یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳

یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳

فراز و فرود اصلاح‌طلبی حکومتی – بابک خطی

اصلاح طلبی حکومتی جریانی است که از میانه دهه هفتاد شمسی و با کاندیداتوری محمد خاتمی تحت حمایت روحانیون مبارز (از بقایای گروه محبوب خمینی که پس از مرگ او مغضوب و پس از استقرار رهبر جدید و در آستانه انتخابات مجلس چهارم حذف و به حاشیه رانده شد) و کارگزاران سازندگی (مجموعه‌ی تکنوکراتهای حامی هاشمی رفسنجانی و حاصل انشقاق رفسنجانی از جناح سنتی راست در انتخابات مجلس پنجم) پا به عرصه‌ی سیاسی کشور گذاشت.

جریانی که به خاطر به میان آوردن گفتمان نویی در باب تعامل بر اساس دو عامل مهم؛ یکی تساهل و تسامح و دیگری محبوبیت وقت شخص خاتمی مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت و با پشتوانه‌ی آرای ۲۰ میلیونی به او در مقام رئیس جمهور  گستردگی پیدا کرد. جریانی که با ایده -البته دزدیده شده- گفتگوی تمدنهای خاتمی و استقبال جهانی از آن، ابعاد بین‌المللی نیز پیدا کرد.

توسعه فضای سیاسی و فرهنگی و تنش زدایی در عرصه بین‌المللی در کنار ثبات و رشد نسبی اقتصادی به مذاق میلیونها ایرانی خوش آمد و آنان را به تغییر شرایط و فردایی بهتر امیدوار کرد.

مردم فضای نسبتا آزاد مطبوعاتی، احترام گذاشته شدن به حریم خصوصی، تلاش در جهت تنش زدایی بین‌المللی و اثرات آن در بهبود شرایط اقتصادی را در زندگی روزمره خود حس می‌کردند و همین مساله اصلاح طلبی درون حاکمیتی را در دوره‌ای به گفتمانی پرطرفدار و نقطه عطفی در تحولات تاریخی ایران تبدیل کرد.

معرفی اولین کابینه خاتمی به مجلس در فضای شوک ناشی از پیروزی خاتمی صورت گرفت و به همین دلیل تمام وزرای مورد نظر جریان اصلاحات -حتی نوری و مهاجرانی نیز- از تور مجلس محافظه‌کار و قداره‌بند پنجم گذشتند.

این موج جوان و پویا اما در ادامه با سد محکم محافظه‌کاران حکومتی برخورد کرد که حمایت مستقیم و کامل رهبر را با خود داشتند.

آنها که پس از رفع گیجی ناشی از شکست سنگین انتخابات دوم خرداد سال ۱۳۷۶ به خود آمده بودند، عرصه را در تمامی مجراهای ممکن بر دولت وقت تنگ و برای برگشت به خفقان قبلی سنگ تمام گذاشتند و این‌گونه بود که پای اصلاح طلبان حکومتی نیز به لیست سیاه حذف و مهندسی‌های قبل و حین انتخابات -که از اول انقلاب آغاز و به تدریج برای تمام گروه‌ها اعمال شده بود- باز شد.

متاسفانه واکنش اصلاح طلبان حکومتی که قوه مجریه و در دوره‌ای اکثریت مجلس ششم را در دست و مهمتر از این، حمایت میلیونها ایرانی را با خود داشتند، با این حمله بسیار ضعیف، منفعل و از سر ضعف بود. خصوصا اینکه خاتمی به عنوان رئیس دولت و محور این طیف برای تدبیر مسائل و پیشبرد امور بیش از تمرکز بر قدرت اجرایی خود به عنوان دومین فرد قدرتمند کشور و تکیه بر آرا پرتعداد مردمی، ترجیح می‌داد با به دست آوردن دل رهبر و نزدیکی به او اوضاع را کنترل کند؛ سیاستی سراسر نادرست، چرا که رهبر او را به خاطر محبوبیت کسب نموده، چون رقیب، دشمنی خونی و خاری در چشم خود می‌دید.

البته باید اذعان نمود که مسائلی چون رونمایی از قتل‌های زنجیره‌ای، تاباندن نور به تاریکخانه‌ی اشباح جمهوری اسلامی و متهم کردن مستقیم وزارت اطلاعات از کارهای ارزشمند خاتمی و دولت او لحاظ می‌شود که متاسفانه مثل تمام موارد مشابه به درستی پیگیری نگردید و ابتر ماند.

