ریشه سیاست های فاجعه بار برخی از گروه های چپ (به ویژه در آمریکای لاتین) نسبت به کشور ما، حکومت جمهوری اسلامی و جنبش های اعتراضی از این درک غلط نشات می گیرد که حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت ضدامپریالیستی است. نوید شمالی دبیر شعبه ی بین الملل حزب توده ایران در این مقاله که در People’s World (یک سایت چپ در ایالات متحده) منتشر شده، این درک غلط را نقد کرده است.
جهان وارد دوران واقعا خطرناکی شده و بشریت در حال حاضر با مجموعهای از تهدیدات وجودی مرتبط با یکدیگر روبرو است. وضعیت رو به وخامت فقر، استثمار و بیعدالتی اجتماعی در سراسر جهان؛ درگیریهای “همیشگی” که میتوانند به آسانی به جنگ هستهای تبدیل شوند؛ فاجعهی آبوهوایی در افق ۲۰۳۰؛ و همچنین افزایش ناگهانی ملیگرایی و طائفهگرایی قومی و برخاستن مجدد فاشیسم – همه و همه تنها نمونههایی از بحران چندبعدی هستند که اکنون بشریت با آن روبرو است.
سطح شدید خشونتها علیه غیرنظامیان بیدفاع، بیگناه و معصوم فلسطینی توسط ماشین جنگی اسرائیل، به همراه گرایش دولتها و نهادهای مختلف در آمریکا، بریتانیا و اتحادیه اروپا که دست در دست رسانههای اصلی غرب بیشرمانه سعی در توجیه یا عادیسازی کمپین نسلکشی اسرائیل دارند، نمونهای برجسته از تهدید وحشتناکی است که بر آیندهی بشریت و اجماع بینالمللی مبتنی بر قوانین و حقوق که پس از پایان جنگ جهانی دوم برقرار شده، وارد میکند.
ما با نگرانی شاهد همراهی دولتها و نهادهای “دموکراتیک لیبرال” و رسانههای “آزاد” با نیروهای افراطی راست در دایرههای حاکمیت اسرائیل که آشکارا سیاستهای آپارتاید و حتی فاشیستی را اعلام میکنند، هستیم.
تهدیدات مذکور تقریباً همگی در عمیقتر شدن بحران سرمایهداری ریشه دارند، که بعد از چهار دهه نئولیبرالیسم تحمیلی و شکست پرصدای آن، و تلاشهای مایوسانه امپریالیسم آمریکا برای حفظ هژمونی ضعیف شده خود، صرفنظر از اینکه این ممکن است چه پیامدهایی برای بشریت داشته باشد، تشدید شده است.
بنابراین، اکنون حیاتی است که چپ و طیف وسیعی از نیروهای پیشرو داخلی و بینالمللی به طور مؤثر به مقابله با تهدید ناشی از امپریالیسم آمریکا و متحدانش بپردازند و اتحادهایی تشکیل بدهند. این اتحادها به تنظیم اهداف پیشرو و قابل دستیابی بر اساس سیاستهای آگاهانه از طبقه کارگر در سطوح محلی، ملی و بینالمللی ، بستگی دارد.
چنین اتحاد حیاتی نمیتواند صرفاً از مجموعهای دلبخواه و موقتی از رژیمها، نیروهای سیاسی و سازمانهای شبهنظامی تنها به دلیل مخالفتهای فرصتطلبانه و اغلب سطحی آن ها با واشنگتن تشکیل شود. نمونهای برجسته از این رابطه نادرست، اشتباه گرفتن نیروهای “اسلام سیاسی” در خاورمیانه که از دیدگاهی به شدت واپسگرا علیه فرهنگ و مدرنیته غرب موضعگیری میکنند به عنوان متحدان اصولی ضد امپریالیست است.
در رأس این نیروهای “اسلام سیاسی” که به اشتباه توسط برخی دایرههای چپ و پیشرو به عنوان ضد امپریالیست در نظر گرفته میشوند، رژیم جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. این نتیجه گیری عمیقاً نادرست، نادیده گرفتن یا کنار گذاشتن طبیعت استبدادی آن رژیم و سابقه وحشتناک آن است. این تعابیر اساساً رفتارهای بی ثباتکننده، خبیثانه و فرقهای جمهوری اسلامی در سطح منطقهای و بینالمللی را اشتباه تعبیر میکند یا نادرست نمایش میدهد.
