سید محمد خاتمی رییس جمهور اسبق نظام اسلامی حاکم بر ایران در دیدار با جمعی ازهمفکرانش اظهار کرد:
« کم هزینهترین و پرفایدهترین راه کار که نتیجه آن ثبات و پیشرفت و بازسازی اعتماد از دست رفته بخش مهمی از جامعه از حکومت است، خود اصلاحی نظام است، هم در ساختار،هم رویکرد و هم رفتار.. ولی ظاهراً حتی نیاز به شنیده شدن آن احساس نمیشود چه رسد به عمل کردن آن… ندیدن یا انکار وضع بدی که به نام زندگی بر مردم تحمیل میشود نارضایتی را از بین نمیبرد و اگر چشم اندازی به سوی بهبود اوضاع نباشد نارضایتی همراه با یأس و احیاناً به آشوب علیه آنچه هست مبدّل میشود.. اولین گام اصلاح نه تنها به رسمیت شناختن حق اعتراض بلکه استقبال از آن است. اینکه هراعتراضی،اغتشاش معرفی شود و برخورد خشن و سخت با آن توجیه گردد مشکل را بیشتر میکند».
این بخش از توجیه سید محمد خاتمی به شرایط به ما می آموزد که همه دستگاه حاکم در طول ۴۳ سال مسیری را انتخاب کرد که نمی توانست پیامدی جز این در پی داشته باشد زیرا رویکری با تنگ نظری و کاشتن انحصار قدرت و ایجاد فضای ترور بود. آقای خاتمی و همفکران میل ندارند این دگردیسی ذاتی نطام دینی را ببینند.
آقای خاتمی و اصلاح طلبان بیاد آورید روزی که سعید سلطانپور شاعر جوان و «سراینده سرامده زمستون،گل مینای جوان، خون ارغوان ها و آیینه رود…» در سال ۱۳۶۰ توسط اوباشان رژیم درمراسم عروسی اش روبوده و یکسر به جوخه اعدام سپرده شد. آیا شما تاکنون به دادخواهی و دفاع از او و حق تکثر عقیده و آزادی بیان برخاستید؟ آیا شما تاکنون تلاش کردید تا قوه قضائیه منصوب سید علی خامنه ای را اصلاح و زمینه دادخواهی سلطانپورها و کشتار سال ۶۷ را فراهم آورید؟ خیر زیرا شما قربانی و گرفتار تنگ نظری فکری هستید که امروزه به شکل وحشیانه اش زنان، و جوانان و کودکان را به گلوله می بندد و تعداد کشت شدگان تا کنون دستکم ۳۷۸ تن، از جمله ۴۷ کودک و ۲۷ زن رسیده است. آیا شما شجاعت دفاع ازاین قربانیان در مراجع قضایی را دارید؟
شقاوت های نظام نمی توانند ملت بپاخاسته را برای همشه خاموش کنند. در زمان ریاست جمهوری شما، چند لایحه قانونی و مطبوعاتی به مجلس ارائه داد اما با حکم حکومتی( بخوان سید علی خامنه ای) رد شد و شما از نا امیدی انصراف دادید. از پیگیری آن انصراف دادید و نخواستید مورد خشم رهبر قرار گیرید. مصلحت نظام را بر منافع ملی و حقوق ملت ترجیح دادید.
سید محمد خاتمی می افزاید: « چنانکه بارها گفته ام و گفته اند ریشه حوادث تلخ را باید در درون جستجو کرد و آنرا ناشی از سازوکار و شیوه پر اشتباه و نادرست حکمرانی دانست و چاره کار نیز شناخت ویژگیهای حکمرانی خوب و تن دادن به آن است».
شکی نیست ریشه حوادث تلخ از ناکاآمدی نظامی و از درون جامعه برمی آید که بنیانگذارش،خمینی می گفت اقتصاد مال خر است. تراژدی در اینست که کسی که ادعای رهبری دارد نمی داند اقتصاد همانند علوم اجتماعی علمی است در اندیشیدن راه حل ها در گشودن گره اقتصادی. اینک نظام شما مثل خر در گِل و لای اقتصاد به زانو نشسته است. حکمرانی خوب یعنی پذیرش همه اندیشه ها و راه حل و وفاق ملی بدون تبعیض شهروندان از شمال تا جنوب،از شرق تا غرب و آرای آزاد همه شهروندان ایران. اقتصاد جهانی شده صحنه رقابت در میدان بازار جهانی است .از این روی مجهز بودن به دستگاه فکری قوی و کارشناسان اقتصادی در دستگاه رهبری در الویت هر کشوری قرار دارد. بر عکس ،وزیر اقتصاد شما قبل از تصدی به وزارت، در گرگان مداح بود و “تحصیل کرده دانشگاه امام صادق”، دانشگاهی که تربیت دهنده اطاعت کوکورانه ازسید علی خامنه ای است. چرا شما نسبت به این موضوع واکنش نشان نمی دهید. پس چرا برا ی جلوگیری از سقوط کشور علنن وارد میدان نمی شود. آیا مصلحت نطام را بر قربانی شدن بیشتر قربانیان فقر و ناامیدی ترجیح می دهید. اینک زمان عمل است.
خاتمی می افزاید : حکمرانی خوب ویژگیهایی دارد که از جمله مهمترین آنها شناخت(یا به رسمیت شناختن) حقوق ملت و رعایت آزادیهای اساسی بخصوص زمینه سازی اعمال حق شهروندی شهروندان که اعضاء یک ملتند و ملت از گرایش ها، قومیت ها، سلیقهها و حتی مذاهب تشکیل شده است و نیز تامین ثبات و امنیت کشور با حضور و کمک خود مردم که صاحب اصلی کشور و حکومتند و بخصوص حکمرانی خوب آنست که پیشران کشور به سوی توسعه همه جانبه توأم با عدالت باشد. وقتی این ویژگیها بود حکمرانی خوب هم خواهد بود و هرکدام از اینها که نباشد حکمرانی را باید حکمرانی بد دانست».
برداشت آقای خاتمی از حقوق ملت و شهروندی ناقص و همچنان در دایره فکری بسته در رفت و آمد شدن است. مسئولین کشور بارها گفتند در کشور امام زمان همه باید مطیع نماینده او یعنی سید علی خامنه ای باشند. از نظر جامعه شناختی ـ روان شناختی اینطور بنظر می رسد که دیگران، یعنی اکثریت جامعه مدنی و سیاسی نمی توانند مداخله کنند. مفهوم «جامعه مدنی» در طول تاریخ دستخوش تغییر و تحولات شد.اما درهر حال بیان کننده چارچوب فکری و سازمانی است که در خارج از دستگاه دولت مرکزی ومستقل از عملکرد آن می باشد.
سازمانهای غیر دولتی که بخشی از جامعه مدنی هستند،«طبیعتاٌ باید کم و بیش در اپوزیسیون با دولتها باشند.اغلب موئلفین علوم اجتماعی ، جامعه مدنی را در نوع رابطه ومیزان دوری و نزدیکی آن با دولت، معیار تعریف قرار می دهند. متفکرین علوم اجتماعی رابطه متضاد دولت/جامعه مدنی را عالی ترین مرحله عینی می دانند. عده ای بر استقلال جامعه مدنی نسبت به دولت تاکید دارند ودر بعضی مواقع جامعه مدنی را بمثابه واسطه ای « در یک فضای اجتماعی به مفهوم واقعی کلمه بین دولت و فرد» ارزیابی می کنند. بر پایه این نظریه قدیم است که «جهش ایدئولوژی انجمن ها و اقتصاد اجتماعی(تعاونیها، موئسسات قرارداد جمعی بیمه، صندوق خصوصی بازنشستگی…)از آن منشاء مستفاد میشوند. در عصر روشنگری، مفهوم جدیدی به واژه جامعه مدنی افزوده شد و آن هم متمایز ساختن دولت طبیعی(سازمان داده نشده) و غیرعینی از جامعه مدنی بمثابه جامعه نوین سازمان داده شده است. جامعه مدنی در تقابل با دولت پیش اجتماعی، در تقابل با فرمانروایی، رعب و خشونت،جنگ طلبی،فردگرایی و خود بینی است. بنابراین جامعه مدنی معّرف اعتقاد به تمدن گرایی و فرهنگ گرایی و تقابل با دولت طبیعی میباشد. آقای خاتمی شما حاضرید حقوق فردی، از جمله نگذاشتن روسری اجباری را به طور وضوح اعلام کنید و به دفاع از قربانیان امر به معروف بپاخیزید. این گوی و این میدان.