می‌توان ادعا کرد این جنس انفعال و انحراف از اهداف اولیه در تمام چالشهای پیش روی اصلاح‌طلبان حکومتی دیده می‌شود؛ از بستن فله‌ای مطبوعات گرفته تا برخورد تمسخر آمیز با حمله‌کنندگان به دانشجویان در تیرماه ۱۳۷۸ و توهین و ریشخند آنان توسط دستگاه قضایی با اروجعلی گیت و تمام موارد پرشمار دیگری که به تدریج باعث دلسردی مردم شد‌.

 شاید آخرین حرکت کارآمد اصلاح طلبان حکومتی، تحصن نمایندگان مجلس ششم در واکنش به رد صلاحیت‌های فله‌ای و غرض ورزانه شورای نگهبان بود و ایستادگی آنها بر این خط قرمز تعیین شده بود. هرچند که همان هم با بی‌عملی و انفعال دولت و شخص خاتمی روبرو شد و در حالی‌که جامعه منتظر لغو انتخابات فرمایشی پیش رو و حمایت از آن بود و خاتمی نیز با گفتن عبارت “با هم آمده‌ایم با هم می‌رویم” همدلی خود را با مردم و  تحصن‌کنندگان نشان داده بود، در نهایت انتخابات را در انفعال مطلق و با تحقیر طرفداران خود برگزار کرد.

حرکتی که می‌توان آن را معادل اولین میخ بر تابوت اصلاح طلبی درون حکومتی دانست. خاتمی، آن دولت مستعجلی که امیدها را زنده کرده و خوش درخشیده بود، افولی قهقرایی یافت و با کشتن امید میلیون‌ها نفر، دولت را به محمود احمدی نژادی تحویل داد که آمدن او و تیم تندرویش در کنار فاش شدن بلندپروازی‌های اتمی جمهوری اسلامی سرمنشأ ورود ایران به درجات عمیق‌تری از نکبت و بدبختی اقتصادی گردید. اتفاقی که علاوه بر تحمیل تحریم‌های کمرشکن بر گرده مردم، پرونده‌ی ایران را نیز به شورای امنیت کشانید و این موج با سرکوب و خفقان شدید داخلی و بستن وسیع فضای سیاسی نیز همراه بود.

هرچند نباید از تشتت اصلاح‌طلبان و دور بودن آنان از واقعیت‌های موجود در پایان دوره ۸ ساله خاتمی گذشت، به طوری‌که آنها در اقدامی کاملا غیرحزبی و به دور از همگرایی با چهار کاندیدای ریاست جمهوری!(رفسنجانی، کروبی، معین، مهرعلیزاده) ریاست جمهوری به میدان انتخابات سال ۸۴ آمدند و با پراکنده کردن آراء شکست سنگینی را رقم زدند که حتی وفاق عجولانه و جمع شدن آنها در دور دوم حول محور رفسنجانی هم  نتوانست کمکی کند و تجربه تقریبا همزمان مردم  فرانسه در کوتاه شدن دست فاشیست‌ها-لوپوئن- از قدرت، در ایران تکرار نشد.

علیرغم این نتیجه عبرت‌آموز، این عملکرد خودخواهانه، کودکانه و غیر حزبی در انتخابات ۴ سال بعد در سال ۸۸ هم با معرفی دو کاندیدای اصلاح‌طلب ادامه یافت و به روشنی نشان داد که اصلاح‌طلبان  نه تنها اهمیتی برای مردم و به منافع ملی قائل نیستند که حتی از حداقل‌های کار سیاسی گروهی و حزبی نیز عاجز هستند.

هرچند ترس واژگونی همیشه جمهوری اسلامی را وادار به نوشیدن جام زهر به انواع گوناگون در ادوار مختلف نموده است و این بار در سال ۱۳۹۲ بود که نظام نیاز مبرم به زد و بند با غرب به دلالی روحانی و صحنه‌ گردانی ظریف را احساس نمود تا بتواند ادامه بقای خود را از غرب بخرد.

اتخاذ سیاستی که باعث شده ایران طی چند دهه اخیر بدون هیچ پیشرفتی بین دوگانه تحریم‌های حداکثری و رسیدن به توافق حداقلی سرگردان بوده، هموار در نقطه‌ی صفر و زیر صفر ایستاده باشد.

البته از حق نباید گذشت که این تحریمها و قرار گرفتن مردم در نقطه‌ی زیر صفر، برای بسیاری از عوامل درون حکومتی از اصلاح طلب و محافظه‌کار فرصتی طلایی برای تحصیل ثروت غیرقانونی و چاپیدن سرمایه‌های ملی در قالب اقداماتی چون دور زدن تحریم‌ها است و عوامل حکومتی به عنوان کاسبان تحریم اتفاقا از تحریم‌ها استقبال و آن را منبع کسب و کاری پرسود می‌بینند. بنابراین تنها بازندگان این بازی طبق معمول مردم هستند که زیر فشار اقتصادی تحریم‌های روزافزون قرار دارند و استخوان خرد می‌کنند.