توجه به این نکته مهم است که سیاستهای خارجی ایران در منطقه خاورمیانه، و در نتیجه فعالیتهای نظامی نمایندگی خارجی آن، بر مبنای شیعی گری و دعوت آیتالله خمینی برای “صدور انقلاب اسلامی” استوار است. این سیاستها، به جز اینکه کاملاً بر خلاف منافع ملی ایران است و به طور بیرحمانهای مردم ایران را به خطر میاندازد، در سراسر منطقه عمیقاً تفرقهانگیز و نامحبوب بوده و همیشه شدیدا به ضرر نیروهای سکولار، به ویژه چپ و پیشرو، عمل کرده است.
در هر گره کلیدی تاریخ منطقه طی ۴۰ سال گذشته، جمهوری اسلامی به طور فعال با امپریالیسم آمریکا همکاری کرده است – از جمله در افغانستان و عراق. این رژیم در همان حال که با ادعاهای بیاساس اشک تمساح برای وضعیت فلسطینیها ریخته، به طور مداوم تلاشهای نیروهای فلسطینی سکولار، چپ و پیشرو را در مقابله با اشغال اسرائیل خنثی کرده است.
به زبان ساده، یک اتحاد واقعاً ضد امپریالیستی نمیتواند بر اساس منطق فرسودهای ساخته شود که میگوید “دشمن دشمن من، دوست من است!”
از دیدگاه چپ، که در آثار مارکس و لنین درباره تحلیل طبقاتی و امپریالیسم ریشه دارد، رژیم ایران حتی شبیه به یک حکومت ضد امپریالیست نیز نیست – مگر اینکه کسی پایگاه طبقاتی همیشه کاهش یابنده آن در داخل ایران، اقتصاد سیاسی نئولیبرالی استثماری که بر آن حکمرانی میکند، بیتوجهی کامل آن به حقوق اساسی بشر و آزادی، و همچنین سابقه مستمر آن از سوءاستفادههای وحشتناک از حقوق بشر و سرکوب بیرحمانه (که علیه نیروهای مختلف تشکیل دهنده چپ ایرانی نشانه رفته) را نادیده بگیرد.
نیروهای چپ در خاورمیانه، و به ویژه در ایران، در ۴۰ سال بعد از شکست انقلاب ضد امپریالیستی مردمی ۱۹۷۹، تجربیات تلخ مستقیمی از “اسلام سیاسی” و تأثیر مخرب آن دارند.
به تلخی، به یاد میآوریم که چگونه انقلاب مردمی ۱۹۷۹ توسط حکومت نوپای تئوکراتیک ربوده و منحرف شد و خواستهای مردم برای رهایی واقعی و عدالت اجتماعی به نفع طبقه سرمایهداری انگلی زیر پا گذاشته شد.
به یاد میآوریم که چگونه حقوق اولیه زنان توسط رژیم تئوکراتیک پایمال شد و چگونه زنان و دختران ایران در بهترین حالت به شهروندان درجه دو تبدیل شدند و در معرض تبعیض قرار گرفتند.
و به یاد داریم در حالی که آیتالله خمینی جنگ ویرانگر ایران و عراق را “برکت” نامید، حزب توده ایران با ادامه آن فراتر از آزادسازی قلمرو حاکمیتی ایران، به عنوان یک توطئه امپریالیستی برای زیر پا گذاشتن انقلاب ایران مخالفت کرد. به عنوان مجازات – و برای نشان دادن خصلت ضد کمونیستی خود به همگان – رژیم حمله خونین بیسابقهای به حزب راه انداخت. آن ها حزب را بر اساس “مدارک” ساختگی تهیه شده توسط سیا، ام آی شش و آی اس آی پاکستان، به جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی جاسوسی متهم کردند. خمینی بعداً سرکوب حزب را “یک عمل الهی” خواند.
