پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

گزارشی از وقایع بیمارستان دکتر موسوی گرگان

در پی یورش مأموران حکومتی به بیمارستان دکتر موسوی در گرگان و حوادثی که در پی آن ایجاد شد، دکتر هاشم موسوی، رئیس بیمارستان و از فعالین اجتماعی خوشنام استان گلستان و گرگان، شرح مختصری از وقایع ۲۵ آبان در آن بیمارستان را جهت اطلاع سایر همکاران و مردم قهرمان ایران منتشر کرده است که در ادامه می‌خوانید:

خدمت همکاران محترم هیئت مدیره سازمان نظام پزشکی استان گلستان

با درورد و امتنان از عیادتی که در منزل از من به عمل آوردید لازم میدانم باتوجه به وقایعی که این روزها در کشورما می گذرد و حتی به سازمان نظام پزشکی و جان پزشکان و دانشجویان تعدی میگردد، سیلی می خورند، مورد اصابت گلوله قرار میگیرند و تعداد زیادی از همکاران و پزشکان و دانشجویان عزیز زندانی می گردند؛ به پیشنهاد خود شما گزارش کوتاهی از وقایع مورخه ۲۵/۸/۱۴۰۱ بیمارستان دکتر موسوی گرگان جهت انعکاس به نظام پزشکی کل و همچنین مردم عزیز تقدیم دارم:

حدود ساعت هفت و نیم شب بود که توسط نگهبان بیمارستان اطلاع یافتم، اوضاع بیش از شب گذشته یعنی ۲۴/۸ در خیابان ولیعصر و فرعی های ۱۱ و ۱۳ که بیمارستان در آن واقع است متشنج و زد و خورد و تعقیب و گریز بین جوانان و گارد ویژه و لباس شخصی ها جریان دارد و هم اکنون تعداد زیادی گارد ویژه در مقابل بیمارستان مستقر شده اند و هر لحظه ممکن است وارد بیمارستان شده و حوادث ناگواری رخ دهد. فورا از مسیرهای فرعی و حتی ورود ممنوع خود را به بیمارستان رساندم تا شخصا در کنترل اوضاع دخالت کنم. متاسفانه مشاهده نمودم حدود ۳۰ یا ۴۰ گارد ویژه با جلیقه زره، باتوم و کلاه مخصوص از درب اصلی بیمارستان وارد شده اما هنوز از پله ها وارد بخش های اورژانس و بستری نشده اند. سریع خود را به آنان رسانده تا مانع حرکتشان به بخش ها شوم و گفتم پلیس حق ندارد با چنین وضعیت و شمایلی وارد بخش ها شود. چند تن از نگهبان ها و پرستاران بیمارستان هم خود را به من رساندند تا هم از من مراقبت کنند و هم از ورود آنها جلوگیری نمایند. و در شرایطی که درگیری و کشمکش و کتک کاری گاردها در جریان بود من به فرمانده آنها تذکر میدادم چرا با چنین وضعیتی به بیمارستان می آیید، آنها تصور داشتند شاید تعدادی از تظاهر کنندگان وارد بیمارستان شده و در قسمت های مختلف مخفی شده باشند. من تذکر میدادم بهتراست چند نفر از شما کلاه، جلیقه و باتوم را کناری بگذارید و اشاره به یکی از فرماندهان آنها که لباس نظامی به تن نداشت، کرده و گفتم مثل ایشان و به اتفاق هم بشکلی که بیماران وحشت نکنند از همه قسمت ها و حتی CCU و ICU و اتاق های عمل بازدید کنید اما کشمکش و تشنج به حدی بود که بنظر می آمد، فرمانده با آنکه سعی میکرد به من توجه کند اما تصمیم به کاری نمیگرفت در نتیجه اوضاع همچنان بحرانی تر میشد. در این زمان بسیاری از کارمندان بیمارستان و همراهان بیمار و حتی خود بیماران وحشت زده به اورژانس ریخته و ازدحام کرده بودند.