سید محمد خاتمی و یارانش بر این عقیده اند که براندازی نه ممکن است نه مطلوب:
ادامهی وضع کنونی هر لحظه زمینههای فروپاشی اجتماعی را پهنتر و بیشتر میکند. در یک کلام: کم هزینهترین و پرفایدهترین راه کار که نتیجه آن ثبات و پیشرفت و بازسازی اعتماد از دست رفته بخش مهمی از جامعه از حکومت است،خود اصلاحی نظام است،هم در ساختار،هم رویکرد وهم رفتار، امری که همواره از سوی خیرخواهان گفته و پیشنهاد شده است، ولی ظاهراً حتی نیاز به شنیده شدن آن احساس نمیشود چه رسد به عمل کردن آن».
آقای خاتمی چه کسی مسئول زمینه های فروپاشی جامعه است؟ ” آرامش فعال” شما یا ناسازگاری ساختار های ایدئولوژی تمامیت خواهان در قدرت که تا کنون پیامدهای آن مردم را جان به لب کرده است. البته تفاوت ماهوی بین خیرخواهان نظام و خیرخواهان کشور وجود دارد. اولی نظارگره وضع است، دومی نگران از سقوط کشور و چشم گریان برای آینده سرمایه اجتماعی کشور.
آقای خاتمی به یادآورید حضور شما در سخنرانی سالانه سازمان متحد در نیویورک، هنگامیکه از آسانسور خارج می شدید و ” دست قضا و قدر” خانم مادلین آلبرایت،وزیر خارجه وقت آمریکا را در چند قدمی شما قرار داد اما مأمورین اطلاعات سپاه شما را به زور وارد آسانسور کردند تا از رو در رویی اجتناب شود؟ بعد از برگشت به حضور سید علی رفتید و عمامه خود را برداشتید و از وضع کلایه کردید. چرا رئیس جمهور کشوری که بیش از بیست میلیون رای مرد مرا در انتخابات داشت جرأت دفاع از حق مردم را نداشت؟ آیا از آن ماجرا درس نگرفتید و همچنان اصرار به نظامی دارید که گفتگو با مرد م را در شأن خود نمی بیند. پس چه بهتر به جبهه انقلاب بپیوندید و یاران خود را متقاعد کنید تا دیگردر صف ضد انقلاب حاکم نایستند. امثال آقای بهزاد نبوی که تاکنون کارنامه مثبتی به نفع مردم نداشتند ومضطرب از فردای خود هستند. اگر چنین نیست پس چرا در خلاف تاریخ پارو می زند و می گوید «ما شعارهای آنان(معترضان خواهان برچیده شدن جمهوری اسلامی) را قبول نداریم. ما میخواهیم در چارچوب نظام، نظام را اصلاح کنیم. نمیخواهیم دینامیت زیر ساختمان نظام بگذاریم، بلکه میخواهیم همین بنا( بنایی که خشت اول آن کج نهاده شد) را اصلاح و ایراداتش را برطرف کنیم که البته میدانیم کار بسیار مشکل و پرهزینهای است». واقعا چه آدم فرصت طلبی؟
اما معمای انقلاب، ضد انقلاب.