تنها دغدغه حکومت در مورد تحریم‌ها نیز مختص به زمانی است که این تحریم‌ها تمامیت جمهوری اسلامی را به خطر می‌اندازد که در چنین مواقعی نیز حکومت راهش را یاد گرفته و با خوردن جامهای زهر استراتژیک، گروگانگیری دولتی علنی و دادن باج به قدرتهای جهانی و منطقه‌ای از کیسه‌ی ملت ایران برای تداوم بقای خود زمان می‌خرد‌.

در واقعیت امر بسیاری از این قدرتها نیز از این پاشنه آشیل حکومت به خوبی آگاه هستند و به همین خاطر با ایجاد شل کن سفت کن در برابر جمهوری اسلامی، در جهت منافع خود عمل کرده، حکومت ایران را وادار می‌کنند از آنچه متعلق به مردم ایران است برای ادامه‌ی بقای خود به آنها باج بدهد.

 در این میان اصلاح طلبان حکومتی به جز حرکتهای فردی ناشی از تفکرات شخصی افراد مانند ماندن بر سر مواضع از سوی میرحسین و مطرح شدن گذار از جمهوری اسلامی توسط او که آن هم بدون تبری گذشتن از گذشته و طلب عفو از مردم بوده یا تلاش تک ستاره‌هایی مثل تاجزاده و … که  تنها در حد نمونه‌هایی برای مثال زدن  هستند، طی بیست سال گذشته بجز نشستن بر سر سفره انقلاب و غارت از این خوان گسترده که صاحب اصلی آن مردم هستند، مطلقا هیچ نوع  ابتکار عمل و حرف تازه‌ای برای گفتن و اساسا هیچ عزمی برای تغییر شرایط سخت مردم نداشته‌اند.

مهمترین نقطه ضعف اصلاح طلبان درون حکومتی نیز این است که آنان به جای تعریف اصول و خط قرمزهای حداقلی برای تغییر شرایط اقتصادی و سیاسی به نفع مردم که در واقع الفبای کار سیاسی است، سیاست جلب مرحمت از هسته سخت قدرت و گدایی کردن سهمی هر چند ناچیز از آن را به عنوان آرمان اساسی خود دنبال می‌کنند و بدین ترتیب اصلاح‌طلبان در عمل تنها خط قرمز خود را “ماندن به هر قیمت بر سر سفره انقلاب و داشتن سهمی از این خوان غارت” تعریف کرده‌اند.

گروهی بدون اصول و پرنسیب‌های حداقلی یک حرکت حزبی که همواره برای خدمتگزاری و اجرای نمایش دموکراسی و شرکت در اموری چون گرم نگه داشتن تنور انتخابات‌های فرمایشی گوش به فرمان و حاضر به یراق هسته سخت قدرت است؛ به این ترتیب که در آستانه انتخابات و پس از کسب اجازه از قدرت با شعارهای توخالی و ترساندن مردم از محافظه‌کاران وارد صحنه می‌شوند و در این میان حتی اگر به آنها اجازه ورود به قسمت کوچکی از قدرت هم مرحمت شود با بهانه “نمی‌گذارند ما کار کنیم “در کنار سایر قسمتهای حکومت و در هماهنگی کامل با آن به کار غارت مردم مشغول می‌شوند، در حالی‌که  طی سه دهه اخیر هرگز به این سوال ساده پاسخ نداده‌اند که اگر “نمی‌گذارند کار کنند” و نمی‌شود در چارچوبهای جمهوری اسلامی کار کرد، پس چرا اصلا به میدان می‌آیند؟!

مساله تاسفبار دیگر اینکه در حالی که آنان در داخل کشور در اطاعت و انقیاد کامل نسبت به هسته سخت قدرت هستند، در خارج از کشور عملکرد کاملا منافقانه‌ای دارند و به مدد امکانات و حمایت تمام قد حکومت در فضای بین‌المللی، خود را به عنوان تنها آلترناتیو جمهوری اسلامی معرفی نموده، از قِبَل آن به کار جمع بودجه و امکانات خارجی مشغول بوده، هم از توبره و هم از آخور می‌خورند. به عنوان مثالی برای روشن شدن و توضیح بیشتر این مساله، اصلاح طلبان حکومتی پس از قضایای انتخابات سال ۸۸ بیشترین میزان خروج از کشور و دریافت پناهندگی به بهانه تحت خطر بودن را به خود اختصاص دادند، در حالیکه نسبت به نیروهای مخالف دیگر در خطر کمتری بودند. نشان به آن نشان که پس از انتخابات ۹۲ بجز آن‌ دسته که خودشان نخواستند برگردند، بسیاری از آنان نه تنها بدون کمترین مشکلی به کشور بازگشتند که اتفاقا عهده‌دار پست‌ها و مسوولیت‌های مختلف در جمهوری اسلامی شدند و تمام اینها در حالی بود که کنشگران و مبارزان واقعی یا اسیر زندانهای جمهوری اسلامی شدند و یا سالها در کمپ‌های پناهندگان در ترکیه و کشورهای اروپایی معطل و بلاتکلیف ماندند و به خاطر عملکرد دودوزه بازانه این اپوزیسیون‌ کاذب حتی نتوانستند از حمایت و خدماتی که کمترین حق‌شان بود استفاده کنند.

