شمارش معکوس آغاز شده است!
با توجه به دستپاچگی و وسواس بیش از حد موجود و قابل حس و رؤیت در حاکمیت در راستای ریلگذاری برای انتخاب فرد X در روز انتخابات Y پس از درگذشت آقای خامنهای باید گفت این اقدامات از هم اکنون با جدیت آغاز گردیده و در شکلگیری فرآیند انتخابات مجلس خبرگان و حتی مجلس شورا در ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ نیز بسیار دخیل بوده است. در حقیقت چگونگی برگزاری ناشیانه و غیرقانونمند این انتخابات ترجمان همین نگرانیهای دلواپسان در ساحت حکمرانی ولایی میباشد.
آنچه که از هماکنون امّا بهراحتی مشهود است. سناریو و «نقشهراه» انتخاب شده توسط کانون اصلی قدرت برای این امر شباهت بسیاری به فرآیند جابهجایی در جایگاه ولیفقیه پس از درگذشت آیتالله خمینی در سال ۱۳۶۸ خواهد داشت، یعنی استفاده از یک «محلل» برای جلوگیری از شائبه موروثی کردن این مقام و شکل دادن یک دوران انتقال. برای اینکار هم در آنزمان و هم اکنون نیاز به شخص سومی است که برای «مدت المعلوم» عهدهدار حکمرانی بشود تا بعداً آنرا به شخص اصلی که بنا به مصلحت نباید بلافاصله قبول مسوولیت کند بسپارد. این وظیفه بر عهده آن شخص محلل خواهد بود و اینبار آنطور که از قرائن و شواهد و بر خلاف تکذیب علنی آقای خامنهای برمیآید شخص محلل کسی نخواهد بود جز ابراهیم رییسی.
همانند سال ۱۳۶۸ سرای قدرت در جمهوری اسلامی به روشنی درک کرده است که در مقابل ولایت مطلقه فقیه آنهم به شکل موروثی شده آن یک جبهه مخالف وسیع در بین مردم و کنشگران سیاسی حتی در داخل حاکمیت وجود دارد از اینرو آنها با انتخاب یک محلل سعی در دو مرحلهای کردن انتقال قدرت و انتخاب رهبر آینده دارند که هم از یکطرف شائبه موروثی کردن رهبر در جمهوری اسلامی مرتفع گردد و هم با آرام شدن و آرام کردن ناپایداریها و نابسامانیهای لاجرم و ناگریز بهدست شخص محلل در نهایت پس از یک دوران انتقال حداکثر ۳-۵ ساله بر مسند قدرت نصب گردد بدون آنکه مجبور به پرداختن هزینههای انتقال قدرت باشد. با این سناریو ابراهیم رئیسی در حقیقت باید خواسته یا ناخواسته نقش فدوی و قربانی فرد و کاندیدای رهبری مورد نظر و انتخاب اصلح حاکمیت ولایی متشکل از نظامیان و روحانیت حکومتگر را بازی کند و این شخص کسی نیست جز مجتبی خامنهای، پسر دوم آقای خامنهای، آقازادهای که حالا مدتهاست خود سودای «آقا شدن دارد.
در سال ۱۳۶۸ با توجه به تجربه اوّل و انتخاب آقای خامنهای بهعنوان محلل اینبار امّا برخلاف «محلل اول» در سناریوی بکارگرفته شده پس از درگذشت آیتالله خمینی نباید هیچ ریسکی و نقطه نامطمئنی را تحمل کرد. «سقیفهسازان» اینبار با انتخاب ابراهیم رئیسی بهعنوان محلل فردی را برگزیدهاند که درست است که همانند سلف خود آیتالله خامنهای بهعنوان یک عنصر امنیتی و شناخته شده در چهارچوب نظام مشهور است اما در مورد تواناییهای او برای «جاهطلبیهای دردسرساز احتمالی» هیچ نگرانی وجود ندارد چراکه ابراهیم رئیسی هیچیک از فاکتورهای “محلل اوّل” را در جهت برهم زدن این «نقشهراه» برای دوران انتقال ندارد نه ادیب است و نه سخنور و نه حتی همان سواد حوزهای محدود سلفش را نیز ندارد. ابراهیم رئیسی همچنین با توجه به پیشینۀ نادرخشانش در وقایع پنج دهه گذشته بهراحتی قابل کنترل و هدایت خواهد بود. او به محض اینکه گسلهای دوران انتقال را پشت سر گذاشت، امری که لاجرم بسیار پرچالش و برای وجهه شخص حاکم مخرب و پراصطکاک خواهد بود سهم خود را ادا کرده و با یک بهانه بسیار محتمل و قابل فهم «ناتوان بودن» و یا «غیرمحبوب بودن» در نهایت نیز براحتی کنار گذاشته خواهد شد.
به باور من امّا دوران ولایت فقیه و انتخاب یک رهبر در سبک و سیاق آقای خامنهای در جمهوری اسلامی بسر آمده است. تحمل یک «ولیفقیه ثالث» نهفقط از طرف جامعه بهغایت سکولار و متکثر ایران بلکه حتی در بین جناحهای مختلف قدرت امری نیست که بتوان از آن بهعنوان یک امر بدیهی و حل شده یاد کرد.