قدر مسلم،آنچه از دو ماه پیش در کشورمان در جریان است را نمیتوان به یک دوره کوتاه حوادث تقلیل داد وسوت پایان آنرا با دستور کشتار بی رحمانه زنان و جوانان و همه اقشار و طبقات رهایی بخش اعلام نمود . زیرا ۴۳ سال حاکمیت اسلامی آن قدر محیط زندگی و آسایش را بر مردم تنگ کرده است که دیگر برگشت به سکوت و تحقیر غیر ممکن است. مردم دیگر مطیع توهمات دینی نیستند وحقایق زیستی ترس را از بین برده است. جبهه قدرت و مبارزه تغییر کرده است. اما باید مواظب بود نیاز به تغییر واقعی با تاکتیک های انحرافی سرکوب نشود. زیرا تمایل و تشنگی
از انتقام وجاه طلبی از هر سو می تواند در سایه کمین کند و با حرکت در جهت کاملا خلاف، جنبش رهایی بخش اصیل زن،زندگی ، آزادی را به لخته خونی تبدیل کند. بنابراین زمان هشیاری و احتیاط فراسیده است.عصراثر گذاری در روندها وابعاد مداخلات داخلی و خارجی هم شتاب می یابند. حرکت های هم میهنان کرد و بلوچ، سیستانی و دیگر اقوام در دفاع از تمامیت ارضی ایران،و ایرانی بودن بسیار قابل ستایش است و مشت محکم علیه زمامداران به اتهام جدایی طلب است. شکی نیست در هر جنبشی عناصری پیدا شود که با اعمال نسنجیده خود بهانه به دست سرکوب گران می دهند. اینها قطره ای هستند درقیاس اقیانوس جنبش رهایی بخش همه ایرانیان.
آیا حرکتهای جاری در کشور را می توان از هم اکنون انقلاب نامید؟
بدون وارد شدن به مفاهیم طولانی به “انقلاب” از زاویه مارکسی،”انقلاب و ضد انقلاب” همیشه نسبت به افراط گری دیگری و نیروی مقابل مفهوم می یابد. درزمان انقلاب فرانسه برخی ازاشراف که خود را طرفدارعصرروشنگری و طرفدار تغییرات و اصلاحات می دانستند اما با تشدید افراط گری نیروهای ضد حاکمیت ارتجاعی(سلطنتی)، سرنوشت خود را با بوربون ها و کلیسا علیه “انقلاب” گره زدند. این نزدیکی منجر به شکلگیری”مبارزه”ای شد که رژیم قبلی را به رژیم افراطی در قدرت ترجیح می داد. واژه “ضد انقلاب” از سالهای ۱۷۹۰،و بویژه با سوءاستفاده از سخنان ژاکوبن ها(انقلابیون): در باره تمایز دادن به “مقاومت”،”انقلاب”، “مخالف انقلاب” ودرهم رفتن این نیروهها فراگیر شد. درحالی که “مخالف انقلاب” را یک سیستم عقیدتی می دانستند که آشکارا کلیت “انقلاب” را رد می کردند. چنانکه تا۱۰ اوت ۱۷۹۲، طرفداران سلطنت مشروطه با میهن پرستان غیر قابل انعطاف در پارلمان و یا در مطبوعات در مبارزه بودند. آنها سپس به طور کامل از کنوانسیون( با جناح راست) خارج می شوند وبه مهاجرت می روند. ازاین پس این گروه در کنار “مخالف انقلاب” قرارمی گیرد. در صحنه سیاسی آنموقع فرانسه، اردوگاه “مخالف انقلاب” تا تثبیت حمهوری در پایان قرن ۱۹ به جریانات “راست” تلقی می شد. اما پس از آن این اصطلاح حتی در بین جناح “راست” و “چپ” جمهوری هم بکاربرده می شد.
بعضی فکر می کنند که صرف “قیام” و پس راندن حاکمیت در قبال چند« اصلاح تاکتیکی» در کشور،خود یک پیروزیست. در صورتیکه چنین چیزی نیست. یک مشت رهبران فاسد و مستبد حاکم دیگر قابل اعتماد و قابل رهبری نیستند. امروزه اما برخی ازنیروهای”حاکم بیرون شده از حلقه قدرت” چاره ای جز پیوستن به قدرتی که مردم امکان بوجود آوردن آنرا فراهم می کنند ندارند . تضاد ها انقلاب را ممکن می کنند.
این هم درست است که درنبود یک رهبری اپوزیسیون شناخته شده وفقدان یک سازمان سیاسی، جنبش فعال بدون برنامه وپیشینه مبارزاتی و فقط با یک شعار و میل وافر به تغییر هزاران نفر فعال و میلیون ها نفر ناظر خود را برای تغییر آماده می کنند: برکناری مستبدین و پایان زندگی تحقیرآمیز. آری خروش برآمده از خشم فروخورده را هیچ گروهی از حاکمیت و مدافعان حفظ نظام نتوانستند و میل نداشت ببیند.هیچ سرنخ و توطئه ای هم در بروز حوادث نقش ندارند. نظامی که از کشتن کودکان هم اِبا ندارد محکوم به سقوط است. زیرا عمرآن به پایان می رود. ترس درجبهه قدرت رخنه می کند و دستگاههای سرکوبگر هم محتاطانه و با آینده نگری،کم کم از حمایت قدرت حاکم دست برمی دارند.
بخش بزرگی از جامعه در اصل نارضایتی با معترضان شریکند و دل بخشهای مهمی از جامعه بخصوص نخبگان و انبوهی از نیروهایی که بر خشونت پرهیزی و اعتراض مدنی تاکید داشته اند با آنها است و نمونه آن را در دانشگاههای کشور میبینیم که این بار همدلی و همراهی استادان با دانشجویان بیشتر شد و متأسفانه هم استاد و هم دانشجو تحت فشار قرار میگیرند. زحمتکشان بیش از پیش در صحنه مبارزات و اعتصابات حضور دارند. پیوند نیروی کار با دیگر اقشار و طبقات در راستای تغییر ضروری و از الزامات تاریخی است.
در حالیکه دیکتاتور درقدرت به اختلاس و پرخوری بدون واهمه ادامه میدهد وهر روز بر تعداد حاشیه نشینان و شدت فقر افزوده می شود، نیروهای اصلاح طلب حاکم سعی می کنند با طرح برنامه های خود جنبش مبارزاتی علیه دیکتاتور را بترسانند و به سود خود منحرف کنند. این در حالیست که پیش از این شعار معترضین« اصلاح طلب،اصولگرا دیگر تموم شده ماجرا» جلوه ای رسا و روشن داشت. آقای خاتمی آیا حاضرید به عنوان اپوزیسیون داخل نظام رهبری اصلاحات را علم کنید و علنا بگویید مانع اصلی اصلاحات ولی فقیه است و برای قرائتی که شما از اسلام دارید وارد میدان می شوید؟ اگر این روش را در پیش بگیرید هم در بهشت زمینی جای دارید و هم بهشت در آن جهانی متصور شما.
بیانیه جبهه اصلاحات.