نکته مهم آنکه برخی از نیروها واقعا در حالت روحی و روانی خاصی بنظر میرسیدند که چنان تهاجمی و آتش به اختیار بودند که اگر کسی را ببینند باتوم بر سرش فرود آورند و حتی خود فرماندهان به سختی آنها را کنترل می کردند و تعجب می کردم چرا لااقل فرمانده با تمام عصبانیتی که داشت به پیشنهاد من توجهی نمیکند. خلاصه با هرسختی که بود جمعیت به بیرون درب بیمارستان رفتند. در کوچه یکی از آنها کوکتل مولوتفی به من نشان داد و گفت معترضین میخواستند امشب این را درمقابل بیمارستان شما بزنند و برایتان دردسر ایجاد کنند و ما نگذاشتیم. گفتم: «آقاجان! مگر مردم دیوانه اند که درجلوی بیمارستان کوکتل بزنند! این چه استدلالیست؟». سرانجام متوجه شدیم علاوه بر کتک کاری نگهبانان، یکی را با خود برده اند. فورا به خیابان ولیعصر دویدم تا شاید با توضیح او را آزاد کنم، اما چند لحظه بعد متوجه شدم چشم ها و گلویم بشدت میسوزند و تنفسم دچار مشکل شده است. یکی از پرستاران که برای مراقبت از من همراهم شده بود گفت گاز اشک آور است! به بیمارستان برگشتم، نفسم به سختی می آمد و چون حساسیت ریه و تارهای صوتی دارم دچار عرق شدید هم شدم. در اورژانس به من اکسیژن وصل شد و همکاران داروهایی تجویز کردند. به تدریج بهتر شدم و پس از ساعتی تنفسم راحتتر شد اما چون همچنان صداهای ریه نرمال نبودند و سنگینی قفسه سینه داشتم به CCU منتقلم کردند. در آنجا همکاران متخصص هم سر رسیدند و به تکمیل داروها پرداختند با تلاش آنها بهتر شدم. همچنین آقای دکتر اشکواری پزشک مسئول اورژانس بیمارستان و آقای دکتر ربانی از پزشکان قانونی از من عیادت کردند و مدتی درکنارم ماندند. ضمنا به من گفته شد که دستور پلمپ بیمارستان را هم صادر کرده اند. گفتم:« آسوده می شوم. چون از ابتدای تاسیس این بیمارستان مدام با اذیت و آزار مواجه بوده ام.»

آن نگهبان هم آزاد شد، اما آنچنان مورد کتک کاری و ضربات باتوم واقع گردیده بود که به سختی راه می رفت. من هم تا دو روز فشارخونم همچنان بالا و سردرد داشتم اما الان کاملا خوبم.

آقایان فراموش کرده اند که همین پزشکان و پرستاران و کادر درمان بودند که در تمام مدت جنگ هشت ساله چه ها کردند. فراموش کرده اند که در تمامی این مدت جنگ هر ساله لااقل یک ماه بدون آنکه کوچکترین توقع مادی داشته باشیم در جبهه ها حاضر بودیم. فراموش کرده اند که همین کادر درمان و بیمارستان در قائله کرونا چه فداکاری هایی بعمل آوردند و چه کشته های بیشماری دادند.

بی رحمی، خشونت و بی احترامی در برخوردهای با ما و مردم بی شک عواقب و عوارض سنگینی خواهد داشت که تا فرداها ادامه پیدا خواهد کرد و برماست که نگران این عواقب باشیم و در برخورد باهم فراموش نکنیم که هموطنیم.

در پایان لازم می دانم از همه همکاران، هموطنان به ویژه همشهریان عزیزم که با دلواپسی بسیار نگرانم بودند فروتنانه تشکر کنم.

با احترام
دکتر هاشم موسوی

https://akhbar-rooz.com/?p=180980 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x