ما نزدیک نیم قرن است، به قول شاهرخ مسکوب، در «زمان حالِ بیمدت» زندگی میکنیم.
امروز این نه آن زمان دوباره به دست آوردن گمشدههاست و نه زمان فاجعهی محتملِ در راه. زمانی است بین آن زمانِ پایانِ پیشبینیشده و زمانِ پایانِ تحقق یافته. زمان انتظار بیپایان برای تلافی آرزوهای برباد شده.
میخواهند که این زمان، زمان تحمیل یک پایانبندی، اما نه از سوی ما، به آخر قصه باشد. میخواهند زمانی باشد که ما سلسلهبندی آغاز و پایان قصهمان را در آن گم کنیم؛ زمانی که در آن، پایانی که همچون همزادی زشت و بدقواره از پوست سینه به سینهی ما چسبیده است، با مردنش ما را نیز بمیراند.
چه کسانی میخواهند؟- رژیم، بایدن و نتانیاهو.
هیچکدام از اینان به زمان فکر نمیکنند؛ نه نتانیاهو، نه خامنهای، نه بایدن. اما بیاییم برای یک لحظه خود را ده سال جلوتر ببریم: ده سال بعد نه بایدنی زنده خواهد بود، نه نتانیاهویی و نه خامنهایای. ده سال آینده معلوم نیست نه حکومت جمهوری اسلامیای در کار باشد، نه دولت آپارتایدی، و نه امریکای نظامیای. این سه نفر تنها مترصد نجات زمان حال خویشاند. یکی به انتخابات نزدیک فکر میکند، یکی به راه فرار از محاکمه، و یکی پیش از نفس آخر دادن به آرزوی سفیهانهی جوانیاش.
اینها شاید ساده کردن مسئله باشد. اما گاهی برای بهتر دیدن چشمانداز به برخی سادهسازیها نیاز داریم.
مسئلهای که امروز مردم ایران و ناظران انگشت بر دهان شاهدشاند، این است که در شرایطی که کشور زیر سایهی احتمال حملهی نظامی است، رژیم این طرح حجاب «نور» را چرا به اجرا گذاشته است. زیرا عقل سلیم حکم میکند رژیم در این شرایط بحرانی به طور حداکثری مردم را کنار خود نگه دارد.
یک پاسخ محتمل به این رویکرد فاشیستی جدید این میتواند باشد که رژیم تمام مذاکراتش را با امریکا و اسرائیل کرده است، و خطر حملهی نظامیای به کشور وجود ندارد— نکتهای که از دهان رییسی سفیه نیز بیرون پرید. انگار امریکا به ایران اطمینان داده است که هرچه میخواهد دل تنگت «بکن».
به نظر نمیرسد خطر حمله به خاک ایران از سوی اسرائیل وجود داشته باشد. نه فقط بیمیلی اتحادیه اروپا و رژیم بایدن یا بیعاقبت ماندنِ وضعیت غارت نفت خاورمیانه، بلکه تعلل اسرائیل نیز نشانگر دخالت نیرویی بزرگتر در معادلات سیاسی منطقه است. امروز گزینههای دیگر مثل حملهی سایبری و حمله به نیروهای نیابتی مثل حزباله لبنان محتملتر است.
در تمام این محاسبات رژیم یک اشتباه راهبردی بزرگ دارد و فکر میکند ما هنوز در دههی شصت هستیم و با سرکوب مشکلش حل خواهد شد. رژیم نمیتواند بفهمد در مقابلش یک نسل دیگر است که حتی یادی از خمینی در ذهنش ندارد، و مقاومت مدنی رخ داده در قیام ژینا چنان در ذهنش زنده است که اجازه نخواهد داد تاریخ به عقب بازگردد. بیانیهی ۳۵۰ نفری دانشگاهیان و جوانان با نامهای حقیقی نشانگر این عزم است. زنان وجوانان ایران در آن واحد هم با رژیم خامنهای میجنگند و هم با سکوت رضایتمندانهی دولتهای اروپایی و امریکا.
هرچه فشار رژیم بیشتر شود، توان تشکل و سازمانیابی مدنی بیشتر میشود.
برای گریز از زمان خالیِ حال باید افق تخیل خود را گسترش دهیم؛ افقی از ده سال آینده در خیال داشته باشیم که در آن، ایران در نقطهای کاملا متفاوت است، و این ایام سیاه خامنهاینشان به پایان رسیده است.