با چه منطق کج و معوجی میتوان یک دیکتاتوری تئوکراتیک وحشتناک ضد کمونیست که احزاب چپ را سرکوب کرده، اتحادیههای کارگری را ممنوع کرده، و هزاران نفر از فعالان و پارتیزانهای چپ ایرانی – ضد امپریالیست های واقعی ایران – را به طور وحشیانه کشته و ناپدید کرده است؛ به عنوان سنگری برای ضدامپریالیسم و مقاومت در نظر گرفت؟
بیش از چهار دهه حاکمیت “اسلام سیاسی” تحت رهبر حکومت (که ادعا میکند “نماینده خدا بر روی زمین” است) به همراه سه دهه برنامههای نئولیبرالی، اقتصاد ایران را مطابق با اجماع واشنگتن و منافع امپریالیسم غربی شکل دادهاند.
تعادل نیروهای سیاسی در ایران به نفع طبقه قدرتمند سرمایهداری-تجاری متمایل شده است که منافع آنها با سرمایهداری جهانی گره خورده و این دو کاملاً به یکدیگر وابستهاند.
به همین دلایل است که هر گونه اقدام یا اتحاد ظاهراً پیشرو از سوی رژیم ایران – از جمله پیوستن اخیر آن به گروه بریکس – باید از منظر رئالپولیتیک مورد بررسی قرار گیرد تا به عنوان یک حرکت واقعی ضدامپریالیستی.
دفاع از دولت ایران به عنوان نیرویی ضدامپریالیسم، در بهترین حالت، سادهلوحانه است – و در بدترین حالت، عمداً سرکوب وحشیانه، فقر سنگین، و فلاکت اقتصادی و اجتماعی مردم ایران را ناچیز یا مطلوب میداند.
چنین موضعی همچنین توهینی به نیروهای چپ و پیشرو ایران است که شجاعانه برای تحول ملی دموکراتیک کشور خود و پایان داد ن به دیکتاتوری تلاش میکنند.
مبارزه برای دموکراسی، حقوق بشر، عدالت اجتماعی، و مقابله با دیکتاتوری، و مبارزه برای صلح، حاکمیت ملی، و ضد امپریالیسم جدانشدنیاند.
منبع: People’s World
باقر یک نظر را با جمله بندی متفاوت دوبار فرستاده. شاید برای کمک به نویسنده برای پاسخ ندادن به سوالات کیهان.
اما در هر دو سوال این عزیز ثابت می کند که از سواد تئوریک برخوردار نیست.
سوال کیهان این بود که اولویت با کدام یک از دو تضاد مورد اشاره اوست. و آقای باقر می گوید هر دو!
مرغ ایشان یک پا دارد و از این یک پا بودن مرغ ایشان بیش از همه نویسنده مطلب خرسند است که نیازی به پاسخ سوالات کیهان نمیبیند!
دوسوال کیهان شامل مفاهیم جالبی است.سه عنصر خلق، امپریالیسم و استبداد مطرح میشود وسپس نیروهای مرتجع( متحدان امپریالیسم)نیز وارد میشود. سوال دوم اینطور فهمیده می شود که انتخاب بین استبداد و نیروهای مرتجع (متحدان امپریالیسم) است که پاسخ را بعهده پرسش کننده واگذار می شود. از اینرو پاسخ به سوال اول آسان می شود.تضاد خلق با امپریالیسم واستبداد هردو می باشد.
با درود
در رابطه با تفکر واپسگرا و زیانباری که جمهوری اسلامی را ” ضد امپریالیست ” می داند و در حال حاضر توسط ” راه توده” نمایندگی میشود ، اگر نقد شود بهتر است یا محکوم کردن نقد کننده و پاس گل به “راه توده ” دادن ؟
دو سوال کوتاه به این امید که پاسخ داده شوند:
۱- تضاد عمده در شرایطِ جهان تک قطبیِ در حال گذار به چند قطبی کدام است؟ تضاد بین خلق و امپریالیسم یا بین خلق و استبداد؟
۲- آیا در شرایط کنونی حل تضاد بین خلق و استبداد به سود نیروهای مترقی و مردمی حل خواهد شد یا به سود نیروهای مرتجع (متحدان امپریالیسم)؟ و وظیفه چپ در آن صورت چیست؟
پوتین یک ناسیونالیست مذهبی ،یک جنگ طلب و رییس دائم العمر سیستم الیگارشی سرمایه داری فاسد روسیه است !
