با توجە بە تاریخچە تراژیک، مالامال از رنج و غم خانوادەام، تاریخ روزها و صحنەهای بسیاری از روویدادها و مسیر پر از فراز و نشیب زندگیام در ذهنم حک شدە است. ذهنم همیشە چند روز قبل از موعد روویدادها درگیر بازخوانی و بە یادآوردن اتفاقات است.
امسال هم طبق همین روال در حوادث و رویدادهای مرداد و شهریور سال ۱۳۵۸ غوطەور بودم. تولد و مرگ دلخراش تنها فرزندم کە یادگار پدر مبارز و جانباختەاش دکتر جعفر شفیعی بود، جانباختن پنج تن از برادرانم و تعداد بسیار زیادی از رزمندگان کردستان در این ایام بود. طی مدتی کوتاە تغییر و تحول خیلی زیاد توأم با تراژدی در کردستان و بخصوص در خانوادە ما در مریوان پیش آمد. فرمان جهاد خمینی و هجوم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بە کردستان در ٢٨ مرداد سال ١٣۵٨، دستگیری تعدادی از فعالین شهر مریوان، آمدن خلخالی بە مریوان، ملاقات برادرانم در زندان، آزادی چند نفر و دستگیری مجدد آنها و سرانجام تیرباران ۹ نفر در روز سوم شهریور. روز دوم شهریور وقتی کە برادرانم زندانی بودند، من بە ملاقات آنها رفتم. ابتدا فکر میکردند آزادشان میکنند. آنها نە مسلح بودند نە اقدام بە خشونت کردە بودند. امین برادرم کە ٢۶ سال سن داشت درگوشی بە من گفت این شمارە تلفن خانوادە دکتر بهمن اخضری را حفظ کن و بە تهران زنگ بزن و بە آنها بگو انسان واقعی دستگیر شدە است. روز بعد در میان بهت و حیرت مردم شهر و در کمال ناباوری ٩ نفر بە اسامی فایق عزیزی، دکتر بهمن اخضری، جلال نسیمی، احمد و حسین پیرخضرانیان، علی داستانی، احمد قاضی زادە و برادرانم امین و حسین مصطفی سلطانی تیرباران شدند و جنازەهایشان را بە بیمارستان شهر انتقال دادە بودند.
سوم شهریور امسال هم تمام فکر و خیالم بە این تراژدیها و صحنەهای غمانگیز معطوف بود و می بایست برای دیداری بە استکهلم می رفتم. هنوز حرکت نکردە بودم باخبر شدم عاملان رژیم درختان دوروبر مزار عزیزانمان درآرامستان تالەسوار را قطع کردەاند*. خبری دردناک و تکان دهندە اما چندان غیرە منتظرە نبود، زیرا جمهوری اسلامی در طول ۴۴ سال گذشتە با شیوەهای فجیع، غیرانسانی، آزاردهندە و قرون وسطایی با مردم کورد رفتار کردە است. آنچە در تصور نمی گنجد از جمهوری اسلامی بر میآید. این تبهکاران از سال ١٣۶١ سنگ قبرهای پنج برادرم و بە ویژە سنگ آرامگاە کاک فؤاد را نە یک بار بلکە چند بار تخریب کردەاند. همان کاری کە اخیرا با مزار ژینای عزیز در سقز انجام دادند.
پس از دریافت خبر، سرانجام دەها عکس و کلیپ ویدیویی از قطع درختان و تخریب آرامگاە بە دستم رسید. دیدن این تصاویر خیلی دردناک است. سنگ قبر مادرم را از بیخ با آرە برقی قطع کردەاند. مادری کە پنج بار داغدارش کردند. چهار تن از پسرانش را در مریوان و تبریز تیرباران کردند. حال بعد از ٢٨ سال آرمیدن در کنار جوانترین پسرش امجد، سنگ قبر مادرمان تخریب شدە است. چرا؟ قطعأ تنها بە جرم اینکە مادر این پنج فرزند دلیر و مبارز بود.