کار به همینجا هم ختم نمی‌شود و این گروه همچنان با شبکه‌سازی پولی گسترده سعی در فریب و تحت تاثیر قراردادن نهادهای حقوق بشری بین‌المللی می‌نماید و با اپوزیسیون نمایی دروغین فضا را برای حمایت از نیروهای واقعی اپوزیسیون ناامن می‌کنند؛ اقدامی خائنانه که در همسویی کامل با اهداف جمهوری اسلامی قرار دارد و از طرف دیگر به طمع به دست آوردن کلاهبردارانه حمایتهای بین‌المللی انجام می‌شود. اقداماتی که در هر دو شکل خود غیرانسانی، در جهت منافع و اهداف حکومت و در جهت آسیب به نیروهای مخالف واقعی است.

شاید آخرین عملکرد شرم‌آور این گروه نیز پس از انقلاب ژینا باشد که نه تنها هیچ نوع همراهی-حتی ظاهری و زبانی- با این مطالبه‌گری عمومی مردمی نشان ندادند و حتی کشتار، سرکوب و نقص عضو گسترده معترضان را محکوم ننمودند که بهزاد نبوی رئیس وقت این ائتلاف با بستن شمشیر از رو علنا از تقابل این گروه با معترضین و عدم همراهی آنان سخن گفت.

و این داستان رقت انگیز اصلاح طلبی حکومتی است، گروهی که با شعار تغییر شرایط به نفع مردم شروع و امیدهایی را زنده کرد، اما در نهایت منشاء مرتجع نضج یافته از مفهوم “دوران طلایی امام” این گروه در کنار وابستگی درون حکومتی آن بر وجهه اصلاح طلبی‌اش به شدت چربید و تبدیل به موجودیت ذلیلی گردید تا به بهای اطاعت کامل از قدرت و پشت کردن به آرمانهای مردم، از نعمت برخورداری از سفره انقلاب بهره‌مند گردد. گروهی که به ابزاری در دست حکومت در جهت نمایش دموکراسی در انتخابات فرمایشی در داخل و تظاهر به اپوزیسیون نمایی کاذب و فریب مجامع بین المللی در خارج تنزل یافته، نه تنها فاقد پایگاه مردمی که مورد نفرت قرار دارد.

این پیام نفرت و تبری‌جویی از این گروه ذلیل از پشت نرده‌های دانشگاه تهران در سال ۱۳۹۶ آغاز و به سرعت همه‌گیر شد و اکنون نیز در کنار شعار مرگ بر دیکتاتور، از پرکاربردترین شعارهایی است که از زبان مردم در خیابانها و بامها طنین انداز می‌شود:

اصلاح طلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!

https://akhbar-rooz.com/?p=241912 لينک کوتاه

4.3 6 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
23 روز قبل

بازرگان و دوستان جبهه ی ملی او که همگی در کابینه اش جمع شدند یا حتی قبل از بازرگان بختیار نیز از جنس اصلاح طلبان بودند نه تنها خمینی و خامنه ای بلکه سلطنت پهلوی هم بارها این بکش بکش را با این جریانات داشتند تا جائی که قدرت داشتند لشکر کشی کردند خونریزی و قتل عام نمودند و هر گاه با ضعف روبرو شدند این میانه روها ماله کش آنها شدند از یکسو کابینه را با قوام مصدق هویدا بختیار بازرگان بنی صدر خاتمی و رفسنجانی می بستند تا ماله کشی کنند از سوی دیگر شش انگشتی زاهدی نصیری اسدالله علم ثابتی لاجوردی رئیسی نوری و … تا اژه ای که در سیاهچالها مخالفین را سرکوب کنند نظام سرمایه داری همیشه این آشغالها را با خود داشته است انقلاب زن زندگی آزادی پایان تمام رنجها دردها و مرارتهای آزادیخواهان و آغاز دوران رفاه و نان و آزادی مردم خواهد بود زیرا برای اولین بار این خود مردم هستند که در شوراهای متعلق به خودشان از خودشان و موجودیتشان و حتی دارائی ها و وطنشان محافظت می کنند

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x