جمهوری اسلامی یا قادر خواهد بود به دوران مرجع انقلاب ایران و قانون اساسی منهای ولایت فقیه باز گردد و یا دچار انقراض و انحلال خواهد شد. این انحلال امّا اینبار میتواند برای موجودیت ایران پرمخاطره بگردد زیرا که خطر فروپاشی سرزمینی و از دست رفتن استقلال ایران بیش از هر زمانی مشهود و محتمل است. دوران اقتدار نمادین در شخص شاه دارای فرّه ایزدی و یا یک ولیفقیه نایب امام زمان در جمهوری ولایی بسر آمده است. اقتدار و استقلال ایران باید غیرشخصی و از یک شخص حقیقی شاه/ولیفقیه به یک شخصیت/نهاد حقوقی انتخابی و مردمنهاد همانند جمهوریهای زمانۀ ما منتقل گردد، زمامداری قانونی که حق حاکمیت شهروند را برای یک دوره ۵ – ۷ سال نمایندگی میکند و انتخاب او حداکثر برای یک دوره دوم بواسطه یا بیواسطه بلامانع تعریف میگردد.
ایرانیان باید با بهرهگیری از این مدل -انتخاب دمکراتیک شخصیت حکمران اصلی- کشورشان در قالب یک رئیسجمهور، مشکل مادامالعمر شدن دوران حکمرانی حاکمان فرهمند و خداگونه را که جملگی از همان ابتدای رسیدن به زمامداری به شکل بالقوه دیکتاتور هستند، یکبار برای همیشه به زبالهدان تاریخ منتقل کنند. در آینده این سرزمین حکومت موهبتی است شهروندی که از طرف مردم به شخص رئیسجمهور منتخب موقتاً احاله میگردد.
با این روند که داره پیش میره یکی مانند اژه ای میشه رهبر بعدی .
دنباله نظر قبلی
این شرایط را خامنه ای و باند حاکم خوب درک کرده اند و شرایط بعد از مرگ خامنه ای برایشان سخت شده است
اما فریبکارانه تلاش می کنند که همه چیز را عادی نشان دهند و به رقبای درون حکومتیشان بگویند شرایط عادیست و رهبری بعدی مثل رهبری فعلی کارها را به پیش می برد و شما مثل گذشته هیچکاری نمی توانید بکنید.
اما ممکنه است
اگر خامنه ای با مرگش حذف نشود
شاید برای مشروعیت آفرینی برای نهاد ولایت آنهم نزد وابستگان مذهبی، بسمت حذف تفکر مصباح و باندش برود
اما با مهره چینی هایی که انجام داده و باند مصباح را در همه جا نفوذ داده و قدرتمندشان کرده است اجرای این روش از خامنه ای بعید است .
اما هرچه هست
چپاولگران و بازیگران دون پایه و خطرناکی در قسمت های تصمیم گیرنده قرار گرفته اند
که ممکنه با یک حرکت خطرناک کشور را بسمت ویرانی های خاص ببرنند
بحران مشروعیت جایگزینی خامنه ای گریبان باند حاکم و حاکمیت فعلی را گرفته است؛
می دانیم
نهاد رهبری باید از طرف هواداران و بانیان اولیه این حکومت و بخش سنتی مذهبیان پشتیبانی شود
اما
چون
خامنه ای با روش حذفش و باندی که حاکم کرده است و این باند ،طرف داران تفکری هستند که این تفکر برگرفته از نگرش فرد منفوری بنام مصباح یزدی است ، بازیگری خامنه ای و رفتار چپاولگران و انحصار خواه مجریان مورد حمایت خامنه ای مورد تائید
اکثریت سنتی ها حوزه ها نیست و از طرف دیگر، بیشتر نیروهایی که خود را بانیان حکومت می دانند بخاطر شرایط سرکوبگرانه خامنه ای و یا شرایط خاص کشور که ممکنه فروپاشی های پیش بیاید فعلن
سکوتی را پیشه کرده اند
اما با مرگ خامنه ای هم بخش سنتی مذهبیان و هم بانیان اولیه حکومت تابع بازی های بازماندگان خامنه ای نخواهند بود.
که در این حالت، این دو گروه مخالف در یک حرکت میدانی که با همراهی اکثریت جامعه خواهد بود
چه بسا سبب ساز جمع کردن بساط ولایت شوند
این حالت را خامنه ای و
در رابطه با مطلب آقای قهرمانی باید گفت احتمال اینکه علی خامنه ای تا ده سال دیگر هم زنده باشد، بسیار بالا می باشد. بنابراین فعلا موضوع جانشینی علی خامنه ای بحثی مع الفارغ است. در ثانی حتی اگر خبر مرگ رهبر را هم فردا اعلام بکنند، مطمئن باشید حاکمان کنونی مقدمات انتقال را پیش بینی کرده اند و اتفاق خاصی هم نخواهد افتاد مگر اینکه جنبشی نیرومند با یک رهبری منسجم معادلات را به هم بزند. با توجه به حال نزار اپوزیسیون، چنین احتمالی دور از انتظار است و واقع بینانه نیست. ولی فقیه بعدی چالش جدی حاکمان کنونی نیست اما یک سرگرمی دایمی برای مخالفان شده است.