صحنەهایی از مادرم و آن روزها همچون فیلمی مدام در جلو چشمم ظاهر می شوند. روز دهم شهریور سال ١٣۵٨ درست ۶ روز بعد از تیرباران برادرانم حسین و امین مادر داغدیدەام جنازە پسر ارشدش کاک فواد را درآغوش گرفت. مادرم بە ویژە بە هنگام مصیبت فیالبداهە مطالب وزین و شعرگونەای برزبان میآورد. من کە شاهد این صحنە بودم، بەیاد دارم مادرم در حین گریە و فغان بانگ بر می آورد:
من فوئادم بوو شێری ڕووی جیهان / ئەحیا کەرەوەی بنچینەی کوردان
فوادی داشتم شیری در جهان / احیا کنندە ریشەی کوردان
تۆ بۆ کوێ ئەڕۆی عەزمی کوێ داری/ رەفیقەکانت بە کێ ئەسپاری
کجا میروی، عازم کدام دیاری / رفیقانت را بە کە میسپاری؟
وقتی کە آرامگاە فوادش آمادە شد، مادرم بە داخل آن پرید و فریاد می کشید: هنوز خستگی زندان از تن فوادم بیرون نرفتە، فواد جوان است و در اوان زندگی، رفقای فواد منتظر او هستند و… از همە آنهایی کە دوروبر بودند خواهش و تمنا می کرد کە او را بە جای فوادش دفن کنند.
هنگامی کە مراسم دفن کاک فواد تمام شد با حرکتی چشمگیر جامانە* کاک فؤاد را بە درخت بلوط پشت آرامگاە بست. آن موقع خیلیها متوجە نبودند کە مادر چە قصدی دارد. اما در کردستان جامانە سمبل مبارزە و مقاومت است. مادر می خواست بە همە بفهماند کە پسرانم مقاوم و با ارادە بودند و نبرد ادامە مییابد.
این درخت بلوط شاهد و نظارەگر ساعتهای مدید نشستن، گریە و زاری، راز و نیاز مادرم با بچەهایش بود. این درخت بلوط شاهد دید و بازدید هزاران عاشق و شیفتەی فواد و آرمانهای او بودە است.
چە شبها و نصف شبهایی کە بە دلیل فشار و خفقان رژیم، انسانهایی والا و مبارز در کنار آرامگاە کاک فواد و چهار برادر دیگرم شب را بە روز رساندەاند.
رژیم زبون جمهوری اسلامی بە خیال خام خود با شکستن سنگ قبرها و بریدن این درختها و درخت بلوط کنار آرامگاە کاک فواد، میتواند این تاریخ، یادها و خاطرەها را از اذهان این رهگذران پاک کند. زهی خیال باطل.
هر شب ستارەای بە زمین می کشند و باز،
این آسمان غمزدە غرق ستارەهاست.
ملکە مصطفی سلطانی – شهریور ١۴٠٢
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*”تاڵە سوار” اسم آرامستان روستای زادگاهم ‘آلمانە’ است کە مملو از درختان تنومند، کهن و شاید صد سالە است.
* جامانە یا جهمهدانی، یک نوع سربند و دستار رایج در پوشاک سنتی مردم کُرد. در آنزمان همە پیشمرگان آنرا بر سر داشتند.
توى این فکر بودم که سایت وزیت اخبار روز که اگر به بعضى ها (شیفته گان امام راحل و همواره راى دهنده در انتخابات رئیس جمهورى) بگوئید بالاى چشم تان ابرو هست را توهین به حساب میاورند و نظر را خذف میکنند ولى در پاى این مقاله انسانى بس محترم، شاه اللهى هائى همچون مهرداد شکر پراکنى میکند(ربط ان به میزان استیصال و گیر کردن اینان در باتلاق پنجاه سال پیش است) ولى این “نظر” !!! چاپ میشود!!
با درود به خانواده گرامی سلطانی. باور کنید آنها حتی از مزار عزیزان شما نیز هراس دارند. عزیز خانواده ما را نیز تبهکاران بزدل به قتل رساندند و خانواده ما نیز در غم نبودن او سالها هست که زندگی می کنیم اما عزیزان شما و عزیز خانواده ما در قلب ما زنده هستند و آنها جاودانه شدند. روزی خواهد رسید که مردم ما زندگی کوتاه اما زیبای آنها را جشن خواهند گرفت. یادشان گرامی باد.
