اشاره: ژان پل سارتر و سیمون دوبوآر در مارس ۱۹۶۷ (چند ماه قبل از جنگ شش روزه)، در پاسخ به دعوت مقامات مصر، و مشخصاً روزنامه «الاهرام» به این کشور سفر کردند و به دیدن اردوگاههای فلسطینی درغزه رفتند که آن هنگام زیر نظر مصر اداره میشد. در این سفر ۱۶ روزه سارتر و دوبوآر به اسرائیل نیز سفر کردند. این عکس که قبل از سفر آنها به اسرائیل گرفته شده، یک مقام دولتی (مصری؟) را نشان میدهد و نوجوانی که طرف خطابش سارتر است و پسربچههایی که روی دیوار بازی میکنند و سارتر با نگرانی نگاهشان میکند. آنچه میخوانید گزارشی از این سفر و یادی است از گذشته که به مناسبت تقارن آن با رویدادهای غزه فراهم آمده است.
*
در خیابان بُناپارت پاریس، علی الّسمّان، رئیس انجمن دانشجویان عرب، دانشجوی دکترا و فعال مصری در همسایگی ژان پل سارتر زندگی میکرد . سمان همیشه به دیدن سارتر میرفت و سعی میکرد فیلسوف فرانسوی را به گرفتن موضع مساعدی نسبت به عربها و مهمترین مسألهشان، فلسطین ترغیب کند. خود سارتر هم مایل بود به مصر و اسرائیل سفر کند و ضمن بازدید از اردوگاههای فلسطینی، به اطلاعات جدیدی در این باره دست یابد.
یکی دو سال پس از تأسیس «سازمان آزادیبخش فلسطین» در ۱۹۶۵، سارتر زمان را برای سفر به مصر و غزه و از آنجا به اسرائیل مناسب تشخیص داد. سارتر قبلا به کوبا سفر کرده بود و در کتابش «جنگ شکر در کوبا» فیدل کاسترو و چهگوارا را ستوده بود. قصدش این بود که بعد از گفتگو با طرفین نزاع، خلاصهای از آن را در شماره ویژهای از «عصرهای نو» بیاورد. آمادگی برای این دیدار بیش از دو سال طول کشید و نامههای زیادی بین طرفن رد و بدل گردید. با فرا رسیدن وقت موعود، علی السمان وظیفه ترتیب دیدار از مصر را بر عهده گرفت، و لنزمن، دوست خانم دوبوآر و سرمایهگذار مجله «عصرهای نو» نیز کارهای لازم در خصوص سفر به اسرائیل را انجام داد.
این سفر عاقبت در ۱۹۶۷ و درست چند ماه پیش از شروع جنگ ژوئن انجام گرفت. سارتر پس از رسیدنش به قاهره، در یک کنفرانس مطبوعاتی که در فرودگاه قاهره برگزار شد، اعلام کرد نیامده است تا به مردم اگزیستانسیالیسم درس بدهد، بلکه میخواهد با سوسیالیسم عربی آشنا شود. از آن سو نیز در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی یدعوت احرونوت بر حق موجودیت اسرائیل تأکید کرد، ولی در دیدار با روشنفکران اسرائیل گفته خود را چنین تصحیح کرد: «اسرائیل میخواهد مردم حقانیت بازگشت یهودیان را بعد از دو هزار سال توجیه کند ولی حاضر نیست حق بازگشت مردم عرب را تنها بیست سال پس از آواره شدنشان به رسمیت بشناسد.
