سرکوهی در خانه سرکوهی در تهران
حمید ارض پیما از نخستین فعالین جنبش فدایی و هم رزم عباس مفتاحی در شهر لاهیجان درگذشته است. فرج سرکوهی نویسنده و منتقد چپ گرای در تبعید، در یادداشتی پیرامون مرگ او در صفحه ی فیس بوک خود نوشته است:
گریه هم کاری است
از در و دیوار زندگی من همواره امید و غم باریده و میبارد و غم گاهی چنان سنگین است که «ابرهای همه عالم در دلم میگرید».
در غربت و سردی تبعید به ناگهان میخوانی که یکی از قدیمیترین، بهترین و صمیمیترین رفقای تو، یکی از خوشفکرترین و پویاترین بچههای نسل تو و… در لاهیجان رفت. میخوانم و امیدِ زیبای یک بار دیگر دیدن حمید، که همیشه در دلم بود، به یک باره و بی رحمانه، کور میشود. غم بر آسمان دلم می نشیند.
حمید ارض پیما ، رفیق خوشفکر سالهای دور و دیر و نزدیک خودم را میگویم.
از نخستین بچههای فدائی و جنبش چپ نو که با عباس مفتاحی بود و…
جست و جوگری، خوشفکری، نواندیشی، تلاش برای برگذشتن از قالبهای فکری مسلط و کوشش برای کشف و خلق چشم اندازهای نو نظری، پایمردی در عمل و… و خیلی چیزهای دیگر.
و آن رابطه صمیمی سالهای زندان عادل آباد و پس از آن.
فرج سرکوهی با توصیف حمید ارض پیما از تبار مفتاحی و احمد زاده، در قسمت دیگری از متن خود نوشته است:
در ایران لابد بچهها سر بر شانه هم میگذارند و غمشان را با هم قسمت میکنند.
این جا من سرم را بر شانه خود ِ غم میگذارم تا هر دو با بغضِ در گلو شکسته «به یاد رفتگان و دوستداران» «با ابر بهاران» همراه شویم که «چه خوب آمد به یادم، گریه هم کاری است»


قاسم (حمید) ارض پیما، نفرِ دوم از راست، در دادگاه ِمحاکمه ی چریکهای فدائی خلق – بهمن ۱۳۵۰