دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

زخم ناسور ناسیونالیسم – زهره اسدپور

در روزهای گذشته انتشار ویدیوی کوتاهی از جلسه ی دفاعیه ی  لیلا حسین زاده جنجال عظیمی به پا کرد که می توان آن را در حد خود بی سابقه دانست. لیلا حسین زاده هدف  حملات گسترده ای  از سوی طیف وسیعی از تشکل های به ظاهر مستقل دانشجویی و رسانه های وابسته به حکومت تا روسا و مدیران و حتا اساتید دانشگاهی و حتا بخش وسیعی از مخالفان راست گرای  جمهوری اسلامی و همه ی عظمت طلبان و ناسیونالیستهای ایرانی   قرار گرفت. آنچه که بیش از همه موجب  برانگیختگی این طیف وسیع شد، گرامی داشت یاد پیشه وری و قاضی محمد بود، تنها آوردن “نام” پیشه وری و قاضی محمد کافی بود تا فریاد واایرانا سرداده شود و واکنشهای خشن  از پرونده سازی های جدید برای لیلا گرفته تا خط و نشان ها و تهدید های جانی توسط ایرانشهری ها و عظمت طلبان برانگیخته شود.

اما اینکه  لیلا در پایان نامه ی خود چه گفته بود؟ پیشه وری و قاضی محمد کیستند و چه نسبتی با تجزیه طلبی دارند؟ در تمام این هیاهو ها مغفول مانده بود. حسین زاده خیلی زود پایان نامه را منتشر کرد و از همه خواست تا پیش از موضع گیری له و علیه او، پایان نامه را بخوانند. درخواستی که به باور من بهترین کار برای راندن بحث ها به مسیری روشنگرانه است. هیاهویی که این بار بر پا شده است، از یک منظر به باور من مهم و قابل اعتنا است و از منظری دیگر کاملا باید نادیده گرفته شود. این همه هیاهودر دفاع از ناسیونالیسم معیوب ایرانی هم، نشانه ای است بردشواری مسیری که باید برای نشاندن عشق و تعصب نسبت  انسان، به جای سنگ و خاک، باید بپیماییم و از این جهت بسیار قابل اعتنا است و از سوی دیگر باید به آن بی اعتنا بود و مرعوب آن نشد و برای یک سعادت همگانی به جای عظمت موهومی ایران شهری ها جنگید.

لیلا چه نوشته بود؟

پایان نامه ی لیلا متن روان و منسجمی دارد، متن تا حد زیادی همه فهم و ساده و البته مهم است. از افتادن در بحث های انتزاعی و ارائه ی انبوهی از نظریه های بی ربط برای فاضلانه جلوه داده شدن،  فاصله گرفته و هر جا نظریه ای را طرح می کند، در پیوند با بدنه ی پایان نامه است. همین موضوع است که پایان نامه را نه فقط برای دانشجویان و دانش آموختگان علوم انسانی که برای عموم مردم هم قابل فهم می کند. لیلا نگاهی گذرا دارد به ریشه های ناسیونالیسم و آنچه که ناسیونالیسم تدافعی نامیده می شود، ناسیونالیسمی که در پاسخ به توسعه ی ناموزون سرمایه داری  و پیشی گرفتن انگلستان در توسعه ی سرمایه دارانه ابتدا در فرانسه شکل گرفت و سپس الگوی غالب ناسیونالیسم در تمام جهان شد. این ناسیونالیسم تدافعی، شکلی مرکب به خود گرفته و از عناصری پیشاسرمایه دارانه نیز در کنار عناصر سرمایه دارانه بهره می گیرد. ماهیت ترکیبی ناسیونالیسم تدافعی به پیچیدگی آن می افزاید. و بیش از پیش آن را فشل و ناکارآمد می سازد. لیلا پدید آمدن ناسیونالیسم در ایران را جدای از این روند جهانی نمی داند. ناسیونالیسم ایرانی در حالتی تدافعی در برابر مدرنیزاسیون و پیشرفت اروپا به ویژه روسیه در ایران شکل گرفت و راهی برای خروج از عقب ماندگی و نیل به  پیشرفت معرفی شد. این ناسیونالیسم تدافعی به ناگزیر در کشوری که هنوز شیوه ی تولید سرمایه دارانه در آن به فرماسیون غالب تبدیل نشده بود به شکل مرکب و با بهره گیری از عناصر پیشاسرمایه دارانه همچون دین، ظهور پیدا می کند. ناسیونالیسم تدافعی فشل ایرانی همچون دیگر ناسیونالیسم هایی که عمدتا در جنوب جهانی شکل گرفته اند در پیوند با برساختن  ملتی واحد با زبان و پیشینه ی فرهنگی واحد است که لاجرم  از همان ابتدا با طرد هویت های متکثر داخل مرزهای سرزمینی و تلاش برای یکسان سازی زبان و خط آمیخته شده و  مقاومت هایی فرهنگی را در دیگر ملت های داخل مرزهای سرزمینی ایران برانگیخته است  که برجسته ترین آنها در ملت های کورد و تورک بوده است. مقاومت در برابر یکسان سازی و طرد در ناسیونالیسم ایرانی، خود به شکل گیری ناسیونالیسم های تدافعی دیگری در میان تورکها و کورد ها منجر شده است . متاثر از این ناسیونالیسم ها، کورد ها و تورک ها به خصوص در مناطقی که محل زندگی هر دوملت بوده است در مواردی مواجهه های بسیار خونینی را تجربه کرده اند که یکی از بزرگترین آنها در نقده و در بهار سال ۱۳۵۸ رخ داده است.