جبهه اصلاحات ایران(بخشی ازحاکمیت) بعد از پنجاه و چند روز در واکنش به اعتراضات سراسری در ایران با بیانیه ای زبان گشود و در بخشی از بیانیه اعلام می دارد:
« میزان نارضایتیهای انباشته و اعتراضات، قابل فروکاهش به آنچه در هفتههای گذشته در خیابان دیده شده، نیست. این اعتراضات علاوه بر خیابان، در نظرسنجیهای معتبر، در عدم مشارکت اکثریتِ جامعه در انتخاباتِ سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰، در فضای مجازی و در مواضع نمایندگانِ بانفوذ اقشار و اصنافِ مختلف آشکار و قابل رهگیری است.». « تحلیل ژرفنگرانۀ وضعیت و بحران کنونی نمیتواند به نقشِ زمینهسازها و ریشههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بیتوجه باشد؛ حاکمیت پدرسالار و مداخلهگر، به رسمیت نشناختن سلائق و سبکهای مختلف زندگی شهروندان، تهی بودن عرصه سیاست از احزابی که اقشار مختلف اجتماعی را نمایندگی کنند، تبعیضهای انباشته علیه زنان، یک دهه میانگین رشد اقتصادی “صفر”، دو برابر شدن فقر در ۵ سال، تحریمهای اقتصادی شدید و افزایشِ محاصره و انزوای ایران، تورم حدوداً ۴۰ درصدیِ چندساله، وجود فساد افسارگسیخته و نهادینه شده، قربانی شدنِ زندگی پیشپای اقتدارگرایی فرهنگی و اجتماعی، کاهشِ شدیدِ ظرفیت حل مسألهایِ نهادهای حکمرانی، کاهشِ شدید امید به اثربخشیِ نهادهای انتخابی، سرکوبِ شدیدِ دیجیتال و نقض گستردۀ حقوق و آزادیهای سایبریِ ایرانیان، مکیده شدنِ شیرۀ طبیعت ایران و انباشت بحرانهای محیط زیستی، فقدان ظرفیتِ اجماعسازی برای حل مسائل، کاربست انواع تمهیدات غیرقانونی و بهظاهر قانونی برای انواع طرد گروههای بزرگی از جمعیت ایران(به جای ایجاد سازوکارهای ادغام و همبستگیساز)، تشدید نابرابریِ آموزشی، وجود نابرابری در برخورداری از سلامت و عدمِ پذیرش تشکلیابی و آزادی رسانه از جمله عوامل و زمینههایی است که برای تحلیلی همهجانبه از وضعیتِ تأسفبار و اعتراضاتِ کنونی باید مورد توجه قرار گیرند».
تحلیلِ واقعبینانه، ریشهیابانه و غیرفروکاهندۀ آنچه در پنجاه روز گذشته شاهد بودیم، پیششرط برونرفتِ پایدار از وضعیت نگرانکنندۀ کنونی و حل مسألۀ ریشهای آن است. این اقدامِ اولیه حتی با تکیه بر رویکردی مردمسالارانه از قانون اساسی فعلی و اجرای بدون تنازل آن، از جمله فصل سوم در “حقوق ملت” و اصل پنجاه و نهم مربوط به “همهپرسی”، امکانپذیر است. هر چند برای ایجاد اصلاحات اساسی به منظور رفع کامل مشکلات مربوط به روندهای ناصحیح موجود در کشور، به نظر میرسد مرتفع کردن ابهامات، ایرادات و تناقضات قانون اساسی موجود، در فضایی آرام، طی روندی قانونی و براساس عقل جمعی و أراده است. ما همچنین معتقدیم اجتناب از خشونت برای جریانهای مطالبهگرِ عدالت، آزادی، دموکراسی، توسعه و زندگی، الزامی».
این جریان پیششرط برونرفتِ پایدار از وضعیت نگرانکنندۀ کنونی و حل مسألۀ ریشهای آن و با تکرار توهما ت راه حل ها را در اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی می داند. این در حالیست که ریشه همه معضلات در خود قانون اساسی و اصل فقاهت کاست روحانیت نهفته است که اکثریت مردم عقلگرا را صغیر می داند. از سید علی خامنه ای بتی ساختند که خودش در جلسه مجلس خبرگان رهبری بعد از مرگ خمینی گفته بود: باید بر نظام جمهوری اسلامی گریست که من را به عنوان ولی فقیه انتخاب کند.
راه صحیح و کم هزینه ترین و پر فایده ترین راه پیوستن «اصلاح طلبان حکومتی» به جرگه جنبش انقلابی، پذیرش اصل جدایی دین از حاکمیت سیاسی، آزادی حق انتخاب عقید و دین، پذیرش کثرتگرایی، رعایت اصل عدالت و دموکراسی، رعایت اصل جهانشمول حقوق بشر، ترویج اصول همزیستی مسالمت آمیز با کشورهای همسایه، باز نویسی قانون اساسی در راستای منافع ملی،پذیرش تکثر احزاب با اصل اجتناب از تبعیض ملی ـ قومی ـ دینی، انتخاب چرخشی ریاست جمهوری است.
انحلال باد نظام جهل و جنایت اسلامی حاکم بر ایران.