در مورد چین هم کافیست مقاله امروز اخبار روز را بخوانید :
شی جی پینگ : “چین و ایالات متحده باید با هم شریک باشند تا رقیب؛ به یکدیگر کمک کنند به جای اینکه به یکدیگر آسیب برسانند؛ به دنبال زمینههای مشترک باشند و تفاوتها را کنار بگذارند به جای اینکه در رقابتهای خصمانه شرکت کنند؛ و سخنان خود را با عمل همراه سازند به جای اینکه چیزی بگویند و کار دیگری انجام دهند.”
منظور شما انتخاب بین بد و ید تراست .در واقع وجود بدتر بخاطر تسلط بد بر دنیاست. پس تضاد مردم با بد وبئ تر است.
مقاله یک بحثی را در رابطه با تحولات فعلی ایران باز کرده که در آن سعی دارد به نیروهای مترقی در نقاط مختلف جهان این مهم را روشن کند که ماهیت واقعی این رژیم با ادعاهایش متفاوت است. حالا بعضی از دوستان اصل مطلب را نادیده گرفته و بر سیاست های چند دهه گذشته حزب توده متمرکز شده اند. واقعاً باید تأسف خورد که رشد فکری سیاسیون ما هنوز به حد امیدوارکننده نرسیده است.
جناب شمالی من با مطلب شما مشکلی ندارم و از دیدگاهتان استقبال هم میکنم. اما چند خلأ در مقاله تان وجود دارد. اول آنکه در حالی که روی صحبت شما با گذشته حزبتان نیز هست اما چرا به آن هیچ اشاره ای نمیکنید؟ دوم آنکه آیا نظر شما و حزبتان در باره دموکراسی و حقوق بشر همچنان ثانویه به مبارزه ضد امپریالیستی است و آیا “ بیتوجهی کامل آن به حقوق اساسی بشر و آزادی، و همچنین سابقه مستمر آن از سوءاستفادههای وحشتناک از حقوق بشر و سرکوب بیرحمانه نیرو های چپ” و پایمالی حقوق زنان فقط از زمان یورش به حزب توده شروع شد و حزب تنها شاقول ترازوی ارزیابی عدالت بوده و هست؟
وقتی یک حداقل طرفدار ناتو ضمن تشویق تو از تو طلب میکند که بیشتر خودزنی کن! کمی به اندیشه فرو برو که چه گفتم که دشمن برایم دست میزند!
آری دوست گرامی من بین قبلهگاه شما روسیه + جمهوری اسلامی و ناتو، طرفداری از ناتو میکنم. شما همچنان به پشتیبانی از رژیم ضد امپریالیسمی جمهوری اسلامی ادامه بده و خود زنی نکن.
زنده باد به فواد خان که پست این بابا را منعکس کرد. یارو به طرفداری از ناتو فخر میفروشد و منعکس هم میشود! جایش حتما در این سایت است!
من اشتباه آمده بودم. فکر کردم سلمانی مردانه است!
بسیار متاسفم برای وارونه فهمی وتناقض نویسی مازیار.منتظرچنین کامنتی بودم.
هدف ازنظراولیه من پاسخی به تحریف و رنگ پاشی به تاریخ توسط نوید شمالی بود که به شعور خواننده توهین میکند.
وگرنه کیست که نداند ارتجاع اسلامی(فداییان اسلام؛هیاتهای موتلفه….) به رهبری خمینی ازسال ۵۷ وقبل ازآن؛ قمه های خود را برای کشتارچپ ومجاهد….تیزمیکردند.یکی از اتاق فکرهای آنان مجاهدین انقلاب اسلامی(نبوی؛سازگارا؛آرمین…)؛موسسین اولیه سپاه واصلاح طلبان فعلی؛زمستان ۵۹ سازمانهای سیاسی چپ را به دودسته “ضد انقلاب” بالفعل(پیکار؛کومله؛اقلیت؛راه کارگر….) و”ضد انقلاب” بالقوه(اکثریت؛حزب توده….) تقسیم کرده بودند که شاهد بودیم متاسفانه چگونه به نوبت وبه ترتیب همه را قتل عام نمودند.
