
(برای دخترم، دخترمان، به مناسبت سالگردش)
هاشم فاضلی
به خانه باز نگردید
هیچکس در انتظار نیست
هراس است
پشت درهای بسته و بس
خوابی آسایشی در کار نیست
هیولاهای مشمئزکننده
زشت و نفرتانگیز
از قعر لای و لجن چسبنده
سر برآورده
در همهجا لانه کردهاند
شبانه به ضیافت خون میروند
زندگی را سر بریدهاند
ژینا را ربوده صورت زیبایش را
آیینه همه عاشقان جهان را
به خاک سرد سپردهاند
به خانه باز نگردید
مگر عشق این پریزاد
دل از شما جوانان رعنا
نربوده است
او را تنها گذاشتید
با عفریتهها و پتیارههای شب پرست
تا یکتنه در آویزد با سرنوشت خویش
دیگر به خانه باز نگردید
چشمان ندا اشارتی داشت بهماه و ستاره
شلر به پرواز پرندگان
و نوید به همت بی همتایمان
مهسا به آنها گفت:
عاشقان ما بسیارند
شادمان باشید
پایان فرا رسیده
مادران در خیابانند
فرزندان را هوای خانهنشینی نیست
در خانه هیچکس نیست
اکسیر بی همتای دلیری را یافتهاند
می شنوید
هلهلهای همآواز ، همگانی
در کارخانه در خیابان
بی هیچ درنگی بی خستگی
تا دیدار سپیده
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند