حیات
باران صبحانه میخورد
از تن درخت
پرنده تاب میخورد
*
دستی
باران گریه می کند
پنجره اتاق می لرزد
شاخه ای
پرده را کنار می زند
*
اگر شب کامل شود
من هزار آغوش می شوم
در مقابل ماه
*
ترانه
ترانه ها در باد
بر لب می دوند
بوسه ها در انتظار
تنها می مانند
*
گرما
رویایت را در کیسه می ریزم
و بدوش می کشم
تا گرمای آغوشت
گرمم کند