به امید فرا رسیدن روز دادخواهی و محاکمه عادلانه قاتلان مردم ایران در۴۵سال گذشته در دادگاههای مردمی با حضور بازماندگان و داغدیدگان.نه میبخشیم-نه فراموش میکنیم
این مقاله ارزشمند را با کینه های قدیمی مغشوش نکنیم!
۲۵ سال مبارزات ضد استبدادی، مقاومت وعدم همکاری اقشار مختلف مردم و نیروهای مخالف حکومت دیکتاتوری محمد رضا شاه نیم پهلوی در نبود فعالیت آزاد احزاب و مسوبعات و رسانه ها به بحران سیاسی اقتصادی سال ۵۵ منتهی شد که با دخالت جیمی کارتر و کارت «حقوق بشر» بازی های سیاسی مبارزات اصیل مرم و نیروهای مبارز را تحت الشعاع قرار داد.در این کامنت نمی توان به همه ی جزئیات پرداخت. ولی بر خلاف نظرنویسنده؛ نیاز تاریخی جامعه ایران دموکراتیزاسیون بود. متاسفانه در نبود فضای لازم سیاسی ،نیروهای پوپولیست مذهبی با شعارهای ارتجاعی،عقب مانده به اضافه نیروهای «چپ» با شعارهای افراطی وبی مناسبت با نیازدموکراتیزاسیون.مانند «بعداز شاه نوبت آمریکا» میدان را برای بازی های سیاسی و رژیم چنج موردعلاقه قدرت های بزرگ فراهم کردند.شاه بعدازکودتای ۲۸ مرداد همه چیز را تعطیل وهمه را سرکوب کرد.خمینی بعداز۲۲ بهمن مثل شاه عمل کرد به اسم «آمریکائی»ها و« ضد انقلاب».مردم هرگز «دموکراتیزاسیون» را تجربه نکردندوهردوحکومت تمامیت خواه !!
شما چند سالتونه ؟
در انقلاب ۵۷ دیدی چی شد؟
مگه ما برای دموکراسی انقلاب کردیم؟!
دموکراتیزاسیون یعنی چه ؟!
ما یک عالمه بی خانمان و حاشیه نشین داشتیم ، ما حلبی آباد داشتیم !!
خمینی هم از کوخ نشین ها و مسفضعفین حرف میزد. یادت رفته ؟!
ما می گفتیم که در نبرد «که بر که» باید زمینداران ، ملاکان و سرمایه داران کنار گذاشته شوند!!
برای همین به ما حمله کردند!!
انقلاب ما را حجتیه و موئتلفه و بازاری ها دزدیدند!!!
حالا میایند اینجا به ما رای منفی می دهند!!
من ار این مقاله از یکی از اعضاء حزب ، اگر چه باسال ها تاخیر و راست روی و حتا خیانت و احتمالا از یک عضو نسل چدید حزب، در یک نشریه امریکابی استقبال میکنم !
وقتی هنوز احزاب به اصطلاح «چپ” آمریکای لاتین بجز چپ و رئیس جمهور شیلی، از رڑبم فاشیسم اسلامی در تمام مجمع های بین المللی حمایت فعال میکنند ، این تغییر موضع در صورت ادامه مثبت خواهد بود !
مگر همین را نمیخواستید؟ ثمره و پیامد بیش از نیمقرن غربستیزی و دوگانهگرایی اردوگاهی غیر از این میتوانست باشد؟ چه فهمی از تحلیل سیاسی، تهدیدها و فرصتها، خطر برخاستن هیولای نیمخفته، به خطر افتادن دستآوردهای بیش از یک قرن تجددخواهی مردم و شخصیتهای فکری و فرهنگی، و اولویتهای جامعه داشتید؟
با تکیه بر تلقیهای سطحی و سادهانگارانه از کلیات تاریخی و تکیه بر تضاد خلق و امپریالیسم و از این دست کشفیات، بدون درک و توجه به تضاد و خطر مقطعی، الزامات توسعه، جغرافیای سیاسی، و ضرورت حفاظت از دستآوردهای تاریخی ملت، آتشبیار معرکه شدید. ما همه متهمایم.
سرد خواب پس از ۴۵ سال پی بردید که رژیم منحوس حاکم بر میهن ضد امپریالیست نیست؟!
جوانان فکور و پاک باخته میهن که از همان روز نخست روی کار آمدن خمینی با تحلیل ماهیت رژیمش به درستی درک کرده بودند که نه تنها رژیم خلقی و ضد امپریالیست نیست بل وابسته به آن است را به مرض چپ روی متهم می نمودید. همان توهمی که شما در باره خمینی داشتید مردمان دیگرنقاط جهان کماکان دارند. این بازتاب شگردهای نئولیبرالیزم است و تنها کسانی که حرف را ملاک ندانسته و کارکردها را در نظر گرفتند از روز نخست فهمیدند آنچه را که شما پس از ۴۵ سال دریافتید! خمینی و خامنه ائی بدون اجازه امپریالیستها حتی آب نمی خوردند و نمی خورند و درک این موضوع کماکان برای شما پذیرفتنی نیست. استعمارگران از همان روزهای نخست ورودشان به ایران بر خلاف دیگر نقاط جهان همواره به شیوه نئولیبرالی عمل نمودند و در هر مرحله شیوه های پیچیده تری را در پیش گرفته و آن چنان ماهرانه عمل می نمایند که درکش برای کسانی چون شما به ۴۵ سال نیاز است!
حزب در سال ۶۱ سیاست های کلی نظام را زیر سوال برد و اگر حافظه تان یاری کند در همین سال mi6 با کمک سازمان جاسوسی پاکستان و پادویی ارتجاع بی رحمانه ترین یورش را به رهبری حزب آغاز کرد و در این میان بیش از ۹۰ درصد رهبری اعدام شدند. بسیتر بیش از رهبران گروههایی که امروز در آنسوی مرزها تبدیل به کبریت بی خطر شده اند.
براساس آرشیواسناد اپوزیسیون ایران بین سالهای۶۷-۵۸هزاران انسان صادق وشریف وابسته به سازمانهای سیاسی بشرح زیربدست جنایتکاران حکومت اسلامی قتل عام شدند(آماری که میتواند تکمیل شود).
سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران(کومله)۲۷۰۰ نفر
پیکار در راه آزادی طبقه کارگر۶۰۰ نفر
فدائیان(اقلیت)۶۰۰ نفر
راه کارگر۲۵۰-۲۰۰ نفر
اتحادیه کمونیستهای ایران۲۵۰-۲۰۰ نفر
چریکهای فدایی خلق ایران(اشرف)۱۲۵ نفر
رزمندگان آزادی طبقه کارگر؛سهند؛توفان(سازمان وحزب)؛حزب رنجبران و…۲۰۰ نفر
تا جاییکه حافظه بنده اجازه میدهد؛بعضی ازجریانات سیاسی(نام محفوظ)بودندکه سازمانهای فوق را “چپ آمریکایی”؛
“ضدانقلاب”؛”تربچه پوک”….نامیده؛امامان جمعه را “منادیان ضدامپریالیسم-ضد صهیونیسم”دانسته وحامی حکومت “دیکتاتوری تئوکراتیک وحشتناک ضد کمونیست که احزاب چپ را سرکوب کرده……” بودند.
درمقاله منتشردرPeople’s World هیچ چیزی سرجاش نیست؟
کهنسال: “هزاران انسان صادق و شریف وابسته به سازمانهای سیاسی بشرح زیر بدست جنایتکاران حکومت اسلامی قتل عام شدند”.
کهنسال چه خواهی گفت به بازماندگان وابسته به سازمانهای سیاسی دیگر که نامشان را از قلم انداختی و آنها هم بدست همان رژیم حاکم بر میهن غمزده ما و در همان زندانها و به دست همان شکنجه گران و قاتلان قتل عام شدند؟! آیا آن جانهای شیفته عدالت و آزادی که بر سر طنابهای دار و میدانها تیر به دست مزدوران امپریالیسم حاکم بر میهن ما جان شیرینشان را فدا نمودند با میعار مارکسیست لنییست خلاق کذائی شما انسانهای صادق و شریف نبودند؟! کهنسال شما با این نوشته، قبیله گرائی و ایل گرائی ریشه دوانده شده در درونت را علی رغم ادعای مارکسیست بودن، آشکار نمودی! مردمان دگر اندیش میهن ما شانس آوردند که جوانسال نیستی و گرنه با این قبیله گرائی خود روزی فرصت یافته و همچون پلپت دمارشان را در می آوری!