عایده شریف، نویسنده و روزنامهنگار مصری، که در تمام روزهای این دیدار به عنوان خبرنگار مجله بیروتی «الآداب»[۱]هیأت را همراهی میکرد، وقایع این سفر را در کتاب خود «شاهد یک ربع قرن» ثبت کرده است. «علی السمان» هم بخشی از کتاب خود «اوراق عمر» را به این مهم اختصاص داده است. ولی دقیقترین گزارش در کتاب ایف دی کاپوا مورخ آمریکایی: «خروج ممنوع: اگزیستانسیالیسم عربی، ژان پل سارتر، و مبارزه با استعمار» آمده است.[۲]
در ۲۵ فوریه ۱۹۶۷، دولت مصر برای انتقال سارتر و همراهان (سیمون دو بووار – کلود لنزمن و عدهای دیگر) به قاهره، هواپیمای ویژهای را به پاریس فرستاد. این هیأت در فرودگاه قاهره مورد استقبال گروهی از روشنفکران و نویسندگان برجسته مصر قرار گرفت که لطفی الخولی، انیس منصور، حسین فوزی، لویس عوض، توفیق الحکیم هم در میانشان بودند. هیأت بعد از فرودگاه، به هتل شپرد در قاهره منتقل شد و شانزده روز را در آنجا گذراند. لطفی الخولی، که این دیدار را اداره میکرد، هدف از آن را دو چیز اعلام نمود: اول آشنا سازی سارتر با تلاش مردم مصر برای ساختن جامعه سوسیالیستی جدید به رهبری جمال عبدالناصر؛ دوم، پاسخ به درخواست سارتر و همراهانش از دولت مصر که میخواستند با سفر به نوار غزه (که آن هنگام زیرنظر مصر اداره میشد)، از نزدیک با مشکلات آوارگان فلسطینی آشنا شوند.
اوایل مارس ۱۹۶۷ هیأت به فرودگاه العریش رسید و چند روز بعد با برای بازدید از سه اردوگاه آوارگان: جبلیه، دیرالبَلَح و خان یونس، با اتومبیل به غزه رفت. سارتر و همراهان در بازدید از غزه به میزان فقر وفلاکت خانوادههای فلسطینی در انتظار بازگشت به خانههایشان هجده سال پس از «نکبه» از آن رنج میبردند به چشم دیدند. سارتر سؤالاتی را مطرح کرد و به پاسخها گوش داد: مثلاً با خانم عفاف ادریس، معلم آژانس امداد و کار سازمان ملل متحد (UNRWA) و همسر و خواهر دو شهید اهل خان یونس گفتگو کرد. سارتر در راه بازگشت به مرکز شهر با یک کشاورز به نام عزالدین الشوا برخورد کرد و از او پرسید: آیا فلسطینیان به تنهایی میتوانند کشورشان را آزاد کنند یا از دیگر کشورهای عربی کمک میگیرند؟ الشوا پاسخ میدهد که فلسطینیها خودشان سرزمینشان را آزاد میکنند. سارتر از نظام لازمالاجرا بعد از پیروزی بر اسرائیلیها پرسد… . فلسطینها با عناصر اسرائیلی چگونه رفتار خواهند کرد یا آنها را به دریا خواهند ریخت؟ مخاطب سارتر داشت خویشتنداری خود را از دست میداد و میگوید «پیروز خواهیم شد و از آن به بعد میدانیم چه باید بکنیم.» در این هنگام سارتر برای او توضیح داد… هر انقلابی یک فلسفه دارد … بهترین نیروها از فکر به وجود میآیند. اینجا لطفی الخولی با استفاده از گسستی که براثر تغیر گوینده به وجود آمده بود، از یکی از زنان خواست با سارتر صحبت کند. خانم عصام الحسینی برای پاسخ به نگرانی های خود در مورد سرنوشت یهودیان مهاجر فلسطین – از کشورهای عربی مانند عراق، یمن، مصر و یا از هر منطقهای در جهان – گفت که رفتار ما متفاوت خواهد بود. دسته اول مجبور به بازگشت به کشورهای عربی نخواهند بود… زیرا فلسطین عربی به همان اندازه وطن آنها خواهد بود… در مورد دسته دوم، آنها باید به کشور خود برگردند همه، یهودیان اروپایی، نه یهودیانی که در اروپا زندگی می کردند.»
دیدار با ناصر
در ۹ مارس ۱۹۶۷، سارتر و هیأت همراه به دیدن پرزیدنت جمال عبدالناصر رفت. در این دیدار محمد حسنین هیکل نیز حضور داشت که صورتمجلس دیدار را مینوشت. او بعدها مشروح این دیدار را در کتاب خود «انفجار» آورد.[۳]
سارتر در این دیدار گفت از انقلاب مصر چیز زیادی نمیداند و آنچه میداند از منابع اسرائیلی یا غربی گرفته شده که ممکن است با مصر دشمنی داشته باشند، او پس از این دیدار میتواند راحتتر درباره این خصومتها داوری کند، اما وظیفه خود میداند که موضوع دیگری راجع به حقوق بشر را مطرح کند، چون از زمان ورودش، نامههایی دریافت کرده است که صاحبان آنها از تضییقات موجود در این مورد، به اوشکایت کردهاند. ناصر پاسخ داد: «من و شما نمیتوانیم نوع مردمی را که در مصر به شما و خانم دوبوآر نامه مینویسند، بشناسیم. در هر حال، باید کسانی باشند که با زبان فرانسه یا زبانهای خارجی دیگر آشنا باشند و چیزی از ادبیات جهان بدانند.. من آنها را از این بابت که سببی برای نوشتن به شما یافتهاند، ملامت نمیکنم… ولی میتوانم به یقین بگویم – و تو هم شاید مثل من – که آنها جزو بزرگمالکان سابق هستند که مالکیتشان را لغو کردهایم و فکر نمی کنم این مورد علاقهشان باشد یا قبولش کنند، ولی نمیتوانند جلو جنبش انقلابی را بگیرند. بنابراین مانعی نمیبینند اعتراض خود را به گوش کسانی برسانند که تصور میکنند میتواند صدایشان را بشنود یا به دیگران برساند. و این طبیعت بشر است و من آن را درک می کنم، ولی وقتی اشک ثروتمندان را میبینم به یاد خشم اکثریتی میافتم که در وطن خود از همه چیز محروم بودند.»
دوبوآر نیز در مورد آموزش زنان، چندهمسری، تأثیر دین بر زندگی جامعه مصر و مشکل رشد جمعیت پرسید. ناصر گفت: «نمیخواهم این قول را که اسلام میتواند مانع توسعه باشد، قبول کنید. مزیت اسلام به نظر من در این است که دینی است گشوده به روی همه اعصار و مراحل تکامل. من همیشه به قول پیامبر اسلام استناد میکنم که در برابر تحولات اعصار می فرماید. «شما امور دنیای خود را بهتر می دانید». در مورد تعدد زوجات، به نظر من اسلام آن را بی هیچ قید و شرطی نمیپذیرد، بلکه مشروط به شرایطی است، که تعدد زوجات را دشوار بلکه محال میکند. دلیلش هم همان چیزی است که امروز در برابر خود میبینیم، و نتیجهاش این که پدده چندهمسری در جامعه مصر رو به زوال است.»
سارتر از این صحبت کرد که گروههایی در اسرائیل هستند، به ویژه در جناح چپ، که مسأله مردم فلسطین را میفهمند. ناصر پاسخ داد: مسأله، مشکل فهم نیست، بلکه در دو مشکل خلاصه میشود: مهاجرت به اسراییل، چون اسراییل پذیرای مهاجران نیست و به توسعه متوسل میشود که نهایتش جنگ است. مشکل دوم، این که اگر کسانی، به قول تو از چپها، باشند که با مسأله مردم فلسطین همدلی میکنند، فکر نمیکنم این همدلیها ازحرف بیشتر باشد، برای این که خیلی ساده فلسطینیها مهمترین حق خود را حق «بازگشت» [وده] میدانند، چون اگر برگردند اکثریت جمعیت را تشکیل خواهند داد و موجودیت کشور اسرائیل در معرض خطر انقراض قرار میگیرد….
لطفی الخولی در کتاب خود: “مصاحبه با راسل و سارتر”[۴] از قول سارتر مواردی را در تأئید فلسطینیها نقل میکند، از جمله اظهارات او در دیدار با استادان و دانشجویان دانشگاه قاهره:
آنچه بعد از دیدارم از غزه میتوانم به شما بگویم دو نکته است: یکی این که شرایط دردناک زندگی آوارگان فلسطینی را عمیقاً احساس کردم؛ فلسطینیهایی که در مرز کشوری زندگی میکنند که زمانی کشورشان بود. نکته دوم این حق بازگشت فلسطینیها به کشورشان به هیچ رو قابل چون و چرا نیست. امروز فقط همین را میگویم و بیشتر نه، چون عدهای خواهند پرسید چگونه باز میگردند و رابطهشان با اسرائیلیها در آن کشور بعد از بازگشت چگونه خواهد بود. بله، بیشتر ادامه نخواهم داد فقط همین را بگویم مه شماره ویژهای از مجله «عصرهای نو» را به مسأله آوارگان فلسیطینی اختصاص خواهیم داد و برای اولین بار دیدگاههای نویسندگان عرب را منتشر خواهیم کرد که گروهیشان وابسته به سازمان مخفی آزادیبخش فلسطین هستند. در کنار دیدگاههای نویسندگان عرب، دیدگاهی را منتشر خواهیم کرد که امروز در فرانسه بیشتر از دیدگاههای معروف است، و آن دیدگاه اسرائیلیهاست. ما این دو دیدگاه را در کنار هم مطرح خواهیم کرد، چون اگر یک دیدگاه را مطرح کنیم، افکار عمومی در کشور فرانسه، که آن را خوب میشناسم، چیز مهمی کم خواهد داشت. افکار عمومی فرانسوی برای قضاوت نیاز به دو دیدگاه عربی و اسرائیلی دارند، چون این دو جانب حاضر به گفتگو با یکدیگر نیستند. به همین دلیل بخشی از مطالب این ویژهنامه را نویسندگان عرب و بخشی دیگر را نویسندگان اسرائیلی مینویسند. با این همه سارتر وقتی به پاریس برگشت، در سرمقاله 28 مه ۱۹۶۷ مجله «عصرهای نو» بر موضع بی طرفانه خود درقبال مناقشه تاکید کرد. ولی ناگهان در ۳۰ مه، یعنی دو روز بعد، روزنامه لوموند بیانیهای با امضای ۶۸ نفر[۵] از روشنفکران برجسته فرانسه (و ساکن فرانسه) منتشر شد که در آن – به طور یکطرفه – حق موجودیت اسرائیل به رسمیت شناخته شده بود و سارتر و دوبوآر هم از امضاکنندگان بودند. [۶]
کشورهای عربی این بیانیه را محکوم کردند و آن را خیانتی به خود و آرمان مردم فلسطین شمردند. بیوه فرانز فانون که از حمایت سارتر از اسرائیل خشمناک شده بود، خواستار حذف مقدمه سارتر از تمام چاپهای آینده کتاب «نفرینشدگان زمین» شد. (این کتاب در چاپهای بعد بدون مقدمه سارتر منتشر شد).
با این که بعدها سارتر در سفر لطفی الخولی به پاریس، سعی کرد او را در مورد شرایط امضای این بیانیه متقاعد کند، ولی او همچنان رابطه عاطفی خود را با دولت عبری و روشنفکران و سازمانهای آن حفظ کرد. لطفی الخولی میگوید که سارتر خواستار تشکیل دو دولت اسرائیلی و فلسطینی بود با همزیستی مسالمتآمیز مردم دو کشور، و این که آرای عمومی در فرانسه به سبب جنگ الجزایر طرفدار اسرائیل هستند.
باید افزود که در آن زمان عدهای هم عکس سارتر عمل کردند. مثلاً ژیل دلوز که طرفدار فلسطینیها شده بود، با میشیل فوکو که به هواداری از اسرائیل برخاسته بود قطع رابطه کرد. یا مثلاً ژان ژنه شاعر و رماننویس فرانسوی، به دور از نظریهپردازی فلسفی، در کتاب خود: «زندانی عاشق» از زندگی شش ماههاش در اردوگاههای فلسطینی و دیدارش با یاسر توصیفی صادقانه به دست میدهد.
[۱] مجله بیروتی الآداب مجله ادبی پیشرو مصر. سالها به سردبیری سهیل ادریس، نویسنده بلندآوازه مصر در قاهر منتشر میشد. در تربیت چند نسل از نویسندگان عرب سهم داشت.
[۲] YOAV D I – CAPUA, “Visit” in: No Exit: Arab Existentialism, Jean- Paul Sartre, and Decolonization, (Chicago & London, Chicago University Press, 1992) pp. 26-47.
[۳] محمد حسنین هیکل، حرب الثلاثین سنه – الانفجار (جنگ سه ساله – انفجار) (القاهره، ناشر و سال نشر نامعلوم)، در ۱۰۸۰ صفحه. مقصود از جنگ سی ساله جنگ اعراب و اسرئیل، پس از تأسیس دولت اسرائیل در۱۹۴۸ تا آن زمان – ۱۹۶۷ است.
[۴] لطفی الخولی، حوار مع برتراند رسل و سارتر (القاهره، دارالمعارف، 1968).
[۵] در منابع عربی: ۶۶ نفر
[۶] برای کامل امضاها ر. ک: کاپوا، همان، ص 240