ناسیونالیسم تورکی و کوردی در مقطعی از تاریخ مدرن ایران موفق شده اند که کنترل آذربایجان و بخشهایی از کردستان را در دست بگیرند. لیلا با مروری بر آنچه که دوره ی کوتاه حکومت فرقه ی دمکرات در آذربایجان و مهاباد رخ داد نشان می دهد که چگونه پیشه وری و قاضی محمد ملهم از پیشینه ی کمونیستی خود، پیشگام تغییرات بزرگی در مناطق تحت کنترل خود می شوند. در ادامه اما در پی زد و بندهای حکومت پهلوی با استالین حکومت قاضی محمد در مهاباد و پیشه وری در آذربایجان سرنگون شده و به ویژه در آذربایجان اعضا و هواداران فرقه با سرکوب خونینی مواجه می شوند.

ناسیونالیسم فشل ایرانی

برساختن دولت، ملتی واحد در سرزمینی که محل سکونت ملتهای گوناگون بوده است از همان ابتدا در ایران تاریخی خونبار داشته است. تاریخی مملو از طرد و تحقیر و حذف. مثالهایی که لیلا از این طرد و تحقیر ارایه می کند به خوبی فشل بودن ایده ی ناسیونالیسم ایرانی را روشن می کند به باور من به تمام مثالهای لیلا باید واکنش های تندی را افزود که با او و پایان نامه ی او شد، تا  به خوبی میزان دگماتیسمی که ذاتی این ایده است را نشان دهیم. دگماتیسمی که حتا به نیکویی نام بردن از پیشه وری و قاضی محمد را نیز برنمی تابد. ناسیونالیسم ایرانی با تکیه بر مذهب شیعه و با اصل گرفتن “خاک” و ندیدن سرنوشت  “انسان”هایی که بر روی این خاک می زیند، نه تنها برای دستیابی به سرزمینی با ملتی یکپارچه، با زبان و دینی واحد، سیاست طرد و تحقیررا با غیرفارس ها و زبان های غیر فارسی و معتقدان به ادیان و مذاهبی غیر شیعی، در پیش گرفته بلکه در موارد فراوانی هر جا که پایه های خود را در خطر حس کرده ابایی از کشتار نیز نداشته است. آنچه که پهلوی با ادعای حفظ یکپارچگی ایران به اسم آزادسازی آذربایجان با مردم آذربایجان کرد مثالی گویا از ماهیت خونریز ناسیونالیسم و نشاندن حفظ خاک به جای حفاظت از جان و سعادت انسان ها است. در کتاب گدشته چراغ راه آینده است، می توانیم ببینیم که “آزادسازی آذربایجان” در میان چه دریای خونی رخ داده است. در یک نمونه  در جریان “آزادسازی” آذربایجان در شهر میانه “عزیزه بانوی محترمی که عضو سازمان زنان فرقه بود از خانه اش بیرون کشیده به شهربانی بردند. در برابر شهربانی عالم نمای از خدا بی خبری فتوا داد که جان و مال و ناموس دمکرات ها حلال است. لذا اراذل و اوباش در پناه سرنیزه های ارتش، جلوی شهربانی برای تجاوز به زنی اسیر صف کشیدند تا به نوبت داخل و خارج شوند” [۱] ” دهکده ها به غارت رفت، فداییان را مانند اسرای قرون وسطی به گاری بستند، دهقانان را قطعه قطعه کردند و عاری از ظرف انسانی به هتک حرمت زنان پرداختند”. [۲] به گفته ی صفرخان که از فداییان فرقه بود و بیست و هفت سال را در زندان های پهلوی گذراند، تنها در سه روز ۲۵۰۰۰ نفر در تبریز کشته می شوند.[۳] همه ی این جنایات تحت لوای آزادسازی آذربایجان و حفظ خاک صورت گرفت، بی توجه به اینکه آذربایجان در دوره ی فرقه ی دمکرات حتا به گفته ی خبرنگارانی که از تهران عازم تبریز شده بودند پر از شور و امید و سازندگی بوده است. [۴]

 ناسیونالیسم کوردی و تورکی، تکرار یک اشتباه  

همچنان که انتظار می رفت در برابر ناسیونالیسم ایرانی فارس، ناسیونالیسم های تدافعی ملت های غیر فارس نیز شکل گرفته و تقویت شده است. ناسیونالیسم تورکی و ناسیونالیسم کوردی که طبق همان نسخه ی ناسیونالیسم، به ملتی واحد با زبان و فرهنگ و پیشینه ای واحد و درون مرزهای سرزمینی مشخصی  معتقدند، در برابر ناسیونالیسم فارس مرکز گرا قد علم کردند.  اوج ناسینالیسم تورکی را می توان به دوره ی حکومت فرقه دمکرات و پیشه وری در آذربایجان نسبت داد.  نگاهی به نوشته ها و سخنرانی های پیشه وری عمق باور او به ناسیونالیسم تورکی را نشان می دهد، به عنوان مثال پیشه وری پس از برقراری حکومت ملی در آذربایجان چنین نوشت “آذربایجان ترجیح می دهد به جای اینکه با بقیه ایران به شکل هندوستانی اسیر درآید، برای خود ایرلندی آزاد شود” [۵]، فراتر از آن پیشه وری به اختلاف فارس و تورک دامن زده و جایی گفته است ” مردم ما خلقی بزرگ و قهرمان است، این خلق به هیچ روی شباهتی به مردم تهران، اصفهان و سایر نقاط ندارد…او فارس نیست و با فارس ها فرق دارد” [۶] غافل از اینکه در برابر منطق سرکوبگر ناسیونالیسم فارس مرکز گرا، علم کردن ناسیونالیسمی تورکی، تنها و بی پناه کردن آذربایجان در برابر قدرت مرکزی است. اما پیشه وری علی رغم درخواست آزادیخواهان غیر تورک، حاضر نشد علم مبارزه ی جمعی خلق های تحت ستم برای دستیابی به آزادی را در دست گیرد و به چیزی جز آذربایجان بیندیشد. از همین رو در هماوردی نهایی، طبعا از ناسیونالیسم مرکزگرای ایرانی شکست خورد و قوای دولتی و اشرار وابسته به حکومت، شهرها و روستاهای آذربایجان را به خاک و خون کشیدند.

در تمام این سالها، تاکید بر کوردستان/آذربایجان تنش های خونین میان کوردها و تورک ها را نیز رقم زده است. آنجا که جمعیت کوردها و تورک ها مرزهای روشنی با هم ندارند، ادعاهای ارضی نضج گرفته و تنش ها شکل می گیرند. نقده تنها یک مثال از این تنش ها است.در این میان بی تفاوتی حکومت مرکزی و گاه حتا آتش افروزی های حکومت وقایعی خونین را رقم زده است. مساله ی ارضی در بیشتر نقاطی که کوردها و تورک ها در همسایگی هم زندگی می کنند وجود دارد، حتا اگر دیگران ندانند، تورک ها و کوردها می دانند ارومیه که ناسیونالیسم کوردی یا تورکی، هر کدام آن را بخشی از خاک خود تلقی می کنند، آبستن چه نزاع خونینی میان کوردها و تورک ها است.  

این بار زمین بازی را ترک کنیم

این روزها که شاید بیش از همیشه بناکردن  جامعه ای دیگرگون محتمل شده است، نگاه انتقادی به تاریخ مدرن این سرزمین بیش از همیشه اهمیت یافته است. واقعیت این است که برساخت دولت ملتی با زبان و دین و فرهنگی یگانه، و اصالت دادن به آن بر خلاف امیدهایی که در ابتدا برانگیخته بود، سعادت را برای ساکنان این سرزمین به ارمغان نیاورده است. پایان نامه ی لیلا با “رویای وضعیتی که در آن تکثر زبان ها و هویت ها ارزشی برای رشد و بلوغ یک جامعه تلقی شود، نه سدی در مقابل توسعه، رویای وضعیتی که ” تفاوت”پیش زمینه ای غنی برای برای تحقق صلح به دست دهد، نه آن که دستمایه ی سرکوب و استثمار و تبعیض و نزاع های خونین شود” پایان یافته است. به باور من گام اول برای تحقق چنین رویایی به زیر سوال بردن قواعد بازی است. باید با قاطعیت و بی هیچ هراسی میز بازی ای را که ناسیونالیسم فارس/کورد/تورک چیده است، ترک کرد. به زیر سوال بردن منطق ناسیونالیسم، امری خطیر است که هجومی از هر سو را به همراه دارد. (همچنان که برای لیلا و درباره ی پایان نامه ی لیلا رخ داد) اما اگر به انسان می اندیشیم و به سعادت او، راهی جز برهم زدن بازی ناسیونالیسم و افشا کردن تاریخ خونبار آن وجود ندارد. شاید در پس یادآوری تلخ همه ی آنچه که تشکیل دولت – ملت مدرن و در واکنش به آن ناسیونالیسم های فرهنگی برسر نسل های مختلف مردم آورده اند بتوان به عزمی جمعی برای یافتن راه حلی زیست که رویای لیلا  که رویای جمعی ما است تحقق یابد.  


[۱] گذشته چراغ راه آینده است، ص ۴۴۶

[۲] همان ۴۴۷

[۳] خاطرات صفرخان نشر چشمه ص ۶۸

[۴]  اسماعیل پوروالی خبرنگار نشریه ی “ایران ما” چهره ی شهر تبریز در آستانه ی قدرت گرفتن فرقه را چنین توصیف می کند” برای من مشکل است که وضع تبریز را به آن گونه که من امروز دیده ام برایت شرح بدهم. خیلی چیزها است که نمی شود گفت و نوشت …و باید از موسیقیدان و شاعر و نقاش کمک گرفت… احساساتی که امروز در زیر آسمان صاف تبریز موج می زد…قلبهایی که از شادی می تپید … هیجانی که مرد و زن را فراگرفته بود…رنگ تازه ای که تبریز به خود می گرفت …اینها و امثال اینها… زمینه ی صدها آهنگ، مدل هزارها تابلو نقاشی و سوژه برای میلیون ها بیت شعر است… و من اطمینان دارم که از میان این تبریز عزیز ما، از بین این سرهای پرشور، نقاشان و شعرا و موسیقیدان های بزرگی خواهند برخاست که این تحول بزرگ را که امروز از آذربایجان گرامی ما آغاز شده است و فردا در سرحدات هند انجام خواهد یافت، برای هم میهنان مان همیشه زنده نگهدارند…”

[۵]همان ص ۲۹۴

[۶] همان ص۲۸۶

https://akhbar-rooz.com/?p=220155 لينک کوتاه

3.2 9 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

Discover more from اخبار روز - سايت سياسی خبری چپ

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading