برخی از گفتار و نوشتار خود را به نام مقتدای خود می آغازند و من هم به نام «خرد و عشق» که معتقدم دو بال پرواز چپ است، دل نوشتهٔ کوتاه خود را با شما عزیزان به اشتراک می گذارم، شاید بر دل نشیند.
نیروی خرد و عقل و اندیشه راهنمای اصلی انسان برای شناخت است و نیروی عشق و محبت هر چند برای چپ ماتریالیست دیالکتیک اندیش شاید تبین ناپذیر باشد ولی همواره در عمل با او بوده و تحمل سختی های بیشمار را با همین عشق که گاهاً از آن به عنوان «عشق به زحمتکشان و محرومان» نام برده، میسّر نموده است.
فقط کافیست که به انبوه عظیم مبارزان راستین چپ در اقصی نقاط جهان نگاه کرد که چگونه با فداکاری های سترگ از منافع مشخص و حقیر گذشته اند و نه فقط این جهان که آن جهان را نیز واگذاشته اند!
در میهن عزیزمان ایران، انقلابی به ثمر نشست که ما از آن با صفت «مردمی و شکوهمند» جهت تحقق استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی نام می بریم و مسلمانان مبارز آن را «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد نامیدند و معتقدند که آن دارای همهٔ این صفت ها و حتی بیشتر است.
اکنون که این انقلاب ۴۵ سالگی اش را می گذراند، دستاوردها و پس رفتهائی داشته است که همگی از آن آگاهیم و بسیاری چه واقع بینانه و چه غرض ورزانه با بدبینی یا خوش بینی از آن سخن گفته اند. اگر از این تفاسیر بگذریم، هر وجدان آگاهی می داند که دو ویژگی «مردمی» و «آرمان گرائی» این انقلاب هنوز زنده است. هم مردم همچنان در صحنه اند وهم صندوق رأی را مهم می شمارند و هم سمتگیری نهائی این انقلاب همچنان پر چالش است.در این دو گردونهٔ عظیم همهٔ نیروهای خیر و شر دوران ما در کارند.
از آنجا که راز بقای این انقلاب حضور مردم در صحنه است همهٔ نیروهای شر چه «براندازن» و چه «خالص سازان» تمام توانشان را برای ناامید کردن مردم از صندوق رأی بکار گرفته اند. بر عکس همهٔ هواداران و دلسوزان انقلاب که خیل عظیم سیصد هزار شهید این انقلاب را ناظر رفتار خود می بینند، قدرت دیگری جز مردم را برای حفظ نگهداری انقلاب به رسمیت نمی شناسند و حتی مسلمانان مبارز نیز دست بلند خدا را در جماعت می بینند. از همین روی بود که رهبری این انقلاب از خرداد ۱۳۴۲همواره به مردم اتکا کرد و از آنان یاری طلبید و قفلهای زیادی را گشود!
این اتکاء بر مردم در جای جای جهان میرود کارساز شود که می شود. نگاه کنید به برزیل و ونزوئلا و تمام امریکای لاتین! نگاه کنید به آفریقای جنوبی و نیجر و کلیهٔ آفریقا! در آسیا کافیست که فقط به کشور همسایه مان پاکستان نگاه کنیم و ببینیم که تازه واردی در عرصهٔ سیاست همچون عمران خان، علیرغم همهٔ تضعیقات ولی با اتکاء به مردم حتی از زندان نیز به صندوق رأی اهمییت داده و توانست ۱۱۰ کرسی مجلس آن دیار را به اشکال مختلف بدست آورد. دقت کنیم که موانع در پاکستان بسیار بیشتر از موانع «خالص سازان» بود ولی «با کمک مردم می توانیم» ایمان داشت.حال از خودمان بپرسیم که آیا باید از صندوق رای قهر کرد؟
اما در گردونهٔ سمت گیری نهائی انقلاب مروری کنیم بر تحولات سیاسی اجتماعی؛ بر همگان روشن است که انقلاب رژیمی را به زیر کشید که اتکاء آن بر سرمایه داری کمپرادور و دلالی و زمینداران بزرگ در داخل تحت حمایت امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا بود. حاکمیت بر آمده از انقلاب در ابتدا با ائتلافی از بورژوازی ملی و لیبرال در بالا و از طرف دیگر کمیته ها و ارگانهای مردمی در پائین و پیرامون حاکمیت شکل گرفت.
پس از تسخیر سفارت آمریکا، امید اولیه برای استحالهٔ فوری حاکمیت در پازل آمریکا بهم ریخت و جنگ برای سمت گیری انقلاب وارد فاز سخت و نظامی خود شد. انقلاب توانست با اتکاء بر مقاومت مردمی از دوران جنگ به دوران سازندگی وارد شود. گفتنی است که در همین دوران بخش مهمی از نیروهای چپ و انقلابی یا بر أساس اشتباهات خودشان و یا با توطئه چینی دستجات ذینفوذ داخل حاکمیت با هدایت محافل امپریالیستی، بتدریج از حیات سیاسی داخل کشور حذف شدند. در این دوره دو اتفاق مهم یکی پس از دیگری در جهان ما رخ می دهد! اولی حاکمیت جریانات نئو لیبرال در غرب (تاچر در انگلستان و ریگان در آمریکا) و هجوم آنها به دیگر نقاط جهان و دوّمی فرو پوشاندن اتحاد جماهیر شوروی که بود و نبود آن تأثیر عظیمی بر کشورهای مستقل و جنبش های رهائی بخش داشت. تداخل این دو اتفاق در یکدیگر باعث شد که جهان از دوران جنگ سرد و حاکمیت دو قطبی وارد جهان تک قطبی به کدخدائی آمریکا شود. در این دوره که سرمایه داری جهانی با ویژگیهای نئولیبرال وکنسرواتیو سیطرهٔ بلامنازع می یابند هم جنبشهای ملی و دموکرات و هم گردانهای چپ جهانی تحت تأثیر قرار گرفته وبسیاری از آنها جبهه عوض کرده و برخی دانسته یا ندانسته به خدمت کدخدا در می آیند.
در ایران ما از دوران دولت سازندگی به بعد برنامه های بانک جهانی تحت عنوان «تعدیل ساختاری» به اجرا درآمده که بخش مهمی از سرمایه داری ملی و تولیدی را زیر ضرب گرفته و در عوض سرمایه داری نو کیسه و دلال را پایگاه خود می کند. به موازات آن به برکت بخش شبه دولتی گروهبندیهای اقتصادی مافیائی به اصطلاح خصولتی با همان الیگارشهای اقتصادی در سر تا پای جامعه ریشه می دوانند. بخش دلالی به گونه ای در جامعه گسترش می یابد که گاهاً همگان را در حال خرید و فروش می بینید! این تغییرات ساختاری در أحزاب و سازمانهای سیاسی چه قدیمی ها مثل مؤتلفه و چه جدیدیها در جبهه های مختلف اصولگرا یا اصلاح طلب تأثیرات خاص بر جای می گذارد. هر چند مجموعهٔ این احزاب در کلیتشان مدافع سرمایه داری هستند ولی گروههای نسبتاً قابل توجهی چه در پیرامون این احزاب ویا در مجامع دانشگاهی و تحقیقاتی، بسیجی و سپاهی، گروههای جهادی و بسیاری از ارگانهای اجتماعی تحت تأثیر آموزه های عدالتخواهانهٔ مذهبی هستند و از آرمانهای عدالت خواهانه دفاع می کنند.
این در حالیست که أحزاب قدیمی چپ نظیر حزب توده ایران و فدائیان خلق اکثریت به شدت سرکوب شده و به گونه ای که طبقهٔ کارگر و دیگر زحمتکشان کشور از یک سخنگو و مدافع پیگیر محروم شده اند. با این حال نباید فراموش کرد که مسلمانان مبارز با خواستگاه اجتماعی طبقات محروم و زحمتکش در حاکمیت و پیرامون آن تا بدنهٔ ارگانهای اجتماعی نظام حضور داشته و دارند و همین کار را بر نیروهای سرمایه داری وابسته به غرب سخت کرده و جدالها مخصوصاً بر سر «برجام» و مذاکره با آمریکا این جهت گیریها را تشدید نموده است.
اکنون بیش از پیش روشن تر شده است که پایگاه اصلی الیگارشها و سرمایه داری وابسته به غرب در اتاق بازرگانی است که رسانه ها و احزاب مزد بگیر خود را در سرتاسر جامعه سازماندهی کرده است و به انحاء مختلف برای و در جهت انحلال انقلاب در پازل غرب می کوشد. اما نیروهای مخالف این جهت گیری چه در رهبری نظام، مجلس و شخصیت های سیاسی و دولتی و چه در میان اقشار و دستجات مختلف اجتماعی، صنفی و سیاسی قوی هستند و در مقابل یکدیگر صف آرائی کرده اند. برای تشخیص این درگیریها نگاه کنید به چگونگی تشکیل دولت رئیسی و برنامه های اولیهٔ او جهت کمک به سرمایه های تولیدی و ملی و مقابله علیه بانکهای خصوصی و از آن طرف مخالفت شدید این بخشها در همهٔ عرصه ها بگونه ای که دولت او را کاملا فلج و به اصطلاح فشل کرده اند.
همینطور نگاه کنید به سیاست های خارجی این دولت در پیوند با جبههٔ مقاومت جهانی در شانگهای، بریکس، اوراسیا و…ومقابلهٔ غربگرایان داخلی با این سیاستها!
می بینیم که جدال برای سمتگیری نهائی انقلاب از بالا تا پائین حاکمیت جریان دارد، مخصوصاً پس از تجربهٔ منفی حاکمیت در مذاکرات برجام این کشمکشها حادتر شده است.هر چند مجلس یازدهم و دولت رئیسی اقداماتی انجام داده اند ولی نتوانسته و یا نخواسته اند که مقاومت نئولیبرالهای وطنی و غرب گرایان داخلی را خنثی کنند. در این شرایط است که باید از مردم دعوت کرد تا با حضورشان این قفل بزرگ را بگشایند و کجا بهتر از انتخاب و صندوق رای! آنها باید بدانند که در حساس ترین مقطع تاریخی کشورشان هم با حضور گسترده و مطالبه محورانه و هم با انتخاب اصلح، خود این قفل را بگشایند!
رفقا و دوستانی که بیانیه را تنظیم کرده اند، مسئولانه این شرایط حساس را در نظر گرفته وبا تنظیم برنامه ای که خواست بخش های وسیعی از جامعه را منعکس میکند به کارزار انتخاباتی وارد شده اند که خود در آن کاندیدا ندارند! بگذار این را نیز مردم بدانند و خود در بارهٔ ما قضاوت کنند که ما مجلس «دکان دلالی برای خود» نمی خواهیم، بر عکس ما مجلس را «محل تضارب آراء قانونگذاران با برنامه» می دانیم که باید عصارهٔ مردمی تاریخی و تاریخ ساز باشند.
با تقدیم احترام به مردم عزتمند میهنمان!
چهارشنبه ۹ اسفند برابر با ۲۸ فوریه
رضا شه بخش
شما سوراخ دعا را به کل گم کرده اید. یک مشت مزخرفات!
نه معنی انقلاب را میدانی و نه اهداف و خواست های انقلاب را و نه خواستهای امروز اکثریت مردم را و نه حتی معنی و هدف انتخاب کردن و انتخابات را. در دنیای خیالی خود و اوهام گذشته سر میکنید و حتی از دنیای امروز خبر ندارید.
از واژه هایی مثل دمکراسی و حق دخالت و مشارکت مستقیم مردم و عمل جمعی نمینویسم چون اصلا در توان ذهن شماها نیست.
کسی این ها را می شناسد ستایندگان شورش ارتجاعی پانزده خرداد۴۲ خاموشان دربرابر ۴۵ سال جنایت
انقلاب زن زندگی آزادی هنوز از اعدام و قتل حکومتی ۴ نفر کرد نگذشته که چنین شاهد بی شرمی هائی مبنی بر شرکت در انتخابات مجلسی ست که نام ارتجاعی اش اسلامیست و نهادیست که لوایح قصاص و سنگسار را تصویب کرده است و هنوز خون نیکاها حدیث ها بر سنگفرش خیانهائی ست که همراه با تجاوز ماموران دژخیم رژیم به قتل رسیده اند شما و امثال شما فاشیستهائی هستید که در کنار یک رژیم فاشیستی ایستاده اید دیگر با شما حثی وجود ندارد وقتی دیهیات فقر و بی حقوقی مردمی که به جان آمده اند و بیش از ۹۰ درصد در این نمایش فاشیستی شرکت نمی کنند مجیز می خوانید شرمتان باد . هواداران شما از خواندن چنین متنهائی از شما خجالت می کشند وقتی تاریخ ننگین همکاریهای شما با رژیم را بازخوانی می کنند ما خواهان سرنگونی این حکومت هستیم وای به حال شما . زن زندگی آزادی حکومت شورائی پیروزی قطعی است یا مرگ یا آزادی
همفکر فعلا از کردار ۴۵ ساله خویش پشیمان شما آقای نگهدار در رابطه با شرکت همیشگی در به اصطلاح انتخابات زمانی گفت (وقاحت خدای بی شرمی است) . چه بی شرمید شما! چگونه رویتان می شود در نوشته تان براندازان و مخالفان جمهوری اسلامی را (نیروهای شر) بنامید؟ چگونه شرم نمی کنید وقتی می نویسید (بر عکس همهٔ هواداران و دلسوزان انقلاب که خیل عظیم سیصد هزار شهید این انقلاب را ناظر رفتار خود می بینند، قدرت دیگری جز مردم را برای حفظ نگهداری انقلاب به رسمیت نمی شناسند و حتی مسلمانان مبارز نیز دست بلند خدا را در جماعت می بینند. از همین روی بود که رهبری این انقلاب از خرداد ۱۳۴۲همواره به مردم اتکا کرد و از آنان یاری طلبید و قفلهای زیادی را گشود!) به راستی که وقاحت خدای بی شرمی است. شما هنوز خمینی را رهبری ی این انقلاب می نامید؟؟ شما از این همه کشته های خیابان شرم نمی کنید؟ از این همه اعدامی، زندانی، از جنبش های اجتماعی کارگران، جوانان، زنان، و گرسنگان و مردم ستم دیده ایران شرم نمی کنید؟ چه نوشته اید؟
نوادگان شیر مجمد بلوچ آنچنان که رسم ظلم ستیزی او بود باید ظلم ستیز باشند اما خوب به اطراف بنگرند که اسیر توطئه و ریاکاری حکومت مرکزی که با استفاده از نزدیکترین کسانش به دام افتاد و از بلوچستان تا زاهدان صلیب وار دست بسته در کامیون به حضور دیکتاتوری کشانده شد،نشوند و.این داستان را از خودت شنیدم زمانی که دانشجوی مبارزی در دانشگاه بلوچستان بودی و از دانشگاه به جرم مبارزه با دیکتاتوری شاه اخراج شده بودی. امروز همان حیله و تزویر درکار است تانظام سیاسی دیکتاتوری رباینده ی انقلاب را به مردم ضد امپریالیست معرفی کنند . چطور ممکن است نظامی به آن حد خونخوار که جمعه سیاه زاهدان را افرید و مردم محروم آن منطقه را به خون کشید ضد امپریالیست باشد؟ شرط اول ضد امپریالیست بودن آزاد منشی است و خواستار آزادی برای مردم خویش و به فکر رفاه و پیشرفت آنان است چیزی که در قاموس این حکومت نیست . هشدار که فریب همیشه در کمین است وخودفریبی گشودن پنجره برای فریب کاران.
اگر صندوق راًی میتوانست موجب تغییر و تحول مثبت بشود، سرمایهداری مطلقا آن را ممنوع اعلام میکرد.
در ایران تا کنون دوازده دوره نمایندگاه مجلس، یازده دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شده و همه با وعدههای عالی و دلگشا.
اما، نتیجه: آفتابه- لگن هفت دست، شام و ناهار، هیچی!
هیچ امیدی به صندوقهای راًی، هر قدر هم شفاف نیست.
آقای شیری شما هم که بیانیه را امضاء کرده اید. این یک بام و دو هوا چه معنایی دارد؟
بزرگوار! از شما که به همراه عبدالله شهبازی و شرکاء جزو اولین امضاکنندگان بیانیه چپهای ضدّامپریالیست بودید انتشار چنین کامنتی بعید است. این رفتار اگر مصداق دورویی و شارلاتانیسم و تذبدبِ سیاسی در شکل تهوعآور آن نیست، پس چیست؟ خودتان نامی بر آن بگذارید.
با درود
وقتی نگاه و امید شما به نیروهای باصطلاح “خیر” مثل خامنهای و رئیسی و ……… است و برای ادامه انقلاب اسلامی و پیروزی جمهوری اسلامی، مردم را همانند خامنه ای دعوت به رفتن پای صندوقهای رای می کنید، فکر کنم که جواب مردم را یا نشنیده اید یا گوشی برای شنوا ندارید که می گویند ، مرگ بر دیکتاتور