پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

خدا، کلاه گشاد ملا – بهنام چنگائی

آیا جز این است که خدا و ملا قرن ها در برابر انسان پویا ایستاده و ساده دلان را گمراه نکرده اند؟ مگر نه این است، که هسته زندگی زیبا و جویا، و هستی فراخ و فراروینده ایران و جهان جز بدست یکایک انسان های سازنده، کنشگر و کارورز کاشته و بارورمی شود و نه هیچگاه به مصلحت، اراده و خواست خدا.

جهان ساده و سست دیروز، و هستی امروز پیچیده و پیشرو ما بازتاب همین جستجوها، یافتن ها و تلاش هاست، و رشد و نمود های بالنده و پیگیر آن در نتیجه های همین پرورش ها و پویائی های پیاپی بوده و هست که خالق آنها جز انسان کار، جستجوگر و خردپرداز نبوده و نیست.

هر ایده لوژی فراافکنانه، هر دید فرانسانی و هر نگرش انسانگریزی که با این اصل ساده، بنیادی و واقعی خردورزی همخوانی و همگامی نداشته باشد جز دشمن و ستیزه گر دانش و خرد “نوع انسان” نیست؛ و او جز بازدارنده ی اداره و اراده ی خودباور انسانمداری های پوینده نمی باشد؛ همو جز ترمز جویائی، و جز مهره ای در خدمت به زنجیره های واپسگرائی های مسموم و مهلک نیست و نمی تواندباشد. و بی گمان هر رُل الهی و راهبردملائی ریاکارانه جز لولوی ترس از پردازش تازگی، و مخالف شکوفائی زندگی انسانی نبوده و هرگز هم نخواهدشد.

ما کارگران، زنان، جوانان، بیکاران، گرسنگان، فریبخوردگان، پاکباختگان، دردبارانشدگان، بی سرپناهان، بیدادرسان و ساده دلان بجان آمده که امروز برپاخاسته ایم، یکدل  و یکجان می دانیم که ما جز قربانیان تله ی خدا نبوده، و همزمان جز با همان دام و یا کلاه گشاد خدا، گرفتار دم و دستگاه سیستماتیک خلافت مطلق خامنه ای ـ الهی نیستیم. خودکامگی درنده ایکه حکومت خدائی ـ آخوندی نامش هست و آن، یکدست نماد تزویرها، کشتارها، هرزگی ها، پستی ها، پلشتی ها، فسادها، چپاول ها، بیدادگری ها، دروغ ها، ریاکاری ها و هزاران دسیسه های دیگر دینی بیش نیست. دین و نیرنگ اسلامی ایکه اینک عمر ۱۴۰۰ ساله ی سیاه و سرسام آورد دارد و نان و جان و روزگارمان را با طوفان اسلامی خویش تباه و یکجا ویران کرده است. زندگی تلخ و ناگوار امروز ما و این سرانجام هراسبار دین دولتی خدا و ملاست که آنرا می بینیم، و در همین کثافتخانه اسلامی زیست مرگبارمی کنیم که ما را دیری ست زمینگیر و بیچاره و لهیده کرده است. آری ما مسلمانان زودباور و براستی ساده دلان قربانی پس از ۴۳ سال، اینک نه بیش ازین چیزی برای باخت داریم و نه دیگر تاب و توان بردباری و فریبخوری الهی! چراکه به قیمت گرافی مجرب و آگاه شدیم و بروشنی می دانیم که  (( خدا، کلاه گشاد ملاست برسر ماست))  و دیگر نباید فریب خورد.

بنا بر بیشمار جنگ های دینی ـ مذهبی در درازای تاریخ خونین جهان و ایران، و پس از آن و اینهمه تباهی تا بامروز، ما آشکارا و بخوبی می دانیم که کارکرد ادیان جز درین دایره خردستیزی انسانی هیچ مفهوم و منظور دیگری نیست. خدا و دین جز چرخش در دور و تسلسل جنگ های باطل عقیدتی ـ الهی با دیگران نبوده و آن نیز تنها برای انباشت ثروت و قدرت ملا و…سرمایه سالارهاست که بکاررفته است و هویت عملی اش هم جز این بنوده، و بیشتر هم نیست.

و دردا که مومن بودن جز به ویرانی و تباهی هرچه بیشتر نان و کار و کاشانه های خود ما و توده های بیدادرس منطقه و جهانیان، در جهان تبهکار سرمایه سالاری نینجامیده و هرگز، بهره ای ولو اندک برای نیروی کار و کارمزد نداده و نداشته است. ما همچنین می دانیم و باید فراموش نکنیم که همین باور دست و دل بازمان به اسلام و خدا بود که آغوشش را به روی خمینی تبهکار و دروغگو و شارلاتان گشود. آری دل و جان ما از پلیدی و پدرسوختگی ملا جماعت چنان بریده که دیگر هیچگاه به خودکامگی تبهکاران و کردنکشان ادیان و سرمایه سالاران حامی دین بکارنرود و نخواهدرفت. همبستگی و دلبستگی به وعده های (( خدا و ملا و دارا )) هرگز سودی بحال زندگی ما غارتزدگان، گرسنگان و ستمدیدگان نداشته است و بی هرگونه اما و اگر می بایست به این کنام تباهی بنام خدا و کلاهگذارش ملا در سیاست و اقتصاد پایان داد.

این شگفت انگیز نیست که سرمایه سالاران و رهبران همه ادیان و مذاهب در طول تاریخ جنبش ها، خیزش ها و جنگ های طبقاتی و برای منافع مشترکان باهم هموند و همسو بوده و پشت همدیگر را محکم کرده اند؛ و همه ابزاریکه آنان در طول تاریخ علیه مبارزان نان و آزادی بکارگرفته اند اغلب یکدست و آن، جز برای ساختن لولوی سر خرمنی از خدا و رسولان برای دزیدن محصول کار رنجبران نبوده و هنوز نمی باشد. نیرنگ ها و کلک های خدائی ایکه بارهای بار بکاربرده اند، تا بیاری آن پوشش یا” خواست و حکمت خدا” بتوانند، دست بر تولیدها و درآمدهای آنها برده، و یا در سوی دیگر بر دانش و اندیشه های پویا و انقلابی سوارشده، و توانسته اند سیاست کلان و سرمایه کشورها را مهار منافع خویش کنند که کرده اند و صاحب دارائی های مردمی شوند که شده اند. و سپس بسادگی بر دار و ندار انسان کار در یک جامعه بشدت طبقاتی و نابرابر یا بنام دمکراسی حکومت بورژوائی لیبرال کنند و یا بسان ایران آخوندی، بورژوائی مطلق الهی ـ ولائی برپاکنند که در ایران ویران چنین کرده اند.

همانگونه که در دوران تکسواری سرمایه سالاری شاه، شاه سایه ی خدا بود! در”ایران ۴۳ ساله اسلامی” مذهب شیعی با نیرنگِ ” ولایت فقیه مطلق” و توامان با باندها و مافیاهای سیاسی اقتصادی لیبرال بورژوای داخل و خارج توانسته است این فرد”خامنه ای” بی کم  کاست جای خدایش را بگیرد و گرفته است، و هنوز می تواند بنام اوی خدا دمار از روزگار زنان و مردم کار و زحمت درآورد و درآورده است. در هر دو دوران (( شاه و شیخ )) هریک از اینان خودکامه، هر مخالفت و اعتراضی را، بنام کمونیست و کافر شورشگر ضد خدا نامیده و از زیر تیغ تیز خود بی مهابا می گذراندند. و در پی آن هربار اوج خیزش های اجتماعی ـ طبقاتی در هردو نظام” شاه و شیخ” سرکوب و منحرف شده و با این و آن ترفندهای حکومتی، رژیم های شاهی ـ شیخی توانسته افشاگران، روشنگران، مبارزان آگاه، مترقی و مردمی ساختار آدمخوار سرمایه سالار خود را خفه و کشته، و یا از کشور فراری دهد، که داده اند؛ و می توانسته اند روال زندگی نیروی کار را همچنان بیدادرس تر و گرسنه تر و بیکارتر از پیش خفه و سرکوب و در صورت لزوم نیروی پیشرو را اعدام کنند و کرده اند. و یا اگر دامنه ی نرمش ناپذیری های حقوقی خودکامگان ناخوان تر می ماند و سازماندهی های برحق و برابر فرصت گفتمانی نمی داشت، و تکصدائی اوج می گرفت! همچنانچه بسان سال های ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ که شکل گرفت و منجر به ساخت و سقوط حکومت خودمختار آذربایجان و جمهوری مهاباد گردید. همین ولی فقیه مطلق امروز و از پیشترها، چنین هدفی را دارد تا به بهانه ی تجزیه طلبی با بسیج و سپاه آدمخوارش در مهاباد، جوانرود، سردشت، تا زاهدان و خاش جنگ و نسل کشی را بیندازد و هر فریاد کش و بیدادزده ای را بنام دشمن خدا بکشد و می کشد و یا در زندان ها خفه می کند.

رژیم پلشت ولائی در پایان راه ننگین خویش است و ولایت در دید و گمان ساده دلان مرده است، زیرا پی به ذات ضدبشری و کوک کش او برده است. از همینرو شعور و شناخت تاریخی و امروزی ما از دین دولتی ـ ولائی بسار فراتررفته و راهبر ما آگاهی ست. ما می دانیم “خدا و دین” پیوسته در برابر بینش و دانش انسان، ستیزه جو بوده و نرمش ناپذیرانه و با قهر کور برابر همصدائی شگرف اجتماعی ـ طبقاتی مان ایستاده و خواهند ایستاد و می خواهد به هر بهائی ما را با نام و زنجیر خدا دوباره همراه و گمراه و اسیرکند. این رژیم نه تنها نان ما را دزدیده، که همچنین آزادی فردی و اجتماعی، و استقلال اراده و خواست پویای عقلی ما را هم تا آنجا که توانسته با هزاران هزار نام های اسلامی، مسجدها، امامزاده ها، روضه سراها، تکیه ها وووو درهم کوبیده و هویت انسانی ـ ایرانی ما را بتاراج خرافات برده است. و بر پایه های همین تجربه زنده و تاریخی همه ادیان خداکانونند و نه انسانمدار و انسان باور! و ما دیگر نمی خواهیم جزو این گروه های واپسگرا و انسان ستیز باشیم و نوکر سرمایه سالار باشیم. ما برابری می خواهیم و تازه همصدائی ایرانی، انسانی، اجتماعی و طبقاتی خویش را کشف کرده و در سازش ناپذیری با دشمنان انسانگرائی می باشیم.

 بهنام چنگائی یکم آذر ۱۴۰۱

https://akhbar-rooz.com/?p=181266 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x