خانم مصطفی سلطانی عزیز؛بسیار دردناکست. باز “خوش شانس” هستند آنهایی که به آرامگاه عزیزانشان دسترسی دارند و گاهی به آنجا پناه برده و گل نثارآن کرده و خود را تسکین داده و موقتا آرامشی می یابند.بیشمار خانواده هایی که بعد از دهه ها از محل خاکسپاری پدران؛ مادران؛ همسران ؛ فرزندان و…..اطلاعی ندارند چه کنند؟
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست؟
صدای مصطفی سلطانی ها (کومله کمونیست)؛ منصوره بهکیش ها (طیف فدایی)؛ صبوری جهرمی ها (سازمان پیکار)؛ مرسده قائدی ها(سازمان پیکار)؛ سحر محمدی ها (اتحادیه کمونیستها) و قربانی ها(سازمان پیکار)…..که متعلق به چپ ایران بوده که جانفشانیها کرده؛ هرکدام چندین عزیز خود را در نبرد با جنایتکاران جمهوری اسلامی ازدست داده اند؛
دراین جهان بی رحم ضد کارگری و ضد زحمتکشان؛ درهیاهوی رسانه ای مدعی حقوق بشر گم شده و نازنین بنیادی؛مسیح علی نژادها و…آتش بیار معرکه شده و جولان میدهند؟!به امید محاکمه آمرین و عاملین جنایتکاران ۴۵ سال گذشته!
چه ربطی به نازنین بنیادی و مسح علینژاد داشت؟
چرا نمی توانید یک لحظه بدون جنگ با دیگر مخالفان جمهوری جهل و جنایت گذران کنید؟
یاد همه جان باختگان جنبش آزادیخواهی و مردمی ایران با هرگونه فکر و عقیده ای برای همیشه گرامی باد.
با سلام ؛ ملکه؛ منصوره؛ مرسده؛ سحر…….نمونه های بسیار کمی از زنانی هستند که بین ۳ تا ۷ عزیز خود را در دهه ۶۰ و قبل از آن دست داده اند. بدون تریبونی دهه ها به دنبال دادخواهی مبارزانی هستند که جان خود را در راه آزادی و برابری و رفاه مردم فدا کرده اند و رسانه های معلوم الحال در اختیار نازنین ها؛ مسیح ها؛ یاسمین بانو و….سایر مدعیان “حقوق بشری”….است که یک شبه سبز شده و پای ثابت چنان رسانه هایی هستند.تابستانی دیگر رو به اتمام است. ۴۲ سال از تابستان ۶۰ آغاز قتل عام انسانهای آگاه و شریف و ۳۵ سال از کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ میگذرد. از خود پرسیده اید که چرا در این همه سال خبری از این ” مخالفان جمهوری جهل و جنایت ” نبوده و نیست. چه بسا بسیاری از این “مخالفان” از نابودی ۵۷ تی ها راضی هم باشند!؟ ارتباط این دو موضوع بسیار ساده و بدیهی است.از سوی دیگر آشفتگی شما قبل درک و احترام است. شاد باشید
ربط ان به میزان استیصال و گیر کردن اینان در باتلاق پنجاه سال پیش است. حمله به علینژاد نوعی تهاجم به مبارزه زنان بر علیه حکومت است.
اجازه بدهید که مبارزه جانبازان چه کسانی مثل کام فواد و مبارزانی که علیه رژیم جهل امروز مبارزه میکنند طبقه بندی نکنیم!
به دیگران و تکثر نظرات احترام بگذاریم که بتونیم ادامه دهند راه انسانهای بزرگواری مثل کام فواد و هزاران عزیز دیگری که در راه آزادی کشته شدند باشیم!
درد همه، چه ما که جسد عزیزانمان را بهمون ندادند و سربنیست شدند، و چه بقیه عزیزان که گوری دارند که روش سوگواری کرده و یادشان را گرامی بدارند یکی است و این رژیم ج ا.
یاد همه عزیزان گرامی و راهشان پرتوان !💐🌹
کامنت من در باره کاک فواد و نویسنده محترم نبود. توجه کنید به پاسخی که من به یک کامنت گذار دیگر و به نوعی همراهی با متن ملکه مصطفی سلطانی دادم. در متن ایشان به مخالفین دیگر حکومت اسلامی اشاره ای نیست. با متن شما نیز موفقم.